جزء ۳۰ – سوره عبس، آیه ۳ – ۱ – عَبس و تولّى
۱۳۹۵/۱۲/۰۲
–
۷۸۴ بازدید
پرسش . چگونه آیه «عَبَس و تولّى» با شأن پیامبر (صلى الله علیه و آله) سازگار است؟
در ابتدا خوب است چند آیه اول سوره عبس را مورد توجه قرار دهیم؛
«عَبَسَ وَ تَوَلّى. أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى»؛ «چهره درهم کشید و روى گردانید».
«وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکّى»؛ «تو چه مى دانى آن کور، شاید پاک شود (طلب پاکى کند)».
«أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرى»؛ «یا متذکر شود و این به او نفع بخشد؛ هدایت شود».
«أَمّا مَنِ اسْتَغْنى. فَأَنْتَ لَهُ تَصَدّى»؛ «کسى که خود را غنى مى بیند، تو به او توجه مى کنى»؟
«وَ ما عَلَیْکَ أَلاّ یَزَّکّى»؛ «به فرض هم که غنى پاک نشود و ایمان نیاورد، ما که به تو سخت نمى گیریم».
«وَ أَمّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى. وَ هُوَ یَخْشى»؛ «اما کورى که سعى داشت هدایت شود و از خدا مى ترسید».
«فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهّى»[ عبس 80، آیه 1 ـ 10.]؛ «تو از او به دیگران مى پردازى».
از این آیات، چه چیزى به ذهن مى آید؟ اول ضمیر غایب است؛ «عبوس شد و تحویل نگرفت از این که یک کورى طرفش آمد»؛ امّا بقیه ضمیرها مخاطب است؛ «تو از کجا مى دانى شاید آن کور متذکر شود».
از آن جا که دو آیه اول، ضمیرشان غایب است و با بقیه آیات تفاوت دارند، دو گونه تفسیر در این جا هست. مشهور مفسرین سنى و شیعى مى گویند که درباره پیغمبر (صلى الله علیه و آله) است.
داستان این بود که ابولهب، ابوجهل، عباس بن عبدالمطلب و امثال آنها، از سرمایه دارها و متشخص هاى مکه در زمان صدر اسلام به حساب مى آمدند و هنوز ایمان نیاورده بودند و کسانى که تا آن زمان به پیامبر (صلى الله علیه و آله) ایمان آورده بودند یا برده و یا گدا بودند. یک ایراد سرمایه دارها این بود که این چه دینى است؟ یک مشت گدا را جمع کرده، ما بیاییم در چه جمعى؟
پیامبر (صلى الله علیه و آله) جلسه خصوصى براى هدایت همین بزرگان قریش گرفت و در این بین، عبداللّه بن امّ مکتوم که کور و فقیر بود، وارد جلسه شد و مستقیم رفت کنار پیامبر (صلى الله علیه و آله) نشست و مرتب مى گفت: یا محمّد! برایم قرآن بخوان. پیامبر (صلى الله علیه و آله) هم تحویلش نگرفت و این آیات نازل شد[ ر.ک: تفسیر مجمع البیان، تفسیر سوره عبس.].
بعضى دیگر مى گویند: شأن نزول این آیات، شخص پیامبر (صلى الله علیه و آله) نیست؛ بلکه کسى از بنى امیّه کنار پیامبر (صلى الله علیه و آله) نشسته بود و چون ابن ام مکتوم آمد، آن شخص خودش را جمع کرد و چهره درهم کشید.
تفسیر دوّم، انسان را راضى نمى کند؛ زیرا اگر آن شخص غیر از پیامبر (صلى الله علیه و آله) بود، چرا باید این همه خطاب در سوره، به پیامبر (صلى الله علیه و آله) متوجه شود؟
در این باره، لازم است اول بررسى شود که اگر گناه و اشتباهى صورت گرفته باید گفت: با عصمت پیامبر (صلى الله علیه و آله) نمى سازد و در نتیجه از انتساب «عَبَس و تولّى» به پیامبر (صلى الله علیه و آله) باید خوددارى شود.
مى توان گفت که این گونه خطاب ها به پیامبر (صلى الله علیه و آله)، اگر چه عتاب و اخم خداست، ولى مذمّت او نیست زیرا آن حضرت، خود همیشه براى ضعفا تبلیغ مى کرد و این جلسه را براى سرمایه دارها گرفته بود و خصوصى بود و شرط این گروه براى ایمان آوردن این بود که آن برده ها و فقیرها را از خود دور کنى و در چنین وضعیتى، پیامبر (صلى الله علیه و آله) به دنبال آن بود که یک طورى به آنها پاسخ دهد و آنها را راضى کند و طردشان نکند که در این میان، عبدالله بن ام مکتوم با وضع ژولیده و بدون دعوت و هماهنگى قبلى، داخل شد و چشمش هم نمى دید که اینها چه کسانى هستند و با گفتن یا رسول اللّه! و یا محمّد! قرآن بخوان؛ مى خواهم حفظ کنم، جلسه را به هم زد و به میان صحبت پیامبر (صلى الله علیه و آله) مى پرید و با تکرار حرف هایش نقشه پیامبر (صلى الله علیه و آله) را از بین مى برد و پیامبر (صلى الله علیه و آله) نیز خودش را جمع کرد و تحویلش نگرفت؛ نه به او ناسزا گفت و نه به او بى احترامى کرد و نه به او ظلم کرد و این عمل، گناه نیست.
خود قرآن مى گوید: «إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ»[ قلم 68، آیه 4.] و اخلاق عظیم پیامبر (صلى الله علیه و آله)، هم براى مستضعفان بود و هم براى جذب مخالفان. گفته شده: کسى مِلکى را وقف امام رضا (علیه السلام) کرد و گفت که از درآمد آن، به مسئولین و سرمایه دارهاى مشهد میهمانى و سور دهید و خلاصه سالى یک بار مسئولان و سرمایه دارها و اشراف مشهد را جمع کنید و از آنها پذیرایى کنید. این شخص، نظرش این بوده که اینها به برکت امام رضا (علیه السلام) جمع شوند و انوار حضرت بر آنها بتابد و دستشان به کار خیر باز شود. خیلى ها که اصلاً اهل کار خیر نیستند، وقتى دعوت نامه خصوصى براى آنها مى رود، دستشان به کار خیر باز مى شود. پیامبر (صلى الله علیه و آله) نیز این سیاست را اجرا کرد، در نتیجه آن اتفاق منافاتى با خلق عظیم پیامبر (صلى الله علیه و آله) ندارد.
البته خدا مى خواست درسى به همگان بدهد که حتى در چنین وضعیتى نیز براى جلوگیرى از غرور زرداران و ثروتمندان، بهتر است همچنان به مستضعفان و مستمندان توجه ویژه شود.
در هر صورت، این آیات، مخالفتى با شأن پیامبر (صلى الله علیه و آله) ندارد و این رفتار پیامبر (صلى الله علیه و آله) حتى اشتباه هم نیست. آیا در راه خدا و براى هدایت مخلوقات خدا اگر انسان تاکتیکى را اجرا کند، اشتباه است؟ هر عاقل دیگرى هم بود، عبداللّه را تحویل نمى گرفت؛ منتها ما یک خوب داریم و یک خوب تر و تحویل گرفتن سرمایه دارها براى این که خار سرِ راه مسلمان ها نشوند و براى این که هدایت شوند، خوب است؛ امّا خوب تر از آن این بود که کور فقیر را هم تحویل مى گرفت. پیامبر (صلى الله علیه و آله) بیرونش نکرد و حتى اجازه داد کنارش بنشیند؛ فقط وقتى وسط سخنان پیامبر (صلى الله علیه و آله) مى پرید و حرف مى زد، تحویلش نمى گرفت و اصلاً سیره و سنت پیامبر (صلى الله علیه و آله) این نبود که براى سرمایه دارها جایگاه ویژه اى قایل باشد؛ ولى این جلسه فرق داشت و براى هدایت آنها بود؛ یعنى براى انجام وظیفه رسالت بود.
در هر حال، خداوند مى فرماید: «وَ ما عَلَیْکَ أَلاّ یَزَّکّى»؛ «اگر غنى پاک نشود، بر تو سخت نمى گیریم». از این آیه فهمیده مى شود که توجّه پیامبر (صلى الله علیه و آله) به آنها، به دلیل این بود که تصور مى کرد وظیفه اش این است که این گروه باید ایمان بیاورند.
یکى از بهترین درس هایى که از این سوره مى توان آموخت، این است که حکومت ها و حکام اسلامى، در هیچ زمان و شرایطى، نباید از حال مستضعفان و پابرهنگان غفلت کنند؛ زیرا آنها ولى نعمت ما هستند و دل خوش کردن به سرمایه دارها و صاحبان زور و زر، اسلام را پیش نخواهد برد.
نکته مهم
لازم مى دانیم جمله صاحب تفسیر المیزان و تفسیر نمونه را ما نیز تکرار نماییم که گرچه مشهور در میان مفسران این است که این آیات در شأن پیامبر (صلى الله علیه و آله) است ولى باید اعتراف کرد که در خود این آیات چیزى که صریحا دلالت بر این ادعا کند وجود ندارد و غرض ما از طرح این بحث این است که حتى اگر این آیات در شأن پیامبر (صلى الله علیه و آله) باشد هیچ گونه منافاتى با خلق عظیم ایشان ندارد چه رسد به منافات با عصمت آن حضرت، زیرا این تاکتیک تبلیغى که براى ترویج دین اسلام صورت گرفت نه حرام است و نه مکروه، حتى عادت و سیره حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) نیز همیشه آن طور نبوده و فقط این یک بار به جهت شرایط خاص و براى دعوت سران قریش به اسلام اتفاق افتاده و با این وجود خداوندبه رسولش فهماند که دین خدا با دل خوش کردن به مستمندان سازگارتر است و این مسئله آن قدر مهم است که خداوند یک مورد استثناء را نیز تجویز نفرمود.