خانه » همه » مذهبی » خلق تدریج و خلقت تدریجی

خلق تدریج و خلقت تدریجی


خلق تدریج و خلقت تدریجی

۱۳۹۷/۱۱/۰۲


۱۲۷۳ بازدید

بنده از شما پرسیده بودم که: فلاسفه بیان میدارند خدا کامل مطلق است در نتیجه همیشه مخلوق داشته و هرگز بدون مخلوق نبوده اولا این مطلب با ظاهر برخی روایات و نیز ایات نمیخواند مثلا در دعا هست خلق الاشیا من العدم یا درباره فطر کسی مثل علامه طباطبایی فرموده یعنی پرده عدم را شکافت. خب وقتی خدا اراده کرد بیافریند این نشانه نقص و بالقوه بودن نیست یعنی خب چیزی را که نداشته حالا خواسته که به وجود اید؟یا اینکه ما در ذهنمان برخی چیزها را تصور میکنیم که خدا نیافریده مانند اژدهای هفت سر یا اسب بالدار یا هر چیز دیگر که وجود خارجی ندارند ایا نبود اینها نشانه نقص نیست؟ 
و نیز این مطلب که خدا تصمیم گرفته بعد از میلیونها سال انسان را بیافریند؟خب چرا از اول نیافرید؟ 
یا پس از افرینش گل او صبر کرد تا خشک شود و بعد از مدتی در او روح دمید؟ نکات زیر در جواب قبلی را توضیح دهید .
۱ – نسبت دو چیز با یک مبدا وجودی قابل مقایسه است.
۲ – قدیم ذاتی و قدیم زمانی از هم متفاوتند.
۳ – خلقت تدریجی غیر از مخلوق تدریجی است. 
۴ – قبل از قضاوت و ارزیابی یک نظریه باید استدلالهای ان را بررسی فرمایید و خطا و صحت انها را روشن نمایید. لذا نتیجه یک امر عقلی را تخطیه نمودن خلاف شیوه علمی است.

