۱۳۹۵/۰۷/۳۰
–
۸۰ بازدید
دلیل حضور قدرتهای استعماری در ایران ، ضعف ایرانیان بوده است؟
پیرامون دلایل حضور قدرتهای استعماری مثل انگلیس و روسیه در ایران در دوره قاجار و پهلوی گفتنی است: دلیل این حضور، فرهنگ استعمار پذیری مردم ایران نبوده، بلکه حاکمیت حاکمان مستبد، در عین حال بی لیاقت و رجال سیاسی سرسپرده، زبون و مرعوب قدرتهای استعماری بوده است. تاریخ مردم ایران و فرهنگ ایرانی اسلامی همواره استعمار ستیز بوده و قیام ها و جنبش های ضد استعماری مثل قیام تنباکو، نهضت مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی نشانگر روحیه و فرهنگ ضد استعماری مردم ایران می باشد. و لیکن در دوره قاجار متاسفانه حاکمان نالایق زمینه حضور استعمارگران را فراهم نمودند. در تاریخ ایران، دوره حکومت سلسله قاجار آبستن بسیاری از وقایع و رخداد هایی است که نتایج فراوانی در عرصه سیاست و اجتماع ایران بر جای گذاشته است. از جملة نتایج این وقایع را می توان بر روی سیاست خارجی کشور مشاهده نمود که طی آن ایران نه تنها قادر به ارائه یک دیپلماسی موفق و فعال نبود بلکه به شدت به سمت انفعال و تسلیم پذیری در برابر قدرت های بیگانه پیش رفت. در این روند شاهد سرسپردگی عده ای از رجال و تصمیم گیران سیاست خارجی کشور می باشیم که از نتایج منفی و زیانبار آن عقد قراردادهایی نظیر 1919 و… می باشد. تا قبل از حکومت قاجار ها در مواردی که نماینده یا فرستاده ای از سوی کشوری بیگانه برای انجام مأموریتی به ایران وارد کشور شده و به حضور پادشاه می رسید در اغلب موارد مقام ایرانی بدون کوچکترین بیم و ملاحظه ای از شأن و شوکت سفیر با نخوت و از موضع قدرت با سفیر یا نماینده خارجی برخورد می کردند. این موضوع به خوبی در برخوردی از سوی کریم خان زند با فرستاده دولت انگلیس مشهود است. نویسنده رستم التواریخ در خصوص برخورد کریم خان زند با فرستاده انگلستان می نویسد: «… اتفاقا در آن حیص و بیص ایلچ از جانب دولت خلود آیت انگلیز (انگلیس)به دربار معدلت مدار والا جاه کریم خان وکیل الدوله زند آمد. آن والا جاه مدتی او را طلب ننمود و به نزد خود او را حاضر نساخت. وزرا به خدمتش عرض کردند که ایلچی از جانب پادشاه انگلیز آمده چرا او را به حضور طلب نمی فرمایی؟ فرمود اگر با پادشاه ایران مهمی (کاری)دارد ما پادشاه ایران نیستیم وکیل دولت ایرانیم، پادشاه ایران شاه اسمعیل است که در قلعه آباده می باشد. ایلچی را به خدمت او ببرید و کارش را انجام بدهید و اگر با ما کاری دارد ما با وی کاری نداریم.» کریم خان پس از اصرار وزرا و اطرافیان خود بالاخره پس از چند روز به ایلچی انگلستان رخصت شرفیابی می دهد. «… روز دیگر ایلچیان فرنگی را طلب نمود و در کمال کبر و نخوت و بی التفاتی با رئیس آنها به کمک واسطه (مترجم)مکالمه نمود و ارمغان ها و هدیه ها و پیشکش های ایشان را به ساربانان و قاطرچیان و فراشان و تازی بانان بخشید و دو برابر پیشکشی که آورده بودند به ایشان انعام داد و مرخصشان کرد.» حال این رفتار کریم خان زند را مقایسه کنیم با رفتار زبونانة رجال و سردمداران سیاسی ایران با سفرا و نمایندگان خارجی در دوران قاجار و ایضاً در دوره حکومت پهلوی ها بر ایران. داستان رفتار کریم خان زند با ایلچی انگلستان از آن روی نقل شد که زمینه ای باشد برای مبحث علل انفعال حکومت ایران در قبال دولت خارجی در زمان حکومت قاجار ها که در واقع حکومت بلافصل بعد از حاکمیت زندیه بر ایران بود.
در مطالعه و تحلیل علل انفعال حکومت قاجار و نیز سرسپردگی برخی رجال ایرانی، جنگ های ایران و روس و شکست سنگین ایرانی ها در این جنگ ها و متعاقب آن انعقاد قرارداد های ننگین گلستان و ترکمانچای که حق قضاوت کنسولی (کاپیتولاسیون)را به اتباع روسیه اعطا کرد، از جمله مهم ترین علت ها به شمار می رود. از دیگر عواملی که موجب اقتدار و نفوذ بیش از حد عوامل بیگانه (روسیه و انگلستان)در کشور گردید، استبداد مطلقه پادشاهان قاجار، نبود قانون و امنیت و ظلم بی حد و حصر سلاطین و حکام به مردم بود. در چنین ساختاری نه تنها مردم عادی از ظلم و جور دستگاه حکومت در امان نبودند بلکه سیاستمداران و رجال سیاسی نیز امنیت جانی و مالی نداشتند. در دوران بی قانونی و بی عدالتی و در زیر یوغ ظلم و ستم حکام و سلاطین در دوره قاجار نخستین پناهگاه مردم اماکن متبرکه، مساجد، امامزاده و بیوت علما و مجتهدین بود، اما دیری نگذشت که این پناهگاه نیز از آنان گرفته شد. حکام و فرمانروایان که این اماکن را سدی در مقابل ظلم و جور خویش می دیدند بزودی نسبت به آنها هتک حرمت نموده و تقدس را از آنان زدودند تا ملجا و مأمنی برای خلق بیچاره باقی نماند. در این هنگامه برخی رجال و سیاستمداران که حاشیه امنیت خود را ناچیز یافته بودند از چاله به در آمده و به درون چاه سقوط کردند. آنها که از طرفی ظلم و بی عدالتی را دستگاه حکومتی شاهد بودند و از سوی دیگر قدرت روز افزون سفارتخانه های بیگانه را نظاره می کردند بزودی متوجه بیگانگان شده یا به آنها پناه می بردند و یا با یکی از مقامات خارجی ذی نفوذ ارتباط برقرار کرده خود را وابسته به آنان می گردانیدند تا در روز مبادا از اقتدار و نفوذ آنان جلوگیری کنند. بنابراین رویه اشتباه و ظلم و جور حاکمان و سردمداران حکومتی زمینه را برای پناه بردن برخی رجال و سیاستمداران و حتی مردم عادی به بیگانگان را فراهم آورده و در این آشفته بازار قدرت های خارجی نیز آنچه توانستند از آب گل آلود ماهی گرفتند.
در ادامه در رابطه با علل عقب ماندگی کشور در دوران قاجار و پهلوی مطالبی به اختصار بیان می گردد:
در مورد مسئله عقبماندگى کشور که یکی از عوامل اصلی آن استعمار و حضور قدرتهای استعماری در کشور بوده، سلسله مسائل و دلائلى وجود دارد که به صورت کلى مىتوان در دو دسته درونی و بیرونی دستهبندى نمود.
در مورد مسائل درونى شاید وجود برخى عناصر نالایق را در رأس امور بتوان دخیل دانست اما مهمتر از این عناصر وجود تفکراتى است که در برخى موارد زمام امور سیاسى اجتماعى ایران را به دست داشتهاند . وجود عناصر فکرى که مدهوش از تفکرات مغربزمین، تمام امکانات و نقاط قوت جامعه خود را نادیده انگاشته، ضمن اینکه جامعه ایران را در تمامى زمینهها جامعه عقبمانده مىدانستند ، به دنبال ارائه راهکارهایى براى غربى شدن جامعه ایران بودند . دادن نسخههایى مانند اینکه اگر « ایرانى مىخواهد پیشرفت کند باید از فرق سر تا نوک ناخن پا غربى شود » ، غیر از این نمىتوان تحلیل کرد . شما زمانى مىتوانید براى یک جامعه برنامه مطلوب خود را اجرا کنید ، که ابتدا به جامعه القاء کرده باشید که شما عقبماندهاید ، و هیچ امکانى براى پیشرفت ندارید مگر در پرتو اجراى برنامههایى خاص . بر این اساس باید گفت ، شاید نقش متفکران و برنامهریزان در این زمینه بیش از برخى عناصر نالایق و بىاطلاع است که تنها امور اجرایى را به دست داشتهاند . مقایسه میان دوران صدارت امیرکبیر و برخى دیگر از صدراعظمهاى دوران قاجارى مىتواند در این زمینه مناسب باشد . پادشاه همان پادشاه است، اما متفکران نزدیک به او زمانى که بدون توجه به ظرفیتهاى جامعه ایران به دنبال مستعمره شدن ایران هستند، باعث عقبنگهداشتن ایران شده ، در مقابل نخبگانى که مىخواهند بر اساس ظرفیتهاى جامعه ایران، برخى ناکامىها را جبران کنند، به دنبال استقلال و اقتدار ایران هستند. شاید عنوان این بحث را بتوان در خودباورى و عدم آن ردیابى نمود .
در مورد مسائل بیرونى، نیز مىتوان از موضوعاتى چون استعمار و هجمههاى دولتهاى تازه به قدرت رسیده اروپایى یاد کرد . استعمار در دو بُعد در این زمینه فعال است، اول ایجاد زمینههاى فکرى و فرهنگى ، یا به تعبیرى استعمار فرهنگى ( تهاجم فرهنگى ) ، و دیگرى استعمار عملى، در زمینههاى سیاسى ، اقتصادى و … است. راهکار اصلى استعمار در این دو بُعد ، نفوذ غیر مستقیم است ، یا به تعبیر بهتر تربیت نیروهاى بومى که بتوانند به خوبى اهداف استعمار را در جامعه هدف ، هموار کنند . زیرا استعمار مىداند در کشورهایى که سابقه تمدنى و فرهنگى عظیمى دارند ، نمىتوان به صورت علنى مداخله نمود ، اول باید زمینههاى فکرى و فرهنگى آن جامعه را از طریق تربیت نیروهاى وابسته ، فراهم نمود ، سپس به فکر تاراج منابع بود . امرى که در تاریخ معاصر ایران نیز قابل ردیابى بوده ، اگر نبود مقاومتهاى فکرى و فرهنگى برخى آگاهان در طول تاریخ به خصوص در دویست سال اخیر ، معلوم نیست چه بر سر میراث فرهنگى و هویتى ایران و ایرانى مىآمد . ریشههاى هویتى که به خصوص طى پنج قرن اخیر ، یعنى از بعد از روى کار آمدن سلسله صفویان ، مبناى هویتى جامعه ایران بوده و عملکردهاى همسو با آن موجب بسیارى از پیشرفتها و آبادانىها شده است . ولى هر زمان که بر خلاف جهت آن ، طى مسیر شده ، اثرات ناگوارى را در تاریخ این مرز و بوم از خود به یادگار گذاشته است.
البته درباره علل توسعهنیافتگی ایران دیدگاههای مختلفی وجود دارد که برخی از آنها جامعه را به عنوان عامل عقبماندگی می دانند. تحلیلهای مبتنی بر جامعهشناختی، عموما سعی دارند تا موانع توسعه را در درون صورتبندی اجتماعی یک جامعه بیابند، به این معنا که آنها باور دارند جوامع به لحاظ دارابودن ساختارهای اجتماعی خاص، نهادهای ویژه و در کل مناسبات ویژه حاکم بر آنها دارای توانایی یا عدم توانایی حرکت به سوی توسعه هستند. در این معنا، ساختار اجتماعی یک جامعه یا نهادهای آن میتواند، ارائهدهنده فرصتهایی برای پیشرفت یا موانعی برای پیشرفت باشند. در ایران از دوران آغاز تامل در پیرامون علل عقبماندگی، بسیار به نقش ساختارهای اجتماعی توجه شده است. در نزد تحلیلگران اولیه، این امر معمولا با عنوان کمبود نیروهای نوگرا در درون جامعهای با ساختار سنتی مورد توجه قرار گرفته است. مدتی بعد نیز آگاهی مشخصی از نقش ضدتوسعه اشرافیت قاجاری، زمینداران، ایلات و نظام ارباب، رعیتی به وجود آمد. به این معنا که به نظر آنها توسعه با عدم تغییر ساختار اجتماعی ناممکن مینمود. از این رو بود که از همان ابتدای فکر اصلاحات بحث اصلاحات ارضی در دستور کار قرار گرفت.
در یک جمعبندى کلى مىتوان گفت، جامعه ایران عقبمانده نبوده، بلکه جامعهاى است که داراى یکسرى کاستىهاست. در ریشهیابى این کاستىها مىتوان سلسله عوامل درونى و بیرونى را مدنظر قرار داد، که به نظر ما، اگر عوامل بیرونى در این مسائل دخالتى نکرده بودند، مردم و نخبگان ایرانى این توانایى را داشتند که خود بر اساس ظرفیتهاى بالاى خود، این نواقص را جبران کنند. نمونه این امر را در طول تاریخ مىتوانید ملاحظه کنید، نهضت مردمى و دینى مشروطه در حدود یکصد سال پیش به قصد رفع همین نقائص، یعنى مقابله با استبداد و استعمار، شکل گرفت، که اگر دخالتهاى بیگانگان و نیز سنگاندازى عناصر وابسته به آن در این نهضت نبود. مىتوانست اثرات مثبتى در جامعه ما داشته باشد. با تمامی این احوال، دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی را به لحاظ توجه به علم و تکنولوژی باید یک سرفصل مهم و اساسی بر شمرد که باعث شده است تا امروزه علم و تکنولوژی در کشور در مسیر رشد و پیشرفت قرار گیرد و امروزه دستاوردهای مهمی حاصل شده است که حتی بیگانگان نیز قادر به انکار آن نیستند.(جهت اطلاع بیشتر در این زمینه مىتوانید به کتاب تاریخ تحولات ایران معاصر، نوشته دکتر موسى نجفى و موسى حقانى و نیز مجموعه اسناد و مدارک، خانه مشروطه اصفهان مراجعه نمایید.)
در مطالعه و تحلیل علل انفعال حکومت قاجار و نیز سرسپردگی برخی رجال ایرانی، جنگ های ایران و روس و شکست سنگین ایرانی ها در این جنگ ها و متعاقب آن انعقاد قرارداد های ننگین گلستان و ترکمانچای که حق قضاوت کنسولی (کاپیتولاسیون)را به اتباع روسیه اعطا کرد، از جمله مهم ترین علت ها به شمار می رود. از دیگر عواملی که موجب اقتدار و نفوذ بیش از حد عوامل بیگانه (روسیه و انگلستان)در کشور گردید، استبداد مطلقه پادشاهان قاجار، نبود قانون و امنیت و ظلم بی حد و حصر سلاطین و حکام به مردم بود. در چنین ساختاری نه تنها مردم عادی از ظلم و جور دستگاه حکومت در امان نبودند بلکه سیاستمداران و رجال سیاسی نیز امنیت جانی و مالی نداشتند. در دوران بی قانونی و بی عدالتی و در زیر یوغ ظلم و ستم حکام و سلاطین در دوره قاجار نخستین پناهگاه مردم اماکن متبرکه، مساجد، امامزاده و بیوت علما و مجتهدین بود، اما دیری نگذشت که این پناهگاه نیز از آنان گرفته شد. حکام و فرمانروایان که این اماکن را سدی در مقابل ظلم و جور خویش می دیدند بزودی نسبت به آنها هتک حرمت نموده و تقدس را از آنان زدودند تا ملجا و مأمنی برای خلق بیچاره باقی نماند. در این هنگامه برخی رجال و سیاستمداران که حاشیه امنیت خود را ناچیز یافته بودند از چاله به در آمده و به درون چاه سقوط کردند. آنها که از طرفی ظلم و بی عدالتی را دستگاه حکومتی شاهد بودند و از سوی دیگر قدرت روز افزون سفارتخانه های بیگانه را نظاره می کردند بزودی متوجه بیگانگان شده یا به آنها پناه می بردند و یا با یکی از مقامات خارجی ذی نفوذ ارتباط برقرار کرده خود را وابسته به آنان می گردانیدند تا در روز مبادا از اقتدار و نفوذ آنان جلوگیری کنند. بنابراین رویه اشتباه و ظلم و جور حاکمان و سردمداران حکومتی زمینه را برای پناه بردن برخی رجال و سیاستمداران و حتی مردم عادی به بیگانگان را فراهم آورده و در این آشفته بازار قدرت های خارجی نیز آنچه توانستند از آب گل آلود ماهی گرفتند.
