۱۳۹۷/۰۸/۱۸
–
۲۹۴۴ بازدید
نوجوانی در دام شبهات اهل سنت افتاده و کسی که داره باعث انحراف این شخص میشه, خیلی خوب بلده که از کجا شروع کنه. برای همین پرسشی را مطرح کرده تا آرام آرام ذهن این نوجوان را خراب کنه. میخواستم لطف بفرمایید نسبت به این سوال یک پاسخ دندان شکن و محکم ارائه بفرمایید تا به وسیله این سوال و نحوه پرسیدن آن خلیفه اول تطهیر نشود.
آیا اینکه ابوبکر به اختیار خودش خلافت را نپذیرفت و به اجبار گفتههای اطرافیانش بود و این که بعد پشیمون میشه و در مسجد به مردم میگه با حضرت علی (علیهالسلام) بیعت کنند ولی مردم قبول نمیکنند, درست هست؟
معلوم هست که فرد چگونه میخواهد شخصیت خلیفه اول رو از این گناه بزرگ تبرئه کنه.
قبل از جواب باید نسبت به چنین مسایلی که دغدغه اعتقادی و تاریخی اصیل است حساس باشیم و منابع معتبر و قابل اعتماد را مطالعه نماییم تا تحت تاثیر این نوع شبهات و دروغپردازیها قرار نگیریم.
سقیفه مکانی به شکل سکو یا سایبان بوده است که طوایف عرب برای مشورت در تصمیمات عمومی، در آن جمع میشدند.[۱] مکانی که پس از رحلت پیامبر(ص) برخی از مهاجرین و انصار در آن گرد آمدند، سقیفهای بوده است متعلق به تیره بنیساعده از قوم خزرج از طوایف اصلی ساکن در مدینه، که پیش از ورود اسلام، جلسات این گروه در آن محل تشکیل میشد. این مکان پس از اسلام و ورود پیامبر به شهر مدینه، به مدت ده سال (تا زمان رحلت پیامبر)، عملا کاربری خود را از دست داد و در هنگام تجمع مهاجرین و انصار برای تعیین جانشین حضرت محمد(ص) دوباره تجمعی در آن پدید آمد.[۲]ظاهرا روایت اصلی درباره اجتماع در سقیفه بنیساعده به عبد الله بن عباس از عمر بن خطاب برمیگردد. تمام روایات دیگر از این اطلاعات استفاده کرده یا از آن مایه گرفتهاند این روایات را، با اندک تغییری در سلسله راویان مختلف، ابن هشام، طبری، عبد الرزاق بن همّام، بخاری و ابن حنبل نقل کردهاند.[۳] به دنبال اطلاع عمومی مسلمانان مدینه از وفات پیامبر اسلام(ص) عدهای از انصار برای تصمیمگیری درباره وضعیت خود و همچنین چارهجویی درباره مسئله جانشینی رسول خدا، در سقیفه بنیساعده گرد آمدند. مطابق منابع تاریخی در آغاز این جلسه سعد بن عباده، بزرگ قبیله خزرج به واسطه شدت بیماری به واسطه فرزندش با جمعیت سخن گفت. وی با ذکر دلایلی جانشینی پیامبر اسلام را حق انصار دانست و آنان را به گرفتن اداره امور دعوت نمود. شنوندگان سخنان وی را تأیید کرده و اعلام نمودند که سعد را به عنوان حاکم بر خود انتخاب نموده و تاکید کردند که بر خلاف نظر وی کاری انجام ندهند.[۴] اما برخی از حاضرین احتمال مخالفت مهاجران با این تصمیم را مطرح و امکان عدم تسلیم آنان در برابر تصمیم این جمع اجتماع را احتمال دادند. این احتمال پیشنهاد انتخاب امیری از انصار و امیری از مهاجران را در پی داشت.[۵] گزارش این اجتماع و علت برپایی آن به ابوبکر و عمر میرسد و این دو به اتفاق ابوعبیده جراح به سمت سقیفه حرکت میکنند. با ورود آنان به این جمع، ابوبکر با جلوگیری از سخنرانی عمر، ابتکار عمل را در دست گرفته و طی سخنانی برتری مهاجران و اولویت قریش برای جانشینی پیامبر را ثابت میکند.[۶] این سخنان با مخالفت و موافقت حاضرین مواجه شده و برخی نیز به شایستگی علی(ع) و عدم بیعت با غیر از او اشاره میکنند؛[۷] ولی در نهایت ابوبکر، عمر و ابوعبیده را به عنوان افراد شایسته برای این مقام اشاره مینماید. این دو تن با سخن با پیشنهاد ابوبکر مخالفت میکنند.[۸] به گزارش منابع تاریخی، عمر بن خطاب درباره این لحظات گفته است: «در این لحظه سروصدا و همهمه حاضران از هر طرف برخاست و سخنان نامفهوم از هر گوشه شنیده میشد، تا آنجا که ترسیدم اختلاف، موجب از هم گسیختگی شیرازه کار ما بشود.این بود که به ابوبکر گفتم: دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم؛ اما پیش از آنکه دست عمر در دست ابوبکر قرار بگیرد، بشیر بن سعد خزرجی از رقبای سعد بن عباده، پیشدستی کرده و دست به دست ابوبکر زد و با او بیعت کرد.[۹][۱۰] پس از این اتفاق، هجوم حاضران در سقیفه برای بیعت با ابوبکر آغاز میشود تا جایی که از شتاب افراد این احتمال وجود داشته است که سعد بن عبادۀ بیمار، زیر دست و پای آنها لگدمال شود. این جریان موجب درگیری تندی بین عمر، سعد و قیس فرزند سعد میشود که این برخوردها با دخالت ابوبکر به پایان میرسد.[۱۱][یادداشت ۱]مناظرات سقیفه
در محل سقیفه گفتگوهای بسیاری میان انصار حاضر و مهاجرانی که با تأخیر به آنان ملحق شدند، رد و بدل گردید که هر یک به نوبه خود تأثیرگذار بود ولی بیشترین تأثیر را باید در سخنان ابوبکر و همراهانش دانست. قابل توجهترین مکالمات برقرار شده در آن تاریخ را میتوان از افراد زیر دانست:
سعد بن عباده: وی عمدتاً در ابتدای جلسه و پیش از ورود ابوبکر و همراهانش سخن گفت و البته بهواسطه ناتوانیاش به علت بیماری، سخنان وی را فرزندش به جمعیت ابلاغ مینمود. اهم سخنان وی عبارتند از: ذکر مناقب و سابقه انصار، برتری آنان بر دیگر گروههای مسلمان، خدمات این جماعت به اسلام و پیامبر(ص) و اینکه پیامبر هنگام وفات از انصار رضایت داشت. وی با این استدلالها انصار را اولی به جانشینی انصار اعلام کرده و آنان را به اقدام برای به دستگیری زمام امور دعوت نمود. وی در مواجهه با پیشنهاد انتخاب یک امیر از انصار و امیری از مهاجران، آن را شکست و عقبنشینی میدانست.[۱۲] ابوبکر: سخنان وی را باید تعیین کننده جهت این اجتماع دانست. وی در چند نوبت سخنانی ایراد نمود که چکیده آنها چنین است: بیان امتیازات مهاجرین بر انصار از جمله پیشگامی آنان در تصدیق رسالت پیامبر(ص)، سبقت در ایمان و عبادت خدا، رابطه خویشاوندی و یا دوستی مهاجران با پیامبر؛ اولویت مهاجرین برای جانشینی پیامبر به همین دلایل، مناقب و سابقه انصار و شایستگی و اولویت آنان برای تصدی مقام وزارت و نه حکومت، نهی مخالفت با جانشینی مهاجران.[۱۳] حباب بن منذر: وی دو یا سه نوبت در سقیفه سخن گفت که هر بار مشتمل بر تحریک و یا تهدید بر علیه مهاجران به خصوص ابوبکر و عمر بود.[۱۴] وی در نوبتی باز هم پیشنهاد امیری از هر قوم را مطرح کرد.[۱۵] عمر بن خطاب: عمر بیشتر سخنان ابوبکر را تایید و با استدلالهایی بر آن تاکید کرده است. برخی از این دلایل عبارتند از: قطعیت عدم مخالفت اعراب با جانشینی خانواده پیامبر، عدم امکان انتخاب دو امیر از هر یک از دو گروه، چرا که دو شمشیر در یک غلاف نگنجند.[۱۶] ابوعبیده جراح: وی در سخنی خطاب به انصار آنان را از تبدیل و تغییر دین و اساس وحدت مسلمانان، نهی کرده است.[۱۷] بشیر بن سعد: وی از قوم خزرج و انصار است. وی در چند نوبت استدلالهای ابوبکر و همراهانش را تایید کرده و با الفاظی مانند ترس از خدا و عدم مخالفت با یک حق مسلم، انصار را از مخالفت با مهاجران منع کرده است.[۱۸] عبدالرحمن بن عوف: مقام و فضیلت افرادی مانند حضرت علی(ع)، ابوبکر و عمر را یادآوری کرده و جماعت انصار را فاقد چنین بزرگانی معرفی کرده است.[۱۹] منذر بن ابیارقم: وی از انصار است،او در سقیفه و در مقابل استدلالهای ابوبکر و عبدالرحمن بن عوف، علی(ع) را آن فردی معرفی میکند که تمام این ویژگیها را دارد و اگر برای بیعت گرفتن پیشقدم میشد کسی با وی مخالفت نمیکرد.[۲۰](سخنان منذر، با تایید واعلام موافقت برخی از انصار مواجه شده که فریاد زده و میگویند فقط با علی(ع) بیعت خواهند کرد.)[۲۱]گروههای حاضر
بیشتر گزارشهای موجود در منابع اهل سنت پیرامون سقیفه بنیساعده از حضور و مشارکت سیاسی عموم مهاجران و انصار در این واقعه دارد،[۲۲] حال آن که بسیاری از منابع از دو مرحله بیعت با ابوبکر یاد کردهاند که عبارتند از بیعت روز سقیفه و بیعت بقیه حاضران در شهر مدینه که فردای واقعه سقیفه اتفاق افتاده و از آن با عنوان بیعت عام یاد میشود[۲۳][۲۴]؛ این گزارشها فرضیه مشارکت سیاسی عموم مهاجران و انصار در این اجتماع را با چالش مواجه میکند.
محققان تاریخی به این نتایج رسیدهاند که از بین مهاجرین تنها ابوبکر، عمر و ابوعبیده در جلسه سقیفه حضور داشتند که امکان همراهی چند ملازم شخصی، اعضای خانواده و موالی این سه نفر نیز دور از ذهن نیست. همین گونه برخی محققین حضور سالم بنده آزادشده ابوحذیفه، را ذکر میکنند که از نخستین افرادی بود که در سقیفه با ابوبکر بیعت کرد؛ هر چند هیچ یک از منابع معتبر نخستین درباره حضور وی سخنی به میان نیاوردهاند. منابع درباره حضور دیگر مهاجرین حتی اصحاب مرتبه متوسط یا پایین غیر از این افراد، سخنی به میان نیاوردهاند.[۲۵] برخی محققین با استناداتی تصریح کردهاند که تعداد مهاجرین حاضر در سقیفه بسیار کم بوده است.[۲۶] معروفترین انصار حاضر در سقیفه به گزارش منابع عبارتند از: سعد بن عباده، پسرش قیس، بشیر بن سعد پسر عمو و رقیب سعد، اسید بن حضیر، ثابت بن قیس، منذر بن ارقم، براء بن عازب، حباب بن منذر.[۲۷] ابن قتیبه با عبارت «اگر سعد یارانی برای جنگ با آنان مییافت بیشک باآنان مبارزه میکرد.»[۲۸]، کنایهای درباره عدم اجماع انصار ناشی از کم بودن تعداد افراد در اجتماع سقیفه دارد.[۲۹]انگیزه انصار از تجمع در سقیفه
برخی تحلیلگران تجمع انصار در سقیفه را زاییده ترس از آینده و سرنوشتشان پس از رحلت رسول خدا(ص) میدانند؛ بهویژه که پس از فتح مکه از شکلگیری جبهه متحد قریش به گونهای که موازنه را در آینده به ضرر آنها رقم زند، نگران بودند. طرفداران این نظریه احتمال اطلاع یافتن انصار از نقشهای طراحی شده توسط گروهی از مهاجران برای جانشینی پیامبر را نیز بیتأثیر نمیدانند.[۳۰] بعضی دیگر از نویسندگان اجتماع سقیفه را نتیجه این مسائل میدانند:
انصار به واسطه فداکاریها و اهدای جان و مال و فرزندان خود در راه اسلام، این دین را مانند فرزند خود دانسته و برای حفظ آن کسی را شایستهتر و دلسوزتر از خود نمیدانستند.
ترس انصار از انتقام قریش، به این علت که عمده سران این قوم در جنگهای پیامبر با شمشیر انصار کشته شده بودند. علاوه بر این پیامبر به آنان ظلم و جور و استبداد حاکمان را پس از خود وعده داده بود و انصار را در این موقعیت به صبر و تحمل دعوت کرده بود.
احساس انصار بر این بود که قریش زیر بار سخن پیامبر درباره علی(ع) نخواهند رفت.[۳۱] به نظر برخی دیگر، ابوبکر در مسجد خبر مرگ پیامبر(ص) را رسماً اعلام کرد و اجتماعی از عامه مردم مدینه اطرافش را گرفته و با او بیعت کردند. این جریان موجب شبههای در ذهن گروه انصار حاضر در مدینه مبنی بر جایز بودن تعیین خلیفهای از انصار، ایجاد کرد و در پی این تفکر اجتماع سقیفه واقع شد.[۳۲]موضعگیری اصحاب پیامبر و بزرگان قریش
علی(ع)، اهل بیت پیامبر به همراه برخی از مهاجرین و انصار با بیعت با ابوبکر مخالفت کردند که بنابر نقلهای تاریخی شاخصترین آنها عبارتند از: عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار بن یاسر، براء بن عازب، ابی بن کعب.[۳۳]برخی از این اصحاب و یا بزرگان قریش، در مواقع مختلف به عدم صلاحیت ابوبکر برای جانشینی پیامبر نیز اشاره کردهاند. بعضی از این اظهارات عبارتند از:
فضل بن عبّاس در سخنانی، قریش را به اغفال و پردهپوشی متهم و اهل بیت پیامبر و به ویژه علی(ع) را برای جانشینی سزاوارتر اعلام کرد.[۳۴] سلمان فارسی در گفتگوهایش با مسلمانان بیعت سقیفه را خطا معرفی کرده و آنرا حق اهل بیت پیامبر شمرده است که جامعه را به خیر میرساند.[۳۵] ابوذر غفاری روز واقعه در مدینه نبود و پس از ورود به شهر از خلافت ابوبکر مطلع شد. بنابر منابع، وی به طور اختصاصی یکبار همان بَدو اطلاع از واقعه[۳۶] و بعدها در عهد عثمان، از حقانیت اهل بیت برای جانشینی پیامبر سخن گفته و حکوت آنان را همراه با خیر و برکت معرفی کرده است.[۳۷] مقداد بن عمرو رفتار مسلمانان در تبعیت از تصمیمات سقیفه را شگفتآور خوانده و به حقانیت امیرالمومنین تصریح کرده است.[۳۸] عمر بن خطّاب در سال آخر زندگی، در خطبهای عمومی گفت: «بیعت با ابوبکر لغزش و اشتباهی بود، که انجام گرفت و گذشت،آری، چنین بود، ولی خداوند مردم را از شرّ آن لغزش حفظ فرمود.»، هر کس به این شکل در انتخاب خلیفه عمل نمود او را بکشید.[۳۹][۴۰][۴۱][۴۲] ابوسفیان که پیش از این وقایع توسط پیامبر برای کاری بیرون از مدینه فرستاده شده بود پس از ورود به مدینه و آگاهی از وفات پیامبر و بیعت سقیفه درباره واکنش علی(ع) و عباس بن عبدالمطب سؤال کرد. با اطلاع از خانهنشینی این دو نفر گفت: «به خدا سوگند، اگر برای ایشان زنده بمانم، پایشان را بر فراز بلندی رسانم. وی اضافه کرد: «من گرد و غباری میبینم که جز بارش خون، چیزی آن را فرو ننشاند.[۴۳] به گزارش منابع، ابوسفیان با ورود به مدینه اشعاری در حمایت از جانشینی علی(ع) و نیز در نکوهش ابوبکر و عمر خوانده است.[۴۴] [یادداشت ۲] معاویه بن ابوسفیان در نامهای به محمد بن ابیبکر (در سالها پس از واقعه سقیفه)، گفته است: «… پدر تو و فاروقش عمر، اولین کسانی بودند که حق علی(ع)را غصب کردند و با وی مخالفت نمودند. این دو، دست اتفاق به یکدیگر دادند؛ سپس علی(ع)را به بیعت خود خواندند. چون علی(ع) خودداری کرد و استنکاف ورزید، تصمیمهایی ناروا گرفتند و اندیشههایی خطرناک درباره او نمودند تا در نتیجه علی با آنان بیعت کرد.[۴۵]واکنش علی(ع)
پس از واقعه سقیفه علی(ع) با ابوبکر بیعت نکرد. به اعتقاد برخی، امیرالمؤمنین(ع) هیجگاه با ابوبکر بیعت نکرد.[۴۶] و دستهای دیگر مدعی هستند پس از شهادت حضرت زهرا(س) علی(ع) با ابوبکر بیعت کرد.[۴۷] علی(ع) در همان روزهای نخستین که عاملان سقیفه سعی در اجبار وی به بیعت با ابوبکر داشتند در سخنانی خطاب به آنان گفت: «من از شما به خلافت سزاوارترم، من با شما بیعت نخواهم کرد و شما سزاوارترید که با من بیعت کنید، شما خلافت را از انصار گرفتید، و به قرابت و نزدیکی با رسول خدا بر آنها احتجاج کردید و به آنها گفتید: چون ما به پیامبر نزدیکتریم و از اقربای او هستیم به خلافت سزاوارتر از شما هستیم، و آنها نیز روی همین اساس، پیشوایی و امامت را به شما دادند. من نیز با همان امتیاز و خصوصیت که شما بر انصار احتجاج کردهاید با شما احتجاج میکنم (یعنی همان قرابت و نزدیکی با رسول خدا) پس اگر از خدا میترسید با ما از در انصاف درآیید و همان را که انصار برای شما پذیرفتند شما نیز برای ما بپذیرید، و گرنه دانسته به ستم و ظلم دست زدهاید.».[۴۸] به گزارش برخی منابع، علی(ع) مناظرهای ملایم اما مفصّل و صریح با ابوبکر داشته و طی آن ابوبکر را به تخلفش در واقعه سقیفه در نادیده گرفتن حق اهل بیت پیامبر(ع) محکوم نمود، ابوبکر با پذیرش استدلالهای امیر المومنین منقلب شده و تا مرز بیعت با علی(ع) به عنوان جانشین پیامبر نیز پیش میرود که در نهایت با مشورت برخی یارانش از این کار منصرف میگردد.[۴۹] علی(ع) به مناسبتهای مختلف و در سخنان متعددی به قضیه سقیفه اعتراض کرده و حق خود را در جانشینی پیامبر اسلام یادآوری نموده است. خطبه شقشقیه از معروفترین خطبههایی است که وی در آن به این واقعه اشاره کرده است. وی در ابتدای این خطابه گفته است: «به خدا قسم، فرزند ابوقحافه (ابوبکر) خلافت را مانند پیراهن در بر کرد هر چند که علم دارد، من برای خلافت مانند محور آسیاب هستم که علم و فضیلت از سر چشمه من مانند سیل سرازیر میشود و پرندگان هوا به اوج مقام من نمیرسند».[۵۰] به گزارش برخی منابع دیگر علی(ع) پس از واقعه سقیفه و در زمان حیات حضرت زهرا(س) شبها دختر پیامبر را سوار مرکبی نموده و به خانهها و محافل انصار میبرد و یاری میخواست و پاسخ میشنید: «ای دختر پیغمبر!ا با ابوبکر بیعت کردهایم،اگر علی جلوتر آمده بود،از او عدول نمیکردیم، علی(ع) نیز جواب میداد: آیا پیغمبر را دفن نکرده درباره خلافت نزاع میکردم؟[۵۱][۵۲] واکنش فاطمه(س)