با عرض سلام.1ـ فرموده اید: « این مطلب با ظاهر برخی روایات و نیز ایات نمیخواند مثلا در دعا هست خلق الاشیا من العدم یا درباره فطر کسی مثل علامه طباطبایی فرموده یعنی پرده عدم را شکافت.»پاسخ:
الف: شکافتن پرده‌ی عدم، پنداری بیش نیست. عدم چی هست که شکافته هم بشود؟
ب: تعبیر «یَا مَنْ خَلَقَ الْأَشْیَاءَ مِنَ الْعَدَم » در برخی دعاهایی که آمده، بحث کافی در همان مواضع دارد و نمیتواند مستند بحث شود.
افزون بر این، در احادیث متعدّدی، آمده که خداوند متعال، مخلوقات را «لا من شیء» آفرید نه «من لاشیء».
خداوند متعال، مخلوقات را نه از «شیء» آفرید، نه از «لاشیء» بلکه «لا من شیء» آفریده است.
ج: بر فرض هم تعبیر «یَا مَنْ خَلَقَ الْأَشْیَاءَ مِنَ الْعَدَم » سند یا متن معتبری می‌داشت، به خاطر اینکه خلاف برهان عقلی و خلاف برخی احادیث دیگر است، تأویل می‌شد به اینکه مراد از عدم در این عبارت، عدم زمانی است؛ یعنی مخلوقات دنیایی، در ظرف زمانی گذشته، معدوم بودند؛ مثلاً بنده، پنجاه سال قبل، در ظرف زمان، معدوم بودم؛ در سال 1354 از عدم به وجود آمدم. امّا حقیقت آن است که من قبل از آنکه در ظرف زمان ظاهر شوم، در عوالم قبلی بوده‌ام.
2ـ فرموده‌اید: «خب وقتی خدا اراده کرد بیافریند این نشانه نقص و بالقوه بودن نیست یعنی خب چیزی را که نداشته حالا خواسته که به وجود اید؟یا اینکه ما در ذهنمان برخی چیزها را تصور میکنیم که خدا نیافریده مانند اژدهای هفت سر یا اسب بالدار یا هر چیز دیگر که وجود خارجی ندارند ایا نبود اینها نشانه نقص نیست؟
و نیز این مطلب که خدا تصمیم گرفته بعد از میلیونها سال انسان را بیافریند؟خب چرا از اول نیافرید؟
یا پس از افرینش گل او صبر کرد تا خشک شود و بعد از مدتی در او روح دمید؟»
پاسخ:
برای خدا، «وقتی» معنا ندارد؛ چرا که فراتر از زمان است.
او یک اراده بیش ندارد، که آن یک اراده هم ازلی و ابدی است.او در ازل، به یک اراده، تمام عالم خلقت را تا ابد، خلق کرده است؛ که جزئی از این عالم خلقت، جهان مادّی است که سیّال بودن و تدریج، عین ذات آن است؛ و زمان هم از همین سیلان و تدریج، انتزاع می‌شود. لذا خداوند متعال، موجودات مادّی و زماندار را به تدریج خلق نمی‌کند بلکه او یک وجود سیّال و متدرّج آفریده است. گذشته و آینده‌ی جهان مادّی، برای ما موجودات زماندار، معدوم است نه برای خدا و ملائک. آنهایی که از جهان مادّی خارج شده و در فراتر از مادّه و زمان قرار می‌گیرند، مشاهده می‌کنند که گذشته هنوز هم هست، آینده هم موجود است. بر همین اساس است که انبیاء و ائمه و اولیاء ـ علیهم السّلام ـ می‌توانند از آینده خبر دهند. آنها آینده‌ای را که برای ما هنوز نیامده، از افق فرازمانی تماشا می‌کنند.
پس نه تدریجی خلق کردنی در کار است نه از قوّه به فعل آمدنی برای خدا هست. او از ازل، خالق بود، همه چیز را هم در ازل خلق کرده است؛ لکن برخی امور را زماندار خلق کرده است، لذا در ظرف زمانی که از ازل برایش معیّن شده، ظاهر می‌شود؛ امّا برای خدا، زمان هم امر ثابت است؛ او ازل تا ابدِ زمان را یکجا آفریده است. او اراده‌ی تدریجی ندارد بلکه اراده‌ی تدریج کرده است. او انسان را هم در ازل خلق کرده است، لکن در همان ازل، او را زمانمند آفریده است؛ لذا وقتی زمانش می‌رسد از عوالم فرامادّی به عالم مادّی تنزّل می‌یابد. برای تقریب به ذهن، جهان مثل یک سریال بی‌نهایت قسمتی است، که آینده‌اش برای تماشاگر، معلوم نیست در حالی که کارگردان، از کلّ آن خبر دارد. حوادث فیلم، برای تماشاگر، تدریجاً رخ می‌دهد در حالی که همه‌ی آن حوادث، یکجا موجودند، ولی تا وقتش نرسد، تماشاگر آنها را نمی‌بیند.
اسب بالدار و اژدهای هفت‌سر هم وجود دارند؛ اگر وجود نداشتند که شما قادر به تصوّرشان نبودید. تصوّر عبارت است از سیر روح در جهان هستی و مشاهده‌ی آنچه که هست. روح از آنجا که موجود فرامکانی و فرازمانی است، دسترسی به کلّ جهان دارد، لذا هر چه را در ذهن ظاهر می‌کند، در جایی دیده است؛ لکن از آنجایی که اشتغال به تدربیر بدن دارد، نمی‌تواند سیاحت روشنی در جهان بکند. البته افرادی که روحشان را تقویت نموده‌اند، به صورت ارادی هم می‌توانند جهان‌گردی روحانی بکنند.
توضیحات پاسخ قبلی:
1 – نسبت دو چیز با یک مبدا وجودی قابل مقایسه است.
ظاهراً منظور پاسخ دهنده‌ی محترم این بوده که اگر بخواهیم نسبت بین دو چیز را بیان کنیم، به یک مبداء مقایسه نیاز داریم.
خود این گزاره هم کلیّت ندارد؛ مثلاً بدون نیاز به مبداء مقایسه میتوان گفت : « این کوه بزرگتر از آن کوه است . »
2 – قدیم ذاتی و قدیم زمانی از هم متفاوتند.
قدیم ذاتی یعنی موجودی که ذاتاً بر هر موجودی مقدّم است؛ که مصداق آن، فقط و فقط خداوند متعال است. قدیم زمانی یعنی موجودی که هر چه در مسیر زمان عقب برویم، بوده است. اصل زمان و اصل مادّه و اصل حرکت، و اصل جهان مادّی، قدیم زمانی هستند. برخی‌ها عوالم تجرّد را هم قدیم زمانی دانسته‌اند. برخی‌ها خداوند متعال را هم قدیم زمانی گفته‌اند. امّا برخی دیگر، مجرّدات را در قیاس با قدیم زمانی، قدیم دهری خوانده‌اند؛ و خدا را قدیم سرمدی گفته‌اند.
ربط این جمله به سوال شما هم واضح نیست.
3 – خلقت تدریجی غیر از مخلوق تدریجی است.
این جمله را در مطالبی که عرض شد، توضیح دادیم.
4 – قبل از قضاوت و ارزیابی یک نظریه باید استدلالهای ان را بررسی فرمایید و خطا و صحت انها را روشن نمایید. لذا نتیجه یک امر عقلی را تخطیه نمودن خلاف شیوه علمی است.
یعنی نظریّه‌ی فلاسفه، براهین و استدلالهایی دارد که باید ابتدا آنها را ملاحظه نمود، آنگاه بر ضدّ آن طرح شبهه کرد. اگر دلائل نقلی با دلائل عقلی معارضه کنند، اولویّت با دلیل عقلی است؛ چرا که دلیل نقلی، نه از حیث صدور، یقینی است نه از حیث دلالت. لذا اگر دلیل نقلی معارض با دلیل عقلی، نقل معتبر باشد، باید به نحوی تفسیر و تأویل شود که مخالف عقل نباشد؛ و اگر نقل نامعتبر باشد، یا کنار نهاده می‌شود یا تأویل می‌شود.
5 – مخلوقات، ظهورات و تجلیات علم و اراده ی خدا هستند، همان گونه که صور خیالی ما، ظهور و تجلی علم و اراده ی ما هستند نه اموری از عدم زاده شده. حق متعال فرمود: «و انْ منْ شیْ الا عنْدنا خزاینه و ما ننزله الا بقدر معْلوم و هیچ چیزی نیست مگر ان که خزاین ان نزد ماست ؛ و ما ان را نازل نمی کنیم مگر به اندازه معلوم و معین »(الحجر: 21) صحبت از پیدایش موجودات از عدم نیست ، صحبت از تنزل موجودات از علم الهی است.
این جملات هم روشن هستند و گویا در پاسخ برخی سوالات قبلی شما هم این معنا مفصّلاً توضیح داده شده است.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد