جزء ۲۲ – سوره احزاب، آیه ۷۲ – معناى عرضه امانت بر انسان
۱۳۹۵/۱۲/۰۲
–
۱۶۳ بازدید
پرسش ۱ . آن امانت که خداوند بر انسان عرضه کرد، چه بود؟
پرسش ۲ . چرا بعد از آن که انسان آن بار امانت را پذیرفت، نسبت ظلوم و جهول به او داده شد؟
«إِنّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الاْءِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً»[ احزاب 33، آیه 72.]؛ «ما امانت را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم؛ ولى آنها از حمل آن خوددارى کردند و از آن هراس داشتند؛ اما انسان، این بار را بر دوش کشید. او بسیار ظالم و جاهل بود (قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خودش ستم کرد)».
در این آیه، خداوند متعال، جایگاه ویژه و ظرفیت و استعداد عظیم انسان را بیان مى کند و متذکر مى شود که اگر انسان موقعیت خود را دریابد و جایگاه خود را در عالم و جهان هستى چنان که هست، در یابد، به چه اوجى از کمال و عظمت، نایل مى شود.
در این جا چند نکته زیر قابل توجه است:
1. مفسران درباره امانت، تفسیرهاى مختلفى ذکر کرده اند که هر کدام در جاى خود، صحیح و به جا مى باشد.
عده اى «امانت» را به «ولایت الهى» و مزین به زینت اسما و صفات الهى شدن و به طور کلى، خداگونه گشتن، تفسیر کرده اند و عده اى آن را به «معرفت» خداوند و برخى به «تعهد و مسئولیت» و پاره اى به «تکالیف» و بعضى به «عقل» و برخى روایات به قبول ولایت على (علیه السلام) و اولاد طاهرینش، تفسیر کرده اند.
چیزى که مهم مى باشد، این است که تنها موجودى که مى تواند هم درجهت کمال و هم در جهت پستى و سقوط، تا بى نهایت پیش برود، انسان است و این خصوصیت، حتى در فرشتگان بزرگ نیز یافت نمى شود و این نیز مرهون اختیارى است که خداوند، به انسان ارزانى داشته است که بتواند از پایین ترین سطح ماده، به اوج اخلاص و آخرین قله تکامل و مقام قرب الهى برسد.
در نتیجه، مى توان گفت که آن امانت، اختیار است؛ این نظر، جمع بین اقوال دیگر نیز مى باشد؛ زیرا تعهد و مسئولیت، عقل و تکلیف و ولایت الهى و ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، همه و همه، زیرمجموعه و از لوازم اختیار انسان مى باشند و مختار بودن انسان، موجب شد که خداوند بفرماید: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» و در غیر این صورت، اگر ملاک خلیفه خدا شدن، صرف عقل بود، اشکال ملائکه وارد مى شد؛ زیرا آنها عقل محض هستند.
2. از این جا معلوم مى شود که عرضه کردن امانت به آسمان ها و زمین و کوه ها و امتناع آنها از پذیرش این امانت، به این معناست که آنها به گونه اى خلق شده اند که استعداد و آمادگى لازم را براى تحمل این بار سنگین نداشتند و امتناع آنها، امتناع استعدادى و خلقى است؛ یعنى خداوند به جز انسان، به موجودى دیگر این ظرفیت و گنجایش را نداده است و سر باز زدن کوه ها و زمین و آسمان ها بدین جهت است؛ یعنى آنها به زبان حال خود، عدم استعداد و شایستگى خود را براى پذیرش این امانت بزرگ الهى، اعلام کردند.
بنا بر آن چه گفته شد، منظور از امانتى که در آیه ذکر شده، تفاسیر متعددى است که عبارتند از:
1. امانت ولایت الهیه و کمال صفت عبودیت که از طریق معرفت و عمل صالح حاصل مى شود.
2. صفت اختیار و آزادى اراده.
3. عقل که ملاک تکلیف و معیار ثواب و عقاب است.
4. معرفه اللّه .
5. ولایت اهل بیت علیهم السلام.
گفته شد با کمى دقت روشن مى شود که این تفسیرهاى مختلف، با هم متضاد نیستند. براى به دست آوردن پاسخ جامع، باید نظرى به انسان بیفکنیم و ببینیم او چه دارد که آسمان ها و زمین ها و کوه ها، فاقد آن هستند. انسان، موجودى است با استعدادى فوق العاده که مى تواند با استفاده از آن، مصداق کامل خلیفه الله شود و مى تواند با کسب معرفت و تهذیب نفس و کمالات، به اوج افتخار برسد و از فرشتگان آسمان هم بگذرد. این استعداد، همراه با آزادى اراده و اختیار است؛ یعنى این راه را که از نقطه اى شروع کرده است و به سوى بى نهایت مى رود، با پاى خود و با اختیار، طى مى کند. آسمان و زمین و کوه ها، داراى نوعى معرفت الهى هستند و ذکر و تسبیح خدا را مى گویند؛ در برابر عظمت او، خاضع و ساجدند؛ ولى همه اینها به صورت تکوینى و اجبارى است و به همین دلیل، تکاملى در آنها وجود ندارد. تنها موجودى که عرصه هاى قوس صعودى و نزولى اش، بى نهایت است و به طور نامحدود، قادر به پرواز به سوى قله تکامل است و تمام این کارها را با اراده و اختیار انجام مى دهد، انسان است و این است امانت الهى که همه موجودات از حمل آن سرباز زدند و انسان به میدان آمد و یک تنه، آن را بر دوش کشید.
بنابراین، در یک جمله، کوتاه و مختصر، باید گفت که امانت الهى، همان استعداد خلافت الهى و قابلیت تکامل به صورت نامحدود، آمیخته با اراده و اختیار و رسیدن به مقام انسان کامل و بنده خاص خدا شدن و پذیرش ولایت الهیه است.
همچنین با تعبیر دیگرى نیز مى توان از این امانت یاد کرد و گفت: امانت الهى، همان تعهد و قبول مسئولیت است. بنابراین، آنها که امانت را صفت اختیار و آزادى انسان دانستند، به گوشه اى از این امانت بزرگ، اشاره کرده اند و آنها که آن را به عقل یا اعضاى پیکر و یا فرائض و واجبات و یا تکلیف تفسیر نموده اند، هر کدام به سوى شاخه اى از این درخت بزرگ پربار، دست دراز کرده و میوه اى چیده اند.
در پایان اشاره به این نکته نیز شایان توجه است که امانت الهى را مى توان شامل همه نعمت ها و همه تعهدات فردى و اجتماعى دانست که به عنوان امانت الهى، در اختیار انسان مى باشند و انسان وظیفه دارد به تعهدات خود عمل کند؛ اما متأسفانه بسیارى از انسان ها به دلیل حرص، طمع و حسادت، از اداى این امانت الهى، خوددارى مى کنند و عنوان «ظلوم و جهول»، سزاوار آنان مى شود.
پاسخ سؤال دوم:
در رابطه با ستم گرى و نادانى که در این آیه آمده، تفاسیر متعددى وجود دارد که عبارتند از:
1. «جهول» به معناى «جهل ذاتى» است؛ یعنى انسان خود به خود و بدون عنایات الهى، در جهل و بى خبرى است و اگر از هر طریقى، علم و دانشى کسب کند، همه از عنایات و فیوضات ربانى و به اصطلاح، علم افاضى است؛ حتى در مورد پیامبران و امامان (علیه السلام) نیز چنین است و تنها خداوند است که علم مطلق است و علم او، ذاتى است و دیگر موجودات، همگى به «او» وابسته اند.
2. «جهول» به معناى «جهل نسبى» است؛ یعنى انسان هراندازه دانش بیاموزد و معرفت کسب کند، دانسته هاى او در برابر نادانسته هایش، آن چنان اندک است که گویى قطره اى در برابر دریاست.
3. جهل دیگرى که با سیاق این آیه سازگارتر است، ناآگاهى نسبت به رسالت الهى انسان و تکلیف و لوازم آن مى باشد و از همین جاست که «ظلوم» بودن نیز رخ مى نماید؛ زیرا عدم توجه جدى به وظایفى که انسان در برابر خالق خویش دارد، موجب سرپیچى از فرامین وى و ستم در ابعاد و اشکال مختلف آن مى شود و این، وضعیتى است که اکثر مردم جهان گرفتار آنند. بنابراین، انتساب جهول و ظلوم به انسان، به طور مطلق نیست؛ بلکه نسبى است و حتى به طور یکسان نیست؛ بلکه داراى مراتب مختلف است؛ البته این کمبود، قابل رفع است و یکى از فلسفه هاى بعثت انبیا، آگاهى بخشى به انسان است.
نکته دیگر این است که در برابر ظلوم و جهول، نقطه مقابلى وجود دارد که عبارت است از عدل و علم؛ موجودى که مى تواند «ظلوم» و «جهول» باشد، الزاما باید بتواند «عادل» و «عالم» نیز باشد بنابراین، نه تنها این دو صفت در این آیه شریفه، مذمتى براى انسان نمى باشد، بلکه به گونه اى ظریف مدح انسان است.
بنابراین، مى توان آیه را این گونه تفسیر نمود: «ما امانت را به آسمان و زمین عرضه نمودیم؛ ولى آنها از تحمل آن سرپیچى کردند؛ اما انسان آن را پذیرفت؛ زیرا او مى تواند بسیار عادل باشد و بسیار عالم باشد؛ اما بسیارى از انسان ها، این استعداد و توانمندى خود را ضایع مى کنند و «ظلوم و جهول» مى باشند و به همین جهت، در آیه دیگرى آمده است:
«وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ»[ سبأ 34، آیه 13.].
در این آیه، خداوند متعال، جایگاه ویژه و ظرفیت و استعداد عظیم انسان را بیان مى کند و متذکر مى شود که اگر انسان موقعیت خود را دریابد و جایگاه خود را در عالم و جهان هستى چنان که هست، در یابد، به چه اوجى از کمال و عظمت، نایل مى شود.
در این جا چند نکته زیر قابل توجه است:
1. مفسران درباره امانت، تفسیرهاى مختلفى ذکر کرده اند که هر کدام در جاى خود، صحیح و به جا مى باشد.
عده اى «امانت» را به «ولایت الهى» و مزین به زینت اسما و صفات الهى شدن و به طور کلى، خداگونه گشتن، تفسیر کرده اند و عده اى آن را به «معرفت» خداوند و برخى به «تعهد و مسئولیت» و پاره اى به «تکالیف» و بعضى به «عقل» و برخى روایات به قبول ولایت على (علیه السلام) و اولاد طاهرینش، تفسیر کرده اند.
چیزى که مهم مى باشد، این است که تنها موجودى که مى تواند هم درجهت کمال و هم در جهت پستى و سقوط، تا بى نهایت پیش برود، انسان است و این خصوصیت، حتى در فرشتگان بزرگ نیز یافت نمى شود و این نیز مرهون اختیارى است که خداوند، به انسان ارزانى داشته است که بتواند از پایین ترین سطح ماده، به اوج اخلاص و آخرین قله تکامل و مقام قرب الهى برسد.
در نتیجه، مى توان گفت که آن امانت، اختیار است؛ این نظر، جمع بین اقوال دیگر نیز مى باشد؛ زیرا تعهد و مسئولیت، عقل و تکلیف و ولایت الهى و ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، همه و همه، زیرمجموعه و از لوازم اختیار انسان مى باشند و مختار بودن انسان، موجب شد که خداوند بفرماید: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» و در غیر این صورت، اگر ملاک خلیفه خدا شدن، صرف عقل بود، اشکال ملائکه وارد مى شد؛ زیرا آنها عقل محض هستند.
2. از این جا معلوم مى شود که عرضه کردن امانت به آسمان ها و زمین و کوه ها و امتناع آنها از پذیرش این امانت، به این معناست که آنها به گونه اى خلق شده اند که استعداد و آمادگى لازم را براى تحمل این بار سنگین نداشتند و امتناع آنها، امتناع استعدادى و خلقى است؛ یعنى خداوند به جز انسان، به موجودى دیگر این ظرفیت و گنجایش را نداده است و سر باز زدن کوه ها و زمین و آسمان ها بدین جهت است؛ یعنى آنها به زبان حال خود، عدم استعداد و شایستگى خود را براى پذیرش این امانت بزرگ الهى، اعلام کردند.
بنا بر آن چه گفته شد، منظور از امانتى که در آیه ذکر شده، تفاسیر متعددى است که عبارتند از:
1. امانت ولایت الهیه و کمال صفت عبودیت که از طریق معرفت و عمل صالح حاصل مى شود.
2. صفت اختیار و آزادى اراده.
3. عقل که ملاک تکلیف و معیار ثواب و عقاب است.
4. معرفه اللّه .
5. ولایت اهل بیت علیهم السلام.
گفته شد با کمى دقت روشن مى شود که این تفسیرهاى مختلف، با هم متضاد نیستند. براى به دست آوردن پاسخ جامع، باید نظرى به انسان بیفکنیم و ببینیم او چه دارد که آسمان ها و زمین ها و کوه ها، فاقد آن هستند. انسان، موجودى است با استعدادى فوق العاده که مى تواند با استفاده از آن، مصداق کامل خلیفه الله شود و مى تواند با کسب معرفت و تهذیب نفس و کمالات، به اوج افتخار برسد و از فرشتگان آسمان هم بگذرد. این استعداد، همراه با آزادى اراده و اختیار است؛ یعنى این راه را که از نقطه اى شروع کرده است و به سوى بى نهایت مى رود، با پاى خود و با اختیار، طى مى کند. آسمان و زمین و کوه ها، داراى نوعى معرفت الهى هستند و ذکر و تسبیح خدا را مى گویند؛ در برابر عظمت او، خاضع و ساجدند؛ ولى همه اینها به صورت تکوینى و اجبارى است و به همین دلیل، تکاملى در آنها وجود ندارد. تنها موجودى که عرصه هاى قوس صعودى و نزولى اش، بى نهایت است و به طور نامحدود، قادر به پرواز به سوى قله تکامل است و تمام این کارها را با اراده و اختیار انجام مى دهد، انسان است و این است امانت الهى که همه موجودات از حمل آن سرباز زدند و انسان به میدان آمد و یک تنه، آن را بر دوش کشید.
بنابراین، در یک جمله، کوتاه و مختصر، باید گفت که امانت الهى، همان استعداد خلافت الهى و قابلیت تکامل به صورت نامحدود، آمیخته با اراده و اختیار و رسیدن به مقام انسان کامل و بنده خاص خدا شدن و پذیرش ولایت الهیه است.
همچنین با تعبیر دیگرى نیز مى توان از این امانت یاد کرد و گفت: امانت الهى، همان تعهد و قبول مسئولیت است. بنابراین، آنها که امانت را صفت اختیار و آزادى انسان دانستند، به گوشه اى از این امانت بزرگ، اشاره کرده اند و آنها که آن را به عقل یا اعضاى پیکر و یا فرائض و واجبات و یا تکلیف تفسیر نموده اند، هر کدام به سوى شاخه اى از این درخت بزرگ پربار، دست دراز کرده و میوه اى چیده اند.
در پایان اشاره به این نکته نیز شایان توجه است که امانت الهى را مى توان شامل همه نعمت ها و همه تعهدات فردى و اجتماعى دانست که به عنوان امانت الهى، در اختیار انسان مى باشند و انسان وظیفه دارد به تعهدات خود عمل کند؛ اما متأسفانه بسیارى از انسان ها به دلیل حرص، طمع و حسادت، از اداى این امانت الهى، خوددارى مى کنند و عنوان «ظلوم و جهول»، سزاوار آنان مى شود.
پاسخ سؤال دوم:
در رابطه با ستم گرى و نادانى که در این آیه آمده، تفاسیر متعددى وجود دارد که عبارتند از:
1. «جهول» به معناى «جهل ذاتى» است؛ یعنى انسان خود به خود و بدون عنایات الهى، در جهل و بى خبرى است و اگر از هر طریقى، علم و دانشى کسب کند، همه از عنایات و فیوضات ربانى و به اصطلاح، علم افاضى است؛ حتى در مورد پیامبران و امامان (علیه السلام) نیز چنین است و تنها خداوند است که علم مطلق است و علم او، ذاتى است و دیگر موجودات، همگى به «او» وابسته اند.
2. «جهول» به معناى «جهل نسبى» است؛ یعنى انسان هراندازه دانش بیاموزد و معرفت کسب کند، دانسته هاى او در برابر نادانسته هایش، آن چنان اندک است که گویى قطره اى در برابر دریاست.
3. جهل دیگرى که با سیاق این آیه سازگارتر است، ناآگاهى نسبت به رسالت الهى انسان و تکلیف و لوازم آن مى باشد و از همین جاست که «ظلوم» بودن نیز رخ مى نماید؛ زیرا عدم توجه جدى به وظایفى که انسان در برابر خالق خویش دارد، موجب سرپیچى از فرامین وى و ستم در ابعاد و اشکال مختلف آن مى شود و این، وضعیتى است که اکثر مردم جهان گرفتار آنند. بنابراین، انتساب جهول و ظلوم به انسان، به طور مطلق نیست؛ بلکه نسبى است و حتى به طور یکسان نیست؛ بلکه داراى مراتب مختلف است؛ البته این کمبود، قابل رفع است و یکى از فلسفه هاى بعثت انبیا، آگاهى بخشى به انسان است.
نکته دیگر این است که در برابر ظلوم و جهول، نقطه مقابلى وجود دارد که عبارت است از عدل و علم؛ موجودى که مى تواند «ظلوم» و «جهول» باشد، الزاما باید بتواند «عادل» و «عالم» نیز باشد بنابراین، نه تنها این دو صفت در این آیه شریفه، مذمتى براى انسان نمى باشد، بلکه به گونه اى ظریف مدح انسان است.
بنابراین، مى توان آیه را این گونه تفسیر نمود: «ما امانت را به آسمان و زمین عرضه نمودیم؛ ولى آنها از تحمل آن سرپیچى کردند؛ اما انسان آن را پذیرفت؛ زیرا او مى تواند بسیار عادل باشد و بسیار عالم باشد؛ اما بسیارى از انسان ها، این استعداد و توانمندى خود را ضایع مى کنند و «ظلوم و جهول» مى باشند و به همین جهت، در آیه دیگرى آمده است:
«وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ»[ سبأ 34، آیه 13.].