تنبلی-علائم افسردگی- علل تنبلی-درمان افسردگی
۱۳۹۷/۰۱/۳۰
–
۳۹۲۸ بازدید
عرض سلام و ادب خدمت شما
بابت زحمات بی دریغتون بسیار ممنونم
بنده مشکلی که دارم زیاد میخوابم و مدام کسول و تنبل هستم و کلا حس پوچی میکنم، احساس مسئولیتم خیلی خیلی کم شده و تعهد و مداومتم در زندگی به ته کشیده شده
خیلی دوست دارم مانند بقیه ی افراد پرانرژی و سرحال باشم
ترس دارم که این عادت تا آخر دامن گیر من بشه و دنیامو از دست بدم و به دنبال آن آخرتم
ممنون میشم اگه راهکار بدین تا بتونم ازین عادات رها بشم
باسلام واحترام حضورپرسشگرگرامی؛
این حالت، تنبلی است که یکی از آسیبهای اخلاقی بوده و بنابر آمار برخی از روانشناسان 95 درصد مردم به نوعی به این مشکل مبتلا هستند.[ آلبرت آلیس و ویلیام جیمزنال، روانشناسی اهمالکاری، ص 9.] در آموزه دینی نیز به مسأله تنبلی و اهمالکاری هشدار جدی داده شده است.
امام باقر(علیه السلام) میفرماید: «الکَسَلُ یُضِرُّ بالدِّینِ والدُّنیا؛[ محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج10، ص124، ح17769.]تنبلی و بی حالی به دین و دنیا زیان میزند».
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در باره دوری از تنبلی و سستی در کارها دعا کردند: «امنُنْ علَینا بالنَّشاطِ، وأعِذْنا مِن الفَشَلِ والکَسَلِ والعَجزِ والعِلَلِ والضَّررِ والضَّجَرِ والمَلَلِ؛ نعمت سرزندگی و کوشایی را به ما ارزانی دار واز سستی و تنبلی و ناتوانی و بهانهآوری و زیان و دلمردگی و ملال محفوظمان بدار». [ همان، ج 10، ص128، ح 17798.] افراد تنبل که در واقع دچار یک آسیب روانیاند به عادت ناپسند تعلّل ورزیدن، سبک گرفتن و سهلانگاری در کارها و وظایف محوّله، عادت کرده و معمولاً از همّت پایینی برخوردارند. برای درمان آسیبهای روانی از جمله تنبلی و سستی شایسته است در ابتدا بهدنبال شناسایی علل و ریشههای آن باشیم؛ زیرا یافتن علّت، مبیّن راه درمان است.
*تاکنون عوامل زیادی برای این آسیب روانی ذکر شده که در دو دسته کلّی قرار دارد:
الف) عوامل درونی و روانی: این عوامل مربوط به درون شخص است، مانند: خود کمبینی، توقّع بیش از حد از خود، پایین بودن سطح تحمّل، برتریطلبی منفی و وسواسگونه، اشتیاق به لذّتجویی کوتاه مدّت، فقدان قاطعیّت و عدم اعتماد به نفس.
ب)عوامل بیرونی و محیطی: آسیبهایی که هنگام ارتباط با دیگران و یا حتّی محیط اطراف خود را نشان میدهند، مانند: نارضایتی از وضع موجود، عدم تسلّط بر کار، نگرش منفی به کار، نگرش غیر واقعبینانه از دیگران، احساس عدم مسؤولیت در برابر دیگران، لجبازی با دیگران، اهمالکاری و پرخاشگری انفعالی و برچسب زدن به این و آن.[ مرتضی آقا تهرانی، اهمالکاری (بررسی علل و راهکارهای درمان)، ص29. در این کتاب راهکار درمانی اختصاصی هر یک از عوامل مذکور به تناسب ذکر گردیده است.]دوست عزیز! با توجه به نشانه هایی که گزارش نموده اید شماممکن است به افسردگیِ اصطلاحی که یکی از اختلالات خُلق در روانشناسی بالینی است مبتلاء شده باشید، و چون افسردگی از مشکلاتی است که بدون مراجعه به روانشناس بالینی و روان پزشک بهبود نمی یابد لذا باید ایشان در این خصوص هر چه سریعتر به متخصص مراجعه نمایید. در غیر اینصورت مشکل می تواند روز بروز بغرنج تر گردد، و اختلالی که می توانست با هزینه مختصری کنترل گردد با گذشت زمان رفع آن نیازمند هزینه سنگین خواهد بود. من برای آشنایی شما با این اختلال، در زیر توضیحاتی پیرامون آن تقدیم می دارم، اما همانطور که عرض کردم، با توجه به لزوم دخالت دارویی در ابتدای درمان افسردگی تقاضا میکنم که شما ابتدا با یک متخصص اعصاب و روان(روانپزشک) تماس بگیرید و سپس برای پی گیری و تکمیل درمان با یک روانشناس بالینی(رواندرمانگر) در این خصوص مراجعه نمایید. افسردگی یکی از اختلالات شایع روانشناختی است که بسیاری از رواندرمانگران بخاطر شیوع زیاد، آنرا در واقع سرماخوردگی عاطفی می نامند. افسردگی اختلالی است که قادر است افکار، خلق و خو، احساسات، رفتار، سلامتی جسمانی و روحی انسان و به تبع آن آینده شغلی، تحصیلی، زناشویی و فعالیتهای اجتماعی او را تحت الشعاع قرار دهد. افسردگی در واقع به یک حالت خلقی پایدار از احساس غمگینی با کاهش واضح لذت بردن از تقریبا همه ی فعالیت ها گفته می شود که اکثر اوقات یا همه ی روزها تداوم دارد و می تواند جنبه های مختلف از زندگی فرد را تحت تاثیر قرار دهد. علت افسردگی افراد چیست؟: افسردگی اغلب در پاسخ به فقدان و رویدادها و شرایطی شکل می گیرد که احساس می شود به شدت مشکل ساز و غم انگیز هستند یا هویت شخصی ما را تهدید می کنند. این شرایط معمولا بسیار دشوار یا حتی غیر قابل تغییر به نظر می رسند. در این حالت حسی از ناتوانی و ناامیدی یا حتی غمی فراگیر در فرد بوجود می آید. با این وجود گاهی اوقات نیز افراد بدون هیچ دلیل مشخصی افسرده می شوند. در این موارد احتمالا چیزی که در گذشته به شدت به فرد آسیب رسانده است بار دیگر ظاهر می شود. اگرچه این وضعیت اندکی گیج کننده و مشکل ساز است اما روندی غیر طبیعی نیست. گاهی اوقات افسردگی شخص می تواند ریشه در مشکلات خانوادگی و بین زوجی داشته باشد که در این موارد علاوه بر سایر درمانها، خانواده درمانی و زوج درمانی نیز برای بهبود ارتباط شخص با خانواده و یا زوجش و نیز ارتقاء کارکرد خانواده، توصیه می شود. گاهی اوقات نیز حادثه ی خاصی در شکل گیری افسردگی نقش ندارد و این حالت صرفا نتیجه تغییرات شیمیایی و هورمونی است که بدن را تحت تاثیر قرار می دهند که برخی مورادی از آنرا به عامل وراثت(ژنتیک) مربوط ساخته اند. افسردگی از فردی به فرد دیگر متفاوت است، اما علائم و نشانه های مشترکی وجود دارند. بسیار مهم است که بخاطر داشته باشید هر یک از این علائم ممکن است در یک فرد معمولی در طول زندگی پیش آید، اما هر چه این علائم در فرد بیشتر و از نظر شدت شدیدتر و از نظر مدت مزمن تر باشد باشد احتمال اینکه شخص دچار افسردگی شده باشد، بیشتر است. ***موارد زیر از نشانه ها و علائم معمول افسردگی هستند که شما می توانید این علائم و میزان آنها را در همسرتان بررسی کنید.
* احساس درماندگی و نا امیدی. فرد دیدگاهی تاریک به آینده خواهد داشت احساس می کند هیچ چیز هیچگاه درست نخواهد شد. هیچ کاری نیست که انجام دهد تا موقعیتش را بهبود بخشد.
*از دست دادن علاقه به فعالیت های روزانه. سرگرمی های سابق، گذشته ها، فعالیت های اجتماعی، یا حتی رابطه جنسی برایش جالب نخواهد بود. فرد علاقه اش را به لذت ها و علاقه مندی های گذشته از دست می دهد.
* تغییرات اشتها و وزن. تغییرات شدید وزن و اشتها در بیمار بروز می کند تغییر بیش از 5 درصد در وزن بدن در هر ماه از این علائم است..
* اختلال خواب. بی خوابی، به خصوص بیدار شدن در ساعات اولیه صبح، یا خواب بیش از حد می توانند از این علائم باشند.
* زودرنج شدن و تند خویی. فرد احساس آشفتگی و بی قراری می کند یا لحظه ای نمی تواند آرام بگیرد. محدوده آرامش فرد آنقدر کم می شود که هر کسی می تواند او را تحریک کند و به راحتی از کوره در می رود.
* احساس کمبود انرژی. احساس خستگی، سستی دارد و احساس می کند بدن او تخلیه شده است. شخص افسرده گاه احساس می کند بدنش سنگین شده است و حتی کار های بسیار ساده را نمی تواند انجام دهد یا انجام این کار ها برایش بسیار زمان بر است.
*بیزاری از خود. فرد افسرده احساس گناه و بی ارزشی شدیدی دارد. فرد برای اشتباهاتی که مرتکب می شود خود را به شدت سرزنش می کند (مشکل تمرکز). مشکلات تمرکزی، تصمیم گیری، یا به خاطر آوردن چیزها وجود دارد
* دردها و ناراحتی هایی که نمی توان برای آنها توضیح خاصی پیدا کرد. این بیماران از درد های فیزیکی مانند سر درد، پشت درد، دردهای عضلانی و شکم درد بسیار شکایت می کنند.