در ادامه در رابطه با علل عقب ماندگی کشور در دوران قاجار و پهلوی مطالبی به اختصار بیان می گردد:
در مورد مسئله عقبماندگى کشور که یکی از عوامل اصلی آن استعمار و حضور قدرتهای استعماری در کشور بوده، سلسله مسائل و دلائلى وجود دارد که به صورت کلى مىتوان در دو دسته درونی و بیرونی دستهبندى نمود.
در مورد مسائل درونى شاید وجود برخى عناصر نالایق را در رأس امور بتوان دخیل دانست اما مهمتر از این عناصر وجود تفکراتى است که در برخى موارد زمام امور سیاسى اجتماعى ایران را به دست داشتهاند . وجود عناصر فکرى که مدهوش از تفکرات مغربزمین، تمام امکانات و نقاط قوت جامعه خود را نادیده انگاشته، ضمن اینکه جامعه ایران را در تمامى زمینهها جامعه عقبمانده مىدانستند ، به دنبال ارائه راهکارهایى براى غربى شدن جامعه ایران بودند . دادن نسخههایى مانند اینکه اگر « ایرانى مىخواهد پیشرفت کند باید از فرق سر تا نوک ناخن پا غربى شود » ، غیر از این نمىتوان تحلیل کرد . شما زمانى مىتوانید براى یک جامعه برنامه مطلوب خود را اجرا کنید ، که ابتدا به جامعه القاء کرده باشید که شما عقبماندهاید ، و هیچ امکانى براى پیشرفت ندارید مگر در پرتو اجراى برنامههایى خاص . بر این اساس باید گفت ، شاید نقش متفکران و برنامهریزان در این زمینه بیش از برخى عناصر نالایق و بىاطلاع است که تنها امور اجرایى را به دست داشتهاند . مقایسه میان دوران صدارت امیرکبیر و برخى دیگر از صدراعظمهاى دوران قاجارى مىتواند در این زمینه مناسب باشد . پادشاه همان پادشاه است، اما متفکران نزدیک به او زمانى که بدون توجه به ظرفیتهاى جامعه ایران به دنبال مستعمره شدن ایران هستند، باعث عقبنگهداشتن ایران شده ، در مقابل نخبگانى که مىخواهند بر اساس ظرفیتهاى جامعه ایران، برخى ناکامىها را جبران کنند، به دنبال استقلال و اقتدار ایران هستند. شاید عنوان این بحث را بتوان در خودباورى و عدم آن ردیابى نمود .
در مورد مسائل بیرونى، نیز مىتوان از موضوعاتى چون استعمار و هجمههاى دولتهاى تازه به قدرت رسیده اروپایى یاد کرد . استعمار در دو بُعد در این زمینه فعال است، اول ایجاد زمینههاى فکرى و فرهنگى ، یا به تعبیرى استعمار فرهنگى ( تهاجم فرهنگى ) ، و دیگرى استعمار عملى، در زمینههاى سیاسى ، اقتصادى و … است. راهکار اصلى استعمار در این دو بُعد ، نفوذ غیر مستقیم است ، یا به تعبیر بهتر تربیت نیروهاى بومى که بتوانند به خوبى اهداف استعمار را در جامعه هدف ، هموار کنند . زیرا استعمار مىداند در کشورهایى که سابقه تمدنى و فرهنگى عظیمى دارند ، نمىتوان به صورت علنى مداخله نمود ، اول باید زمینههاى فکرى و فرهنگى آن جامعه را از طریق تربیت نیروهاى وابسته ، فراهم نمود ، سپس به فکر تاراج منابع بود . امرى که در تاریخ معاصر ایران نیز قابل ردیابى بوده ، اگر نبود مقاومتهاى فکرى و فرهنگى برخى آگاهان در طول تاریخ به خصوص در دویست سال اخیر ، معلوم نیست چه بر سر میراث فرهنگى و هویتى ایران و ایرانى مىآمد . ریشههاى هویتى که به خصوص طى پنج قرن اخیر ، یعنى از بعد از روى کار آمدن سلسله صفویان ، مبناى هویتى جامعه ایران بوده و عملکردهاى همسو با آن موجب بسیارى از پیشرفتها و آبادانىها شده است . ولى هر زمان که بر خلاف جهت آن ، طى مسیر شده ، اثرات ناگوارى را در تاریخ این مرز و بوم از خود به یادگار گذاشته است.
