۱۳۹۶/۰۴/۲۰
–
۱۰۷ بازدید
درمان خودبینی افراطی چیست؟درمان کسی حرف هیچکس راغیرحرف خودش قبول نداره
با سلام واحترام حضور پرسشگر گرامی؛
خود محوری و خودبینی چند قسم می شود:
1- تمام تلاش و کوشش انسان برای خود و شکم و زندگی و فرزندان باشد. این خصلت خیلی شبیه حیوانات است.
2- انسان همه چیز را برای خودش بخواهد و قانع نباشد و بیش از اندازه و نیاز جمع آوری کند, با این که می بیند دیگران ندارند و گرسنه اند, ولی اعتنایی به آنها نداشته باشد. این خصلت را آز و حرص می گویند که سرانجام آن بخل است. این صفت پست تر از صفت حیوانی است.
3- انسان نمی خواهد دیگران چیزی داشته باشند و دائم نقشه می کشد دیگران را بیچاره و تهی دست کند ولو این که به خودش هم ضرر برسد. این حسد است که چنین شخصی از درون خود را نابود می کند و انسانیت را همانند خوره از بین می برد. پس »انانیت « همان خودبینی و خود محوری و خودخواهی است که اگر افراط شود, تکبر و حرص و حسد می شود و اگر تفریط شود, ذلت و خواری و پوچ گرایی می شود و اگر اعتدال رعایت شود, تواضع می باشد که مطلوب است. مرحله اولی که ذکر شد, تا اندازه ای خوب است, زیرا انسان باید به فکر خود و زندگی و زن و بچه باشد. این از دستورهای اسلامی است.» الکاد لعیاله کالمجاهد فی سبیله: تلاش برای زن و فرزند همانند جهاد در راه خدا است« اما اگر از این حالت خارج شود و به صورت حرص و آز و یا بدتر از آن حسادت درآید, انانیت مذموم و مورد نکوهش است.
پس انسان دارای دو نفس است که یکی از آنها را باید از بین ببرد و با آن مبارزه کند که پیروی نمودن از هواهای شیطانی و نفسانی است. این صفت انسان را از حالت اعتدال خارج می کند: مانند مرحله دوم و سوم که در بالا ذکر شد. به تعبیر قرآن با نفس اماره بالسوء باید مبارزه کرد; یعنی, با نفسی که انسان را به بدی ها امر می کند. جهاد اکبر همین است.
اما نفسی که موجب کرامت و عزت انسان است و او را از بدی ها وا می دارد و یا به خوبی ها امر می کند, مثل نفس لوامه و یا نفس مطمئنه; بسیار خوب است و باید آن را بزرگ شمرد. قرآن می فرماید: «و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین: عزت و بزرگواری مخصوص خدا و پیامبر و مؤمنان است» (منافقون، آیه 8). به خاطر عزت نفس است که امام حسین (ع ) می فرماید: »موت فی عز خیر من حیاه فی ذل ; مردن با عزت بهتر از زندگی با ذلت است «.
اسلام به ما اجازه نداده است برای مبارزه با نفس و انانیت از حد اعتدال خارج شویم, به طوری که مانند مرتاض های هندی به خود فشار آوریم و به اندک خوراک و خواب اکتفا نماییم و از لذت های دنیا کناره گیریم و یا مانند »ملامتیه « که برای مبارزه با نفس , خودشان را پست می پندارند و یا در انظار کارهای پستی انجام می دهند, تا مردم خیال کنند اینها انسان های بدی هستند و یا مانند ضعف گراها که آن قدر قدرت خود را تضعیف می کنند که گویا کمال انسان را در ضعف می دانند. همچون شاعر که گفته است: نه آن مورم که در پایم بمالند نه زنبورم که از نیشم بنالند چگونه شکر این نعمت گزارم که زور مردم آزاری ندارم.
پس باید از شیوه های صحیح جهت رفع صفت خودخواهی استفاده نمود که عبارتند از:
1- ضمن توجه به این که ما انسانیم و دارای کرامات انسانیت هستیم. در این آیه شریفه تفکر نماییم: قتل الانسان ما اکفره، من ای شیء خلقه، من نطفه خلقه فقدره، ثم السبیل یسره، ثم اماته فأقبره, (عبس, آیات 17 – 21).
2- دیگران را دوست بداریم و به آنها محبت کنیم, زیرا اگر انسان نسبت به بندگان خدا خوش گمان بود و با دید مثبت به آنها نگریست و جنبه های خوب آنها را لحاظ کرد, اندک اندک نسبت به آنها محبت پیدا می کند و دوست داشتن دیگران موجب می شود انسان فقط خود را نبیند و از حالت خودخواهی او کاسته شود.
3- واقع بینانه و به دور از افراط و تفریط به کاستی ها و ضعف ها و جهل های خود فکر کنیم.
4- باور کنیم که هرگونه عزت و ترقی مادی و معنوی ضمن این که به فعالیت ما بستگی دارد وابسته به اراده و خواست خداوند است و اعمال خودخواهی نه تنها به ترقی انسان کمک نمی کند, بلکه می تواند در برانگیختن خشم خداوند مؤثر باشد و موجب ذلت و عدم موفقیت انسان در کارها گردد.
5- به سنت مقابله به مثل که توسط خداوند در عالم اجرا می شود توجه کنیم و بدانیم اگر ما خودخواه بوده و به فکر دیگران نباشیم ناخودآگاه برخورد دیگران نیز در مقابل ما چنین خواهد شد که مسلما منجر به تلخی زندگی و درماندگی در بسیاری از امور می گردد.
6- عمل خودخواهان را بنگریم و ببینیم تا چه اندازه موجب انزجار و ناراحتی اطرافیان نسبت به آنها می شود و از آن درس گیریم (ادب از که آموختی از بی ادبان ).
7- برای رفع این صفت بد بسیار دعا و تضرع نموده و از خداوند مهربان بخواهیم تا در خودسازی کمکمان کند که چه بسیار بیماری های جسمی و روحی با دعا و توسل علاج گشته اند.
مرحوم سید عبدالله شبر در کتاب شریف «الاخلاق» معالجه ى هر یک از اسباب عجب را به شرح زیر بیان نموده است. (البته به نقل از ترجمه ى آن)
1. اگر عجب به خاطر امور جسمانى چون جمال، ترکیب، صحت، قوت، تناسب اعضاء و زیبائى چهره است علاج آن به تفکر در کثافاتى است که درنهان انسان وجود دارد و همین طور اندیشه در اول خلقش که نطفه اى بود و آخر کارش که جیفه اى خواهد بود و دیگر عبرت گرفتن از صورت هاى زیبا و بدن هاى لطیفى که وجود داشته و اکنون چنان پوسیده اند که طبع عقلاء از آنها متنفر است.
2. عجب به قدرت و سطوت: قرآن کریم از قومى نقل مى کند که مى گفتند: چه کسى از ما قوى تر است. علاج این قسم به این است که بداند یک روز تب کافى است که قوتش را مبدل به ضعف نماید و یک پشه یا یک خار مى تواند او را عاجز نماید.
3. عجب به عقل و زیرکى: علاج آن این است که خداى را به خاطر عقلى که به او عطا فرموده شاکر باشد و بیندیشد که با کوچکترین مریضى که بر مشاعرش عارض شود، چنان عقلش زایل مى شود که وسیله خنده و بازیچه دیگران خواهد شد.
4. عجب به حسب و نسب: علاج این قسم به این است که بداند این کمال نادانى است که در اخلاق و افعال مخالف سیره پدرانش باشد و با این حال گمان کند که از آنها است.
5. عجب به مال: قرآن کریم از گروهى نقل مى کند که مى گفتند: ما از شما ثروتمندتر هستیم. علاج این قسم به این است که در آفات و آشوب هاى مال بیندیشد و بداند که مال از یک دست مى آید و از دست دیگر مى رود. پس اگر مال دلیل برترى کسى باشد در بین کفار و یهودیان کسانى هستند که از همه ثروتمندتر هستند پس باید که آنها ارزشمندتر نیز باشند.
6. عجب به رأى و نظر: مانند کسانى که اعمال بد خویش را نیک مى پندارند و خیال مى کنند که تنها نظریه ایشان صحت دارد. علاج ایشان به این است که همیشه نظرات خود را متهم نمایند و هیچ گاه فریب نظریه خویش را نخورند مگر در صورتى که دلیل قطعى از کتاب و سنت بر صحت آن گواهى دهد.
موفق و مؤید باشید.
خود محوری و خودبینی چند قسم می شود:
1- تمام تلاش و کوشش انسان برای خود و شکم و زندگی و فرزندان باشد. این خصلت خیلی شبیه حیوانات است.
2- انسان همه چیز را برای خودش بخواهد و قانع نباشد و بیش از اندازه و نیاز جمع آوری کند, با این که می بیند دیگران ندارند و گرسنه اند, ولی اعتنایی به آنها نداشته باشد. این خصلت را آز و حرص می گویند که سرانجام آن بخل است. این صفت پست تر از صفت حیوانی است.
3- انسان نمی خواهد دیگران چیزی داشته باشند و دائم نقشه می کشد دیگران را بیچاره و تهی دست کند ولو این که به خودش هم ضرر برسد. این حسد است که چنین شخصی از درون خود را نابود می کند و انسانیت را همانند خوره از بین می برد. پس »انانیت « همان خودبینی و خود محوری و خودخواهی است که اگر افراط شود, تکبر و حرص و حسد می شود و اگر تفریط شود, ذلت و خواری و پوچ گرایی می شود و اگر اعتدال رعایت شود, تواضع می باشد که مطلوب است. مرحله اولی که ذکر شد, تا اندازه ای خوب است, زیرا انسان باید به فکر خود و زندگی و زن و بچه باشد. این از دستورهای اسلامی است.» الکاد لعیاله کالمجاهد فی سبیله: تلاش برای زن و فرزند همانند جهاد در راه خدا است« اما اگر از این حالت خارج شود و به صورت حرص و آز و یا بدتر از آن حسادت درآید, انانیت مذموم و مورد نکوهش است.
پس انسان دارای دو نفس است که یکی از آنها را باید از بین ببرد و با آن مبارزه کند که پیروی نمودن از هواهای شیطانی و نفسانی است. این صفت انسان را از حالت اعتدال خارج می کند: مانند مرحله دوم و سوم که در بالا ذکر شد. به تعبیر قرآن با نفس اماره بالسوء باید مبارزه کرد; یعنی, با نفسی که انسان را به بدی ها امر می کند. جهاد اکبر همین است.
اما نفسی که موجب کرامت و عزت انسان است و او را از بدی ها وا می دارد و یا به خوبی ها امر می کند, مثل نفس لوامه و یا نفس مطمئنه; بسیار خوب است و باید آن را بزرگ شمرد. قرآن می فرماید: «و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین: عزت و بزرگواری مخصوص خدا و پیامبر و مؤمنان است» (منافقون، آیه 8). به خاطر عزت نفس است که امام حسین (ع ) می فرماید: »موت فی عز خیر من حیاه فی ذل ; مردن با عزت بهتر از زندگی با ذلت است «.
اسلام به ما اجازه نداده است برای مبارزه با نفس و انانیت از حد اعتدال خارج شویم, به طوری که مانند مرتاض های هندی به خود فشار آوریم و به اندک خوراک و خواب اکتفا نماییم و از لذت های دنیا کناره گیریم و یا مانند »ملامتیه « که برای مبارزه با نفس , خودشان را پست می پندارند و یا در انظار کارهای پستی انجام می دهند, تا مردم خیال کنند اینها انسان های بدی هستند و یا مانند ضعف گراها که آن قدر قدرت خود را تضعیف می کنند که گویا کمال انسان را در ضعف می دانند. همچون شاعر که گفته است: نه آن مورم که در پایم بمالند نه زنبورم که از نیشم بنالند چگونه شکر این نعمت گزارم که زور مردم آزاری ندارم.
پس باید از شیوه های صحیح جهت رفع صفت خودخواهی استفاده نمود که عبارتند از:
1- ضمن توجه به این که ما انسانیم و دارای کرامات انسانیت هستیم. در این آیه شریفه تفکر نماییم: قتل الانسان ما اکفره، من ای شیء خلقه، من نطفه خلقه فقدره، ثم السبیل یسره، ثم اماته فأقبره, (عبس, آیات 17 – 21).
2- دیگران را دوست بداریم و به آنها محبت کنیم, زیرا اگر انسان نسبت به بندگان خدا خوش گمان بود و با دید مثبت به آنها نگریست و جنبه های خوب آنها را لحاظ کرد, اندک اندک نسبت به آنها محبت پیدا می کند و دوست داشتن دیگران موجب می شود انسان فقط خود را نبیند و از حالت خودخواهی او کاسته شود.
3- واقع بینانه و به دور از افراط و تفریط به کاستی ها و ضعف ها و جهل های خود فکر کنیم.
4- باور کنیم که هرگونه عزت و ترقی مادی و معنوی ضمن این که به فعالیت ما بستگی دارد وابسته به اراده و خواست خداوند است و اعمال خودخواهی نه تنها به ترقی انسان کمک نمی کند, بلکه می تواند در برانگیختن خشم خداوند مؤثر باشد و موجب ذلت و عدم موفقیت انسان در کارها گردد.
5- به سنت مقابله به مثل که توسط خداوند در عالم اجرا می شود توجه کنیم و بدانیم اگر ما خودخواه بوده و به فکر دیگران نباشیم ناخودآگاه برخورد دیگران نیز در مقابل ما چنین خواهد شد که مسلما منجر به تلخی زندگی و درماندگی در بسیاری از امور می گردد.
6- عمل خودخواهان را بنگریم و ببینیم تا چه اندازه موجب انزجار و ناراحتی اطرافیان نسبت به آنها می شود و از آن درس گیریم (ادب از که آموختی از بی ادبان ).
7- برای رفع این صفت بد بسیار دعا و تضرع نموده و از خداوند مهربان بخواهیم تا در خودسازی کمکمان کند که چه بسیار بیماری های جسمی و روحی با دعا و توسل علاج گشته اند.
مرحوم سید عبدالله شبر در کتاب شریف «الاخلاق» معالجه ى هر یک از اسباب عجب را به شرح زیر بیان نموده است. (البته به نقل از ترجمه ى آن)
1. اگر عجب به خاطر امور جسمانى چون جمال، ترکیب، صحت، قوت، تناسب اعضاء و زیبائى چهره است علاج آن به تفکر در کثافاتى است که درنهان انسان وجود دارد و همین طور اندیشه در اول خلقش که نطفه اى بود و آخر کارش که جیفه اى خواهد بود و دیگر عبرت گرفتن از صورت هاى زیبا و بدن هاى لطیفى که وجود داشته و اکنون چنان پوسیده اند که طبع عقلاء از آنها متنفر است.
2. عجب به قدرت و سطوت: قرآن کریم از قومى نقل مى کند که مى گفتند: چه کسى از ما قوى تر است. علاج این قسم به این است که بداند یک روز تب کافى است که قوتش را مبدل به ضعف نماید و یک پشه یا یک خار مى تواند او را عاجز نماید.
3. عجب به عقل و زیرکى: علاج آن این است که خداى را به خاطر عقلى که به او عطا فرموده شاکر باشد و بیندیشد که با کوچکترین مریضى که بر مشاعرش عارض شود، چنان عقلش زایل مى شود که وسیله خنده و بازیچه دیگران خواهد شد.
4. عجب به حسب و نسب: علاج این قسم به این است که بداند این کمال نادانى است که در اخلاق و افعال مخالف سیره پدرانش باشد و با این حال گمان کند که از آنها است.
5. عجب به مال: قرآن کریم از گروهى نقل مى کند که مى گفتند: ما از شما ثروتمندتر هستیم. علاج این قسم به این است که در آفات و آشوب هاى مال بیندیشد و بداند که مال از یک دست مى آید و از دست دیگر مى رود. پس اگر مال دلیل برترى کسى باشد در بین کفار و یهودیان کسانى هستند که از همه ثروتمندتر هستند پس باید که آنها ارزشمندتر نیز باشند.
6. عجب به رأى و نظر: مانند کسانى که اعمال بد خویش را نیک مى پندارند و خیال مى کنند که تنها نظریه ایشان صحت دارد. علاج ایشان به این است که همیشه نظرات خود را متهم نمایند و هیچ گاه فریب نظریه خویش را نخورند مگر در صورتى که دلیل قطعى از کتاب و سنت بر صحت آن گواهى دهد.
موفق و مؤید باشید.