۱۳۹۷/۱۰/۲۳
–
۷۷۶ بازدید
چرا تفاوتی بین نظر عرفا و اشاعره , و نیز روایات در بحث حسن و قبح و مانند این.عصاره کلام هر دو این است که هر چه ان خسرو کند شیرین بود. یا ما رایت الا جمیلا و… نیست ؟
1ـ عرفا هم از نظر اعتقادی، مثل دیگر مسلمانان، مذاهب مختلف دارند؛ یعنی برخی از آنها از نظر کلامی، باور شیعی دارند، برخی دیگر، باور معتزلی دارند، برخی دیگر در مذهب اشاعره هستند؛ برخی هم در مذاهب دیگر هستند. لذا اینکه عرفا را جدا از این سه مذهب کلامی شمردهاید، موجب سردرگمی شما بزرگوار شده است. عرفا همانگونه که مذاهب فقهی یکسان ندارند، مذاهب کلامی یکسان هم ندارند. فلاسفه هم همین گونهاند. بلکه اغلب عرفا، اساساً سنّی و اشعری مذهب بودهاند. لذا طبیعی است که در گفتار آنها اثراتی از مذهب اشعری دیده شود. البته خود اشعری هم تحت تأثیر عرفا بوده است. امّا عرفای شیعه، در بحث حسن و قبح، اغلب همان موضع متکلّمین شیعه را دارند؛ تا آنجا که برخی از ایشان، مثل علّامه طباطبایی و علامه حسنزاده آملی، در آثارشان صراحتاً از «حسن و قبح ذاتی» یا «حسن و قبح عقلی» دفاع کردهاند. البته ممکن است عارفی شیعی هم باشد که در این مسأله، مذاق اشاعره را بپذیرد؛ یا نظریّهای غیر از نظر متکلّمین شیعه و معتزله و اشاعره را ابداع کند. این گونه عرفای شیعی، در واقع گرایشات اشعری ندارند، بلکه مستقلّ از نظرات متکلّمین، خودشان در این مسأله، به نظر مشابه نظر اشاعره رسیدهاند. البته همینها هم سعی کردهاند نظرشان را مخفی کنند؛ چرا که معمولاً متکلّمین و فقها ـ در تمام مذاهب ـ علاقهی خاصّی به تکفیر دارند؛ برخلاف عرفا و تا حدودی فلاسفه، که آزاداندیشتر هستند.
2ـ آیا افعال، ذاتاً متّصف به خوب یا بد هستند یا ذاتاً خنثی هستند و این امر و نهی خداست که آنها را خوب و بد میکند؟
اشاعره بر این باورند که افعال، ذاتاً نه خوب هستند نه بد، نه عدل هستند نه ظلم؛ لذا امر و نهی خداست که افعال را برای بندگان، خوب و عدل یا بد و ظلم میکند. به نظر میرسد که ابوالحسن اشعری هم این نظر و بسیاری از نظرات دیگرش را از عرفا اقتباس کرده باشد.
دقّت شود!
اشاعره میگویند: خوب و عدل برای بندگان، یعنی آنچه خدا بدان امر کند؛ و بد و ظلم برای بندگان، یعنی آنچه خدا از آن نهی کند.
امّا برخیها خیال کردهاند که اشاعره میگویند: اگر خدا به فعل قبیح هم امر کند، آن فعل قبیح، عدل میشود؛ مثلاً اگر خدا به شرابخواری امر کند، شرابخواری خوب و حسن خواهد بود.
این در واقع بیانصافی در حقّ اشاعره است. بلی ممکن است برخی از اشاعره هم در فهم نظر رسمی اشاعره، دچار بدفهمی شده باشند. لذا نمیتوان نظر آنها را دلیل بر نظر کلّ اشاعره گرفت، همانگونه که برخی شیعیان هم در انعکاس نظرات رسمی شیعه، دچار اشتباه میشوند.
اشاعره میگویند: برای خدا، حسن و قبیح، معنی ندارد. خدا خالق کارهاست نه انجام دهندهی کارها. حسن و قبح، در مقام تکلیف، معنی پیدا میکنند؛ لذا اگر گوسالهای بزرگ شد و با مادر خودش جفتگیری کرد، کار قبیحی نکرده است؛ چون اصلاً مکلّف نیست که حسن و قبح برای او معنی داشته باشد. اشاعره میگویند: خدا کار ظالمانه نمیکند، بلکه خدا کار ظالمانه را خلق میکند. یک کار، چه مورد امر خدا باشد و چه مورد نهی خدا باشد، در هر دو حال، مخلوق خداست و ذاتاً نه خوب است نه بد. امّا همین کار، که برای خدا، نه خوب است نه بد، اگر متعلّق امر خدا شد، برای بندگان، خوب و حسن خواهد بود؛ و اگر متعلّق نهی خدا شد، برای بندگان، بد و قبیح خواهد بود.
کشتن یک انسان را تصوّر کنید! این کار، مخلوق خداست؛ و ذاتاً نه خوب است نه بد. خدا همانگونه که «محیی: حیاتبخش» است، «ممیت: میراننده» هم هست. لذا برای خدا، «کشتن» قبیح نیست؛ او هر روز صدها انسان و حیوان را میکشد. در مورد خدا، حسن و قبح، بیمعنی است؛ و در مورد او، مکلّف بودن، بیمعنی است. حال فرض کنید یک گرگ به انسانی حمله کرده و انسان را بکشد، در این صورت نمیتوان گفت که آن گرگ، کار قبیحی کرده است؛ چون اصلاً مکلّف نیست؛ گرگ طبق طبیعتش عمل میکند. لذا آن گرگ، در واقع، کار بدی نکرده است؛ کما اینکه کار خوبی هم نکرده است؛ بلکه صرفاً کاری مطابق طبیعتش کرده است. در مورد این کار، عواطف کور انسانی میگوید که آن گرگ، کار بدی کرده است؛ امّا عقل سلیم میگوید گرگ، طبیعتش همین است؛ لذا کار او حقیقتاً قبحی ندارد. برای گرگ، کشتن انسان و گوسفند، فرقی ندارد؛ از نگاه گرگ، انسان و گوسفند، هر دو غذا هستند.
حرف اشاعره این است، امّا متأسفانه مخالفانشان، نظر آنها را طوری بیان میکنند که در نظر شنونده و خواننده، زشت جلوه کند. مثلاً میگویند که اشاعره گفتهاند اگر خدا انبیاء را هم به جهنّم ببرد کار قبیحی نکرده است. این گونه مثال زدن در بیان نظرات اشاعره، در واقع نوعی مغالطه است.
امّا متکلّمین شیعه و متکلّمین معتزله، چه میگویند؟
اینها بر این باورند که افعال، ذاتاً خوب یا بد هستند و عقل بشر نیز اجمالاً خوب و بد افعال را درک میکند؛ مثلاً راستگویی ذاتاً خوب است و دروغگویی ذاتاً بد است؛ و عقل هم میفهمد که آن خوب است و این بد است؛ یا عدل، ذاتاً خوب است و ظلم، ذاتاً بد است؛ و عقل میفهمد که عدل خوب است و ظلم بد است.
برای اثبات این ادّعا هم میگویند: شاهد این ادّعا آن است که حتّی کفّاری هم که خدا و امر و نهی خدا را قبول ندارد، دروغ و خیانت و دزدی و امثال اینها را قبیح میدانند و راستگویی و امانتداری را خوب میدانند.
همچنین قائلند که نه تنها افعال، ذاتاً خوب یا بد هستند، بلکه خداوند متعال هم همواره کار خوب را انجام میدهد و به کار خوب امر میکند؛ و کار بد را نمیکند و از کار بد، نهی میکند.
عرض میشود: کفّاری که به حسن و قبح افعال گرایش دارند، در واقع تحت تأثیر جوّ حاکم بر جوامع انسانی رفتار میکنند نه طبق منطق عقل. جوّ حاکم بر جوامع را هم انبیاء در طول تاریخ ایجاد کردهاند. مثلاً سنّت ازدواج در میان کفّار هم هست، در حالی که طبق منطق کفر، باید به آزادی جنسی قائل بود. پس چرا کفّار هم مثل خداباوران، سنّت ازدواج را محترم میشمارند؟ چون انبیاء در طول تاریخ، این سنّت الهی را تبدیل به فرهنگ کردهاند؛ و اموری که تبدیل به فرهنگ شدهاند، به راحتی از بین نمیروند. اگر کافری واقعاً به بخواهد منطقی و عقلانی زندگی کند، در آن صورت، راستگویی و دروغگویی برایش یکسان خواهند شد؛ چنین کسی هر کدام را به نفع خودش بداند، همان را انجام خواهد داد. واقعیّت این است که کفّار، اغلب طبق رسوبات فرهنگ انبیاء زندگی میکنند. اگر میخواستند به صورت خالص، طبق منطق کفر زندگی کنند، در آن صورت، باید هر کاری را مجاز میدانستند؛ کما اینکه کفّار رها شده از بند فرهنگ حاکم بر جامعه، چنین هستند و حسن و قبح برایشان معنی ندارد.
اشکال دیگر اشاعره بر عدلیه این است که: پس شما خالقیّت مطلق خدا را قبول ندارید. اگر افعال قبیح را خدا خلق نمیکند پس چه کسی خلق میکند؟
پاسخهایی عدلیه دادهاند که هر کدام جای بحث دارد.
3ـ چرا حتّی برخی عرفا و فلاسفهی شیعه هم در خصوص این مسأله ـ البته در لفافه ـ گرایش به نظر اشاعره دارند؟
به خاطر اینکه این نظر را به منطق توحید نزدیکتر یافتهاند.
البته قضیّه در واقع بالعکس است؛ یعنی این نظر در واقع، اصالتاً برای عرفا بوده، و ابوالحسن اشعری، از آنها اقتباس کرده است. بسیاری دیگر از نظریّات اشعری هم در واقع از عرفا اقتباس شده است. البته وی بعد از اقتباس، سعی کرده نظرات عرفا را طبق مبانی اهل سنّت شرح دهد که اغلب، ناموفّق بوده است.
2ـ آیا افعال، ذاتاً متّصف به خوب یا بد هستند یا ذاتاً خنثی هستند و این امر و نهی خداست که آنها را خوب و بد میکند؟
اشاعره بر این باورند که افعال، ذاتاً نه خوب هستند نه بد، نه عدل هستند نه ظلم؛ لذا امر و نهی خداست که افعال را برای بندگان، خوب و عدل یا بد و ظلم میکند. به نظر میرسد که ابوالحسن اشعری هم این نظر و بسیاری از نظرات دیگرش را از عرفا اقتباس کرده باشد.
دقّت شود!
اشاعره میگویند: خوب و عدل برای بندگان، یعنی آنچه خدا بدان امر کند؛ و بد و ظلم برای بندگان، یعنی آنچه خدا از آن نهی کند.
امّا برخیها خیال کردهاند که اشاعره میگویند: اگر خدا به فعل قبیح هم امر کند، آن فعل قبیح، عدل میشود؛ مثلاً اگر خدا به شرابخواری امر کند، شرابخواری خوب و حسن خواهد بود.
این در واقع بیانصافی در حقّ اشاعره است. بلی ممکن است برخی از اشاعره هم در فهم نظر رسمی اشاعره، دچار بدفهمی شده باشند. لذا نمیتوان نظر آنها را دلیل بر نظر کلّ اشاعره گرفت، همانگونه که برخی شیعیان هم در انعکاس نظرات رسمی شیعه، دچار اشتباه میشوند.
اشاعره میگویند: برای خدا، حسن و قبیح، معنی ندارد. خدا خالق کارهاست نه انجام دهندهی کارها. حسن و قبح، در مقام تکلیف، معنی پیدا میکنند؛ لذا اگر گوسالهای بزرگ شد و با مادر خودش جفتگیری کرد، کار قبیحی نکرده است؛ چون اصلاً مکلّف نیست که حسن و قبح برای او معنی داشته باشد. اشاعره میگویند: خدا کار ظالمانه نمیکند، بلکه خدا کار ظالمانه را خلق میکند. یک کار، چه مورد امر خدا باشد و چه مورد نهی خدا باشد، در هر دو حال، مخلوق خداست و ذاتاً نه خوب است نه بد. امّا همین کار، که برای خدا، نه خوب است نه بد، اگر متعلّق امر خدا شد، برای بندگان، خوب و حسن خواهد بود؛ و اگر متعلّق نهی خدا شد، برای بندگان، بد و قبیح خواهد بود.
کشتن یک انسان را تصوّر کنید! این کار، مخلوق خداست؛ و ذاتاً نه خوب است نه بد. خدا همانگونه که «محیی: حیاتبخش» است، «ممیت: میراننده» هم هست. لذا برای خدا، «کشتن» قبیح نیست؛ او هر روز صدها انسان و حیوان را میکشد. در مورد خدا، حسن و قبح، بیمعنی است؛ و در مورد او، مکلّف بودن، بیمعنی است. حال فرض کنید یک گرگ به انسانی حمله کرده و انسان را بکشد، در این صورت نمیتوان گفت که آن گرگ، کار قبیحی کرده است؛ چون اصلاً مکلّف نیست؛ گرگ طبق طبیعتش عمل میکند. لذا آن گرگ، در واقع، کار بدی نکرده است؛ کما اینکه کار خوبی هم نکرده است؛ بلکه صرفاً کاری مطابق طبیعتش کرده است. در مورد این کار، عواطف کور انسانی میگوید که آن گرگ، کار بدی کرده است؛ امّا عقل سلیم میگوید گرگ، طبیعتش همین است؛ لذا کار او حقیقتاً قبحی ندارد. برای گرگ، کشتن انسان و گوسفند، فرقی ندارد؛ از نگاه گرگ، انسان و گوسفند، هر دو غذا هستند.
حرف اشاعره این است، امّا متأسفانه مخالفانشان، نظر آنها را طوری بیان میکنند که در نظر شنونده و خواننده، زشت جلوه کند. مثلاً میگویند که اشاعره گفتهاند اگر خدا انبیاء را هم به جهنّم ببرد کار قبیحی نکرده است. این گونه مثال زدن در بیان نظرات اشاعره، در واقع نوعی مغالطه است.
امّا متکلّمین شیعه و متکلّمین معتزله، چه میگویند؟
اینها بر این باورند که افعال، ذاتاً خوب یا بد هستند و عقل بشر نیز اجمالاً خوب و بد افعال را درک میکند؛ مثلاً راستگویی ذاتاً خوب است و دروغگویی ذاتاً بد است؛ و عقل هم میفهمد که آن خوب است و این بد است؛ یا عدل، ذاتاً خوب است و ظلم، ذاتاً بد است؛ و عقل میفهمد که عدل خوب است و ظلم بد است.
برای اثبات این ادّعا هم میگویند: شاهد این ادّعا آن است که حتّی کفّاری هم که خدا و امر و نهی خدا را قبول ندارد، دروغ و خیانت و دزدی و امثال اینها را قبیح میدانند و راستگویی و امانتداری را خوب میدانند.
همچنین قائلند که نه تنها افعال، ذاتاً خوب یا بد هستند، بلکه خداوند متعال هم همواره کار خوب را انجام میدهد و به کار خوب امر میکند؛ و کار بد را نمیکند و از کار بد، نهی میکند.
عرض میشود: کفّاری که به حسن و قبح افعال گرایش دارند، در واقع تحت تأثیر جوّ حاکم بر جوامع انسانی رفتار میکنند نه طبق منطق عقل. جوّ حاکم بر جوامع را هم انبیاء در طول تاریخ ایجاد کردهاند. مثلاً سنّت ازدواج در میان کفّار هم هست، در حالی که طبق منطق کفر، باید به آزادی جنسی قائل بود. پس چرا کفّار هم مثل خداباوران، سنّت ازدواج را محترم میشمارند؟ چون انبیاء در طول تاریخ، این سنّت الهی را تبدیل به فرهنگ کردهاند؛ و اموری که تبدیل به فرهنگ شدهاند، به راحتی از بین نمیروند. اگر کافری واقعاً به بخواهد منطقی و عقلانی زندگی کند، در آن صورت، راستگویی و دروغگویی برایش یکسان خواهند شد؛ چنین کسی هر کدام را به نفع خودش بداند، همان را انجام خواهد داد. واقعیّت این است که کفّار، اغلب طبق رسوبات فرهنگ انبیاء زندگی میکنند. اگر میخواستند به صورت خالص، طبق منطق کفر زندگی کنند، در آن صورت، باید هر کاری را مجاز میدانستند؛ کما اینکه کفّار رها شده از بند فرهنگ حاکم بر جامعه، چنین هستند و حسن و قبح برایشان معنی ندارد.
اشکال دیگر اشاعره بر عدلیه این است که: پس شما خالقیّت مطلق خدا را قبول ندارید. اگر افعال قبیح را خدا خلق نمیکند پس چه کسی خلق میکند؟
پاسخهایی عدلیه دادهاند که هر کدام جای بحث دارد.
3ـ چرا حتّی برخی عرفا و فلاسفهی شیعه هم در خصوص این مسأله ـ البته در لفافه ـ گرایش به نظر اشاعره دارند؟
به خاطر اینکه این نظر را به منطق توحید نزدیکتر یافتهاند.
البته قضیّه در واقع بالعکس است؛ یعنی این نظر در واقع، اصالتاً برای عرفا بوده، و ابوالحسن اشعری، از آنها اقتباس کرده است. بسیاری دیگر از نظریّات اشعری هم در واقع از عرفا اقتباس شده است. البته وی بعد از اقتباس، سعی کرده نظرات عرفا را طبق مبانی اهل سنّت شرح دهد که اغلب، ناموفّق بوده است.