۱۳۹۸/۰۲/۳۱
–
۴۰۶۸ بازدید
به نام خداوند بزرگ عزیز.
ایا اینکه دانشمندان هیچ کره دیگری را سابقه حیات (احیا) تایید نکرده اند حضرت ادم از بهشت خارج شد ایا همین زمین بوده که مجازا بهشت گفنه شده ؟
لطفا به مطالب زیر توجه کنید:
یک. وجود حیات و موجود زنده در سایر کرات:
خداوند در قرآن کریم می فرماید: « هر چه در آسمان ها و زمین است از جنبندگان و ملائکه، بدون هیچ تکبّر تسلیم و خاضع در برابر پروردگارند» (فصلت/۱۱). بنابر این، اصل وجود موجوداتى در آسمان ها (کرات دیگر) مورد تأیید قرآن است، گرچه جزئیات آن براى ما مکشوف نیست.
در برخی از روایات آمده که غیر از منظومه شمسی، منظومه های دیگری هست که در برخی از کرات آنها، موجودات زنده ای وجود دارند . ظاهر برخی از آیات قرآن نیز چنین است ؛ مثلاً در آیه ۲۹ سوره ( ( شوری ) ) می فرماید : « و من آیاته خلق السموات والارض و ما بث فیهما من دابه ؛ و ازنشانه های او است آفرینش آسمان ها و زمین و آنچه از جنبندگان در آن دو پراکنده ساخته است » . چنان که مشاهده می شود، در این آیه یکی ازنشانه های خداوند، آفرینش و پراکندن جانداران در زمین و آسمان ها قلمداد شده است .
برای آگاهی بیشتر ر . ک : ( قرآن ، تورات ، انجیل و علم ) ، دکترموریس بوکای ، ترجمه : مهندس ذبیح الله دبیر. به نقل از سایت تبیان.
آیا حیات و زندگی مخصوص کره زمین است و تمام این کرات جهان بالا غیر مسکون می باشد؟ گاهی دانشمندان در برابر این سؤال پاسخ منفی و یا لااقل آمیخته با تردید می گفتند. ولی تحقیقات اخیر دانشمندان به ما می گوید حیات و زندگی مخصوص به کره زمین نیست، و شرایط حیات در بسیاری از کرات آسمانی فراهم است. در کتاب «حیات در جهان» از انتشارات مجله «لایف» چنین میخوانیم « بطوریکه دانشمندان حساب کرده اند، فقط در کهکشان ما ممکن است میلیونها ستاره موجود باشد که سیارات تابع آنها مسکون باشند.» و به این ترتیب در همین کهکشان «راه شیری» یعنی «کهکشان ما» که منظومه شمسی جزء کوچکی از آن می باشد، روی محاسباتی که انجام شده، شرایط حیات و زندگی (به همان مفهومی که در کره زمین است) در میلیونها سیاره موجود می باشد و با توجه به اینکه کهکشان ما یکی از هزاران کهکشان عالم بالاست، تعداد سیارات مسکونی اجمالا روشن می گردد.
اکنون برگردیم به قرآن، قرآن مجید می گوید: « وَمِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّمواتِ وَالْاَرْضِ وَما بَثَّ فیهِما مِنْ دابَةِ وَ هُوَ عَلی جَمْعِهِمْ اِذا یَشاءُ قَدیرٌ» (شوری/ ۲۸ ) [از نشانه های خدا، آفرینش آسمانها و زمین و جنبندگانی است که در آنها پراکنده ساخته، و او قدرت دارد هرگاه بخواهد همه را جمع آوری نماید.] کلمه «دابه» و کلمه «فیهما» صریحاً می گویند، جنبندگان و موجودات زنده منحصر به کره زمین نیستند، بلکه در آسمانها و کرات عالم بالا نیز جنبندگان و موجودات زنده ای وجود دارد.
در حدیث معروفی می خوانیم: «هذهِ النُّجومٌ الَّتی فِی السَّماءِ مَدائِنٌ مِثْلَ مَدائن الاَرْضِ» [این ستارگانی که در آسمانند، شهرهائی همانند شهرهای زمین هستند (و ساکنانی دارند) . (ر. ک: قرآن و آخرین پیامبر، حضرت آیت الله مکارم شیرازی، به نقل از سایت تبیان)
چند نکته :
۱. براساس روایات، و سخن همه مفسران برمی آید که در برداشت از یک آیه، نباید به همان آیه بسنده کرد؛ بلکه باید همه آیات قرآن کریم را – به ویژه آیاتی که درباره یک موضوع هستند – در کنار هم قرار داد و پس از بررسی همه آنها و کنکاش در ارتباط آیه ها به یکدیگر یا عدم ارتباط و بررسی دلایل عقلی و نقلی اقدام به تفسیر و برداشت کرد. چنین روشی در تفسیر و شرح هر کتابی مرسوم است.
۲. در آیات (انعام، ۱۳۰؛ حجر، ۲۷؛ جن، ۱ و…) بسیاری آمده است که افزون بر انسان، موجود دیگری به نام جن وجود دارد که دارای شعور است و مانند انسان مکلف بوده و در آخرت حساب رسی خواهند داشت. لذا در بسیاری موارد، خطاب قرآن کریم، متوجه جن و انس با هم است: از جمله: «فبأی آلاء ربکما تکذبان» دیگر این که سوره «رحمن» از همان ابتدا درباره جن و انس است و خود این قرینه است بر این که مراد از «من علیها» این دو می باشند.
۳. در این که آیا در کرات دیگر یا زمان های پیشین موجود دیگری مانند انسان بوده یا نبوده یا خواهد آمد یا نه – گرچه برخی روایات به وجود موجودات در کرات دیگر اشاره کرده اند – چون نص مستحکمی نداریم، نمی توانیم قاطعانه نفی یا اثبات کرده، نظر خود را به قرآن کریم تحمیل کنیم. هر چند اگر هم موجوداتی افزون بر انسان باشند به حکم قطعی آیات پیش از قیامت فانی خواهند شد «کل شیء هالک الا وجهه» (معارف قرآن، مصباح یزدی، ج ۳ – ۱، ص ۱۷۳).
فنا گرچه در لغت به معنای از بین رفتن است و در این آیه نیز به معنای معدوم شدن می باشد اما این معدوم شدن به معنای فنای مطلق و نیست شدن کامل نیست. دلیل این نکته، آیات، روایات و ادله عقلی بسیاری است که مرگ را پایان زندگی انسان نمی دانند، بلکه آن را دریچه ای به جهان دیگر حساب می کنند. و اساسا روح که یک امر مجردی است آیا قابل فناء است یا آن که فنا پذیری از خصوصیات ماده و مادیات است، این بحث مهمی است که در فلسفه اسلامی به خوبی تبیین شده است.
دو. بهشت آدم (ع):
در مورد بهشت آدم(ع) سه نظر عمده وجود دارد. عده ای معتقدند که آن بهشت ، بهشت اخروی بوده؛ و عده ای دیگر گفته اند آن بهشت ، باغی از باغات همین دنیای مادّی بوده است ؛ و عده ی سومی معتقدند آن بهشت، بهشت برزخی بوده.
قول اوّل به نظر ضعیف می رسد چون اگر کسی وارد بهشت اخروی شود دیگر از آن خارج نخواهد شد و شیطان را هم در آن راه نیست. قول دوم نیز بعید است که درست باشد چون اوّلاً برخی از اوصافی که برای بهشت آدم(ع) در قرآن آمده است با باغهای دنیوی سازگار نیست. بهشت مذکور بهشتی بوده است که در آن گرسنگی و تشنگی و گرما و سرما نبوده است. (ر.ک: سوره طه / 118 و 119 ) ، ثانیاً بنا به آنچه از روایات استفاده می شود ، هبوط از بهشت برای حضرت آدم(ع) بسیار ناگوار بوده است. لذا مدام از آن یاد می کرده و آرزوی آن را داشته است. در حالی که حضرت آدم (ع) پیامبر خدا بود ؛ و از پیامبر خدا بعید است به خاطر از دست دادن باغی دنیایی ــ هر چند بسیار زیبا ــ این همه ابراز اندوه کند ؛ تا آنجا که گفته اند آن حضرت در فراق بهشت بسیار گریه می کرد و اندک می خندید. افراد مومنی که مادون انبیاء هستند منزّه از این هستند که دل در گرو زیبایی های دنیا داشته باشند چه رسد به انبیاء(ع). بنا بر این ، به نظر می رسد که این بهشت ، بهشت عالم برزخ بوده است. در روایات نیز به کرّات گفته شده که این بهشت ، بهشت دنیایی بوده است نه بهشت اخروی ؛ ولی از این روایات نمی توان استفاده نمود که آن بهشت ، باغی از باغهای دنیای مادّی بوده است ؛ چون در بسیاری از آیات و روایات ، کلمه ی دنیا ، در مقابل آخرت قرار گرفته و به مجموع عالم برزخ و عالم مادّه اطلاق شده است. چرا که انسان بعد از مردن ، ارتباط خود را به طور کامل از دنیا قطع نمی کند ؛ بلکه همچنان نتایج اعمال افراد متوفی و خیراتی که دیگران برای وی می کنند به او می رسد. همچنین طبق روایات ، افراد متوفی با اجازه ی مأمورین الهی به عالم مادّه رفت و آمد کرده ، و از بازماندگان خود دیدن می کنند. بنا بر این ، عالم برزخ ، مثل عالم آخرت ، کاملاً از دنیا منفک نیست ؛ لذا کلمه ی دنیا در بسیاری از آیات و روایات به صورت اعمّ به کار رفته و شامل عالم مادّه و عالم برزخ است. پس اینکه اهل بیت (ع) گفته اند بهشت حضرت آدم ، بهشت دنیایی بوده است ، منافاتی با این ندارد که آن را بهشت برزخی بدانیم. وقتی حضرات معصومین(ع) می گفته اند آن بهشت ، بهشت دنیایی بوده ، در واقع اخروی بودن آن را نفی می کرده اند. قرینه ی این ادّعا آن است که در برخی از این روایات تصریح شده که آن بهشت ، بهشت اخروی نبوده بلکه دنیوی بوده است ؛ و سخنی از بهشت برزخی به میان نیامده است. یعنی اگر می خواستند بفرمایند آن بهشت ، باغی مادّی بوده است ، در آن صورت باید برزخی بودن آن را هم نفی می نمودند ؛ در حالی که نفی نکرده اند. همچنین طبق روایات ، خروج از بهشت برزخی امکان پذیر است. چون روایات رجعت که فراوان هم هستند تصریح دارند که در زمان ظهور قائم آل محمّد( عج) عدّه ای از اهل بهشت برای یاری آن حضرت خواهند آمد. البته توجّه شود که حضرت آدم و حوّا (ع) در همان حال که با ابدان برزخی خود در بهشت برزخی بودند ، بدن مادّی نیز داشتند ؛ لکن ابداً توجّهی به بدن مادّی خود نداشتند ؛ چون آنها از همان بدو خلقتشان چشم برزخی داشتند و آنکه برزخ را ببیند توجّهی به دنیا نمی کند ؛ چرا که نسبت برزخ به دنیا نسبت اصل و فرع است. مجنون در فراق لیلی نام او را بر خاک می نوشت و می گفت: « چون میسّر نیست بر من کام او ــ عشقبازی می کنم با نام او » ؛ ما نیز در فراق بهشت برزخی است که به لذّات این دنیا توجّه داریم و الّا دنیا در نزد برزخ ابداً قابل توجّه نیست. لذا هبوط آن دو بزرگوار در حقیقت محدود شدن چشم برزخی آنها بود که باعث شد آنها در اثر ندیدن نعمات برزخی و جسم برزخی خودشان تا مرز عالم مادّه تنزّل کنند و وجود مادّی خودشان را ملاحظه نمایند. در این هنگام بود که بدن مادّی خود را برهنه دیدند و پس از آن خود را موجوداتی زمینی یافتند. مشابه این امر برای عرفا نیز رخ می دهد ؛ یعنی آنها گاه چنان غرق در عالم مثال (برزخ و ملکوت) می شوند که به کلّی از عالم مادّه غافل می گردند. مشایخ عرفا نیز تصریح دارند که در چنین حالی ، انسان از دار تکلیف خارج می شود ؛ لکن اگر در عالم ملکوت نیز کاری خلاف ادب بندگی از عارف صادر شود ، هنگام بازگشت به دنیا باز ناراحت می شود و بنای توبه می گذارد ؛ یعنی سعی می کند نقص خود را جبران نماید. کما اینکه ما نیز اگر در عالم خواب ، امری ناگوار را مشاهده کنیم ، بعد از بیداری شکر می کنیم که واقعیّت نداشته است ؛ یا برخی که در عالم خواب خود را در حال انجام کاری خلاف شرع می بینند ، بعد از بیدار شدن ، حقیقتاً ناراحت شده و چه بسا دچار عذاب وجدان می شوند. چرا که احساس می کنند نقصی در وجود آنهاست که به این صورت خود را نمایان ساخته است. آدم (ع) نیز به همین سبب بعد از هبوط توبه نمود ؛ با اینکه برزخ دار تکلیف نیست و گناه شرعی در آن معنی ندارد. پس حضرت آدم و حوّا(ع) هم بدن مادّی داشتند هم بدن برزخی ؛ لکن مدّتی از بدن مادّی خود غفلت داشتند ، نظیر اولیای مجذوب که از بدن خود غافلند و ابدان آنها به اذن خدا تا مدّتی معیّن بین مردم در حرکت است. لذا هر چه از آنها سر می زند فعل الله است و هر چه بگویند کلام خداست. امیرمومنان (ع) در وصف اینگونه افراد فرمودند: « کَانُوا قَوْماً مِنْ أَهْلِ الدُّنْیَا وَ لَیْسُوا مِنْ أَهْلِهَا فَکَانُوا فِیهَا کَمَنْ لَیْسَ مِنْهَا عَمِلُوا فِیهَا بِمَا یُبْصِرُونَ وَ بَادَرُوا فِیهَا مَا یَحْذَرُونَ تَقَلَّبُ أَبْدَانِهِمْ بَیْنَ ظَهْرَانَیْ أَهْلِ الْآخِرَةِ وَ یَرَوْنَ أَهْلَ الدُّنْیَا یُعَظِّمُونَ مَوْتَ أَجْسَادِهِمْ وَ هُمْ أَشَدُّ إِعْظَاماً لِمَوْتِ قُلُوبِ أَحْیَائِهِم : مردمى از اهل دنیا بودند در حالی که از اهل دنیا نبودند ؛ پس در میان اهل دنیا چون کسى بودند که از مردم دنیا نیست. کار از روى بصیرت کردند و در آنچه از آن پرهیزشان باید سبقت جستند. بدن هایشان به گونه اى در تلاش و حرکت بود که گویا میان مردم آخرتند.اهل دنیا را مى نگرند که مرگ بدن ها را بزرگ مى شمارند، امّا آنها مرگ دل هاى زندگان را بزرگ تر مى دانند.» (نهج البلاغة ـ خ230) باز در وصفشان فرمود: « هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْیَقِینِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِینِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْیَتِهِم : علم به آنها هجوم آورده با حقیقت بصیرت ، و روح یقین را دریافته اند، و آنچه را خوشگذاران ها دشوار مى شمارند، آسان گرفتند، و با آنچه که ناآگاهان از آن هراس داشتند أنس گرفتند. در دنیا با بدن هایى زندگى مى کنند، که ارواحشان به عالم بالا پیوند خورده است، آنان جانشینان خدا در زمین، و دعوت کنندگان مردم به دین خدایند. آه، آه، چقدر مشتاق دیدارشان هستم! » (نهج البلاغه ـ حکمت 144)
خداوند متعال فرمود: «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ : (به خاطر بیاور) هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: « من قرار دهنده ی خلیفه ای هستم در زمین » . فرشتگان گفتند: «پروردگارا! »آیا کسى را در آن (زمین) قرار مى دهى که فساد و خونریزى کند؟! در حالی که ما تسبیح و حمد تو را بجا مى آوریم، و تو را تقدیس مى کنیم.» پروردگار فرمود: «من حقایقى را مى دانم که شما نمى دانید.» (بقره:30).
پس خداوند متعال قبل از خلقت آدم (ع) خبر داده بود که او را برای زندگی در زمین می آفریند نه برای زندگی در بهشت برزخی. امّا اینکه خداوند متعال ابتدا او را در بهشت برزخی قرار داد ، و از آنجا به زمین منتقل نمود ، حکمتهایی داشت که به برخی از آنها ـ بعد از ذکر مطالبی ـ اشاره خواهد شد.ـ حکمتهای مکث آدم (ع) در بهشت مثالی ( در برزخ نزولی).
الف ـ خداوند متعال آدم را در بهشت قرار داد تا مزّه ی بهشت را به او بچشاند ، تا بعد از هبوط به زمین ، همچنان مشتاق بهشت باشد ؛ و مشغول دنیا نگردد ؛ لذا حضرت آدم بعد از هبوط ، هیچگاه فریفته ی دنیا نشد و همواره می دانست که لذّات دنیا در قیاس با آنچه او قبلاً دیده ، هیچ است. خداوند متعال این کار را با تمام انبیاء و ائمه (ع) می کند ؛ یعنی نبی و امامی نیست که از طفولیّت دید برزخی او باز نباشد و بهشت برزخی را مشاهده ننماید ؛ لذا انبیاء و ائمه(ع) هیچگاه فریفته ی دنیا نمی شوند ؛ چون دنیا را در مقایسه با آنچه مشاهده می کنند ، بسیار ناچیز می یابند. برخی افراد عادی نیز بعد از طیّ طریق بندگی و راه یابی به بهشت برزخی ، دارای عصمت اکتسابی می شوند.
ب ـ چون حضرت آدم (ع) اوّلین انسان بود لذا اطلاعی از تکلیف و عداوت و فریب و دروغ و امثال اینها نداشت. لذا خداوند متعال او را خارج از محدوده ی تکلیف شرعی قرار داده و تکلیفی ارشادی به وی نمود ، تا از این طریق معنی تکلیف ، وسوسه ، دروغ ، فریب ، محرومیّت در اثر ترک طاعت و امثال آنها را عملاً به او آموزش دهد. به تعبیر دیگر ، خداوند متعال کنکوری آزمایشی از آدم (ع) گرفت تا برای کنکور حقیقی آمادگی لازم را داشته باشد. لذا در روایات آمده است که حضرت آدم(ع) فریب شیطان را خورد چون نمی دانست که ممکن است کسی قسم دروغ یاد کند. لذا شیطان قسم خورد که خیر خواه اوست ؛ و او باور نمود. امّا چرا این آموزش در زمین واقع نشد؟ دلیلش این بود که حضرت آدم (ع) به محض اینکه پایش به زمین می رسید مکلّف می شد ؛ چون تمام شرایط تکلیف را داشت جز شرطِ در عالم مادّه بودن را ؛ و اگر در زمین خطا می کرد خطایش گناه شرعی محسوب می شد ؛ در حالی که انبیا باید معصوم از گناه باشند تا گفتار و کردار و امضائشان حجّت شرعی و الهی تلقّی گردد. پس او کنکور آزمایشی را باید در محیطی می گذراند که عصمتش را مخدوش نسازد. پس امتحان آن حضرت در بهشت ، آزمایشی و ارشادی و برای راه نشان دادن بود ، امّا توبه ی آدم (ع) در زمین واقع شد ؛ لذا توبه ی حقیقی بود نه توبه ی آزمایشی. چون او با آن امتحان ، پی برده بود که درسش را خوب بلد نیست و ضعف دارد ؛ لذا به سوی خدا توبه می نمود ؛ یعنی به سوی خدا ، که کمال محض است ، بازگشت می کرد تا نقص خود را برطرف سازد. مثل کسی که می داند کنکور آزمایشی اثر حقیقی ندارد ؛ ولی هنگامی که در آن مردود می شود ، حقیقتاً ناراحت می شود نه مجازاً ؛ چون یقین می کند که اگر کنکور حقیقی می داد باز هم مردود می شد. لذا چنین کسی به سوی درس خواندن و تست زدن توبه می کند (باز می گردد).
ج ـ غرض دیگر از هبوط آدم و حوّا به زمین و ماندن آنها در زمین ، آن بود که آنها صاحب فرزندان شوند و نسل بشر را بگسترانند. اگر آدم و حوّا در بهشت می ماندند ، یقیناً ما فرزندان آنها نیز زاده نمی شدیم. چون بهشت آن دو بزرگوار در عالم مثال (ملکوت) بود ؛ و عالم مثال عالمی غیر مادّی است و زاد و ولد در آنجا ممکن نیست. لذا یکی از تبعات خوردن از درخت منهیّه این بود که آنها را از مرتبه ی ملکوتیشان ساقط نمود و در این هنگام بود که متوجّه اعضای جنسی خود شدند و شروع کردند به پوشاندن خودشان به وسیله ی برگ درختان. « فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یخْصِفانِ عَلَیهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ : و به این ترتیب ، (شیطان) آنها را با فریب(از مقامشان) فرودآورد. و هنگامى که از آن درخت چشیدند، اندامشان ( عورتشان ) بر آنها آشکار شد؛ و شروع کردند به قرار دادن برگهاى(درختان) بهشتى بر خود ، تا آن را بپوشانند. و پروردگارشان آنها را نداد داد که: «آیا شما را از آن درخت نهى نکردم؟! و نگفتم که شیطان براى شما دشمن آشکارى است؟! » (الأعراف:22).
پس اگر آنها از آن درخت نمی خوردند و به زمین هبوط نمی کردند ، متوجّه هویّت جنسی خودشان نمی شدند و زاد و ولدی هم نمی داشتند. زاد و ولد ، اختصاص به موجود مادّی دارد که موجودی است مرکّب از اجراء خارجی ؛ لذا می تواند اجزائی را به صورت نطفه و سپس جنین از خود جدا سازد. امّا موجودات ملکوتی و برزخی ، به لحاظ فلسفی ، ترکیب حقیقی نداشته و بدنهایی بسیط می باشند. لذا جدا شدن جزئی از آنها نیز معنی ندارد.