البته درباره علل توسعهنیافتگی ایران دیدگاههای مختلفی وجود دارد که برخی از آنها جامعه را به عنوان عامل عقبماندگی می دانند. تحلیلهای مبتنی بر جامعهشناختی، عموما سعی دارند تا موانع توسعه را در درون صورتبندی اجتماعی یک جامعه بیابند، به این معنا که آنها باور دارند جوامع به لحاظ دارابودن ساختارهای اجتماعی خاص، نهادهای ویژه و در کل مناسبات ویژه حاکم بر آنها دارای توانایی یا عدم توانایی حرکت به سوی توسعه هستند. در این معنا، ساختار اجتماعی یک جامعه یا نهادهای آن میتواند، ارائهدهنده فرصتهایی برای پیشرفت یا موانعی برای پیشرفت باشند. در ایران از دوران آغاز تامل در پیرامون علل عقبماندگی، بسیار به نقش ساختارهای اجتماعی توجه شده است. در نزد تحلیلگران اولیه، این امر معمولا با عنوان کمبود نیروهای نوگرا در درون جامعهای با ساختار سنتی مورد توجه قرار گرفته است. مدتی بعد نیز آگاهی مشخصی از نقش ضدتوسعه اشرافیت قاجاری، زمینداران، ایلات و نظام ارباب، رعیتی به وجود آمد. به این معنا که به نظر آنها توسعه با عدم تغییر ساختار اجتماعی ناممکن مینمود. از این رو بود که از همان ابتدای فکر اصلاحات بحث اصلاحات ارضی در دستور کار قرار گرفت.
در یک جمعبندى کلى مىتوان گفت، جامعه ایران عقبمانده نبوده، بلکه جامعهاى است که داراى یکسرى کاستىهاست. در ریشهیابى این کاستىها مىتوان سلسله عوامل درونى و بیرونى را مدنظر قرار داد، که به نظر ما، اگر عوامل بیرونى در این مسائل دخالتى نکرده بودند، مردم و نخبگان ایرانى این توانایى را داشتند که خود بر اساس ظرفیتهاى بالاى خود، این نواقص را جبران کنند. نمونه این امر را در طول تاریخ مىتوانید ملاحظه کنید، نهضت مردمى و دینى مشروطه در حدود یکصد سال پیش به قصد رفع همین نقائص، یعنى مقابله با استبداد و استعمار، شکل گرفت، که اگر دخالتهاى بیگانگان و نیز سنگاندازى عناصر وابسته به آن در این نهضت نبود. مىتوانست اثرات مثبتى در جامعه ما داشته باشد. با تمامی این احوال، دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی را به لحاظ توجه به علم و تکنولوژی باید یک سرفصل مهم و اساسی بر شمرد که باعث شده است تا امروزه علم و تکنولوژی در کشور در مسیر رشد و پیشرفت قرار گیرد و امروزه دستاوردهای مهمی حاصل شده است که حتی بیگانگان نیز قادر به انکار آن نیستند.(جهت اطلاع بیشتر در این زمینه مىتوانید به کتاب تاریخ تحولات ایران معاصر، نوشته دکتر موسى نجفى و موسى حقانى و نیز مجموعه اسناد و مدارک، خانه مشروطه اصفهان مراجعه نمایید.)