جزء ۲۶ – سوره فتح، آیات ۲ – ۱ – گناه پیامبر (صلى الله علیه و آله)
۱۳۹۵/۱۲/۰۲
–
۹۴۶ بازدید
پرسش ۱ . در سوره فتح، قرآن به طور صریح و آشکار، از ذنب و گناه پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) یاد کرده است؛ چگونه این مطلب با عصمت پیامبر (صلى الله علیه و آله)، سازگار است؟
پرسش ۲ . آیه «وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّابا» در سوره نصر را چگونه معنا مى کنید؟
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا لِّیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یهَْدِیَکَ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا»[ فتح 48، آیه 1 و 2.]؛ «ما تو را پیروزى بخشیدیم؛ [چه ]پیروزى درخشانى! تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهى راست، هدایت کند».
دقت در این آیات، که خداوند قبل از مسئله گناه پیامبر (صلى الله علیه و آله) از «فتح مبین» یاد کرد و این که «فتح مبین»، مقدمه و سبب آمرزش گناه پیامبر (صلى الله علیه و آله) شد، به خوبى نشان مى دهد که این گناه، از نوع پلیدى و زشتى نیست که با توبه، آمرزیده شود؛ بلکه از نوع دیگرى است که با فتح و پیروزى، مشکلش حل مى شود و به همین جهت، لازم است نخست درباره «فتح مبین» و سپس درباره منظور آیات از گناه پیامبر (صلى الله علیه و آله)، توضیح داده شود.
بنا بر متون تفسیرى، منظور از «فتح مبین»، موفقیت در «صلح حدیبیه»، قبل از فتح مکّه است؛ البتّه برخى آن را به فتح مکّه نیز تفسیر کرده اند؛ ولى شأن نزولش، قبل از فتح مکّه و هنگام صلح حدیبیّه است. خداى متعال در سال هفتم هجرت، صلح حدیبیه را به عنوان یک پیروزى قرار داد که گناهان گذشته و آینده پیامبر (صلى الله علیه و آله) را بیامرزد؛ قبل از پیروزى پیامبر (صلى الله علیه و آله) در فتح مکّه که هنوز اسلام در سراسر جزیره العرب و مکه حاکم نشده بود و عظمت شخصیت پیامبر (صلى الله علیه و آله) و مهربانى (امان دادن) وى را به طور کامل ندیده بودند، پیامبر (صلى الله علیه و آله) را به عنوان یک فرد گناهکار مى شناختند؛ زیرا پیغمبر (صلى الله علیه و آله) اوضاع مکّه را به هم ریخته بود؛ به طورى که پسرى مثل «مصعب»، با پدرش «عُمیر» که از اشراف مکه بود، اختلاف پیدا کرده بود و مادرها با بچّه ها و بچّه ها با پدرها، مخالف شدند و به طور کلى، وضعیت اشراف، متزلزل شده بود؛ برده هایى مثل بلال، دیگر به حرف مولایشان گوش نمى دادند و جنگ هاى بسیارى اتفاق افتاده بود. به همین جهت، از نظر مشرکان و اعراب جاهلى، پیامبر (صلى الله علیه و آله)، گناهکار بود. در این میان، صلح حدیبیه اتفاق افتاد و شایعات غیرواقعى درباره خشونت پیامبر (صلى الله علیه و آله) همگى نقش برآب شدند و مقدمه فتح مکّه، فراهم شد؛ چون صلح حدیبیه اگر نبود، فتح مکّه نیز ممکن نمى شد و با این پیروزى، مکّى هاى کافر و معاند، مسلمان شدند و همان هایى که مى گفتند: پیغمبر (صلى الله علیه و آله) گناه کارترین انسان هاست، به او ایمان آوردند و آن جوّ بد اجتماعى بر ضد پیامبر (صلى الله علیه و آله)، کاملاً عوض شد و تمام اتهامات، پاک شده، ذهنیت هاى اشتباه، به طور کلّى از ذهن مردم، برطرف شدند.
مشابه این آیه، درباره حضرت موسى (علیه السلام) است، که داستان آن به این شرح است: فردى از بنى اسراییل با یک قبطى از هواداران فرعون، درگیر شده بود و حضرت موسى (علیه السلام) که به جهت دادخواهى آن شخص بنى اسرائیلى وارد ماجرا شده بود، فرد قبطى را با مشت از پا درآورد! کار موسى (علیه السلام) ، قتل عمد حساب نمى شد و مجازات هم نداشت؛ چون او براى انجام وظیفه، از مظلوم، دفاع کرده بود؛ ولى به هرحال، آن شخص مُرد و موسى (علیه السلام) مجبور به فرار شد و به طرف مدین نزد حضرت شعیب (علیه السلام) رفت.
نکته مهم این است که وقتى وحى آمد که باید به سوى فرعون بروى، حضرت موسى (علیه السلام) اظهار نگرانى کرد و به خداوند عرضه داشت:
«وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ»[ شعراء (26)، آیه 14.]؛ «آنان بر [گردن] من گناهى دارند و مى ترسم مرا بکشند».
تعبیر این است که مى گوید: من در نظر آنها گنه کارم؛ امّا در واقع و از نظر خداوند، موسى (علیه السلام) ، گناهکار نبود.
در آیه مورد بحث نیز همین طور است. خداوند مى فرماید: ما تو را پیروزى درخشانى بخشیدیم؛ تا گناهان پیشین و پسین تو را ببخشم؛ «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ» و این، به جهت عزّتى است که خدا با صلح حدیبیه و سپس با فتح مکه و با پیروزى کامل، به پیامبرش (صلى الله علیه و آله) هدیه مى دهد؛ تا جایى که مى فرماید: آن حرف هایى که در آینده هم برایت درمى آورند، آنها هم پوشیده مى شوند؛ سپس در آخر آیه مى فرماید:
«وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیکَ»؛ «نعمت را بر تو تمام مى کند»؛ «وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقِیماً. وَ یَنْصُرَکَ اللّهُ نَصْراً عَزِیزاً».
پس با فتح و نصرت ذکر شده و این قرائن موجود در آیه، معلوم مى شود که گناه مورد نظر، به معناى معصیت و سرپیچى از فرمان خداوند نیست و نمى شود که یک پیغمبر، سرپیچى از دستور خدا کند و برفرض هم اگر معقول بود و مى شد تصوّر کرد، با توجه به قرائنى که عرض شد، هیچ ربطى با فتح و پیروزى نداشت.
در حدیثى در عیون اخبارالرضا، چنین آمده است: مأمون گفت: یا ابا الحسن! معنى آیه: «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ»[ فتح 48، آیه 2.]؛ «تا خدا گناه قبل و بعد تو را بپوشاند»، چیست؟ حضرت فرمود: از نظر مشرکین مکّه، کسى گناهکارتر از حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) نبود؛ زیرا آنان قبل از بعثت، سیصد و شصت بت را مى پرستیدند و آن گاه که آن حضرت ایشان را به (کلمه مبارکه) «لا اله الاّ اللَّه» دعوت کرد، این موضوع، بر آنان گران آمد و گفتند: «أَ جَعَلَ الاْلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عُجابٌ. وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُرادُ. ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّةِ الاْخِرَةِ إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ»[ ص 38، آیه 5 ـ 7.]؛ «آیا به جاى خدایان متعدّد، یک خدا قرار داده است. این، مطلب عجیبى است. سران آنان به حرکت آمده، گفتند: بروید و بر اعتقاد به خدایان خود استوار بمانید؛ این، چیزى است که از شما [مردم ]خواسته مى شود ما چنین حرف هایى را در بین امّت آخر [یعنى معاصرین یا آنان که قبل از ما بوده اند ]نشنیده ایم. این سخن، جز دروغ و افترا، چیز دیگرى نیست»[ عیون أخبار الرضا (علیه السلام) ، ترجمه غفارى و مستفید، ج1، ص: 412.] و آن زمان که خداوند عزّ و جلّ، مکّه را براى پیامبرش فتح کرد، فرمود: اى محمّد! «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ»[ فتح 48، آیه 1 ـ 2.]؛ «ما مکّه را با پیروزى قطعى و آشکار، براى تو فتح کردیم؛ تا خدا گناه قبلى و بعدى تو را بپوشاند»؛ یعنى همان چیزى که از نظر اهل مکّه، به خاطر دعوت به توحید در گذشته و بعد از آن، گناه محسوب مى شد؛ زیرا بعضى از مشرکین مکّه، مسلمان شدند و بعضى از مکّه خارج شدند و آنان که ماندند، نتوانستند در آن زمان که آن حضرت، مردم را به توحید دعوت مى کرد، به حضرت ایراد بگیرند و در نتیجه، با غلبه حضرت بر آنان، آن چه از نظر آنان گناه محسوب مى شد، پوشیده شد.
شاهد دیگر این که «غفران» در لغت به معناى پوشاندن است و خداوند متعال با این پیروزى، گناهکار بودن پیامبر (صلى الله علیه و آله) را که در ذهن مردم استقرار پیدا کرده بود، پوشاند.
امّا آیه 3 سوره نصر که مى فرماید: «وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّابا»[ نصر 110، آیه 3.]؛ «اى پیغمبر! از او آمرزش بخواه که وى، همواره توبه پذیر است».
این جا پاسخ دیگرى مى توان داد که استغفار، گاهى از گناه و تقصیر از انجام محرمات الهى است که استغفار ما، معمولاً به جهت این سنخ از گناهان است و گاهى استغفار از قصور است و مثلاً شخص استغفار مى کند که چرا نماز شبم ترک شد و یا این که چرا در نماز شب، حضور قلب لازم را نداشتم؟ این بدان خاطر است که مراحل کمال، پلّه پلّه است و حتى براى خاتم الانبیاء (صلى الله علیه و آله) هم همین طور است و به این جهت، استغفار پیامبر (صلى الله علیه و آله) و امامان علیهم السلام، تعارف نیست؛ بلکه واقعیّت است؛ ولى با توجه به مقام بلند ایشان (که از درک عقل ما خارج است)، مى بایست معنا شود. بنابراین استغفار آنها، مانند استغفار ما از گناه هایى که مرتکب مى شویم، نیست.
توضیح بیشتر اینکه: کاملاً مشخص است که پیغمبر اسلام (صلى الله علیه و آله) بیشتر از ما به شکر خداى متعال نیاز دارد. چون نعمتى که خدا به وى داده، به ما نداده است.
پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) اگر همه شبانه روز را هم خالصانه عبادت کند، جان هم بدهد، باز ذهنیتش این است که خدایا در مقابل این نعمت بزرگ (خاتم الانبیایى) که تو به من داده اى، نماز و عبادت من چیزى نیست. 23 سال مجاهدت، چیزى نیست. کم نعمتى نیست که خدا او را اشرف موجودات قرار داده، اشرف انبیاء قرار داده، از عیسى، موسى (علیه السلام) و دیگران، شأنش بالاتر است؛ حتّى روز قیامت همه پیغمبرها احساس سختى مى کنند و متوسل به حضرت خاتم (صلى الله علیه و آله) مى شوند؛ ببینید چه واقعه سختى است! حقیقتاً روز قیامت و این دادگاه عدل الهى، چقدر مشکل است که حتى پیامبران هم به حضرت ختمى مرتبت (صلى الله علیه و آله) ؛ متوسل مى شوند. بنابراین، چون وى داراى چنین مقامى است، استغفار او نیز با توجه به آن مقامات، باید معنا شود.
حضرت امیر (علیه السلام) در شبانه روز 70 مرتبه استغفار مى نمود. رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) نیز روزى 70 بار استغفار مى کرد[ مستدرک الوسائل، ج 5، ص 320 ؛ «عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله علیه و آله) أَنَّهُ قَالَ إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَى قَلْبِی وَ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّة».]. اینها، استغفار از گناه نیست.
