خانه » همه » خبر » ترند ترین های خبری امروز » با آمریکا بجنگیم یا با خودمان؟ /آیا پنجره‌ها گشوده شده است؟ /ضرورت بازگشت به روند احیای دریاچه ارومیه

دانلود کتاب های امتحان شده

با آمریکا بجنگیم یا با خودمان؟ /آیا پنجره‌ها گشوده شده است؟ /ضرورت بازگشت به روند احیای دریاچه ارومیه

 

به گزارش «تابناک» روزنامه‌های امروز شنبه یکم مرداد ماه در حالی چاپ و منتشر شد که مرگ خاموش جنگل‌ها و وضعیت وخیم دریاچه ارومیه، تفاهم نامه‌های ایران و روسیه زیر ذره بین و چشم بازنشستگان به حمایت قانون در صفحات نخست روزنامه‌های امروز برجسته شده است.

در ادامه تعدادی از یادداشت‌ها و سرمقاله‌های منتشره در روزنامه‌های امروز را مرور می‌کنیم:

آیا پنجره‌ها گشوده شده است؟

حیدر سهیلی اصفهانی کارشناس مسائل بین‌الملل طی یادداشتی در شماره امروز آرمان ملی با عنوان آیا پنجره‌ها گشوده شده است؟ نوشت: به گفته وزیر امور خارجه کشورمان، موجی از شاخص‌های مثبت سیاسی، حاکی از احتمال بهبود یا گسترش روابط کشورمان با شماری از کشور‌های حاشیه جنوبی خلیج فارس است؛ کویت و امارات متحده، با اعزام سفیر، روابط شان را با ایران عادی خواهند کرد و عربستان سعودی، از وزیر امر خارجه عراق خواسته است تا این پیام را برای تهران بفرستد: «ریاض آماده خروج از فاز امنیتی مذاکرات و آغاز مرحله سیاسی» است که ای‌بسا به بازگشایی سفارتخانه‌های دو کشور بینجامد. فارغ از اینکه قطع روابط با ریاض با حرکت خودجوش برخی، این روابط را به سوی قطع کامل سوق داد، با این حال، شاخص‌های متعددی نشان می‌دهد که اگر دو سفارتخانه، رسما تعطیل نمی‌شد، قرار هم نبود آفتابی سوزان، یخ‌بندان روابط دوجانبه را ذوب کند. وضعیت عربستان پیچیده‌تر است. به تعبیر بهتر، عواملی در داخل عربستان هستند که مایل نیستند کشور «سَلَفی» آن‌ها با کشور ایران رابطه داشته باشد؛ متعصبند و تعصب، این روز‌ها بیماری بسیاری از جوامع اسلامی و غیراسلامی است. با این حال، موضوع در همین حد باقی نمی‌ماند. اگر از سویی متعصبان شیعه ستیز را یارای دیدن روابط شکوفای میان دو کشور نیست، جریان غربگرا هم که اتفاقا روابط خوبی با جریان متعصبان ندارد، علاقه‌ای به داشتن روابط با ایران ندارد. چرا؟ خیلی ساده، آن‌ها معتقدند که عربستان سعودی باید به سان متحد و همپیمانی گوش به فرمان، با سیاست‌های آمریکا در منطقه همراهی کند. اکنون که سیاست‌های آمریکا در خاورمیانه، در یک کلمه، یعنی در کلمه اسرائیل خلاصه می‌شود، نتیجه منطقی این طرز تفکر، همان موجی است که چند سالی است کشتی سیاست خارجی آمریکا را به سواحل اسرائیل نزدیک می‌کند و باز به واسطه موج اسرائیل‌ستیزان سعودی، از این سواحل دور می‌شود. معضل دیگر حاکم بر روابط دو کشور، معضل یمن است. یمن در روابط ایران با عربستان و امارات متحده، مشکلی کلیدی است. مدت‌هاست که محمد بن سلمان، این ولیعهد جویای نام سعودی، امید خود را برای تبدیل به فاتح یمن از دست داده است. او نخستین کس، در میان نوه‌های عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود، بنیانگذار عربستان سعودی است که چشم به تخت سلطنت این کشور دوخته است و با توجه به وصیت شاهِ مؤسس که توصیه اکید به چشم‌پوشی از یمن داشت، اگر فاتح یمن می‌شد، بی‌گمان، ردای سلطنت شایسته‌اش بود. اما این اتفاق نیفتاد که هیچ، جبهه یمن، به تدریج وارد مرحله‌ای شد که ممکن بود جبهه‌هایی در داخل عربستان در میان شیعیان امامی و اسماعیلی و زیدی و … بگشاید و منجر به جنگی داخلی شود. محمدبن‌سلمان، این شکست را از چشم ایران می‌بیند و تکذیبیه‌های متعدد ایرانیان هم افاقه‌ای نمی‌کند. به هر حال، فارغ از راست و دروغ بودن ادعای ولیعهد، اکنون تکلیف یمن باید یک سره شود و این هم باز با کمک ایرانیان میسر است. قطعا ولیعهد همه کاره حتی از نام ایران هم متنفر است، تا آن جایی که سفارش داد فیلمی کارتونی درباره فتح تهران به دست نیرو‌های ارتش سعودی برایش بسازند، اما خواهی نخواهی، گره کور یمن، بی‌مدد ایران گشوده نخواهد شد. در این شرایط که نام عربستان سعودی برای آمریکا، صرفا در دارایی و اموال این کشور محدود شده و حتی بعید نیست روزی توافق برجام، در روندی ناگهانی، بار دیگر احیا شود، ممکن است که سعودی‌ها آرام آرام، به سیاست خارجی عمان و قطر علاقه نشان دهند: «بی‌طرفی مثبت یا منفی و حل مستقیم اختلافات، بدون نقش‌آفرینی بیگانه.»

 

با آمریکا بجنگیم یا با خودمان؟

محمد زعیم‌زاده، جانشین سردبیر روزنامه فرهیختگان در شماره امروز این روزنامه نوشت: کمی دوربین را جابه‌جا کنید، یک‌بار صحنه را از بالا ببینید، بایدن آمده خاورمیانه برای تشکیل ناتوی منطقه‌ای علیه ایران، ایران نهیبی می‌زند، کشورهای عضو ائتلاف فرضی یکی‌یکی تکذیبیه می‌فرستند، سعودی‌ها هم می‌گویند ما نبودیم و اصلا نمی‌دانیم چه کسی اولین‌بار از چنین لفظی استفاده کرده!
بایدن برمی‌گردد، مهم‌ترین دستاوردش می‌شود ابتلا به کرونا و آبریزش؛ البته از بینی. مقامات سیاسی و نظامی آمریکایی می‌گویند پهپادهای ایرانی مسیر جنگ اوکراین را تغییر داده‌اند، اخبار غیررسمی می‌گوید روس‌ها برای آموزش آمده‌اند به کاشان، دنیا را می‌بینی، آرزوهای میرزاتقی‌خان فراهانی و عباس‌میرزا و مصدق و… را جمهوری اسلامی برآورده کرده است.
این وسط اما یکدفعه فیلمی منتشر می‌شود از یک ون و مادری که التماس می‌کند دخترم مریض است نبریدش. آنقدر دکوپاژ قوی است که در نگاه اول واقعا به فیلم می‌خورد اما فقط در همان نگاه اول. جالب است بعضی اکانت‌های فیک و لشکر کذا که ماموریت‌شان توجیه همه‌چیز است و نسخه آپدیت‌شده صاحبان شعار «مخالف هاشمی دشمن پیغمبر است» هستند هم می‌گویند ساختگی است، اصلا مگر می‌شود ساختگی نباشد، تا اینکه پلیس رسما عذرخواهی می‌کند و از برخورد با مامور متخلف خبر می‌دهد. عذرخواهی پلیس خوب است اما آتش زیر خاکستر ماجرای حجاب که چند روزی است روشن شده، دوباره گر می‌گیرد؛ کمپین‌ها شکل می‌گیرد، نه به فلان، نه به بهمان، نه به آنها که گفتند نه به فلان و بهمان و… ، نقد و طعن و کنایه و حتی فحاشی به هر انتقادی در تریبون‌های رسمی و غیررسمی در روز جمعه تشدید می‌شود. برخی ائمه‌جمعه هر که سوال دارد را به اهل صفین متناظر می‌کنند، پیش‌تر هم در فضای مجازی با شمر و خولی و سنان و مابقی اشقیا قیاس شده بودند، واقعا اگر کسی از سر دلسوزی برای ثبات اصل حجاب گفته است با رویه گشت ارشاد مخالف است قابل قیاس با همه بدمن‌های صدر اسلام است؟
خداقوت شما تصویر کاریکاتور را کامل کردید.
آن ابرقدرت نظامی، دفاعی، امنیتی کجا؟ این جامعه گسسته و تکه‌تکه که اهالی‌اش نمی‌توانند با هم دیالوگ کنند و روی مشترکات‌شان بایستند کجا؟ آن سیاست منطقه‌ای و دفاعی که دنیا زبانش را می‌فهمد کجا؟ این سیاست فرهنگی که نمی‌توانیم برای مردم توضیحش بدهیم کجا؟ خداقوت ما همه کاریکاتوریستیم!

حجاب؛ مساله امنیتی یا فرهنگی؟ یا هر دو؟
شاید یک نفر تا همین‌جای متن را بخواند و بگوید این شلوغ‌بازی‌ها چه معنایی دارد؟ یک نفر یا اصلا یک جمع یک خطایی انجام داده‌اند و از آن‌سوءاستفاده شده، بقیه‌اش دیگر رطب و یابس است که شما جماعت روزنامه‌نویس خوب بلدید به هم ببافید. اما واقعا مساله یک خطای فردی است؟ بیایید برخی موضوعات را با هم مرور کنیم.
از اوایل دولت احمدی‌نژاد بود که بحث گشت ارشاد مطرح شد. سه نگاه عمده مطرح بود. نگاه اول می‌گفت حجاب یک واجب شرعی و یک قانون است و حکومت وظیفه دارد با همه ابزارهایش که ازجمله آنها تعزیرات و گشت است با مظاهر تخلف برخورد کند، نگاه دوم هم می‌گفت درست است حجاب واجب شرعی است اما راهش کار درازمدت فرهنگی و فکری است و هر نوع برخورد سلبی از اساس محکوم به شکست است، نگاه سومی هم بود که معتقد بود حجاب اساسا بحثی فردی است و رعایت یا عدم رعایتش ربطی به حکومت ندارد.
اگر از دیدگاه سوم عبور کنیم که نه پایگاه چندانی بین تصمیم‌گیران داشت و نه ادله محکمی برای اهل علم، باید بگوییم عرصه عمل در سال‌های اخیر شاهد کشمکش دو دیدگاه اول بوده است. هرگاه وضع خیابان‌ها خراب و به‌اصطلاح موارد منشوری و گشتی زیاد می‌شد دیدگاه دسته اول رجحان پیدا می‌کرد و هرگاه فیلمی از نوع مورد اخیر وایرال می‌شد استدلال گروه دوم موضوعیت می‌یافت.

راه‌حل چهارم وجود ندارد؟ چرا؛ تقویت ارزش‌های پایه و محدود کردن برخورد به حلقه‌های امنیتی نه عامه مردم
از خود سوال کرده‌ایم که نسبت باور به حجاب و رعایت آن با ارزش‌های پایه‌ای انقلاب ما چیست؟ شاخص‌هایی چون عدالت، آزادی، کارآمدی و… با رعایت حجاب چه نسبتی دارند؟ در تاریخ 44سال انقلاب زمان‌هایی که این شاخص‌ها وضعیت بهتری داشته‌اند و حس عمومی مثبت بوده، میزان پایبندی به حجاب و عفاف چطور بوده است؟ در اساس چه میزان بدحجابی یا تظاهر به بدحجابی شکل اعتراضی به معنای سیاسی و اجتماعی دارد؟ اگر قائلیم بخشی از مساله شکل اعتراضی به وضعیت معاش دارد آیا اقدام سلبی خود به این فضا دامن نمی‌زند؟
تابه‌حال یک پژوهش نظام‌مند، جامع، غیرسفارشی و بدون پیشداوری درباره اثربخشی گشت ارشاد به شیوه فعلی در هیچ دانشگاهی صورت گرفته است؟ اگر اعداد و ارقام نشان داد مسیر را اشتباه آمده‌ایم شجاعت این را داریم که روند را اصلاح کنیم؟ برخی کمپین‌های اخیر نشان داد توجیه ادامه گشت ارشاد حتی برای برخی معتقدان به حجاب هم محل تردید است.
حال شاید عده‌ای بگویند منتقدان گشت ارشاد و معتقدان حجاب هیچ ایده جایگزینی ندارند.
به فرض محال که ایده جایگزین ندارند، آیا این مجوزی به ما می‌دهد که مسیر غلط و خسارت‌زا را ادامه بدهیم؟
از سوی دیگر واضح است که بخشی از ترویج بی‌حجابی به‌مثابه یک پروژه امنیتی درحال دنبال شدن است، اظهارات علنی مواجب‌بگیران سیا و وزارت خارجه آمریکا، مد شدن یکباره برخی لباس‌ها و پوشش‌ها در کشور و… همه خبر از یک طراحی امنیتی دارد، طراحانی که لزوما همان‌هایی نیستند که در خیابان با آنها برخورد می‌شود، افرادی کارکشته و آموزش‌دیده که با آن دانشجوی ترم یک و دویی که تازه به تهران آمده و ممکن است شل‌حجاب باشد، تفاوت دارد. مواجهه امنیتی و سلبی با این بخش حتما ضرورت دارد و اگر کسی به بهانه لزوم کار فرهنگی قصد تعطیلی این بخش از مواجهه را دارد حتما ساده‌اندیشی می‌کند. اما آیا می‌توان برخورد با یک باند و گروه ضدامنیتی را به کف خیابان و تا سطح مردم عادی ادامه داد؟ آیا می‌توان به جای برخورد با مصادیق مشخص از باندهای ضدامنیتی باب برخورد سلیقه‌ای را گشود؟

با تناقض‌هایش چه می‌کنیم؟
مساله گشت و مواجهه سلبی را اگر محصور در خطای یک راننده یا مامور ببینیم یک مشکل مهم‌تر هم ایجاد می‌کند؛ عدم اصلاح و استمرار این روش و این خطاها حس نوعی ریاکاری را به جامعه القا می‌کند. مگر می‌شود رسانه در انتخابات و راهپیمایی‌ها و مراسم ادعیه و زیارت عتبات و مشهد و… قابش پر از تصاویر افرادی باشد که در حالت عادی سوژه ون و ارشادند؟
مگر این مردم از امت عصر رسول‌الله و حجاز بهتر نیستند؟ پس تشدید گشت چه معنایی دارد؟

به‌دنبال جمع زدن 88 و 98 هستید؟
حجم قطبی‌سازی‌های مخرب در این چند روز را دیده‌اید؟ می‌دانید خواسته یا ناخواسته چه اتفاقی درحال وقوع است؟
در تیر 78 و فتنه 88 طراحان امنیتی خارجی و داخلی تلاش کردند طبقه متوسط با مساله آزادی‌های اجتماعی را رودرروی نظام و کشور قرار دهند، در دی 96 و آبان 98 با بی‌تدبیری دولت وقت خواستند بخشی از طبقه مستضعف را به مواجهه بکشانند. بازی با ماجرای حجاب، لغو کنسرت در اهواز توسط چند وانتی و… در کنار گرانی‌های افسارگسیخته یعنی تلاش برای جمع زدن 88 و 98، یعنی تلفیق نارضایتی طبقه متوسط و قشرهای محروم.
فرصت دولت آقای رئیسی و دو قوه همگرای دیگر ظرفیتی مهم برای کاهش شکاف‌های اجتماعی است، این فرصت بزرگ را تبدیل به تهدید نکنیم.

ائتلاف تروریست‌ها در مرز شرقی

روزنامه جمهوری اسلامی طی یادداشتی در شماره امروز خود نوشت: همسایه شرقی ما افغانستان، از دو جهت برای کشور ما ایران دارای اهمیت و حساسیت است. اول اینکه مردم افغانستان مشترکات زیادی با مردم ایران دارند که زبان، دین، فرهنگ و سنت‌ها بخشی از آن‌ها هستند. همین مشترکات، روابط تاریخی دیرپائی را میان دو کشور و دو ملت شکل داده که می‌توان آن را کم‌نظیر دانست. جهت دوم، شرایط خاص سیاسی حاکم بر افغانستان از حدود نیم قرن قبل تاکنون است که به حساسیت‌های امنیتی در مرز‌های شرقی کشورمان دامن زده است.
افغانستان، در سال ۱۳۵۸ به اشغال اتحاد جماهیر شوروی درآمد و سران شوروی با هدف حمایت از دولت سوسیالیستی دست‌نشانده خود در کابل، به مدت ۹ سال افغانستان را در اشغال خود داشتند. در این ۹ سال مردم افغانستان در دو جبهه مشغول مبارزه بودند، مبارزه با دولت دست‌نشانده مسکو و مبارزه با ارتش سرخ شوروی. سرانجام، مجاهدان افغانی در سال ۱۳۶۷ توانستند بر کمونیست‌های حاکم بر کشورشان پیروز شوند و ارتش سرخ شوروی را بیرون برانند. متاسفانه توطئه آمریکا برای بلعیدن افغانستان از طریق متشکل کردن افراطیون سلفی این کشور که بعد‌ها با عنوان «طالبان» شناخته شدند، به مجاهدین افغان اجازه نداد کشورشان را در امنیت و براساس حاکمیت قانون و اراده مردم مدیریت کنند. واقعه مشکوک انفجار برج‌های دوقلو در شهریور ۱۳۸۰ بهانه‌ای شد برای آمریکا که افغانستان را اشغال کند و تا مرداد ۱۴۰۰ به مدت ۲۰ سال آن را در اشغال نظامی خود داشته باشد. در ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ براساس پیمانی که دولت آمریکا در قطر با گروه تروریستی و آمریکا ساخته طالبان امضا کرده بود، آمریکا نظامیان خود را از افغانستان خارج کرد و حاکمیت این کشور را به طالبان سپرد. این توطئه را هرچند بعضی‌ها به معنای شکست آمریکا در افغانستان تفسیر کردند، ولی هم خود آنان و هم دیگران می‌دانند که آمریکا با تغییر روش، اولاً خود را از دردسر‌های حضور نظامی در افغانستان نجات داد و ثانیاً با گماشتن طالبان به حاکمیت، ضمن حفظ کردن نفوذ خود در این کشور آن را به کانون بالقوه بحران برای منطقه که هر وقت ساکنان کاخ سفید بخواهند می‌توانند آن را به فعلیت درآورند، تبدیل کرد.
گزارش سازمان ملل درباره استمرار ائتلاف طالبان با القاعده که چهارشنبه گذشته منتشر شد، خطر حاکمیت طالبان بر افغانستان را برای منطقه ازجمله مرز‌های شرقی کشورمان به روشنی نشان می‌دهد. براساس این گزارش، ایمن الظواهری سرکرده القاعده که در زمان وقوع انفجار‌های نیویورک در سال ۱۳۸۰ (معروف به حملات ۱۱ سپتامبر) معاون اسامه بن‌لادن بود، اکنون زنده است و در افغانستان فعالیت می‌کند و نقش مشورتی برای طالبان دارد.
آنچه در گزارش سازمان ملل درباره استمرار ائتلاف طالبان با القاعده آمده، بسیار مهم و برای کشور‌های مجاور افغانستان قابل تامل و حساسیت‌زاست. براساس این گزارش، اعضاء القاعده در سراسر افغانستان مستقر شده‌اند و سران این گروه تروریستی در نظر دارند با استفاده از موقعیت و امکاناتی که در این کشور دارند، فعالیت‌های تروریستی خود را در آفریقا، شبه‌قاره هند، جنوب آسیا، آسیای مرکزی و خاورمیانه گسترش دهند. گزارش جدید سازمان ملل تاکید کرده «مبارزانی از القاعده در شبه‌قاره هند و شاخه القاعده در جنوب آسیا، در میان واحد‌های جنگی طالبان در سطح فردی حضور دارند».
نکته مهم‌تری که در گزارش سازمان ملل آمده اینست که «القاعده در موقعیت بهتری برای جانشینی داعش و به رسمیت شناخته شدن دوباره به عنوان رهبر جهاد جهانی قرار دارد.» همین نکته است که استمرار ائتلاف طالبان با القاعده را به یک تهدید تبدیل می‌کند و تمام کشور‌های هدف به ویژه کشور‌های همجوار افغانستان را در معرض قرار می‌دهد. بدین ترتیب، همه باید این تهدید را جدی بگیرند و نسبت به حاکمیت گروه تروریستی طالبان در افغانستان حساسیت بیشتری نشان دهند.
راه مقابله با این تهدید، جنگ نیست. جنگ و درگیری‌های مسلحانه، مطلوب گروه‌های تروریستی به ویژه القاعده و طالبان است. دولت‌های منطقه باید این حربه را از این گروه‌ها بگیرند. هوشیاری در برابر این گروه‌ها، آگاهی دادن به مردم درباره آنها، افشای ائتلافشان، پرهیز کردن از تطهیرشان، حمایت‌های همه‌جانبه از مردم افغانستان، رساندن کمک‌های انسانی به مردم به صورت مستقیم و بدون واسطه گروه‌های تروریستی، خودداری از امتیاز دادن به طالبان، امتناع از به رسمیت شناخته شدن حاکمیت خودخوانده این گروه و هماهنگی کشور‌های منطقه با یکدیگر برای خنثی کردن توطئه این گروه‌های تروریستی، اقدامات مهمی هستند که می‌توانند توطئه ائتلاف تروریست‌ها را خنثی کنند.

 

ضرورت بازگشت به روند احياي درياچه اروميه

معصومه ابتكار طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد با عنوان ضرورت بازگشت به روند احياي درياچه اروميه نوشت: نگراني‌ها نسبت به وضعيت درياچه اروميه به سال 58 باز مي‌گردد؛ وقتي كه مرحوم دكتر تقي ابتكار معاون نخست وزير و رييس وقت سازمان حفاظت محيط زيست درباره آينده اين درياچه هشدار داد. اگر چه آن زمان گمان نمي‌رفت روند خشكي درياچه اروميه سريع باشد، ولي ايشان طي مكاتباتي مخالفت خود را نسبت به تلاش براي ايجاد جاده ميان‌گذر درياچه اعلام كرد. اما به خاطر شرايط جنگي به هشدارها توجهي نشد و خاكريزي در درياچه تا چند سال بعد ادامه يافت كه به دليل عدم موفقيت بعد از تخليه هزاران تن خاك متوقف شد. تذكرات براي حفاظت از درياچه اروميه از سال 79 مجددا شكل گرفت و سازمان حفاظت محيط زيست با هشدار به وزارت نيرو در مورد سد‌سازي اطراف درياچه و نيز به وزارت كشاورزي براي توسعه كشت و باغات به‌طور جدي در اين عرصه وارد شد. در سال‌هاي 79 و 80 مطالعاتي درباره درياچه اروميه انجام داديم و طي چندين مكاتبه به وزراي مربوطه تشكيل كارگروه مشترك را درخواست كرديم. اولين جلسه اين كارگروه در سال 82 با حضور اينجانب و نمايندگان دستگاه‌هاي مرتبط در اروميه تشكيل شد. متاسفانه نمايندگان دستگاه‌ها اهميت و حساسيت كار را مثل سازمان حفاظت محيط زيست درك نمي‌كردند، با اين حال با فشار سازمان، بسته سياستي ملي و استاني براي نجات درياچه تدوين شد و اين برنامه‌ها تا سال 84 و تغيير دولت اصلاحات ادامه يافت. اما در سال‌هاي بعد تا سال 92 اكثر سياست‌هاي مصوب متوقف و سد‌سازي و كشاورزي بدون ضابطه گسترش يافت. از جمله در حالي كه در دولت‌هاي هفتم و هشتم با اجراي پل ميان‌گذر مقابله شد، بعد از سال 84 عمليات اجرايي انجام و مسير اول اين طرح در ۲۷ آبان ۱۳۸۷ با حضور محمود احمدي‌نژاد مورد بهره‌برداري قرار گرفت. همچنين بي‌توجهي و حتي تشويق حفر چاه‌هاي آب از دلايل مهم وضعيت فعلي درياچه اروميه است. دولت يازدهم به منظور انجام وعده خود براي حل اين بحران ملي محيط زيستي، در اولين جلسه هيات وزيران به رياست دكتر حسن روحاني در مردادماه سال ۹۲ تشكيل «كارگروه نجات درياچه اروميه» را تصويب كرد.

در ادامه طي شش ماه برنامه ۱۰ ساله احياي درياچه اروميه نوشته شد. در سال 93 طي مصاحبه‌اي با اشاره به مطالعه انجام ‌شده پژوهشگران ايراني دانشگاه‌هاي خارج از كشور درباره دلايل خشك شدن درياچه اروميه با عنوان «سندروم درياي آرال، درياچه اروميه را نيز خشك مي‌كند» كه نتايج آن مطابق با يافته‌هاي تخصصي سازمان حفاظت محيط زيست بود، هشدار دادم كه عوامل اصلي و مهم خشك شدن درياچه اروميه فعاليت‌هاي انساني به ‌خصوص طرح‌هاي بي‌محاباي توسعه منابع آب، فعاليت‌هاي كشاورزي خارج از توان طبيعي حوضه، تغييرات انسان‌ساخت در سيستم درياچه و رقابت در برداشت آب در بالادست است. بنابراين محورهاي اصلي فعاليت‌ها و اقدامات سازمان حفاظت محيط زيست در دولت يازدهم و از سال 92 براي احياي اكولوژيك بخش‌هاي خشك ‌شده درياچه اروميه به‌ويژه در بخش جنوبي و همچنين تالاب‌هاي آب شيرين اطراف درياچه بود كه با توجه به كمبود آب در آن منطقه از اهميت بالايي برخوردار است. آب موجود در تالاب‌هاي اقماري، پشتيبان قسمت‌هاي خشك‌ شده درياچه شدند و حتي پرندگان مهاجر هم به آن قسمت مراجعه كردند. همچنين لايروبي رودهاي منتهي به درياچه، اعمال نظارت در رهاسازي حقابه درياچه توسط سدها و آموزش كشاورزان و جوامع محلي با همكاري وزارت جهاد كشاورزي و كشور ژاپن براي اصلاح الگوي كشت و آبياري كه امري حياتي براي احياي درازمدت اين درياچه ارزشمند است. در آن دوران دو مركز آينده‌نگري، پايش و ارزيابي اكولوژيك درياچه اروميه نيز راه‌اندازي و فعال شد. ستاد احياي درياچه اروميه در دو سال ابتدايي تمركز فعاليت خود را بر تثبيت وضعيت درياچه اروميه قرار داد و در شهريور ماه ۹۵ خبر از تثبيت درياچه اروميه و توقف روند كاهش تراز آب و در نتيجه آغاز فاز احيايي را اعلام كرد كه شامل افزايش ۴۴ سانتي‌متري تراز درياچه اروميه در مهر آن سال نسبت به مهر سال ۹۴ بود. در ميان مباحث مختلف، مهم‌ترين مساله تامين حقابه درياچه است. متاسفانه سدسازي‌ها و گسترش باغات و كشاورزي مانع از تعلق حقابه به درياچه شده است. از اين جهت در سياست‌ها و رويكردهايي كه داشتيم اصلاح الگوي كشت و آبياري را مهم‌ترين رويكرد دانستيم كه لازمه‌اش همكاري جدي وزارت جهاد كشاورزي است. يعني داستان صفر و صد است؛ داستان اينكه يا قرار است اين درياچه بماند و همه منتفع شوند يا اينكه يك عده مي‌خواهند منتفع شوند. اگر فقط يك عده مي‌خواهند منتفع شوند هم درياچه از بين مي‌رود و هم پس از مدتي همان منتفعان و ديگر چيزي باقي نمي‌ماند. در حالي كه اين درياچه، كيفيت زندگي حدود ۲۰ ميليون نفر را در آن منطقه و جمعيت بسيار بيشتري را در دايره وسيع‌تري تحت تاثير قرار مي‌دهد. به همين دليل با همان بودجه اندكي كه سازمان حفاظت محيط زيست داشت و با تلاش در عرصه ديپلماسي محيط زيست، اعتبارات بين‌المللي را به آن سمت سوق داده و براي آموزش جوامع محلي و روستايي اقدام كرديم. در دوران معاونت زنان نيز دوره‌هاي آموزشي براي دختران، زنان و كودكان منطقه آذربايجان براي حفاظت از درياچه اروميه برگزار شد، چراكه معتقديم آنها مي‌توانند هم در اصلاح الگوهاي كشاورزي و تامين معيشت‌هاي جايگزين و هم سبك زندگي بسيار موثر باشند. از سوي ديگر چند مساله، همواره مورد مناقشه بوده است؛ يكي بحث انتقال آب كه عده‌اي به آن اعتقاد داشتند و اين كار توسط ستاد احياي درياچه اروميه دنبال شد تا از تونل زاب آب بياورند. ظاهرا بخش قابل توجهي از كار تونل هم انجام شده، ولي در اين مورد اختلاف‌نظري وجود داشت كه آيا راه‌حل اين است يا نه؟ و ديگري، جاده ميان‌گذر كه گزارش‌هاي كارشناسان و متخصصان، آن را از عوامل ايجاد اختلال در گردش آب، رسوب‌گذاري و كمك به مساله خشكي درياچه مي‌داند. اما بايد ديد چرا دولت سيزدهم حقابه‌هاي درياچه را تزريق و به وظايف قانوني خود در اين زمينه عمل نمي‌كند. اين فقدان باعث به وجود آمدن پرسش‌هاي بي‌شماري در افكار عمومي شده كه در يادداشت بعد به اين ابهامات اشاره خواهم كرد.

 

درباره admin

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد

تازه ترین ها