طلسمات

خانه » همه » مذهبی » خلوت گزینی و دوری از مردم

خلوت گزینی و دوری از مردم


خلوت گزینی و دوری از مردم

۱۳۹۵/۰۵/۳۰


۱۶۷۵ بازدید

ضمن سلام.لطفا عکس را دانلود بکنید.۲ جمله از این متن غیر قابل قبول است.
یکی انکه گفته شد با مردم کمتر معاشرت کن و دیگری اینکه جمله ابهام داره در مورد تشییع جنازه سخن گفته که بر مردان تاکید کرده.ممنون از بررسیتان
متن عکس :
سیدی بزرگوار رای رسیدن به یک کمال معنوی، عصر جمعه ای نماز حضرت امام زمان (ع) را (دو رکعت که در هر رکعت آن، آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین صد مرتبه خوانده می شود) در مسحدی خوانده بود، شخصی که به احتمال قوی از طرف حضرت مهدی عج بوده نزد سید آمده و می گوید: اگر بخواهی به آن کمال دست یابی همیشه با وضو باش و پیوسته به یاد خدا باش، سحر خیز باش غذا کم تر میل کن و کم حرف بزن، و « از مردم دوری کن».
چند چیز برای آمرزش گناهان
۱- بعد از نماز های یومیه بهمان حال که نشسته اید تسبیحات حضرت زهرا (س) را بگویید.
۲- جیزی که موجب ناراحتی است از سر راه بندگان خدا بردارید.
۳- تشییع جنازه مومن نمایید .«البته مردان»
۴- کنار قبر مومنی ۷ مرتبه سوره مبارکه قدر بخواند
۵- هنگام خواب ۱۰۰ مرتبه استغفار بگویید

با قطع نظر از جزئیات این داستان، به بحث از دو مقوله مطرح شده در پرسش می‌پردازیم.دوری کردن از مردم و خلوت‌گزینى
خلوت که در عرف دین و عرفان «عزلت» نیز نامیده می‌شود، یک صورت متعالى از تنهایى گزیدن و کناره‌گیرى و دوری‌گزینى از خلق است؛ به گونه‌اى که سالک غیر خداى سبحان را نبیند و در سرّ سویداى دل با او هم‌سخن گردد. 1 «وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ وَ أَدْعُو رَبِّی »؛ 2 «ابراهیم(ع) گفت: و از شما و [از] آنچه غیر خدا می‌خوانید، کناره می‌گیرم و پروردگارم را می‌خوانم؛ امیدوارم که در خواندن پروردگارم ناامید نباشم».
عزلت اقسامى دارد: عزلت حسى، عزلت حالى و عزلت قلبى.
1. عزلت حسى
عزلت حسى آن است که سالک در آغاز سلوک خود از مردمى که اهل عصیان و طغیان هستند، کناره گیرد و از هرچه با آن انس و الفت دارد، فاصله گیرد تا سلامتى روحى و عافیت سلوکى خود را از دست نداده، به پراکندگى خاطر و دل‌مشغولى مبتلا نشود، که امام على(ع) فرمود: «سلامتى و عافیت در تنهایى است». 3 پس سالک کنج خانه را برمی‌گزیند تا از هیاهوى گناه‌آلود بیرون و درون برهد و اگر به میان مردم نیز می‌رود، به گونه‌اى زندگى می‌کند که او را نشناسند. امام صادق(ع) در توصیفِ حال بنده الهى می‌فرماید: «او در میان مردم به گونه‌اى گمنام زندگى می‌کند که با انگشت به او اشاره نمی‌شود».4
با عزلت حسى، قواى ظاهرى (حواس پنج‌گانه) کنترل می‌شود؛ زیرا اگر هر یک از آنها به لذاید خود مشغول گردند، مایه دل‌مشغولى و پراکندگى خاطر می‌شوند و قلب را از تمرکز و توجه باز می‌دارند. نجم‌الدین کبرى در این‌باره می‌گوید:
عزلت خروج ارادى و انقطاع اختیارى از آمیزش با مردم است. اصل عزلت، بازداشتن حواس از تصرف در محسوسات به وسیله خلوت است؛ زیرا هر آفت و فتنه و بلایى که روح به آن مبتلا گشته و نفس با آن تقویت شده و صفات نفس در آن رشد کرده، از روزنه حواس درآمده است و با آن، نفس روح را تابع خود ساخته، به طبیعت پست کشانده و آن را محدود کرده، بر او استیلا یافته است. پس با خلوت و عزلتِ حواس، مدد و یارى نفس از دنیا و شیطان منقطع می‌گردد و کمک هوا و شهوت از بین می‌رود. 5
البته عزلت حسى در فرهنگ اسلامى، گونه‌اى از رهبانیت مسیحى نیست؛ زیرا گرچه چهره پسندیده رهبانیت مسیحیان، ترس‌دلى و برپایى عبادت‌هاست، چهره ناپسند آن انزواى دائم و کامل از جامعه، ترک تمامى لذایذ دنیوى و سکنا گزینى در دوردست‌هاست؛ در حالی که در عزلت حسى، اگرچه گوشه‌نشینى توصیه می‌شود، دایم و کامل نیست و هر دل تشنه‌کامى در برهه‌اى از زمان کنج خلوت را برمی‌گزیند تا براى مبتدیان، دورى از مردم باشد و براى واصلان، انس با خداى سبحان را به ارمغان آورد. در سخنی منسوب به امام صادق(ع) چنین آمده است: «هیچ پیامبر یا وصى پیامبرى نیست، مگر اینکه در زمانه خود عزلت و خلوت را برگزیند؛ یا در آغاز زندگى یا در پایان عمر». 6
2. عزلت حالى
عزلت حالى آن است که سالک از هرگونه صفت زشت و نکوهیده دورى گزیند و حال خویش را نیکو سازد.7 ابوالقاسم قشیرى می‌گوید: عزلت اندر حقیقت جدا بازشدن است از خصلت‌هاى نکوهیده؛ زیرا که تأثیر در بدل کردن صفات نکوهیده است به صفات پسندیده؛ نه دور شدن از وطن. 8
سالک با عزلت حالى، یعنى با پالایش دل از رذیلت‌ها، زمینه توجه تام به خداى سبحان را فراهم می‌آورد؛ زیرا رذایل مایه تشویش دل و تفرقه خاطر و نیز مانعى بزرگ براى توجه به خداى سبحان هستند؛ زیرا قواى انسانى، به ویژه قواى باطنى، هرگاه از حد اعتدال خارج گردند و به افراط و تفریط کشیده شوند، سرچشمه رذایلى مانند کبر، و حسد و کینه می‌شوند و این رذایل نه تنها چشم دل را در توجه روحى و سرّى کور می‌کند، نفس را نیز از مقام توجه نفسى باز داشته، سالک را از انجام عبادت‌هاى باحضور محروم می‌سازد. ابن‌فهد حلى در بیان حکمت عزلت می‌نویسد:
مادامى که دل از شهوت‌هاى دنیا تهى نگردد و از وابستگی‌هاى دنیوى جدا نگردد- به جهت شدت آلودگی‌ها و موانع وصول به خدا- به خداى سبحان روى نکند و توجه ننماید: بلکه وى از لذت مناجات با خدا محروم می‌گردد. به همین دلیل می‌بینى که رنگرز، پیش از رنگ لباس می‌کوشد آن را از آلودگی‌ها و آثار چربى و غیر چربى پاک کند تا لباس درخشش و روشنایى رنگ را برخود بپذیرد. بنابراین پیراستگى از رذایل، پیش از آراستگى به فضایل است … [لذا] قلب و دل تا از آز و تندى خشم و خواهش‌هاى شهوانى پاک نگردد، محلى براى اشراق انوار الهى نخواهد بود؛ بلکه شایستگى خدمت ربوبى را نیز نخواهد یافت …؛ بلکه آدمى با داشتن رذایل، روی‌آورى به خدا را نخواهد یافت تا چه رسد که خدا به او روى آورد …. خداى سبحان به داود نبى وحى فرمود که اى داود! یاران خویش را از انجام شهوت‌ها برحذر بدار و بترسان؛ زیرا عقل و خردِ دل‌هاى وابسته به خواهش‌هاى دنیا از من دور و محروم‌اند. 9
3. عزلت قلبى
عزلت قلبى در مقابل عزلت حسى- که به آن عزلت مریدان می‌گویند- «عزلت محققان» نام دارد. در این عزلت، عارف محقق، دل را از هر گونه تعلق به خلق خدا دور می‌سازد؛ تعلقى که دل را از یاد و ذکر خدا باز می‌دارد و مایه پریشانى و پراکندگى دل می‌شود؛ هرچند آن تعلق گناه عرفى نباشد. بر این اساس، عارف محقق می‌کوشد تا همّ خود را واحد کند و در این همّ واحد، ثابت‌قدم و استوار، توجه خود را فقط و فقط به خداى سبحان معطوف دارد تا همواره با خداى خود انس گیرد. از این‌رو نشانه عزلت قلبى، انس با خداى بی‌کران و وحشت از هر بیگانه ناآشنایى است. 10 پروردگار عالمیان به پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اى احمد! همّ خود را همّ واحد گردان و زبان خویش را یکى گردان و بدن خود را زنده نگه دار تا هرگز از من غافل نگردى». 11
و به فرموده امام صادق(ع): «خوشا به حال آن کس که آشکارا و نهان، تمام توجه او به خداست». 12
شرکت در تشییع جنازه مرد مؤمن
شرکت و حضور در مراسم تشییع جنازه و تدفین از جمله امور مستحب می‌باشد که در روایات بسیار مورد تأکید قرار گرفته است و موجب یادآورى مرگ، بخشش گناهان، پند گرفتن و نیز موجب تکریم میت مؤمن و تسلاى خاطر بازماندگان او خواهد بود.
امام على (علیه السلام): «من بهشت را براى شش کس ضمانت می‌کنم: مردى که براى دادن صدقه‌اى [واجب یا مستحبّى ] بیرون رود [تا آنان را به اهلش برساند] و [در راه ] بمیرد، بهشتى است؛ مردى که براى عیادت بیمارى بیرون رود و بمیرد، بهشتى است؛ مردى که براى جهاد در راه خدا بیرون رود و بمیرد، بهشتى است؛ مردى که براى حج بیرون رود و بمیرد، بهشتى است؛ مردى که براى شرکت در نماز جمعه بیرون رود و بمیرد، بهشتى است؛ و مردى که براى تشییع جنازه مرد مسلمانى بیرون رود و بمیرد، بهشتى است». 13
پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله): «هر گاه به تشییع جنازه دعوت شدید، شتاب کنید؛ زیرا تشییع جنازه، شما را به یاد آخرت می‌اندازد». 14
مشهور فقهاء گفته‌اند؛ تشییع جنازه زنان و مردان توسط زنان مکروه است.15 و به روایاتی16 مانند روایت زیر استناد کرده‌اند:
امام باقر(ع) فرمود: «لَا صَلَاةَ عَلَى جِنَازَةٍ مَعَهَا امْرَأَةٌ»؛17 «جنازه‌ای که در آن زنان شرکت دارند، نماز خوانده نشود»؛ یعنی از فضیلت نماز کم می‌شود. 18
بحث و بررسی در این‌باره خود مقاله جداگانه‌ای را می‌طلبد اما همان‌طور که تعدادی از فقهاء گفته‌اند؛ اولاً سند این روایات ضعیف است؛و حتی روایاتی برخلاف آن وجود دارند. ثانیاً این روایات دلالت دارند که در صورت بودن زنان خواندن نماز میت مکروه است و این منافات ندارد که تشییع جنازه هم مکروه باشد؛ زیرا ملازمه‌ای بین تشییع جنازه و نماز نیست. مگر این‌که بخواهیم به فتوای مشهور عمل کنیم. 19 ثالثاً: این روایات مربوط به زنان جوان است و در غیر زنان جوان مکروه نیست. 20