حضرت امیر (علیه السلام) فرمود: «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِین»[ بحارالأنوار، ج 25، ص 205، باب 6 ؛ «عصمتهم و لزوم عصمة الإمام (علیه السلام) ».]؛ «خوبى هاى نیکان، بدى مقربان به شمار مى آیند»؛ به طور مثال، قبولى دانش آموزان متوسط با نمره چهارده، چه بسا با تشویق همراه باشد؛ اما براى دانش آموزان با استعداد، چنین نمره اى افت تحصیلى و باعث شرمندگى است.
آیه اللّه حسن زاده آملى در الهى نامه مى گوید: «الهى! مردم همه شان از گناه استغفار مى کنند؛ من از نمازم استغفار مى کنم». اگر انسان خدا را بشناسد، این، حرف درستى است؛ نمازى که ما مى خوانیم، واقعاً شرم آور است!
امام سجّاد (علیه السلام) براى وداع ماه رمضان، ناله مى زد؛ اشک مى ریخت و استغفار مى کرد. استغفارش از چیست؟ شاید از این باشد که آن طور که باید، شکر نعمت خدا را به جا نیاورده است.
امام راحل قدس سره در چهل حدیث مى فرماید: خیلى ها مى گویند این موارد از قبیل ضرب المثل است؛ «به در مى گوید؛ دیوار بشنود»؛ یعنى پیامبر (صلى الله علیه و آله) و امامان علیهم السلام مى خواهند استغفار و توبه را به ما یاد مى دهند؛ ولى این طور نیست؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) واقعا خودش را گنه کار مى داند؛ نه این که فقط ما یاد بگیریم؛ بلکه واقعاً او دارد استغفار مى کند؛ البته گناه او، مانند انسان معمولى نیست. او حتّى مکروه انجام نمى دهد. گناه او، این است که احساس مى کند این همه نعمت که خدا به او داده، شکر نعمتش را نمى تواند به جا آورد؛ بلکه باید گفت: محال است کسى بتواند حق شکر را به جا آورد. سعدى در مورد همین تنفس عادى مى گوید:
پس در هر نفسى، دو نعمت موجود است و بر هر نعمتى، شکرى واجب.
از دست و زبان که بر آید
کز عهده شکرش به در آید
دقت در این آیات، که خداوند قبل از مسئله گناه پیامبر (صلى الله علیه و آله) از «فتح مبین» یاد کرد و این که «فتح مبین»، مقدمه و سبب آمرزش گناه پیامبر (صلى الله علیه و آله) شد، به خوبى نشان مى دهد که این گناه، از نوع پلیدى و زشتى نیست که با توبه، آمرزیده شود؛ بلکه از نوع دیگرى است که با فتح و پیروزى، مشکلش حل مى شود و به همین جهت، لازم است نخست درباره «فتح مبین» و سپس درباره منظور آیات از گناه پیامبر (صلى الله علیه و آله)، توضیح داده شود.
بنا بر متون تفسیرى، منظور از «فتح مبین»، موفقیت در «صلح حدیبیه»، قبل از فتح مکّه است؛ البتّه برخى آن را به فتح مکّه نیز تفسیر کرده اند؛ ولى شأن نزولش، قبل از فتح مکّه و هنگام صلح حدیبیّه است. خداى متعال در سال هفتم هجرت، صلح حدیبیه را به عنوان یک پیروزى قرار داد که گناهان گذشته و آینده پیامبر (صلى الله علیه و آله) را بیامرزد؛ قبل از پیروزى پیامبر (صلى الله علیه و آله) در فتح مکّه که هنوز اسلام در سراسر جزیره العرب و مکه حاکم نشده بود و عظمت شخصیت پیامبر (صلى الله علیه و آله) و مهربانى (امان دادن) وى را به طور کامل ندیده بودند، پیامبر (صلى الله علیه و آله) را به عنوان یک فرد گناهکار مى شناختند؛ زیرا پیغمبر (صلى الله علیه و آله) اوضاع مکّه را به هم ریخته بود؛ به طورى که پسرى مثل «مصعب»، با پدرش «عُمیر» که از اشراف مکه بود، اختلاف پیدا کرده بود و مادرها با بچّه ها و بچّه ها با پدرها، مخالف شدند و به طور کلى، وضعیت اشراف، متزلزل شده بود؛ برده هایى مثل بلال، دیگر به حرف مولایشان گوش نمى دادند و جنگ هاى بسیارى اتفاق افتاده بود. به همین جهت، از نظر مشرکان و اعراب جاهلى، پیامبر (صلى الله علیه و آله)، گناهکار بود. در این میان، صلح حدیبیه اتفاق افتاد و شایعات غیرواقعى درباره خشونت پیامبر (صلى الله علیه و آله) همگى نقش برآب شدند و مقدمه فتح مکّه، فراهم شد؛ چون صلح حدیبیه اگر نبود، فتح مکّه نیز ممکن نمى شد و با این پیروزى، مکّى هاى کافر و معاند، مسلمان شدند و همان هایى که مى گفتند: پیغمبر (صلى الله علیه و آله) گناه کارترین انسان هاست، به او ایمان آوردند و آن جوّ بد اجتماعى بر ضد پیامبر (صلى الله علیه و آله)، کاملاً عوض شد و تمام اتهامات، پاک شده، ذهنیت هاى اشتباه، به طور کلّى از ذهن مردم، برطرف شدند.
مشابه این آیه، درباره حضرت موسى (علیه السلام) است، که داستان آن به این شرح است: فردى از بنى اسراییل با یک قبطى از هواداران فرعون، درگیر شده بود و حضرت موسى (علیه السلام) که به جهت دادخواهى آن شخص بنى اسرائیلى وارد ماجرا شده بود، فرد قبطى را با مشت از پا درآورد! کار موسى (علیه السلام) ، قتل عمد حساب نمى شد و مجازات هم نداشت؛ چون او براى انجام وظیفه، از مظلوم، دفاع کرده بود؛ ولى به هرحال، آن شخص مُرد و موسى (علیه السلام) مجبور به فرار شد و به طرف مدین نزد حضرت شعیب (علیه السلام) رفت.
نکته مهم این است که وقتى وحى آمد که باید به سوى فرعون بروى، حضرت موسى (علیه السلام) اظهار نگرانى کرد و به خداوند عرضه داشت:
«وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ»[ شعراء (26)، آیه 14.]؛ «آنان بر [گردن] من گناهى دارند و مى ترسم مرا بکشند».
تعبیر این است که مى گوید: من در نظر آنها گنه کارم؛ امّا در واقع و از نظر خداوند، موسى (علیه السلام) ، گناهکار نبود.
در آیه مورد بحث نیز همین طور است. خداوند مى فرماید: ما تو را پیروزى درخشانى بخشیدیم؛ تا گناهان پیشین و پسین تو را ببخشم؛ «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ» و این، به جهت عزّتى است که خدا با صلح حدیبیه و سپس با فتح مکه و با پیروزى کامل، به پیامبرش (صلى الله علیه و آله) هدیه مى دهد؛ تا جایى که مى فرماید: آن حرف هایى که در آینده هم برایت درمى آورند، آنها هم پوشیده مى شوند؛ سپس در آخر آیه مى فرماید:
«وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیکَ»؛ «نعمت را بر تو تمام مى کند»؛ «وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقِیماً. وَ یَنْصُرَکَ اللّهُ نَصْراً عَزِیزاً».
پس با فتح و نصرت ذکر شده و این قرائن موجود در آیه، معلوم مى شود که گناه مورد نظر، به معناى معصیت و سرپیچى از فرمان خداوند نیست و نمى شود که یک پیغمبر، سرپیچى از دستور خدا کند و برفرض هم اگر معقول بود و مى شد تصوّر کرد، با توجه به قرائنى که عرض شد، هیچ ربطى با فتح و پیروزى نداشت.
در حدیثى در عیون اخبارالرضا، چنین آمده است: مأمون گفت: یا ابا الحسن! معنى آیه: «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ»[ فتح 48، آیه 2.]؛ «تا خدا گناه قبل و بعد تو را بپوشاند»، چیست؟ حضرت فرمود: از نظر مشرکین مکّه، کسى گناهکارتر از حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) نبود؛ زیرا آنان قبل از بعثت، سیصد و شصت بت را مى پرستیدند و آن گاه که آن حضرت ایشان را به (کلمه مبارکه) «لا اله الاّ اللَّه» دعوت کرد، این موضوع، بر آنان گران آمد و گفتند: «أَ جَعَلَ الاْلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عُجابٌ. وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُرادُ. ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّةِ الاْخِرَةِ إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ»[ ص 38، آیه 5 ـ 7.]؛ «آیا به جاى خدایان متعدّد، یک خدا قرار داده است. این، مطلب عجیبى است. سران آنان به حرکت آمده، گفتند: بروید و بر اعتقاد به خدایان خود استوار بمانید؛ این، چیزى است که از شما [مردم ]خواسته مى شود ما چنین حرف هایى را در بین امّت آخر [یعنى معاصرین یا آنان که قبل از ما بوده اند ]نشنیده ایم. این سخن، جز دروغ و افترا، چیز دیگرى نیست»[ عیون أخبار الرضا (علیه السلام) ، ترجمه غفارى و مستفید، ج1، ص: 412.] و آن زمان که خداوند عزّ و جلّ، مکّه را براى پیامبرش فتح کرد، فرمود: اى محمّد! «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ»[ فتح 48، آیه 1 ـ 2.]؛ «ما مکّه را با پیروزى قطعى و آشکار، براى تو فتح کردیم؛ تا خدا گناه قبلى و بعدى تو را بپوشاند»؛ یعنى همان چیزى که از نظر اهل مکّه، به خاطر دعوت به توحید در گذشته و بعد از آن، گناه محسوب مى شد؛ زیرا بعضى از مشرکین مکّه، مسلمان شدند و بعضى از مکّه خارج شدند و آنان که ماندند، نتوانستند در آن زمان که آن حضرت، مردم را به توحید دعوت مى کرد، به حضرت ایراد بگیرند و در نتیجه، با غلبه حضرت بر آنان، آن چه از نظر آنان گناه محسوب مى شد، پوشیده شد.
شاهد دیگر این که «غفران» در لغت به معناى پوشاندن است و خداوند متعال با این پیروزى، گناهکار بودن پیامبر (صلى الله علیه و آله) را که در ذهن مردم استقرار پیدا کرده بود، پوشاند.
امّا آیه 3 سوره نصر که مى فرماید: «وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّابا»[ نصر 110، آیه 3.]؛ «اى پیغمبر! از او آمرزش بخواه که وى، همواره توبه پذیر است».
این جا پاسخ دیگرى مى توان داد که استغفار، گاهى از گناه و تقصیر از انجام محرمات الهى است که استغفار ما، معمولاً به جهت این سنخ از گناهان است و گاهى استغفار از قصور است و مثلاً شخص استغفار مى کند که چرا نماز شبم ترک شد و یا این که چرا در نماز شب، حضور قلب لازم را نداشتم؟ این بدان خاطر است که مراحل کمال، پلّه پلّه است و حتى براى خاتم الانبیاء (صلى الله علیه و آله) هم همین طور است و به این جهت، استغفار پیامبر (صلى الله علیه و آله) و امامان علیهم السلام، تعارف نیست؛ بلکه واقعیّت است؛ ولى با توجه به مقام بلند ایشان (که از درک عقل ما خارج است)، مى بایست معنا شود. بنابراین استغفار آنها، مانند استغفار ما از گناه هایى که مرتکب مى شویم، نیست.
