۱۳۹۵/۱۲/۱۱
–
۶۹۶ بازدید
چرابعضی ازمردم خداراباور ندارند؟؟؟
سلام علیکم.
این مسأله علل متعدّدی دارد که شهید مطهری در کتاب «علل گرایش به مادّیگری» به تفصیل به آن پرداخته اند.
برخی از علل عبارتند از:
1ـ تصوّر غلط داشتن از خدا. برخی ها تصوّری غلط از خدا دارند و آن خدای توهّمی را موجودی اثبات ناپذیر می یابند. لذا چه بسا اگر تصوّر درستی از خدای حقیقی به اینها ارائه شود، بپذیرند. مطالعه ی آثار بسیاری از خداناباوران غربی نشان می دهد که تصوّرشان از خدا، همان خدای مورد نظر مسیحیان است؛ که ما مسلمانها هم به چنان خدایی اعتقاد نداریم و اعتقاد به چنان خدایی را کفر می دانیم. از نظر مسیحیان، خدا در عین یکی بودن، سه تاست؛ و در عین سه تا بودن، یکی است. آن سه خدا عبارتند از: پدر، پسر و روح القدس. منظورشان از پسر هم عیسی(ع) که مسیحیان او را خدا می دانند و معتقدند که خدا به صورت عیسی(ع) تجسّم یافته است.
بر این اساس، وقتی دیدیم کسی منکر خداست ابتدا باید از او بپرسیم که: « تعریف تو از خدا چیست؟» چه بسا او خدایی را منکر باشد که ربطی به خدای مورد نظر ما نداشته باشد. در ادامه در مورد خدای مورد نظر حکمای اسلامی مطالبی عرضه خواهد شد.
2ـ نفس خواهان دنیاست و خداگرایی، مانع از آزادی این گرایش نفس است؛ لذا برخی ها برای نفس چرانی، منکر خدا می شوند.
3ـ مشاهده ی رفتارهای ناشایست از مؤمنان یا نهادهای دینی مثل رفتارهای غلط اصحاب کلیسا یا برخی روحانیون یا اهل مسجد یا حاکمان منتسب به اسلام و … . افراد سطحی، معمولاً قدرت استدلال قوی ندارد، لذا با دیدن رفتارهای ناشایست از پیروان یک دین، آن را به پای خود آن دین می نویسند؛ و خدای مطرح در آن دین را هم منکر می شوند.
4ـ عوامل روانی مثل هنجارشکنی برای جلب توجّه. برخی افراد برای جلب توجّه دیگران، سعی می کنند خودشان را متفاوت از بقیّه نشان دهد؛ و گاه این متفاوت نمایی، با انکار دین و با انکار خداست. شاید دیده باشید که برخی کودکان، گاه برای مورد توجّه قرار گرفتن، کاری می کنند که کتک بخورند. خود همین کتک خوردن را هم توجّه می دانند. برخی افراد بزرگسال هم برای اینکه مورد توجّه قرار گیرند، اظهار کفر می کنند تا دیگران به آنها توجّه کنند و در موردش حرف بزنند. این گونه منکران، در واقع مشکل شخصیّتی دارند. علامه جعفری ـ قدّس سرّه ـ نقل می کردند که هیوم ـ از فلاسفه ی غربی ـ خودش به یکی از دوستانش گفته بوده که من اصل علیّت را انکار نمودم تا در جامعه مطرح شوم. البته چنین هم شد. اگر هیوم منکر اصل علیّت نمی شد، چه بسا اسمی از او هم در جهان باقی نمی ماند. چون غیر از این خزعبلات، چیز مهمّی در اندیشه های او نیست که بتواند مشهورش کند.
5ـ عامل دیگر، بیان غیر تخصّصی از دین است. متأسفانه برخی افراد غیر متخصّص ـ چه در لباس عالم دین و چه در لباس دیگر ـ دین را بد تعلیم می دهند و همین یادگیری بد دین، موجب زدگی از دین می شود؛ و در نهایت، سر از انکار خدا در می آورد.
6ـ سختگیری به نام دین. گاه سختگیری بی مورد والدین یا اولیای مدرسه یا مسئولان کشوری یا … ، موجب انزجار افراد و بخصوص نوجوانان و جوانان از دین و خدا می شود.
7ـ علم زدگی. برخی ها توهّم می کنند که پذیرش خدا به معنی نفی علم و نفی قوانین علمی و نفی توصیفات علمی پدیده هاست. لذا خیال می کنند که اعتقاد به خدا مساوی با روحیّه ی علمی نداشتن است.
و … .
این مسأله علل متعدّدی دارد که شهید مطهری در کتاب «علل گرایش به مادّیگری» به تفصیل به آن پرداخته اند.
برخی از علل عبارتند از:
1ـ تصوّر غلط داشتن از خدا. برخی ها تصوّری غلط از خدا دارند و آن خدای توهّمی را موجودی اثبات ناپذیر می یابند. لذا چه بسا اگر تصوّر درستی از خدای حقیقی به اینها ارائه شود، بپذیرند. مطالعه ی آثار بسیاری از خداناباوران غربی نشان می دهد که تصوّرشان از خدا، همان خدای مورد نظر مسیحیان است؛ که ما مسلمانها هم به چنان خدایی اعتقاد نداریم و اعتقاد به چنان خدایی را کفر می دانیم. از نظر مسیحیان، خدا در عین یکی بودن، سه تاست؛ و در عین سه تا بودن، یکی است. آن سه خدا عبارتند از: پدر، پسر و روح القدس. منظورشان از پسر هم عیسی(ع) که مسیحیان او را خدا می دانند و معتقدند که خدا به صورت عیسی(ع) تجسّم یافته است.
بر این اساس، وقتی دیدیم کسی منکر خداست ابتدا باید از او بپرسیم که: « تعریف تو از خدا چیست؟» چه بسا او خدایی را منکر باشد که ربطی به خدای مورد نظر ما نداشته باشد. در ادامه در مورد خدای مورد نظر حکمای اسلامی مطالبی عرضه خواهد شد.
2ـ نفس خواهان دنیاست و خداگرایی، مانع از آزادی این گرایش نفس است؛ لذا برخی ها برای نفس چرانی، منکر خدا می شوند.
3ـ مشاهده ی رفتارهای ناشایست از مؤمنان یا نهادهای دینی مثل رفتارهای غلط اصحاب کلیسا یا برخی روحانیون یا اهل مسجد یا حاکمان منتسب به اسلام و … . افراد سطحی، معمولاً قدرت استدلال قوی ندارد، لذا با دیدن رفتارهای ناشایست از پیروان یک دین، آن را به پای خود آن دین می نویسند؛ و خدای مطرح در آن دین را هم منکر می شوند.
4ـ عوامل روانی مثل هنجارشکنی برای جلب توجّه. برخی افراد برای جلب توجّه دیگران، سعی می کنند خودشان را متفاوت از بقیّه نشان دهد؛ و گاه این متفاوت نمایی، با انکار دین و با انکار خداست. شاید دیده باشید که برخی کودکان، گاه برای مورد توجّه قرار گرفتن، کاری می کنند که کتک بخورند. خود همین کتک خوردن را هم توجّه می دانند. برخی افراد بزرگسال هم برای اینکه مورد توجّه قرار گیرند، اظهار کفر می کنند تا دیگران به آنها توجّه کنند و در موردش حرف بزنند. این گونه منکران، در واقع مشکل شخصیّتی دارند. علامه جعفری ـ قدّس سرّه ـ نقل می کردند که هیوم ـ از فلاسفه ی غربی ـ خودش به یکی از دوستانش گفته بوده که من اصل علیّت را انکار نمودم تا در جامعه مطرح شوم. البته چنین هم شد. اگر هیوم منکر اصل علیّت نمی شد، چه بسا اسمی از او هم در جهان باقی نمی ماند. چون غیر از این خزعبلات، چیز مهمّی در اندیشه های او نیست که بتواند مشهورش کند.
5ـ عامل دیگر، بیان غیر تخصّصی از دین است. متأسفانه برخی افراد غیر متخصّص ـ چه در لباس عالم دین و چه در لباس دیگر ـ دین را بد تعلیم می دهند و همین یادگیری بد دین، موجب زدگی از دین می شود؛ و در نهایت، سر از انکار خدا در می آورد.
6ـ سختگیری به نام دین. گاه سختگیری بی مورد والدین یا اولیای مدرسه یا مسئولان کشوری یا … ، موجب انزجار افراد و بخصوص نوجوانان و جوانان از دین و خدا می شود.
7ـ علم زدگی. برخی ها توهّم می کنند که پذیرش خدا به معنی نفی علم و نفی قوانین علمی و نفی توصیفات علمی پدیده هاست. لذا خیال می کنند که اعتقاد به خدا مساوی با روحیّه ی علمی نداشتن است.
و … .