تقوا و هم نشینی با علما و فقرا
۱۳۹۶/۰۸/۰۹
–
۱۵۳۴ بازدید
باسلام، تقاضا دارم بفرمایید آیا در راه تقوا داشتن، همنشینی با فقرا و علما ضروری است ؟ لطفاً اگر آیات و روایاتی هم در این باره است ذکر کنید؟
الف ) تقوا
تقوا از ماده «وقایه» به معنای نگهداری است و در فرهنگ قرآن و روایت، عبارت است از حفظ نفس از مخالفت اوامر و نواهی حضرت حق و در طلب رضایت او بودن.[1]درباره ی مراتب و معنای تقوا، سخن فراوان است؛ ولی در این نوشتار، به یک روایت نورانی در شرح و توضیح تقوا اکتفا می کنیم. طبق روایتی که از امام صادق(ع) حکایت شده، تقوا بر سه گونه است:
نوع اول، تقوای بالله فی الله است؛ یعنی در راه خدا و برای خدا از هر چه غیر خدا است، گذشتن. هر کس به این مرتبه رسید، به واسطه ترس از افتادن به دام حرام و شبهه، حتی از بعضی کارهای حلال نیز پرهیز می کند. این مرتبه، بالاترین مرتبه تقوا است که به آن، تقوای خاص الخاص هم می گویند.
دوم، تقوای من الله است که به معنای گذشتن از شبهه به واسطه خوف از حرام است و این، تقوای خواص می باشد.
سوم، تقوای از جهنم و عذاب است؛ یعنی به سبب ترس از عذاب و عقاب ترک حرام می کند و این، تقوای عوام الناس است.
مهمترین مسئله در خودسازی وبه دست آوردن تقوا پس از شناخت واجبات و محرمات، همّت و پشت کار شماست که اصلی ترین نقش را ایفا می کند. در توصیه های حضرت آیت الله بهجت (ره) به جوانان، ایشان مهمترین راه رسیدن به تقوا و نزدیکی به خداوند را رعایت همین دو کار یعنی انجام واجبات و ترک محرمات معرفی می کردند و می فرمودند با رعایت این دو کار دیگر نیازی به هیچ استادی نیست.
معنای ملموس تر تقوا:
قبل از اینکه تقوا را شفاف توضیح بدهم لازم است کمی در مورد صراط مستقیم سخن بگوییم.
صراط مستقیم مانند جاده است. هر جاده ای قوانین و مقررات و ضوابطی برای تردد دارد. در جاده های بین شهری و شهری مقررات راهنمایی و رانندگی حاکم است.
وقتی شما در جاده ای حرکت می کنید، بین دو کار مختار اید. اول اینکه قوانین و مقررات راهنمایی و رانندگی را کاملا رعایت کنید. و دوم اینکه بدون توجه به این مقررات هر طوری که دلتان می خواهد رانندگی نمایید.
معنای دقیق و شفاف تقوا این است که شما در هر راهی که حرکت می کنید، چه راه های مادی وچه معنوی، قوانین و مقررات و ضوابط آن راه را رعایت کنید و از قانون گریزی پرهیز نمایید.
دین هم یک راه معنوی است. صراط مستقیم راه خدا است و برای خود قوانین و مقرراتی دارد. وقتی شما این مقررات را رعایت می کنید دارای تقوا هستید و وقتی توجهی به این مقررات نمی کنید و هر طور دلتان و نفستان بخواهد عمل می کنید، دچار بی تقوایی شده اید.
البته تقوا فقط رعایت مقررات دینی در صراط مستقیم نیست. هر راهی تقوای خودش را دارد. مثلا سیاست هم یک راه است که تقوای خودش را دارد. اقتصاد هم راهی است که تقوای خودش را دارد. یعنی قوانین و ضوابطی دارد که باید رعایت شود وگرنه کارها خراب می شود.
در هر راهی که شما مقررات را رعایت می کنید و قانونمدار حرکت می کنید، تقوا را رعایت کرده اید و چون قانون گریزی پیشه نمایید، از قانون و مقررات عبور کنید و مطابق دلخواه خود عمل کنید، می شوید بی تقوا.
تقوا، یعنی خودنگهداری در مسیر و اجرای قوانین و پرهیز از قانون گریزی و خروج از ضوابط شرعی و عرفی و قانونی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و … .
اثر تقوا حفظ است. تقوا حافظ و نگه دارنده شما از خطرات و آسیب ها است. وقتی شما در جاده مقررات را رعایت می کنید، کاملا امنیت دارید.
البته ممکن است کسی از مقابل در اثر عدم رعایت قوانین به شما بزند و آسیب برساند، ولی این تقصیر شما و بی تقوایی شما نیست. اثر بی تقوایی طرف مقابل است.
تقوا اولا نگه دارنده و حافظ انسان است هم در راه های مادی و هم در راه های معنوی و ثانیا باعث رشد و حرکت و جلو رفتن و به مقصد رسیدن شما می شود.
شما اگر تحصیل هم که می کنید مقررات و ضوابط آن را رعایت کنید حتما موفق و پیروز می شود. تمام کسانی که می افتند و کم می آورند و دچار انواع چالش ها و آسیب ها می شوند، به خاطر این است که تقوا را رعایت نمی کنند.
علت اینکه در قرآن کریم روی تقوا آنقدر تاکید شده است و امامان جمعه حتما باید اول خطبه های نماز جمعه مردم را به رعایت تقوا و قانونگرایی توصیه کنند، اثرات بی بدیل تقوا در زندگی انسان است.
بدون تقوا امنیت و آرامش و آسایش و عاقبت به خیری و موفقیت و رشد و کمال و سعادت دنیا و آخرت انسان باچالش حتمی روبرو می شود، در حالی که رعایت تقوا و قانون گرایی عامل اصلی پیروزی و موفقیت انسان در زندگی است.
برای بدست آوردن تقوا لازم است اولا قوانین و مقررات شرعی را بدانید و ثانیا آنها را رعایت کنید تا ملکه شود و به رعایت آنها عادت کنید.
ب ) مجالست و هم نشینی
از عوامل بسیار تاثیرگذار در به دست آوردن تقوا و تعالی اندیشه آدمی هم نشینی و مصاحبت با همنوعان است که از درجه و جایگاه بسیار والایی در تعریف افکار و اعتقادات انسانی برخوردار است آن چنان با اهمیت که موضوع از دید نافذ و بینای پیامبر اکرم(ص) نیز نادیده انگاشته نشده در باب اهمیت آن سخنان و مطالب بسیاری را بیان فرمودند. نظر به اهمیت مسأله بر آن شدیم تا به موضوع مصاحبت و هم نشینی و آداب آن در سیره و کلام نبی اکرم(ص) که به فرموده قرآن اسوهای حسنه است پرداخته بخشهایی از آن را در این مقاله متذکر شویم:
مجالست و هم نشینی در کلام رسول خدا(ص)
مجالست و هم نشینی در نظر و مرأی نبی اعظم(ص) امری بسیار مهم و پر ارزش تلقی گردیده و این اهمیت در احادیث و روایات بسیاری که از حضرت(ص) روایت گردیده است به خوبی منعکس و جلوهگر شده است. تا آن حد با اهمیت که رسول خدا(ص) انسان را به دین دوست و همنشین خود دانسته[1] به همگان توصیه فرمودند که در انتخاب دوستانشان دقت بیشتری داشته باشند.[2]ایشان مجالست با علماء و دانشمندان را دارای برکت برشمرده[3] مجالست با آنان را همتا و همانند مجالست با خود عنوان کردند؛[4] اما سفارش میکردند که «با هر عالمی ننشینید، مگر عالمی که شما را از پنج چیز به پنج چیز فرا خواند: از شک به یقین، از دشمنی به خیر خواهی، از تکبر به فروتنی، از ریا به اخلاص و از رغبت[به دنیا] به زهد.»[5] در نظر رسول خدا(ص) همنشینی با علماء عبادت محسوب میشود.[6] عبادتی که با صد هزار رکعت نماز مستحبی و یا صد هزار بار تسبیح خداوند برابری میکند.[7]مجالست با بزرگان[8] و مؤمنان[9] و نیکان[10] نیز از دیگر توصیههایی است که رسول خدا(ص) در امر مجالست و همنشینی بدان اشاره فرمودند، چرا که «هم نشینی با آنان موجب میشود که اگر شخص، مرتکب عمل خیری گردد او را بستایند و اگر خطایی مرتکب شد رفتار نامناسبی را از خود بروز ندهند.»[11] ایشان همنشینی با ابرار و صالحان را به عطر فروش تشبیه کرده فرمودند: «مَثَل هم نشین صالح، مَثَل عطار است که اگر عطرى به تو ندهد، بوى خوش او به تو مىرسد و مثل هم نشین بد مثل آهنگر است که اگر شعلههاى آتش او تو را نسوزاند، بوى بد او به تو مىرسد.»[12] رسول خدا(ص) بهترین همنشینان را کسی معرفی فرمودند که دیدنش انسان را به یاد خدا بیندازد و سخنش موجب زیادی عمل و عملش فرد را به یاد آخرت بیندازد.[13] ایشان مجالس علماء و مؤمنین را باغی از باغهای بهشت برشمردند و از مسلمانان خواستند تا آن را غنیمت شمرده به خوبی از آن بهره ببرند،[14] چرا که «در آن رحمت و مغفرت، چون باران بر آنها فرود مىآید. گنهکاران، پیش روى آنها مىنشینند و آمرزیده بر مىخیزند و تا هنگامى که نزد آنان نشستهاند، فرشتگان برایشان آمرزش مىخواهند. خداوند نیز به آنان مىنگرد و دانشمند و دانشجو و تماشاگر و دوستدارِ آنها را مىآمرزد.»[15]حضرت(ص) در کنار توصیههایشان به مسلمانان جهت انتخاب هم نشین صالح و شایسته، از هم نشینی با انسانهای بد کردار باز داشته مجالست با آنان را ملاک و معیار شناخت افراد ارزیابی کردند و فرمودند: «از هم نشین بد بپرهیز؛ چرا که تو در انظار مردم به واسطه او شناخته [و سنجیده] میشوی.»[16] ایشان تنهایی را بهتر از هم نشین بد عنوان کردند[17] و پیوسته مىفرمود: «بارالها! از یار غافل و هم نشین بد، به تو پناه مىآورم.[18] »
رسول خدا(ص) مجالست با اغنیاء[19] و مردگان[20] را موجب فساد قلوب و مرگ دلها عنوان کردند و از مصاحبت با دروغگو[21] و احمق[22] بازداشتند و کسانی را که با متّهمان [و افراد مظنون] همنشینند را، سزاوارترینِ مردم به تهمت، معرفی کردند.[23] حضرت(ص) همچنین مسلمانان را از مصاحبت با کسانى که شخص را هم سنگ خود نمیدانند، منع کردند.[24] مصاحبت با بینوایان مشی پیامبر اسلام(ص)
رسول خدا(ص) با فقرا و مسکینان هم نشین بود[38] میفرمود: «مرا در میان ضعیفان بجویید؛ زیرا شما به واسطه مردمان ضعیف است که روزى مىخورید و یارى مىشوید.»[39] میفرمود: «خداوند در شب معراج به من فرمود: …یا أحمد، محبّتی محبّة الفقراء، فأدن الفقراء و قرّب مجلسهم منک، و أبعد الأغنیاء و أبعد مجلسهم عنک، فإنّ الفقراء أحبّائی؛ ….. ای احمد! دوست داشتن من، دوست داشتن فقیران است. به فقیران و مجلسشان نزدیک شو [و آنان را نزدیک خود آر تا تو را به خود نزدیک کنم] و از ثروتمندان و مجلسشان دور شو که فقیران دوستان مناند.»[40]رسول خدا(ص) به اصحاب و یاران خود نیز توصیه میفرمود فقیران را دوست بدارند و با آنان هم نشین شوند.[41] از سلمان فارسى روایت شده که میگفت: «أوصانی خلیلی رسول اللّه (ص) بسبع لا أدعهنّ على کلّ حال: أن أنظر إلى من هو دونی و لا أنظر إلى من هو فوقى، و أن أحبّ الفقراء و أدنو منهم …؛ حبیبم رسول خدا(ص) مرا به هفت خصلت سفارش فرمود و این که در هیچ حالى آنها را ترک نکنم: این که به پایینتر از خود بنگرم و به آن که برتر از من است ننگرم و این که مستمندان را دوست بدارم و به آنان نزدیک شوم…..»