۱۳۹۶/۰۷/۳۰
–
۸۴۳ بازدید
ایا معاد فقط برای انسان هاست یاتمام موجودات
آنچه از قرآن به دست می آید این است که رستاخیز اختصاص به انسان ندارد , بلکه امری عام است و همه جهان دارای رستاخیز است و جهان آخرت ظرف کمال همه موجودا ت و تجلی ملکوت الهی و ظهور جنبه یلی الربی همه مخلوقات است.
نیز آیاتى از قرآن کریم به طور ویژه اشاره به حشر حیوانات دارد؛ از جمله:
الف. « ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اَلْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی اَلْکِتابِ مِنْ شَیْ ءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ؛ هیچ جنبنده اى در زمین، و هیچ پرنده اى که با دو بال خود پرواز مى کند، نیست مگر این که امّت هایى همانند شما هستند. ما هیچ چیز را در این کتاب، فرو گذار نکردیم، سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مى شوند»،(انعام/38). از این که در ذیل آیه فرموده: «ثم…» استفاده مى شود که مراد از این شباهت، تنها شباهت در احتیاج به خوراک و جفت گیرى و تهیه مسکن نیست؛ بلکه جهت اشتراک دیگرى نیز بین انسان و حیوانات هست که آنها را در مسأله بازگشت به سوى خدا، به انسان تشبیه کرده است.
ب. «وَ إِذَا اَلْوُحُوشُ حُشِرَتْ »،(تکویر، آیه 5). وحوش جمع وحش است و وحش حیوانى است که هرگز با انسان ها اُنس نمى گیرد (مانند درندگان و امثال آن). ظاهر آیه – از این جهت که در سیاق آیات توصیف کننده قیامت قرار دارد – بیانگر این است که حیوانان وحشى هم در روز قیامت، مانند انسان ها محشور خواهند شد. اما این که پس از محشور شدن چه وضعى خواهند داشت و سر انجام کارشان چه خواهد شد، در کلام خداى تعالى و روایات معتبر، چیزى نیامده است. حال باید دید، ملاک حشر و بازگشت انسان به سوى خدا چیست؟ و آیا همان ملاک، مشترکاً در حیوانات نیز وجود دارد؟ بدیهى است که ملاک محشور شدن در انسان، جز نوعى از زندگى ارادى و شعورى – که راهى به سوى سعادت یا بدبختى نشان مى دهد – نیست. ملاک سعادت تنها همان داشتن شعور و فطرت انسانى است که به کمک پیامبران راه مشروعى از اعتقاد و عمل را به روى او باز مى کند و انسان آن راه را بپیماید، در دنیا و آخرت سعادتمند مى شود. این سنتى است که فطرت هر انسانى، آن را قبول دارد و در دو محور خلاصه مى شود: دعوت به کار خیر و عدل و نهى از عمل بد و ظلم. آیات بسیارى از قرآن کریم، مؤیّد این نگرش است؛ از جمله: « وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها؛ و قسم به جان آدمى و آن کس که آن را آفریده و منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است »، (شمس، آیه 7 و 8). با تفکّر عمیق در مراحل زندگى حیوانات و در نظر گرفتن حالات مختلفى که هر نوع از حیوانات در مسیر زندگى به خود مى گیرند، روشن مى شود که حیوانات هم مانند انسان، داراى آرا و عقاید فردى و اجتماعى اند و حرکات و سکناتى که در راه بقا و جلوگیرى از نابود شدن از خود نشان مى دهند، همه بر مبناى آن عقاید است؛ یعنى، حیوان نسبت به حاجت هاى خود و این که چگونه مى توان آن ها را برآورده ساخت، داراى شعور، آرا و عقایدى است که همان ها او را مانند انسان، به جلب منافع و دفع ضررها وا مى دارد. حیوانات نیز مانند آدمیان تا اندازه اى، از موهبت اختیار بهره دارند (البته نه به آن قوت و شدّتش که در انسان هست) و نیز داراى سطحى از فهم و شعوراند. موارد فراوانى است که به برخى از آن شواهد اشاره مى شود.