فاطمه زهرا(س) پس از واقعه سقیفه مخالفتهای بسیاری با آن و نتایج برآمده از این شورا از خود بروز داد و آن را تخلف از سفارشات پیامبر اسلام اعلام کرد. بارزترین این مخالفتها سخنانی است که حضرت فاطمه(س) هنگام وقایع مربوط به گرفتن بیعت از علی(ع) و محاصره خانه وی، ایراد کرد.[۵۳] و نیز خطبهای معروف به فدکیه که دختر پیامبر در مسجد مدینه ایراد کرد، از دیگر اعتراضات علنی وی به شمار میرود.[۵۴]بنابر گزارشهای تاریخی حضرت زهرا(س) بار دیگر هنگامیکه در بستر بیماری آخرین روزهای زندگی خود را میگذراند در سخنانی با زنان مهاجرین و انصار که به عیادتش آمده بودند به سقیفه اشاره کرده و آن را خروج از دستورات پیامبر خدا دانست و درباره زیانهایی که در آینده اسلام به بار خواهد آورد، هشداری جدی داد.[۵۵][۵۶] پینوشت:
1. یاقوت حموی، معجم البلدان،دار صادر، ج۳، ص۲۲۹-۲۲۸.
2. رجبی دوانی، تحلیل واقعه سقیفه بنیساعده با رویکرد به نهجالبلاغه، ۱۳۹۳ش، ص۸۰.
3. مادلونگ، جانشینی محمد، ۱۳۷۷ش، ص۴۷.
4. ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۲.
5. ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۲.
6. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ،دار صادر، ج۲، ص۳۲۷.
7. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ،دار صادر، ج۲، ص۳۲۵.
8. طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق ج۳، ص۲۰۶.
9. طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق ج۳، ص۲۰۶.
10. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ،دار صادر، ج۲، ص۳۲۷.
11. ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة،۱۴۱۰ ق، ج۱، ص۲۷.
12. ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۲.
13. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۲.
14. ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۵.
15. زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، دارالکتب العلمیه، ج۳، ص۷۳.
16. ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۵.
17. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی،دار صادر، ج۲،ص۱۲۳.
18. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۲.
19. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی،دار صادر، ج۲، ص۱۲۳.
20. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی،دار صادر، ج۲، ص۱۲۳.
21. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۲.
22. مادلونگ، جانشینی محمد، ۱۳۷۷ ش، ص۵۲-۵۳.
23. ابن هشام، السیرة النبویة، دارالمعرفة، ج۲، ص۶۶۰.
24. بلاذری، أنساب الأشراف، اعلمی، ج۱، ص۵۶۷.
25. مادلونگ، ویلفرد، جانشینی محمد،۱۳۷۷ ش، ص۵۲-۵۳.
26. عبدالمقصود، السقیفه و الخلافه، ۱۴۲۷ق، ص۳۱۷.
27. ابن قتیبة، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۱-۲۶.
28. ابن قتیبة، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۷.
29. معیر و دیگران، بررسی تاثیر اعزام لشکر اسامه بر چگونگی مشارکت سیاسی نخبگان مهاجر و انصار در سقیفه، ص۱۵۵.
30. بیضون، رفتارشناسی امام علی(ع)، ۱۳۷۹ش، ص۲۹-۳۰.
31. مظفر، السقیفة، ۱۴۱۵ق، ص۹۵-۹۷.
32. ابن کثیر، البدایه والنهایه، ۱۴۰۸ق، ج۵، ص۲۶۵.
33. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی،دار صادر، ج۲، ص۱۲۴.
34. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی،دار صادر، ج۲، ص۱۲۴.
35. جوهری بصری، السقیفة و فدک، مکتبه نینوی الحدیثه، ص۴۲.
36. جوهری بصری، السقیفة و فدک، مکتبه نینوی الحدیثه، ص۶۲.
37. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی،دار صادر، ج۲، ص۱۷۱.
38. عسکری، سقیفه: بررسی نحوه شکل گیری حکومت پس از رحلت پیامبر، ۱۳۸۷ش، ص۷۶.
39. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۵.
40. بلاذری، انساب الاشراف، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ج۱، ص۵۸۱.
41. ذهبی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام،دار الکتاب العربی، ج۳، ص۸.
42. مقدسی، البدء و التاریخ، مکتبه الثقافه الدینی، ج۵، ص۱۹۰.
43. جوهری بصری، السقیفة و فدک، مکتبه نینوی الحدیثه، ص۳۷.
44. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبه آیة الله المرعشی، ج۶، ص۱۷.
45. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، مکتبة آیة الله مرعشی النجفی، ص۱۱۹-۱۲۰.
46. مفید، الفصول المختارة من العیون و المحاسن، قم، ص۵۶.
47. ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۳۰-۳۱.
48. ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه،مکتبه آیة الله المرعشی، ج۶، ص۱۱.
49. رجوع کنید به: طبرسی، الاحتجاج، نشر المرتضی، ج۱، ص۱۱۵-۱۳۰.
50. ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغة،مکتبه آیة الله المرعشی، ج۱، ص۱۵۱.
51. ابن قتیبه،الامامة والسیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۹-۳۰.
52. ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبة آیة الله المرعشی، ج۶، ص۱۳.
53. ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۳۰-۳۱.
54. تیجانی، مؤتمر السقیفة، ۱۴۲۴ق، ج۱، ص۷۵.
55. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبه آیة الله المرعشی، ج۱۶، ص۲۳۳-۲۳۴.
56. اربلی، کشف الغمة، ۱۳۸۱ق، ج۱،ص۴۹۲.
سقیفه مکانی به شکل سکو یا سایبان بوده است که طوایف عرب برای مشورت در تصمیمات عمومی، در آن جمع میشدند.[۱] مکانی که پس از رحلت پیامبر(ص) برخی از مهاجرین و انصار در آن گرد آمدند، سقیفهای بوده است متعلق به تیره بنیساعده از قوم خزرج از طوایف اصلی ساکن در مدینه، که پیش از ورود اسلام، جلسات این گروه در آن محل تشکیل میشد. این مکان پس از اسلام و ورود پیامبر به شهر مدینه، به مدت ده سال (تا زمان رحلت پیامبر)، عملا کاربری خود را از دست داد و در هنگام تجمع مهاجرین و انصار برای تعیین جانشین حضرت محمد(ص) دوباره تجمعی در آن پدید آمد.[۲]ظاهرا روایت اصلی درباره اجتماع در سقیفه بنیساعده به عبد الله بن عباس از عمر بن خطاب برمیگردد. تمام روایات دیگر از این اطلاعات استفاده کرده یا از آن مایه گرفتهاند این روایات را، با اندک تغییری در سلسله راویان مختلف، ابن هشام، طبری، عبد الرزاق بن همّام، بخاری و ابن حنبل نقل کردهاند.[۳] به دنبال اطلاع عمومی مسلمانان مدینه از وفات پیامبر اسلام(ص) عدهای از انصار برای تصمیمگیری درباره وضعیت خود و همچنین چارهجویی درباره مسئله جانشینی رسول خدا، در سقیفه بنیساعده گرد آمدند. مطابق منابع تاریخی در آغاز این جلسه سعد بن عباده، بزرگ قبیله خزرج به واسطه شدت بیماری به واسطه فرزندش با جمعیت سخن گفت. وی با ذکر دلایلی جانشینی پیامبر اسلام را حق انصار دانست و آنان را به گرفتن اداره امور دعوت نمود. شنوندگان سخنان وی را تأیید کرده و اعلام نمودند که سعد را به عنوان حاکم بر خود انتخاب نموده و تاکید کردند که بر خلاف نظر وی کاری انجام ندهند.[۴] اما برخی از حاضرین احتمال مخالفت مهاجران با این تصمیم را مطرح و امکان عدم تسلیم آنان در برابر تصمیم این جمع اجتماع را احتمال دادند. این احتمال پیشنهاد انتخاب امیری از انصار و امیری از مهاجران را در پی داشت.[۵] گزارش این اجتماع و علت برپایی آن به ابوبکر و عمر میرسد و این دو به اتفاق ابوعبیده جراح به سمت سقیفه حرکت میکنند. با ورود آنان به این جمع، ابوبکر با جلوگیری از سخنرانی عمر، ابتکار عمل را در دست گرفته و طی سخنانی برتری مهاجران و اولویت قریش برای جانشینی پیامبر را ثابت میکند.[۶] این سخنان با مخالفت و موافقت حاضرین مواجه شده و برخی نیز به شایستگی علی(ع) و عدم بیعت با غیر از او اشاره میکنند؛[۷] ولی در نهایت ابوبکر، عمر و ابوعبیده را به عنوان افراد شایسته برای این مقام اشاره مینماید. این دو تن با سخن با پیشنهاد ابوبکر مخالفت میکنند.[۸] به گزارش منابع تاریخی، عمر بن خطاب درباره این لحظات گفته است: «در این لحظه سروصدا و همهمه حاضران از هر طرف برخاست و سخنان نامفهوم از هر گوشه شنیده میشد، تا آنجا که ترسیدم اختلاف، موجب از هم گسیختگی شیرازه کار ما بشود.این بود که به ابوبکر گفتم: دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم؛ اما پیش از آنکه دست عمر در دست ابوبکر قرار بگیرد، بشیر بن سعد خزرجی از رقبای سعد بن عباده، پیشدستی کرده و دست به دست ابوبکر زد و با او بیعت کرد.[۹][۱۰] پس از این اتفاق، هجوم حاضران در سقیفه برای بیعت با ابوبکر آغاز میشود تا جایی که از شتاب افراد این احتمال وجود داشته است که سعد بن عبادۀ بیمار، زیر دست و پای آنها لگدمال شود. این جریان موجب درگیری تندی بین عمر، سعد و قیس فرزند سعد میشود که این برخوردها با دخالت ابوبکر به پایان میرسد.[۱۱][یادداشت ۱]مناظرات سقیفه
در محل سقیفه گفتگوهای بسیاری میان انصار حاضر و مهاجرانی که با تأخیر به آنان ملحق شدند، رد و بدل گردید که هر یک به نوبه خود تأثیرگذار بود ولی بیشترین تأثیر را باید در سخنان ابوبکر و همراهانش دانست. قابل توجهترین مکالمات برقرار شده در آن تاریخ را میتوان از افراد زیر دانست:
سعد بن عباده: وی عمدتاً در ابتدای جلسه و پیش از ورود ابوبکر و همراهانش سخن گفت و البته بهواسطه ناتوانیاش به علت بیماری، سخنان وی را فرزندش به جمعیت ابلاغ مینمود. اهم سخنان وی عبارتند از: ذکر مناقب و سابقه انصار، برتری آنان بر دیگر گروههای مسلمان، خدمات این جماعت به اسلام و پیامبر(ص) و اینکه پیامبر هنگام وفات از انصار رضایت داشت. وی با این استدلالها انصار را اولی به جانشینی انصار اعلام کرده و آنان را به اقدام برای به دستگیری زمام امور دعوت نمود. وی در مواجهه با پیشنهاد انتخاب یک امیر از انصار و امیری از مهاجران، آن را شکست و عقبنشینی میدانست.[۱۲] ابوبکر: سخنان وی را باید تعیین کننده جهت این اجتماع دانست. وی در چند نوبت سخنانی ایراد نمود که چکیده آنها چنین است: بیان امتیازات مهاجرین بر انصار از جمله پیشگامی آنان در تصدیق رسالت پیامبر(ص)، سبقت در ایمان و عبادت خدا، رابطه خویشاوندی و یا دوستی مهاجران با پیامبر؛ اولویت مهاجرین برای جانشینی پیامبر به همین دلایل، مناقب و سابقه انصار و شایستگی و اولویت آنان برای تصدی مقام وزارت و نه حکومت، نهی مخالفت با جانشینی مهاجران.[۱۳] حباب بن منذر: وی دو یا سه نوبت در سقیفه سخن گفت که هر بار مشتمل بر تحریک و یا تهدید بر علیه مهاجران به خصوص ابوبکر و عمر بود.[۱۴] وی در نوبتی باز هم پیشنهاد امیری از هر قوم را مطرح کرد.[۱۵] عمر بن خطاب: عمر بیشتر سخنان ابوبکر را تایید و با استدلالهایی بر آن تاکید کرده است. برخی از این دلایل عبارتند از: قطعیت عدم مخالفت اعراب با جانشینی خانواده پیامبر، عدم امکان انتخاب دو امیر از هر یک از دو گروه، چرا که دو شمشیر در یک غلاف نگنجند.[۱۶] ابوعبیده جراح: وی در سخنی خطاب به انصار آنان را از تبدیل و تغییر دین و اساس وحدت مسلمانان، نهی کرده است.[۱۷] بشیر بن سعد: وی از قوم خزرج و انصار است. وی در چند نوبت استدلالهای ابوبکر و همراهانش را تایید کرده و با الفاظی مانند ترس از خدا و عدم مخالفت با یک حق مسلم، انصار را از مخالفت با مهاجران منع کرده است.[۱۸] عبدالرحمن بن عوف: مقام و فضیلت افرادی مانند حضرت علی(ع)، ابوبکر و عمر را یادآوری کرده و جماعت انصار را فاقد چنین بزرگانی معرفی کرده است.[۱۹] منذر بن ابیارقم: وی از انصار است،او در سقیفه و در مقابل استدلالهای ابوبکر و عبدالرحمن بن عوف، علی(ع) را آن فردی معرفی میکند که تمام این ویژگیها را دارد و اگر برای بیعت گرفتن پیشقدم میشد کسی با وی مخالفت نمیکرد.[۲۰](سخنان منذر، با تایید واعلام موافقت برخی از انصار مواجه شده که فریاد زده و میگویند فقط با علی(ع) بیعت خواهند کرد.)[۲۱]گروههای حاضر
بیشتر گزارشهای موجود در منابع اهل سنت پیرامون سقیفه بنیساعده از حضور و مشارکت سیاسی عموم مهاجران و انصار در این واقعه دارد،[۲۲] حال آن که بسیاری از منابع از دو مرحله بیعت با ابوبکر یاد کردهاند که عبارتند از بیعت روز سقیفه و بیعت بقیه حاضران در شهر مدینه که فردای واقعه سقیفه اتفاق افتاده و از آن با عنوان بیعت عام یاد میشود[۲۳][۲۴]؛ این گزارشها فرضیه مشارکت سیاسی عموم مهاجران و انصار در این اجتماع را با چالش مواجه میکند.
محققان تاریخی به این نتایج رسیدهاند که از بین مهاجرین تنها ابوبکر، عمر و ابوعبیده در جلسه سقیفه حضور داشتند که امکان همراهی چند ملازم شخصی، اعضای خانواده و موالی این سه نفر نیز دور از ذهن نیست. همین گونه برخی محققین حضور سالم بنده آزادشده ابوحذیفه، را ذکر میکنند که از نخستین افرادی بود که در سقیفه با ابوبکر بیعت کرد؛ هر چند هیچ یک از منابع معتبر نخستین درباره حضور وی سخنی به میان نیاوردهاند. منابع درباره حضور دیگر مهاجرین حتی اصحاب مرتبه متوسط یا پایین غیر از این افراد، سخنی به میان نیاوردهاند.[۲۵] برخی محققین با استناداتی تصریح کردهاند که تعداد مهاجرین حاضر در سقیفه بسیار کم بوده است.[۲۶] معروفترین انصار حاضر در سقیفه به گزارش منابع عبارتند از: سعد بن عباده، پسرش قیس، بشیر بن سعد پسر عمو و رقیب سعد، اسید بن حضیر، ثابت بن قیس، منذر بن ارقم، براء بن عازب، حباب بن منذر.[۲۷] ابن قتیبه با عبارت «اگر سعد یارانی برای جنگ با آنان مییافت بیشک باآنان مبارزه میکرد.»[۲۸]، کنایهای درباره عدم اجماع انصار ناشی از کم بودن تعداد افراد در اجتماع سقیفه دارد.[۲۹]انگیزه انصار از تجمع در سقیفه
برخی تحلیلگران تجمع انصار در سقیفه را زاییده ترس از آینده و سرنوشتشان پس از رحلت رسول خدا(ص) میدانند؛ بهویژه که پس از فتح مکه از شکلگیری جبهه متحد قریش به گونهای که موازنه را در آینده به ضرر آنها رقم زند، نگران بودند. طرفداران این نظریه احتمال اطلاع یافتن انصار از نقشهای طراحی شده توسط گروهی از مهاجران برای جانشینی پیامبر را نیز بیتأثیر نمیدانند.[۳۰] بعضی دیگر از نویسندگان اجتماع سقیفه را نتیجه این مسائل میدانند:
انصار به واسطه فداکاریها و اهدای جان و مال و فرزندان خود در راه اسلام، این دین را مانند فرزند خود دانسته و برای حفظ آن کسی را شایستهتر و دلسوزتر از خود نمیدانستند.
ترس انصار از انتقام قریش، به این علت که عمده سران این قوم در جنگهای پیامبر با شمشیر انصار کشته شده بودند. علاوه بر این پیامبر به آنان ظلم و جور و استبداد حاکمان را پس از خود وعده داده بود و انصار را در این موقعیت به صبر و تحمل دعوت کرده بود.
احساس انصار بر این بود که قریش زیر بار سخن پیامبر درباره علی(ع) نخواهند رفت.[۳۱] به نظر برخی دیگر، ابوبکر در مسجد خبر مرگ پیامبر(ص) را رسماً اعلام کرد و اجتماعی از عامه مردم مدینه اطرافش را گرفته و با او بیعت کردند. این جریان موجب شبههای در ذهن گروه انصار حاضر در مدینه مبنی بر جایز بودن تعیین خلیفهای از انصار، ایجاد کرد و در پی این تفکر اجتماع سقیفه واقع شد.[۳۲]موضعگیری اصحاب پیامبر و بزرگان قریش
علی(ع)، اهل بیت پیامبر به همراه برخی از مهاجرین و انصار با بیعت با ابوبکر مخالفت کردند که بنابر نقلهای تاریخی شاخصترین آنها عبارتند از: عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار بن یاسر، براء بن عازب، ابی بن کعب.[۳۳]برخی از این اصحاب و یا بزرگان قریش، در مواقع مختلف به عدم صلاحیت ابوبکر برای جانشینی پیامبر نیز اشاره کردهاند. بعضی از این اظهارات عبارتند از:
فضل بن عبّاس در سخنانی، قریش را به اغفال و پردهپوشی متهم و اهل بیت پیامبر و به ویژه علی(ع) را برای جانشینی سزاوارتر اعلام کرد.[۳۴] سلمان فارسی در گفتگوهایش با مسلمانان بیعت سقیفه را خطا معرفی کرده و آنرا حق اهل بیت پیامبر شمرده است که جامعه را به خیر میرساند.[۳۵] ابوذر غفاری روز واقعه در مدینه نبود و پس از ورود به شهر از خلافت ابوبکر مطلع شد. بنابر منابع، وی به طور اختصاصی یکبار همان بَدو اطلاع از واقعه[۳۶] و بعدها در عهد عثمان، از حقانیت اهل بیت برای جانشینی پیامبر سخن گفته و حکوت آنان را همراه با خیر و برکت معرفی کرده است.[۳۷] مقداد بن عمرو رفتار مسلمانان در تبعیت از تصمیمات سقیفه را شگفتآور خوانده و به حقانیت امیرالمومنین تصریح کرده است.[۳۸] عمر بن خطّاب در سال آخر زندگی، در خطبهای عمومی گفت: «بیعت با ابوبکر لغزش و اشتباهی بود، که انجام گرفت و گذشت،آری، چنین بود، ولی خداوند مردم را از شرّ آن لغزش حفظ فرمود.»، هر کس به این شکل در انتخاب خلیفه عمل نمود او را بکشید.[۳۹][۴۰][۴۱][۴۲] ابوسفیان که پیش از این وقایع توسط پیامبر برای کاری بیرون از مدینه فرستاده شده بود پس از ورود به مدینه و آگاهی از وفات پیامبر و بیعت سقیفه درباره واکنش علی(ع) و عباس بن عبدالمطب سؤال کرد. با اطلاع از خانهنشینی این دو نفر گفت: «به خدا سوگند، اگر برای ایشان زنده بمانم، پایشان را بر فراز بلندی رسانم. وی اضافه کرد: «من گرد و غباری میبینم که جز بارش خون، چیزی آن را فرو ننشاند.[۴۳] به گزارش منابع، ابوسفیان با ورود به مدینه اشعاری در حمایت از جانشینی علی(ع) و نیز در نکوهش ابوبکر و عمر خوانده است.[۴۴] [یادداشت ۲] معاویه بن ابوسفیان در نامهای به محمد بن ابیبکر (در سالها پس از واقعه سقیفه)، گفته است: «… پدر تو و فاروقش عمر، اولین کسانی بودند که حق علی(ع)را غصب کردند و با وی مخالفت نمودند. این دو، دست اتفاق به یکدیگر دادند؛ سپس علی(ع)را به بیعت خود خواندند. چون علی(ع) خودداری کرد و استنکاف ورزید، تصمیمهایی ناروا گرفتند و اندیشههایی خطرناک درباره او نمودند تا در نتیجه علی با آنان بیعت کرد.[۴۵]واکنش علی(ع)
پس از واقعه سقیفه علی(ع) با ابوبکر بیعت نکرد. به اعتقاد برخی، امیرالمؤمنین(ع) هیجگاه با ابوبکر بیعت نکرد.[۴۶] و دستهای دیگر مدعی هستند پس از شهادت حضرت زهرا(س) علی(ع) با ابوبکر بیعت کرد.[۴۷] علی(ع) در همان روزهای نخستین که عاملان سقیفه سعی در اجبار وی به بیعت با ابوبکر داشتند در سخنانی خطاب به آنان گفت: «من از شما به خلافت سزاوارترم، من با شما بیعت نخواهم کرد و شما سزاوارترید که با من بیعت کنید، شما خلافت را از انصار گرفتید، و به قرابت و نزدیکی با رسول خدا بر آنها احتجاج کردید و به آنها گفتید: چون ما به پیامبر نزدیکتریم و از اقربای او هستیم به خلافت سزاوارتر از شما هستیم، و آنها نیز روی همین اساس، پیشوایی و امامت را به شما دادند. من نیز با همان امتیاز و خصوصیت که شما بر انصار احتجاج کردهاید با شما احتجاج میکنم (یعنی همان قرابت و نزدیکی با رسول خدا) پس اگر از خدا میترسید با ما از در انصاف درآیید و همان را که انصار برای شما پذیرفتند شما نیز برای ما بپذیرید، و گرنه دانسته به ستم و ظلم دست زدهاید.».[۴۸] به گزارش برخی منابع، علی(ع) مناظرهای ملایم اما مفصّل و صریح با ابوبکر داشته و طی آن ابوبکر را به تخلفش در واقعه سقیفه در نادیده گرفتن حق اهل بیت پیامبر(ع) محکوم نمود، ابوبکر با پذیرش استدلالهای امیر المومنین منقلب شده و تا مرز بیعت با علی(ع) به عنوان جانشین پیامبر نیز پیش میرود که در نهایت با مشورت برخی یارانش از این کار منصرف میگردد.[۴۹] علی(ع) به مناسبتهای مختلف و در سخنان متعددی به قضیه سقیفه اعتراض کرده و حق خود را در جانشینی پیامبر اسلام یادآوری نموده است. خطبه شقشقیه از معروفترین خطبههایی است که وی در آن به این واقعه اشاره کرده است. وی در ابتدای این خطابه گفته است: «به خدا قسم، فرزند ابوقحافه (ابوبکر) خلافت را مانند پیراهن در بر کرد هر چند که علم دارد، من برای خلافت مانند محور آسیاب هستم که علم و فضیلت از سر چشمه من مانند سیل سرازیر میشود و پرندگان هوا به اوج مقام من نمیرسند».[۵۰] به گزارش برخی منابع دیگر علی(ع) پس از واقعه سقیفه و در زمان حیات حضرت زهرا(س) شبها دختر پیامبر را سوار مرکبی نموده و به خانهها و محافل انصار میبرد و یاری میخواست و پاسخ میشنید: «ای دختر پیغمبر!ا با ابوبکر بیعت کردهایم،اگر علی جلوتر آمده بود،از او عدول نمیکردیم، علی(ع) نیز جواب میداد: آیا پیغمبر را دفن نکرده درباره خلافت نزاع میکردم؟[۵۱][۵۲] واکنش فاطمه(س)