[42]همنشینی رسول خدا(ص) با فقرا تا اندازهای بود که عدهای از سران و اشراف قریش نزد حضرت(ص) آمده خواستار طرد مستضعفان و فقرا از کنار رسول خدا(ص) شدند آنان شرط ایمان خود را دور کردن «پشمینهپوشان بدبوی و کثیف» از رسول خدا(ص) عنوان کردند.[43] اما خداوند رسول خود را مورد خطاب قرار داده، فرمود: «و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداة والعشی یریدون وجهه ولا تعد عیناک عنهم ترید زینة الحیاة الدنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان امره فرطا؛ با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر میخوانند، و تنها رضای او را میطلبند و هرگز بخاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها بر مگیر و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن همانها که از هوای نفس پیروی کردند و کارهایشان افراطی است.» [44]همچنین فرمود:
«وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداوةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ما علیک من حسابهم من شیء و ما من حسابک علیهم من شیء فتطردهم فتکون من الظالمین؛ و کسانى را که خدا را میخوانند، و جز ذات پاک او نظری ندارند، از خود دور مکن نه چیزی از حساب آنها بر توست، و نه چیزی از حساب تو بر آنها اگر آنها را طرد کنی، از ستمگران خواهی بود.» [45]پیامبر(ص)، پس از نزول این آیه به پا خاست و در جستجوی مستضعفان و بینوایان شتافت. آنان را در انتهای مسجد دید که به ذکر الهی مشغولند. رو به آنان کرد و فرمود: «الحمدالله الذی لم یمتنی حتّی أمرنی أن اصبر نفسی مع رجال من أمتی، معکم المحیا و معکم الممات؛ خدای را سپاس که زندگیم را به پایان نرساند تا دستور داد که من در کنار گروهی از امتم با آنها باشم؛ من در زندگی و مرگ با شما هستم.»[46] منابع :
[1]. کلینی؛ الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش، ج 2، ص 375 و ورام بن ابی فراس؛ مجموعه ورام، قم، مکتبة الفقیه، بیتا، ج 2، ص 162 و عاملی، شیخ حر؛ وسائل الشیعه، قم، آل البیت(ع)، 1409، ج 16، ص 259.
[2]. همانها و شیخ طوسی؛ الامالی، قم، دارالثقافه، 1414، ص 518 و احمد بن حنبل؛ مسند احمد، بیروت، دارصادر، بیتا، ج 2، ص 335 و حاکم نیشابوری؛ المستدرک، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشی، بیتا، ج 4، ص 171 و ابن سلامه؛ مسند الشهاب، تحقیق حمدی عبد المجید السلفی، بیروت، الرساله، بیتا، ج 1، ص 142.
[3]. بغدادی، خطیب؛ تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1417، ج 4، ص 160.
[4]. المتقی الهندی، علاء الدین علی؛ کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح صفوة السقا، بیروت، الرساله، 1989، ج 10، ص 170.
[5]. دیلمی، حسن بن ابیالحسن؛ اعلام الدین، آل البیت(ع)، قم، 1408، ص 272 و طبرسی، حسن بن فضل؛ مکارم الاخلاق، قم، شریف رضی، 1412، ص 466 و شیخ مفید؛ الاختصاص، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، ص 335 و کنزالعمال، پیشین، ج 9، ص 147 و ابنعساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج 23، ص 132.
[6]. إربلی، علی بن عیسی؛ کشف الغمه، تبریز، مکتبة بنیهاشمی، 1381ق، ج 2، ص 268 و کنز العمال، پیشین، ج 10، ص 148 و مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، تهران، اسلامیه، بیتا، ج 1، ص 204.
[7]. دیلمی؛ ارشاد القلوب، قم، انتشارات رضی، 1412، ج 1، ص 190.
[8]. الهیثمی؛ مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1988، ج 1، ص 125 و کوفی، ابن ابیشیبه؛ المصنّف، تحقیق سعید اللحام، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1989، ج 8، ص 206 و الطبرانی؛ المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید السلفی، بیجا، داراحیاء التراث العربی، ج 22، ص 133.
[9]. اعلام الدین، پیشین، ص 198 و امالی طوسی، پیشین، ص 535 و مجموعه ورام، پیشین، ج 2، ص 61 و ابن حبان؛ صحیح، تحقیق شعیب ارنؤوط، بیجا، الرساله، چاپ دوم، 1993، ج 2، ص 315 و السجستانی، ابنالاشعث؛ سنن ابیداوود، تحقیق سعید محمد اللحام، دارالفکر، چاپ اول، 1990، ج 2، ص 442.
[10]. مجموعه ورام، پیشین، ج 2، ص 122.
[11]. همان.
[12]. شعیری، تاج الدین؛ جامع الاخبار، قم، شریف رضی، 1363ش، ص 183 و مسند الشهاب، پیشین، ج 2، ص 287 و یحیی بن معین؛ تاریخ ابن معین، الدوری، تحقیق عبدالله احمد حسن، بیروت، دارالقلم، ج 1، ص 36.
[13]. امالی طوسی، پیشین، ص 157 و وسائل الشیعه، پیشین، ج 12، ص 23 و محدث نوری؛ مستدرک الوسائل، قم، آل البیت(ع)، 1408، ج 5، ص 395 و مجمع الزوائد، پیشین، ج 10، ص 226 و الموصلی، ابویعلی؛ مسند، تحقیق حسین سلیم اسد، بیجا، دارالمأمون للتراث، 1992، ج 4، ص 327 و کنز العمال، پیشین، ج 9، ص 178.
[14]. حلی، ابنادریس؛ مستطرفات السرائر، قم، جامعه مدرسین، 1411، ص 635 و بحارالانوار، پیشین، ج 71، ص 188.
[15]. جامع الاخبار، پیشین، ص 39.
[16]. نهج الفصاحه، تحقیق و ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، دنیای دانش، چاپ چهارم، 1382ش، ص 357 و النبهانی، یوسف بن اسماعیل؛ وسائل الوصول الی شمائل الرسول(ص)، بیروت، دارالمنهاج، چاپ دوم، 1425، ص 302 و تاریخ مدینه دمشق، پیشین، ج 14، ص 46.
[17]. امالی طوسی، پیشین، ص 535 و مجموعه ورام، پیشین، ج 2، ص 61 و اعلام الدین، پیشین، ص 198 و مکارم الاخلاق، پیشین، ص 466.
[18]. خرگوشی نیشابوری، ابوسعید؛ شرف المصطفی، مکه، دارالبشائر الاسلامیه، چاپ اول، 1424، ج 5، ص 46 و مجمع الزوائد، پیشین، ج 7، ص 220 و المعجم الکبیر، پیشین، ج 17، ص 294 و سیوطی، جلال الدین؛ الجامع الصغیر، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1981، ج 1، ص 229.
[19]. شیخ صدوق؛ من لا یحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، 1413، ج 4، ص 359 و اعلام الدین، پیشین، ص 151 – 152 و شیخ صدوق؛ الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1403، ج 1، ص 87.
[20]. گفته شد که مردگان چه کسانیاند فرمود: کُلِّ ضَالٍّ عَنِ الْإِیمَانِ وَ جَائِرٍ عَنِ الْأَحْکَامِ امالی طوسی، پیشین، ص 83 و شیخ مفید؛ الامالی، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، ص 315 و وسائل الشیعه، پیشین، ج 16، ص 266 و در حدیثی دیگر آمده غنی مترف؛ ثروتمند بیدرد و خوش گذران و الخصال، پیشین، ج 1، ص 228 و فتال نیشابوری، محمد بن حسن؛ روضة الواعظین، قم، انتشارات رضی، بیتا، ج 2، ص 414 و طبرسی، ابوالفضل علی بن حسن؛ مشکاة الانوار، نجف، کتابخانه حیدریه، 1385ق، ص 256.
[21]. چرا که دروغگو چون سراب است دور را نزدیک مىنماید و نزدیک را دور. نهج الفصاحه، پیشین، ص 358.
[22]. چرا که احمق مىخواهد بتو نفع رساند ضرر مىرساند. نهج الفصاحه، پیشین، ص 358.
[23]. من لا یحضره الفقیه، پیشین، ج 4، ص 395 و اعلام الدین، پیشین، ص 322 و شیخ صدوق؛ الامالی، کتابخانه اسلامیه، 1362ش، ص 21 و شیخ صدوق؛ معانی الاخبار، قم، جامعه مدرسین، 1361ش، ص 196.
[24]. مسند الشهاب، پیشین، ج 2، ص 73 و عبدالله بن عدی؛ الکامل، تحقیق یحیی مختار غزاوی، بیروت، دارالفکر، چاپ سوم، 1988، ج 3، ص 246 و تاریخ بغداد، پیشین، ج 7، ص 62 و تاریخ مدینه دمشق، پیشین، ج 10، ص 363 و کنز العمال، پیشین، ج 9، ص 38.
[38]. راوندی، قطب الدین؛ الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی(عج)، چاپ اول، 1409، ج 2، ص 886 و اندلسی، قاضی عیاض؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، عمان، دارالفیحاء، چاپ دوم، 1407، ج 1، ص 263 و راوندی، نجم الدین؛ شرف النبی، تهران، بابک، 1361ش، ج 4، ص 345 و ابن سید الناس؛ عیون الاثر، بیروت، دارالقلم، چاپ اول، 1414، ج 2، ص 402 و ابن شهر آشوب؛ مناقب فی آل ابی طالب، قم، علامه، 1379، ج 1، ص 146.
[39]. سنن ابیداود، پیشین، ج 1، ص 584 و السنن الکبری (البیهقی)، پیشین، ج 3، ص 345 و النسائی؛ السنن الکبری، تحقیق عبدالغفار سلیمان البنداری و سید کسروی حسن، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1991، ج 3، ص 30 و با اندکی اختلاف در ارشاد القلوب، پیشین، ج 1، ص 32.
[40]. ارشاد القلوب، پیشین، ج 1، ص 200 – 201 و بحارالانوار، پیشین، ج 74، ص 23 و مستدرک الوسائل، پیشین، ج 12، ص 237.
[41]. المستدرک، پیشین، ج 4، ص 332 و الجامع الصغیر، پیشین، ج 1، ص 40 و کنز العمال، پیشین، ج 6، ص 469.
[42]. طبری، عماد الدین؛ بشارة المصطفی، نجف، کتابخانه حیدریه، 1383ق، ص 222 و مستطرفات السرائر، پیشین، ص 651 و شیخ مفید؛ الحکایات، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، ص 96.
[43]. القزوینی، محمد بن یزید؛ سنن ابن ماجه، تحقیق محمد فواد عبدالباقی، دارالفکر، بیتا، ج 2، ص 1382 و طبری، محمد بن جریر؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، چاپ اول، 1412، ج 15، ص 156 و آلوسی، سید محمود؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق علی عبدالباری عطیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415، ج 8، ص 250 و بغوی، حسین بن مسعود؛ معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، تحقیق عبدالرزاق المهدی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1420، ج 3، ص 188.
[44]. سوره کهف، آیه/28.
[45]. سوره انعام، آیه/52.
[45]. شیخ طبرسی؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش، ج 4، ص 473 و روح المعانی، پیشین، ج 8، ص 250 و هویزی، ابن جمعه؛ تفسیر نور الثقلین، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق، ج 3، ص 258.
[46]. همانها.
تقوا از ماده «وقایه» به معنای نگهداری است و در فرهنگ قرآن و روایت، عبارت است از حفظ نفس از مخالفت اوامر و نواهی حضرت حق و در طلب رضایت او بودن.[1]درباره ی مراتب و معنای تقوا، سخن فراوان است؛ ولی در این نوشتار، به یک روایت نورانی در شرح و توضیح تقوا اکتفا می کنیم. طبق روایتی که از امام صادق(ع) حکایت شده، تقوا بر سه گونه است:
نوع اول، تقوای بالله فی الله است؛ یعنی در راه خدا و برای خدا از هر چه غیر خدا است، گذشتن. هر کس به این مرتبه رسید، به واسطه ترس از افتادن به دام حرام و شبهه، حتی از بعضی کارهای حلال نیز پرهیز می کند. این مرتبه، بالاترین مرتبه تقوا است که به آن، تقوای خاص الخاص هم می گویند.
دوم، تقوای من الله است که به معنای گذشتن از شبهه به واسطه خوف از حرام است و این، تقوای خواص می باشد.
سوم، تقوای از جهنم و عذاب است؛ یعنی به سبب ترس از عذاب و عقاب ترک حرام می کند و این، تقوای عوام الناس است.
مهمترین مسئله در خودسازی وبه دست آوردن تقوا پس از شناخت واجبات و محرمات، همّت و پشت کار شماست که اصلی ترین نقش را ایفا می کند. در توصیه های حضرت آیت الله بهجت (ره) به جوانان، ایشان مهمترین راه رسیدن به تقوا و نزدیکی به خداوند را رعایت همین دو کار یعنی انجام واجبات و ترک محرمات معرفی می کردند و می فرمودند با رعایت این دو کار دیگر نیازی به هیچ استادی نیست.
معنای ملموس تر تقوا:
قبل از اینکه تقوا را شفاف توضیح بدهم لازم است کمی در مورد صراط مستقیم سخن بگوییم.
صراط مستقیم مانند جاده است. هر جاده ای قوانین و مقررات و ضوابطی برای تردد دارد. در جاده های بین شهری و شهری مقررات راهنمایی و رانندگی حاکم است.
وقتی شما در جاده ای حرکت می کنید، بین دو کار مختار اید. اول اینکه قوانین و مقررات راهنمایی و رانندگی را کاملا رعایت کنید. و دوم اینکه بدون توجه به این مقررات هر طوری که دلتان می خواهد رانندگی نمایید.
معنای دقیق و شفاف تقوا این است که شما در هر راهی که حرکت می کنید، چه راه های مادی وچه معنوی، قوانین و مقررات و ضوابط آن راه را رعایت کنید و از قانون گریزی پرهیز نمایید.
دین هم یک راه معنوی است. صراط مستقیم راه خدا است و برای خود قوانین و مقرراتی دارد. وقتی شما این مقررات را رعایت می کنید دارای تقوا هستید و وقتی توجهی به این مقررات نمی کنید و هر طور دلتان و نفستان بخواهد عمل می کنید، دچار بی تقوایی شده اید.
البته تقوا فقط رعایت مقررات دینی در صراط مستقیم نیست. هر راهی تقوای خودش را دارد. مثلا سیاست هم یک راه است که تقوای خودش را دارد. اقتصاد هم راهی است که تقوای خودش را دارد. یعنی قوانین و ضوابطی دارد که باید رعایت شود وگرنه کارها خراب می شود.
در هر راهی که شما مقررات را رعایت می کنید و قانونمدار حرکت می کنید، تقوا را رعایت کرده اید و چون قانون گریزی پیشه نمایید، از قانون و مقررات عبور کنید و مطابق دلخواه خود عمل کنید، می شوید بی تقوا.
تقوا، یعنی خودنگهداری در مسیر و اجرای قوانین و پرهیز از قانون گریزی و خروج از ضوابط شرعی و عرفی و قانونی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و … .
اثر تقوا حفظ است. تقوا حافظ و نگه دارنده شما از خطرات و آسیب ها است. وقتی شما در جاده مقررات را رعایت می کنید، کاملا امنیت دارید.
البته ممکن است کسی از مقابل در اثر عدم رعایت قوانین به شما بزند و آسیب برساند، ولی این تقصیر شما و بی تقوایی شما نیست. اثر بی تقوایی طرف مقابل است.
تقوا اولا نگه دارنده و حافظ انسان است هم در راه های مادی و هم در راه های معنوی و ثانیا باعث رشد و حرکت و جلو رفتن و به مقصد رسیدن شما می شود.
شما اگر تحصیل هم که می کنید مقررات و ضوابط آن را رعایت کنید حتما موفق و پیروز می شود. تمام کسانی که می افتند و کم می آورند و دچار انواع چالش ها و آسیب ها می شوند، به خاطر این است که تقوا را رعایت نمی کنند.
علت اینکه در قرآن کریم روی تقوا آنقدر تاکید شده است و امامان جمعه حتما باید اول خطبه های نماز جمعه مردم را به رعایت تقوا و قانونگرایی توصیه کنند، اثرات بی بدیل تقوا در زندگی انسان است.
بدون تقوا امنیت و آرامش و آسایش و عاقبت به خیری و موفقیت و رشد و کمال و سعادت دنیا و آخرت انسان باچالش حتمی روبرو می شود، در حالی که رعایت تقوا و قانون گرایی عامل اصلی پیروزی و موفقیت انسان در زندگی است.
برای بدست آوردن تقوا لازم است اولا قوانین و مقررات شرعی را بدانید و ثانیا آنها را رعایت کنید تا ملکه شود و به رعایت آنها عادت کنید.
ب ) مجالست و هم نشینی
از عوامل بسیار تاثیرگذار در به دست آوردن تقوا و تعالی اندیشه آدمی هم نشینی و مصاحبت با همنوعان است که از درجه و جایگاه بسیار والایی در تعریف افکار و اعتقادات انسانی برخوردار است آن چنان با اهمیت که موضوع از دید نافذ و بینای پیامبر اکرم(ص) نیز نادیده انگاشته نشده در باب اهمیت آن سخنان و مطالب بسیاری را بیان فرمودند. نظر به اهمیت مسأله بر آن شدیم تا به موضوع مصاحبت و هم نشینی و آداب آن در سیره و کلام نبی اکرم(ص) که به فرموده قرآن اسوهای حسنه است پرداخته بخشهایی از آن را در این مقاله متذکر شویم:
مجالست و هم نشینی در کلام رسول خدا(ص)
مجالست و هم نشینی در نظر و مرأی نبی اعظم(ص) امری بسیار مهم و پر ارزش تلقی گردیده و این اهمیت در احادیث و روایات بسیاری که از حضرت(ص) روایت گردیده است به خوبی منعکس و جلوهگر شده است. تا آن حد با اهمیت که رسول خدا(ص) انسان را به دین دوست و همنشین خود دانسته[1] به همگان توصیه فرمودند که در انتخاب دوستانشان دقت بیشتری داشته باشند.[2]ایشان مجالست با علماء و دانشمندان را دارای برکت برشمرده[3] مجالست با آنان را همتا و همانند مجالست با خود عنوان کردند؛[4] اما سفارش میکردند که «با هر عالمی ننشینید، مگر عالمی که شما را از پنج چیز به پنج چیز فرا خواند: از شک به یقین، از دشمنی به خیر خواهی، از تکبر به فروتنی، از ریا به اخلاص و از رغبت[به دنیا] به زهد.»[5] در نظر رسول خدا(ص) همنشینی با علماء عبادت محسوب میشود.[6] عبادتی که با صد هزار رکعت نماز مستحبی و یا صد هزار بار تسبیح خداوند برابری میکند.[7]مجالست با بزرگان[8] و مؤمنان[9] و نیکان[10] نیز از دیگر توصیههایی است که رسول خدا(ص) در امر مجالست و همنشینی بدان اشاره فرمودند، چرا که «هم نشینی با آنان موجب میشود که اگر شخص، مرتکب عمل خیری گردد او را بستایند و اگر خطایی مرتکب شد رفتار نامناسبی را از خود بروز ندهند.»[11] ایشان همنشینی با ابرار و صالحان را به عطر فروش تشبیه کرده فرمودند: «مَثَل هم نشین صالح، مَثَل عطار است که اگر عطرى به تو ندهد، بوى خوش او به تو مىرسد و مثل هم نشین بد مثل آهنگر است که اگر شعلههاى آتش او تو را نسوزاند، بوى بد او به تو مىرسد.»[12] رسول خدا(ص) بهترین همنشینان را کسی معرفی فرمودند که دیدنش انسان را به یاد خدا بیندازد و سخنش موجب زیادی عمل و عملش فرد را به یاد آخرت بیندازد.[13] ایشان مجالس علماء و مؤمنین را باغی از باغهای بهشت برشمردند و از مسلمانان خواستند تا آن را غنیمت شمرده به خوبی از آن بهره ببرند،[14] چرا که «در آن رحمت و مغفرت، چون باران بر آنها فرود مىآید. گنهکاران، پیش روى آنها مىنشینند و آمرزیده بر مىخیزند و تا هنگامى که نزد آنان نشستهاند، فرشتگان برایشان آمرزش مىخواهند. خداوند نیز به آنان مىنگرد و دانشمند و دانشجو و تماشاگر و دوستدارِ آنها را مىآمرزد.»[15]حضرت(ص) در کنار توصیههایشان به مسلمانان جهت انتخاب هم نشین صالح و شایسته، از هم نشینی با انسانهای بد کردار باز داشته مجالست با آنان را ملاک و معیار شناخت افراد ارزیابی کردند و فرمودند: «از هم نشین بد بپرهیز؛ چرا که تو در انظار مردم به واسطه او شناخته [و سنجیده] میشوی.»[16] ایشان تنهایی را بهتر از هم نشین بد عنوان کردند[17] و پیوسته مىفرمود: «بارالها! از یار غافل و هم نشین بد، به تو پناه مىآورم.[18] »
رسول خدا(ص) مجالست با اغنیاء[19] و مردگان[20] را موجب فساد قلوب و مرگ دلها عنوان کردند و از مصاحبت با دروغگو[21] و احمق[22] بازداشتند و کسانی را که با متّهمان [و افراد مظنون] همنشینند را، سزاوارترینِ مردم به تهمت، معرفی کردند.[23] حضرت(ص) همچنین مسلمانان را از مصاحبت با کسانى که شخص را هم سنگ خود نمیدانند، منع کردند.[24] مصاحبت با بینوایان مشی پیامبر اسلام(ص)
رسول خدا(ص) با فقرا و مسکینان هم نشین بود[38] میفرمود: «مرا در میان ضعیفان بجویید؛ زیرا شما به واسطه مردمان ضعیف است که روزى مىخورید و یارى مىشوید.»[39] میفرمود: «خداوند در شب معراج به من فرمود: …یا أحمد، محبّتی محبّة الفقراء، فأدن الفقراء و قرّب مجلسهم منک، و أبعد الأغنیاء و أبعد مجلسهم عنک، فإنّ الفقراء أحبّائی؛ ….. ای احمد! دوست داشتن من، دوست داشتن فقیران است. به فقیران و مجلسشان نزدیک شو [و آنان را نزدیک خود آر تا تو را به خود نزدیک کنم] و از ثروتمندان و مجلسشان دور شو که فقیران دوستان مناند.»[40]رسول خدا(ص) به اصحاب و یاران خود نیز توصیه میفرمود فقیران را دوست بدارند و با آنان هم نشین شوند.[41] از سلمان فارسى روایت شده که میگفت: «أوصانی خلیلی رسول اللّه (ص) بسبع لا أدعهنّ على کلّ حال: أن أنظر إلى من هو دونی و لا أنظر إلى من هو فوقى، و أن أحبّ الفقراء و أدنو منهم …؛ حبیبم رسول خدا(ص) مرا به هفت خصلت سفارش فرمود و این که در هیچ حالى آنها را ترک نکنم: این که به پایینتر از خود بنگرم و به آن که برتر از من است ننگرم و این که مستمندان را دوست بدارم و به آنان نزدیک شوم…..»[42]همنشینی رسول خدا(ص) با فقرا تا اندازهای بود که عدهای از سران و اشراف قریش نزد حضرت(ص) آمده خواستار طرد مستضعفان و فقرا از کنار رسول خدا(ص) شدند آنان شرط ایمان خود را دور کردن «پشمینهپوشان بدبوی و کثیف» از رسول خدا(ص) عنوان کردند.[43] اما خداوند رسول خود را مورد خطاب قرار داده، فرمود: «و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداة والعشی یریدون وجهه ولا تعد عیناک عنهم ترید زینة الحیاة الدنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان امره فرطا؛ با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر میخوانند، و تنها رضای او را میطلبند و هرگز بخاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها بر مگیر و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن همانها که از هوای نفس پیروی کردند و کارهایشان افراطی است.» [44]همچنین فرمود:
«وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداوةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ما علیک من حسابهم من شیء و ما من حسابک علیهم من شیء فتطردهم فتکون من الظالمین؛ و کسانى را که خدا را میخوانند، و جز ذات پاک او نظری ندارند، از خود دور مکن نه چیزی از حساب آنها بر توست، و نه چیزی از حساب تو بر آنها اگر آنها را طرد کنی، از ستمگران خواهی بود.» [45]پیامبر(ص)، پس از نزول این آیه به پا خاست و در جستجوی مستضعفان و بینوایان شتافت. آنان را در انتهای مسجد دید که به ذکر الهی مشغولند. رو به آنان کرد و فرمود: «الحمدالله الذی لم یمتنی حتّی أمرنی أن اصبر نفسی مع رجال من أمتی، معکم المحیا و معکم الممات؛ خدای را سپاس که زندگیم را به پایان نرساند تا دستور داد که من در کنار گروهی از امتم با آنها باشم؛ من در زندگی و مرگ با شما هستم.»[46] منابع :
[1]. کلینی؛ الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش، ج 2، ص 375 و ورام بن ابی فراس؛ مجموعه ورام، قم، مکتبة الفقیه، بیتا، ج 2، ص 162 و عاملی، شیخ حر؛ وسائل الشیعه، قم، آل البیت(ع)، 1409، ج 16، ص 259.
[2]. همانها و شیخ طوسی؛ الامالی، قم، دارالثقافه، 1414، ص 518 و احمد بن حنبل؛ مسند احمد، بیروت، دارصادر، بیتا، ج 2، ص 335 و حاکم نیشابوری؛ المستدرک، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشی، بیتا، ج 4، ص 171 و ابن سلامه؛ مسند الشهاب، تحقیق حمدی عبد المجید السلفی، بیروت، الرساله، بیتا، ج 1، ص 142.
[3]. بغدادی، خطیب؛ تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1417، ج 4، ص 160.
[4]. المتقی الهندی، علاء الدین علی؛ کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح صفوة السقا، بیروت، الرساله، 1989، ج 10، ص 170.
[5]. دیلمی، حسن بن ابیالحسن؛ اعلام الدین، آل البیت(ع)، قم، 1408، ص 272 و طبرسی، حسن بن فضل؛ مکارم الاخلاق، قم، شریف رضی، 1412، ص 466 و شیخ مفید؛ الاختصاص، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، ص 335 و کنزالعمال، پیشین، ج 9، ص 147 و ابنعساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج 23، ص 132.
[6]. إربلی، علی بن عیسی؛ کشف الغمه، تبریز، مکتبة بنیهاشمی، 1381ق، ج 2، ص 268 و کنز العمال، پیشین، ج 10، ص 148 و مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، تهران، اسلامیه، بیتا، ج 1، ص 204.
[7]. دیلمی؛ ارشاد القلوب، قم، انتشارات رضی، 1412، ج 1، ص 190.
[8]. الهیثمی؛ مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1988، ج 1، ص 125 و کوفی، ابن ابیشیبه؛ المصنّف، تحقیق سعید اللحام، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1989، ج 8، ص 206 و الطبرانی؛ المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید السلفی، بیجا، داراحیاء التراث العربی، ج 22، ص 133.
[9]. اعلام الدین، پیشین، ص 198 و امالی طوسی، پیشین، ص 535 و مجموعه ورام، پیشین، ج 2، ص 61 و ابن حبان؛ صحیح، تحقیق شعیب ارنؤوط، بیجا، الرساله، چاپ دوم، 1993، ج 2، ص 315 و السجستانی، ابنالاشعث؛ سنن ابیداوود، تحقیق سعید محمد اللحام، دارالفکر، چاپ اول، 1990، ج 2، ص 442.
[10]. مجموعه ورام، پیشین، ج 2، ص 122.
[11]. همان.
[12]. شعیری، تاج الدین؛ جامع الاخبار، قم، شریف رضی، 1363ش، ص 183 و مسند الشهاب، پیشین، ج 2، ص 287 و یحیی بن معین؛ تاریخ ابن معین، الدوری، تحقیق عبدالله احمد حسن، بیروت، دارالقلم، ج 1، ص 36.
[13]. امالی طوسی، پیشین، ص 157 و وسائل الشیعه، پیشین، ج 12، ص 23 و محدث نوری؛ مستدرک الوسائل، قم، آل البیت(ع)، 1408، ج 5، ص 395 و مجمع الزوائد، پیشین، ج 10، ص 226 و الموصلی، ابویعلی؛ مسند، تحقیق حسین سلیم اسد، بیجا، دارالمأمون للتراث، 1992، ج 4، ص 327 و کنز العمال، پیشین، ج 9، ص 178.
