ایرانیان در قسمت فلسفه و حکمت ـ از مجموعة فرهنگ اسلامی که ایرانی و غیرایرانی در آن شرکت داشته اند ـ نسبت به غیرایرانیان اکثریت قاطع دارند. خصوصاً در قرون متأخرتر؛ یعنی از دورة مغول به بعد و بالأخص از قرن دهم به بعد که ایران یکسره شیعه می شود، فلسفة اسلامی مختص ایران است. ایرانیان فلسفة اسلامی را آغاز نکردند ـ اولین فیلسوف اسلامی عرب است ـ ولی پس از آشنایی با فلسفه، بیش از هر قوم دیگر به آن چسبیدند. به عقیدة ما این جهت دو ریشه دارد: یکی اینکه عقلیت ایرانی علیرغم ممانعتهای زردشتی قبل از اسلام، عقلیت فلسفی است.دیگر نفوذ تشیع در ایران است. اگر از فلاسفة ایرانی که از نظر نژاد، عرب یا ترک یا نژاد دیگرند صرف نظر کنیم از قبیل فخرالدین رازی، جلال الدین دوانی، صدرالدین دشتکی، غیاث الدین دشتکی و عدة دیگر، فلاسفة غیرایرانی به نسبت بسیار اندکند. فلاسفة غیرایرانی یا غیرمسلمان اند و آنها گروهی از پزشکان فیلسوف مصر و شام و اندلس و غیره اند، و یا مسلمانان غیرایرانی اند از قبیل ابن هیثم بصری مصری، ابوالبرکات بغدادی، علی بن رضوان مصری، کندی، ابن رشد، ابن طفیل، ابن الصائغ، قطب الدین مصری، کمال الدین یونس موصلی و احتمالاً فارابی که عددشان زیاد نیست.
مجموعه آثار شهید مطهری ج14 ـ خدمات متقابل اسلام و ایران صفحه544 الی 545.
مجموعه آثار شهید مطهری ج14 ـ خدمات متقابل اسلام و ایران صفحه544 الی 545.