۱۳۹۷/۰۴/۰۴
–
۲۷۵۳ بازدید
آیا حافظ شرابخوار و فاسق و جبری مسلک و سنی مذهب و زن باره بوده؟ این را بر چه اساسی می توان رد یا اثبات کرد؟
درمورد مسلک و مرام حافظ لازم است مطالبی گفته شود :
1 – درباره حافظ ، نظریات مختلفى داده شده است . از این نظریات نظریهاى مقبول است که ارائه دهنده آن آن گونه باشد که حافظ بود . اگر کسى ادیب باشد مىتواند درباره ادیب بودن حافظ نظر بدهد ، اگر کسى فقیه باشد مىتواند درباره فقیه بودن حافظ نظر بدهد و اگر کسى عارف باشد مىتواند درباره بُعد عرفانى حافظ اظهار نظر کند ولى کسى که ادیب است و عارف نیست نمىتواند درباره بُعد عرفانى حافظ نظریه ارائه بدهد . در عصر ما ادیبها مىخواهند درباره حافظ نظر بدهند ولى این نشدنى است. حافظ را عارفى همانند او مىتواند مورد مطالعه قرار بدهد . یکى از کسانى که درباره حافظ بررسىهایى دارد ، اقاى دکتر قاسم غنى است او کتابى به نام « تاریخ تصوف در اسلام » نوشته است .
آقاى مطهرى در « تماشاگهراز » درباره ایشان مىگوید : « این مرد ، چیزى از عرفان و تصوف درک نکرده است ، مطالعه زیادى به عمل آورده ولى چیزى نفهمیده است . با این وضعیت چطور مىتوان نظر آقاى غنى را پذیرفت ؟ !
2 – مسلمانان گروههاى متعددى دارند . این گروهها در طول تاریخ همواره با هم اختلاف و گاهى درگیرى داشتند . این درگیرىها باعث مىشد که گاهى برخى از علماء به گونهاى رفتار کنند که عواطف هیچکدام از طرفین درگیر برانگیخته نشود . البته گاهى هم با صدور فتوایى از سوى حکومت دستگیر و کشته مىشدند . خود همین حافظ شیرازى گرفتار اینگونه افراد بود . یکى از کسانى که با حافظ مخالف بود ، شاه شجاع است . شاه شجاع 25 سال پادشاهى کرد . این پادشاه خودش شاعر بود و به عربى و فارسى شعر مىسرود . شاه شجاع از سنىهاى متعصب به شمار مىرفت . شاه شجاع در نه سالگى حافظ همه قرآن شد و شاگرد قاضى ایجى است . او با حافظ میانه خوبى نداشت . روزى به حافظ گفت : ابیات غزلهاى تو هیچکدام به یک منوال نیست بلکه از هر غزل چهار بیت در تعریف شراب ، دو بیت در تعریف عشق و یکى دو بیت در تعریف محبوب است . در حالى که تَلَوُّن در یک غزل ، خلاف روش بلیغان است . حافظ در جواب این اعتراض گفت : آنچه بر زبان مبارک شاه مىگذرد ، عین صدق و صواب است ولى با این حال شعر حافظ در همه جا اشتهار یافته و شعر حریفان حافظ پاى از دروازه شیراز بیرون نمىگذارد . حافظ با این بیان نرم خود شاه شجاع را از خشم بازداشت و شاه شجاع هم در برابر این سخن حافظ ماند . در همین ایام که شاه شجاع به ابیات حافظ اعتراض مىکرده حافظ غزلى به نظم کشید که در آن این بیت آمده بود :
گر مسلمانى از این است که حافظ دارد
واى اگر از پى امروز بود فردایى
حافظ مىگوید : اینگونه مسلمانى که ما مسلمانان داریم و هیچگونه پاىبندى به احکام اسلام نیست، انسان را از عذاب آتش نمىرهاند و باید بیشتر از این به فکر خود باشیم و دل را به حقیقت مسلمان کنیم .
این غزل و این بیت را شاه شجاع شنید و گفت : از این غزل به دست مىآید که حافظ به قیامت قائل نیست و برخى از فقها تصمیم گرفتند که فتوا به کفر حافظ بدهند یکى ازنزدیکان حافظ
این توطئه را به اطلاع او رسانید . حافظ براى رهایى از این شرّ ، نزد مولانا زینالدین ابوبکر رفت و چاره کار از او خواست . او گفت : یک بیت دیگر بگو و در آن بیت اشاره کن به این که این سخن از یک کس دیگر است و حافظ این شعر را به دنبال آن شعر گفت : این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه مىگفت ، بر در میکدهاى با دف و نى ترسائى حافظ با اضافه کردن این شعر ، خود را از دست فقهاء حسدورز و شاه شجاع نجات داد .