[14]. حلی، ابنادریس؛ مستطرفات السرائر، قم، جامعه مدرسین، 1411، ص 635 و بحارالانوار، پیشین، ج 71، ص 188.
[15]. جامع الاخبار، پیشین، ص 39.
[16]. نهج الفصاحه، تحقیق و ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، دنیای دانش، چاپ چهارم، 1382ش، ص 357 و النبهانی، یوسف بن اسماعیل؛ وسائل الوصول الی شمائل الرسول(ص)، بیروت، دارالمنهاج، چاپ دوم، 1425، ص 302 و تاریخ مدینه دمشق، پیشین، ج 14، ص 46.
[17]. امالی طوسی، پیشین، ص 535 و مجموعه ورام، پیشین، ج 2، ص 61 و اعلام الدین، پیشین، ص 198 و مکارم الاخلاق، پیشین، ص 466.
[18]. خرگوشی نیشابوری، ابوسعید؛ شرف المصطفی، مکه، دارالبشائر الاسلامیه، چاپ اول، 1424، ج 5، ص 46 و مجمع الزوائد، پیشین، ج 7، ص 220 و المعجم الکبیر، پیشین، ج 17، ص 294 و سیوطی، جلال الدین؛ الجامع الصغیر، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1981، ج 1، ص 229.
[19]. شیخ صدوق؛ من لا یحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، 1413، ج 4، ص 359 و اعلام الدین، پیشین، ص 151 – 152 و شیخ صدوق؛ الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1403، ج 1، ص 87.
[20]. گفته شد که مردگان چه کسانیاند فرمود: کُلِّ ضَالٍّ عَنِ الْإِیمَانِ وَ جَائِرٍ عَنِ الْأَحْکَامِ امالی طوسی، پیشین، ص 83 و شیخ مفید؛ الامالی، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، ص 315 و وسائل الشیعه، پیشین، ج 16، ص 266 و در حدیثی دیگر آمده غنی مترف؛ ثروتمند بیدرد و خوش گذران و الخصال، پیشین، ج 1، ص 228 و فتال نیشابوری، محمد بن حسن؛ روضة الواعظین، قم، انتشارات رضی، بیتا، ج 2، ص 414 و طبرسی، ابوالفضل علی بن حسن؛ مشکاة الانوار، نجف، کتابخانه حیدریه، 1385ق، ص 256.
[21]. چرا که دروغگو چون سراب است دور را نزدیک مىنماید و نزدیک را دور. نهج الفصاحه، پیشین، ص 358.
[22]. چرا که احمق مىخواهد بتو نفع رساند ضرر مىرساند. نهج الفصاحه، پیشین، ص 358.
[23]. من لا یحضره الفقیه، پیشین، ج 4، ص 395 و اعلام الدین، پیشین، ص 322 و شیخ صدوق؛ الامالی، کتابخانه اسلامیه، 1362ش، ص 21 و شیخ صدوق؛ معانی الاخبار، قم، جامعه مدرسین، 1361ش، ص 196.
[24]. مسند الشهاب، پیشین، ج 2، ص 73 و عبدالله بن عدی؛ الکامل، تحقیق یحیی مختار غزاوی، بیروت، دارالفکر، چاپ سوم، 1988، ج 3، ص 246 و تاریخ بغداد، پیشین، ج 7، ص 62 و تاریخ مدینه دمشق، پیشین، ج 10، ص 363 و کنز العمال، پیشین، ج 9، ص 38.
[38]. راوندی، قطب الدین؛ الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی(عج)، چاپ اول، 1409، ج 2، ص 886 و اندلسی، قاضی عیاض؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، عمان، دارالفیحاء، چاپ دوم، 1407، ج 1، ص 263 و راوندی، نجم الدین؛ شرف النبی، تهران، بابک، 1361ش، ج 4، ص 345 و ابن سید الناس؛ عیون الاثر، بیروت، دارالقلم، چاپ اول، 1414، ج 2، ص 402 و ابن شهر آشوب؛ مناقب فی آل ابی طالب، قم، علامه، 1379، ج 1، ص 146.
[39]. سنن ابیداود، پیشین، ج 1، ص 584 و السنن الکبری (البیهقی)، پیشین، ج 3، ص 345 و النسائی؛ السنن الکبری، تحقیق عبدالغفار سلیمان البنداری و سید کسروی حسن، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1991، ج 3، ص 30 و با اندکی اختلاف در ارشاد القلوب، پیشین، ج 1، ص 32.
[40]. ارشاد القلوب، پیشین، ج 1، ص 200 – 201 و بحارالانوار، پیشین، ج 74، ص 23 و مستدرک الوسائل، پیشین، ج 12، ص 237.
[41]. المستدرک، پیشین، ج 4، ص 332 و الجامع الصغیر، پیشین، ج 1، ص 40 و کنز العمال، پیشین، ج 6، ص 469.
[42]. طبری، عماد الدین؛ بشارة المصطفی، نجف، کتابخانه حیدریه، 1383ق، ص 222 و مستطرفات السرائر، پیشین، ص 651 و شیخ مفید؛ الحکایات، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، ص 96.
[43]. القزوینی، محمد بن یزید؛ سنن ابن ماجه، تحقیق محمد فواد عبدالباقی، دارالفکر، بیتا، ج 2، ص 1382 و طبری، محمد بن جریر؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، چاپ اول، 1412، ج 15، ص 156 و آلوسی، سید محمود؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق علی عبدالباری عطیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415، ج 8، ص 250 و بغوی، حسین بن مسعود؛ معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، تحقیق عبدالرزاق المهدی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1420، ج 3، ص 188.
[44]. سوره کهف، آیه/28.
[45]. سوره انعام، آیه/52.
[45]. شیخ طبرسی؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش، ج 4، ص 473 و روح المعانی، پیشین، ج 8، ص 250 و هویزی، ابن جمعه؛ تفسیر نور الثقلین، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق، ج 3، ص 258.
[46]. همانها.