۱۳۹۶/۱۰/۰۲
–
۹۳۷ بازدید
سلام. مگه ما نمیگیم; خدا همه آدم هایی رو که خلق کرده; اول تو عالم میثاق آفریده بوده و پدر و مادر هر کسی رو هم انتخاب کرده بوده; پس حالا که یه عده ازدواج نمیکنن; یا بعد از ازدواج, به جای بچه دارشدن, سگ میخرن; میارن تو خونشون;-که این کار, جدیدا تو تهران هم مثل کشور های غربی دیده شده.-یعنی مانع به دنیا اومدن یک نسل از کسانی میشن; که خدا اون ها رو آفریده؟ تکلیف اون نسل چی میشه؟ یعنی اون نسل, همیشه, تو عالم میثاق میمونن؟ یا این که خدا, برای اون ها, هیچ فرزند و نسلی قرار نداده؟
خداوند برای تک تک انسانها زوجی و برنامه ای جبری مقدر کرده که باید حتما با او ازدواج نمایدیا چنان انجام دهد ، انگاره و گمان نادرستی است و مستلزم جبر خواهد بود. میتوان گفت : « خداوند برای همه انسانها زوج هایی آفریده است. برنامه هایی مشخص نموه و رضایت و خشنودی او(اراده تشریعی) بر این است که افراد در زندگی از این نعمتها که از نشانه های عظمت خداوند است، بهره مند شوند و برای نیل به این مقصود به انسان قدرت شناخت و تشخیص و نیروی اراده عطا فرمود تا خوب بشناسد و خوب گزینش و اراده نماید.این دیدگاه نه منجر به جبر می شود و نه با تقدیر الهی ناسازگار است و کسانی هم ممکن است خود را از یک یا چند نعمت الهی با اختیار خود محروم نمایند . یا ازدواج نکنند ، یا بچه دار نشوند ، یا از رزق و روزی رسیدن طفل ترسیده و خود را از فرزند آوری تحریم نمایند .
تمام تقدیرات، قطعی اند؛ لکن برخی تقدیرات قطعی، مشروط به اختیار ما می باشند؛ یعنی قید اختیاری بودن در آنها لحاظ شده است؛ لذا محال است بدون اختیار ما محقّق شوند. چون هر چه خدا خواسته محقّق خواهد شد؛ و خداوند متعال، تحقّق این گونه تقدیرات را مشروط به اختیار بشر خواسته است؛ پس محال است غیر از آن شود که خدا خواسته؛ یعنی محال است بدون اختیار بشر محقّق شوند. ازدواج ، فرزند آوری و … نیز از جمله تقدیرات اختیاری است. لذا هر کسی به اختیار خویش ازدواج می کند.
جواب تفصیلی:
«قسمت» یا «تقدیر» به معانى مختلفى به کار برده مى شود که اعتقاد به برخى از آنها، موجّه است و به برخى دیگر ناموجه. قسمت به این معنا که: «یک رویداد، معلول یک سرى عوامل است که با تحقق آن عوامل، قطعاً آن رویداد به وقوع خواهد پیوست». این معنا کاملاً منطقى و صحیح است؛ مثلاً اگر کسى هر روز ورزش کند، عضلاتش قوى خواهد شد و یا اگر در عبور از خیابان دقت نکند، تصادف رخ خواهد داد. کاربرد معنایى دیگر براى قسمت، آن است که: «نقش فرد در حوادث کاملاً نادیده گرفته شده، همه چیز به مقدرات واگذار گردد». این برداشت از قسمت برداشتى نادرست و توجیه خوبى براى اهمال و ناتوانى ها است. در مورد ازدواج نیز، مسلماً قسمت به معناى اول صحیح و به معناى دوم نادرست است؛ زیرا ازدواج رویدادى است که برخواست دو طرف و شرایطى که در نظر مى گیرند، بستگى دارد و نمى توان نقش اختیار را در این زمینه نادیده گرفت. اگر تصویر صحیحى از موضوع قضا و قدر داشته باشیم، همه این ابهامات به کنار خواهد رفت. مسأله قضا و قدر همان مشیت الهى است که در نظام هستى هر چیز را با محاسبه دقیق و معین به طور قانون مند و سازوار در چارچوب نظام علت و معلول قرار داده است. شناخت صحیح مشیت خداوند و خواست انسان مبتنى برداشتن تصور صحیح از مشیت خداوند در نظام جهان و انسان است. تردیدى نیست که هیچ رخدادى در جهان جز به مشیت خداوند اتفاق نمى افتد. برگى که از درخت ساقط مى شود و یا کارى که از انسان سر مى زند هر دو به مشیت خداوند است. اما چگونگى جریان مشیت در این دو تفاوت دارد. زیرا انسان تفاوتى عمده و اساسى با دیگر موجودات دارد و آن این که داراى اختیار است. به عبارت دیگر خداوند خواسته است که انسان مختار باشد و به اختیار خود بتواند کارى را انجام دهد. بر این اساس اختیار انسان در طول مشیت و قضا و قدر خداوند است. یعنى خداوند خواسته که انسان توان خواستن و انتخاب کردن را داشته باشد. از همین رو اگرشما علت ها وعوامل کارى را کاملا فراهم و بر آن اقدام نمودید آن واقعه اتفاق خواهد افتاد. مثلا اگر آتش و بنزین و اکسیژن را در کنار هم قرار دهید قطعا انفجار رخ خواهد داد. این همان نظام متقن و تخلف ناپذیر هستى است. حال زمانى که اسباب و علل کارى را فراهم مى سازید و آن کار صورت مى پذیرد آیا بدون مشیت الهى صورت گرفته؟ مسلماً این چنین نیست ولى مشیت خدا چیزى زاید بر در دسترس قرار دادن همان اسباب و علل و تأثیر بخشى به آن نیست. در مورد انسان هم مشیت او بر آزاد و مختار بودن انسان است. بنابراین فعالیت هاى ارادى انسان جبرا از او صادر نمى شود و مستند به خواست آزاد خود اوست. در عین حال به مشیت الهى نیز استناد دارد به این معنا که اگر تکوینا نمى خواست چنین بشود به او آزادى و اختیار نمى داد و مانند دیگر اجزاى طبیعى در مسیر واحدى انسان را به حرکت در مى آورد. از این جاست که مى بینیم برخلاف پندار برخى از متکلمین و مستشرقین اسلام قائل به مشیت و تقدیر الهى است اما تقدیر به معنایى که گفتیم هرگز مستلزم جبر نیست. براى توضیح این مطلب، به نکات ذیل دقت کنید: الف) خداى سبحان هستى بخش کائنات است و هر چیزى در اصل وجود و گرفتن فیض، به ذات اقدس او وابسته است. ب ) هم چنان که خداوند کائنات را آفریده است، به آنها نیز آگاهى و احاطه علمى دارد {/Bأَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ {w1-5w}{I67:14I}/}؛{M آیا کسى که آفریده است نمى داند؟M}»، (سوره ملک، آیه 14). یعنى، خدا به دو صورت بر اشیا احاطه دارد: یکى اشراف وجودى، دوم احاطه علمى؛ ولى هیچ یک با اختیار انسان تنافى ندارد. انسان با وصف اختیارى که خداوند به او بخشیده، در قبضه قدرت حق قرار دارد. در این جا اگر انسان از خود اختیارى نداشته باشد، با وصف این که مشیت پروردگار بر انسان مختار قرار گرفته است، در آن صورت مشیت حق درباره انسان نافذ نبوده است. به عبارت دیگر اختیار و آزادى انسان، در طول قدرت پروردگار خواهد بود. بنابراین از جمله اشیایى که در قبضه قدرت حق قرار دارد، «اراده انسان» است؛ ولى نه بدین معنا که اراده از انسان سلب گشته و او مجبور است؛ چون «اراده» ذاتاً با اختیار همراه است و معنا ندارد که گفته شود: «به کسى اراده داده شده است، ولى در عین حال آن کس اختیارى از خود ندارد». در این صورت انسان به جبر، مختار و با اراده است. به این شعر زیبا از مولوى دقت کنید: {Sآن یکى بر رفت بالاى درخت # مى فشاند او میوه را دزدانه سخت S} {Sصاحب باغ آمد و گفت اى دنى # از خدا شرمت بگو چه مى کنى؟S} {Sگفت از باغ خدا بنده خدا# مى خورد خرما که حق کردش عطاS} {Sپس به بستش سخت آندم بر درخت # مى زدش بر پشت و پهلو چوب سخت S} {Sگفت آخر از خدا شرمى بدار# مى کشى این بى گنه را زار زارS} {Sگفت کز چوب خدا این بنده اش # مى زند بر پشت دیگر بنده اش S} {Sچوب حق و پشت و پهلو آن او# من غلام و آلت فرمان اوS} {Sگفت توبه کردم از جبر اى عیار# اختیار است اختیار است اختیارS} بنابراین، قدرت مطلقه پروردگار نه تنها باعث جبر نیست، بلکه باعث اختیار و اراده انسان است. یکى از اقسام علل، علت هاى قریبه و بعیده است؛ مثلاً نوشته کاغذ معلول حرکت قلم و حرکت قلم معلول حرکت دست و حرکت دست معلول اراده و اراده معلول نفس انسان است و نفس ما نیز معلول ذات احدیت است. در این جا ملاحظه مى