توضیح بیشتر اینکه: کاملاً مشخص است که پیغمبر اسلام (صلى الله علیه و آله) بیشتر از ما به شکر خداى متعال نیاز دارد. چون نعمتى که خدا به وى داده، به ما نداده است.
پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) اگر همه شبانه روز را هم خالصانه عبادت کند، جان هم بدهد، باز ذهنیتش این است که خدایا در مقابل این نعمت بزرگ (خاتم الانبیایى) که تو به من داده اى، نماز و عبادت من چیزى نیست. 23 سال مجاهدت، چیزى نیست. کم نعمتى نیست که خدا او را اشرف موجودات قرار داده، اشرف انبیاء قرار داده، از عیسى، موسى (علیه السلام) و دیگران، شأنش بالاتر است؛ حتّى روز قیامت همه پیغمبرها احساس سختى مى کنند و متوسل به حضرت خاتم (صلى الله علیه و آله) مى شوند؛ ببینید چه واقعه سختى است! حقیقتاً روز قیامت و این دادگاه عدل الهى، چقدر مشکل است که حتى پیامبران هم به حضرت ختمى مرتبت (صلى الله علیه و آله) ؛ متوسل مى شوند. بنابراین، چون وى داراى چنین مقامى است، استغفار او نیز با توجه به آن مقامات، باید معنا شود.
حضرت امیر (علیه السلام) در شبانه روز 70 مرتبه استغفار مى نمود. رسول اللّه (صلى الله علیه و آله) نیز روزى 70 بار استغفار مى کرد[ مستدرک الوسائل، ج 5، ص 320 ؛ «عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله علیه و آله) أَنَّهُ قَالَ إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَى قَلْبِی وَ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّة».]. اینها، استغفار از گناه نیست.
حضرت امیر (علیه السلام) فرمود: «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِین»[ بحارالأنوار، ج 25، ص 205، باب 6 ؛ «عصمتهم و لزوم عصمة الإمام (علیه السلام) ».]؛ «خوبى هاى نیکان، بدى مقربان به شمار مى آیند»؛ به طور مثال، قبولى دانش آموزان متوسط با نمره چهارده، چه بسا با تشویق همراه باشد؛ اما براى دانش آموزان با استعداد، چنین نمره اى افت تحصیلى و باعث شرمندگى است.
آیه اللّه حسن زاده آملى در الهى نامه مى گوید: «الهى! مردم همه شان از گناه استغفار مى کنند؛ من از نمازم استغفار مى کنم». اگر انسان خدا را بشناسد، این، حرف درستى است؛ نمازى که ما مى خوانیم، واقعاً شرم آور است!
امام سجّاد (علیه السلام) براى وداع ماه رمضان، ناله مى زد؛ اشک مى ریخت و استغفار مى کرد. استغفارش از چیست؟ شاید از این باشد که آن طور که باید، شکر نعمت خدا را به جا نیاورده است.
امام راحل قدس سره در چهل حدیث مى فرماید: خیلى ها مى گویند این موارد از قبیل ضرب المثل است؛ «به در مى گوید؛ دیوار بشنود»؛ یعنى پیامبر (صلى الله علیه و آله) و امامان علیهم السلام مى خواهند استغفار و توبه را به ما یاد مى دهند؛ ولى این طور نیست؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) واقعا خودش را گنه کار مى داند؛ نه این که فقط ما یاد بگیریم؛ بلکه واقعاً او دارد استغفار مى کند؛ البته گناه او، مانند انسان معمولى نیست. او حتّى مکروه انجام نمى دهد. گناه او، این است که احساس مى کند این همه نعمت که خدا به او داده، شکر نعمتش را نمى تواند به جا آورد؛ بلکه باید گفت: محال است کسى بتواند حق شکر را به جا آورد. سعدى در مورد همین تنفس عادى مى گوید:
پس در هر نفسى، دو نعمت موجود است و بر هر نعمتى، شکرى واجب.
از دست و زبان که بر آید
کز عهده شکرش به در آید