۱۳۹۷/۰۳/۱۲
–
۱۱۲۳ بازدید
بعضی ها میگویند صدّام اعلام تسلیم کرد و گفت من تسلیم هستم ولی ایه الله خمینی قبول نکرد و جنگ را ادامه داد و همه جوانان مارو به کشتن داد.ماجرا چیه؟
چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ ادامه پیدا کرد؟اول این که بعد از فتح خرمشهر، هیچ پیشنهاد صلحی به ایران داده نشد. فقط میگفتند آتش بس. در حالی که آتش بس نتیجهای جز این نداشت که صدام فرصتی داشته باشد برای آماده شدن جهت ادامه جنگ. در همه دنیا آتش بس و صلح مفهوم مجزا از هم دارد و هر کدام هم پیامدهایی دارند. ما نمیتوانستیم پیشنهاد آتش بس را قبول کنیم. چون همانطور که گفتم فرصتی بود برای صدام. اما هیچ صلحی پیشنهاد نشده بود که ایران رد کرده باشد. مسئله دیگر آن است که آتش بس باید در شرایط متوازن انجام شود تا قابل قبول شود نه این که طرف شما روی قله باشد و شما در دامنه. آتش بس در این جا به نفع کسی است که روی قله است و آن زمان عراق در قله بود. اما اگر هر دو طرف در قله باشند، حالت توازن برقرار است و حتی اگر نیت سیاسی باشد، در عرصه نظامی قابل قبول است. اما این آتش بس از نظر نظامی هم قابل قبول نبود. این در حالی بود که عراق در چند متری خرمشهر بود و می توانست با اسلحه انفرادی و خمپاره شصت، بچه ها را در شهر بزند اما ما برای هدف قرار دادن نزدیک ترین شهر یعنی بصره که حدود 20 کیلومتر فاصله داشت ،باید موشک با برد 25 کیلومتر شلیک می کردیم و این عدم توازن به نفع عراق بود.دلیل دیگر این بود که حداقل هزار کیلومتر مربع از سرزمینهای ما در دست عراق بود که نقاط استراتژیک و حساسی هم بود. نفت شهر با آن میزان چاه های نفت در اشغال بود. ارتفاعات قصر شیرین در دست دشمن بود. ارتفاعات مهمی در تصرف دشمن بود که تا کیلومتر ها دشت های مقابلش را در دید و تیررس قرار می داد. اتفاقا صدام از همان روزهای آغاز جنگ میگفت آتش بس می خواهیم. چون آتش بس در آن مرحله یعنی زمینهایی که آن ها تصرف کرده بودند همچنان دستشان باقی میماند و یک موضع برتر در مذاکرات سیاسی دست آن ها بود.
(خبرگزاری فارس، گفتگو با محسن رضائی فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس ، ۰۵ مهر ۱۳۹۱ )
اگر بخواهیم به این سؤال با یک نگاه واقعبینانه و توأم با صداقت پاسخ دهیم، باید گفت که در نیمه سال 1361، شرایط خوبی در جبههها حاکم بود، پیروزیهای نظامی ایران که از شکست حصر آبادان در مهر ماه سال قبل آن شروع شده بود، با فتح خرمشهر در سوم خرداد سال 1361 به اوج رسید و در مقایسه با قبل که عراقیها مناطق زیادی را اشغال کرده و از شمال تا جنوب، مناطق گستردهای را به تصرف خود درآورده بودند، تلاش چندماهه ایران برای بازپسگیری مناطق اشغالشده به دستاوردهای خوبی منجر شده و در مناطق استراتژیکی چون آبادان و خرمشهر به نتیجه رسیده بود. اما هنوز مناطق گستردهای در طول نوار 1200 کیلومتری مرزی وجود داشت که تحت اشغال عراقیها بود و این اشغال، حتی تا پایان جنگ و آتشبس هم ادامه داشت.
در آن مقطع، این ایده در شورای عالی دفاع مطرح شد که اگر نقاطی را در داخل خاک تصرف تعریف کنیم، ابزار لازم برای وارد کردن فشار به عراقیها برای عقبنشینی آنان به مرزها و محکومیت متجاوز و دریافت غرامت از عراق به دست میآید.
از این مقطع به بعد و با طرح این ایده، تعدادی از کشورها و سازمانهای بینالمللی برای پایان دادن به جنگ و آتشبس، تلاشهای خود را تشدید کردند، این تلاشها که با محوریت سازمان کنفرانس اسلامی، جنبش عدم تعهد، سازمان ملل و تعدادی از کشورهای عربی صورت میگرفت، پس از فتح خرمشهر جدیتر شد.
از سوی سازمان ملل متحد، «اولاف پالمه»، نخستوزیر پیشین سوئد و «یان الیاسن» قائممقام وزارت خارجه این کشور و از سوی کنفرانس اسلامی، کمیتهای متشکل از«ضیاء الحق» رئیسجمهور پاکستان، «ضیاء الرحمن» رئیسجمهور پاکستان، «احمد سکوتوره» رئیسجمهور گینه، «داود جاوارا» رئیسجمهور گامبیا، «بلند اولسو» نخستوزیر ترکیه و «یاسر عرفات» رئیس سازمان آزادی بخش فلسطین به تهران سفر کردند. از سوی جنبش عدم تعهد هم وزرای خارجه چند کشور مأمور به رایزنی شده بودند که شامل وزرای خارجه کوبا و مالی، وزیر خارجه زامبیا، «ناراسیمها رائو» وزیر خارجه هند و «فاروق قدومی» وزیر خارجه فلسطین به تهران سفر میکردند و طی رایزنیهای آنان هم هیچ پیشنهاد مشخصی که تأمینکننده خواستههای ما مبنی بر عقبنشینی به مرزها و دریافت غرامت بود، ارائه نشد.