1. زیست شناسان در بسیارى از انواع حیوانات (مانند مورچه، زنبور عسل و موریانه) آثار عجیبى از تمدن و نازک کارى هاى ظریفى در صنعت و لطایفى در شیوه اداره مجموعه خود برخورده اند که هرگز نظیر آن – جز در بعضى از ملل متمدن – دیده نشده است. قرآن کریم مى فرماید: « وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ ؛ و نیز در آفرینش شما و جنبندگانى که [در سراسر زمین ] پراکنده ساخته، نشانه هایى است براى جمعیتى که اهل یقین اند»، (جاثیه، آیه 4). این آیات مردم را به شناختن عموم حیوانات و تفکّر در کیفیت خلقت آنها و کارهایى که مى کنند، ترغیب نموده و در آیات دیگرى به عبرت گرفتن از بعضى از آنها (مانند چهارپایان، پرندگان، مورچگان و زنبور عسل) دعوت کرده است وقتى که زندگى بسیارى از حیوانات با نظام جالب و شگفت انگیزى آمیخته است چه مانعى دارد که این اعمال – همان طور که ظاهرشان نشان مى دهد – ناشى از عقل و درک باشد؟ گرچه بعضى میل دارند همه این ها را یک نوع الهام غریزى بدانند، اما هیچ دلیلى براى این موضوع در دست نیست که اعمال آنها به صورت ناخودآگاه و غریزى – بدون عقل – انجام مى شود.
2. با دقت در حالات نفسانى انسان – که به وسیله آن افعال اختیارى خود را انجام مى دهد – استنباط مى شود که به شعور و اراده احتیاج است. همین شعور و اراده، در سطحى نازل تر، در حیوانات – مخصوصاً حیوانات اهلى – مشاهده مى شود، مثلاً در بعضى موارد حیوان از خود حرکاتى نشان مى دهد که انسان، مى فهمد که این حیوان در انجام دادن آن عمل مردّد است و در بعضى موارد مى بینیم که حیوان با توجه به نهىِ صاحبش – از ترس شکنجه و یا به جهت تربیتى که یافته است – از انجام دادن عملى خوددارى مى کند. در واقع همه کارهاى حیوان، مانند موش گرفتن گربه و یا فرار موش از گربه نیست که به دلیل روشن بودن نفع آن، بدون بهره گیرى از تفکّر، اراده به عمل اقدام کند، بلکه در بعضى از موارد، صرف علم به وجود آن در برانگیختن اراده کافى نیست؛ چون به نافع بودنش جزم و یقین ندارد انگیزش اراده به سوى آن محتاج به تفکّر است. از این رو ناگزیر است که فکر و شعور خود را به کار اندازد و ببیند آیا نواقص و موانعى همراه آن هست یا نه و این که آیا نافع است یا مُضر؟ در این قبیل موارد، آن قدر فکر خود را به کار مى اندازد، تا به یک طرف احتمالات یقین پیدا کند. اینها دلیل بر این است که در نفوس حیوانات هم، حقیقى به نام اختیار و استعداد حکم کردن به شایسته و ناشایست وجود دارد. او نیز مى تواند یک جا به لزوم فعل حکم کند و جایى دیگر به وجوب ترک آن و ملاک اختیار نیز همین است. البته این صلاحیت، بسیار ضعیف تر از آن مقدارى است که در نزد انسان ها دیده مى شود. (براى مطالعه بیشتر ر.ک: تفسیر نمونه، ج 5، ص 224).
اما چند نکته درباره حشر حیوانات قابل ذکر است:
1. با توجه به این دلایل و دلیل هاى متعدد دیگر، وقتى صحیح باشد که بگوییم حیوانات هم تا اندازه اى – هر چند ضعیف – از اختیار سهمى دارند؛ چرا صحیح نباشد احتمال دهیم که خدا سبحان، حدّ متوسط همان اختیار ضعیف را ملاک تکالیف مخصوص قرار دهد که با افق فهم آنها مناسب باشد و ما از آن اطلاعى نداشته باشیم. خلاصه، راهى باشد که از آن راه، پاداش دادن به حیوان مطیع و مؤاخذه از حیوان سرکش، صحیح باشد و جز خداى سبحان، کسى بر آن آگاهى نداشته باشد؟
2. تکلیف مراحلى دارد و هر مرحله، ادراک و عقلى متناسب با خود مى خواهد. تکالیف فراوانى که در قوانین اسلامى، براى انسان وجود دارد، به قدرى است که بدون داشتن یک سطح عالى از عقل و درک، انجام دادن آنها ممکن نیست و ما هرگز نمى توانیم چنان تکالیفى را براى حیوانات بپذیریم؛ زیرا شرایط آن در حیوانات حاصل نیست. اما مرحله ساده و پایین ترى از تکلیف تصور مى شود که اندکى فهم و شعور، براى آن کافى است. ما نمى توانیم چنان فهم و شعور و تکالیفى را به طور کلى، درباره حیوانات انکار کنیم. حتى درباره کودکان و دیوانگانى که پاره اى از مسائل را مى فهمند، انکار همه تکالیف مشکل است؛ مثلاً نوجوانان چهارده ساله را – که به حدّ بلوغ نرسیده ولى کاملاً مطالب را خوانده و فهمیده اند – در نظر بگیریم. اگر آنان مرتکب قتل نفس شوند – در حالى که تمام زیان هاى این عمل را مى دانند -؛ آیا مى توان گفت که هیچ گناهى از آنان سر نزده است؟ قوانین کیفرى دنیا نیز افراد نابالغ را در برابر پاره اى از گناهان، مجازات مى کنند؛ هر چند مجازات هاى آنان خفیف تر است. بنابراین بلوغ و عقل کامل، شرط تکلیف در مرحله عالى و کامل است و در مراحل پایین تر (یعنى در مورد پاره اى از اعمالى که قُبح و زشتى آن براى افراد پایین تر نیز کاملاً قابل درک است) نمى توان بلوغ و عقل کامل را شرط دانست.