یک. وجود حیات و موجود زنده در سایر کرات:
خداوند در قرآن کریم می فرماید: « هر چه در آسمان ها و زمین است از جنبندگان و ملائکه، بدون هیچ تکبّر تسلیم و خاضع در برابر پروردگارند» (فصلت/۱۱). بنابر این، اصل وجود موجوداتى در آسمان ها (کرات دیگر) مورد تأیید قرآن است، گرچه جزئیات آن براى ما مکشوف نیست.
در برخی از روایات آمده که غیر از منظومه شمسی، منظومه های دیگری هست که در برخی از کرات آنها، موجودات زنده ای وجود دارند . ظاهر برخی از آیات قرآن نیز چنین است ؛ مثلاً در آیه ۲۹ سوره ( ( شوری ) ) می فرماید : « و من آیاته خلق السموات والارض و ما بث فیهما من دابه ؛ و ازنشانه های او است آفرینش آسمان ها و زمین و آنچه از جنبندگان در آن دو پراکنده ساخته است » . چنان که مشاهده می شود، در این آیه یکی ازنشانه های خداوند، آفرینش و پراکندن جانداران در زمین و آسمان ها قلمداد شده است .
برای آگاهی بیشتر ر . ک : ( قرآن ، تورات ، انجیل و علم ) ، دکترموریس بوکای ، ترجمه : مهندس ذبیح الله دبیر. به نقل از سایت تبیان.
آیا حیات و زندگی مخصوص کره زمین است و تمام این کرات جهان بالا غیر مسکون می باشد؟ گاهی دانشمندان در برابر این سؤال پاسخ منفی و یا لااقل آمیخته با تردید می گفتند. ولی تحقیقات اخیر دانشمندان به ما می گوید حیات و زندگی مخصوص به کره زمین نیست، و شرایط حیات در بسیاری از کرات آسمانی فراهم است. در کتاب «حیات در جهان» از انتشارات مجله «لایف» چنین میخوانیم « بطوریکه دانشمندان حساب کرده اند، فقط در کهکشان ما ممکن است میلیونها ستاره موجود باشد که سیارات تابع آنها مسکون باشند.» و به این ترتیب در همین کهکشان «راه شیری» یعنی «کهکشان ما» که منظومه شمسی جزء کوچکی از آن می باشد، روی محاسباتی که انجام شده، شرایط حیات و زندگی (به همان مفهومی که در کره زمین است) در میلیونها سیاره موجود می باشد و با توجه به اینکه کهکشان ما یکی از هزاران کهکشان عالم بالاست، تعداد سیارات مسکونی اجمالا روشن می گردد.
اکنون برگردیم به قرآن، قرآن مجید می گوید: « وَمِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّمواتِ وَالْاَرْضِ وَما بَثَّ فیهِما مِنْ دابَةِ وَ هُوَ عَلی جَمْعِهِمْ اِذا یَشاءُ قَدیرٌ» (شوری/ ۲۸ ) [از نشانه های خدا، آفرینش آسمانها و زمین و جنبندگانی است که در آنها پراکنده ساخته، و او قدرت دارد هرگاه بخواهد همه را جمع آوری نماید.] کلمه «دابه» و کلمه «فیهما» صریحاً می گویند، جنبندگان و موجودات زنده منحصر به کره زمین نیستند، بلکه در آسمانها و کرات عالم بالا نیز جنبندگان و موجودات زنده ای وجود دارد.
در حدیث معروفی می خوانیم: «هذهِ النُّجومٌ الَّتی فِی السَّماءِ مَدائِنٌ مِثْلَ مَدائن الاَرْضِ» [این ستارگانی که در آسمانند، شهرهائی همانند شهرهای زمین هستند (و ساکنانی دارند) . (ر. ک: قرآن و آخرین پیامبر، حضرت آیت الله مکارم شیرازی، به نقل از سایت تبیان)
چند نکته :
۱. براساس روایات، و سخن همه مفسران برمی آید که در برداشت از یک آیه، نباید به همان آیه بسنده کرد؛ بلکه باید همه آیات قرآن کریم را – به ویژه آیاتی که درباره یک موضوع هستند – در کنار هم قرار داد و پس از بررسی همه آنها و کنکاش در ارتباط آیه ها به یکدیگر یا عدم ارتباط و بررسی دلایل عقلی و نقلی اقدام به تفسیر و برداشت کرد. چنین روشی در تفسیر و شرح هر کتابی مرسوم است.
۲. در آیات (انعام، ۱۳۰؛ حجر، ۲۷؛ جن، ۱ و…) بسیاری آمده است که افزون بر انسان، موجود دیگری به نام جن وجود دارد که دارای شعور است و مانند انسان مکلف بوده و در آخرت حساب رسی خواهند داشت. لذا در بسیاری موارد، خطاب قرآن کریم، متوجه جن و انس با هم است: از جمله: «فبأی آلاء ربکما تکذبان» دیگر این که سوره «رحمن» از همان ابتدا درباره جن و انس است و خود این قرینه است بر این که مراد از «من علیها» این دو می باشند.
۳. در این که آیا در کرات دیگر یا زمان های پیشین موجود دیگری مانند انسان بوده یا نبوده یا خواهد آمد یا نه – گرچه برخی روایات به وجود موجودات در کرات دیگر اشاره کرده اند – چون نص مستحکمی نداریم، نمی توانیم قاطعانه نفی یا اثبات کرده، نظر خود را به قرآن کریم تحمیل کنیم. هر چند اگر هم موجوداتی افزون بر انسان باشند به حکم قطعی آیات پیش از قیامت فانی خواهند شد «کل شیء هالک الا وجهه» (معارف قرآن، مصباح یزدی، ج ۳ – ۱، ص ۱۷۳).
فنا گرچه در لغت به معنای از بین رفتن است و در این آیه نیز به معنای معدوم شدن می باشد اما این معدوم شدن به معنای فنای مطلق و نیست شدن کامل نیست. دلیل این نکته، آیات، روایات و ادله عقلی بسیاری است که مرگ را پایان زندگی انسان نمی دانند، بلکه آن را دریچه ای به جهان دیگر حساب می کنند. و اساسا روح که یک امر مجردی است آیا قابل فناء است یا آن که فنا پذیری از خصوصیات ماده و مادیات است، این بحث مهمی است که در فلسفه اسلامی به خوبی تبیین شده است.
دو. بهشت آدم (ع):
در مورد بهشت آدم(ع) سه نظر عمده وجود دارد. عده ای معتقدند که آن بهشت ، بهشت اخروی بوده؛ و عده ای دیگر گفته اند آن بهشت ، باغی از باغات همین دنیای مادّی بوده است ؛ و عده ی سومی معتقدند آن بهشت، بهشت برزخی بوده.
قول اوّل به نظر ضعیف می رسد چون اگر کسی وارد بهشت اخروی شود دیگر از آن خارج نخواهد شد و شیطان را هم در آن راه نیست. قول دوم نیز بعید است که درست باشد چون اوّلاً برخی از اوصافی که برای بهشت آدم(ع) در قرآن آمده است با باغهای دنیوی سازگار نیست. بهشت مذکور بهشتی بوده است که در آن گرسنگی و تشنگی و گرما و سرما نبوده است. (ر.ک: سوره طه / 118 و 119 ) ، ثانیاً بنا به آنچه از روایات استفاده می شود ، هبوط از بهشت برای حضرت آدم(ع) بسیار ناگوار بوده است. لذا مدام از آن یاد می کرده و آرزوی آن را داشته است. در حالی که حضرت آدم (ع) پیامبر خدا بود ؛ و از پیامبر خدا بعید است به خاطر از دست دادن باغی دنیایی ــ هر چند بسیار زیبا ــ این همه ابراز اندوه کند ؛ تا آنجا که گفته اند آن حضرت در فراق بهشت بسیار گریه می کرد و اندک می خندید. افراد مومنی که مادون انبیاء هستند منزّه از این هستند که دل در گرو زیبایی های دنیا داشته باشند چه رسد به انبیاء(ع). بنا بر این ، به نظر می رسد که این بهشت ، بهشت عالم برزخ بوده است. در روایات نیز به کرّات گفته شده که این بهشت ، بهشت دنیایی بوده است نه بهشت اخروی ؛ ولی از این روایات نمی توان استفاده نمود که آن بهشت ، باغی از باغهای دنیای مادّی بوده است ؛ چون در بسیاری از آیات و روایات ، کلمه ی دنیا ، در مقابل آخرت قرار گرفته و به مجموع عالم برزخ و عالم مادّه اطلاق شده است. چرا که انسان بعد از مردن ، ارتباط خود را به طور کامل از دنیا قطع نمی کند ؛ بلکه همچنان نتایج اعمال افراد متوفی و خیراتی که دیگران برای وی می کنند به او می رسد. همچنین طبق روایات ، افراد متوفی با اجازه ی مأمورین الهی به عالم مادّه رفت و آمد کرده ، و از بازماندگان خود دیدن می کنند. بنا بر این ، عالم برزخ ، مثل عالم آخرت ، کاملاً از دنیا منفک نیست ؛ لذا کلمه ی دنیا در بسیاری از آیات و روایات به صورت اعمّ به کار رفته و شامل عالم مادّه و عالم برزخ است. پس اینکه اهل بیت (ع) گفته اند بهشت حضرت آدم ، بهشت دنیایی بوده است ، منافاتی با این ندارد که آن را بهشت برزخی بدانیم. وقتی حضرات معصومین(ع) می گفته اند آن بهشت ، بهشت دنیایی بوده ، در واقع اخروی بودن آن را نفی می کرده اند. قرینه ی این ادّعا آن است که در برخی از این روایات تصریح شده که آن بهشت ، بهشت اخروی نبوده بلکه دنیوی بوده است ؛ و سخنی از بهشت برزخی به میان نیامده است. یعنی اگر می خواستند بفرمایند آن بهشت ، باغی مادّی بوده است ، در آن صورت باید برزخی بودن آن را هم نفی می نمودند ؛ در حالی که نفی نکرده اند. همچنین طبق روایات ، خروج از بهشت برزخی امکان پذیر است. چون روایات رجعت که فراوان هم هستند تصریح دارند که در زمان ظهور قائم آل محمّد( عج) عدّه ای از اهل بهشت برای یاری آن حضرت خواهند آمد. البته توجّه شود که حضرت آدم و حوّا (ع) در همان حال که با ابدان برزخی خود در بهشت برزخی بودند ، بدن مادّی نیز داشتند ؛ لکن ابداً توجّهی به بدن مادّی خود نداشتند ؛ چون آنها از همان بدو خلقتشان چشم برزخی داشتند و آنکه برزخ را ببیند توجّهی به دنیا نمی کند ؛ چرا که نسبت برزخ به دنیا نسبت اصل و فرع است. مجنون در فراق لیلی نام او را بر خاک می نوشت و می گفت: « چون میسّر نیست بر من کام او ــ عشقبازی می کنم با نام او » ؛ ما نیز در فراق بهشت برزخی است که به لذّات این دنیا توجّه داریم و الّا دنیا در نزد برزخ ابداً قابل توجّه نیست. لذا هبوط آن دو بزرگوار در حقیقت محدود شدن چشم برزخی آنها بود که باعث شد آنها در اثر ندیدن نعمات برزخی و جسم برزخی خودشان تا مرز عالم مادّه تنزّل کنند و وجود مادّی خودشان را ملاحظه نمایند. در این هنگام بود که بدن مادّی خود را برهنه دیدند و پس از آن خود را موجوداتی زمینی یافتند. مشابه این امر برای عرفا نیز رخ می دهد ؛ یعنی آنها گاه چنان غرق در عالم مثال (برزخ و ملکوت) می شوند که به کلّی از عالم مادّه غافل می گردند. مشایخ عرفا نیز تصریح دارند که در چنین حالی ، انسان از دار تکلیف خارج می شود ؛ لکن اگر در عالم ملکوت نیز کاری خلاف ادب بندگی از عارف صادر شود ، هنگام بازگشت به دنیا باز ناراحت می شود و بنای توبه می گذارد ؛ یعنی سعی می کند نقص خود را جبران نماید. کما اینکه ما نیز اگر در عالم خواب ، امری ناگوار را مشاهده کنیم ، بعد از بیداری شکر می کنیم که واقعیّت نداشته است ؛ یا برخی که در عالم خواب خود را در حال انجام کاری خلاف شرع می بینند ، بعد از بیدار شدن ، حقیقتاً ناراحت شده و چه بسا دچار عذاب وجدان می شوند. چرا که احساس می کنند نقصی در وجود آنهاست که به این صورت خود را نمایان ساخته است. آدم (ع) نیز به همین سبب بعد از هبوط توبه نمود ؛ با اینکه برزخ دار تکلیف نیست و گناه شرعی در آن معنی ندارد. پس حضرت آدم و حوّا(ع) هم بدن مادّی داشتند هم بدن برزخی ؛ لکن مدّتی از بدن مادّی خود غفلت داشتند ، نظیر اولیای مجذوب که از بدن خود غافلند و ابدان آنها به اذن خدا تا مدّتی معیّن بین مردم در حرکت است. لذا هر چه از آنها سر می زند فعل الله است و هر چه بگویند کلام خداست. امیرمومنان (ع) در وصف اینگونه افراد فرمودند: « کَانُوا قَوْماً مِنْ أَهْلِ الدُّنْیَا وَ لَیْسُوا مِنْ أَهْلِهَا فَکَانُوا فِیهَا کَمَنْ لَیْسَ مِنْهَا عَمِلُوا فِیهَا بِمَا یُبْصِرُونَ وَ بَادَرُوا فِیهَا مَا یَحْذَرُونَ تَقَلَّبُ أَبْدَانِهِمْ بَیْنَ ظَهْرَانَیْ أَهْلِ الْآخِرَةِ وَ یَرَوْنَ أَهْلَ الدُّنْیَا یُعَظِّمُونَ مَوْتَ أَجْسَادِهِمْ وَ هُمْ أَشَدُّ إِعْظَاماً لِمَوْتِ قُلُوبِ أَحْیَائِهِم : مردمى از اهل دنیا بودند در حالی که از اهل دنیا نبودند ؛ پس در میان اهل دنیا چون کسى بودند که از مردم دنیا نیست. کار از روى بصیرت کردند و در آنچه از آن پرهیزشان باید سبقت جستند. بدن هایشان به گونه اى در تلاش و حرکت بود که گویا میان مردم آخرتند.اهل دنیا را مى نگرند که مرگ بدن ها را بزرگ مى شمارند، امّا آنها مرگ دل هاى زندگان را بزرگ تر مى دانند.» (نهج البلاغة ـ خ230) باز در وصفشان فرمود: « هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْیَقِینِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِینِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْیَتِهِم : علم به آنها هجوم آورده با حقیقت بصیرت ، و روح یقین را دریافته اند، و آنچه را خوشگذاران ها دشوار مى شمارند، آسان گرفتند، و با آنچه که ناآگاهان از آن هراس داشتند أنس گرفتند. در دنیا با بدن هایى زندگى مى کنند، که ارواحشان به عالم بالا پیوند خورده است، آنان جانشینان خدا در زمین، و دعوت کنندگان مردم به دین خدایند. آه، آه، چقدر مشتاق دیدارشان هستم! » (نهج البلاغه ـ حکمت 144)
خداوند متعال فرمود: «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ : (به خاطر بیاور) هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: « من قرار دهنده ی خلیفه ای هستم در زمین » . فرشتگان گفتند: «پروردگارا! »آیا کسى را در آن (زمین) قرار مى دهى که فساد و خونریزى کند؟! در حالی که ما تسبیح و حمد تو را بجا مى آوریم، و تو را تقدیس مى کنیم.» پروردگار فرمود: «من حقایقى را مى دانم که شما نمى دانید.» (بقره:30).
پس خداوند متعال قبل از خلقت آدم (ع) خبر داده بود که او را برای زندگی در زمین می آفریند نه برای زندگی در بهشت برزخی. امّا اینکه خداوند متعال ابتدا او را در بهشت برزخی قرار داد ، و از آنجا به زمین منتقل نمود ، حکمتهایی داشت که به برخی از آنها ـ بعد از ذکر مطالبی ـ اشاره خواهد شد.ـ حکمتهای مکث آدم (ع) در بهشت مثالی ( در برزخ نزولی).
