خداشناسی فطری موانع شناخت فطری
۱۳۹۶/۰۸/۰۲
–
۱۲۵۹ بازدید
فطری بودن خداشناسی به چه معناست ؟ایا خداجویی هم فطری است ؟چگونه؟نشانه یا نشانه هایش چیست ؟
فطریّات بر دو گونه اند. فطریّاتی که همه متوجّه فطری بودن آن هستند، مثل حسّ پرستش و تقدیس، که حتّی کفّار هم این حسّ را دارند. لذا آنها در زندگی خود چیزهایی را تقدیس می کنند. دوم فطریّاتی که تنها افراد دارای فطرتهای بالفعل شده قادرند توافق آن امور با فطرت را بفهمند. لذا فطریّات برای همه یکسان نیستند. چون میزان شکوفایی فطرت در همگان به نحو یکسان نیست. در افراد عادی، تنها برخی امور بسیار کلّی مثل زیبایی دوستی و زیبایی خواهی، کمال دوستی و کمال خواهی، علم دوستی و علم خواهی، عدالت دوستی و عدالت خواهی و امثال این امور فطری بالفعل هستند؛ امّا در برخی ها، تک تک احکام دین فطری بالفعل هستند؛ و باقی مردم بین این دو حالت قرار دارند.
ـ حقیقت فطرت درباره ی فطرت سخنان فراوانی در کتب اندیشمندان آمده ، که حتماً برخی از آنها را شما بزرگوار نیز در کتب درسی یا غیر درسی ملاحظه نموده اید. لکن آنچه از این نوشته ها و تحقیقات درباره ی فطرت رواج عمومی یافته بیشتر مربوط به گرایشهای فطری می باشد نه خود فطرت و دین فطری. همچنین ، اکثر این نوشتارها بیشتر از نگاه کلامی و برای اثبات فطرت یا از نگاه روانشناسانه و روبنایی به مطلب پرداخته اند . لذا در این نوشته بر آن خواهیم بود که مسأله ی فطرت را از نگاه هستی شناسانه مورد توجّه قرار داده از این زاویه فطری بودن کلّ دین را تبیین نماییم.قبل از این که وارد این بحث شویم ابتدا لازم است که معنای لغوی و اصطلاحی فطرت و دین را مورد واکاوی قرار دهیم تا معلوم شود که چه معنایی از دین به کدام معنا از فطرت ، فطری است.ــ معنای فطرتمعنای اوّلی کلمه ی فطرت شکاف و شکافتن است . طبرسی فرموده است :« اصل الفطر الشّقّ ــ اصل معنای فطر ، شکافتن است» و راغب اصفهانی در المفردات ، آن را شکافتن طولی معنا کرده است . این واژه در آیات قرآن کریم نیز به این معنا زیاد به کار رفته است.« اِِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ ـــ آن زمان که آسمان شکافته شود.» (الانفطار:1(« السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً ـــ و آسمان از هم شکافته مى شود، و وعده او شدنى و حتمى است.» (المزمل:18)« تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا ـــ نزدیک است به خاطر این سخن آسمانها شکاف بردارند و زمین پاره شود، و کوه ها بشدّت فرو ریزد.»)مریم:90)صیغه های مختلف واژه ی فطرت در مقام استعمال ، معانی ثانوی نیز پیدا کرده اند. اکثر لغویین معانی ثانوی آن را خلق ، ابداع (خلقت ابتدایی و بدون سابقه) و اختراع گفته اند . در قرآن کریم نیز مشتقّات این واژه به معنای خلق و ابداع به کار رفته است .« قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض ـــ بگو: خداوندا! اى آفریننده آسمانها و زمین .» (الزمر:46) « قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض ـــ رسولان آنها گفتند:آیا در خدا شکّ است؟! خدایى که آسمانها و زمین را آفریده . »(إبراهیم:10) « وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدیداً قُلْ کُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدیداً أَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعیدُنا قُلِ الَّذی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ ـــــ و گفتند: آیا هنگامى که ما استخوانهاى پوسیده و پراکنده اى شدیم، دگر بار آفرینش تازه اى خواهیم یافت؟! بگو: شما سنگ باشید یا آهن یا هر مخلوقى که در نظر شما ، از آن هم سختتر است. آنها به زودى مى گویند:چه کسى ما را باز مى گرداند؟! بگو: همان کسى که نخستین بار شما را آفرید.» ( الاسراء:49 ،51) صیغه ی فطرت ــ که در قرآن کریم در مورد خلقت خاصّ انسان به کار رفته است ــ بر وزن فِعلَة می باشد که دلالت بر نوع می کند ؛ لذا صیغه ی فطرت به معنی نوع خاصّی از خلقت خواهد بود.با توجه به مطالب فوق می توان گفت که فطرت عبارت است از نوع خاصّی از خلقت که بی سابقه و همراه با نوعی شکافتن است. این معنا حتّی در مورد تعابیری چون « فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض » نیز جاری می باشد ؛ یعنی تمام موجودات خلقتشان به نحو شکافتن بوده است. در اقرب الموارد از ابن عباس نقل شده که گفته است من معنی آیه ی « أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» را نمی دانستم تا اینکه دو نفر عرب بادیه نشین مرا در مورد چاهی قاضی قرار دادند. یکی از آنها چاه را برای بار اول حفر کرده بود ، ولی بعد از خشک شدن چاه ، دیگری آن را کنده و دوباره به آب رسانده بود ؛ و حال هر کدام مدّعی بودند که چاه آب مال اوست. در ضمن این دعوا ، آنکه چاه را اوّل بار کنده بود می گفت:« اَنا فطرتُها » و مقصودش این بود که من آن را اوّل بار حفر کرده ام . ابن عباس می گوید من از این کلام عرب فهمیدم که معنی فطرت خلقت ابتدایی و بدن و سابقه است.ابن عباس از این جریان به خوبی متوجّه شده که لغت فطرت در کلام عرب به معنی خلقت ابتدایی است ، ولی متوجّه این نکته نشده که آن عرب این کلمه را در مورد چاه به کار برده است و مقصودش این بوده که من این چاه را برای اوّلین بار شکافته ام (کنده ام ). برخی از صاحب نظر برای اینکه بتوانند معنی شکافتن را در واژه فطرت و فاطر و امثال آن لحاظ کنند گفته اند موجودات همه با شکافتن پدید آمده اند. مثلا گیاهان از شکافته شدن دانه پدید آمده اند. « إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى ـــ خداوند، شکافنده ی دانه و هسته است. »(الأنعام:95) ؛ و هرجانوری ــ اعمّ از گیاه و حیوان و انسان ــ ابتدا یک سلول نطفه بوده اند و در اثر تقسیمات سلولی ( شکافته شدن سلولها ) به وجود آمده اند. آسمانها و زمین نیز در ابتدا موادّی به هم پیوسته بوده اند که خداوند متعال آنها را در طول میلیاردها سال از هم باز کرده و به شکل امرزیشان در آورده است و استناد می کنند به این آیه که:« أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما ـــ آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند ، و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم ؟» (الأنبیاء:30) امّا باید توجّه داشت که این تحلیل از فطرت عامّ و فراگیر ، اگر چه در مورد موجودات مادّی می تواند درست و قابل دفاع باشد ، ولی در مورد موجودات مجرّد (غیر مادّی) قابل دفاع نیست. چرا که موجودات مجرّد ، فاقد اجزاء هستند و موجودی که جزء ندارد شکافتن آن به آن معنی که در مادّیات متصوّر است معنی ندارد.بنا بر این ، معنای فطرت بعید است آن چیزی باشد که این گونه افراد گفته اند.ــ -فطرت در نگاه حکمت متعالیه:در حکمت متعالیه (مکتب فلسفی ملاصدرا) اثبات می شود که همه ی موجودات عالم ، از عقل اوّل( مخلوق اوّل ) گرفته تا مادّه ی اولی وجود رابطند ، نه وجود مستقلّ ؛ یعنی مخلوقات عالم ، بدون در نظر گرفتن علّتشان که خداست عدمند ؛ و با وجود او موجودند. رابطه ی مخلوقات با خدا مثل رابطه ی صور ذهنی انسان است نسبت به خود انسان . لذا حکما گفته اند: « إن صفحات نفس الأمر و صحائف الأعیان بالنسبة إلى الحق تعالى کصفحات الأذهان بالنسبة إلینا ــــ صفحات نفس الامر و صحایف اعیان ، نسبت به او – تعالى- چون صفحات اذهان اند، نسبت به ما» (شرح المنظومة ، ج 1 ،ص373 و اسرار الحکم ،ص671 ). بنابر این همان طور که صور ذهنی قائم به وجود انسانند و بدون در نظر گرفتن انسان وجود ندارند ، موجودات عالم نیز قائم به خدا هستند و بدون در نظر گرفتن خدا وجود ندارند .
توجّه به ذات الاهی ، در اکثر اوقات کم فروغ است مگر آنگاه که شخص خود را در پرتگاه نیستی می بیند ؛ و آنگاه با تمام ذرّاتش می یابد که او با وجود موجود می باشد و بی وجود ، برای او نیز موجودیّتی نیست.در این هنگام است که با خلوص تمام متوجّه حضرت وجود می شود ، که همان خداست. لذا خداوند متعال فرمود: « هُوَ الَّذی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِریحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ریحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرین ؛ فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَق … ــــــ او کسى است که شما را در خشکى و دریا سیر مى دهد؛ زمانى که در کشتى قرار مى گیرید، و بادهاى موافق آنان را حرکت می دهند و آنها خوشحال مى شوند. ناگهان طوفان شدیدى وزیدن می گیرد ؛ و امواج از هر سو به سراغ آنها مى آیند؛ و آنها گمان مى کنند که هلاک خواهند شد؛ در آن هنگام، خدا را از روى اخلاص مى خوانند که: « اگر ما را از این هلاک نجات دهى، حتماً از سپاسگزاران خواهیم بود» ؛ امّا هنگامى که خدا آنها را رهایى بخشید، (باز) به ناحق، در زمین ستم می کنند.» (یونس:22 ، 23). و نیز دارد که حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند: « یَا أَبَا ذَرٍّ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَبْدٍ خَیْراً فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ- وَ زَهَّدَهُ فِی الدُّنْیَا وَ بَصَّرَهُ بِعُیُوبِ نَفْسِه ـــــ ای ابوذر! زمانی که خدا خیر بنده ای را بخواهد ، او را ژرف اندیش در دین و بی رغبت درباره ی دنیا قرار می دهد و او را به عبوب خودش بینا می کند.» (بحار الأنوار ، ج 74 ،ص82 ) و امیر مومنان سلام الله علیه فرمودند: « مَعْرِفَةُ النَّفْسِ أَنْفَعُ الْمَعَارِفِ ـــ شناخت خویشتن پر فایده ترین شناختهاست .» و فرمودند: « مَعْرِفَةُ الْمَرْءِ بِعُیُوبِهِ أَنْفَعُ الْمَعَارِف ــــ شناخت شخص نسبت به عیبها و نقایص خویش ، برترین شناختهاست. » (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ،ص232 و 235)
چرا باید خدا را شناخت؟
الف: چون خدا منشاء هر کمالی است ؛ و ما ذاتاً طالب کمال می باشیم. پس شناخت خدا یعنی شناخت کمالاتی که می خواهیم به آنها برسیم. پس همه دنبال خدا هستند ؛ چرا که دنبال کمال می باشند ؛ لکن برخی ها راه را اشتباه می روند. یکی دنبال ثروت است و متوجّه نیست که دارایی محض خداست. دیگری در پی لذّت است ؛ و غفلت دارد که لذّت محض در ملاقات خداست. سومی دنبال دانستن است و توجّه ندارد که علم محض خداست.
ب: شناخت خداست که ما را انسان می کند و به زندگی ما معنی انسانی می دهد. لذا خداناشناس اساساً زندگی انسانی ندارد ؛ بلکه حیوان باهوش می باشد. « إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُون ــــ به یقین، بدترین جنبندگان نزد خدا، کسانى هستند که کافر شدند و ایمان نمى آورند » (الأنفال:55). یعنی خداناشناس انسان نیست بلکه جنبنده است. بلکه بالاتر از این ، اگر کسی دلائل وجود خدا یا نشانه های خدا را دید و به آنها بی اعتنایی نمود ، او از سنگ نیز پستتر است؛ « ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون ــــ سپس دلهاى شما بعد از این واقعه سخت شد؛ همچون سنگ، یا سخت تر! چرا که پاره اى از سنگها مى شکافد، و از آن نهرها جارى مى شود؛ و پاره اى از آنها شکاف برمى دارد، و آب از آن تراوش مى کند؛ و پاره اى از خوف خدا(از فراز کوه) به زیر مى افتد؛ و خداوند از اعمال شما غافل نیست » (البقرة:74)
ج: انسان ذاتاً دنبال زیبایی است و در برابر زیبایی عاشق می شود. لذا در برابر هر موجود زیبایی سر تعظیم فرود می آورد و دل می بازد. و خدا یعنی زیبای مطلق. لذا انسان دوست دارد که زیبای مطلق را بشناسد و فطرت زیبایی شناسی و زیبایی دوستی و فطرت عاشق شوندگی و دلدادگی خود را ارضاء نماید. اگر به ما بگویند که یک کیلومتر آن طرفتر انسانی زیبا وجود دارد که زیبایی اش هوش از سر انسان می برد ؛ روشن است که ما میل دیدار او را پیدا می کنیم. چون ذات ما میل به زیبایی دارد. پس چرا دنبال دیدار و شناخت خدا نباشیم ، در حالی که او زیبایی محض و آفریننده ی تمام زیبایی هاست. عمده چیزی که عرفا را به حرکت در آورده همین حسّ است. لذا اگر دیوان عرفا را ملاحظه فرمایید تماماً سخن از عشق و زیبایی و دلدادگی است.
به این غزل حضرت امام (ره) توجّه فرمایید:
لذت عشق تو را جز عاشق محـــزون، نداند
رنج لذت بخش هجران را بجز مجنــون، نداند
تا نگشتى کوهــکن، شیرینى هجران ندانى
نــــاز پـــــرورده، ره آوردِ دلِ پر خــــون نداند
خسرو از شیرینى شیرین، نیابد رنگ و بویى
تا چو فرهاد از درونش، رنگ و بو بیرون نداند
یوسفـــى بایـــــد که در دام زلیخا، دل نبازد
و رنه خورشید و کواکب در برش مفتون نداند
غــــرق دریا ، جز خروش موج بى پایان، نبیند
بادیه پیماى عشقت ، ساحل و هامـون نداند
جلــــوه ی دلدار را آغاز و انجامــــــــى نباشد
عشق بى پایان ما جز آن ، چرا و چـون، نداند.
اگر خودمان را پیدا کنیم، خدا هم با ما خواهد بود. پس پیشنهاد اول ما آن است که دنبال حقیقت خود باشید. من کیستم؟ از کجا آمدهام؟ برای چه آمدهام؟ کجا خواهم رفت؟ چه کار باید بکنم؟ آیا وظیفهای دارم؟ آن وظیفه چیست؟ من چه جایگاهی در این نظام خلقت دارم؟وقتی خودمان را شناختیم، خدا را خواهیم شناخت. چرا که آنوقت خواهیم فهمید بدون خدا لحظهای نمیتوانیم زندگی کنیم. تمام هستی ما از عنایت خدا است و دار و ندار ما بسته به تفضل خدا است. تا خودمان را نشناسیم، شناخت خدای کتابها خیلی سودی برای ما نخواهد داشت.
خدای متعال همه ما را بر سرشت توحیدی و خدا شناسی آفریده است. به عبارت دیگر همه ما خداشناس فطری هستیم اما متاسفانه تا آنجا که امکان دارد سراغ دیگران میرویم و از خدا که همه کاره عالم است غفلت میکنیم تنها زمانی که از کسی کاری ساخته نیست یاد آن کسی میافتیم که فطرت و سرشت ما میگوید او همه کاره عالم است و او میتواند. در واقع ما این مشکل را داریم که به خاطر غفلتها و شناخت ضعیف از خود و خدا، از ابتدا نمیخواهیم سمت خدا برویم! باید حتما خودمان و فکرمان را درست کنیم.برای اینکه انسان بتواند از طریق فطرت به شناخت خدا و احساس نظارت و همراهی او دست یابد، دو راه عمده را باید در زندگی خود طی کند
اول : شناسایی زنگارهایی که مانع از شکوفایی فطرت می شود.
دوم : برطرف نمودن موانع شکوفایی فطرت
برای روشن شدن این دو راه به توضیحاتی که در این خصوص خدمت شما ارائه می نمائیم خوب دقت کنید : اول : موانع شکوفایی فطرت خداوند متعال نعمتی تغییر ناپذیر (1) در وجود تمامی انسان ها به ودیعه نهاده به نام فطرت که به واسطه آن خیر را از شر و هدایت را از ضلالت و … تشخیص می دهد و به خاطر همین نعمت است که می بینیم گزاره هایی همچون فداکارى، احسان، شجاعت، سخاوت و قهرمانى، در نزد همه مردم زمین چه مسلمان و چه غیر مسلمان خوب پسندیده است و گذاره هایی که در مقابل آنها قرار دارد همچون ترس و بخل و … صفات رذیله محسوب می شود . انسان بوسیله همین فطرت اولیه است که پروردگارش را می شناسد و به او ایمان می آورد . اما متاسفانه برخی امور مانع از شکوفایی این نعمت الهی گردیده و همچون سدی جلوی خود شناسی ، خداشناسی و ایمان افراد را می گیرد تا جایی که هم خود و هم خدای خود را بطور کامل فراموش کرده و به او کافر می شوند . چه بسا نمونه های متعددی از این موانع در مسیر زندگی هر یک از ما وجود داشته باشد که سدی در برابر خودشناسی و خدا شناسی ما گردیده است لذا در قدم اول باید این موانع را به خوبی شناخت تا با آگاهی کامل به مبارزه با آنها پرداخته و در رفع آنها تلاش و کوشش نمود . در اینجا برای آشنایی بیشتر شما به تعدادی از مواردی که مانع از شکوفایی فطرت انسان می گردد اشاره می نمائیم:
1- غفلت انسانى که از خود و خدا و آیات الهى غافل شود، از حرکت علمى براى شناخت و شهود حق و از حرکت عملى براى شکوفایى (فطرت و) فضایل نفسانى محروم مى گردد زیرا غفلت که در فرهنگ دین، رجس و چرک است، نمى گذارد انسان به سوى کمال حرکت کند. چنان که در قرآن فرمود: «ولقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن والإنس لهم قلوب لا یفقهون بها ولهم أعین لایبصرون بها ولهم اذان لا یسمعون بها أولئک کالأنعام بل هم أًضل أولئک هم الغافلون»( اعراف/ 179). به یقین گروه بسیارى از جن و انس رابراى دوزخ آفریدیم، آنها دل ها و عقل هایى دارند که با آن اندیشه نمى کنند و نمى فهمند و چشمانى دارند که با آن نمى بینند و گوش هایى دارند که با آن نمى شنوند، آنها چون چارپایانند، بلکه گمراهتر، اینان همان غافلانند. امیرالمؤمنین على (ع) فرمود: «الغفله ضلال النفوس»( شرح غرر الحکم 1/ 369.) غفلت، گمراهى جان است. امام صادق (ع) فرمود: «إیاکم والغفله فإنه من غفل فإنما یغفل عن نفسه»( بحارالانوار 69/ 227) ترجمه : از غفلت بپرهیزید زیرا به زیان جان شماست، غفلت از تزکیه و نزاهت روح، غفلت از جان خود شخص است و خسارات بزرگى را در پى دارد. (آیة الله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن ج 12 (فطرت در قرآن)
2- پندارگرایى انسانى که مى پندارد خدا او را نمى بیند و او در مشهد و محضر خداى سبحان نیست، پنهان و نجواى او را نمى داند، انسانى که مى پندارد با مرگ نابود مى شود و دوباره زنده نمى شود انسانى که مى پندارد قدرت و جاه و مال او را جاودانه مى کند انسانى که مى پندارد نظام آفرینش بیهوده و یاوه است «أفحسبتم أنَّما خلقناکم عبثا»( مؤمنون/ 115). و انسانى که مى پندارد هدایت یافته است و نیازى به رهبرى پیامبران ندارد، و انسانى که مى پندارد کار خوب انجام مى دهد در حالى که به بدى مبتلاست «وهم یحسبون أنَّهم یحسنون صنعا»( کهف/ 104). در همه این موارد و نظایر آن گرفتار یکى از موانع شکوفایى فطرت است. سرّ اینکه انسان پندارگرا از شهود حقیقت و گرایش به فضیلت محروم مى شود، آن است که دلهاى این گونه انسانها تهى است و چیزى در آن وجود ندارد «و افئدتهم هواء» چون آنچه به دل آنها راه یافته، پندار محض است و پندار هم باطل است. بنابراین، انسانى که در کمند پندار خود گرفتار است، هرگز در صدد شکوفایى فطرت خود در بعد علم و عمل نخواهد بود، نه حق را مشاهده مى کند و نه فضایل را در زندگى خود پیاده خواهد کرد. (آیة الله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن ج 12 (فطرت در قرآن)
3- تکبر قرآن مى فرماید: «إنَّ الذین یجادلون فى ایات الله بغیر سلطان أتیهم إن فى صدورهم إلا کبر ما هم ببالغیه»( غافر/ 56). آنان که بدون برهان به مجادله در آیات خداوند مى پردازند، در سینه هایشان جز کبر چیز دیگرى نیست. جدل از کبر سرچشمه مى گیرد و کبر چرکى است که صفحات شفاف دل را تیره مى کند و انسانى که دلش تیره شد، از شهود حق و گرایش به فضیلت باز مى ماند، قرآن در سوره «اعراف» مى فرماید: «سأصرف عن ایاتى الَّذین یتکبرون فى الأرض بغیر الحق و إن یروا کل ایة لا یؤمنوا بها و إن یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا و إن یروا سبیل الغى یتخذوه سبیلا»( اعراف/ 146). (به زودى کسانى را که در زمین به ناحق تکبر مى ورزند از آیات خود منصرف مى سازیم آنها خیانند که اگر هر آیه و نشانه اى را ببینند به آن ایمان نمى آورند، اگر راه هدایت را ببینند، آن را راه خود انتخاب نمى کنند، و اگر راه گمراهى را ببینند، آن را راه خود انتخاب مى کنند.) (آیة الله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن ج 12 (فطرت در قرآن)
4- خودبینى و هوس مدارىاز موانع بزرگ شکوفایى فطرت، گرفتار شدن در دام خودبینى و هوس مدارى است، انسانى که خواهش هاى نفسانى او جلوى بینش و گرایش او را بگیرد از شکوفایى خود باز مى ماند. این دسته از انسان ها، به دلیل این که قبله آنها منافع شخصى آنهاست و همه چیز را در خود و براى خود مى بینند، از سیر و سلوک باز مانده و در نتیجه فطرتشان شکوفا نمى شود. شیطان هم چون گرفتار خودبینى شد و بر اساس ابتلاى به این بیمارى گفت: «أنا خیر منه»( اعراف/ 12). (من از آدم بهترم.) سقوط کرد و این خوى بد مایه هبوط او گردید قرآن مى فرماید: «أفرأیت من اتَّخذ إلهه هویه و أضله الله على علم وختم على سمعه وقلبه وجعل على بصره غشاوةً فمن یهدیه من بعد الله أفلا تذکرون»( جاثیه/ 23). برخى معبود خود را هواى نفس خویش قرار مى دهند، خداوند چنین کسانى را گمراه ساخته، بر گوش و قلبشان مهر زده و بر چشمشان پرده مى افکند چه کسى جز خدا مى تواند این گروه را هدایت کند؟ (آیة الله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن ج 12 (فطرت در قرآن)
5- تعلق به دنیا و محبت به آنتعلق به دنیا و محبت به آن، از موانع اساسى شکوفایى فطرت، است به همین دلیل در روایات آمده: «حُبُّ الدُنیا رَأس کل خطیئه»( بحارالانوار 70/ 59) و در تعبیرى دیگر فرموده است «رأس کل خطیئةٍ حب الدنیا»( کافى 2/ 315) ترجمه : اساس تمامى خطاها محبت دنیا است.محبت دنیا همانطور که مانع اصلاح عملى انسان است، موجب تباهى و فساد علمى انسان نیز مى شود. از این رو قرآن کریم دنیا را بازى و بازیچه معرفى مى کند. على علیه السلام آن را سرگرمى معرفى کرده است. تلاش شیطان و نفس اماره نیز آن است که انسان را به دنیا سرگرم کنند. نشانه این که دنیا بازیچه و سرگرمى است، آن است که اگر کسى به آن مبتلا شود، معتاد مى شود و زمامش به دست آن وسیله سرگرمى مى افتد، در نتیجه چنین انسانى فرسوده و خسته شده گاهى چنان است که تا او را از پاى در نیاورد، رها نمى کند. قران کریم انسان را از دنیا طلبى و تعلق به دنیا نهى مى کند زیرا دنیا طلبى و تعلق به آن انسان را وابسته مى کند و انسان وابسته به دنیا به توحید و فضایل توحیدى راه نمى برد. از آنجا که دنیا بزرگترین مانع سیر انسان و شکوفایى فطرت اوست، خداوند انبیا را فرستاد تا پرده دنیا گرایى را از جلو چشم جامعه کناز بزنند چنان که حضرت على علیه السلام فرمود: «وَهو الذى أسکن الدنیا خلقه و بعث إلى الجن والإنس رسله لیکشفوا لهم عن غطائها ولیحذروهم من ضرائها»( نهج البلاغه، خطبه 183) ترجمه : خداوند دنیا را مسکن مخلوقاتش قرار داده و رسولش را به سوى جن و انسان مبعوث کرده تا پرده از چهره زشت دنیا برگیرند و آنها را از زیان هایش بر حذر دارند.وقتى انسان با تعلیم و تذکر انبیا پرده تعلق به دنیا را از جلو چشمش برداشت، با عالم باطن و ملکوت عالم آشنا شده و فضیلت و تقوا را در خود پیاده مى کند. گفتنى است که تمام موانع شکوفایى فطرت را مى توان به همین مانع که جامع همه آنها است ارجاع داد، لیکن لازم است چنین دنیایى را به همان معناى معهود نزد اهل معرفت تفسیر کرد که هر چه انسان را از خدا باز مى دارد، دنیا است.
6- گناه یکی از موانع شکوفائی فطرت خداجوی انسان، آلودگی روح به گناهان است . اصولا آلودگی گناهان دل را از خدا دور می کند و پاکی و لطافت نخستین آن را از بین می برد . فطرت چنین انسانی نمی تواند شکوفا شود . همچنین آلوده بودن محیط و غرق شدن جامعه در شهوت پرستی و هوای نفس، تحریک شهوات و تن پروری و حیوان صفتی از عوامل انحراف و یا بی اثر شدن فطرت الهی انسان است . استاد مطهری می نویسد:«اینها با هر گونه احساس تعالی اعم از مذهبی یا اخلاقی یا علمی یا هنری، منافات دارد، آدم شهوت پرست حتی احساس عزت و شرافت و سیادت و شهامت و شجاعت را از دست می دهد و اسیر شهوت می شود و جاذبه های معنوی او را نمی کشد همانطور که خداوند می فرماید: «ان الله لایهدی القوم الفاسقین »
(مرتضی مطهری، مجموعه آثار، صدرا، تهران، چاپ چهارم، 1374، ج 3،ص 405) ( مقاله : فطرت خداجویی و نقش آن در تربیت انسان- مجله رواق اندیشه، شماره 12 ، سیدمحمدرضا موسوی فراز )
7- محیط نامناسب عامل دیگری که ممکن است مانع هدایت فطری انسان شود، محیط نامناسب است . در جامعه ای که عقیده رسمی، ماتریالیسم است، شنیدن ندای فطرت و پاسخ درست به آن، مانند حرکت برخلاف جهت رودخانه است و ممکن است باعث از دست دادن موقعیت های اجتماعی شود . ( مقاله : فطرت خداجویی و نقش آن در تربیت انسان- مجله رواق اندیشه، شماره 12 ، سیدمحمدرضا موسوی فراز )
8- بیان نادرست مفاهیم دینی بیان نادرست مفاهیم دین، به صورت ایجاد تصور نامعقول و غیر علمی از خدا و صفات او یا ایجاد تعارض میان دین و سایر فطریات و تمایلات طبیعی بشر نیز از عوامل سرکوبی فطرت مذهبی است . (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، صدرا، تهران، چاپ چهارم، 1374، ج 3، ص 405و همچنین ر . ک: فطرت در قرآن، پیشین، ص 391- 402) ( مقاله : فطرت خداجویی و نقش آن در تربیت انسان- مجله رواق اندیشه، شماره 12 ، سیدمحمدرضا موسوی فراز )
دوم : برطرف نمودن موانع شکوفایی فطرت راه های متعددی برای برطرف نمودن موانع شکوفایی فطرت وجود دارد که در این خصوص می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- عمل به دستورات شرع، الهام گرفتن از آیات کریمه قرآن، بیانات انبیاء و اولیاء و پیشوایان دین. خداوند در مقام بیان وظایف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرموده است: «یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه»( آل عمران/ 164) اولین وظیفه رسالت، تلاوت آیات الاهى است و دومین وظیفه، تزکیه روح و سومین وظیفه تعلیم کتاب و حکمت است. تعلیمات پیامبر دو دسته است. بخشى از آن، تعالیم عقلى است که قرآن کریم با استدلال هاى عقلى بشر را به نتایج آنها هدایت مى کند، یعنى مطالبى را که انسان نمى داند. به انسان مى آموزاند. و بخشى از آن، تبیین مطالب فطرى و احیاى خاطره هاى درونى بشر است که انسان ها آنها را به همراه آفرینش خود دارند. (آیة الله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن ج 12 (فطرت در قرآن) لذا عمل نمودن به دستورات شرع همچون عمل به واجبات ( مانند نماز ، روزه و حفظ حجاب و …)و مستحبات می تواند انسان را در پاسخگویی صحیح به ندای فطرت یاری نماید (2)
2- دوری از گناه یکی از مهمترین مسائل که موجب برطرف شدن موانع در راستای شکوفا شدن فطرت می گردد دوری از گناه و هواهای نفسانی است ، زیرا گناهان و خواهش های نفسانی موجب ضعف ایمان، سلب ایمان و یا عدم تحقق ایمان از اصل می شود. کسی که پیرو نفس اماره است غرایز، او را رهبری می کنند و وی چشم و گوش بسته و بی توجه به ماوراء خواسته های غریزی خود، آنها را پیروی می کند و این گرایش ها ما را از ایمان آوردن باز می دارند.( مبانی، روش ها و اهداف تربیتی در صحیفه سجادیه ، ص 9 ، کتابخانه سایت تبیان . مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن، با تحقیق و نگارش محمد حسین اسکندری، ج1،با استفاده ازص 196 تا209، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ پنجم، 1380.) (3 )
3- توبه از گناهان گذشته بوسیله توبه خالص و نصوح ، آثار فکر بد و اعمال آلوده گذشته را از بین برده ، زنگارهای دل برطرف نموده و با تلاش و کوشش، راه رشد را برای انسان فراهم می نماید .
4- بر طرف کردن غفلت ها و زیاد کردن توجهات قلبی در حدیث معراج هست که خداوند به پیامبر (ص) فرمود: «ای محمد! همت خود را به یک چیز متوجه ساز و زبانت را یکسان قرار بده، بدنت را زنده بدار و هرگز غافل مباش، کسی که از من غافل گردد، برایم مهم نیست که به کدام وادی هلاکت در افتد.» توصیه خداوند به پیامبر این است که اگر یاد خدا در دلت نباشد، بدنت مرده است. حیات انسانی تو، به یاد خدا بستگی دارد و اگر به یاد خدا نباشی از حیات انسانی محروم خواهی بود و بدنت مرده است. وقتی بدن انسان زنده می ماند که لحظه ای از خدا غافل نگردد و غفلت عامل اصلی هلاکت است.( مصباح یزدی ، محمد تقی، درک محضر خدا ، ص 1 تا 3 ، با تلخیص و تغییر ، کتابخانه سایت تبیان. مصباح یزدی، محمدتقی، راهیان کوی دوست، ص 250 و 251، چاپ سوم، 1376. )
5- دوری از دوستان ناباب و محیط های ناسالم همانگونه که گفته شد محیط زندگی ، تحصیل و … نقش بسزایی در سرکوب شدن فطرت انسانی دارد لذا تجدید نظر نسبت به دوستان ناشایست که از لحاظ فکری و اخلاقی دچار مشکل هستند و همچنین بازنگری در محیط رفت و آمد خود نقش زیادی در شکوفا شدن فطرت انسانی ایفا می نماید . امیدواریم بتوانید با در نظر گرفتن این مطالب در مسیر خودسازی و خداشناسی قدم برداشته و هر روز بر ایمان تان افزوده گردد .
—————-پی نوشت : 1- خداوند متعال در این خصوص می فرماید : «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله … »(روم/30) (پس روی خویش را بسوی دین یکتاپرستی فرا دار، در حالی که از همه کیش ها روی برتافته و حق گرای باشی، به همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است . آفرینش خدای – فطرت توحید – را دگرگونی نیست . 2- برای اطلاع از دستورات شرعی به رساله عملیه مرجع تقلید خود مراجعه نمائید . 3- برای شناخت گناهان و دوری از آنها به گناهان کبیره شهید دستغیب مراجعه نمائید .
ـ حقیقت فطرت درباره ی فطرت سخنان فراوانی در کتب اندیشمندان آمده ، که حتماً برخی از آنها را شما بزرگوار نیز در کتب درسی یا غیر درسی ملاحظه نموده اید. لکن آنچه از این نوشته ها و تحقیقات درباره ی فطرت رواج عمومی یافته بیشتر مربوط به گرایشهای فطری می باشد نه خود فطرت و دین فطری. همچنین ، اکثر این نوشتارها بیشتر از نگاه کلامی و برای اثبات فطرت یا از نگاه روانشناسانه و روبنایی به مطلب پرداخته اند . لذا در این نوشته بر آن خواهیم بود که مسأله ی فطرت را از نگاه هستی شناسانه مورد توجّه قرار داده از این زاویه فطری بودن کلّ دین را تبیین نماییم.قبل از این که وارد این بحث شویم ابتدا لازم است که معنای لغوی و اصطلاحی فطرت و دین را مورد واکاوی قرار دهیم تا معلوم شود که چه معنایی از دین به کدام معنا از فطرت ، فطری است.ــ معنای فطرتمعنای اوّلی کلمه ی فطرت شکاف و شکافتن است . طبرسی فرموده است :« اصل الفطر الشّقّ ــ اصل معنای فطر ، شکافتن است» و راغب اصفهانی در المفردات ، آن را شکافتن طولی معنا کرده است . این واژه در آیات قرآن کریم نیز به این معنا زیاد به کار رفته است.« اِِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ ـــ آن زمان که آسمان شکافته شود.» (الانفطار:1(« السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً ـــ و آسمان از هم شکافته مى شود، و وعده او شدنى و حتمى است.» (المزمل:18)« تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا ـــ نزدیک است به خاطر این سخن آسمانها شکاف بردارند و زمین پاره شود، و کوه ها بشدّت فرو ریزد.»)مریم:90)صیغه های مختلف واژه ی فطرت در مقام استعمال ، معانی ثانوی نیز پیدا کرده اند. اکثر لغویین معانی ثانوی آن را خلق ، ابداع (خلقت ابتدایی و بدون سابقه) و اختراع گفته اند . در قرآن کریم نیز مشتقّات این واژه به معنای خلق و ابداع به کار رفته است .« قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض ـــ بگو: خداوندا! اى آفریننده آسمانها و زمین .» (الزمر:46) « قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض ـــ رسولان آنها گفتند:آیا در خدا شکّ است؟! خدایى که آسمانها و زمین را آفریده . »(إبراهیم:10) « وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدیداً قُلْ کُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدیداً أَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعیدُنا قُلِ الَّذی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ ـــــ و گفتند: آیا هنگامى که ما استخوانهاى پوسیده و پراکنده اى شدیم، دگر بار آفرینش تازه اى خواهیم یافت؟! بگو: شما سنگ باشید یا آهن یا هر مخلوقى که در نظر شما ، از آن هم سختتر است. آنها به زودى مى گویند:چه کسى ما را باز مى گرداند؟! بگو: همان کسى که نخستین بار شما را آفرید.» ( الاسراء:49 ،51) صیغه ی فطرت ــ که در قرآن کریم در مورد خلقت خاصّ انسان به کار رفته است ــ بر وزن فِعلَة می باشد که دلالت بر نوع می کند ؛ لذا صیغه ی فطرت به معنی نوع خاصّی از خلقت خواهد بود.با توجه به مطالب فوق می توان گفت که فطرت عبارت است از نوع خاصّی از خلقت که بی سابقه و همراه با نوعی شکافتن است. این معنا حتّی در مورد تعابیری چون « فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض » نیز جاری می باشد ؛ یعنی تمام موجودات خلقتشان به نحو شکافتن بوده است. در اقرب الموارد از ابن عباس نقل شده که گفته است من معنی آیه ی « أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» را نمی دانستم تا اینکه دو نفر عرب بادیه نشین مرا در مورد چاهی قاضی قرار دادند. یکی از آنها چاه را برای بار اول حفر کرده بود ، ولی بعد از خشک شدن چاه ، دیگری آن را کنده و دوباره به آب رسانده بود ؛ و حال هر کدام مدّعی بودند که چاه آب مال اوست. در ضمن این دعوا ، آنکه چاه را اوّل بار کنده بود می گفت:« اَنا فطرتُها » و مقصودش این بود که من آن را اوّل بار حفر کرده ام . ابن عباس می گوید من از این کلام عرب فهمیدم که معنی فطرت خلقت ابتدایی و بدن و سابقه است.ابن عباس از این جریان به خوبی متوجّه شده که لغت فطرت در کلام عرب به معنی خلقت ابتدایی است ، ولی متوجّه این نکته نشده که آن عرب این کلمه را در مورد چاه به کار برده است و مقصودش این بوده که من این چاه را برای اوّلین بار شکافته ام (کنده ام ). برخی از صاحب نظر برای اینکه بتوانند معنی شکافتن را در واژه فطرت و فاطر و امثال آن لحاظ کنند گفته اند موجودات همه با شکافتن پدید آمده اند. مثلا گیاهان از شکافته شدن دانه پدید آمده اند. « إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى ـــ خداوند، شکافنده ی دانه و هسته است. »(الأنعام:95) ؛ و هرجانوری ــ اعمّ از گیاه و حیوان و انسان ــ ابتدا یک سلول نطفه بوده اند و در اثر تقسیمات سلولی ( شکافته شدن سلولها ) به وجود آمده اند. آسمانها و زمین نیز در ابتدا موادّی به هم پیوسته بوده اند که خداوند متعال آنها را در طول میلیاردها سال از هم باز کرده و به شکل امرزیشان در آورده است و استناد می کنند به این آیه که:« أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما ـــ آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند ، و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم ؟» (الأنبیاء:30) امّا باید توجّه داشت که این تحلیل از فطرت عامّ و فراگیر ، اگر چه در مورد موجودات مادّی می تواند درست و قابل دفاع باشد ، ولی در مورد موجودات مجرّد (غیر مادّی) قابل دفاع نیست. چرا که موجودات مجرّد ، فاقد اجزاء هستند و موجودی که جزء ندارد شکافتن آن به آن معنی که در مادّیات متصوّر است معنی ندارد.بنا بر این ، معنای فطرت بعید است آن چیزی باشد که این گونه افراد گفته اند.ــ -فطرت در نگاه حکمت متعالیه:در حکمت متعالیه (مکتب فلسفی ملاصدرا) اثبات می شود که همه ی موجودات عالم ، از عقل اوّل( مخلوق اوّل ) گرفته تا مادّه ی اولی وجود رابطند ، نه وجود مستقلّ ؛ یعنی مخلوقات عالم ، بدون در نظر گرفتن علّتشان که خداست عدمند ؛ و با وجود او موجودند. رابطه ی مخلوقات با خدا مثل رابطه ی صور ذهنی انسان است نسبت به خود انسان . لذا حکما گفته اند: « إن صفحات نفس الأمر و صحائف الأعیان بالنسبة إلى الحق تعالى کصفحات الأذهان بالنسبة إلینا ــــ صفحات نفس الامر و صحایف اعیان ، نسبت به او – تعالى- چون صفحات اذهان اند، نسبت به ما» (شرح المنظومة ، ج 1 ،ص373 و اسرار الحکم ،ص671 ). بنابر این همان طور که صور ذهنی قائم به وجود انسانند و بدون در نظر گرفتن انسان وجود ندارند ، موجودات عالم نیز قائم به خدا هستند و بدون در نظر گرفتن خدا وجود ندارند .
