فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
لبش میبوسم و در میکشم می
به آب زندگانی بردهام پی
نه رازش میتوانم گفت با کس
نه کس را میتوانم دید با وی
لبش میبوسد و خون میخورد جام
رخش میبیند و گل میکند خوی
بده جام میو از جم مکن یاد
که میداند که جم کی بود و کی کی
بزن در پرده چنگای ماه مطرب
رگش بخراش تا بخروشم از وی
گل از خلوت به باغ آورد مسند
بساط زهد همچون غنچه کن طی
چو چشمش مست را مخمور مگذار
به یاد لعلشای ساقی بده می
نجوید جان از آن قالب جدایی
که باشد خون جامش در رگ و پی
زبانت درکشای حافظ زمانی
حدیث بی زبانان بشنو از نی
شرح لغت: خوی: عرق/خلوت: به استعاره یعنی نهانگاه عدم
تفسیر عرفانی:
چون لب یار را میبوسم، گویی به آب زندگانی دست یافته ام. مقصود او از این شعر این است که دلدادگان دوست که عشق او را در جان پرورده اند و راز دار عشق او هستند، با وصال به عشق او جام سعادت را مینوشند و جاودانه میگردند، و بدین سان در پرتو او در حیاتی آرام بسر میبرند.
تعبیر غزل:
اگر روزی به اهل دلی برخورد کردی؛ بدان که این تو لطف و عنایتی ست از جانب خدای مهربان که در حق تو روا داشته است. اگر قصد داری تا با اهل دل همراهی کنی و راههای رفته او را بروی، پندهای وی را بپذیر و آنها را به کار بند تا به مقصودی که میخواهی برسی، انشالله.