جزء ۲۳ – سوره یس، آیه ۸۱ – معاد جسمانى یا روحانى
۱۳۹۵/۱۲/۰۲
–
۴۷۴ بازدید
پرسش ۱ . معاد در روز قیامت، آیا جسمانى است یا روحانى؟
پرسش ۲ . اگر معاد جسمانى است، چه پاسخى براى شبهه آکل و مأکول دارید؟
این بحث ممکن است ظاهرش ساده باشد؛ ولى خیلى جاى فکر دارد و در میان عالمان (به ویژه بین فیلسوفان و متکلمان)، اختلاف نظرهاى جدى وجود دارد.
ابوعلى سینا مى گوید: «از نظر عقلى، نمى توانیم ثابت کنیم که معاد، جسمانى است و راهى براى اثبات آن نیست؛ ولى چون صادق مصدّق، رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) فرموده، از باب وحى، من قبول مى کنم».[ بوعلى سینا، شفا، مقاله نهم الهیات.]
ظاهر آیات قرآن و روایات این است که معاد، جسمانى است.
خداوند در سوره قیامت مى فرماید:
«بَلى قادِرینَ عَلى أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ»[ قیامت 75، آیه 4.]؛ «آرى [بلکه ]تواناییم که [خطوط] سر انگشتانش را [یکا یک] درست [و بازسازى ]کنیم».
این تعبیر، خیلى زیبا است. خداوند مى توانست از تعبیرهاى مختلفى استفاده نماید؛ اما گفت: سرانگشتان شما را بر مى گردانیم؛ چون سرانگشت همه انسان ها با همدیگر فرق مى کند و هر چه انسان ها شبیه هم باشند، ولى محال است سرانگشت دو انسان با همدیگر یکسان باشند؛ به همین جهت از مجرم ها و متهم ها و براى برخى سندها، اثر انگشت مى گیرند و این که مى گویند: با پیشرفت علم، لطائف قرآن بیشتر معلوم مى شود، به خاطر همین نکات است. خداوند نمى فرماید که قیافه ها، ابروها و یا بینى هاى شما را مثل اول درست مى کنیم. گرچه بینى دو نفر یا چشم هاى دو نفر نیز هیچ وقت مثل هم نیستند و در تمام عالم نمى توانید حتى دو عدد عدس پیدا کنید که کاملاً شبیه هم باشند؛ ولى در هر حال، تعبیر سرانگشت، داراى ظرافت و دقت بیشترى است و ظاهر این تعبیر، آن است که معاد، جسمانى مى باشد.
در آیه دیگرى آمده است:
«إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَزیزاً حَکیماً»[ نساء 4، آیه 56.]؛ «به زودى کسانى را که به آیات ما کفر ورزیده اند، در آتشى [سوزان ]درآوریم که هر چه پوستشان بریان گردد، پوست هاى دیگرى برجایش نهیم؛ تا عذاب را بچشند. آرى، خداوند، تواناى حکیم است».
تقریباً همه آیاتى که درباره معاد است، معاد را جسمانى تصویر مى کنند؛ زیرا در آنها مطالبى مانند سوختن گوشت و پوست، شهادت دادن دست و پا بر ضد انسان و… آمده است و نیز در آیات مربوط به بهشت، مطالبى مانند جام هایى از نقره، لباس هاى حریر، حورالعین و… ذکر شده که همه آنها حکایت از معاد جسمانى دارد.
در روایات هم مطالب فراوانى در مورد قیامت، بهشت و جهنم یافت مى شود که ظهور اکثر قریب به اتفاق آنها در معاد جسمانى است.
شبهه آکل و مأکول
برخى درباره معاد جسمانى اشکال کرده اند و اصل مسئله را زیر سؤال برده اند. «ابن کمونه»، شبهه اى را مطرح کرده و گفته است: یک قبر بیاورید و خاک آن قبر را وزن کنیم؛ مثلاً صد کیلو خاک داشته باشد و دورش را هم به تعبیر ما، بتون کنیم که فرسایشى نداشته باشد و در این قبر، مردگان متعددى دفن کنید؛ مثلاً هر پنجاه سال، یک مرده در این قبر دفن کنید و از این قبر، گیاهانى بروید و انسان بعدى از آن تغذیه کند و بعد از مرگش، در همان قبر دفنش کنند و در مجموع که حساب کنیم، مى بینم پانصد کیلو بدن آدمى در این قبر دفن کرده ایم؛ ولى در مجموع، پانصد کیلو خاک نداریم. چطور خدا مى خواهد از این صد کیلو خاک، پانصد کیلو آدم درست کند؟ علاوه بر این، چه بسا از این خاک، گیاهى سبز شود و مقدارى از اجزاى بدن آن مرده، جذب گیاه شود و آن گیاه را انسان بعدى بخورد و جزء بدن او شود و در واقع، یک جزء در دو بدن یا بیشتر قرار مى گیرد. حال در روز قیامت، آن جزء با کدام بدن ظاهر مى شود و پاداش یا عذاب مى بیند؟ این، شبهه «ابن کمونه» است.
جواب هاى متعددى به این شبهه داده شده که برخى عبارتند از:
پاسخ اول:
برخى مى گویند در انسان سلول هاى لایتجزایى وجود دارد که سلول هاى اصلى جسم هستند و آنها تجزیه نمى شود و این سلول ها، جزء اعضاى بدن هیچ کس نمى شوند و در نتیجه، این سلول ها مى مانند و انسان مورد نظر، از همان سلول هاى بنیادى بازآفرینى مى شود. اگر قضیه سلول هاى غیرقابل تجزیه درست باشد و بپذیریم که همه بدن از تکثیر آن سلول یا سلول ها تشکیل مى شود، این پاسخ، قابل قبول است.
پاسخ دوم:
خداوند، قدرت دارد زیرا خودش مى فرماید:
«…أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»[ بقره 2، آیه 106.]؛ «…مگر ندانستى که خدا بر هر کارى تواناست»؟
بنابراین، خداوند، قدرت دارد و مى تواند این کار را هم انجام دهد. در قرآن آمده است:
«وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ»؛ «و براى ما مَثَلى آورد و آفرینش خود را فراموش کرد؛ گفت: چه کسى این استخوان ها را که چنین پوسیده است، زندگى مى بخشد»؟
بعد خداى متعال جواب این اشکال را مى دهد؛
«قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلیمٌ»[ یس 36، آیه 79.]؛ «بگو: همان کسى که نخستین بار آن را پدید آورد و اوست که به هر [گونه ]آفرینشى، داناست».
پس همان کسى که اولین بار این انسان را خلق کرد، مى تواند دوباره او را بازآفرینى کند.
مورد دوم، داستان ابراهیم خلیل (علیه السلام) است که عرض کرد:
«…رَبِّ أَرِنی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤمِنْ قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتینَکَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ»[ بقره 2، آیه 260.]؛ «و [یاد کن ]آن گاه که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان ده چگونه مردگان را زنده مى کنى؟ فرمود: مگر ایمان نیاورده اى؟ گفت: بله، ولى تا دلم آرامش یابد. فرمود: پس، چهار پرنده برگیر و آنها را پیش خود، ریز ریز گردان؛ سپس بر هر کوهى، پاره اى از آنها را قرار ده، آن گاه آنها را فرا خوان؛ شتابان به سوى تو مى آیند و بدان که خداوند، توانا و حکیم است»؛
امّا ظاهرا این پاسخ، فقط قدرت خداوند را بر معاد جسمانى فى الجمله ثابت مى کند؛ یعنى در صورتى که موجودات مرده باشند؛ ولى مواد اولیه آنها موجود باشد و نمى تواند پاسخ شبهه ابن کمونه باشد؛ زیرا در فرضى که او تصویر کرده، خاک، کمتر از وزن انسان هاى مرده است و حتى اگر بتوان یک مورد از مثال او را درست کرد، به عنوان نقض بر امکان معاد جسمانى، کافى است.
پاسخ سوم:
ظاهر آیات و روایات، دلالت دارند که در قیامت و بهشت و جهنم، انسان ها داراى بدن هستند و نمى توان تنها به معاد روحانى اعتقاد داشت؛ ولى نیازى به این جسم که در دنیا بوده، نیست. خداوند براى روح هر انسان، جسمى شبیه همان جسمى که در دنیا داشته، خلق مى کند؛ به طورى که قابل شناخت و قابل تطبیق است و به عبارت دیگر، «صورت» و شخصیت هر کس، ثابت است؛ اگرچه ماده او متفاوت باشد و اصلاً نیازى نیست که همین جسم باشد؛ زیرا اولین اشکالش این است که خداوند، جسم چند سالگى را مى آورد؟ هفت سالگى؛ بیست سالگى یا هفتاد سالگى؟ چون جسم انسان، حتى در این دنیا، تغییر مى کند و پس از چند سال، سلول هاى بدن عوض مى شوند؛ بنابراین، باید جسم متناسب با نعمت هاى بهشتى و عذاب هاى جهنمى، آفریده شود.
مگر نه این است که در روایت بیان شده: زبان غیبت کننده در قیامت تا آن شهرى که شخص غیبت شونده زندگى مى کرده دراز مى شود؟ پس با ظاهر روایت، سازگار نیست که همین جسم باشد. بنابراین، لازم نیست همین سلول ها و همین مولکول ها موجود شوند؛ بلکه شبیه آنها خلق مى شود و حتى با اثر انگشت در دنیا هم مطابقت دارد و از نظر «صورت»، شبیه آن است؛ اما از نظر «ماده»، با آن متفاوت مى باشد.
حال اشکال دیگرى مطرح مى شود و آن این که چطور خداوند مى خواهد یک جسم دیگر را بسوزاند؛ در حالى که او با جسم و سلول هاى دیگرى که در دنیا داشته گناه کرده است؟
جوابش این است که جسم گناه نکرده؛ بلکه روح و حقیقت انسان گناه کرده است و تمام شادى ها، غم ها، سختى ها و عذاب ها، متعلق به روح است و جسم، فقط ابزار انتقال درد و شادى به روح مى باشد؛ یعنى با دیدن صحنه اى فرح انگیز، روح شاد مى شود و نیز در هنگام سوختن با آتش، این روح است که درد مى گیرد.
سؤال: اگر بنا باشد روح عذاب شود یا لذت ببرد، پس چه نیازى به بدن هست؟ آیا همان معاد روحانى کفایت نمى کند.
جواب این است که ما دو نوع عذاب و دو نوع شادى داریم؛ برخى غم و شادى ها، درونى هستند؛ مانند محبتى که از تصور محبوب در قلب ما ایجاد مى شود و احساس شادى و خوشى درونى پیدا مى کنیم و یا غمى که از احساس درونى و یا اندوه قلبى نسبت به پوچى و بى هدفى در زندگى، براى ما ایجاد مى شود. گاهى نیز غم ها و شادى هاى روحى، از عوامل بیرونى سرچشمه مى گیرند؛ مانند شادى اى که بر اثر دیدن صحنه اى زیبا یا ناراحتى اى که بر اثر سوختن بدن، به روح وارد مى شود و در هر دو نوع، روح، نیازمند جسم است. در نوع اول، اگر مغز نباشد، تصور محبوب یا هدف، ممکن نیست و در نوع دوم، اگر چشم یا پوست نباشد، آن حس و درک، ممکن نیست. اگر کسى کور مادر زاد باشد، امکان ندارد بفهمد سرخى گل سرخ یعنى چه؛ چون از طریق چشم که ابزار دیدن رنگ هاست، آن روح آگاه مى شود و اگر بخشى از این ابزارهاى جسمى نباشد، بخشى از آگاهى هاى روح قطع مى شود و امکان رسیدن به آن، به طور شفاف و کامل، ممکن نیست. در نتیجه، به جهت این که لذت ها و عذاب ها در قیامت، به طور کامل به انسان ها برسند، لازم است علاوه بر معاد روحانى، معاد جسمانى نیز باشد؛ اگرچه «بدن قیامتى»، متناسب با نظام قیامت مى باشد.