توجّه به ذات الاهی ، در اکثر اوقات کم فروغ است مگر آنگاه که شخص خود را در پرتگاه نیستی می بیند ؛ و آنگاه با تمام ذرّاتش می یابد که او با وجود موجود می باشد و بی وجود ، برای او نیز موجودیّتی نیست.در این هنگام است که با خلوص تمام متوجّه حضرت وجود می شود ، که همان خداست. لذا خداوند متعال فرمود: « هُوَ الَّذی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِریحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ریحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرین ؛ فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَق … ــــــ او کسى است که شما را در خشکى و دریا سیر مى دهد؛ زمانى که در کشتى قرار مى گیرید، و بادهاى موافق آنان را حرکت می دهند و آنها خوشحال مى شوند. ناگهان طوفان شدیدى وزیدن می گیرد ؛ و امواج از هر سو به سراغ آنها مى آیند؛ و آنها گمان مى کنند که هلاک خواهند شد؛ در آن هنگام، خدا را از روى اخلاص مى خوانند که: « اگر ما را از این هلاک نجات دهى، حتماً از سپاسگزاران خواهیم بود» ؛ امّا هنگامى که خدا آنها را رهایى بخشید، (باز) به ناحق، در زمین ستم می کنند.» (یونس:22 ، 23). و نیز دارد که حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند: « یَا أَبَا ذَرٍّ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَبْدٍ خَیْراً فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ- وَ زَهَّدَهُ فِی الدُّنْیَا وَ بَصَّرَهُ بِعُیُوبِ نَفْسِه ـــــ ای ابوذر! زمانی که خدا خیر بنده ای را بخواهد ، او را ژرف اندیش در دین و بی رغبت درباره ی دنیا قرار می دهد و او را به عبوب خودش بینا می کند.» (بحار الأنوار ، ج 74 ،ص82 ) و امیر مومنان سلام الله علیه فرمودند: « مَعْرِفَةُ النَّفْسِ أَنْفَعُ الْمَعَارِفِ ـــ شناخت خویشتن پر فایده ترین شناختهاست .» و فرمودند: « مَعْرِفَةُ الْمَرْءِ بِعُیُوبِهِ أَنْفَعُ الْمَعَارِف ــــ شناخت شخص نسبت به عیبها و نقایص خویش ، برترین شناختهاست. » (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ،ص232 و 235)
چرا باید خدا را شناخت؟
الف: چون خدا منشاء هر کمالی است ؛ و ما ذاتاً طالب کمال می باشیم. پس شناخت خدا یعنی شناخت کمالاتی که می خواهیم به آنها برسیم. پس همه دنبال خدا هستند ؛ چرا که دنبال کمال می باشند ؛ لکن برخی ها راه را اشتباه می روند. یکی دنبال ثروت است و متوجّه نیست که دارایی محض خداست. دیگری در پی لذّت است ؛ و غفلت دارد که لذّت محض در ملاقات خداست. سومی دنبال دانستن است و توجّه ندارد که علم محض خداست.
ب: شناخت خداست که ما را انسان می کند و به زندگی ما معنی انسانی می دهد. لذا خداناشناس اساساً زندگی انسانی ندارد ؛ بلکه حیوان باهوش می باشد. « إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُون ــــ به یقین، بدترین جنبندگان نزد خدا، کسانى هستند که کافر شدند و ایمان نمى آورند » (الأنفال:55). یعنی خداناشناس انسان نیست بلکه جنبنده است. بلکه بالاتر از این ، اگر کسی دلائل وجود خدا یا نشانه های خدا را دید و به آنها بی اعتنایی نمود ، او از سنگ نیز پستتر است؛ « ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون ــــ سپس دلهاى شما بعد از این واقعه سخت شد؛ همچون سنگ، یا سخت تر! چرا که پاره اى از سنگها مى شکافد، و از آن نهرها جارى مى شود؛ و پاره اى از آنها شکاف برمى دارد، و آب از آن تراوش مى کند؛ و پاره اى از خوف خدا(از فراز کوه) به زیر مى افتد؛ و خداوند از اعمال شما غافل نیست » (البقرة:74)
ج: انسان ذاتاً دنبال زیبایی است و در برابر زیبایی عاشق می شود. لذا در برابر هر موجود زیبایی سر تعظیم فرود می آورد و دل می بازد. و خدا یعنی زیبای مطلق. لذا انسان دوست دارد که زیبای مطلق را بشناسد و فطرت زیبایی شناسی و زیبایی دوستی و فطرت عاشق شوندگی و دلدادگی خود را ارضاء نماید. اگر به ما بگویند که یک کیلومتر آن طرفتر انسانی زیبا وجود دارد که زیبایی اش هوش از سر انسان می برد ؛ روشن است که ما میل دیدار او را پیدا می کنیم. چون ذات ما میل به زیبایی دارد. پس چرا دنبال دیدار و شناخت خدا نباشیم ، در حالی که او زیبایی محض و آفریننده ی تمام زیبایی هاست. عمده چیزی که عرفا را به حرکت در آورده همین حسّ است. لذا اگر دیوان عرفا را ملاحظه فرمایید تماماً سخن از عشق و زیبایی و دلدادگی است.
به این غزل حضرت امام (ره) توجّه فرمایید:
لذت عشق تو را جز عاشق محـــزون، نداند
رنج لذت بخش هجران را بجز مجنــون، نداند
تا نگشتى کوهــکن، شیرینى هجران ندانى
نــــاز پـــــرورده، ره آوردِ دلِ پر خــــون نداند
خسرو از شیرینى شیرین، نیابد رنگ و بویى
تا چو فرهاد از درونش، رنگ و بو بیرون نداند
یوسفـــى بایـــــد که در دام زلیخا، دل نبازد
و رنه خورشید و کواکب در برش مفتون نداند
غــــرق دریا ، جز خروش موج بى پایان، نبیند
بادیه پیماى عشقت ، ساحل و هامـون نداند
جلــــوه ی دلدار را آغاز و انجامــــــــى نباشد
عشق بى پایان ما جز آن ، چرا و چـون، نداند.
اگر خودمان را پیدا کنیم، خدا هم با ما خواهد بود. پس پیشنهاد اول ما آن است که دنبال حقیقت خود باشید. من کیستم؟ از کجا آمدهام؟ برای چه آمدهام؟ کجا خواهم رفت؟ چه کار باید بکنم؟ آیا وظیفهای دارم؟ آن وظیفه چیست؟ من چه جایگاهی در این نظام خلقت دارم؟وقتی خودمان را شناختیم، خدا را خواهیم شناخت. چرا که آنوقت خواهیم فهمید بدون خدا لحظهای نمیتوانیم زندگی کنیم. تمام هستی ما از عنایت خدا است و دار و ندار ما بسته به تفضل خدا است. تا خودمان را نشناسیم، شناخت خدای کتابها خیلی سودی برای ما نخواهد داشت.
خدای متعال همه ما را بر سرشت توحیدی و خدا شناسی آفریده است. به عبارت دیگر همه ما خداشناس فطری هستیم اما متاسفانه تا آنجا که امکان دارد سراغ دیگران میرویم و از خدا که همه کاره عالم است غفلت میکنیم تنها زمانی که از کسی کاری ساخته نیست یاد آن کسی میافتیم که فطرت و سرشت ما میگوید او همه کاره عالم است و او میتواند. در واقع ما این مشکل را داریم که به خاطر غفلتها و شناخت ضعیف از خود و خدا، از ابتدا نمیخواهیم سمت خدا برویم! باید حتما خودمان و فکرمان را درست کنیم.برای اینکه انسان بتواند از طریق فطرت به شناخت خدا و احساس نظارت و همراهی او دست یابد، دو راه عمده را باید در زندگی خود طی کند
اول : شناسایی زنگارهایی که مانع از شکوفایی فطرت می شود.
دوم : برطرف نمودن موانع شکوفایی فطرت
برای روشن شدن این دو راه به توضیحاتی که در این خصوص خدمت شما ارائه می نمائیم خوب دقت کنید : اول : موانع شکوفایی فطرت خداوند متعال نعمتی تغییر ناپذیر (1) در وجود تمامی انسان ها به ودیعه نهاده به نام فطرت که به واسطه آن خیر را از شر و هدایت را از ضلالت و … تشخیص می دهد و به خاطر همین نعمت است که می بینیم گزاره هایی همچون فداکارى، احسان، شجاعت، سخاوت و قهرمانى، در نزد همه مردم زمین چه مسلمان و چه غیر مسلمان خوب پسندیده است و گذاره هایی که در مقابل آنها قرار دارد همچون ترس و بخل و … صفات رذیله محسوب می شود . انسان بوسیله همین فطرت اولیه است که پروردگارش را می شناسد و به او ایمان می آورد . اما متاسفانه برخی امور مانع از شکوفایی این نعمت الهی گردیده و همچون سدی جلوی خود شناسی ، خداشناسی و ایمان افراد را می گیرد تا جایی که هم خود و هم خدای خود را بطور کامل فراموش کرده و به او کافر می شوند . چه بسا نمونه های متعددی از این موانع در مسیر زندگی هر یک از ما وجود داشته باشد که سدی در برابر خودشناسی و خدا شناسی ما گردیده است لذا در قدم اول باید این موانع را به خوبی شناخت تا با آگاهی کامل به مبارزه با آنها پرداخته و در رفع آنها تلاش و کوشش نمود . در اینجا برای آشنایی بیشتر شما به تعدادی از مواردی که مانع از شکوفایی فطرت انسان می گردد اشاره می نمائیم:
1- غفلت انسانى که از خود و خدا و آیات الهى غافل شود، از حرکت علمى براى شناخت و شهود حق و از حرکت عملى براى شکوفایى (فطرت و) فضایل نفسانى محروم مى گردد زیرا غفلت که در فرهنگ دین، رجس و چرک است، نمى گذارد انسان به سوى کمال حرکت کند. چنان که در قرآن فرمود: «ولقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن والإنس لهم قلوب لا یفقهون بها ولهم أعین لایبصرون بها ولهم اذان لا یسمعون بها أولئک کالأنعام بل هم أًضل أولئک هم الغافلون»( اعراف/ 179). به یقین گروه بسیارى از جن و انس رابراى دوزخ آفریدیم، آنها دل ها و عقل هایى دارند که با آن اندیشه نمى کنند و نمى فهمند و چشمانى دارند که با آن نمى بینند و گوش هایى دارند که با آن نمى شنوند، آنها چون چارپایانند، بلکه گمراهتر، اینان همان غافلانند. امیرالمؤمنین على (ع) فرمود: «الغفله ضلال النفوس»( شرح غرر الحکم 1/ 369.) غفلت، گمراهى جان است. امام صادق (ع) فرمود: «إیاکم والغفله فإنه من غفل فإنما یغفل عن نفسه»( بحارالانوار 69/ 227) ترجمه : از غفلت بپرهیزید زیرا به زیان جان شماست، غفلت از تزکیه و نزاهت روح، غفلت از جان خود شخص است و خسارات بزرگى را در پى دارد. (آیة الله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن ج 12 (فطرت در قرآن)
2- پندارگرایى انسانى که مى پندارد خدا او را نمى بیند و او در مشهد و محضر خداى سبحان نیست، پنهان و نجواى او را نمى داند، انسانى که مى پندارد با مرگ نابود مى شود و دوباره زنده نمى شود انسانى که مى پندارد قدرت و جاه و مال او را جاودانه مى کند انسانى که مى پندارد نظام آفرینش بیهوده و یاوه است «أفحسبتم أنَّما خلقناکم عبثا»( مؤمنون/ 115). و انسانى که مى پندارد هدایت یافته است و نیازى به رهبرى پیامبران ندارد، و انسانى که مى پندارد کار خوب انجام مى دهد در حالى که به بدى مبتلاست «وهم یحسبون أنَّهم یحسنون صنعا»( کهف/ 104). در همه این موارد و نظایر آن گرفتار یکى از موانع شکوفایى فطرت است. سرّ اینکه انسان پندارگرا از شهود حقیقت و گرایش به فضیلت محروم مى شود، آن است که دلهاى این گونه انسانها تهى است و چیزى در آن وجود ندارد «و افئدتهم هواء» چون آنچه به دل آنها راه یافته، پندار محض است و پندار هم باطل است. بنابراین، انسانى که در کمند پندار خود گرفتار است، هرگز در صدد شکوفایى فطرت خود در بعد علم و عمل نخواهد بود، نه حق را مشاهده مى کند و نه فضایل را در زندگى خود پیاده خواهد کرد. (آیة الله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن ج 12 (فطرت در قرآن)
3- تکبر قرآن مى فرماید: «إنَّ الذین یجادلون فى ایات الله بغیر سلطان أتیهم إن فى صدورهم إلا کبر ما هم ببالغیه»( غافر/ 56). آنان که بدون برهان به مجادله در آیات خداوند مى پردازند، در سینه هایشان جز کبر چیز دیگرى نیست. جدل از کبر سرچشمه مى گیرد و کبر چرکى است که صفحات شفاف دل را تیره مى کند و انسانى که دلش تیره شد، از شهود حق و گرایش به فضیلت باز مى ماند، قرآن در سوره «اعراف» مى فرماید: «سأصرف عن ایاتى الَّذین یتکبرون فى الأرض بغیر الحق و إن یروا کل ایة لا یؤمنوا بها و إن یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا و إن یروا سبیل الغى یتخذوه سبیلا»( اعراف/ 146). (به زودى کسانى را که در زمین به ناحق تکبر مى ورزند از آیات خود منصرف مى سازیم آنها خیانند که اگر هر آیه و نشانه اى را ببینند به آن ایمان نمى آورند، اگر راه هدایت را ببینند، آن را راه خود انتخاب نمى کنند، و اگر راه گمراهى را ببینند، آن را راه خود انتخاب مى کنند.) (آیة الله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن ج 12 (فطرت در قرآن)
4- خودبینى و هوس مدارىاز موانع بزرگ شکوفایى فطرت، گرفتار شدن در دام خودبینى و هوس مدارى است، انسانى که خواهش هاى نفسانى او جلوى بینش و گرایش او را بگیرد از شکوفایى خود باز مى ماند. این دسته از انسان ها، به دلیل این که قبله آنها منافع شخصى آنهاست و همه چیز را در خود و براى خود مى بینند، از سیر و سلوک باز مانده و در نتیجه فطرتشان شکوفا نمى شود. شیطان هم چون گرفتار خودبینى شد و بر اساس ابتلاى به این بیمارى گفت: «أنا خیر منه»( اعراف/ 12). (من از آدم بهترم.) سقوط کرد و این خوى بد مایه هبوط او گردید قرآن مى فرماید: «أفرأیت من اتَّخذ إلهه هویه و أضله الله على علم وختم على سمعه وقلبه وجعل على بصره غشاوةً فمن یهدیه من بعد الله أفلا تذکرون»( جاثیه/ 23). برخى معبود خود را هواى نفس خویش قرار مى دهند، خداوند چنین کسانى را گمراه ساخته، بر گوش و قلبشان مهر زده و بر چشمشان پرده مى افکند چه کسى جز خدا مى تواند این گروه را هدایت کند؟ (آیة الله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن ج 12 (فطرت در قرآن)
5- تعلق به دنیا و محبت به آنتعلق به دنیا و محبت به آن، از موانع اساسى شکوفایى فطرت، است به همین دلیل در روایات آمده: «حُبُّ الدُنیا رَأس کل خطیئه»( بحارالانوار 70/ 59) و در تعبیرى دیگر فرموده است «رأس کل خطیئةٍ حب الدنیا»( کافى 2/ 315) ترجمه : اساس تمامى خطاها محبت دنیا است.محبت دنیا همانطور که مانع اصلاح عملى انسان است، موجب تباهى و فساد علمى انسان نیز مى شود. از این رو قرآن کریم دنیا را بازى و بازیچه معرفى مى کند. على علیه السلام آن را سرگرمى معرفى کرده است. تلاش شیطان و نفس اماره نیز آن است که انسان را به دنیا سرگرم کنند. نشانه این که دنیا بازیچه و سرگرمى است، آن است که اگر کسى به آن مبتلا شود، معتاد مى شود و زمامش به دست آن وسیله سرگرمى مى افتد، در نتیجه چنین انسانى فرسوده و خسته شده گاهى چنان است که تا او را از پاى در نیاورد، رها نمى کند. قران کریم انسان را از دنیا طلبى و تعلق به دنیا نهى مى کند زیرا دنیا طلبى و تعلق به آن انسان را وابسته مى کند و انسان وابسته به دنیا به توحید و فضایل توحیدى راه نمى برد. از آنجا که دنیا بزرگترین مانع سیر انسان و شکوفایى فطرت اوست، خداوند انبیا را فرستاد تا پرده دنیا گرایى را از جلو چشم جامعه کناز بزنند چنان که حضرت على علیه السلام فرمود: «وَهو الذى أسکن الدنیا خلقه و بعث إلى الجن والإنس رسله لیکشفوا لهم عن غطائها ولیحذروهم من ضرائها»( نهج البلاغه، خطبه 183) ترجمه : خداوند دنیا را مسکن مخلوقاتش قرار داده و رسولش را به سوى جن و انسان مبعوث کرده تا پرده از چهره زشت دنیا برگیرند و آنها را از زیان هایش بر حذر دارند.وقتى انسان با تعلیم و تذکر انبیا پرده تعلق به دنیا را از جلو چشمش برداشت، با عالم باطن و ملکوت عالم آشنا شده و فضیلت و تقوا را در خود پیاده مى کند. گفتنى است که تمام موانع شکوفایى فطرت را مى توان به همین مانع که جامع همه آنها است ارجاع داد، لیکن لازم است چنین دنیایى را به همان معناى معهود نزد اهل معرفت تفسیر کرد که هر چه انسان را از خدا باز مى دارد، دنیا است.
6- گناه یکی از موانع شکوفائی فطرت خداجوی انسان، آلودگی روح به گناهان است . اصولا آلودگی گناهان دل را از خدا دور می کند و پاکی و لطافت نخستین آن را از بین می برد . فطرت چنین انسانی نمی تواند شکوفا شود . همچنین آلوده بودن محیط و غرق شدن جامعه در شهوت پرستی و هوای نفس، تحریک شهوات و تن پروری و حیوان صفتی از عوامل انحراف و یا بی اثر شدن فطرت الهی انسان است . استاد مطهری می نویسد:«اینها با هر گونه احساس تعالی اعم از مذهبی یا اخلاقی یا علمی یا هنری، منافات دارد، آدم شهوت پرست حتی احساس عزت و شرافت و سیادت و شهامت و شجاعت را از دست می دهد و اسیر شهوت می شود و جاذبه های معنوی او را نمی کشد همانطور که خداوند می فرماید: «ان الله لایهدی القوم الفاسقین »
(مرتضی مطهری، مجموعه آثار، صدرا، تهران، چاپ چهارم، 1374، ج 3،ص 405) ( مقاله : فطرت خداجویی و نقش آن در تربیت انسان- مجله رواق اندیشه، شماره 12 ، سیدمحمدرضا موسوی فراز )
7- محیط نامناسب عامل دیگری که ممکن است مانع هدایت فطری انسان شود، محیط نامناسب است . در جامعه ای که عقیده رسمی، ماتریالیسم است، شنیدن ندای فطرت و پاسخ درست به آن، مانند حرکت برخلاف جهت رودخانه است و ممکن است باعث از دست دادن موقعیت های اجتماعی شود . ( مقاله : فطرت خداجویی و نقش آن در تربیت انسان- مجله رواق اندیشه، شماره 12 ، سیدمحمدرضا موسوی فراز )
8- بیان نادرست مفاهیم دینی بیان نادرست مفاهیم دین، به صورت ایجاد تصور نامعقول و غیر علمی از خدا و صفات او یا ایجاد تعارض میان دین و سایر فطریات و تمایلات طبیعی بشر نیز از عوامل سرکوبی فطرت مذهبی است . (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، صدرا، تهران، چاپ چهارم، 1374، ج 3، ص 405و همچنین ر . ک: فطرت در قرآن، پیشین، ص 391- 402) ( مقاله : فطرت خداجویی و نقش آن در تربیت انسان- مجله رواق اندیشه، شماره 12 ، سیدمحمدرضا موسوی فراز )
دوم : برطرف نمودن موانع شکوفایی فطرت راه های متعددی برای برطرف نمودن موانع شکوفایی فطرت وجود دارد که در این خصوص می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- عمل به دستورات شرع، الهام گرفتن از آیات کریمه قرآن، بیانات انبیاء و اولیاء و پیشوایان دین. خداوند در مقام بیان وظایف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرموده است: «یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه»( آل عمران/ 164) اولین وظیفه رسالت، تلاوت آیات الاهى است و دومین وظیفه، تزکیه روح و سومین وظیفه تعلیم کتاب و حکمت است. تعلیمات پیامبر دو دسته است. بخشى از آن، تعالیم عقلى است که قرآن کریم با استدلال هاى عقلى بشر را به نتایج آنها هدایت مى کند، یعنى مطالبى را که انسان نمى داند. به انسان مى آموزاند. و بخشى از آن، تبیین مطالب فطرى و احیاى خاطره هاى درونى بشر است که انسان ها آنها را به همراه آفرینش خود دارند. (آیة الله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن ج 12 (فطرت در قرآن) لذا عمل نمودن به دستورات شرع همچون عمل به واجبات ( مانند نماز ، روزه و حفظ حجاب و …)و مستحبات می تواند انسان را در پاسخگویی صحیح به ندای فطرت یاری نماید (2)
2- دوری از گناه یکی از مهمترین مسائل که موجب برطرف شدن موانع در راستای شکوفا شدن فطرت می گردد دوری از گناه و هواهای نفسانی است ، زیرا گناهان و خواهش های نفسانی موجب ضعف ایمان، سلب ایمان و یا عدم تحقق ایمان از اصل می شود. کسی که پیرو نفس اماره است غرایز، او را رهبری می کنند و وی چشم و گوش بسته و بی توجه به ماوراء خواسته های غریزی خود، آنها را پیروی می کند و این گرایش ها ما را از ایمان آوردن باز می دارند.( مبانی، روش ها و اهداف تربیتی در صحیفه سجادیه ، ص 9 ، کتابخانه سایت تبیان . مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن، با تحقیق و نگارش محمد حسین اسکندری، ج1،با استفاده ازص 196 تا209، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ پنجم، 1380.) (3 )
3- توبه از گناهان گذشته بوسیله توبه خالص و نصوح ، آثار فکر بد و اعمال آلوده گذشته را از بین برده ، زنگارهای دل برطرف نموده و با تلاش و کوشش، راه رشد را برای انسان فراهم می نماید .
4- بر طرف کردن غفلت ها و زیاد کردن توجهات قلبی در حدیث معراج هست که خداوند به پیامبر (ص) فرمود: «ای محمد! همت خود را به یک چیز متوجه ساز و زبانت را یکسان قرار بده، بدنت را زنده بدار و هرگز غافل مباش، کسی که از من غافل گردد، برایم مهم نیست که به کدام وادی هلاکت در افتد.» توصیه خداوند به پیامبر این است که اگر یاد خدا در دلت نباشد، بدنت مرده است. حیات انسانی تو، به یاد خدا بستگی دارد و اگر به یاد خدا نباشی از حیات انسانی محروم خواهی بود و بدنت مرده است. وقتی بدن انسان زنده می ماند که لحظه ای از خدا غافل نگردد و غفلت عامل اصلی هلاکت است.( مصباح یزدی ، محمد تقی، درک محضر خدا ، ص 1 تا 3 ، با تلخیص و تغییر ، کتابخانه سایت تبیان. مصباح یزدی، محمدتقی، راهیان کوی دوست، ص 250 و 251، چاپ سوم، 1376. )
5- دوری از دوستان ناباب و محیط های ناسالم همانگونه که گفته شد محیط زندگی ، تحصیل و … نقش بسزایی در سرکوب شدن فطرت انسانی دارد لذا تجدید نظر نسبت به دوستان ناشایست که از لحاظ فکری و اخلاقی دچار مشکل هستند و همچنین بازنگری در محیط رفت و آمد خود نقش زیادی در شکوفا شدن فطرت انسانی ایفا می نماید . امیدواریم بتوانید با در نظر گرفتن این مطالب در مسیر خودسازی و خداشناسی قدم برداشته و هر روز بر ایمان تان افزوده گردد .
—————-پی نوشت : 1- خداوند متعال در این خصوص می فرماید : «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله … »(روم/30) (پس روی خویش را بسوی دین یکتاپرستی فرا دار، در حالی که از همه کیش ها روی برتافته و حق گرای باشی، به همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است . آفرینش خدای – فطرت توحید – را دگرگونی نیست . 2- برای اطلاع از دستورات شرعی به رساله عملیه مرجع تقلید خود مراجعه نمائید . 3- برای شناخت گناهان و دوری از آنها به گناهان کبیره شهید دستغیب مراجعه نمائید .