فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را ره توشه از می
ز شهر هستیش کردم روانه
نگار میفروشم عشوهای داد
که ایمن گشتم از مکر زمانه
ز ساقی کمان ابرو شنیدم
کهای تیر ملامت را نشانه
نبندی زان میان طرفی کمروار
اگر خود را ببینی در میانه
برو این دام بر مرغی دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
که بندد طرف وصل از حسن شاهی
که با خود عشق بازد جاودانه
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست
خیال آب و گل در ره بهانه
بده کشتی میتا خوش برانیم
از این دریای ناپیداکرانه
وجود ما معماییست حافظ
که تحقیقش فسون است و فسانه
شرح لغت: چغانه به فتح اول قانون/ عنقا به فتح اول و سکون دوم سیمرغ
تفسیر عرفانی:
مقصود او از این شعر این است که هستی دلدادگان مانعی برای راه یافتن به سر منزل معشوق نیست؛ چرا که آن کس از معشوق نصیب میبرد که برای وصال به جمال دوست؛ عشق را در جسم خود بپرورد تا در دریای غم و هجران راه گشایشی یابد. ا این رو میتوان گفت لازمه وجود هر شخصی عشق به ذات یار است.
تعبیر غزل:
این نکته را بدان که انسانها دارای مراتب مختلفی از ایمان و اخلاق هستند. پس هیج گاه ایمان خود را با دیگران مقایسه نکن.