۱۳۹۷/۰۴/۲۲
–
۱۱۴ بازدید
حدیث رسول اکرم(ص) درباره ارتباط روز جمعه با امام زمان(عج)
ابوسلیمان بن اورمه می گوید: در روزگار متوکل به سامرا رفتم و بر سعید حاجب (دربان) وارد شدم. متوکل، ابالحسن علیه السلام را به او سپرده بود تا آن حضرت(ع) را به قتل برساند. چون بر او داخل شدم، گفت: «آیا دوست داری به سوی خدایت نظر کنی؟» گفتم: پاک و منزه است خدا؛ خدای من را چشم ها درک نمی کنند و دیدگان از دیدنش عاجزند.
گفت: همان که گمان می کنید او امام شما است. گفتم: از این دیدن بدم نمی آید.
ابوسلیمان بن اورمه می گوید: در روزگار متوکل به سامرا رفتم و بر سعید حاجب (دربان) وارد شدم. متوکل، ابالحسن علیه السلام را به او سپرده بود تا آن حضرت(ع) را به قتل برساند. چون بر او داخل شدم، گفت: «آیا دوست داری به سوی خدایت نظر کنی؟» گفتم: پاک و منزه است خدا؛ خدای من را چشم ها درک نمی کنند و دیدگان از دیدنش عاجزند.
گفت: همان که گمان می کنید او امام شما است. گفتم: از این دیدن بدم نمی آید.
گفت: دستور قتل او را داده ام و فردا او را میکشم. نزد او اکنون پیام رسانی است چون خارج شد نزد او برو. کمی که گذشت آن پیام رسان از نزد امام(ع) خارج شد و رفت. سعید حاجب به من گفت: نزد او (امام) برو.
داخل خانه ای که امام(ع) در آن زندانی بود شدم، آن حضرت(ع) را دیدم که در کنار قبر حفر شده ای هستند؛ داخل شدم و سلام کردم و به شدت گریستم.
حضرت(ع) فرمودند: «چرا گریه می کنی؟» گفتم : به خاطر آن چه می بینم.
فرمودند: «به خاطر آن گریه مکن؛ زیرا این کار به دست آنان انجام نمی گیرد.»
با فرمایش آن حضرت(ع) اندوهم تسکین یافت و بعد فرمودند: «او بیش از دو روز زنده نمی ماند تا این که خدا خون او و دوستش را که دیدی بریزد.»
سلیمان می گوید: به خدا سوگند دو روز نگذشت که کشته شد.
به ابوالحسن علیه السلام عرض کردم: این حدیث پیامبر(ص) است؟ با روزها دشمنی نکنید که با شما دشمنی می کنند.
حضرت(ع) فرمودند: «آری، ولی گفتار رسول خدا صل الله علیه وآله تاویلی دارد.»
شنبه : رسول خدا صل الله علیه آله است.
یکشنبه: امیرالمومنین علیه السلام است.
دوشنبه: امام حسن و امام حسین علیهما السلام هستند.
سه شنبه: علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفربن محمد علیهم السلام هستند.
چهارشنبه : موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی علیهم السلام و من (علی بن محمد) هستیم.
پنجشنبه: فرزندم حسن(ع) است.
جمعه: قائم ما اهل بیت است.
منبع: صحیفه مهدیه، صفحه 351