* افکارمنفی، وقتی افراد افسرده می شوند اغلب نسبت به خود و دنیای اطرافشان افکار منفی دارند. معمولا این افکار از نظر فرد کاملا درست بنظر می رسند و فرد تصور می کند که هیچ راهی برای تغییر امور وجود ندارد. مطالعات نشان می دهند که وقتی حالت افسردگی در افراد از میان می رود آنها بار دیگر به همه چیز با دیدی مثبت نگاه میکنند. افکار منفی بر احساسات افراد تاثیر می گذارند؛ این افکار مربوط به 1. خود 2 . دنیا و 3. آینده می باشد ،به طوریکه فرد: 1- خودش را بی ارزش، ناتوان، دارای اشکالات و عیب های زیاد (ذاتی یا اکتسابی )، مقصٌر، گناهکار، بی بهره، و غیر قابل دوست داشتن می پندارد ( کاهش شدید عزت و اعتماد به نفس )2- دنیا را خطرناک، قهار، غیرقابل پیش بینی وبدون هیچ لطف و زیبایی و هیجان و پر از موقعیت برای شکست و صدمه خوردن و مردم را ومنتقد، طاقت فرسا، بی توجه، غیرقابل اعتماد وظالم می پندارد.2- آینده را شبیه وضع حاضر و حتی با مشقٌت و سختی بیشتر، ناامیدی بیشتر و شکست بیشتر می بیند. این نوع شناخت وعقاید (باورهای فکری شکل گرفته شده در ذهن ) تقریباً در هر چیزی که فرد به آن فکر یا احساس می کند و در حال حاضر انجام می دهد، تأثیر می گذارند، بطوریکه با کوچکترین مسئله ای بطور ناخودآگاه ذهن شروع به مرور و یادآوری تمامی نکات منفی آن روز و حتی روزهای گذشته ( و گاهی حتی دوران طفولیت ) می کند و یک پرده تاریک و وحشتناک جلوی آینده می کشد. به اصطلاح ذهن دچار یک نوع نشخوار افکار می شود و شخص را بیشتر در باتلاق افکار منفی فرو می برد. باید توجه داشته باشید که امروزه در درمان افسردگی بر دارو درمانی(توسط متخصص اعصاب و روان) و روان درمانی(متخصص رواندرمانی و ر وانشناس بالینی) به صورت ترکیبی تاکید می شود. اکثر مطالعات نشان می دهد که ترکیب دارو درمانی و روان درمانی موثرترین درمان است در واقع باید به بیمار افسرده کمک شود که استرس هایش را کم کرده و بتواند با آنها مدارا کند. مطالعه کتاب «از حال بد به حال خوب» اثر دکتر برنز یک دوره کامل درمان شناختی افسردگی است و مطالعه آن می تواند شما را در خروج از مشکل یاری نماید. این کتاب توسط مهدی قراچه داغی ترجمه و توسط انتشارات آسیم به چاپ رسیده است. کتاب دیگر در این زمینه کتاب «افسردگی،تاثیر شناخت در ابتلاء به افسردگی» از دکتر سید جلال یونسی است که توسط نشر قطره به چاپ رسیده است. کتاب دیگر راهنمای عملی درمان افسردگی است که توس انجمن پزشکی امریکا تدوین شده و توسط آقای مهدی گنجی ترجمه شده و موسسه نشر ویرایش آنرا بچاپ رسانیده است.
***برخی از راهکارهای درمان تنبلی با توجه به عوامل مطرح شده، عبارتند از:
*قدرشناسی از فرصتهای بهدست آمده: گاهی افراد اگر گذر زمان و فرصتهای پیش آمده را درک نکنند و به ارزش بیبدیل وقت توجه نکنند، به راحتی آن را از دست میدهند. به طور مثال کسب علم و دانش و بالا رفتن از نردبان ترقّی همیشه برای انسان میسر نمیشود. پس اگر شخصی فرصت آن را پیدا کند؛ ولی به اهمیت و ارزش واقعی آن واقف نباشد، ممکن است آن را با تنبلی و بیحالی به راحتی از دست داده و زمانی حسرت آن را بخورد که هیچ سودی ندارد. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) میفرماید:« إِضَاعَةُ الْفُرْصَةِ غُصَّةٌ [ محمّد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 68، ص217، ح 22.] از دست دادن فرصت، موجب اندوه و غصه است».
*تبدیل آرزوها به هدف: مردم عادی «آرزو» دارند؛ امّا افراد موفّق، «هدف و برنامه»[ سانتراک به نقل از حسین خنیفر، مهارتهای مدیریّت زمان، ص25.]«هدف» مطلوبی است که در آینده قابل تحقق میباشد و احتمال رسیدن به آن بسیار است. در واقع هدف یعنی آشکار کردن آنچه که داریم؛ ولی هنوز ناپیداست. آرزو، ما را از واقعیت دور میکند و به توهّم میکشاند و ذهن را اسیر و آشفته خود میکند؛ بنابراین بهتر است که از آن اجتناب شود. حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: «أَشْرَفُ الْغِنَی تَرْکُ الْمُنَی ؛[ نهج البلاغه، حکمت 34.]بهترین غنا و مال ترک آمال و آرزوها میباشد».
*تلاش در ایجاد انگیزه: بسیاری از موارد تنبلی و اهمالکاری به خاطر نداشتن انگیزه کافی است و همین مسأله باعث بیحالی و تنبلی شخص در انجام کارها و وظایف محوّله میشود. اگر انگیزه کافی در ما وجود نداشته باشد در انجام وظایف واجب هم سستی میکنیم؛ بنابراین شایسته است با توجّه به هدف، نتایج و ثمراتی که از انجام کارهایمان بهدست میآوریم، تعلق به گروه، خودنظمدهی و… در خود ایجاد انگیزه کنیم؛ زیرا انگیزهها حس انجام وظیفه را بر میانگیزند و ما را به انجام کار تشویق میکنند. تعیین وقت معیّن برای هر کار: افراد باید برای هر کاری قبل از انجام آن وقت معیّنی در نظر بگیرند تا در آن وقت و فاصله زمانی کار انجام شود. اگر وقت هر کاری از قبل مشخص نشود، ممکن است انسان در انجام آن امروز و فردا کند. امام علی(علیه السلام) میفرماید: «کُلُّ مُؤَجَّلٍ یَتَعَلَّلُ بِالتَّسوِیفِ؛[ همان، حکمت 285.] به هر کس که مهلتی داده شود در انجام کار، امروز و فردا میکند».
*استفاده از فن جزء جزء کردن: تقسیم کار به بخشهای کوچکتر باعث تسلّط بر آن شده و باعث میشود راحتتر از عهده انجامش برآییم؛ در نتیجه بازخورد بهتری دریافت نموده و این امر در روحیه ما برای ادامه کار، بسیار مؤثر است. اولویّتبندی کارها: این تقسیمبندی ما را مقید خواهد کرد تا به کاری که فوریّت بیشتری دارد، اندیشیده و مانع اهمالکاری در سایر فعالیتها شود. امام علی(علیه السلام) میفرماید: «شَرُّ مَا شَغَلَ بِهِ الْمَرْءُ وَقْتَهُ الْفُضُولُ ؛[ عبد الواحد تمیمى آمدى، غرر الحکم و درر الکلم ، ص476، ش 10932.] هر کس که به چیزی که مهم نیست بپردازد آنچه را که اهمیت بیشتری دارد از دست میدهد».
* اقدام به کار در حدّ توان: گاه انسان به کاری مبادرت میکند که از حدّ توان و طاقت او به مراتب فراتر است. در اینجا شخص با انتخاب نادرست، زمینه اهمالکاری خود را فراهم ساخته است؛ بنابراین هر کس اوّل باید توان خویش را در انجام کارها درست برآورد نموده و سپس کاری مناسب با توانش بپذیرد.
*تغییر شرایط و محیط: گاه تنبلی و اهمالکاری به خاطر شرایط محیط خاصی است که فرد در آن قرار گرفته است؛ برای همین تغییر و تحوّل در این شرایط میتواند تنبلی و بیحالی را از وی دور سازد. بهعنوان مثال بسیاری از شاگردان در اطاقی که کتابهای متنوّع و وسایل سرگرم کننده در آن وجود دارد، نمیتوانند برای مطالعه یک موضوع خاص تمرکز یابند؛ زیرا وقت خود را با مطالعه موضوعات گوناگون کتابها و… از دست میدهند. همه اینها دست به دست هم میدهند تا شخص اهمالکار به دنبال فرصتی برای طفره رفتن باشد؛ لذا پیشنهاد میشود که این افراد مکان دیگری را برای مطالعه برگزینند.
*استفاده از عهد و پیمان: گاه لازم است برای درمان تنبلی با خود عهد ببندیم که در انجام آن کار کوتاهی نکنیم و در صورت شکستن عهد و پیمان برای خود تنبیه نیز در نظر بگیریم. در علم اخلاق این شیوه را مشارطه گویند که شخص برای اصلاح نفس خویش هر سحرگاه با خود شرط و قراردادی دوباره میبندد و در شامگاه پایبندی خود به آن را ارزیابی میکند تا به سوی کمال سیر کند.
*پاداش دادن به خود: شایسته است در پایان هر کاری حتّی اگر پیشرفت خیلی کمی هم داشتید، به خود پاداش دهید. این پاداش می تواند کلامی یا عملی باشد. به عنوان مثال برای خود هدیه ای بخرید و یا جملههایی نظیر: «من تلاشم را کردم و به خودم میبالم؛ چون در کارم پیشرفت کردم» را جایگزین جملههایی مثل «پس از این همه تلاش، مقدار کمی پیشرفت داشتهام، از کارم راضی نیستم و احساس خستگی میکنم» نمایید و معجزه تفکر مثبت را ببینید.
* کمک گرفتن از دیگران: کمک خواستن از دیگران نشانه ضعف نیست، بلکه یک تصمیم درست است. برای عملی کردن چیزهایی که به ذهنتان خطور میکند از دیگران به ویژه کسانی که در آن موضوع تبحّر دارند، کمک بگیرید.
موفق ومؤید باشید.
این حالت، تنبلی است که یکی از آسیبهای اخلاقی بوده و بنابر آمار برخی از روانشناسان 95 درصد مردم به نوعی به این مشکل مبتلا هستند.[ آلبرت آلیس و ویلیام جیمزنال، روانشناسی اهمالکاری، ص 9.] در آموزه دینی نیز به مسأله تنبلی و اهمالکاری هشدار جدی داده شده است.
امام باقر(علیه السلام) میفرماید: «الکَسَلُ یُضِرُّ بالدِّینِ والدُّنیا؛[ محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج10، ص124، ح17769.]تنبلی و بی حالی به دین و دنیا زیان میزند».
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در باره دوری از تنبلی و سستی در کارها دعا کردند: «امنُنْ علَینا بالنَّشاطِ، وأعِذْنا مِن الفَشَلِ والکَسَلِ والعَجزِ والعِلَلِ والضَّررِ والضَّجَرِ والمَلَلِ؛ نعمت سرزندگی و کوشایی را به ما ارزانی دار واز سستی و تنبلی و ناتوانی و بهانهآوری و زیان و دلمردگی و ملال محفوظمان بدار». [ همان، ج 10، ص128، ح 17798.] افراد تنبل که در واقع دچار یک آسیب روانیاند به عادت ناپسند تعلّل ورزیدن، سبک گرفتن و سهلانگاری در کارها و وظایف محوّله، عادت کرده و معمولاً از همّت پایینی برخوردارند. برای درمان آسیبهای روانی از جمله تنبلی و سستی شایسته است در ابتدا بهدنبال شناسایی علل و ریشههای آن باشیم؛ زیرا یافتن علّت، مبیّن راه درمان است.
*تاکنون عوامل زیادی برای این آسیب روانی ذکر شده که در دو دسته کلّی قرار دارد:
الف) عوامل درونی و روانی: این عوامل مربوط به درون شخص است، مانند: خود کمبینی، توقّع بیش از حد از خود، پایین بودن سطح تحمّل، برتریطلبی منفی و وسواسگونه، اشتیاق به لذّتجویی کوتاه مدّت، فقدان قاطعیّت و عدم اعتماد به نفس.
ب)عوامل بیرونی و محیطی: آسیبهایی که هنگام ارتباط با دیگران و یا حتّی محیط اطراف خود را نشان میدهند، مانند: نارضایتی از وضع موجود، عدم تسلّط بر کار، نگرش منفی به کار، نگرش غیر واقعبینانه از دیگران، احساس عدم مسؤولیت در برابر دیگران، لجبازی با دیگران، اهمالکاری و پرخاشگری انفعالی و برچسب زدن به این و آن.[ مرتضی آقا تهرانی، اهمالکاری (بررسی علل و راهکارهای درمان)، ص29. در این کتاب راهکار درمانی اختصاصی هر یک از عوامل مذکور به تناسب ذکر گردیده است.]دوست عزیز! با توجه به نشانه هایی که گزارش نموده اید شماممکن است به افسردگیِ اصطلاحی که یکی از اختلالات خُلق در روانشناسی بالینی است مبتلاء شده باشید، و چون افسردگی از مشکلاتی است که بدون مراجعه به روانشناس بالینی و روان پزشک بهبود نمی یابد لذا باید ایشان در این خصوص هر چه سریعتر به متخصص مراجعه نمایید. در غیر اینصورت مشکل می تواند روز بروز بغرنج تر گردد، و اختلالی که می توانست با هزینه مختصری کنترل گردد با گذشت زمان رفع آن نیازمند هزینه سنگین خواهد بود. من برای آشنایی شما با این اختلال، در زیر توضیحاتی پیرامون آن تقدیم می دارم، اما همانطور که عرض کردم، با توجه به لزوم دخالت دارویی در ابتدای درمان افسردگی تقاضا میکنم که شما ابتدا با یک متخصص اعصاب و روان(روانپزشک) تماس بگیرید و سپس برای پی گیری و تکمیل درمان با یک روانشناس بالینی(رواندرمانگر) در این خصوص مراجعه نمایید. افسردگی یکی از اختلالات شایع روانشناختی است که بسیاری از رواندرمانگران بخاطر شیوع زیاد، آنرا در واقع سرماخوردگی عاطفی می نامند. افسردگی اختلالی است که قادر است افکار، خلق و خو، احساسات، رفتار، سلامتی جسمانی و روحی انسان و به تبع آن آینده شغلی، تحصیلی، زناشویی و فعالیتهای اجتماعی او را تحت الشعاع قرار دهد. افسردگی در واقع به یک حالت خلقی پایدار از احساس غمگینی با کاهش واضح لذت بردن از تقریبا همه ی فعالیت ها گفته می شود که اکثر اوقات یا همه ی روزها تداوم دارد و می تواند جنبه های مختلف از زندگی فرد را تحت تاثیر قرار دهد. علت افسردگی افراد چیست؟: افسردگی اغلب در پاسخ به فقدان و رویدادها و شرایطی شکل می گیرد که احساس می شود به شدت مشکل ساز و غم انگیز هستند یا هویت شخصی ما را تهدید می کنند. این شرایط معمولا بسیار دشوار یا حتی غیر قابل تغییر به نظر می رسند. در این حالت حسی از ناتوانی و ناامیدی یا حتی غمی فراگیر در فرد بوجود می آید. با این وجود گاهی اوقات نیز افراد بدون هیچ دلیل مشخصی افسرده می شوند. در این موارد احتمالا چیزی که در گذشته به شدت به فرد آسیب رسانده است بار دیگر ظاهر می شود. اگرچه این وضعیت اندکی گیج کننده و مشکل ساز است اما روندی غیر طبیعی نیست. گاهی اوقات افسردگی شخص می تواند ریشه در مشکلات خانوادگی و بین زوجی داشته باشد که در این موارد علاوه بر سایر درمانها، خانواده درمانی و زوج درمانی نیز برای بهبود ارتباط شخص با خانواده و یا زوجش و نیز ارتقاء کارکرد خانواده، توصیه می شود. گاهی اوقات نیز حادثه ی خاصی در شکل گیری افسردگی نقش ندارد و این حالت صرفا نتیجه تغییرات شیمیایی و هورمونی است که بدن را تحت تاثیر قرار می دهند که برخی مورادی از آنرا به عامل وراثت(ژنتیک) مربوط ساخته اند. افسردگی از فردی به فرد دیگر متفاوت است، اما علائم و نشانه های مشترکی وجود دارند. بسیار مهم است که بخاطر داشته باشید هر یک از این علائم ممکن است در یک فرد معمولی در طول زندگی پیش آید، اما هر چه این علائم در فرد بیشتر و از نظر شدت شدیدتر و از نظر مدت مزمن تر باشد باشد احتمال اینکه شخص دچار افسردگی شده باشد، بیشتر است. ***موارد زیر از نشانه ها و علائم معمول افسردگی هستند که شما می توانید این علائم و میزان آنها را در همسرتان بررسی کنید.
* احساس درماندگی و نا امیدی. فرد دیدگاهی تاریک به آینده خواهد داشت احساس می کند هیچ چیز هیچگاه درست نخواهد شد. هیچ کاری نیست که انجام دهد تا موقعیتش را بهبود بخشد.
*از دست دادن علاقه به فعالیت های روزانه. سرگرمی های سابق، گذشته ها، فعالیت های اجتماعی، یا حتی رابطه جنسی برایش جالب نخواهد بود. فرد علاقه اش را به لذت ها و علاقه مندی های گذشته از دست می دهد.
* تغییرات اشتها و وزن. تغییرات شدید وزن و اشتها در بیمار بروز می کند تغییر بیش از 5 درصد در وزن بدن در هر ماه از این علائم است..
* اختلال خواب. بی خوابی، به خصوص بیدار شدن در ساعات اولیه صبح، یا خواب بیش از حد می توانند از این علائم باشند.
* زودرنج شدن و تند خویی. فرد احساس آشفتگی و بی قراری می کند یا لحظه ای نمی تواند آرام بگیرد. محدوده آرامش فرد آنقدر کم می شود که هر کسی می تواند او را تحریک کند و به راحتی از کوره در می رود.
* احساس کمبود انرژی. احساس خستگی، سستی دارد و احساس می کند بدن او تخلیه شده است. شخص افسرده گاه احساس می کند بدنش سنگین شده است و حتی کار های بسیار ساده را نمی تواند انجام دهد یا انجام این کار ها برایش بسیار زمان بر است.
*بیزاری از خود. فرد افسرده احساس گناه و بی ارزشی شدیدی دارد. فرد برای اشتباهاتی که مرتکب می شود خود را به شدت سرزنش می کند (مشکل تمرکز). مشکلات تمرکزی، تصمیم گیری، یا به خاطر آوردن چیزها وجود دارد
* دردها و ناراحتی هایی که نمی توان برای آنها توضیح خاصی پیدا کرد. این بیماران از درد های فیزیکی مانند سر درد، پشت درد، دردهای عضلانی و شکم درد بسیار شکایت می کنند.
* افکارمنفی، وقتی افراد افسرده می شوند اغلب نسبت به خود و دنیای اطرافشان افکار منفی دارند. معمولا این افکار از نظر فرد کاملا درست بنظر می رسند و فرد تصور می کند که هیچ راهی برای تغییر امور وجود ندارد. مطالعات نشان می دهند که وقتی حالت افسردگی در افراد از میان می رود آنها بار دیگر به همه چیز با دیدی مثبت نگاه میکنند. افکار منفی بر احساسات افراد تاثیر می گذارند؛ این افکار مربوط به 1. خود 2 . دنیا و 3. آینده می باشد ،به طوریکه فرد: 1- خودش را بی ارزش، ناتوان، دارای اشکالات و عیب های زیاد (ذاتی یا اکتسابی )، مقصٌر، گناهکار، بی بهره، و غیر قابل دوست داشتن می پندارد ( کاهش شدید عزت و اعتماد به نفس )2- دنیا را خطرناک، قهار، غیرقابل پیش بینی وبدون هیچ لطف و زیبایی و هیجان و پر از موقعیت برای شکست و صدمه خوردن و مردم را ومنتقد، طاقت فرسا، بی توجه، غیرقابل اعتماد وظالم می پندارد.2- آینده را شبیه وضع حاضر و حتی با مشقٌت و سختی بیشتر، ناامیدی بیشتر و شکست بیشتر می بیند. این نوع شناخت وعقاید (باورهای فکری شکل گرفته شده در ذهن ) تقریباً در هر چیزی که فرد به آن فکر یا احساس می کند و در حال حاضر انجام می دهد، تأثیر می گذارند، بطوریکه با کوچکترین مسئله ای بطور ناخودآگاه ذهن شروع به مرور و یادآوری تمامی نکات منفی آن روز و حتی روزهای گذشته ( و گاهی حتی دوران طفولیت ) می کند و یک پرده تاریک و وحشتناک جلوی آینده می کشد. به اصطلاح ذهن دچار یک نوع نشخوار افکار می شود و شخص را بیشتر در باتلاق افکار منفی فرو می برد. باید توجه داشته باشید که امروزه در درمان افسردگی بر دارو درمانی(توسط متخصص اعصاب و روان) و روان درمانی(متخصص رواندرمانی و ر وانشناس بالینی) به صورت ترکیبی تاکید می شود. اکثر مطالعات نشان می دهد که ترکیب دارو درمانی و روان درمانی موثرترین درمان است در واقع باید به بیمار افسرده کمک شود که استرس هایش را کم کرده و بتواند با آنها مدارا کند. مطالعه کتاب «از حال بد به حال خوب» اثر دکتر برنز یک دوره کامل درمان شناختی افسردگی است و مطالعه آن می تواند شما را در خروج از مشکل یاری نماید. این کتاب توسط مهدی قراچه داغی ترجمه و توسط انتشارات آسیم به چاپ رسیده است. کتاب دیگر در این زمینه کتاب «افسردگی،تاثیر شناخت در ابتلاء به افسردگی» از دکتر سید جلال یونسی است که توسط نشر قطره به چاپ رسیده است. کتاب دیگر راهنمای عملی درمان افسردگی است که توس انجمن پزشکی امریکا تدوین شده و توسط آقای مهدی گنجی ترجمه شده و موسسه نشر ویرایش آنرا بچاپ رسانیده است.
***برخی از راهکارهای درمان تنبلی با توجه به عوامل مطرح شده، عبارتند از:
*قدرشناسی از فرصتهای بهدست آمده: گاهی افراد اگر گذر زمان و فرصتهای پیش آمده را درک نکنند و به ارزش بیبدیل وقت توجه نکنند، به راحتی آن را از دست میدهند. به طور مثال کسب علم و دانش و بالا رفتن از نردبان ترقّی همیشه برای انسان میسر نمیشود. پس اگر شخصی فرصت آن را پیدا کند؛ ولی به اهمیت و ارزش واقعی آن واقف نباشد، ممکن است آن را با تنبلی و بیحالی به راحتی از دست داده و زمانی حسرت آن را بخورد که هیچ سودی ندارد. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) میفرماید:« إِضَاعَةُ الْفُرْصَةِ غُصَّةٌ [ محمّد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 68، ص217، ح 22.] از دست دادن فرصت، موجب اندوه و غصه است».
*تبدیل آرزوها به هدف: مردم عادی «آرزو» دارند؛ امّا افراد موفّق، «هدف و برنامه»[ سانتراک به نقل از حسین خنیفر، مهارتهای مدیریّت زمان، ص25.]«هدف» مطلوبی است که در آینده قابل تحقق میباشد و احتمال رسیدن به آن بسیار است. در واقع هدف یعنی آشکار کردن آنچه که داریم؛ ولی هنوز ناپیداست. آرزو، ما را از واقعیت دور میکند و به توهّم میکشاند و ذهن را اسیر و آشفته خود میکند؛ بنابراین بهتر است که از آن اجتناب شود. حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: «أَشْرَفُ الْغِنَی تَرْکُ الْمُنَی ؛[ نهج البلاغه، حکمت 34.]بهترین غنا و مال ترک آمال و آرزوها میباشد».