به هر حال؛ آنچه گفته شده درباره شرکت زنان در تشییع جنازه می‌باشد و بر فرض پذیرش؛ حکمت این آداب و سنن پاسدارى از کرامت زن است، تا وسیله‌اى براى برانگیختن شهوت، و لغزش و انحراف مردم نگردد، و از نگاه ناپاک محفوظ بماند. اما شرکت مردان در تشییع جنازه میت زن و مرد اشکال ندارد و مکروه نیست.
___________________________________________
1 . فضلى، على، علم سلوک، ص 204، قم، دفتر نشر معارف، 1389ش.
2 . مریم ( 19)، آیه 48..
3 . «السَّلَامَةُ فِی التَّفَرُّدِ»؛ لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، محقق: حسنی بیرجندی، حسین، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1376ش.، ص 39.
4 . «کَانَ غَامِضاً فِی النَّاسِ فَلَمْ یُشَرْ إِلَیْهِ بِالْأَصَابِع »؛ حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الاسناد، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، چاپ اول، 1413ق، ص 40.
5 . نجم الدین کبرى، الأصول العشرة، ترجمه و شرح عبدالغفور لارى، به اهتمام نجیب مایل هروى، تهران، مولى، 1384ش، ص 52.
6 . «مَا مِنْ نَبِیٍّ وَ لَا وَصِیٍّ إِلَّا وَ اخْتَارَ الْعُزْلَةَ فِی زَمَانِهِ إِمَّا فِی ابْتِدَائِهِ وَ إِمَّا فِی انْتِهَائِه»؛ منسوب به جعفر بن محمد علیه السلام (امام ششم)، مصباح الشریعة، اعلمی، بیروت، چاپ اول، 1400ق، ص 100 .
7. علم سلوک، ص 207.
8 . ابوالقاسم قشیرى، رساله قشیریه، ترجمه ابوعلى حسن بن احمد عثمانى، تصحیحات بدیع الزمان فروزانفر، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ ششم، 1379ش، ص 154.
9. ابن فهد حلى، احمد بن محمد، التحصین و صفات العارفین، تصحیح و ترجمه سید على جبار گلباغى ماسوله، قم، لاهیجى، 1377ش، ص 22- 20.
10. علم سلوک، ص 208.
11. «یَا أَحْمَدُ اجْعَلْ هَمَّکَ هَمّاً وَاحِداً فَاجْعَلْ لِسَانَکَ وَاحِداً وَ اجْعَلْ بَدَنَکَ حَیّاً لَا تَغْفُلْ أَبَدا»؛ دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب إلی الصواب، قم، الشریف الرضی، چاپ اول، 1412ق، ج 1، ص 205.
12 . « فَیَا طُوبَى لِمَنْ تَفَرَّدَ بِهِ سِرّاً وَ عَلَانِیَةً»؛ مصباح الشریعة، ص 99.
13 . «ضَمِنتُ لِسِتَّةٍ الجَنَّةَ: رَجُلٌ خَرَجَ بِصَدَقَةٍ فَماتَ فَلَهُ الجَنَّةُ، وَرَجُلٌ خَرَجَ یَعُودُ مَرِیضاً فَماتَ فَلَهُ الجَنَّةُ، وَ رَجُلٌ خَرَجَ مُجاهِداً فِی سَبِیلِ اللهِ فَماتَ فَلَهُ الجَنَّةُ، وَرَجُلٌ خَرَجَ حاجّاً فَماتَ فَلَهُ الجَنَّةُ، وَرَجُلٌ خَرَجَ إِلَى الجُمُعَةِ فَماتَ فَلَهُ الجَنَّةُ، وَرَجُلٌ خَرَجَ فِی جِنازَةٍ رَجُلٍ مُسلِمٍ فَماتَ فَلَهُ الجَنَّةُ»؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق، ج 1، ص 140.
14 . «إذا دُعیتُم إلَى الجَنائِزِ فَأَسرِعوا؛ فَإِنَّها تُذَکِّرُ الآخِرَة»؛ قرب الإسناد، ص 86.
15. طباطبایی یزدی، سید محمد کاظم، العروة الوثقی (المحشّی)، محقق و مصحح: محسنی سبزواری‌، احمد، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1419ق، ج ‌2، ص 87؛ اشتهاردى، على پناه‌، مدارک العروة، تهران، دار الأسوة للطباعة و النشر‌، چاپ اول، 1417ق، ج ‌7، ص 375؛ مکارم شیرازى، ناصر، احکام بانوان، قم، انتشارات مدرسه امام على بن ابى طالب علیه السلام، چاپ یازدهم، 1428ق، ص 95؛ صافی گلپایگانى، لطف الله، جامع الأحکام، قم، انتشارات حضرت معصومه سلام الله علیها، چاپ چهارم، 1417ق، ج ‌1، ص 104.
16. ر. ک: آملی، میرزا محمد تقی، مصباح الهدی فی شرح العروة الوثقی، مؤلف، تهران، چاپ اول، 1380ق، ج ‌6، ص 283.
17 . طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، محقق و مصحح: موسوی خرسان، حسن، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق، ج 3، ص 333.
18. همان.
19. ر. ک: مصباح الهدى فی شرح العروة الوثقى، ج ‌6، ص 283 – 284.
20 . همان؛ مدارک العروة، ج‌7، ص 379.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد