فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید
شرح لغت: طالح: به کسر دوم بد کردار / ببر آید: به بار آید و شکفته شود /سراچه: سرای خرد و کوچک، مصغر سرا، به استعاره مقصود گیتی یا دنیا.
تفسیر عرفانی:
چنین تصمیم گرفتم که اگر بتوانم، دست به کاری بزنم که غم و غصه ام پایان پذیرد. مقصود او از این شعر این است که هر آن که در پی مقصودی باشد، باید پیوسته در وادی طلب قرار گیرد و سر از آن باز نزند، چرا که فقط از راه این وادی میتواند پی به مقصود برد و غصه و دردش پایان پذیرد.
تعبیر غزل:
روزگار به ظاهر مساعد و ایام به کام است، اما فریب دنیا را مخور که بسیار مکار است. سعی کن استحقاق پیشرفت و موفقیت را در خود ایجاد کنی. هر روز هر اتفاقی ممکن است بیفتد باید محکم گام برداشت.