از نظر حکمای اسلامی انسان موجودی است مرکب از دو بعد مادی و مجرد(غیرمادی) و از دیدگاه حکمت متعالیه انسان موجودی است دارای مراتب که ضعیفترین مرتبه او بدن مادی اوست ؛ و مرتبه بالاتر از بدن مادی، نفس است ؛ نفس نیز خود مراتبی دارد. پایین ترین مرتبه نفس، نفس نباتی یا روح نباتی است که شأن آن حفظ حیات، رشد و نمو، تولید مثل و حفظ ترکیب موجود زنده است. این مرتبه ازنفس(روح) هم در انسان وجود دارد هم در حیوانات هم در گیاهان؛ اگر این مرتبه از نفس تعلق خود را از موجودی مادی قطع کند، موجود مادی(گیاه یا حیوان یا انسان) اتحادترکیبی بدن خود را از دست می دهد و شروع به تجزیه شدن می کند. انسان در حالت مرگ مغزی تنها دارای همین مرتبه از نفس(روح) است و تعلق مراتب بالاتر نفس، از بدن بریده شده است ؛ لذا بدن او مثل گیاه رشد می کند ولی درای حرکت ارادی نیست.
مرتبه دوم نفس، نفس حیوانی است که شأن آن درک جزئیات و حرکت ارادی است. این مرتبه تنها در حیوان و انسان است و گیاهان فاقد آنند؛ خود این مرتبه نیز از حیث شدت و ضعف در حیوانات مختلف، متفاوت است. انسانهای دیوانه و عقب افتاده ذهنی که فاقد ادراک عقلی هستند بالاتر از این مرتبه را به صورت بالفعل ندارند.
مرتبه سوم نفس(روح)، نفس ناطقه یا روح انسانی است که شأن آن ادراک امور کلی و عقلی است ؛ در این مرتبه موجود زنده، می داند که می داند؛ بر خلاف حیوان که می داند، ولی نمی داند که می داند ؛ یعنی حیوان بر خلاف انسان علم به علم ندارد. این مرتبه از نفس(روح) مختص انسان است و حیوانات و گیاهان از آن بی بهره اند. در داشتن این مرتبه، تمام انسانهای سالم و عادی با هم مشترکند ، چه کافر و چه مؤمن. در این مرتبه انسان بالقوّه میل به عالم ملکوت دارد ولی گرایش او به سمت طبیعت و جنبه های حیوانی تا حدّ زیادی بالفعل است ؛ لذا این سه مرتبه از نفس(روح) از تقدّس خاصّی برخوردار نیست؛ گرچه نفس در هر مرتبه آن محترم است ؛ لذا از نگاه دین اسلام بریدن درختان نیز بدون ضرورت کار قبیحی است کما اینکه حیوانات نیز در اسلام دارای حقوق ویژه ای هستند؛ انسان نیز با داشتن نفس ناطقه از حرمت ویژه ای برخوردار است امّا حرمت غیر از قداست است.
مرتبه چهارم روح، روح ایمان ا ست که اکتسابی است. انسان اگر توانست بر اقتضائات سه مرتبه سابق غلبه کرده و میل بالقوه خود به عالم ملکوت را بالفعل کند و به سمت عالم ملکوت سیر درونی کند صاحب مرتبه روح ایمان می شود. در این مرتبه است که انسان حقیقت قداست و پرستش را به اندازه قدرت روح خود ادراک می کند؛ این مرتبه تا زمانی که انسان توجّه به این حقایق دارد در انسان باقی است اما به محض این که توجه روحی خود را از آنها برگرداند و به عالم طبیعت میل کرد روح ایمان از او جدا می شود. لذا در روایات آمده است که روح ایمان با ارتکاب گناه کبیره از وجود مؤمن مفارقت می کند. از همین روست که مرتبه پایین روح آدمی را نفس امّاره می گویند ؛ چون این مرتبه امر به دنیا می کند( گرایش شدیدی به دنیا دارد). مرتبه چهارم نیز خود مراتبی دارد که پایین ترین مرتبه آن نفس لوّامه است که در آن مرتبه روح متزلزل است ؛ گاه به سمت عالم قدس نظر می کند و گاه به طبیعت می گراید؛ لذا در این مرتبه انسان گناه می کند و آن گاه توبه می کند و باز گناه می کند، و باز توبه می کند . بالاترین مرتبه روح ایمان، نفس مطمئنه است که در آن مرتبه تماما توجه به ملکوت دارد و میلی به سمت دنیا ندارد.
مرتبه پنجم نفس(روح)، روح القُدُس است که صاحب آن دارای مقام عصمت است ؛ و این مرتبه مختّص به انبیاء و ائمه(ع) است. این مرتبه نیز درای مراتب فراوانی است که اختلاف مقامات انبیاء و اولیاء ناشی از این اختلاف مراتب است؛و عالی ترین مرتبه روح القدس در چهارده معصوم است؛ صاحب روح القدس نه تنها از معصیت که از لهو و لعب و سهو و نسیان نیز در امان است؛ وحی و اعجاز نیز از شئون این مرتبه است.
اما حقیقت روح چیست؟
حقیقت روح از دیدگاه حکما، موجودی است مجرّد از ماده و آثار مادّه و روح در عالی ترین مرتبه اش اولین مخلوق خداست که حکما آن را عقل اول می نامند. در روایات نبوی نیز تصریح شده است که روح حضرت رسول الله(ص) اولین مخلوق خداست. این روح یکی بیش نیست ؛ و این همان است که خداوند متعال فرمود: « و نفخت فیه من روحی» این روح واحد که اولین موجود عالم عقل است ، در مراتب وجود تنزّل می یابد و به ابدان انسانها تعلق می یابد و به سبب این تعلق تکثر می یابند و روح جزئی یا نفس جزئی نام می گیرد؛ لذا حقیقت روح مقدّم بر بدن است ولی روح جزئی که از تعلق روح به بدن پدید می آید به واسطه متأخر بودن این تعلق بر بدن بعد از پیدایش بدن پدید می آید؛ بنابراین به یک اعتبار روح مقدّم بر بدن است- لکن روح کلّی نه روح جزئی- و به اعتبار دیگر روح متأخر از بدن است. همچنین گفتنی است که آن روح واحد(عقل اول) را از آن جهت روح نبی اکرم(ص) می گویند که روح جزئی پیامبر(ص) در سیر صعودی خود با آن متّحد شده است. مراد از روح القدس نیز همین روح اول و عقل اول است. البته عقل دوم وعقل سوم تا عقل فعال نیز همگی مراتب متعدد روح القدسند و جبرئیل یکی از این مراتب است لذا در روایات گاه روح را جبرئیل و گاه ملکی بزرگتر از جبرئیل گفته اند.
سخن در باب روح یا نفس بسیار زیاد است لذا به همین مقدار بسنده می شود. برای کسب آگاهی بیشتر رجوع به کتب فلسفی و روایات اهل بیت(ع) الزامی است و رجوع به این منابع محتاج کسب برخی معلومات مقدماتی است. روایات این باب را می توانید در بحارالانوار، ج25 باب سوم ص47 به بعد ملاحظه فرمایید.
مرتبه دوم نفس، نفس حیوانی است که شأن آن درک جزئیات و حرکت ارادی است. این مرتبه تنها در حیوان و انسان است و گیاهان فاقد آنند؛ خود این مرتبه نیز از حیث شدت و ضعف در حیوانات مختلف، متفاوت است. انسانهای دیوانه و عقب افتاده ذهنی که فاقد ادراک عقلی هستند بالاتر از این مرتبه را به صورت بالفعل ندارند.
مرتبه سوم نفس(روح)، نفس ناطقه یا روح انسانی است که شأن آن ادراک امور کلی و عقلی است ؛ در این مرتبه موجود زنده، می داند که می داند؛ بر خلاف حیوان که می داند، ولی نمی داند که می داند ؛ یعنی حیوان بر خلاف انسان علم به علم ندارد. این مرتبه از نفس(روح) مختص انسان است و حیوانات و گیاهان از آن بی بهره اند. در داشتن این مرتبه، تمام انسانهای سالم و عادی با هم مشترکند ، چه کافر و چه مؤمن. در این مرتبه انسان بالقوّه میل به عالم ملکوت دارد ولی گرایش او به سمت طبیعت و جنبه های حیوانی تا حدّ زیادی بالفعل است ؛ لذا این سه مرتبه از نفس(روح) از تقدّس خاصّی برخوردار نیست؛ گرچه نفس در هر مرتبه آن محترم است ؛ لذا از نگاه دین اسلام بریدن درختان نیز بدون ضرورت کار قبیحی است کما اینکه حیوانات نیز در اسلام دارای حقوق ویژه ای هستند؛ انسان نیز با داشتن نفس ناطقه از حرمت ویژه ای برخوردار است امّا حرمت غیر از قداست است.
مرتبه چهارم روح، روح ایمان ا ست که اکتسابی است. انسان اگر توانست بر اقتضائات سه مرتبه سابق غلبه کرده و میل بالقوه خود به عالم ملکوت را بالفعل کند و به سمت عالم ملکوت سیر درونی کند صاحب مرتبه روح ایمان می شود. در این مرتبه است که انسان حقیقت قداست و پرستش را به اندازه قدرت روح خود ادراک می کند؛ این مرتبه تا زمانی که انسان توجّه به این حقایق دارد در انسان باقی است اما به محض این که توجه روحی خود را از آنها برگرداند و به عالم طبیعت میل کرد روح ایمان از او جدا می شود. لذا در روایات آمده است که روح ایمان با ارتکاب گناه کبیره از وجود مؤمن مفارقت می کند. از همین روست که مرتبه پایین روح آدمی را نفس امّاره می گویند ؛ چون این مرتبه امر به دنیا می کند( گرایش شدیدی به دنیا دارد). مرتبه چهارم نیز خود مراتبی دارد که پایین ترین مرتبه آن نفس لوّامه است که در آن مرتبه روح متزلزل است ؛ گاه به سمت عالم قدس نظر می کند و گاه به طبیعت می گراید؛ لذا در این مرتبه انسان گناه می کند و آن گاه توبه می کند و باز گناه می کند، و باز توبه می کند . بالاترین مرتبه روح ایمان، نفس مطمئنه است که در آن مرتبه تماما توجه به ملکوت دارد و میلی به سمت دنیا ندارد.
مرتبه پنجم نفس(روح)، روح القُدُس است که صاحب آن دارای مقام عصمت است ؛ و این مرتبه مختّص به انبیاء و ائمه(ع) است. این مرتبه نیز درای مراتب فراوانی است که اختلاف مقامات انبیاء و اولیاء ناشی از این اختلاف مراتب است؛و عالی ترین مرتبه روح القدس در چهارده معصوم است؛ صاحب روح القدس نه تنها از معصیت که از لهو و لعب و سهو و نسیان نیز در امان است؛ وحی و اعجاز نیز از شئون این مرتبه است.
اما حقیقت روح چیست؟
حقیقت روح از دیدگاه حکما، موجودی است مجرّد از ماده و آثار مادّه و روح در عالی ترین مرتبه اش اولین مخلوق خداست که حکما آن را عقل اول می نامند. در روایات نبوی نیز تصریح شده است که روح حضرت رسول الله(ص) اولین مخلوق خداست. این روح یکی بیش نیست ؛ و این همان است که خداوند متعال فرمود: « و نفخت فیه من روحی» این روح واحد که اولین موجود عالم عقل است ، در مراتب وجود تنزّل می یابد و به ابدان انسانها تعلق می یابد و به سبب این تعلق تکثر می یابند و روح جزئی یا نفس جزئی نام می گیرد؛ لذا حقیقت روح مقدّم بر بدن است ولی روح جزئی که از تعلق روح به بدن پدید می آید به واسطه متأخر بودن این تعلق بر بدن بعد از پیدایش بدن پدید می آید؛ بنابراین به یک اعتبار روح مقدّم بر بدن است- لکن روح کلّی نه روح جزئی- و به اعتبار دیگر روح متأخر از بدن است. همچنین گفتنی است که آن روح واحد(عقل اول) را از آن جهت روح نبی اکرم(ص) می گویند که روح جزئی پیامبر(ص) در سیر صعودی خود با آن متّحد شده است. مراد از روح القدس نیز همین روح اول و عقل اول است. البته عقل دوم وعقل سوم تا عقل فعال نیز همگی مراتب متعدد روح القدسند و جبرئیل یکی از این مراتب است لذا در روایات گاه روح را جبرئیل و گاه ملکی بزرگتر از جبرئیل گفته اند.
سخن در باب روح یا نفس بسیار زیاد است لذا به همین مقدار بسنده می شود. برای کسب آگاهی بیشتر رجوع به کتب فلسفی و روایات اهل بیت(ع) الزامی است و رجوع به این منابع محتاج کسب برخی معلومات مقدماتی است. روایات این باب را می توانید در بحارالانوار، ج25 باب سوم ص47 به بعد ملاحظه فرمایید.