کنید که همه این علل حقیقى هستند و خداى سبحان نیز علت العلل انجام این رفتار (نوشتن) است. مولوى در تمثیل زیبایى این حقیقت را چنین بیان کرده است: {Sمورکى بر کاغذى دید او قلم # گفت با مور دگر این راز هم S} {Sکه عجائب نقش ها آن کلک کرد# همچو ریحان و چو سوسن زار و وردS} {Sگفت آن مو را صبح آن پیشه ور# وین قلم در فعل فرع است و اثرS} {Sگفت آن مور سیم کزبازو است # کاصبع لاغر ز زورش نقش بست S} {Sهم چنین مى رفت بالا تا یکى # مهتر موران فطن بود اندکى S} {Sگفت کز صورت مبینید این هنر# کان به خواب و مرگ گردد بى خبرS} {Sصورت آمد چون لباس و چون عصا# جز بعقل و جان نجنبد نقش هاS} {Sبى خبر بود او که آن عقل و نژاد# بى زتقلیب خدا باشد جمادS} «دیوان مولوى، دفتر چهارم، ص 275» گفتنى است که خداى سبحان هر کارى را از طریق علل و اسباب خودش انجام مى دهد. امام صادق(ع) نیز مى فرماید: ابى اللَّه ان یجرى الاشیاء الا بالاسباب ؛ {Mخداى سبحان هر کارى را توسط اسباب ویژه خودش انجام مى دهدM}»، (بحارالانوار، ج 20، ص 90) و در مثال مذکور، خداوند از طریق عقل، اراده، بازو و انگشت این نقش را ترسیم مى کند. حال نقش «اراده» در این میان چه خواهد بود؟ خداوند از طریق اراده انسان، این نقش را مى آفریند. این عمل تحت پوشش و در طول قدرت الهى است و در عین حال از روى اختیار انسان انجام گرفته است؛ چون ملاک در اختیار بودن فعل، وجود «اراده» است. فیض الهى را مى توان نظیر جریان الکتریسیته براى یک دستگاه «رایانه» دانست. از یک طرف اگر جریان الکتریسیته نباشد، همه چیز متوقف است. ولى از طرفى نمى توان نقش دستگاه رایانه و کارى که انسان با آن انجام مى دهد را نادیده گرفت. خداى سبحان به همه انسان ها و آنچه انجام داده اند و یا در حال انجام آن هستند و یا در آینده انجام خواهند داد احاطه علمى دارد؛ ولى نه بدین معنا که چون خدا مى داند، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، انجام خواهد شد. خداى سبحان چه چیزى را مى داند؟ خداوند مى داند که افراد بشر با اراده خود، چه چیزى را انتخاب کرده اند و چه چیزى را انجام مى دهند. مثلا خدا می داند که این انسان با اراده ی خودش ازدواج می کند یا با اراده خودش دنبال ازدواج نمی رود. در این جا علم الهى، نظیر دوربینى است که براى تلویزیون هاى مداربسته نصب شده و هر آنچه در مقابل دوربین انجام مى گیرد، منعکس مى کند. علم الهى نیز همه آنچه هست را نشان مى دهد؛ چه از روى جبر، نظیر امور طبیعى یا از روى آزادى و اختیار، نظیر امور انسان. استادى دانشجوى فعال خود را مى شناسد و مى داند که با وصفى که دارد، در امتحان با نمره عالى موفق خواهد شد، حال آیا این دانستن، اختیار و اراده را از دانشجو سلب مى کند؟ دانستن خداوند نیز چنین است. علم الهى به گذشته و آینده یکسان است؛ یعنى، همان گونه که خداوند به رفتار اختیارى انسان در گذشته آگاه است، نسبت به رفتار اختیارى انسان در آینده نیز عالم و آگاه است و همان طور که آگاهى به گذشته با اختیار انسان منافات ندارد، آگاهى نسبت به آینده نیز با اختیار انسان منافات ندارد. در یک گفت و شنودى، خیام سروده است: {Sمن مى خورم و هر که چو من اهل بود# مى خوردن من به نزد او سهل بودS} {Sمى خوردن من حق ز ازل مى دانست # گر مى نخورم علم خدا جهل بودS} خواجه نصیر طوسى در جواب فرموده است: {Sگفتم که گنه به نزد من سهل بود# این کى گوید کسى که او اهل بودS} {Sعلم ازلى علت عصیان کردن # نزد عقلا زغایت جهل بودS} براى تفصیل بیشتر ر.ک: جبر و اختیار، ص 50،استاد جعفر سبحانى جبر و اختیار،زین الدین قربانى جبر و اختیار،محمد تقى جعفرى انسان و سرنوشت،شهید مطهرى.
تمام تقدیرات، قطعی اند؛ لکن برخی تقدیرات قطعی، مشروط به اختیار ما می باشند؛ یعنی قید اختیاری بودن در آنها لحاظ شده است؛ لذا محال است بدون اختیار ما محقّق شوند. چون هر چه خدا خواسته محقّق خواهد شد؛ و خداوند متعال، تحقّق این گونه تقدیرات را مشروط به اختیار بشر خواسته است؛ پس محال است غیر از آن شود که خدا خواسته؛ یعنی محال است بدون اختیار بشر محقّق شوند. ازدواج ، فرزند آوری و … نیز از جمله تقدیرات اختیاری است. لذا هر کسی به اختیار خویش ازدواج می کند.
جواب تفصیلی:
«قسمت» یا «تقدیر» به معانى مختلفى به کار برده مى شود که اعتقاد به برخى از آنها، موجّه است و به برخى دیگر ناموجه. قسمت به این معنا که: «یک رویداد، معلول یک سرى عوامل است که با تحقق آن عوامل، قطعاً آن رویداد به وقوع خواهد پیوست». این معنا کاملاً منطقى و صحیح است؛ مثلاً اگر کسى هر روز ورزش کند، عضلاتش قوى خواهد شد و یا اگر در عبور از خیابان دقت نکند، تصادف رخ خواهد داد. کاربرد معنایى دیگر براى قسمت، آن است که: «نقش فرد در حوادث کاملاً نادیده گرفته شده، همه چیز به مقدرات واگذار گردد». این برداشت از قسمت برداشتى نادرست و توجیه خوبى براى اهمال و ناتوانى ها است. در مورد ازدواج نیز، مسلماً قسمت به معناى اول صحیح و به معناى دوم نادرست است؛ زیرا ازدواج رویدادى است که برخواست دو طرف و شرایطى که در نظر مى گیرند، بستگى دارد و نمى توان نقش اختیار را در این زمینه نادیده گرفت. اگر تصویر صحیحى از موضوع قضا و قدر داشته باشیم، همه این ابهامات به کنار خواهد رفت. مسأله قضا و قدر همان مشیت الهى است که در نظام هستى هر چیز را با محاسبه دقیق و معین به طور قانون مند و سازوار در چارچوب نظام علت و معلول قرار داده است. شناخت صحیح مشیت خداوند و خواست انسان مبتنى برداشتن تصور صحیح از مشیت خداوند در نظام جهان و انسان است. تردیدى نیست که هیچ رخدادى در جهان جز به مشیت خداوند اتفاق نمى افتد. برگى که از درخت ساقط مى شود و یا کارى که از انسان سر مى زند هر دو به مشیت خداوند است. اما چگونگى جریان مشیت در این دو تفاوت دارد. زیرا انسان تفاوتى عمده و اساسى با دیگر موجودات دارد و آن این که داراى اختیار است. به عبارت دیگر خداوند خواسته است که انسان مختار باشد و به اختیار خود بتواند کارى را انجام دهد. بر این اساس اختیار انسان در طول مشیت و قضا و قدر خداوند است. یعنى خداوند خواسته که انسان توان خواستن و انتخاب کردن را داشته باشد. از همین رو اگرشما علت ها وعوامل کارى را کاملا فراهم و بر آن اقدام نمودید آن واقعه اتفاق خواهد افتاد. مثلا اگر آتش و بنزین و اکسیژن را در کنار هم قرار دهید قطعا انفجار رخ خواهد داد. این همان نظام متقن و تخلف ناپذیر هستى است. حال زمانى که اسباب و علل کارى را فراهم مى سازید و آن کار صورت مى پذیرد آیا بدون مشیت الهى صورت گرفته؟ مسلماً این چنین نیست ولى مشیت خدا چیزى زاید بر در دسترس قرار دادن همان اسباب و علل و تأثیر بخشى به آن نیست. در مورد انسان هم مشیت او بر آزاد و مختار بودن انسان است. بنابراین فعالیت هاى ارادى انسان جبرا از او صادر نمى شود و مستند به خواست آزاد خود اوست. در عین حال به مشیت الهى نیز استناد دارد به این معنا که اگر تکوینا نمى خواست چنین بشود به او آزادى و اختیار نمى داد و مانند دیگر اجزاى طبیعى در مسیر واحدى انسان را به حرکت در مى آورد. از این جاست که مى بینیم برخلاف پندار برخى از متکلمین و مستشرقین اسلام قائل به مشیت و تقدیر الهى است اما تقدیر به معنایى که گفتیم هرگز مستلزم جبر نیست. براى توضیح این مطلب، به نکات ذیل دقت کنید: الف) خداى سبحان هستى بخش کائنات است و هر چیزى در اصل وجود و گرفتن فیض، به ذات اقدس او وابسته است. ب ) هم چنان که خداوند کائنات را آفریده است، به آنها نیز آگاهى و احاطه علمى دارد {/Bأَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ {w1-5w}{I67:14I}/}؛{M آیا کسى که آفریده است نمى داند؟M}»، (سوره ملک، آیه 14). یعنى، خدا به دو صورت بر اشیا احاطه دارد: یکى اشراف وجودى، دوم احاطه علمى؛ ولى هیچ یک با اختیار انسان تنافى ندارد. انسان با وصف اختیارى که خداوند به او بخشیده، در قبضه قدرت حق قرار دارد. در این جا اگر انسان از خود اختیارى نداشته باشد، با وصف این که مشیت پروردگار بر انسان مختار قرار گرفته است، در آن صورت مشیت حق درباره انسان نافذ نبوده است. به عبارت دیگر اختیار و آزادى انسان، در طول قدرت پروردگار خواهد بود. بنابراین از جمله اشیایى که در قبضه قدرت حق قرار دارد، «اراده انسان» است؛ ولى نه بدین معنا که اراده از انسان سلب گشته و او مجبور است؛ چون «اراده» ذاتاً با اختیار همراه است و معنا ندارد که گفته شود: «به کسى اراده داده شده است، ولى در عین حال آن کس اختیارى از خود ندارد». در این صورت انسان به جبر، مختار و با اراده است. به این شعر زیبا از مولوى دقت کنید: {Sآن یکى بر رفت بالاى درخت # مى فشاند او میوه را دزدانه سخت S} {Sصاحب باغ آمد و گفت اى دنى # از خدا شرمت بگو چه مى کنى؟S} {Sگفت از باغ خدا بنده خدا# مى خورد خرما که حق کردش عطاS} {Sپس به بستش سخت آندم بر درخت # مى زدش بر پشت و پهلو چوب سخت S} {Sگفت آخر از خدا شرمى بدار# مى کشى این بى گنه را زار زارS} {Sگفت کز چوب خدا این بنده اش # مى زند بر پشت دیگر بنده اش S} {Sچوب حق و پشت و پهلو آن او# من غلام و آلت فرمان اوS} {Sگفت توبه کردم از جبر اى عیار# اختیار است اختیار است اختیارS} بنابراین، قدرت مطلقه پروردگار نه تنها باعث جبر نیست، بلکه باعث اختیار و اراده انسان است. یکى از اقسام علل، علت هاى قریبه و بعیده است؛ مثلاً نوشته کاغذ معلول حرکت قلم و حرکت قلم معلول حرکت دست و حرکت دست معلول اراده و اراده معلول نفس انسان است و نفس ما نیز معلول ذات احدیت است. در این جا ملاحظه مى کنید که همه این علل حقیقى هستند و خداى سبحان نیز علت العلل انجام این رفتار (نوشتن) است. مولوى در تمثیل زیبایى این حقیقت را چنین بیان کرده است: {Sمورکى بر کاغذى دید او قلم # گفت با مور دگر این راز هم S} {Sکه عجائب نقش ها آن کلک کرد# همچو ریحان و چو سوسن زار و وردS} {Sگفت آن مو را صبح آن پیشه ور# وین قلم در فعل فرع است و اثرS} {Sگفت آن مور سیم کزبازو است # کاصبع لاغر ز زورش نقش بست S} {Sهم چنین مى رفت بالا تا یکى # مهتر موران فطن بود اندکى S} {Sگفت کز صورت مبینید این هنر# کان به خواب و مرگ گردد بى خبرS} {Sصورت آمد چون لباس و چون عصا# جز بعقل و جان نجنبد نقش هاS} {Sبى خبر بود او که آن عقل و نژاد# بى زتقلیب خدا باشد جمادS} «دیوان مولوى، دفتر چهارم، ص 275» گفتنى است که خداى سبحان هر کارى را از طریق علل و اسباب خودش انجام مى دهد. امام صادق(ع) نیز مى فرماید: ابى اللَّه ان یجرى الاشیاء الا بالاسباب ؛ {Mخداى سبحان هر کارى را توسط اسباب ویژه خودش انجام مى دهدM}»، (بحارالانوار، ج 20، ص 90) و در مثال مذکور، خداوند از طریق عقل، اراده، بازو و انگشت این نقش را ترسیم مى کند. حال نقش «اراده» در این میان چه خواهد بود؟ خداوند از طریق اراده انسان، این نقش را مى آفریند. این عمل تحت پوشش و در طول قدرت الهى است و در عین حال از روى اختیار انسان انجام گرفته است؛ چون ملاک در اختیار بودن فعل، وجود «اراده» است. فیض الهى را مى توان نظیر جریان الکتریسیته براى یک دستگاه «رایانه» دانست. از یک طرف اگر جریان الکتریسیته نباشد، همه چیز متوقف است. ولى از طرفى نمى توان نقش دستگاه رایانه و کارى که انسان با آن انجام مى دهد را نادیده گرفت. خداى سبحان به همه انسان ها و آنچه انجام داده اند و یا در حال انجام آن هستند و یا در آینده انجام خواهند داد احاطه علمى دارد؛ ولى نه بدین معنا که چون خدا مى داند، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، انجام خواهد شد. خداى سبحان چه چیزى را مى داند؟ خداوند مى داند که افراد بشر با اراده خود، چه چیزى را انتخاب کرده اند و چه چیزى را انجام مى دهند. مثلا خدا می داند که این انسان با اراده ی خودش ازدواج می کند یا با اراده خودش دنبال ازدواج نمی رود. در این جا علم الهى، نظیر دوربینى است که براى تلویزیون هاى مداربسته نصب شده و هر آنچه در مقابل دوربین انجام مى گیرد، منعکس مى کند. علم الهى نیز همه آنچه هست را نشان مى دهد؛ چه از روى جبر، نظیر امور طبیعى یا از روى آزادى و اختیار، نظیر امور انسان. استادى دانشجوى فعال خود را مى شناسد و مى داند که با وصفى که دارد، در امتحان با نمره عالى موفق خواهد شد، حال آیا این دانستن، اختیار و اراده را از دانشجو سلب مى کند؟ دانستن خداوند نیز چنین است. علم الهى به گذشته و آینده یکسان است؛ یعنى، همان گونه که خداوند به رفتار اختیارى انسان در گذشته آگاه است، نسبت به رفتار اختیارى انسان در آینده نیز عالم و آگاه است و همان طور که آگاهى به گذشته با اختیار انسان منافات ندارد، آگاهى نسبت به آینده نیز با اختیار انسان منافات ندارد. در یک گفت و شنودى، خیام سروده است: {Sمن مى خورم و هر که چو من اهل بود# مى خوردن من به نزد او سهل بودS} {Sمى خوردن من حق ز ازل مى دانست # گر مى نخورم علم خدا جهل بودS} خواجه نصیر طوسى در جواب فرموده است: {Sگفتم که گنه به نزد من سهل بود# این کى گوید کسى که او اهل بودS} {Sعلم ازلى علت عصیان کردن # نزد عقلا زغایت جهل بودS} براى تفصیل بیشتر ر.ک: جبر و اختیار، ص 50،استاد جعفر سبحانى جبر و اختیار،زین الدین قربانى جبر و اختیار،محمد تقى جعفرى انسان و سرنوشت،شهید مطهرى.