فاطمه زهرا(س) پس از واقعه سقیفه مخالفتهای بسیاری با آن و نتایج برآمده از این شورا از خود بروز داد و آن را تخلف از سفارشات پیامبر اسلام اعلام کرد. بارزترین این مخالفتها سخنانی است که حضرت فاطمه(س) هنگام وقایع مربوط به گرفتن بیعت از علی(ع) و محاصره خانه وی، ایراد کرد.[۵۳] و نیز خطبهای معروف به فدکیه که دختر پیامبر در مسجد مدینه ایراد کرد، از دیگر اعتراضات علنی وی به شمار میرود.[۵۴]بنابر گزارشهای تاریخی حضرت زهرا(س) بار دیگر هنگامیکه در بستر بیماری آخرین روزهای زندگی خود را میگذراند در سخنانی با زنان مهاجرین و انصار که به عیادتش آمده بودند به سقیفه اشاره کرده و آن را خروج از دستورات پیامبر خدا دانست و درباره زیانهایی که در آینده اسلام به بار خواهد آورد، هشداری جدی داد.[۵۵][۵۶] پینوشت:
1. یاقوت حموی، معجم البلدان،دار صادر، ج۳، ص۲۲۹-۲۲۸.
2. رجبی دوانی، تحلیل واقعه سقیفه بنیساعده با رویکرد به نهجالبلاغه، ۱۳۹۳ش، ص۸۰.
3. مادلونگ، جانشینی محمد، ۱۳۷۷ش، ص۴۷.
4. ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۲.
5. ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۲.
6. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ،دار صادر، ج۲، ص۳۲۷.
7. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ،دار صادر، ج۲، ص۳۲۵.
8. طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق ج۳، ص۲۰۶.
9. طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق ج۳، ص۲۰۶.
10. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ،دار صادر، ج۲، ص۳۲۷.
11. ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة،۱۴۱۰ ق، ج۱، ص۲۷.
12. ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۲.
13. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۲.
14. ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۵.
15. زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، دارالکتب العلمیه، ج۳، ص۷۳.
16. ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۵.
17. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی،دار صادر، ج۲،ص۱۲۳.
18. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۲.
19. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی،دار صادر، ج۲، ص۱۲۳.
20. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی،دار صادر، ج۲، ص۱۲۳.
21. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۲.
22. مادلونگ، جانشینی محمد، ۱۳۷۷ ش، ص۵۲-۵۳.
23. ابن هشام، السیرة النبویة، دارالمعرفة، ج۲، ص۶۶۰.
24. بلاذری، أنساب الأشراف، اعلمی، ج۱، ص۵۶۷.
25. مادلونگ، ویلفرد، جانشینی محمد،۱۳۷۷ ش، ص۵۲-۵۳.
26. عبدالمقصود، السقیفه و الخلافه، ۱۴۲۷ق، ص۳۱۷.
27. ابن قتیبة، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۱-۲۶.
28. ابن قتیبة، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۷.
29. معیر و دیگران، بررسی تاثیر اعزام لشکر اسامه بر چگونگی مشارکت سیاسی نخبگان مهاجر و انصار در سقیفه، ص۱۵۵.
30. بیضون، رفتارشناسی امام علی(ع)، ۱۳۷۹ش، ص۲۹-۳۰.
31. مظفر، السقیفة، ۱۴۱۵ق، ص۹۵-۹۷.
32. ابن کثیر، البدایه والنهایه، ۱۴۰۸ق، ج۵، ص۲۶۵.
33. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی،دار صادر، ج۲، ص۱۲۴.
34. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی،دار صادر، ج۲، ص۱۲۴.
35. جوهری بصری، السقیفة و فدک، مکتبه نینوی الحدیثه، ص۴۲.
36. جوهری بصری، السقیفة و فدک، مکتبه نینوی الحدیثه، ص۶۲.
37. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی،دار صادر، ج۲، ص۱۷۱.
38. عسکری، سقیفه: بررسی نحوه شکل گیری حکومت پس از رحلت پیامبر، ۱۳۸۷ش، ص۷۶.
39. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۵.
40. بلاذری، انساب الاشراف، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ج۱، ص۵۸۱.
41. ذهبی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام،دار الکتاب العربی، ج۳، ص۸.
42. مقدسی، البدء و التاریخ، مکتبه الثقافه الدینی، ج۵، ص۱۹۰.
43. جوهری بصری، السقیفة و فدک، مکتبه نینوی الحدیثه، ص۳۷.
44. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبه آیة الله المرعشی، ج۶، ص۱۷.
45. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، مکتبة آیة الله مرعشی النجفی، ص۱۱۹-۱۲۰.
46. مفید، الفصول المختارة من العیون و المحاسن، قم، ص۵۶.
47. ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۳۰-۳۱.
48. ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه،مکتبه آیة الله المرعشی، ج۶، ص۱۱.
49. رجوع کنید به: طبرسی، الاحتجاج، نشر المرتضی، ج۱، ص۱۱۵-۱۳۰.
50. ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغة،مکتبه آیة الله المرعشی، ج۱، ص۱۵۱.
51. ابن قتیبه،الامامة والسیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۹-۳۰.
52. ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبة آیة الله المرعشی، ج۶، ص۱۳.
53. ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۳۰-۳۱.
54. تیجانی، مؤتمر السقیفة، ۱۴۲۴ق، ج۱، ص۷۵.
55. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبه آیة الله المرعشی، ج۱۶، ص۲۳۳-۲۳۴.
56. اربلی، کشف الغمة، ۱۳۸۱ق، ج۱،ص۴۹۲.