الف ـ خداوند متعال آدم را در بهشت قرار داد تا مزّه ی بهشت را به او بچشاند ، تا بعد از هبوط به زمین ، همچنان مشتاق بهشت باشد ؛ و مشغول دنیا نگردد ؛ لذا حضرت آدم بعد از هبوط ، هیچگاه فریفته ی دنیا نشد و همواره می دانست که لذّات دنیا در قیاس با آنچه او قبلاً دیده ، هیچ است. خداوند متعال این کار را با تمام انبیاء و ائمه (ع) می کند ؛ یعنی نبی و امامی نیست که از طفولیّت دید برزخی او باز نباشد و بهشت برزخی را مشاهده ننماید ؛ لذا انبیاء و ائمه(ع) هیچگاه فریفته ی دنیا نمی شوند ؛ چون دنیا را در مقایسه با آنچه مشاهده می کنند ، بسیار ناچیز می یابند. برخی افراد عادی نیز بعد از طیّ طریق بندگی و راه یابی به بهشت برزخی ، دارای عصمت اکتسابی می شوند.
ب ـ چون حضرت آدم (ع) اوّلین انسان بود لذا اطلاعی از تکلیف و عداوت و فریب و دروغ و امثال اینها نداشت. لذا خداوند متعال او را خارج از محدوده ی تکلیف شرعی قرار داده و تکلیفی ارشادی به وی نمود ، تا از این طریق معنی تکلیف ، وسوسه ، دروغ ، فریب ، محرومیّت در اثر ترک طاعت و امثال آنها را عملاً به او آموزش دهد. به تعبیر دیگر ، خداوند متعال کنکوری آزمایشی از آدم (ع) گرفت تا برای کنکور حقیقی آمادگی لازم را داشته باشد. لذا در روایات آمده است که حضرت آدم(ع) فریب شیطان را خورد چون نمی دانست که ممکن است کسی قسم دروغ یاد کند. لذا شیطان قسم خورد که خیر خواه اوست ؛ و او باور نمود. امّا چرا این آموزش در زمین واقع نشد؟ دلیلش این بود که حضرت آدم (ع) به محض اینکه پایش به زمین می رسید مکلّف می شد ؛ چون تمام شرایط تکلیف را داشت جز شرطِ در عالم مادّه بودن را ؛ و اگر در زمین خطا می کرد خطایش گناه شرعی محسوب می شد ؛ در حالی که انبیا باید معصوم از گناه باشند تا گفتار و کردار و امضائشان حجّت شرعی و الهی تلقّی گردد. پس او کنکور آزمایشی را باید در محیطی می گذراند که عصمتش را مخدوش نسازد. پس امتحان آن حضرت در بهشت ، آزمایشی و ارشادی و برای راه نشان دادن بود ، امّا توبه ی آدم (ع) در زمین واقع شد ؛ لذا توبه ی حقیقی بود نه توبه ی آزمایشی. چون او با آن امتحان ، پی برده بود که درسش را خوب بلد نیست و ضعف دارد ؛ لذا به سوی خدا توبه می نمود ؛ یعنی به سوی خدا ، که کمال محض است ، بازگشت می کرد تا نقص خود را برطرف سازد. مثل کسی که می داند کنکور آزمایشی اثر حقیقی ندارد ؛ ولی هنگامی که در آن مردود می شود ، حقیقتاً ناراحت می شود نه مجازاً ؛ چون یقین می کند که اگر کنکور حقیقی می داد باز هم مردود می شد. لذا چنین کسی به سوی درس خواندن و تست زدن توبه می کند (باز می گردد).
ج ـ غرض دیگر از هبوط آدم و حوّا به زمین و ماندن آنها در زمین ، آن بود که آنها صاحب فرزندان شوند و نسل بشر را بگسترانند. اگر آدم و حوّا در بهشت می ماندند ، یقیناً ما فرزندان آنها نیز زاده نمی شدیم. چون بهشت آن دو بزرگوار در عالم مثال (ملکوت) بود ؛ و عالم مثال عالمی غیر مادّی است و زاد و ولد در آنجا ممکن نیست. لذا یکی از تبعات خوردن از درخت منهیّه این بود که آنها را از مرتبه ی ملکوتیشان ساقط نمود و در این هنگام بود که متوجّه اعضای جنسی خود شدند و شروع کردند به پوشاندن خودشان به وسیله ی برگ درختان. « فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یخْصِفانِ عَلَیهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ : و به این ترتیب ، (شیطان) آنها را با فریب(از مقامشان) فرودآورد. و هنگامى که از آن درخت چشیدند، اندامشان ( عورتشان ) بر آنها آشکار شد؛ و شروع کردند به قرار دادن برگهاى(درختان) بهشتى بر خود ، تا آن را بپوشانند. و پروردگارشان آنها را نداد داد که: «آیا شما را از آن درخت نهى نکردم؟! و نگفتم که شیطان براى شما دشمن آشکارى است؟! » (الأعراف:22).
پس اگر آنها از آن درخت نمی خوردند و به زمین هبوط نمی کردند ، متوجّه هویّت جنسی خودشان نمی شدند و زاد و ولدی هم نمی داشتند. زاد و ولد ، اختصاص به موجود مادّی دارد که موجودی است مرکّب از اجراء خارجی ؛ لذا می تواند اجزائی را به صورت نطفه و سپس جنین از خود جدا سازد. امّا موجودات ملکوتی و برزخی ، به لحاظ فلسفی ، ترکیب حقیقی نداشته و بدنهایی بسیط می باشند. لذا جدا شدن جزئی از آنها نیز معنی ندارد.