۱۳۹۷/۱۰/۲۵
–
۳۴۴ بازدید
سلام پاسخ شما به پرسش شماره ۳۰۰۵۶۹۷۰۰/۱ قابل استفاده و مفید بود ولی بنده جواب کامل نگرفتم.
اولا طبق فرمایش شما سخن متکلمان و برخی فلاسفه شیعه و معتزله باطل است و واقعا هیچ دلیل محکمی ندارند بر اثبات حسن و قبح؟
ثانیا تکلیف ایات و روایات چه میشود مثلا اینکه نبلوکم بالشر و الخیر یا ان الله یامر بالعدل و نمونه های فراوان دیگر؟
با عرض سلام.
1ـ به فرض که سخن برخی متکلّمان شیعه یا معتزله باطل باشد، آیا آسمان به زمین میآید؟ مگر متکلّمان، خدا یا پیغمبر یا امام هستند که ما تمام سخنانشان را تصدیق کنیم؟ فلاسفه و عرفا هم همچنین. توجّه شود که نظر تمام متکلّمین شیعه هم در این باب، یکسان نیست. تحصیلات تخصّصی خود حقیر هم کلام است.
امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمودهاند: «إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَةِ الْحَقِّ فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه ــــ همانا دین خدا، با شخصیّتها شناخته نمیشود، بلکه با نشانههای حقّ شناخته میشود. پس حقّ را بشناس تا اهل حقّ را هم بشناسی!»
حجّت خدا، فقط و فقط عقل است و قرآن و معصوم. نه متکلّمین حجّت خدا هستند، نه فلاسفه و نه عرفا نه فقها.
2ـ در آیهی «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُون » منظور از شرّ، اموری مثل «مرگ» و «نقص عضو» و «بیماری» و «قحطی» و «گرسنگی» و امثال اینهاست که ربطی به بحث حسن و قبح افعال ندارند.
شاهدش آنکه فرمود: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ.»
منظور از شرّ در آیهی نخست، اموری از این قبیل هستند که در آیهی دوم آمده است.
در احادیث هم، «شرّ» مطرح در این آیه، را به چنین اموری تفسیر کردهاند.
امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ بیمار شدند، برخی اصحاب از ایشان پرسیدند: «کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ـ چگونه صبح کردی ای امیر مؤمنان؟» فرمودند: «بِشَرٍّ ـ با شرّ» گفتند: «سُبْحَانَ اللَّهِ هَذَا مِنْ کَلَامِ مِثْلِکَ ـــ سبحان الله از چون تویی چنین کلامی؟!!» فرمودند: ««یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ .» فَالْخَیْرُ الصِّحَّةُ وَ الْغِنَى وَ الشَّرُّ الْمَرَضُ وَ الْفَقْرُ ابْتِلَاءً وَ اخْتِبَاراً.»
در این حدیث، حضرت علی(ع) شرّ مطرح در آیه را تفسیر کردهاند به «بیماری و فقر و بلایا»؛ و اینها ربطی به حسن و قبح افعال ندارند.
3ـ امّا آیهی «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان … .»
بلی خداوند امر میکند به عدل؛ یعنی امر میکند به «وضع الشیء فی موضعه ـ قرار دادن هر چیزی در جای خودش». جای هر چیزی کجاست؟ همان جایی که خداوند متعال به امر تکوینی یا تشریعی، برایش معیّن کرده است.
پس خداوند متعال امر میکند به چیزی که حُسن آن، ناشی از امر خداست نه ناشی از ذاتش.
اساساً ذات خود اشیاء هم ناشی از امر خداست، کجا رسد حسن و قبح آنها. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون ؛ جز این نیست که امرش چنین است که وقتی چیزى را اراده کرد مى گوید: باش! پس میشود.»
اگر کسی عقیدهاش این باشد که چیزی مستقلّ از امر خدا، به نام «عدل» وجود دارد، که خدا بر اساس آن کار میکند، یا به آن امر میکند، چنین کسی در واقع، خدا را محتاج دانسته است. عدل، از فعل خدا انتزاع میشود نه اینکه معاذ الله، خداوند متعال، بر اساس عدل کار کند. خدایی که بر اساس چیزی کار کند، خدا نیست. خدا بودن با تابع قانون و قاعده بودن، در تعارض است.
در اینکه افعال، حُسن و قبح دارند شکّی نیست؛ سوال اساسی این است که منشاء این حسن و قبح، چیست؟ آیا منشاء آن، امر تکوینی یا تشریعی خداست، یا این حسن و قبح، مستقلّ از امر تکوینی یا تشریعی خدا، از ذات خود فعل ناشی میشود؟
اعتقاد به قول دوم، مستلزم انکار خالقیّت مطلق خداست.
خدای متعال فرمود: «اللَّهُ خالِقُ کُلِ شَیْ ء»؛ همان گونه که ذات افعال، مصداق شیء بوده و مخلوق خدا و متعلّق امر تکوینی اوست، حسن و قبح افعال هم مصداق شیء بوده، مخلوق خداست. خالقیّت خدا هم با امر و اراده است؛ و امر و ارادهی او دو گونه است؛ «امر و ارادهی تکوینی» و «امر و ارادهی تشریعی». او با هر دو، خلق میکند. امر تشریعی او هم وقتی اطاعت میشود، واسطهی خلق ایمان و تقوا میشود؛ کما اینکه وقتی اطاعت نشود، واسطهی خلق کفر و فسق میشود.
1ـ به فرض که سخن برخی متکلّمان شیعه یا معتزله باطل باشد، آیا آسمان به زمین میآید؟ مگر متکلّمان، خدا یا پیغمبر یا امام هستند که ما تمام سخنانشان را تصدیق کنیم؟ فلاسفه و عرفا هم همچنین. توجّه شود که نظر تمام متکلّمین شیعه هم در این باب، یکسان نیست. تحصیلات تخصّصی خود حقیر هم کلام است.
امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمودهاند: «إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ بَلْ بِآیَةِ الْحَقِّ فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه ــــ همانا دین خدا، با شخصیّتها شناخته نمیشود، بلکه با نشانههای حقّ شناخته میشود. پس حقّ را بشناس تا اهل حقّ را هم بشناسی!»
حجّت خدا، فقط و فقط عقل است و قرآن و معصوم. نه متکلّمین حجّت خدا هستند، نه فلاسفه و نه عرفا نه فقها.
2ـ در آیهی «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُون » منظور از شرّ، اموری مثل «مرگ» و «نقص عضو» و «بیماری» و «قحطی» و «گرسنگی» و امثال اینهاست که ربطی به بحث حسن و قبح افعال ندارند.
شاهدش آنکه فرمود: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ.»
منظور از شرّ در آیهی نخست، اموری از این قبیل هستند که در آیهی دوم آمده است.
در احادیث هم، «شرّ» مطرح در این آیه، را به چنین اموری تفسیر کردهاند.
امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ بیمار شدند، برخی اصحاب از ایشان پرسیدند: «کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ـ چگونه صبح کردی ای امیر مؤمنان؟» فرمودند: «بِشَرٍّ ـ با شرّ» گفتند: «سُبْحَانَ اللَّهِ هَذَا مِنْ کَلَامِ مِثْلِکَ ـــ سبحان الله از چون تویی چنین کلامی؟!!» فرمودند: ««یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ .» فَالْخَیْرُ الصِّحَّةُ وَ الْغِنَى وَ الشَّرُّ الْمَرَضُ وَ الْفَقْرُ ابْتِلَاءً وَ اخْتِبَاراً.»
در این حدیث، حضرت علی(ع) شرّ مطرح در آیه را تفسیر کردهاند به «بیماری و فقر و بلایا»؛ و اینها ربطی به حسن و قبح افعال ندارند.
3ـ امّا آیهی «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان … .»
بلی خداوند امر میکند به عدل؛ یعنی امر میکند به «وضع الشیء فی موضعه ـ قرار دادن هر چیزی در جای خودش». جای هر چیزی کجاست؟ همان جایی که خداوند متعال به امر تکوینی یا تشریعی، برایش معیّن کرده است.
پس خداوند متعال امر میکند به چیزی که حُسن آن، ناشی از امر خداست نه ناشی از ذاتش.
اساساً ذات خود اشیاء هم ناشی از امر خداست، کجا رسد حسن و قبح آنها. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون ؛ جز این نیست که امرش چنین است که وقتی چیزى را اراده کرد مى گوید: باش! پس میشود.»
اگر کسی عقیدهاش این باشد که چیزی مستقلّ از امر خدا، به نام «عدل» وجود دارد، که خدا بر اساس آن کار میکند، یا به آن امر میکند، چنین کسی در واقع، خدا را محتاج دانسته است. عدل، از فعل خدا انتزاع میشود نه اینکه معاذ الله، خداوند متعال، بر اساس عدل کار کند. خدایی که بر اساس چیزی کار کند، خدا نیست. خدا بودن با تابع قانون و قاعده بودن، در تعارض است.
در اینکه افعال، حُسن و قبح دارند شکّی نیست؛ سوال اساسی این است که منشاء این حسن و قبح، چیست؟ آیا منشاء آن، امر تکوینی یا تشریعی خداست، یا این حسن و قبح، مستقلّ از امر تکوینی یا تشریعی خدا، از ذات خود فعل ناشی میشود؟
اعتقاد به قول دوم، مستلزم انکار خالقیّت مطلق خداست.
خدای متعال فرمود: «اللَّهُ خالِقُ کُلِ شَیْ ء»؛ همان گونه که ذات افعال، مصداق شیء بوده و مخلوق خدا و متعلّق امر تکوینی اوست، حسن و قبح افعال هم مصداق شیء بوده، مخلوق خداست. خالقیّت خدا هم با امر و اراده است؛ و امر و ارادهی او دو گونه است؛ «امر و ارادهی تکوینی» و «امر و ارادهی تشریعی». او با هر دو، خلق میکند. امر تشریعی او هم وقتی اطاعت میشود، واسطهی خلق ایمان و تقوا میشود؛ کما اینکه وقتی اطاعت نشود، واسطهی خلق کفر و فسق میشود.