پس از فتح خرمشهر، جریانی آغاز شد که شامل ابتکار برخی از کشورها برای پایان جنگ بود. در این ابتکارها برای اولین بار، مسئله دریافت غرامت و عقبنشینی تا مرزها که خواستههای اصلی ما بود، مطرح شد. عقبنشینی به مرزها و پایان اشغال ایران، برای ما اولویت نخست را داشت. چراکه حتی تا پایان جنگ و پذیرش قطعنامه 598، حدود بیست هزار کیلومتر مربع از خاک ما در اشغال ارتش عراق بود و اگر ما بلافاصله پس از بازپسگیری خرمشهر صلح را میپذیرفتیم، عملا با این سؤال مهم روبهرو میشدیم که چه تضمینی وجود دارد که ما بقیه خاک ایران را پس بگیریم. این سؤال وقتی اهمیت پیدا میکند که توجه کنیم پس از پذیرش صلح، عملا نیروهای نظامی ما که عمدتا غیرحرفهای و بسیجی بودند، به شهرها بازمیگشتند و مشغول زندگی عادی خود میشدند، اما نیروهای عراق که نظامیان حرفهای و کلاسیک بودند، در مواضع خود باقی میماندند. اگر ما در این مقطع، صلح را میپذیرفتیم، فاجعهای که در جنگهای دوم ایران و روس اتفاق افتاد و منجر به از دست رفتن بخشی از خاک ایران شد، تکرار میشد. در جنگهای دوم ایران و روس در ابتدای تابستان 1826 میلادی، عباس میرزا با اتکا به نیروهای مردمی که به خاطر فتوای علما به جبهه آمده بودند، به نیروهای روسیه حمله کرد و نیروهای «پاپکویچ» سردار برجسته روسیه را تا تفلیس عقب نشاند اما در پاییز نیروهای داوطلب ایرانی به محلهای زندگی خود بازگشتند و پاپکویچ با استفاده از این فرصت، حمله کرد و تا زنجان و نزدیکی قزوین پیشروی کرد.
اگر ما پس از فتح خرمشهر، صلح را میپذیرفتیم، با توجه به وضعیت قطعنامههای سازمان ملل که طی آنها تنها از آتشبس صحبت شده و بر عقبنشینی تأکید نشده بود، عملا هیچ تضمینی ـ حتی صوری ـ برای عقبنشینی نداشتیم و طبیعتا نیروهای داوطلب جبهه را ترک میکردند و نظامیان حرفهای ما از نظر تعداد، قابل مقایسه با ارتش عراق که سه برابر شده بود، نبود و شرایط برای از دست رفتن خاک اشغال شده و حتی تهدید برای ادامه حمله نظامی مجدد عراق به ایران وجود داشت. بنابراین تعیین شرط عقبنشینی و دریافت غرامت، مهمترین خواستههای ما برای پذیرش آتشبس بود. اولین پیشنهاد مشخص به ما درباره آتشبس و دریافت غرامت از طرف حبیب شطی، دبیرکل وقت کنفرانس اسلامی داده شد.
شطی به تهران آمد و به ما پیشنهاد کرد که میتواند با مذاکره با دولتهای ثروتمند عربی حامی عراق در جنگ برای ما غرامت بگیرد.
رقم پیشنهادی شطی ده میلیارد دلار بود که در مقابل ما گفتیم، اصل بحث را قبول داریم، اما این رقم مورد پذیرش ما نیست و باید درباره مبلغ آن مذاکره کنیم.
در همین دوره آقای بندری، معاون وزیر خارجه هند هم مذاکرات مشابهی به عنوان میانجی برای تعیین غرامت داشت و غرامت مورد مذاکره با وی حدود سی تا پنجاه میلیارد دلار بود. اما نه آقای شطی به ما پاسخ مشخصی داد و نه آقای بندری در واقع هیچ مقام مسئولی به ما هیچ پیشنهاد مشخصی نداد و بحثها بیشتر در حد مذاکرات اولیه باقی ماند. خود آقای شطی هم از نظر حقوقی نمیتوانست هیچ تعهدی به ما بدهد. او گرچه دبیرکل سازمان کنفران اسلامی بود، اما نه وزیر خارجه بود، نه معاون وزیر خارجه. بنابراین نمیتوانست از طرف دولتهای عربی حتی همان مبلغ ناچیز ده میلیارد دلار را که یکدهم برآورد آقای ابوفرج کارشناس سومالیایی سازمان ملل است، تضمین کند. این کارشناس خسارت ایران در جنگ را صد میلیارد دلار برآورد کرده بود هرچند جمهوری اسلامی معتقد است این رقم نیز واقعی نیست و خسارت ایران در جنگ بالغ بر هزار میلیارد دلار است.
در حقیقت هیچ مقام مسئولی از عربستان، کویت یا دولتهای عربی که قرار بود این غرامت را به ما پرداخت کنند، با ما مذاکره جدی و متعهدانهای نکرد تا ما درباره عقبنشینی و غرامت مذاکره کنیم و ما که تجربه خاورمیانه و جنگهای کشورهای عربی با اسرائیل را داشتیم، دیده بودیم پس از برقراری آتشبس، اسرائیل از مناطق اشغالشده عقبنشینی نمیکرد و با فرو نشستن حرارت کشورهای عربی، زمینهای آنان به تملک اسرائیل درمیآمد. این شرایط درباره جنگ ما حادتر بود، چراکه عملا دنیا از اشغالگر حمایت میکرد و امکان این جدی بود که عراق متناوبا به جنگ و صلح بپردازد تا سراسر ایران را اشغال کند، بنابراین تا زمان تصویب اولین قطعنامهای که دو خواسته اصلی ما یعنی عقبنشینی به مرزهای بینالمللی و تعیین متجاوز را تأمین میکرد، یعنی قطعنامه 598 در سال 1366، ما هیچ بستری برای آتشبس و صلح در اختیار نداشتیم.
بازتاب: مواضع مسئولان درباره پذیرش صلح چه بود؟
دکتر ولایتی: در میان برخی از مقامات سیاسی، خستگی ناشی از جنگ وجود داشت و تمایل برای پذیرش صلح و آتشبس دیده میشد و این تمایل با تبلیغات گسترده رسانههای غربی دامن زده میشد، شعار غرب حتی پس از آنکه پذیرفت عراق متجاوز است، این بود که مسئولیت آغاز جنگ بر عهده عراق و مسئولیت ادامه آن به عهده ایران است که به پیشنهادهای صلح توجه نمیکند. اما واقعیت آن است که تا زمان تصویب قطعنامه 598 هیچ راهحل شرافتمندانهای برای پایان جنگ در مقابل ما وجود نداشت و البته مقاومت قهرمانانه شش ساله در جبهههای جنگ و مقاومت در مذاکرات دیپلماتیک باعث شد تا قطعنامه 598 که تضمینکننده خواستهای اصلی ما مبنی بر تعیین متجاوز و عقبنشینی به مرزهای بینالمللی بود، تصویب شود.
بازتاب: یکی دیگر از ابهاماتی که درباره مواضع ایران در جنگ مطرح است، فاصله بیش از یک سال بین تصویب قطعنامه 598 در شورای امنیت تا پذیرش آتشبس از سوی ایران است. منتقدان دیپلماسی جمهوری اسلامی که عمدتا از طیف غربگرا و لیبرال هستند، شما را به سرسختی و عملکرد ایدئولوژیکی در این مقطع متهم میکنند و مدعی هستند، در زمانی که شما باید منعطف عمل کرده و به سرعت به جنگ پایان میدادید، بیش از یک سال برای پذیرش مقاومت کردید و این مسئله باعث شد تا ما هزینههای سنگینی تحمل کنیم؟
دکتر ولایتی: این اظهارات نیز همانند دیگر اظهارات آنان، بیش از آنکه بر اساس اطلاعات و دیدگاههای کارشناسی باشد، از سر بیاطلاعی و از موضع سیاسی مطرح شده است.
واقعیت آن است که وقتی قطعنامه 598 در سال 1366 تصویب شد، نیازمند یک آییننامه اجرایی بود که دبیرکل پس از مدتی کوتاه، آییننامه اجرایی آن را ارائه کرد.
در حالی که ما معتقد بودیم، قطعنامه و آییننامه اجرایی آن باید همزمان پذیرفته شوند، اما عراق آییننامه اجرایی را که در واقع روح اصلی قطعنامه بود، نمیپذیرفت و این مسئله یک سال ادامه پیدا کرد. موضع ایران این بود که پذیرش قطعنامه بدون پذیرفتن آییننامه اجرایی، بیمعنا و بینتیجه است.
بند اول قطعنامه درباره عقبنشینی به مرزها بود و اگر برنامه زمانبندی آن تعیین نمیشد، عراقیها پس از آتشبس، آنقدر در خاک ما باقی میماندند و مناطق اشغالشده را در تصرف خود نگه میداشتند که فضای حاکم بر جامعه بینالمللی از بین میرفت. بنابراین عراقیها با آییننامه اجرایی که توسط «خاویر پرز دکوئیار» ارائه شده بود، مخالفت کردند و این به معنای مخالفت با خود قطعنامه بود.
نشانه این امر نیز آن بود که حتی پس از پذیرش یکطرفه قطعنامه و آییننامه اجرایی از سوی ایران، عراق آن را نپذیرفت و به ما حمله کرد، منافقین را به داخل خاک کشور اعزام کرد و تعداد زیادی اسیر از ما گرفت تا در زمان مبادله اسرا وضع متعادلی با ما داشته باشد.
بنابراین تا زمانی که ما قطعنامه را بدون پذیرش آییننامه اجرایی از طرف عراق، در تابستان 1367 پذیرفتیم، کشورهای غربی که به صورت مداوم بر این نکته تأکید میکردند که عراق قطعنامه را پذیرفته و ایران نمیپذیرد، غافلگیر شدند چراکه ما صلح را پذیرفته بودیم و این عراق بود که باز هم حمله میکرد.
در این هنگام وقتی که برای مذاکره به نیویورک رفته بودم، دیدم که طارق عزیز حاضر نیست آتشبس را بپذیرد و فقط اصرار دارد که مذاکرات دوجانبه، سریعا آغاز شود. از تهران هم به من فشار میآمد که زودتر آتشبس را اعلام کنید. ولی عراقیها نمیپذیرفتند. لذا من با یک ترفند دقیق اعلام کردم تا وقتی عراق آتشبس را نپذیرد مذاکره با وزیر خارجه این کشور معنی ندارد در حقیقت آغاز مذاکره را به پذیرش آتشبس از سوی عراق منوط کردم و توانستیم از این ابزار استفاده کنیم.
در این شرایط، همه دنیا بسیج شد تا عراق را وادار به پذیرش قطعنامه کند. «بندر بن سلطان» سفیر عربستان در واشنگتن به عراق رفت؛ همه غربیها به صدام فشار آوردند که آتشبس را بپذیرد. سرانجام پس از چند روز که من به دعوت دبیرکل سازمان ملل برای مذاکره به نیویورک رفته بودم، «طارق عزیز» هم زیر فشار دنیا به نیویورک آمد و البته باز هم اظهار میکرد که دستوری برای پذیرش آتشبس ندارد، ولی پس از فشار زیاد جامعه بینالملل، سرانجام عراق آتشبس را در روز 29 مرداد 1367 پذیرفت. طبق آییننامه اجرایی قطعنامه، پس از آتشبس، نیروهای حافظ صلح سازمان ملل بین مواضع عراق و ایران مستقر میشدند تا بر آتشبس نظارت کنند و پس از تعیین یک وقت مشخص، عقبنشینی به مرزها انجام میشد؛ پس از یک زمان معین هم مبادله اسرا و تعیین متجاوز انجام میشد. عراقیها به این خاطر زیر بار پذیرش قطعنامه نمیرفتند که میخواستند با آتشبس گروکشی کنند؛ یعنی از اهرم آتشبس برای لغو قرارداد «1975 الجزایر» استفاده کنند، هدفی که در جنگ به آن دست نیافته بودند. به خاطر همین مسئله، زمانی که ما مذاکره با طارق عزیز را آغاز کردیم، عراقیها اصرار کردند که آتشبس و لایروبی اروندرود، همزمان مورد مذاکره قرار گیرد؛ ما گفتیم لایروبی بر اساس ساز و کار پیشبینیشده در قرارداد «1975 الجزایر» باید انجام شود، اما طارق عزیز گفت: «ما حاضر نیستیم در چارچوب قرارداد 1975 به لایروبی بپردازیم. ابتدا لایروبی کنیم، بعد وارد بحث قرارداد 1975 میشویم» که اینجا ترفند عراقیها برای ما مشخص شد، چراکه از نظر حقوق بینالملل، اگر شما بتوانید یکی از بندهای یک قرارداد را معلق و بیاثر کنید، سایر بندهای آن هم غیرقطعی و قابل مذاکره تلقی میشود و به همین خاطر، عراقیها میخواستند با کنار گذاشتن بند مربوط به لایروبی اروند در قرارداد «1975 الجزایر» کل قرارداد را زیر سؤال ببرند.
این مسئله باعث گره خوردن مذاکرات شد و حدود دو سال پس از آتشبس، مسئله معلق ماند. البته طی این مدت، نیروهای حافظ صلح سازمان ملل بین نیروهای ما و ارتش عراق مستقر بودند و در واقع آتشبس شده بود، اما از صلح خبری نبود.
نکته مهم در مذاکرات و مواضع عراق و طارق عزیز این بود که آنها تمایل داشتند که نقش سازمان ملل را تضعیف یا حذف کنند و مذاکرات بدون نظارت و دخالت سازمان انجام شود، اما اصرار داشتیم سازمان ملل حضور داشته باشد؛ چراکه در میدان نظامی، شرایط پیش از سال 1366 را نداشتیم و میخواستیم از ابزار سازمان ملل برای فشار به عراق استفاده کنیم و هرکجا که مذاکرات به بنبست میخورد، از عامل سازمان ملل برای فشار به عراق استفاده میکردیم.
حتی در ژنو مدتها بر سر نحوه چیدن میز مذاکره بحث کردیم، چراکه این مسئله معنای خاصی میدهد. موضع ما این بود که میز مذاکره باید به شکل مثلث چیده شود؛ یک طرف ما، یک ضلع عراق و ضلع سوم هم سازمان ملل که سرانجام هم همینگونه شد.
اختلاف دیگر، محل مذاکره بود. ما اصرار داشتیم مذاکرات در نیویورک برگزار شود، اما آنها اصرار داشتند که در ژنو انجام شود. چراکه در نیویورک، با حضور سفرای برجسته کشورهای جهان، لابی سیاسی قویتری وجود داشت و ما میتوانستیم از آن برای فشار به عراق برای رسیدن به صلح استفاده کنیم. اما در ژنو این امکان وجود نداشت. به هر حال طی مدت دو سال و با شورهای فراوان، مذاکرات 598 انجام شد. هرچند، قطعنامه 598 برای ما شیرین نبود و حضرت امام(ره) هنگام پذیرش قطعنامه از آن تعبیر «جام زهر» کردند و در نامه محرمانه خود که برای مسئولان مجلس قرائت شد، به علل نارساییها و دلایل پذیرش قطعنامه اشاره کردند.
بازتاب: در مقطع پذیرش قطعنامه و پس از طی مذاکرات، آیا فشاری از سوی مسئولان سیاسی داخل کشور به شما وارد میشد تا در برابر عراق، عقبنشینی کنید؟
دکتر ولایتی: فشارهای زیادی به دستگاه دیپلماسی کشور در این مقطع وارد شد، به ویژه در جریان مذاکرات پس از پذیرش آتشبس؛ چون مذاکرات به مدت طولانی بر روی مسئله لایروبی اروند و در حقیقت اعتبار قرارداد «1975 الجزایر» قفل شده بوده، فشار زیادی نیز از سوی برخی از مسئولان سیاسی به ما وارد میشد که عقبنشینی کنیم و لایروبی اروند و در واقع مخدوش شدن قرارداد «1975 الجزایر» را بپذیریم.
اما اعتقاد و تجربه شخصی من بر این بود که اگر از تمامیت ارضی کشور عقبنشینی کنیم و بخشی از ایران را واگذار کنیم، نه تنها خودمان در برابر تاریخ مسئول خواهیم بود، بلکه مجموعه نظام جمهوری اسلامی متهم به واگذار کردن منافع ملی و خاک ایران میشوند. بنابراین من با تمام توان در برابر فشارها و دستورهایی که برای عقبنشینی در مذاکرات به ما داده میشد، مقاومت میکردم. آنها اظهار میکردند که «شما بیجهت ایستادگی میکنید، مسئله برقراری صلح مهمتر از اروند است و ممکن است عراق دوباره به ما حمله کند». حتی موضوع به اطلاع امام(ره) رسید و ایشان فرمودند که حق با ولایتی است و بعد هم به من پیغام دادند که «ایستادگی کن».
این در شرایطی بود که عراقیها با زیرکی و با استفاده از فنون دیپلماسی، سعی در گرفتن اروند از ما داشتند، حتی طارق عزیز با لحنی التماسآمیز میگفت که «شما خط ساحلی وسیعی در سراسر کشورتان دارید، اما اتصال، به آبهای آزاد فقط از طریق خور عبدالله و بصره است» و درواقع همین مسئله یعنی دسترسی به آبهای آزاد و گرفتن جزیره بومیان، عامل اصلی حمله عراق به کویت شد و همین موضوع باعث شد که صدام با ما مصالحه و از خاک ایران عقبنشینی کند.
منبع: ناگفتههای ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، مصاحبه «بازتاب» با دکتر ولایتی، ۱۲ فروردین ۱۳۸۴
(خبرگزاری فارس، گفتگو با محسن رضائی فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس ، ۰۵ مهر ۱۳۹۱ )
اگر بخواهیم به این سؤال با یک نگاه واقعبینانه و توأم با صداقت پاسخ دهیم، باید گفت که در نیمه سال 1361، شرایط خوبی در جبههها حاکم بود، پیروزیهای نظامی ایران که از شکست حصر آبادان در مهر ماه سال قبل آن شروع شده بود، با فتح خرمشهر در سوم خرداد سال 1361 به اوج رسید و در مقایسه با قبل که عراقیها مناطق زیادی را اشغال کرده و از شمال تا جنوب، مناطق گستردهای را به تصرف خود درآورده بودند، تلاش چندماهه ایران برای بازپسگیری مناطق اشغالشده به دستاوردهای خوبی منجر شده و در مناطق استراتژیکی چون آبادان و خرمشهر به نتیجه رسیده بود. اما هنوز مناطق گستردهای در طول نوار 1200 کیلومتری مرزی وجود داشت که تحت اشغال عراقیها بود و این اشغال، حتی تا پایان جنگ و آتشبس هم ادامه داشت.
در آن مقطع، این ایده در شورای عالی دفاع مطرح شد که اگر نقاطی را در داخل خاک تصرف تعریف کنیم، ابزار لازم برای وارد کردن فشار به عراقیها برای عقبنشینی آنان به مرزها و محکومیت متجاوز و دریافت غرامت از عراق به دست میآید.
از این مقطع به بعد و با طرح این ایده، تعدادی از کشورها و سازمانهای بینالمللی برای پایان دادن به جنگ و آتشبس، تلاشهای خود را تشدید کردند، این تلاشها که با محوریت سازمان کنفرانس اسلامی، جنبش عدم تعهد، سازمان ملل و تعدادی از کشورهای عربی صورت میگرفت، پس از فتح خرمشهر جدیتر شد.
از سوی سازمان ملل متحد، «اولاف پالمه»، نخستوزیر پیشین سوئد و «یان الیاسن» قائممقام وزارت خارجه این کشور و از سوی کنفرانس اسلامی، کمیتهای متشکل از«ضیاء الحق» رئیسجمهور پاکستان، «ضیاء الرحمن» رئیسجمهور پاکستان، «احمد سکوتوره» رئیسجمهور گینه، «داود جاوارا» رئیسجمهور گامبیا، «بلند اولسو» نخستوزیر ترکیه و «یاسر عرفات» رئیس سازمان آزادی بخش فلسطین به تهران سفر کردند. از سوی جنبش عدم تعهد هم وزرای خارجه چند کشور مأمور به رایزنی شده بودند که شامل وزرای خارجه کوبا و مالی، وزیر خارجه زامبیا، «ناراسیمها رائو» وزیر خارجه هند و «فاروق قدومی» وزیر خارجه فلسطین به تهران سفر میکردند و طی رایزنیهای آنان هم هیچ پیشنهاد مشخصی که تأمینکننده خواستههای ما مبنی بر عقبنشینی به مرزها و دریافت غرامت بود، ارائه نشد.
پس از فتح خرمشهر، جریانی آغاز شد که شامل ابتکار برخی از کشورها برای پایان جنگ بود. در این ابتکارها برای اولین بار، مسئله دریافت غرامت و عقبنشینی تا مرزها که خواستههای اصلی ما بود، مطرح شد. عقبنشینی به مرزها و پایان اشغال ایران، برای ما اولویت نخست را داشت. چراکه حتی تا پایان جنگ و پذیرش قطعنامه 598، حدود بیست هزار کیلومتر مربع از خاک ما در اشغال ارتش عراق بود و اگر ما بلافاصله پس از بازپسگیری خرمشهر صلح را میپذیرفتیم، عملا با این سؤال مهم روبهرو میشدیم که چه تضمینی وجود دارد که ما بقیه خاک ایران را پس بگیریم. این سؤال وقتی اهمیت پیدا میکند که توجه کنیم پس از پذیرش صلح، عملا نیروهای نظامی ما که عمدتا غیرحرفهای و بسیجی بودند، به شهرها بازمیگشتند و مشغول زندگی عادی خود میشدند، اما نیروهای عراق که نظامیان حرفهای و کلاسیک بودند، در مواضع خود باقی میماندند. اگر ما در این مقطع، صلح را میپذیرفتیم، فاجعهای که در جنگهای دوم ایران و روس اتفاق افتاد و منجر به از دست رفتن بخشی از خاک ایران شد، تکرار میشد. در جنگهای دوم ایران و روس در ابتدای تابستان 1826 میلادی، عباس میرزا با اتکا به نیروهای مردمی که به خاطر فتوای علما به جبهه آمده بودند، به نیروهای روسیه حمله کرد و نیروهای «پاپکویچ» سردار برجسته روسیه را تا تفلیس عقب نشاند اما در پاییز نیروهای داوطلب ایرانی به محلهای زندگی خود بازگشتند و پاپکویچ با استفاده از این فرصت، حمله کرد و تا زنجان و نزدیکی قزوین پیشروی کرد.
