طلسمات

خانه » همه » مذهبی » حجربن عدی

حجربن عدی


حجربن عدی

۱۳۹۷/۰۶/۳۰


۵۲۶ بازدید

حجربن عدی که بود؟

حُجْرِ بن عَدِیّ (الاعلام، ج 2، ص 169) عابدی پارسا، مجاهدی ظلم ستیز، آمر به معروف و ناهی از منکر بود و از پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و امیرمومنان علیه السلام حدیث روایت می کرد. او شیفته نماز و نیایش، مستجاب الدعوه و از اصحاب برجسته رسول خدا بود. چنان دلباخته زهد و عبادت و نماز و روزه بود که او را «راهب اصحاب محمد» می گفتند.( حاکم نیشابوری، مستدرک صحیحین، ج 3، ص 468.)
اگر تولد او را آنچنان که گفته اند در عصر جاهلیت بدانیم، هنگامی که پس از فتح مکه به اسلام گروید، حدود 27 سال داشت.
به تعبیر مرحوم سیّدمحسن امین:
حجر، از نیکان صحابه بود، فرماندهی شجاع، بلندهمت، عابد و زاهد، مستجاب الدعوه ،عارف به خدا، مطیع محض فرمان پروردگار، حق گوی صریح، ظلم ستیز صبور، بی هراس از شهادت، ایثارگر در راه خدا و از هواداران خالص امیرالمومنین علیه‌السلام بود. این که از سوی حضرت علی علیه السلام به فرماندهی سپاه در جنگ جمل و صفین برگزیده شد، نشانه شجاعت اوست. حاضر بود که بمیرد، ولی خواری و ذلت نپذیرد. آغوش به روی شهادت گشود؛ اما حاضر نشد از امام علی علیه‌السلام بیزاری بجوید و خود را از مرگ برهاند و حاضر شد که پسرش پیش از خودش شهید شود، تا مبادا با دیدن تیغ جلاد بالای سر پدرش، سست شود و دست از ولای حضرت علی علیه السلام بردارد…». (امین، اعیان الشیعه، ج 4، ص 571.)
دلباختگی حجر بن عدی نسبت به مولایش علی علیه السلام بسیار شدید بود. شیفتگی در حد عشق و اطاعت و فرمانبرداری در حد اعلا را به هم آمیخته بود. وی شاهد ماجراهای تلخ مظلومیت مولایش بود و خون دل می خورد، تا آن که پس از کشته شدن عثمان، فرصت را مغتنم شمرد و در جبهه نورانی علوی، همه ظرفیت وجودی خویش را به کار گرفت و با همه توان به میدان آمد.
در دوران خلافت امیرالمومنین علیه السلام، زمانی که پیمان شکنان از حکومت حق علوی سر برتافتند و فتنه جمل پیش آمد، آن حضرت، نماینده ای به کوفه فرستاد تا مردم را برای یاری امام فراخواند. حجر برخاست و گفت: ای مردم! به ندای امیرمومنان پاسخ دهید و سواره و پیاده بکوچید، حرکت کنید و بشتابید و من خودم پیشتاز این راه خواهم بود.( ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 231.)
در نبرد صفین و رویارویی امیرمومنان با سپاه معاویه نیز، حجر در طلیعه یاران امام و از کوشاترین اصحاب، چه در حضور در صحنه، چه در حمایت از امام، چه بسیج نیرو برای نبرد و چه در میدان نبرد بود. حماسه های حجر در نبرد صفین، از او چهره‌ای شاخص ترسیم کرد.( همان ص 340.)
در آن میان، فتنه دیگری سر برآورد و آن طغیان و شورش گروهی از سربازان ساده لوح و نابخرد امام بود که با عنوان خوارج نهروان شناخته می شوند. در نبرد نهروان، امام علی علیه السلام به سبب رشادت و اخلاص و کاردانی حجر بن عدی، او را به فرماندهی جناح راست خویش گماشت.( همان، ص 345) هیچ صحنه ای از رویارویی حق و باطل نبود، که حجربن عدی در آن حضوری فعال و نقش آفرین در حمایت از جبهه امیرالمومنین نداشته باشد.
امام علی علیه السلام درباره او دعا کرده بود که شهادت، روزی او شود. بیستم رمضان، وقتی امام ضربت خورده و در خانه بستری بود، نگاه مبارکش بر حجر افتاد و فرمود: چگونه خواهی بود آن گاه که تو را به برائت جستن از من وادار کنند؟
حجر گفت : به خدا قسم یا علی! اگر با شمشیر قطعه قطعه ام کنند و در آتشم بسوزانند، برایم بهتر از آن است که از تو بیزاری بجویم!
حضرت فرمود: «وفقت لکل خیر یا حجر جزاک الله خیرا عن اهل بیت نبیک؛ ای حجر! خدا بر هر نیکی توفیقت دهد، خدا تو را از جانب خاندان پیامبر، پاداش نیک دهد.( مجلسی، بحارالانوار، ج 42، ص 290.)
سرانجام امام رفت و حجر ماند و عشقی که به مولا داشت و عهدی که برای پایبندی به این عشق بسته بود، و روزگاری پراندوه و دشوار.
پس از شهادت امیرمومنان علیه السلام، معاویه که از خطر سوء قصد رهایی یافته بود، گستاخ شد و برای در هم کوفتن حکومت نوپای امام حسن علیه السلام با صدهزار مرد جنگی راه عراق پیش گرفت. وقتی امام از حرکت لشکر شام آگاه شد، برای گردآوری مردان جنگی، به افراد با نفوذ نیاز داشت، کسانی که بتوانند با کاردانی و نفوذ کلامشان، مردم اطراف کوفه را به میدان مسئولیت پذیری بکشند. حضرت این شایستگی را در چهره حجر بن عدی دید و به او فرمان داد در بیرون شهر به گردآوری سپاه پردازد. او بسیاری از مردم را در «نخیله» گرد آورد.( اربلی، کشف الغمه، ج 1، ص 539؛ ابن شهرآشوب، المناقب، ج 4، ص 32.) و تا امام حسن مجتبی زنده بود، حجر از یاران خاص آنحضرت به شمار می رفت.
پس از شهادت امام مجتبی علیه السلام، و رفت و آمد بزرگان عراق و اشراف حجاز با امام حسین علیه‌السلام دست ‌نشاندگان معاویه به دستور او سختگیری بیشتری نسبت به شیعیان، به‌ خصوص شیعیان کوفه می‌کردند و بعضی از چهره های سرشناس شیعه را به بهانه های پوچ و بی اساس به قتل می ‌رساندند. یکی از آنان حجر بن عدی بود.
وقتی حجر و یارانش به دستور معاویه در غل و زنجیر گرفتار آمدند، مأموران ستمگر بارها از آنان خواستند که از امیرالمومنین علی علیه السلام بیزاری بجویند تا آزاد شوند؛ ولی آنان گفتند: «صبر بر تیزی شمشیر، برایمان آسان تر از چیزی است که ما را به آن می خوانید. رفتن به دیدار خدا و پیامبر و علی، برایمان محبوب تر از ورود به دوزخ است».(مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 12.)
سرانجام لحظه دیدار یار فرارسید. حجر، در آستانه شهادت، از آنان مهلت خواست تا دو رکعت نماز بخواند و برای آخرین بار، بندگی خویش را در آستان پروردگار، ابراز کند. سپس گفت :
«لَا تُطْلِقُوا عَنِّی حَدِیداً وَ لَاتَغْسِلُوا عَنِّی دَمَاً وَ ادْفِنُونِی فِی ثِیابِی، فَإِنِّی لاقٍ مُعاوِیَهَ بِالْجادَّهِ وَ إِنِّی مُخاصِمٌ؛ غل و زنجیر را از دست و پایم باز نکنید و خونم را نشویید و مرا در پیراهنم دفن کنید! چرا که می ‌خواهم به این صورت معاویه را در قیامت برای دادخواهی در پیشگاه خدا دیدار کنم».(متقی هندی، کنزل العمال، ج 11، ح 31724؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج1، ص 386 .)
نقل شده است در مجلسی که خبر شهادت حجر و لحظات قبل از شهادتش را برای معاویه بازگو می کردند، او لب به سخن گشود و گفت:
اگر من در میان یارانم چند نفر همچون حجر داشتم ، دامنه حکومت امویان را تا همه جای دنیا می گستراندم؛ ولی هیهات! کجا من امثال حجر را دارم؟ کسانی که در راه باورهایشان با تمام صلابت، فداکاری می کنند. و پس از درنگی آمیخته به غصه و حسرت گفت: یَوْمِی مِنْکَ یا حُجْرُ طَوِیلٌ؛ ای حُجر! روزی طولانی (برای محاکمه نزد خدا) با تو خواهم داشت (الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 487)
همچنین وقتی خبر شهادت حجر بن عدی به امام حسین علیه السلام رسید، اندوهگین شد و نامه ای سرزنش آمیز به معاویه نوشت و شهادت حجر را سند سیه روزی و جنایت پیشگی معاویه برشمرد و افزود:
مگر تو قاتل حجر بن عدی و یارانش نیستی؟! آن مردان عبادت پیشه و فروتنی که بدعت را گناهی بزرگ می‌شمردند و امر به معروف و نهی از منکر می کردند. با آنکه پیمانهای مستحکم و عهدهای موکد بسته بودی، از روی دشمنی و ستمگری، آنان را به قتل رساندی، پیمان خدا شکستی و بر فرمانش بی اعتنا شدی!»( بحارالانوار، ج 10، ص 490.)
به هر حال شهادت حجر بن عدی بر مردم و حتی وابستگان به دربار اموی تأثیر شگرفی گذاشت و موج نفرت از بنی امیه سراسر جامعه اسلامی را فراگرفت، به طوری که عایشه هنگامی که در مراسم حج با معاویه ملاقات کرد، به او گفت: «چرا حجر و یاران او را کشتی؟ از رسول خدا شنیدم که فرمود: «سَیُقْتَلُ بِعَذْراءَ نَاسٌ، یَغْضِبُ اللَّهُ لَهُمْ وَ أَهْلُ السَّماءِ؛ به زودی در منطقه «عذراء»، مردمانی کشته می‌ شوند که خداوند و آسمانیان به خاطر آنان خشمگین می ‌شوند».( ابن عساکر، مختصر تاریخ دمشق، ج6، ص 241 ؛ ابن حجر، الاصابه، ج 1، ص 315.) معاویه برای این که عمل خود را توجیه کند گفت: در آن زمان هیچ مرد عاقل و کاردانی نزد من نبود تا مرا از این کار باز دارد.( کنز العمال، ج 11، ح 30887.)
کشتن حجر و یاران سرافرازش، چنان کابوسی گریبان معاویه را گرفت و تا لحظه مرگ، رهایش نکرد ولی شهیدان خطّه «مرج العذراء»، جاودانه گشتند و نام بلندشان سرلوحه دفتر عشق و معرفت و دیباچه آزادگی و شرف گردید.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد