۱۳۹۶/۱۰/۰۶
–
۲۰۸۸ بازدید
وجود شر و بدی ها در این جهان چگونه با وجود خدا می سازد؟
عدمی بودن شرور
اموری که شر خوانده می شوند مانند مرگ، فقر، ضعف، پیری، ناتوانی و… از سنخ نیستی ها هستند و از آن جهت که آدمی را فاقد حیات، ثروت، توانایی، جوانی و زیبایی می نمایانند شر قلمداد می شوند. پس موجودات دو صنف خوب ها و بدها نیستند؛ بلکه وجود مساوی با خوبی است و بدی امری عدمی است. از طرف دیگر عدم آفریده نیست تا نیاز به خالق داشته باشد. عدم حد هستی است و وقتی حیات محدود به حدی شد، بعد از آن نیستی است؛ نه آنکه نیستی جداگانه آفریده شده باشد تا گفته شود که شر به خدا برمی گردد یا آن سان که ثنوی ها پنداشته اند خالقی دیگر داشته باشد.[ بنگرید: مرتضی مطهری، توحید، ص 256-258.]
این پاسخ مشکل ثنویت را حل می کند و نیز نشان می دهد که خدا هیچ چیزی که اصالتاً بد باشد نیافریده است؛ اما این پرسش رخ می نماید که چرا خالق عالم خلاء نیستی ها و نقص ها را با خلقت خوبی های بیشتر پر نکرده است. از اینجا است که پاسخ های دیگری روی صحنه می آیند.
امتناع انفکاک شرور از جهان ماده
لازمه، عالم ماده علاوه بر محدودیت وجودی، تضاد و تزاحم است و تصویر ماده، منهاى این ویژگى، نفى وجود آن است. اثر ویژه آتش سوزاندن است و اثر چاقو بریدن. معناى نفى تزاحم در عالم ماده، این است که خداوند تنها به آفرینش مجردات اکتفا ورزد و طومار ماده را در هم پیچد. نتیجه این گمانه، نادیده گرفتن خیرات عظیمى است که در این بخش از هستى وجود دارد.
به عبارت دیگر لازمه هر معلولیتی مرتبه ای از نقصان یعنی همان راه یافتن عدم است؛ و در سیر نزولی عوالم هستی به عالم ماده می رسد که پایین ترین مرتبه وجود است و نسبت به مراتب بالاتر هستی از قابلیت های کمتری برخوردار است. از طرف دیگر لازمه نظم عالم آن است که علت های مشابه معلول های مشابه پدید آورند و اگر آتش در شرایط مشابه گاهی بسوزاند و گاهی نسوزاند؛ پیش بینی آن که بار دیگر چه رخ خواهد داد، بسیار دشوار می بود و تصمیم گیری را ناممکن و تحقیقات علمی را بی اثر می ساخت.[ نایجل واربرتون، الفبای فلسفه، ص 48.]
بنابراین منشأ شرور (یعنی همان خلاها و فقدانات) عدم قابلیت ماده برای پذیرش برخی کمالات است. و چنان که گذشت ممکن نیست که ماده باشد ولی قابلیت قبول تضاد و تزاحم نداشته باشد و یا در هر شرایطی قابلیت هر صورتی را داشته باشد. لازمه، هستی طبیعت مادی یک سلسله نقصانات و فقدانات و تضادها و تزاحم ها است. پس یا باید این جهان نباشد تا موضوع از اصل منتفی گردد و یا باید مقرون به همین فقدانات و نقصانات و تزاحم ها باشد.[ بنگرید: مرتضی مطهری، جلد 6 مجموعه آثار، ص 927.]
نکته دیگر اینکه با توجه به نظام علّت و معلولى و اصطکاک و تزاحمات عالم ماده، وجود نقص و ضعف ها، هر یک در جاى خود ضرورى و اجتناب ناپذیر است و هر تغییرى در آنها، مستلزم تغییر در سلسله طولى نظام عالم و بر هم زدن کل هندسه عالم است. در عین حال تفاوت ها و شرور طبیعى موجود دوگونه است:
الف. شرور ناوابسته به دانش و آگاهى و اراده بشرى؛ این گونه تفاوت ها تغییرناپذیر است.
ب. تفاوت ها و نقصان هاى وابسته به جهل و دانش و یا سوء رفتار ارادی بشر.
بسیارى از ناگوارى هایى که در محیط زندگى به وجود مى آید معلول ناآگاهى انسان، از قوانین طبیعت و یا بی توجهی به سنن و قوانین تکوینی و تشریعی الهى است و با رشد آگاهى و عملکرد صحیح انسان قابل رفع و اصلاح است.
در این رابطه پاسخ های دیگری نیز وجود دارد مانند اینکه شرور اموری نسبی هستند، نیز اینکه برخی از شرور دارای آثار مثبت تربیتی و نردبان ترقی، تعالی و تکامل انسان اند و…؛ لیکن به جهت رعایت اختصار به همین مقدار بسنده می شود.[ جهت آگاهی بیشتر ر. ک: محمدحسن قراملکی، خدا و مسئله شر.]