3 – حافظ در عین مراعات اوضاع و احوال روزگار ، گاهى غزلهاى خطرناکى درباره افراد خطرناکى مىسرود و سرودن اینگونه غزلها حافظ را تا دم مرگ پیش مىبرد . یکى از کسانى که شاه شجاع ، مخلص او بود ، عماد فقیه کرمانى است . عماد ، شیخ و صاحب خانقاه بود ، هنگام نماز همواره اشک مىریخت و شاه شجاع هم به خاطر همین عاشق او بود .
حافظ شیرازى درباره عماد فقیه کرمانى غزلى سرود و در آن غزل گفت : این عماد مانند گربه عابد است و باید موشها از آن برحذر باشند و فریب او را نخوردند .
این غزل چنین است :
صوفى نهاد دام و در حقه باز کرد ، آغاز مکر با فلک حقه باز کرد
این مطرب از کجاست که راه عراق ساخت ، و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد
ساقى بیا که شاهد رعناى عاشقان ، آمد دگر به جلوه و آغاز ناز کرد
بازى چرخ بشکندش بیضه در کلاه ، زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
اى دل بیا که ما به پناه خدا رویم ، شرمنده رهروى که عمل بر مجاز کرد
صنعت نگر که هر که محبت براست باخت ، عشقش به روى دل ، دُر معنى فراز کرد
اى کبک خوش خرام کجا میروى بایست ، غُره مشو که گربه عابد نماز کرد
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل ، ما را خدا ز زهد و ریا بىنیاز کرد
( مجالسالمؤمنین ، ج 2 ، ص 119 ، لغتنامه دهخدا ، حافظ شیرازى )
حافظ نه تنها با آنان که در لباس زهد ، روى به دنیا آورده بودند همراهى نکرد بلکه حافظ در برابر هیچکدام از ملوک و اکابر روزگار خویش سر تعظیم فرود نیاورد و به هیچکدام از آنان اعتنا نکرد و با وجود این مورد توجه همه طبقات گردید . 4 – با ظاهر اشعار یک شاعر نمىتوان نسبت به عقیده او داورى کرد گرچه در دادگاهها قاضىها مىتوانند به ظاهر کلام متهم نگاه کنند ولى در مورد شاعران و عارفان شاعر چنین نیست بلکه باید دید مراد شاعر چیست . براى نمونه به چند شعر از اشعار بزرگان اشاره مىکنم . آیتالله حسنزاده آملى در دیوان اشعار خود آورده است : تا که دل صید کمند زلف مشکین تو شد ، لا جرم تسلیم راه و رسم و آیین تو شد
نِى در امروزت غلام حلقه در گوش است و بس ، کز ازل سر در کفت بنهاد و تمکین تو شد
چیست زیبنده به حال بنده فرخندهاى ، جز که در فرمان حکم و عهد دیرین تو شد
آن چه قدّ است و چه خدّ است و چه خال است و چه خط ، مسلم و کافر ، زبان در مدح و تحسین تو شد
( دیوان اشعار ، آیتالله حسنزاده آملى ، ص 59 ، چاپ اول ، مرکز نشر فرهنگى رجاء ) در این چند بیت ، کلمات صید ، کمند ، زلف ، مشکین ، حلقه در گوش ، کف ، قد ، خد ، خال ، خط ، مرغ سحر ، طائر ، پروین و پاى به کار رفته است و هیچکدام به معناى متعارف در بین مردم نیستند و آیتالله حسنزاده آملى را همه علماء به خوبى مىشناسند . بنابراین نمىتوان این اشعار را به ظاهر حمل کرد . علامه طباطبایى نویسنده تفسیر المیزان از علماى بزرگ عصر حاضر است و در اعتقاد و ایمان او کسى تردید ندارد . او استادبسیارى از بزرگان عصر ما است . ایشان در ابیاتى چنین مىگوید : همى گویم و گفتهام بارها ، بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستى است در کیش مهر ، برون انداز این جرگه هشیارها
( تماشاگه راز ، ص 121 ) شیخ بهایى از علماى بزرگ جهان شیعه است . در پاکى جان و مقامات علمى او کسى تردید ندارد . ایشان در ضمن اشعارى ، کلمات زیادى به کار برده که امکان ندارد آن کلمات را به معناى متعارف گرفت ، گرچه افراد ناآگاه آن کلمات را به معناى متعارف حمل
مىکنند . شیخ بهایى مىگوید : ساقیا بده جامى ، زان شراب روحانى
تا دمى بیاسایم ، زین حجاب جسمانى
بىوفا نگار من ، مىکند به کار من
خندههاى زیر لب ، عشوههاى پنهانى
دین و دل به یک دیدن ، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق اى دل ، کى بود پشیمانى
سجده بر بتى دارم ، راه مسجدم منما
کافر ره عشقم ، من کجا مسلمانى
ما زدوست غیر از دوست ، مقصدى نمىخواهیم
جور و جنت اى زاهد ، بر تو باد ارزانى
زاهدى به میخانه ، سرخ رو زمىدیدم
گفتمش مبارک باد ، ارمنى – مسلمانى
خانه دل ما را ، از کرم عمارت کن
پیش از آن که این خانه ، رو نهد به ویرانى
( تماشاگه راز ، ص 121 )
کلمات به کار رفته در این ابیات ، به یقین به معناى متعارف به کار نرفته است . پس نمىتوان با این کلمات به عقیده باطنى استدلال کرد . « مغربى » در اول دیوان خود مىگوید : اگر بینى در این دیوان اشعار ، خرابات و خراباتى و خمّار بت و زُنّار و تسبیح و چلیپا ، مغ و ترسا و گبر و دیر و مینا شراب و شاهد و شمع و شبستان ، خروش بربط و آواز مستان مى و میخانه و رند خرابات ، حریف و ساقى و نرد و مناجات نواى ارغنون و ناله نى ، صبوح و مجلس و جام پیاپى
خم و جام و سبوى مىفروشى ، حریفى کردن اندر باده نوشى
زمسجد سوى میخانه دویدن ، در آنجا مدتى چند آرمیدن
گرو کردن پیالهى خویشتن را ، نهادن بر سر مِى جان و تن را
گل و گلزار و سرو و باغ و لاله ، حدیث شبنم و باران ژاله
خط و خال و قد و بالا و ابرو ، عذار و عارض و رخسار و گیسو
لب و دندان و چشم شوخ سرمست ، سر و پا و میان و پنجه و دست
مشو زنهار از این گفتار در تاب ، برو مقصود از آن گفتار دریاب
مپیچ اندر سر و پاى عبادت ، اگر هستى ز ارباب اشارت
نظر را نغز کن تا نغز بینى ، گذر از پولت کن تا مغز بینى
کجا گردى ز ارباب سرائر ، نظر گر بر ندارى از ظواهر
چو هر یک را از این الفاظ جانى است ، به زیر هر یک از اینها جهانى است
تو جانش را طلب ، از جسم بگذر ، مُسمّا جوى باش از اسم بگذر
فرو نگذار چیزى از دقایق ، که تا باشى زاصحاب حقایق
( تماشاگه راز ، ص 118 )
5 – دیوان حافظ پس از وفات حافظ جمعآورى شده است . اشعارى را بر این دیوان اضافه کردهاند واشعارى را از آن حذف کردهاند . این دیوان چون مورد توجه همه طبقات بود و مؤسسهاى هم نبود تا آن را از دست تحریف نگهدارد ، به طور سالم به دست ما نرسیده است . آنان که به حقیقت ، حافظشناس هستند و در عرفان به مقامات بالا رسیدهاند مىتوانند تشخیص بدهند که کدام ابیات ، از حافظ نیستند . نویسنده ریحانهالادب در این باره آورده است : « حافظ براى نوشتن و جمعآورى اشعارش وقت نداشت . پس از وفات او سید قاسم انوار دیوان کنونى او را جمعآورى کرده است و چون خود حافظ این دیوان را ننوشته ، بعضى از اشعار سلمان ساوجى و شعراى دیگر داخل آن شده است » . سید قاسم انوار ، خودش یکى از عرفاء است . برخى نام جامع دیوان حافظ را محمد گلندام دانستهاند . در دائرهالمعارف بریتانیا آورده است که اهل سنت ، مدایح حضرت على ( ع ) را از دیوان حافظ حذف کردهاند . آقاى دکتر قاسم غنى مىگوید : « در نسخهاى که نزد من است غزل « اى دل غلام شاه جهان باش و شاد باش » موجود نیست و نتیجه مىگیرد که پس این غزل را بعدها اضافه کردهاند » . در اینجا به آقاى غنى باید تذکر داد که ممکن است نسخه شما را اهل سنت نوشتهاند و این غزل را حذف کردهاند . 6 – در این که حافظ یکى از علماى بزرگ اسلام است تردیدى نیست و از اول تا آخر براساس احکام الهى زندگى کرد و هیچگاه پا از دایره دستورات الهى بیرون نگذاشت و به هیچ آیین دیگرى غیر از اسلام تمایل پیدا نکرد . افرادى که بهرهاى از دانش نداشتند واشعار حافظ را مىدیدند ، با دیدن یک بیت ، او را به آیینى نسبت مىدادند . به عنوان مثال ، وقتى که مىدیدند حافظ مىگوید : این قصه عجب شنو از بخت واژگون ، ما را بکشت یار به انفاس عیسوى ( تماشاگه راز ، ص 126 ) مىگفتند حافظ تمایل به مسیحیت پیدا کرده است در حالى که اگر کسى مقدار کمى آشنایى با حافظ داشته باشد چنین نمىگوید .