اگر ما پس از فتح خرمشهر، صلح را میپذیرفتیم، با توجه به وضعیت قطعنامههای سازمان ملل که طی آنها تنها از آتشبس صحبت شده و بر عقبنشینی تأکید نشده بود، عملا هیچ تضمینی ـ حتی صوری ـ برای عقبنشینی نداشتیم و طبیعتا نیروهای داوطلب جبهه را ترک میکردند و نظامیان حرفهای ما از نظر تعداد، قابل مقایسه با ارتش عراق که سه برابر شده بود، نبود و شرایط برای از دست رفتن خاک اشغال شده و حتی تهدید برای ادامه حمله نظامی مجدد عراق به ایران وجود داشت. بنابراین تعیین شرط عقبنشینی و دریافت غرامت، مهمترین خواستههای ما برای پذیرش آتشبس بود. اولین پیشنهاد مشخص به ما درباره آتشبس و دریافت غرامت از طرف حبیب شطی، دبیرکل وقت کنفرانس اسلامی داده شد.
شطی به تهران آمد و به ما پیشنهاد کرد که میتواند با مذاکره با دولتهای ثروتمند عربی حامی عراق در جنگ برای ما غرامت بگیرد.
رقم پیشنهادی شطی ده میلیارد دلار بود که در مقابل ما گفتیم، اصل بحث را قبول داریم، اما این رقم مورد پذیرش ما نیست و باید درباره مبلغ آن مذاکره کنیم.
در همین دوره آقای بندری، معاون وزیر خارجه هند هم مذاکرات مشابهی به عنوان میانجی برای تعیین غرامت داشت و غرامت مورد مذاکره با وی حدود سی تا پنجاه میلیارد دلار بود. اما نه آقای شطی به ما پاسخ مشخصی داد و نه آقای بندری در واقع هیچ مقام مسئولی به ما هیچ پیشنهاد مشخصی نداد و بحثها بیشتر در حد مذاکرات اولیه باقی ماند. خود آقای شطی هم از نظر حقوقی نمیتوانست هیچ تعهدی به ما بدهد. او گرچه دبیرکل سازمان کنفران اسلامی بود، اما نه وزیر خارجه بود، نه معاون وزیر خارجه. بنابراین نمیتوانست از طرف دولتهای عربی حتی همان مبلغ ناچیز ده میلیارد دلار را که یکدهم برآورد آقای ابوفرج کارشناس سومالیایی سازمان ملل است، تضمین کند. این کارشناس خسارت ایران در جنگ را صد میلیارد دلار برآورد کرده بود هرچند جمهوری اسلامی معتقد است این رقم نیز واقعی نیست و خسارت ایران در جنگ بالغ بر هزار میلیارد دلار است.
در حقیقت هیچ مقام مسئولی از عربستان، کویت یا دولتهای عربی که قرار بود این غرامت را به ما پرداخت کنند، با ما مذاکره جدی و متعهدانهای نکرد تا ما درباره عقبنشینی و غرامت مذاکره کنیم و ما که تجربه خاورمیانه و جنگهای کشورهای عربی با اسرائیل را داشتیم، دیده بودیم پس از برقراری آتشبس، اسرائیل از مناطق اشغالشده عقبنشینی نمیکرد و با فرو نشستن حرارت کشورهای عربی، زمینهای آنان به تملک اسرائیل درمیآمد. این شرایط درباره جنگ ما حادتر بود، چراکه عملا دنیا از اشغالگر حمایت میکرد و امکان این جدی بود که عراق متناوبا به جنگ و صلح بپردازد تا سراسر ایران را اشغال کند، بنابراین تا زمان تصویب اولین قطعنامهای که دو خواسته اصلی ما یعنی عقبنشینی به مرزهای بینالمللی و تعیین متجاوز را تأمین میکرد، یعنی قطعنامه 598 در سال 1366، ما هیچ بستری برای آتشبس و صلح در اختیار نداشتیم.
بازتاب: مواضع مسئولان درباره پذیرش صلح چه بود؟
دکتر ولایتی: در میان برخی از مقامات سیاسی، خستگی ناشی از جنگ وجود داشت و تمایل برای پذیرش صلح و آتشبس دیده میشد و این تمایل با تبلیغات گسترده رسانههای غربی دامن زده میشد، شعار غرب حتی پس از آنکه پذیرفت عراق متجاوز است، این بود که مسئولیت آغاز جنگ بر عهده عراق و مسئولیت ادامه آن به عهده ایران است که به پیشنهادهای صلح توجه نمیکند. اما واقعیت آن است که تا زمان تصویب قطعنامه 598 هیچ راهحل شرافتمندانهای برای پایان جنگ در مقابل ما وجود نداشت و البته مقاومت قهرمانانه شش ساله در جبهههای جنگ و مقاومت در مذاکرات دیپلماتیک باعث شد تا قطعنامه 598 که تضمینکننده خواستهای اصلی ما مبنی بر تعیین متجاوز و عقبنشینی به مرزهای بینالمللی بود، تصویب شود.
بازتاب: یکی دیگر از ابهاماتی که درباره مواضع ایران در جنگ مطرح است، فاصله بیش از یک سال بین تصویب قطعنامه 598 در شورای امنیت تا پذیرش آتشبس از سوی ایران است. منتقدان دیپلماسی جمهوری اسلامی که عمدتا از طیف غربگرا و لیبرال هستند، شما را به سرسختی و عملکرد ایدئولوژیکی در این مقطع متهم میکنند و مدعی هستند، در زمانی که شما باید منعطف عمل کرده و به سرعت به جنگ پایان میدادید، بیش از یک سال برای پذیرش مقاومت کردید و این مسئله باعث شد تا ما هزینههای سنگینی تحمل کنیم؟
دکتر ولایتی: این اظهارات نیز همانند دیگر اظهارات آنان، بیش از آنکه بر اساس اطلاعات و دیدگاههای کارشناسی باشد، از سر بیاطلاعی و از موضع سیاسی مطرح شده است.
واقعیت آن است که وقتی قطعنامه 598 در سال 1366 تصویب شد، نیازمند یک آییننامه اجرایی بود که دبیرکل پس از مدتی کوتاه، آییننامه اجرایی آن را ارائه کرد.
در حالی که ما معتقد بودیم، قطعنامه و آییننامه اجرایی آن باید همزمان پذیرفته شوند، اما عراق آییننامه اجرایی را که در واقع روح اصلی قطعنامه بود، نمیپذیرفت و این مسئله یک سال ادامه پیدا کرد. موضع ایران این بود که پذیرش قطعنامه بدون پذیرفتن آییننامه اجرایی، بیمعنا و بینتیجه است.
بند اول قطعنامه درباره عقبنشینی به مرزها بود و اگر برنامه زمانبندی آن تعیین نمیشد، عراقیها پس از آتشبس، آنقدر در خاک ما باقی میماندند و مناطق اشغالشده را در تصرف خود نگه میداشتند که فضای حاکم بر جامعه بینالمللی از بین میرفت. بنابراین عراقیها با آییننامه اجرایی که توسط «خاویر پرز دکوئیار» ارائه شده بود، مخالفت کردند و این به معنای مخالفت با خود قطعنامه بود.
نشانه این امر نیز آن بود که حتی پس از پذیرش یکطرفه قطعنامه و آییننامه اجرایی از سوی ایران، عراق آن را نپذیرفت و به ما حمله کرد، منافقین را به داخل خاک کشور اعزام کرد و تعداد زیادی اسیر از ما گرفت تا در زمان مبادله اسرا وضع متعادلی با ما داشته باشد.
بنابراین تا زمانی که ما قطعنامه را بدون پذیرش آییننامه اجرایی از طرف عراق، در تابستان 1367 پذیرفتیم، کشورهای غربی که به صورت مداوم بر این نکته تأکید میکردند که عراق قطعنامه را پذیرفته و ایران نمیپذیرد، غافلگیر شدند چراکه ما صلح را پذیرفته بودیم و این عراق بود که باز هم حمله میکرد.
در این هنگام وقتی که برای مذاکره به نیویورک رفته بودم، دیدم که طارق عزیز حاضر نیست آتشبس را بپذیرد و فقط اصرار دارد که مذاکرات دوجانبه، سریعا آغاز شود. از تهران هم به من فشار میآمد که زودتر آتشبس را اعلام کنید. ولی عراقیها نمیپذیرفتند. لذا من با یک ترفند دقیق اعلام کردم تا وقتی عراق آتشبس را نپذیرد مذاکره با وزیر خارجه این کشور معنی ندارد در حقیقت آغاز مذاکره را به پذیرش آتشبس از سوی عراق منوط کردم و توانستیم از این ابزار استفاده کنیم.
در این شرایط، همه دنیا بسیج شد تا عراق را وادار به پذیرش قطعنامه کند. «بندر بن سلطان» سفیر عربستان در واشنگتن به عراق رفت؛ همه غربیها به صدام فشار آوردند که آتشبس را بپذیرد. سرانجام پس از چند روز که من به دعوت دبیرکل سازمان ملل برای مذاکره به نیویورک رفته بودم، «طارق عزیز» هم زیر فشار دنیا به نیویورک آمد و البته باز هم اظهار میکرد که دستوری برای پذیرش آتشبس ندارد، ولی پس از فشار زیاد جامعه بینالملل، سرانجام عراق آتشبس را در روز 29 مرداد 1367 پذیرفت. طبق آییننامه اجرایی قطعنامه، پس از آتشبس، نیروهای حافظ صلح سازمان ملل بین مواضع عراق و ایران مستقر میشدند تا بر آتشبس نظارت کنند و پس از تعیین یک وقت مشخص، عقبنشینی به مرزها انجام میشد؛ پس از یک زمان معین هم مبادله اسرا و تعیین متجاوز انجام میشد. عراقیها به این خاطر زیر بار پذیرش قطعنامه نمیرفتند که میخواستند با آتشبس گروکشی کنند؛ یعنی از اهرم آتشبس برای لغو قرارداد «1975 الجزایر» استفاده کنند، هدفی که در جنگ به آن دست نیافته بودند. به خاطر همین مسئله، زمانی که ما مذاکره با طارق عزیز را آغاز کردیم، عراقیها اصرار کردند که آتشبس و لایروبی اروندرود، همزمان مورد مذاکره قرار گیرد؛ ما گفتیم لایروبی بر اساس ساز و کار پیشبینیشده در قرارداد «1975 الجزایر» باید انجام شود، اما طارق عزیز گفت: «ما حاضر نیستیم در چارچوب قرارداد 1975 به لایروبی بپردازیم. ابتدا لایروبی کنیم، بعد وارد بحث قرارداد 1975 میشویم» که اینجا ترفند عراقیها برای ما مشخص شد، چراکه از نظر حقوق بینالملل، اگر شما بتوانید یکی از بندهای یک قرارداد را معلق و بیاثر کنید، سایر بندهای آن هم غیرقطعی و قابل مذاکره تلقی میشود و به همین خاطر، عراقیها میخواستند با کنار گذاشتن بند مربوط به لایروبی اروند در قرارداد «1975 الجزایر» کل قرارداد را زیر سؤال ببرند.
این مسئله باعث گره خوردن مذاکرات شد و حدود دو سال پس از آتشبس، مسئله معلق ماند. البته طی این مدت، نیروهای حافظ صلح سازمان ملل بین نیروهای ما و ارتش عراق مستقر بودند و در واقع آتشبس شده بود، اما از صلح خبری نبود.
نکته مهم در مذاکرات و مواضع عراق و طارق عزیز این بود که آنها تمایل داشتند که نقش سازمان ملل را تضعیف یا حذف کنند و مذاکرات بدون نظارت و دخالت سازمان انجام شود، اما اصرار داشتیم سازمان ملل حضور داشته باشد؛ چراکه در میدان نظامی، شرایط پیش از سال 1366 را نداشتیم و میخواستیم از ابزار سازمان ملل برای فشار به عراق استفاده کنیم و هرکجا که مذاکرات به بنبست میخورد، از عامل سازمان ملل برای فشار به عراق استفاده میکردیم.
حتی در ژنو مدتها بر سر نحوه چیدن میز مذاکره بحث کردیم، چراکه این مسئله معنای خاصی میدهد. موضع ما این بود که میز مذاکره باید به شکل مثلث چیده شود؛ یک طرف ما، یک ضلع عراق و ضلع سوم هم سازمان ملل که سرانجام هم همینگونه شد.
اختلاف دیگر، محل مذاکره بود. ما اصرار داشتیم مذاکرات در نیویورک برگزار شود، اما آنها اصرار داشتند که در ژنو انجام شود. چراکه در نیویورک، با حضور سفرای برجسته کشورهای جهان، لابی سیاسی قویتری وجود داشت و ما میتوانستیم از آن برای فشار به عراق برای رسیدن به صلح استفاده کنیم. اما در ژنو این امکان وجود نداشت. به هر حال طی مدت دو سال و با شورهای فراوان، مذاکرات 598 انجام شد. هرچند، قطعنامه 598 برای ما شیرین نبود و حضرت امام(ره) هنگام پذیرش قطعنامه از آن تعبیر «جام زهر» کردند و در نامه محرمانه خود که برای مسئولان مجلس قرائت شد، به علل نارساییها و دلایل پذیرش قطعنامه اشاره کردند.
بازتاب: در مقطع پذیرش قطعنامه و پس از طی مذاکرات، آیا فشاری از سوی مسئولان سیاسی داخل کشور به شما وارد میشد تا در برابر عراق، عقبنشینی کنید؟
دکتر ولایتی: فشارهای زیادی به دستگاه دیپلماسی کشور در این مقطع وارد شد، به ویژه در جریان مذاکرات پس از پذیرش آتشبس؛ چون مذاکرات به مدت طولانی بر روی مسئله لایروبی اروند و در حقیقت اعتبار قرارداد «1975 الجزایر» قفل شده بوده، فشار زیادی نیز از سوی برخی از مسئولان سیاسی به ما وارد میشد که عقبنشینی کنیم و لایروبی اروند و در واقع مخدوش شدن قرارداد «1975 الجزایر» را بپذیریم.
اما اعتقاد و تجربه شخصی من بر این بود که اگر از تمامیت ارضی کشور عقبنشینی کنیم و بخشی از ایران را واگذار کنیم، نه تنها خودمان در برابر تاریخ مسئول خواهیم بود، بلکه مجموعه نظام جمهوری اسلامی متهم به واگذار کردن منافع ملی و خاک ایران میشوند. بنابراین من با تمام توان در برابر فشارها و دستورهایی که برای عقبنشینی در مذاکرات به ما داده میشد، مقاومت میکردم. آنها اظهار میکردند که «شما بیجهت ایستادگی میکنید، مسئله برقراری صلح مهمتر از اروند است و ممکن است عراق دوباره به ما حمله کند». حتی موضوع به اطلاع امام(ره) رسید و ایشان فرمودند که حق با ولایتی است و بعد هم به من پیغام دادند که «ایستادگی کن».
این در شرایطی بود که عراقیها با زیرکی و با استفاده از فنون دیپلماسی، سعی در گرفتن اروند از ما داشتند، حتی طارق عزیز با لحنی التماسآمیز میگفت که «شما خط ساحلی وسیعی در سراسر کشورتان دارید، اما اتصال، به آبهای آزاد فقط از طریق خور عبدالله و بصره است» و درواقع همین مسئله یعنی دسترسی به آبهای آزاد و گرفتن جزیره بومیان، عامل اصلی حمله عراق به کویت شد و همین موضوع باعث شد که صدام با ما مصالحه و از خاک ایران عقبنشینی کند.
منبع: ناگفتههای ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، مصاحبه «بازتاب» با دکتر ولایتی، ۱۲ فروردین ۱۳۸۴