۱۳۹۷/۰۱/۱۴
–
۴۹۲ بازدید
شهید مطهری در فطرت می فرمایند انسان نمی تواند به چیزی که واقعیت ندارد واقعیت بدهد پس ایجاد خرافه را چگونه توضیح می دهیم؟
در این باره گفتنی است؛ پایبندی به خرافه, با واقعیت بخشی به خرافه متفاوت است. و خرافه به خودی خود از واقعیت به دور است اما چه بسا خرافه پرست و خرافه گرا, به واقعیتی معتقد باشد ولی تجسم آن واقعیت را در این خرافه فرض کند. لذا نتیجه ای که در زندگی خود به طور محسوس می بینید مربوط به آن اعتقاد واقعی اوست اگر چه خرافه واسطه ای دروغین باشد.طبق پاره اى از روایات و احادیث قدسى، یکى از موهبت ها و الطاف الهى نسبت به بندگان، اثر بخشیدن به «حسن ظن» و «گمان نیک» آنان است. خداوند، مقرر فرموده که در دو بخش (1. نسبت به وجود مقدس خود او، 2. نسبت به هر امر یا هر شیئى دیگر)، هر کس گمان نیکى ببرد، آن گمان را جامه عمل بپوشاند و انسان را ناامید نکند. براساس بعضى از روایات، به ما امر شده که هم به خداوند و هم به امور دیگرى که با آن سر و کار داریم، حسن ظن داشته باشیم. بنا بر روایتى «تأثیر تفأل، متناسب با اعتقاد آدمى است؛ یعنى، اگر حادثه و مصیبتى را سخت [و وقوعش را حتمى ] دید، براى او سخت خواهد بود و اگر آن را سبک گرفت، آسان خواهد بود و اگر به آن اعتنایى نکرد، بر او نخواهد بود (اثرى نخواهد داشت)».(به نقل از: شیخ حسین بحرانى، سلوک عرفانى در سیره اهل بیت(ع)، ص 34.) امیرالمؤمنین على علیه السلام مى فرماید: «هر کس گمان خیرى نسبت به تو داشت، گمانش را تصدیق نما و آن طور که درباره ات گمان داشت، با او رفتار کن».(همان، ص 35.) ما علاوه بر این که نسبت به دیگران، حسن ظن داریم، باید به این نکته نیز توجّه کنیم که «حسن ظن» به عنوان بابى براى برآورده شدن خواسته هایمان، به روى ما گشوده شده است. از روایات چنین برمى آید که: «حق تعالى، حسن ظن به هر چیزى را [نه فقط به خداوند ]تصدیق کرده و امر را بر وفق گمان نیک وى پیش مى برد».(همان.)
گویا چنین گمان نیکى، مصداق حسن ظن به خداوند است؛ هر چند گمان برنده، اصلاً به خداوند اعتقاد نداشته و به قول شما «هندو» باشد. اما در واقع، چون عالم وجود، هستى خویش را از خداوند یافته است؛ هر خیرى هم که از ناحیه شخصى یا شیئى، به کسى مى رسد، به خداوند متصل بوده و از جانب او رسیده است. پس هر گمان نیک، نهایتاً حسن ظن به خداوند است؛ یعنى، خداوند این خیر و نیکى را در آن شخص یا شى ء، به ودیعت نهاده است؛ آن گاه خداوند هم به این گمان جامه عمل خواهد پوشاند.
این معنا به طور صریح در روایت آمده است: «هر کس گمان نیکى به سنگى برد، خداوند در آن سرّى قرار خواهد داد [راوى با تعجب ]گفت: به سنگى؟ امام فرمودند: مگر حجرالاسود را نمى بینى؟».(همان.)
پس اعتقادات و باورهاى مردم جهان که باعث توسّل آنان به خاک، سنگ، درخت، شخص و یا هر چیز دیگرى شده است؛ داراى واقعیت است اما دلیل بر حقانیت آن اعتقاد نیست. چنان که برنیامدن حاجات نیز دلیل بر باطل بودن اعتقادات ما نمى باشد؛ بلکه این دستیابى به حوایج، از باب لطف و توجّه خداوند به بندگان خویش است که اسباب و علل را در عالم، طبق ظن نیکوى آنان، هموار و مهیا مى سازد.
گویا چنین گمان نیکى، مصداق حسن ظن به خداوند است؛ هر چند گمان برنده، اصلاً به خداوند اعتقاد نداشته و به قول شما «هندو» باشد. اما در واقع، چون عالم وجود، هستى خویش را از خداوند یافته است؛ هر خیرى هم که از ناحیه شخصى یا شیئى، به کسى مى رسد، به خداوند متصل بوده و از جانب او رسیده است. پس هر گمان نیک، نهایتاً حسن ظن به خداوند است؛ یعنى، خداوند این خیر و نیکى را در آن شخص یا شى ء، به ودیعت نهاده است؛ آن گاه خداوند هم به این گمان جامه عمل خواهد پوشاند.
این معنا به طور صریح در روایت آمده است: «هر کس گمان نیکى به سنگى برد، خداوند در آن سرّى قرار خواهد داد [راوى با تعجب ]گفت: به سنگى؟ امام فرمودند: مگر حجرالاسود را نمى بینى؟».(همان.)
پس اعتقادات و باورهاى مردم جهان که باعث توسّل آنان به خاک، سنگ، درخت، شخص و یا هر چیز دیگرى شده است؛ داراى واقعیت است اما دلیل بر حقانیت آن اعتقاد نیست. چنان که برنیامدن حاجات نیز دلیل بر باطل بودن اعتقادات ما نمى باشد؛ بلکه این دستیابى به حوایج، از باب لطف و توجّه خداوند به بندگان خویش است که اسباب و علل را در عالم، طبق ظن نیکوى آنان، هموار و مهیا مى سازد.
او زبحر عذب آب شور خوردتا که آب شور او را کور کرد
بحر مى گوید به دست راست خورزآب من اى کور! تا یابى بصر
هست دست راست اینجا ظن راست کاو بداندنیک و بد را کز کجاست
مثنوى، دفتر دوم، ابیات 1118 – 1120.