3. در مورد این که آیا حشر حیوانات، شبیه حشر انسان است، یعنى، آنان هم مبعوث شده و اعمالشان حاضر مى شود و بر طبق آن پاداش و کیفر مى بینند یا نه؛ باید گفت: معناى حشر اساساً همین است؛ چرا که حشر در لغت به مفهوم جمع کردن افراد و سوق دادن آنان به سوى انجام کارى است. از آیاتى مانند: « إِنَّا مِنَ اَلْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ ؛ مسلماً ما از مجرمان انتقام خواهیم گرفت »،(سجده/22). و «فَلا تَحْسَبَنَّ اَللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اَللَّهَ عَزِیزٌ ذُو اِنتِقامٍ ؛ پس گمان مبر که خدا وعده اى را که به پیامبرانش داده، تخلّف کند؛ چرا که خداوند قادر و انتقام گیرنده است »، (ابراهیم، 47). و آیات مشابه آن استفاده مى شود که حکمت حشر، اِنعام و انتقام (جزاى احسان و ظلم) است و چون این دو وصف، در بین حیوانات نیز وجود دارد و اجمالاً بعضى از آنها را مى بینیم که در عمل خود ظلم مى کنند و برخى دیگر را مشاهده مى کنیم که احسان را رعایت مى کنند؛ از این رو باید بگوییم که حیوانات نیز حشر دارند، (ر.ک: المیزان، ج 7، صص 75 – 78 ، ذیل تفسیر آیات 37 – 55 سوره انعام ؛ تفسیر نمونه، ج 5، صص 224 – 227).
نیز آیاتى از قرآن کریم به طور ویژه اشاره به حشر حیوانات دارد؛ از جمله:
الف. « ما مِنْ دَابَّةٍ فِی اَلْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی اَلْکِتابِ مِنْ شَیْ ءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ؛ هیچ جنبنده اى در زمین، و هیچ پرنده اى که با دو بال خود پرواز مى کند، نیست مگر این که امّت هایى همانند شما هستند. ما هیچ چیز را در این کتاب، فرو گذار نکردیم، سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مى شوند»،(انعام/38). از این که در ذیل آیه فرموده: «ثم…» استفاده مى شود که مراد از این شباهت، تنها شباهت در احتیاج به خوراک و جفت گیرى و تهیه مسکن نیست؛ بلکه جهت اشتراک دیگرى نیز بین انسان و حیوانات هست که آنها را در مسأله بازگشت به سوى خدا، به انسان تشبیه کرده است.
ب. «وَ إِذَا اَلْوُحُوشُ حُشِرَتْ »،(تکویر، آیه 5). وحوش جمع وحش است و وحش حیوانى است که هرگز با انسان ها اُنس نمى گیرد (مانند درندگان و امثال آن). ظاهر آیه – از این جهت که در سیاق آیات توصیف کننده قیامت قرار دارد – بیانگر این است که حیوانان وحشى هم در روز قیامت، مانند انسان ها محشور خواهند شد. اما این که پس از محشور شدن چه وضعى خواهند داشت و سر انجام کارشان چه خواهد شد، در کلام خداى تعالى و روایات معتبر، چیزى نیامده است. حال باید دید، ملاک حشر و بازگشت انسان به سوى خدا چیست؟ و آیا همان ملاک، مشترکاً در حیوانات نیز وجود دارد؟ بدیهى است که ملاک محشور شدن در انسان، جز نوعى از زندگى ارادى و شعورى – که راهى به سوى سعادت یا بدبختى نشان مى دهد – نیست. ملاک سعادت تنها همان داشتن شعور و فطرت انسانى است که به کمک پیامبران راه مشروعى از اعتقاد و عمل را به روى او باز مى کند و انسان آن راه را بپیماید، در دنیا و آخرت سعادتمند مى شود. این سنتى است که فطرت هر انسانى، آن را قبول دارد و در دو محور خلاصه مى شود: دعوت به کار خیر و عدل و نهى از عمل بد و ظلم. آیات بسیارى از قرآن کریم، مؤیّد این نگرش است؛ از جمله: « وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها؛ و قسم به جان آدمى و آن کس که آن را آفریده و منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است »، (شمس، آیه 7 و 8). با تفکّر عمیق در مراحل زندگى حیوانات و در نظر گرفتن حالات مختلفى که هر نوع از حیوانات در مسیر زندگى به خود مى گیرند، روشن مى شود که حیوانات هم مانند انسان، داراى آرا و عقاید فردى و اجتماعى اند و حرکات و سکناتى که در راه بقا و جلوگیرى از نابود شدن از خود نشان مى دهند، همه بر مبناى آن عقاید است؛ یعنى، حیوان نسبت به حاجت هاى خود و این که چگونه مى توان آن ها را برآورده ساخت، داراى شعور، آرا و عقایدى است که همان ها او را مانند انسان، به جلب منافع و دفع ضررها وا مى دارد. حیوانات نیز مانند آدمیان تا اندازه اى، از موهبت اختیار بهره دارند (البته نه به آن قوت و شدّتش که در انسان هست) و نیز داراى سطحى از فهم و شعوراند. موارد فراوانى است که به برخى از آن شواهد اشاره مى شود.
1. زیست شناسان در بسیارى از انواع حیوانات (مانند مورچه، زنبور عسل و موریانه) آثار عجیبى از تمدن و نازک کارى هاى ظریفى در صنعت و لطایفى در شیوه اداره مجموعه خود برخورده اند که هرگز نظیر آن – جز در بعضى از ملل متمدن – دیده نشده است. قرآن کریم مى فرماید: « وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ ؛ و نیز در آفرینش شما و جنبندگانى که [در سراسر زمین ] پراکنده ساخته، نشانه هایى است براى جمعیتى که اهل یقین اند»، (جاثیه، آیه 4). این آیات مردم را به شناختن عموم حیوانات و تفکّر در کیفیت خلقت آنها و کارهایى که مى کنند، ترغیب نموده و در آیات دیگرى به عبرت گرفتن از بعضى از آنها (مانند چهارپایان، پرندگان، مورچگان و زنبور عسل) دعوت کرده است وقتى که زندگى بسیارى از حیوانات با نظام جالب و شگفت انگیزى آمیخته است چه مانعى دارد که این اعمال – همان طور که ظاهرشان نشان مى دهد – ناشى از عقل و درک باشد؟ گرچه بعضى میل دارند همه این ها را یک نوع الهام غریزى بدانند، اما هیچ دلیلى براى این موضوع در دست نیست که اعمال آنها به صورت ناخودآگاه و غریزى – بدون عقل – انجام مى شود.
2. با دقت در حالات نفسانى انسان – که به وسیله آن افعال اختیارى خود را انجام مى دهد – استنباط مى شود که به شعور و اراده احتیاج است. همین شعور و اراده، در سطحى نازل تر، در حیوانات – مخصوصاً حیوانات اهلى – مشاهده مى شود، مثلاً در بعضى موارد حیوان از خود حرکاتى نشان مى دهد که انسان، مى فهمد که این حیوان در انجام دادن آن عمل مردّد است و در بعضى موارد مى بینیم که حیوان با توجه به نهىِ صاحبش – از ترس شکنجه و یا به جهت تربیتى که یافته است – از انجام دادن عملى خوددارى مى کند. در واقع همه کارهاى حیوان، مانند موش گرفتن گربه و یا فرار موش از گربه نیست که به دلیل روشن بودن نفع آن، بدون بهره گیرى از تفکّر، اراده به عمل اقدام کند، بلکه در بعضى از موارد، صرف علم به وجود آن در برانگیختن اراده کافى نیست؛ چون به نافع بودنش جزم و یقین ندارد انگیزش اراده به سوى آن محتاج به تفکّر است. از این رو ناگزیر است که فکر و شعور خود را به کار اندازد و ببیند آیا نواقص و موانعى همراه آن هست یا نه و این که آیا نافع است یا مُضر؟ در این قبیل موارد، آن قدر فکر خود را به کار مى اندازد، تا به یک طرف احتمالات یقین پیدا کند. اینها دلیل بر این است که در نفوس حیوانات هم، حقیقى به نام اختیار و استعداد حکم کردن به شایسته و ناشایست وجود دارد. او نیز مى تواند یک جا به لزوم فعل حکم کند و جایى دیگر به وجوب ترک آن و ملاک اختیار نیز همین است. البته این صلاحیت، بسیار ضعیف تر از آن مقدارى است که در نزد انسان ها دیده مى شود. (براى مطالعه بیشتر ر.ک: تفسیر نمونه، ج 5، ص 224).
اما چند نکته درباره حشر حیوانات قابل ذکر است:
1. با توجه به این دلایل و دلیل هاى متعدد دیگر، وقتى صحیح باشد که بگوییم حیوانات هم تا اندازه اى – هر چند ضعیف – از اختیار سهمى دارند؛ چرا صحیح نباشد احتمال دهیم که خدا سبحان، حدّ متوسط همان اختیار ضعیف را ملاک تکالیف مخصوص قرار دهد که با افق فهم آنها مناسب باشد و ما از آن اطلاعى نداشته باشیم. خلاصه، راهى باشد که از آن راه، پاداش دادن به حیوان مطیع و مؤاخذه از حیوان سرکش، صحیح باشد و جز خداى سبحان، کسى بر آن آگاهى نداشته باشد؟
2. تکلیف مراحلى دارد و هر مرحله، ادراک و عقلى متناسب با خود مى خواهد. تکالیف فراوانى که در قوانین اسلامى، براى انسان وجود دارد، به قدرى است که بدون داشتن یک سطح عالى از عقل و درک، انجام دادن آنها ممکن نیست و ما هرگز نمى توانیم چنان تکالیفى را براى حیوانات بپذیریم؛ زیرا شرایط آن در حیوانات حاصل نیست. اما مرحله ساده و پایین ترى از تکلیف تصور مى شود که اندکى فهم و شعور، براى آن کافى است. ما نمى توانیم چنان فهم و شعور و تکالیفى را به طور کلى، درباره حیوانات انکار کنیم. حتى درباره کودکان و دیوانگانى که پاره اى از مسائل را مى فهمند، انکار همه تکالیف مشکل است؛ مثلاً نوجوانان چهارده ساله را – که به حدّ بلوغ نرسیده ولى کاملاً مطالب را خوانده و فهمیده اند – در نظر بگیریم. اگر آنان مرتکب قتل نفس شوند – در حالى که تمام زیان هاى این عمل را مى دانند -؛ آیا مى توان گفت که هیچ گناهى از آنان سر نزده است؟ قوانین کیفرى دنیا نیز افراد نابالغ را در برابر پاره اى از گناهان، مجازات مى کنند؛ هر چند مجازات هاى آنان خفیف تر است. بنابراین بلوغ و عقل کامل، شرط تکلیف در مرحله عالى و کامل است و در مراحل پایین تر (یعنى در مورد پاره اى از اعمالى که قُبح و زشتى آن براى افراد پایین تر نیز کاملاً قابل درک است) نمى توان بلوغ و عقل کامل را شرط دانست.
3. در مورد این که آیا حشر حیوانات، شبیه حشر انسان است، یعنى، آنان هم مبعوث شده و اعمالشان حاضر مى شود و بر طبق آن پاداش و کیفر مى بینند یا نه؛ باید گفت: معناى حشر اساساً همین است؛ چرا که حشر در لغت به مفهوم جمع کردن افراد و سوق دادن آنان به سوى انجام کارى است. از آیاتى مانند: « إِنَّا مِنَ اَلْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ ؛ مسلماً ما از مجرمان انتقام خواهیم گرفت »،(سجده/22). و «فَلا تَحْسَبَنَّ اَللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اَللَّهَ عَزِیزٌ ذُو اِنتِقامٍ ؛ پس گمان مبر که خدا وعده اى را که به پیامبرانش داده، تخلّف کند؛ چرا که خداوند قادر و انتقام گیرنده است »، (ابراهیم، 47). و آیات مشابه آن استفاده مى شود که حکمت حشر، اِنعام و انتقام (جزاى احسان و ظلم) است و چون این دو وصف، در بین حیوانات نیز وجود دارد و اجمالاً بعضى از آنها را مى بینیم که در عمل خود ظلم مى کنند و برخى دیگر را مشاهده مى کنیم که احسان را رعایت مى کنند؛ از این رو باید بگوییم که حیوانات نیز حشر دارند، (ر.ک: المیزان، ج 7، صص 75 – 78 ، ذیل تفسیر آیات 37 – 55 سوره انعام ؛ تفسیر نمونه، ج 5، صص 224 – 227).