*تلاش در ایجاد انگیزه: بسیاری از موارد تنبلی و اهمالکاری به خاطر نداشتن انگیزه کافی است و همین مسأله باعث بیحالی و تنبلی شخص در انجام کارها و وظایف محوّله میشود. اگر انگیزه کافی در ما وجود نداشته باشد در انجام وظایف واجب هم سستی میکنیم؛ بنابراین شایسته است با توجّه به هدف، نتایج و ثمراتی که از انجام کارهایمان بهدست میآوریم، تعلق به گروه، خودنظمدهی و… در خود ایجاد انگیزه کنیم؛ زیرا انگیزهها حس انجام وظیفه را بر میانگیزند و ما را به انجام کار تشویق میکنند. تعیین وقت معیّن برای هر کار: افراد باید برای هر کاری قبل از انجام آن وقت معیّنی در نظر بگیرند تا در آن وقت و فاصله زمانی کار انجام شود. اگر وقت هر کاری از قبل مشخص نشود، ممکن است انسان در انجام آن امروز و فردا کند. امام علی(علیه السلام) میفرماید: «کُلُّ مُؤَجَّلٍ یَتَعَلَّلُ بِالتَّسوِیفِ؛[ همان، حکمت 285.] به هر کس که مهلتی داده شود در انجام کار، امروز و فردا میکند».
*استفاده از فن جزء جزء کردن: تقسیم کار به بخشهای کوچکتر باعث تسلّط بر آن شده و باعث میشود راحتتر از عهده انجامش برآییم؛ در نتیجه بازخورد بهتری دریافت نموده و این امر در روحیه ما برای ادامه کار، بسیار مؤثر است. اولویّتبندی کارها: این تقسیمبندی ما را مقید خواهد کرد تا به کاری که فوریّت بیشتری دارد، اندیشیده و مانع اهمالکاری در سایر فعالیتها شود. امام علی(علیه السلام) میفرماید: «شَرُّ مَا شَغَلَ بِهِ الْمَرْءُ وَقْتَهُ الْفُضُولُ ؛[ عبد الواحد تمیمى آمدى، غرر الحکم و درر الکلم ، ص476، ش 10932.] هر کس که به چیزی که مهم نیست بپردازد آنچه را که اهمیت بیشتری دارد از دست میدهد».
* اقدام به کار در حدّ توان: گاه انسان به کاری مبادرت میکند که از حدّ توان و طاقت او به مراتب فراتر است. در اینجا شخص با انتخاب نادرست، زمینه اهمالکاری خود را فراهم ساخته است؛ بنابراین هر کس اوّل باید توان خویش را در انجام کارها درست برآورد نموده و سپس کاری مناسب با توانش بپذیرد.
*تغییر شرایط و محیط: گاه تنبلی و اهمالکاری به خاطر شرایط محیط خاصی است که فرد در آن قرار گرفته است؛ برای همین تغییر و تحوّل در این شرایط میتواند تنبلی و بیحالی را از وی دور سازد. بهعنوان مثال بسیاری از شاگردان در اطاقی که کتابهای متنوّع و وسایل سرگرم کننده در آن وجود دارد، نمیتوانند برای مطالعه یک موضوع خاص تمرکز یابند؛ زیرا وقت خود را با مطالعه موضوعات گوناگون کتابها و… از دست میدهند. همه اینها دست به دست هم میدهند تا شخص اهمالکار به دنبال فرصتی برای طفره رفتن باشد؛ لذا پیشنهاد میشود که این افراد مکان دیگری را برای مطالعه برگزینند.
*استفاده از عهد و پیمان: گاه لازم است برای درمان تنبلی با خود عهد ببندیم که در انجام آن کار کوتاهی نکنیم و در صورت شکستن عهد و پیمان برای خود تنبیه نیز در نظر بگیریم. در علم اخلاق این شیوه را مشارطه گویند که شخص برای اصلاح نفس خویش هر سحرگاه با خود شرط و قراردادی دوباره میبندد و در شامگاه پایبندی خود به آن را ارزیابی میکند تا به سوی کمال سیر کند.
*پاداش دادن به خود: شایسته است در پایان هر کاری حتّی اگر پیشرفت خیلی کمی هم داشتید، به خود پاداش دهید. این پاداش می تواند کلامی یا عملی باشد. به عنوان مثال برای خود هدیه ای بخرید و یا جملههایی نظیر: «من تلاشم را کردم و به خودم میبالم؛ چون در کارم پیشرفت کردم» را جایگزین جملههایی مثل «پس از این همه تلاش، مقدار کمی پیشرفت داشتهام، از کارم راضی نیستم و احساس خستگی میکنم» نمایید و معجزه تفکر مثبت را ببینید.
* کمک گرفتن از دیگران: کمک خواستن از دیگران نشانه ضعف نیست، بلکه یک تصمیم درست است. برای عملی کردن چیزهایی که به ذهنتان خطور میکند از دیگران به ویژه کسانی که در آن موضوع تبحّر دارند، کمک بگیرید.
موفق ومؤید باشید.