همینگونه افراد وقتى مىدیدند که حافظ مىگوید : بلبل زشاخ سرو به گلبانگ پهلوى ، مىخواند دوش درس مقامات معنوى
مىگفتند که حافظ به آیین زرتشتى تمایل کرده است در حالى که حافظ یک ذره به زرتشتى تمایل نداشت و این افراد وقتى که مىدیدند حافظ مىگوید : یعنى بیا که آتش موسى نمود گل ، تا از درخت نکته توحید بشنوى
مىگفتند که حافظ به یهودىگرى تمایل پیدا کرده است . این نوع داورىها براساس معیار درست انجام نشده است و احتمال هم دارد که غرضهاى دیگرى داشته باشند و مىخواستند حافظ را انسان آلوده نشان بدهند . در اینجا توجه شما را به نظرات برخى از بزرگان درباره حافظ جلب مىکنم : قاضى شهید درباره حافظ چنین آورده است : « حافظ ، عارف شیراز ، سردفتر اهل راز و در حقایق و معارف ممتاز بوده . دیوان او لسان الغیب و ایمان او مُبرا از عیب و ریب است » . این کلمات نشانگر مقامات والاى عرفانى حافظ و نیز تشیع او مىباشد . نویسنده ریحانهالادب درباره او آورده است : « حافظ شیرازى ، از اکابر شعراى عرفاى ایرانى عهد آل مظفر است . شاعرى ، دونِ مراتب عالیه علمیه اوست ، زیرا علوم ظاهر و باطن بر او مکشوف بود و خصوصا در علم قرآن نظیرى نداشت . در مراتب عرفان و قرائت قرآن یگانه زمان و بسیار شیرین سخن بود . همه کتاب
آسمانى را در حفظ داشت . حافظ هر آنچه را از مراتب عرفان و حقیقت ، نصیبش شده بود همه را از برکت قرآن مىدانست . قرآن را با چهارده قرائت در حفظ داشت . حافظ در سایه قناعت که گنجى است بىنهایت ، تاج عزت بر سر نهاد . در کتاب « روح مجرد » نوشته آیتالله سید محمد حسین حسینى تهرانى آمده است : سید هاشم موسوى حداد مىفرمودند :
مرحوم قاضى ، حافظ شیرازى را هم عارفى کامل مىدانستند و اشعار مختلف او را شرح منازل و مراحل سلوک تفسیر مىکردند . سید هاشم حداد از عرفاى والامقام و از شاگردان مرحوم قاضى بودند و قاضى همان سید على قاضى طباطبایى است که در عرفان و پاکى جان کمتر عارفى به پاى او مىرسد . کتاب « روح مجرد » یادنامه سید هاشم حداد است . علامه طباطبایى صاحب تفسیر المیزان ، به دست سید على قاضى طباطبایى تربیت یافت . در همین « روح مجرد » آمده است : « مرحوم قاضى قائل بودند که محال است کسى به مرحله کمال برسد و حقیقت ولایت بر او مشهود نگردد و مىفرمود : وصول به توحید فقط از راه ولایت است . براساس نظر این بزرگان حافظ از عرفاى شیعه است و شیعه اثنىعشرى هم بود . آقاى دکتر محمد معین درباره تشیّع و تسنن حافظ ، بررسىهاى مفصلى دارد . ایشان پنج دلیل براى تسنن حافظ و دوازده دلیل براى تشیع او آورده است و پس از بررسى و نقد ، گفته است : مىتوان به تشیع او معتقد بود . به این نکته توجه داشته باشیم که چون حافظ انسان بسیار والامقام است ، در جامعه اسلامى هر گروهى تلاش مىکند او را از خود بداند تا بر دیگران افتخار کند و به خاطر همین ، دست تحریف به سوى دیوان او دراز مىشود و هر گروهى آنچه را که به زیان اوست حذف مىکند تا حافظ از آن او باشد . حافظ در سال 720 به دنیا آمد و در سال 791 یا 792 وفات کرد . به نظر برخى در سال 745 متولد شده است .
1 – درباره حافظ ، نظریات مختلفى داده شده است . از این نظریات نظریهاى مقبول است که ارائه دهنده آن آن گونه باشد که حافظ بود . اگر کسى ادیب باشد مىتواند درباره ادیب بودن حافظ نظر بدهد ، اگر کسى فقیه باشد مىتواند درباره فقیه بودن حافظ نظر بدهد و اگر کسى عارف باشد مىتواند درباره بُعد عرفانى حافظ اظهار نظر کند ولى کسى که ادیب است و عارف نیست نمىتواند درباره بُعد عرفانى حافظ نظریه ارائه بدهد . در عصر ما ادیبها مىخواهند درباره حافظ نظر بدهند ولى این نشدنى است. حافظ را عارفى همانند او مىتواند مورد مطالعه قرار بدهد . یکى از کسانى که درباره حافظ بررسىهایى دارد ، اقاى دکتر قاسم غنى است او کتابى به نام « تاریخ تصوف در اسلام » نوشته است .
آقاى مطهرى در « تماشاگهراز » درباره ایشان مىگوید : « این مرد ، چیزى از عرفان و تصوف درک نکرده است ، مطالعه زیادى به عمل آورده ولى چیزى نفهمیده است . با این وضعیت چطور مىتوان نظر آقاى غنى را پذیرفت ؟ !
2 – مسلمانان گروههاى متعددى دارند . این گروهها در طول تاریخ همواره با هم اختلاف و گاهى درگیرى داشتند . این درگیرىها باعث مىشد که گاهى برخى از علماء به گونهاى رفتار کنند که عواطف هیچکدام از طرفین درگیر برانگیخته نشود . البته گاهى هم با صدور فتوایى از سوى حکومت دستگیر و کشته مىشدند . خود همین حافظ شیرازى گرفتار اینگونه افراد بود . یکى از کسانى که با حافظ مخالف بود ، شاه شجاع است . شاه شجاع 25 سال پادشاهى کرد . این پادشاه خودش شاعر بود و به عربى و فارسى شعر مىسرود . شاه شجاع از سنىهاى متعصب به شمار مىرفت . شاه شجاع در نه سالگى حافظ همه قرآن شد و شاگرد قاضى ایجى است . او با حافظ میانه خوبى نداشت . روزى به حافظ گفت : ابیات غزلهاى تو هیچکدام به یک منوال نیست بلکه از هر غزل چهار بیت در تعریف شراب ، دو بیت در تعریف عشق و یکى دو بیت در تعریف محبوب است . در حالى که تَلَوُّن در یک غزل ، خلاف روش بلیغان است . حافظ در جواب این اعتراض گفت : آنچه بر زبان مبارک شاه مىگذرد ، عین صدق و صواب است ولى با این حال شعر حافظ در همه جا اشتهار یافته و شعر حریفان حافظ پاى از دروازه شیراز بیرون نمىگذارد . حافظ با این بیان نرم خود شاه شجاع را از خشم بازداشت و شاه شجاع هم در برابر این سخن حافظ ماند . در همین ایام که شاه شجاع به ابیات حافظ اعتراض مىکرده حافظ غزلى به نظم کشید که در آن این بیت آمده بود :
گر مسلمانى از این است که حافظ دارد
واى اگر از پى امروز بود فردایى
حافظ مىگوید : اینگونه مسلمانى که ما مسلمانان داریم و هیچگونه پاىبندى به احکام اسلام نیست، انسان را از عذاب آتش نمىرهاند و باید بیشتر از این به فکر خود باشیم و دل را به حقیقت مسلمان کنیم .
این غزل و این بیت را شاه شجاع شنید و گفت : از این غزل به دست مىآید که حافظ به قیامت قائل نیست و برخى از فقها تصمیم گرفتند که فتوا به کفر حافظ بدهند یکى ازنزدیکان حافظ
این توطئه را به اطلاع او رسانید . حافظ براى رهایى از این شرّ ، نزد مولانا زینالدین ابوبکر رفت و چاره کار از او خواست . او گفت : یک بیت دیگر بگو و در آن بیت اشاره کن به این که این سخن از یک کس دیگر است و حافظ این شعر را به دنبال آن شعر گفت : این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه مىگفت ، بر در میکدهاى با دف و نى ترسائى حافظ با اضافه کردن این شعر ، خود را از دست فقهاء حسدورز و شاه شجاع نجات داد .
3 – حافظ در عین مراعات اوضاع و احوال روزگار ، گاهى غزلهاى خطرناکى درباره افراد خطرناکى مىسرود و سرودن اینگونه غزلها حافظ را تا دم مرگ پیش مىبرد . یکى از کسانى که شاه شجاع ، مخلص او بود ، عماد فقیه کرمانى است . عماد ، شیخ و صاحب خانقاه بود ، هنگام نماز همواره اشک مىریخت و شاه شجاع هم به خاطر همین عاشق او بود .
حافظ شیرازى درباره عماد فقیه کرمانى غزلى سرود و در آن غزل گفت : این عماد مانند گربه عابد است و باید موشها از آن برحذر باشند و فریب او را نخوردند .
این غزل چنین است :
صوفى نهاد دام و در حقه باز کرد ، آغاز مکر با فلک حقه باز کرد
این مطرب از کجاست که راه عراق ساخت ، و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد
ساقى بیا که شاهد رعناى عاشقان ، آمد دگر به جلوه و آغاز ناز کرد
بازى چرخ بشکندش بیضه در کلاه ، زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
اى دل بیا که ما به پناه خدا رویم ، شرمنده رهروى که عمل بر مجاز کرد
صنعت نگر که هر که محبت براست باخت ، عشقش به روى دل ، دُر معنى فراز کرد
اى کبک خوش خرام کجا میروى بایست ، غُره مشو که گربه عابد نماز کرد
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل ، ما را خدا ز زهد و ریا بىنیاز کرد
( مجالسالمؤمنین ، ج 2 ، ص 119 ، لغتنامه دهخدا ، حافظ شیرازى )
حافظ نه تنها با آنان که در لباس زهد ، روى به دنیا آورده بودند همراهى نکرد بلکه حافظ در برابر هیچکدام از ملوک و اکابر روزگار خویش سر تعظیم فرود نیاورد و به هیچکدام از آنان اعتنا نکرد و با وجود این مورد توجه همه طبقات گردید . 4 – با ظاهر اشعار یک شاعر نمىتوان نسبت به عقیده او داورى کرد گرچه در دادگاهها قاضىها مىتوانند به ظاهر کلام متهم نگاه کنند ولى در مورد شاعران و عارفان شاعر چنین نیست بلکه باید دید مراد شاعر چیست . براى نمونه به چند شعر از اشعار بزرگان اشاره مىکنم . آیتالله حسنزاده آملى در دیوان اشعار خود آورده است : تا که دل صید کمند زلف مشکین تو شد ، لا جرم تسلیم راه و رسم و آیین تو شد
نِى در امروزت غلام حلقه در گوش است و بس ، کز ازل سر در کفت بنهاد و تمکین تو شد
چیست زیبنده به حال بنده فرخندهاى ، جز که در فرمان حکم و عهد دیرین تو شد
آن چه قدّ است و چه خدّ است و چه خال است و چه خط ، مسلم و کافر ، زبان در مدح و تحسین تو شد
( دیوان اشعار ، آیتالله حسنزاده آملى ، ص 59 ، چاپ اول ، مرکز نشر فرهنگى رجاء ) در این چند بیت ، کلمات صید ، کمند ، زلف ، مشکین ، حلقه در گوش ، کف ، قد ، خد ، خال ، خط ، مرغ سحر ، طائر ، پروین و پاى به کار رفته است و هیچکدام به معناى متعارف در بین مردم نیستند و آیتالله حسنزاده آملى را همه علماء به خوبى مىشناسند . بنابراین نمىتوان این اشعار را به ظاهر حمل کرد . علامه طباطبایى نویسنده تفسیر المیزان از علماى بزرگ عصر حاضر است و در اعتقاد و ایمان او کسى تردید ندارد . او استادبسیارى از بزرگان عصر ما است . ایشان در ابیاتى چنین مىگوید : همى گویم و گفتهام بارها ، بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستى است در کیش مهر ، برون انداز این جرگه هشیارها
( تماشاگه راز ، ص 121 ) شیخ بهایى از علماى بزرگ جهان شیعه است . در پاکى جان و مقامات علمى او کسى تردید ندارد . ایشان در ضمن اشعارى ، کلمات زیادى به کار برده که امکان ندارد آن کلمات را به معناى متعارف گرفت ، گرچه افراد ناآگاه آن کلمات را به معناى متعارف حمل
مىکنند . شیخ بهایى مىگوید : ساقیا بده جامى ، زان شراب روحانى
تا دمى بیاسایم ، زین حجاب جسمانى
بىوفا نگار من ، مىکند به کار من
خندههاى زیر لب ، عشوههاى پنهانى
دین و دل به یک دیدن ، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق اى دل ، کى بود پشیمانى
سجده بر بتى دارم ، راه مسجدم منما
کافر ره عشقم ، من کجا مسلمانى
ما زدوست غیر از دوست ، مقصدى نمىخواهیم
جور و جنت اى زاهد ، بر تو باد ارزانى
زاهدى به میخانه ، سرخ رو زمىدیدم
گفتمش مبارک باد ، ارمنى – مسلمانى
خانه دل ما را ، از کرم عمارت کن
پیش از آن که این خانه ، رو نهد به ویرانى
( تماشاگه راز ، ص 121 )
کلمات به کار رفته در این ابیات ، به یقین به معناى متعارف به کار نرفته است . پس نمىتوان با این کلمات به عقیده باطنى استدلال کرد . « مغربى » در اول دیوان خود مىگوید : اگر بینى در این دیوان اشعار ، خرابات و خراباتى و خمّار بت و زُنّار و تسبیح و چلیپا ، مغ و ترسا و گبر و دیر و مینا شراب و شاهد و شمع و شبستان ، خروش بربط و آواز مستان مى و میخانه و رند خرابات ، حریف و ساقى و نرد و مناجات نواى ارغنون و ناله نى ، صبوح و مجلس و جام پیاپى
خم و جام و سبوى مىفروشى ، حریفى کردن اندر باده نوشى
زمسجد سوى میخانه دویدن ، در آنجا مدتى چند آرمیدن
گرو کردن پیالهى خویشتن را ، نهادن بر سر مِى جان و تن را
گل و گلزار و سرو و باغ و لاله ، حدیث شبنم و باران ژاله
خط و خال و قد و بالا و ابرو ، عذار و عارض و رخسار و گیسو
لب و دندان و چشم شوخ سرمست ، سر و پا و میان و پنجه و دست
مشو زنهار از این گفتار در تاب ، برو مقصود از آن گفتار دریاب
مپیچ اندر سر و پاى عبادت ، اگر هستى ز ارباب اشارت
نظر را نغز کن تا نغز بینى ، گذر از پولت کن تا مغز بینى
کجا گردى ز ارباب سرائر ، نظر گر بر ندارى از ظواهر
چو هر یک را از این الفاظ جانى است ، به زیر هر یک از اینها جهانى است
تو جانش را طلب ، از جسم بگذر ، مُسمّا جوى باش از اسم بگذر
فرو نگذار چیزى از دقایق ، که تا باشى زاصحاب حقایق
( تماشاگه راز ، ص 118 )
5 – دیوان حافظ پس از وفات حافظ جمعآورى شده است . اشعارى را بر این دیوان اضافه کردهاند واشعارى را از آن حذف کردهاند . این دیوان چون مورد توجه همه طبقات بود و مؤسسهاى هم نبود تا آن را از دست تحریف نگهدارد ، به طور سالم به دست ما نرسیده است . آنان که به حقیقت ، حافظشناس هستند و در عرفان به مقامات بالا رسیدهاند مىتوانند تشخیص بدهند که کدام ابیات ، از حافظ نیستند . نویسنده ریحانهالادب در این باره آورده است : « حافظ براى نوشتن و جمعآورى اشعارش وقت نداشت . پس از وفات او سید قاسم انوار دیوان کنونى او را جمعآورى کرده است و چون خود حافظ این دیوان را ننوشته ، بعضى از اشعار سلمان ساوجى و شعراى دیگر داخل آن شده است » . سید قاسم انوار ، خودش یکى از عرفاء است . برخى نام جامع دیوان حافظ را محمد گلندام دانستهاند . در دائرهالمعارف بریتانیا آورده است که اهل سنت ، مدایح حضرت على ( ع ) را از دیوان حافظ حذف کردهاند . آقاى دکتر قاسم غنى مىگوید : « در نسخهاى که نزد من است غزل « اى دل غلام شاه جهان باش و شاد باش » موجود نیست و نتیجه مىگیرد که پس این غزل را بعدها اضافه کردهاند » . در اینجا به آقاى غنى باید تذکر داد که ممکن است نسخه شما را اهل سنت نوشتهاند و این غزل را حذف کردهاند . 6 – در این که حافظ یکى از علماى بزرگ اسلام است تردیدى نیست و از اول تا آخر براساس احکام الهى زندگى کرد و هیچگاه پا از دایره دستورات الهى بیرون نگذاشت و به هیچ آیین دیگرى غیر از اسلام تمایل پیدا نکرد . افرادى که بهرهاى از دانش نداشتند واشعار حافظ را مىدیدند ، با دیدن یک بیت ، او را به آیینى نسبت مىدادند . به عنوان مثال ، وقتى که مىدیدند حافظ مىگوید : این قصه عجب شنو از بخت واژگون ، ما را بکشت یار به انفاس عیسوى ( تماشاگه راز ، ص 126 ) مىگفتند حافظ تمایل به مسیحیت پیدا کرده است در حالى که اگر کسى مقدار کمى آشنایى با حافظ داشته باشد چنین نمىگوید .
همینگونه افراد وقتى مىدیدند که حافظ مىگوید : بلبل زشاخ سرو به گلبانگ پهلوى ، مىخواند دوش درس مقامات معنوى
مىگفتند که حافظ به آیین زرتشتى تمایل کرده است در حالى که حافظ یک ذره به زرتشتى تمایل نداشت و این افراد وقتى که مىدیدند حافظ مىگوید : یعنى بیا که آتش موسى نمود گل ، تا از درخت نکته توحید بشنوى
مىگفتند که حافظ به یهودىگرى تمایل پیدا کرده است . این نوع داورىها براساس معیار درست انجام نشده است و احتمال هم دارد که غرضهاى دیگرى داشته باشند و مىخواستند حافظ را انسان آلوده نشان بدهند . در اینجا توجه شما را به نظرات برخى از بزرگان درباره حافظ جلب مىکنم : قاضى شهید درباره حافظ چنین آورده است : « حافظ ، عارف شیراز ، سردفتر اهل راز و در حقایق و معارف ممتاز بوده . دیوان او لسان الغیب و ایمان او مُبرا از عیب و ریب است » . این کلمات نشانگر مقامات والاى عرفانى حافظ و نیز تشیع او مىباشد . نویسنده ریحانهالادب درباره او آورده است : « حافظ شیرازى ، از اکابر شعراى عرفاى ایرانى عهد آل مظفر است . شاعرى ، دونِ مراتب عالیه علمیه اوست ، زیرا علوم ظاهر و باطن بر او مکشوف بود و خصوصا در علم قرآن نظیرى نداشت . در مراتب عرفان و قرائت قرآن یگانه زمان و بسیار شیرین سخن بود . همه کتاب
آسمانى را در حفظ داشت . حافظ هر آنچه را از مراتب عرفان و حقیقت ، نصیبش شده بود همه را از برکت قرآن مىدانست . قرآن را با چهارده قرائت در حفظ داشت . حافظ در سایه قناعت که گنجى است بىنهایت ، تاج عزت بر سر نهاد . در کتاب « روح مجرد » نوشته آیتالله سید محمد حسین حسینى تهرانى آمده است : سید هاشم موسوى حداد مىفرمودند :
مرحوم قاضى ، حافظ شیرازى را هم عارفى کامل مىدانستند و اشعار مختلف او را شرح منازل و مراحل سلوک تفسیر مىکردند . سید هاشم حداد از عرفاى والامقام و از شاگردان مرحوم قاضى بودند و قاضى همان سید على قاضى طباطبایى است که در عرفان و پاکى جان کمتر عارفى به پاى او مىرسد . کتاب « روح مجرد » یادنامه سید هاشم حداد است . علامه طباطبایى صاحب تفسیر المیزان ، به دست سید على قاضى طباطبایى تربیت یافت . در همین « روح مجرد » آمده است : « مرحوم قاضى قائل بودند که محال است کسى به مرحله کمال برسد و حقیقت ولایت بر او مشهود نگردد و مىفرمود : وصول به توحید فقط از راه ولایت است . براساس نظر این بزرگان حافظ از عرفاى شیعه است و شیعه اثنىعشرى هم بود . آقاى دکتر محمد معین درباره تشیّع و تسنن حافظ ، بررسىهاى مفصلى دارد . ایشان پنج دلیل براى تسنن حافظ و دوازده دلیل براى تشیع او آورده است و پس از بررسى و نقد ، گفته است : مىتوان به تشیع او معتقد بود . به این نکته توجه داشته باشیم که چون حافظ انسان بسیار والامقام است ، در جامعه اسلامى هر گروهى تلاش مىکند او را از خود بداند تا بر دیگران افتخار کند و به خاطر همین ، دست تحریف به سوى دیوان او دراز مىشود و هر گروهى آنچه را که به زیان اوست حذف مىکند تا حافظ از آن او باشد . حافظ در سال 720 به دنیا آمد و در سال 791 یا 792 وفات کرد . به نظر برخى در سال 745 متولد شده است .