خدا و قدرت نامحدود جهان و تخم مرغ دیصانی
۱۳۹۸/۰۲/۲۴
–
۳۰۷۱ بازدید
سلام علیکم.
ایا خدا میتواند کرە ی زمین را داخل یک تخم مرغ قرار دەد یا یک شتر را از داخل سوراخ سوزن عبور دەد, اگر پاسخ منفی است بنابراین قدرت خدا محدود است( دانش اموز راەنمایی).
این بدان معنا نیست که قدرت خداوند محدود است. بلکه قدرت خداوند نامتناهى است؛ اما قدرت مقدور مى خواهد که اصطلاحا به آن متعلق و مورد قدرت مى گویند و محالات ذاتى از دایره مقدورات خارجند.
براى آگاهى بیشتر ر.ک:
1- آموزش عقاید، مصباح یزدى، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامى، ص 77
2- آموزش فلسفه، مصباح یزدى، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامى، ج 2، ص 380
3- الهیات شفا، شهید مطهرى، انتشارات حکمت، ج 2، ص 434
4- عقاید، استاد محسن قرائتی
«عبد اللَّه دیصانى به نزد هشام بن حکم آمد و به او گفت: آیا تو را پروردگارى هست؟ گفت بلى. دیصانى گفت: آیا آن پروردگار قادر است؟ گفت بلى قادر است و بر همه کس و همه چیز قهر و غلبه دارد. دیصانى گفت می تواند که همه ی دنیا را در یک تخم مرغ داخل کند که تخم بزرگ نشود و دنیا کوچک نگردد؟ هشام گفت که مرا مهلت ده تا تو را در این باب جواب گویم! گفت: یک سال تو را مهلت دادم. پس از نزد هشام بیرون آمد و هشام سوار شد و به خدمت حضرت صادق (علیه السلام) روانه گردید و چون بر در خانه ی امام (علیه السلام) رسید و اذن طلبید او را اذن دادند و داخل خانه گردید و به حضرت (علیه السلام) عرض کرد: یا ابن رسول الله! عبد اللَّه دیصانى از من مسأله ای پرسیده که بسیار مشکل است و در جواب آن اعتماد بر کسى ندارم مگر بر خدا و بر تو. حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: تو را از چه چیز سؤال نمود؟ عرض کرد: چنین و چنین به من گفت و قصه را نزد حضرت شرح کرد. حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: اى هشام چند حواس دارى؟ عرض کرد که پنج حواس. فرمودند: کدام یک از آنها کوچکتر است؟ عرض کرد: ناظر (بینایی). فرمودند: اندازه ی ناظر چه قدر است؟ عرض کرد: مانند دانه ی عدس یا از آن کوچکتر است. (منظور هشام، مردمک بوده نه کلّ چشم.) فرمودند: اى هشام در پیش رو و بالاى سرت نظر کن و مرا به آنچه مى بینى خبر ده! عرض کرد: آسمان و زمین و خانه ها و قصرها و خاک و کوهها و نهرها را مى بینم. حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: آن کسى که قدرت دارد که آنچه تو آن را مى بینى را در چیزى که به قدر دانه ی عدس یا کوچکتر از آن باشد داخل کند قادر است که همه ی دنیا را در تخم مرغى داخل کند و دنیا کوچک نشود و آن تخم بزرگ نگردد. هشام بر او نگون گردید و دستها و سر و پاهاى آن حضرت را بوسید و عرض کرد: یا ابن رسول اللَّه! آنچه فرمودى مرا بس است؛ و به منزل خود برگشت؛ و بامداد که شد دیصانى نزد وى آمد و گفت: اى هشام نزد تو آمده ام که بر تو سلام کنم و نیامده ام که جواب را خواسته باشم. هشام گفت: اگر می آمدی که جواب را بستانى این جواب را بگیر! عبد اللَّه دیصانى از پیش هشام بیرون رفت و کسى او را خبر داد که هشام بر حضرت صادق(علیه السلام) داخل شده و حضرت این جواب را به او تعلیم فرموده است. سپس دیصانى رفت تا بر در خانه ی حضرت صادق(علیه السلام) آمد و اذن خواست که بر آن حضرت داخل شود او را اذن دادند و چون داخل شد و نشست به حضرت عرض کرد: یا جعفر بن محمد! مرا بر معبودم رهنمایی کن! حضرت صادق(علیه السلام) به او فرمودند: اسم تو چیست؟ دیصانى از نزد حضرت بیرون آمد و حضرت را به اسم خودش خبر نداد. یارانش به او گفتند: چرا حضرت را به اسم خود خبر ندادى؟ گفت: اگر به او گفته بودم که اسمم عبد اللَّه است می گفت: کیست آن کسى که تو او را بنده ای؟ به او گفتند: بسویش برگرد و به او بگو: تو را بر معبودت دلالت کند و از نامت نپرسد. دیصانى بسوى حضرت برگشت و به خدمتش عرض کرد: یا جعفر بن محمد! مرا بر معبودم دلالت کن و مرا از نامم مپرس! حضرت صادق (علیه السلام) به او فرمودند: بنشین! ناگاه پسر کوچکى از خاندان خود را دید که تخمى در دستش بود و با آن بازى می کرد. حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: اى پسر! این تخم را به من ده! پسر آن تخم را به حضرت داد. حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: اى دیصانى این تخم، حصاری است محکم و سرپوشیده که از برایش پوست محکمی است و در زیر این پوست محکم، پوستى است نازک و در زیر آن پوست نازک، زرده ای است طلایی رنگ و مایع، و سفیده ای است نقره ای رنگ و ذائب(مایع). نه آن زرده با سفیده می آمیزد و نه آن سفیده با زرده مخلوط می گردد؛ و این تخم بر حال خود است و هیچ صاحب اصلاحى از آن بیرون نیامده که از صلاحش خبر دهد و هیچ مفسدى در آن داخل نشده که از فسادش خبر آورد. و معلوم نمی شود که از براى نر خلق شده یا از براى ماده، که مى شکافد و از آن رنگها بیرون مى آید چون رنگهاى طاووسان. آیا براى این تخم، مدبّرى را مى بینى که تدبیر و صلاح اندیشى آن نموده باشد؟! راوى می گوید: دیصانى مدّتى طولانى سر خویش را به زیر انداخت بعد از آن گفت: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّکَ إِمَامٌ وَ حُجَّةٌ مِنَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِه، و من توبه کارم از آنچه در آن بودم. »
ــ شکل فلسفی این برهان:
هر موجودی مادّی که تحوّل یافته و به صورت موجود مادّی دیگری تبدیل می شود، مثل تبدیل تخم مرغ به جوجه یا تبدیل دانه ی سیب به درخت سیب. خودش از قبل آن صورت بعدی را فاقد است؛ و فاقد شیء نمی تواند خودش آن را به خودش بدهد. مثلاً نطفه ی انسان، ژن یک فرد را دارد و ژن فرد، فاقد صورت یک فرد است و صرفاً مادّه است. پس این صورتی که در مادّه ی سابق ظهور می یابد، باید علّتی در بیرون خود آن مادّه داشته باشد. و هیچ موجودی مادّی نیست که بتواند به موجود مادّی دیگر، صورت اعطاء کند. پس قاعدتاً باید موجود فوق مادّی باشد که آن صورتهای لاحق را به مادّه افاضه کند. چرا که محال است این صورتها، از عدم پدید آیند؛ چون پیدایش از عدم، نقض قانون علیّت است. این افاضه کننده ی صور لاحقه، همان علّت فاعلی است، که خداپرستان، اسمش را خدا می گذارند.
چرا دیصانی این استدلال را پذیرفت؟
چون فیلسوف بوده. لذا طبق مبانی فلسفی خودش، باید این استدلال را می پذیرفت. برای یک فیلسوف، روشن است که هر جسم مادّی، مرکّب است از مادّه و صورت. تخم مرغ، مادّه ی ثانیه است در قیاس با جوجه، پس صورت جوجه نمی تواند از ذات خود تخم مرغ برآمده باشد؛ چون فاقد شیء نمی تواند معطی شیء باشد؛ یا به عبارتی، شیء بالقوّه، نمی تواند خودش به خودش فعلیّت بدهد. چون لازمه اش بالفعل بودن، قبل از بالفعل بودن است که، آن هم تقدّم شیء علی نفسه است، که آن هم سر از اجتماع نقیضین در می آورد. عدم هم که نمی تواند معطی صورت جوجه باشد. پس قطعاً باید موجود بالفعلی این صورت را به مادّه (تخم مرغ) اعطاء کند تا محصولش، جوجه باشد.
برگرفته از توحید شیخ صدور