خانه » همه » مذهبی » درمان عجب و خودپسندی

درمان عجب و خودپسندی


درمان عجب و خودپسندی

۱۳۹۸/۰۵/۰۲


۱۲۵۸ بازدید

سلام، مدتی است احساسی به من دست داده که گناهی در خود نمیبینم یا خیلی کم احساس می کنم این چیز خوبی نیست، لطفا راهنمایی بفرمایید

پرسشگر گرامی ، به نکات زیر توجه نمایید :
الف ) ازخود راضی بودن مثبت ( عزت نفس )عزت نفس از دیدگاه اخلاق و روایات اسلامی بدین معنا است که انسان آنقدر خودش را عزیز و بزرگ انگارد که حاضر نشود تن به پستی گناه و افعال و رفتار مغایر با شان انسان و ایمان بدهد. عزت نفس، یعنی , آن که آدمی شرافت و ارزش خود را بشناسد تا در برابر حوادث و در شرایط مختلف خود را حفظ کند. اگر دیوانه ای الماسی گران قدر در دست داشته باشد آن را به مفت از دست خواهد داد ولی شخص خردمند آن را حفظ خواهد کرد و جز به بهای واقعی , آن را نخواهد فروخت . آدمی اگر قدر خود را بداند آن را ارزان نخواهد فروخت .
به قول سعدی : تو به قیمت ورای دو جهانی چه کنم قدر خود نمی دانی
*** نکته دقیق اینجاست که اشکالی ندارد استعدادها، خوبیها و توانمندیها و سوابق خوبمان را به یاد آوریم و بلکه یادآوری آنها و شکر خدا بابت خوبیهایمان، کاری پسندیده است، همچنانچه در قرآن کریم می خوانیم که نعمت خدا را یادآور شود: وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ و در روایات می خوانیم که مومن کسی است که خوبی هایش شادش کند.(تحف العقول، ص179)
ما با یادآوری نقاط مثبتی که داریم، در واقع شکر خدا را می کنیم و از خدا کمک می خواهیم که ما در بقیه موارد نیز کمک کند و نیت های ما را قوی تر و پاک تر کند و ما را به خوبیهای دیگری هم راهنمایی کند اما اگر در خوبی های خود توقف کنیم و بجای توجه به اینکه این خوبی ها نعمتهای خدا هستند، دچار نفسانیت و خودبینی شویم، دچار کژراه می شویم و همه روایتهایی که در بالا ذکر شد در حق ما روا خواهد بود که از آن به خدا پناه می‌بریم.
ب ) ازخود راضی بودن مذموم ( عجب )
1 . مفهوم عجب
عجب و خودپسندى عبارت است از اینکه انسان خود را صاحب کمالات ببیند, آن کمالات را نیز از خود بداند, و به وجود این کمالات در دیگران توجه نداشته باشد و بدین خاطر در نفس خودش احساس رضایتمندی از خود نماید و به خود ببالد و در نتیجه فراموش نماید که او از خودش هیچ ندارد و همه چیزش از خدا است.«عجب» به معناى «خوب انگاشتن» نفس است.
صاحب جامع السعادات در مورد عجب نوشته است: «عجب یکى از هلاک کننده هاى بزرگ و از رذیلانه ترین ملکات بداخلاقى است». رسول خدا (صلی الله علیه و اله) در مذمت عجب فرموده است: «سه چیز هلاک کننده آدمى است (هلاکت به لحاظ حیات انسانى و ایمان)؛ حرصى که اطاعت و پى گیرى شود، هواى نفسى که تبعیت گردد و عجب انسان نسبت به خودش».امام صادق (علیه السلام) فرمود: «کسى که دچار عجب شود هلاک مى گردد». ایشان در جاى دیگرى فرموده است: «اگر نبود که خداوند مى دانست هر آینه گناه، بهتر از عجب است، کارى مى کرد که هیچ مؤمن به گناه آلوده نشود».
امورى که زمینه عجب را در انسان فراهم مى آورند، وجود کمالاتی همچون علم و دانش، مال و ثروت، مقام و منصب، قدرت، آبرو، رأى و عقیده، عمل و اطاعت، هوش و ذکاوت، جمال و زیبائى، عقل و امثال آن است.
2 . ریشه اصلی عجب
ریشه اصلی عجب در نادانی و بی خبری است؛ بنابر این تنها راه درمان کلی آن نیز در آگاهی و دانایی است ، در نتیجه تمامی مواردی که در درمان این بیماری ذکر می شود از سنخ شناخت درمانی است و توصیه های عملی در این زمینه کاربرد ندارد.
آنچه که انسان بدان عجب مى ورزد بر دو قسم است :
1. مواردی که به کبر می انجامد و انسان به خاطر آنها تکبر مى ورزد علاج این قسم در بحث تکبر ذکر شده است.
2. مواردى که در تکبر دخالت ندارند؛ یعنى انسان نمى تواند به خاطر آنها فخر کند؛ مثل نظریات اشتباه که در اثر جهل، صائب و نیکو جلوه مى کنند و باعث عجب مى شوند.برای درمان عجب و خودبینی نخست باید ریشه آن را شناخت و بعد از آن به مبارزه با این بیماری خطرناک روانی اقدام کرد. به عبارت دیگر معالجه را باید در مبارزه با عامل شروع کرد نه معلول.
امورى که زمینه عجب را در انسان فراهم مى آورند عبارتند از: علم و دانش، مال و ثروت، مقام و منصب، قدرت، آبرو، رأى و عقیده، عمل و اطاعت هوش و ذکاوت، جمال و زیبائى، عقل و امثال آن.
پیامبر اسلام(ص) می فرمایند: هر چیزی که در انسان غرور ایجاد می کند وی را مست می نماید و سزاوار است با آنها با احتیاط برخورد کند و آنها عبارتند از: مال و ثروت، قدرت و ریاست، علم و دانش، تعریف و ستایش اغراق آمیز، جوانی و نیروی جوانی که هر کدام باد غرور دارد (کنزالعمال، ج 3، ص 459).
3 . مراتب عجب
عجب می تواند سه مرتبه داشته باشد:
1 . 3 . این که فرد اعمال بد خود را به غلط خوب دیده و به آن می بالد و اعمال دیگران را بنابر تصور خود، زشت می بیند، حال آن که اگر معرفت داشته باشد، به زشتی اعمال خود پی خواهد برد. این درجه از عجب که بسیار هم شایع است، بدترین درجه عجب و نهایت جهل و شقاوت است.
2 . 3 . این که فرد به اعمال خوب خود نگاه کرده و خود را از بابت آنها ستایش می کند و دیگران را تحقیر یا مذمت می کند. چنین شخصی غافل از این است که صرفاً شرایط و توفیق و امتحان الاهی باعث شده است که وی به برخی از صفات پسندیده مزین شود و هر آن ممکن است این صفات از او سلب شده و در بدترین حالت ها رها شود. نمونه های بسیاری از این واقعه را می توان در زندگی افراد خودبین مشاهده کرد.
3 . 3 . مرحله سوم که مربوط به سالکان است، این است که فرد صفات بدی نداشته و صفات خوب خود را هم همگی از خدا می داند، اما از هستی خود نگذشته و برای خود ذات و وجود مستقلی قائل است، حال آن که نمی داند که کل هستی او عدمی است که آینه وجود گشته و همه صفات او از خدا است و ذات او هم در حد خود هیچ و فانی، بلکه کمتر از هیچ است.
بنابراین می بینیم که انسانِ اهل معرفت به قدری از عظمت خدا و خلقت خدا و نیستی خود و ناچیز بودن خود آگاه است که هرگز بهانه و انگیزه ای برای خودبینی نمی یابد؛ چرا که انسان گناهکار بدیهی است که نباید تصور خودبینی را هم به خود راه دهد و انسان به ظاهر بی گناه هم باید بداند که در صورت خودبینی همین صفت او بزرگ ترین گناه است، بلکه به قدری این صفت نکوهیده است که گاه خداوند ابتلا به گناه را برای مؤمن سزاوارتر می داند تا شاید از این خصلت دست بردارد.
در مصباح الشریعه از قول امام صادق (ع) در مورد صفت عجب چنین می خوانیم:
“شگفتا و شگفتا از کسی که دچار عجب می شود حال آنکه نمی داند عاقبتش چگونه خواهد بود. کسی که دچار خود پسندی شود از راه درست منحرف شده و ادعای چیزی را کرده است که از آن او نیست و هرکس ادعایی در مورد چیزی داشته باشد که حق او نیست دروغگو و شیاد است هرچند این دروغش مخفی بماند یا مدت زمان درازی از آن بگذرد. اولین کاری که با فرد خودبین می شود این است که آنچه باعث خود پسندی او شده بود از او گرفته می شود تا بداند که عاجز و حقیر است و خود بر این عجر خود شهادت دهد تا حجت بر او به طور کامل تری اقامه شود همچنان که با شیطان چنین معامله ای شد. عجب گیاهی است که دانه آن کفر است و زمین آن نفاق و آب آن سرکشی و شاخه های آن جهل و برگ های آن گمراهی و میوه آن لعنت و دوزخ ابدی است. هرکس عجب را اختیار کرد بذر کفر را افشانده و کشتزار نفاق را کاشته ، پس به ناچار باید منتظر ثمره آن باشد”.[1] در این جا به برخی روایات دیگر نیز اشاره می کنیم که بهترین موعظه ها برای رفع عجب از انسان است:
1. “عَنِ النَّبِیِّ (ص) أَنَّهُ قَالَ لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا لَخَشـِیتُ عَلَیْکُمْ مَا هُوَ أَکْبَرُ مِنْ ذَلِکَ الْعُجْب؛ [2] اگر گناه نکنید برای شما از چیزی بزرگتر از گناه می ترسم و آن عجب است .
2. “عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ أَنَّ الذَّنْبَ خَیْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَلَوْ لَا ذَلِکَ مَا ابْتُلِیَ مُؤْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَدا”؛[3] خدای تعالی می دانست که گناه از عجب و خود پسندی برای مؤمن بهتر است و اگر چنین نبود هرگز مؤمنی را به گناه مبتلا نمی کرد .
3. “عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ إِنَّ الرَّجُلَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیَنْدَمُ عَلَیْهِ وَیَعْمَلُ الْعَمَلَ فَیَسُرُّهُ ذَلِکَ فَیَتَرَاخَی عَنْ حَالِهِ تِلْکَ فَلَأَنْ یَکُونَ عَلَی حَالِهِ تِلْکَ خَیْرٌ لَهُ مِمَّا دَخَلَ فِیه”؛[4] گاهی انسان گناه می کند و پشـیمان می شـود، سپس عملی نیک انجام می دهد و خوشـحال می شـود، به علت همین سرور و شـادمانی از حالی که قبل از عمل نیک داشـت تنزّل می کند، پس اگر بر آن حال گناه باقی می ماند برایش بهتر بود.
4. “عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ أَتَی عَالِمٌ عَابِداً فَقَالَ لَهُ کَیْفَ صَلَاتُکَ فَقَالَ مِثْلِی یُسْأَلُ عَنْ صَلَاتِهِ وَأَنَا أَعْبُدُ اللَّهَ مُنْذُ کَذَا وَکَذَا قَالَ فَکَیْفَ بُکَاؤُکَ قَالَ أَبْکِی حَتَّی تَجْرِیَ دُمُوعِی فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ فَإِنَّ ضَحِکَکَ وَأَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُکَائِکَ وَأَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ الْمُدِلَّ لَا یَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَیْءٌ”؛[5] عالمی نزد عابدی آمده از او پرسید: نمازت چگونه است؟ عابد گفت: آیا از چون منی درباره نمازش سؤال می کنی در حالی که از فلان وقت خدا را عبادت می کنم. پرسید: گریه ات چگونه است؟ جواب داد: می گریم تا اشکم جاری می شـود. عالم گفت: اگر در حال ترس از خدا می خندیدی از این گریه در حال خود شیفتگی بهتر بود؛ زیرا چیزی از عمل شخصی که به خود می نازد بالا نمی رود .
5. “عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا (ع) قَالَ دَخَلَ رَجُلَانِ الْمَسْجِدَ أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَالْآخَرُ فَاسِقٌ فَخَرَجَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَالْفَاسِقُ صِدِّیقٌ وَالْعَابِدُ فَاسِقٌ وَذَلِکَ أَنَّهُ یَدْخُلُ الْعَابِدُ الْمَسْجِدَ مُدِلًّا بِعِبَادَتِهِ یُدِلُّ بِهَا فَتَکُونُ فِکْرَتُهُ فِی ذَلِکَ وَتَکُونُ فِکْرَةُ الْفَاسِقِ فِی التَّنَدُّمِ عَلَی فِسْقِهِ وَیَسْتَغْفِرُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ مِمَّا صَنَعَ مِنَ الذُّنُوبِ”؛[6] دو نفر وارد مسجد شدند در حالی که یکی عابد بود و دیگری فاسق سپس از مسجد خارج شدند در حالی که فاسق به مرتبه صدیقین رسیده بود و عابد فاسق گشته بود زیرا عابد در حالی داخل مسجد شـد که به فکر عبادتش بود و به آن می نازید ولی فکر فاسق در پشیمانی از کرده خود بود و از گناهان خود استغفار می کرد .
6. “عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) بَیْنَمَا مُوسَی (ع) جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ إِبْلِیسُ وَعَلَیْهِ بُرْنُسٌ ذُو أَلْوَانٍ فَلَمَّا دَنَا مِنْ مُوسَی (ع) خَلَعَ الْبُرْنُسَ وَقَامَ إِلَی مُوسَی فَسَلَّمَ عَلَیْهِ فَقَالَ لَهُ مُوسَی مَنْ أَنْتَ فَقَالَ أَنَا إِبْلِیسُ قَالَ أَنْتَ فَلَا قَرَّبَ اللَّهُ دَارَکَ قَالَ إِنِّی إِنَّمَا جِئْتُ لِأُسَلِّمَ عَلَیْکَ لِمَکَانِکَ مِنَ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ مُوسَی فَمَا هَذَا الْبُرْنُسُ قَالَ بِهِ أَخْتَطِفُ قُلُوبَ بَنِی آدَمَ فَقَالَ مُوسَی فَأَخْبِرْنِی بِالذَّنْبِ الَّذِی إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَیْهِ قَالَ إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَاسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَصَغُرَ فِی عَیْنِهِ ذَنْبُهُ”؛[7] حضرت موسی (ع) نشسته بود که ابلیس با شنلی رنگارنگ نزد او آمد وقتی نزدیک موسی رسید شنل را برداشت و سلام کرد. موسی (ع) فرمود: کیستی؟ گفت: ابلیس. فرمود: خدا تو را به کسی نزدیک نکند. ابلیس گفت: به خاطر منزلتی که نزد خدا داری برای عرض سلام آمده ام. پرسید این شنل چیست؟ گفت: بوسیله آن قلوب مردم را می ربایم. پرسید: چه گناهی است که اگر انسان آن را انجام دهد تو بر او مسلّط و مستولی می شوی. ابلیس گفت: هنگامی که دچار عجب و خود پسندی شود و عباداتش در نظرش زیاد جلوه کند و گناهانش در نظرش کوچک شود .
7. “قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِدَاوُدَ (ع) یَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ وَأَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ قَالَ کَیْفَ أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِینَ وَأُنْذِرُ الصِّدِّیقِینَ قَالَ یَا دَاوُدُ بَشِّرِ الْمُذْنِبِینَ أَنِّی أَقْبَلُ التَّوْبَةَ وَأَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ وَأَنْذِرِ الصِّدِّیقِینَ أَلَّا یُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ فَإِنَّهُ لَیْسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلَّا هَلَکَ”؛[8] خدای تعالی به داود (ع) فرمود: ای داود گناهکاران را مژده بده و صدّیقین را بترسان. داود عرض کرد: چگونه گناهکاران را بشارت دهم و صدیقین را بترسانم؟! فرمود: گناهکاران را بشارت ده چرا که من توبه را می پذیرم و از گناهان می گذرم و صدیقین را بیم ده تا از اعمالشان دچار عجب نشوند؛ بدرستی که هر بنده ای را اگر برای حساب نگاه دارم هلاک خواهد شد.
ج ) درمان
بیشترین موارد عجب و مضر ترین قسم آن ،عجب در عبادت وا عمال صالح و دوری از گناه است . اگر انگیزه عجب، عبادت و دوری از گناهباشد، لازم است بداند که عبادت و دوری از گناه براى خاکسارى بیشتر و براى کوچک شمردن خود نزد معبود است تا اینکه صفت تواضع و خشوع در انسان ملکه شود.
و دیگر اینکه زمانی که به اعمال صالح و دوری از گناه خود ، می نازد ، بداند که تمامی این اعمال به واسطه توفیقی است که خداوند به انسان داده و تمام امکاناتی که در اختیار انسان است به فضل و رحمت پروردگار بوده و هست ، تفکر و تعمق در آثار بد و نابود کننده عجب از دیگر راههای مبارزه با عجب است که در روایات بالا ذکر شد .
نکته مهم :
گاهى اوقات انسان از طاعت و عبادت خود خوشحال مى شود، ولى آن را بزرگ نمى شمارد؛ بلکه شادى اش به خاطر این است که به آن عمل ، موفق گردیده و دوست دارد بیشتر از آن را انجام بدهد.
طبیعی است که انسان اگر شبى را به نماز ایستاد، یا روزى را روزه گرفت ، یا مقام شریف و دعا و عبادتى برایش حاصل شد، از این موفقیت شاد گردد، آیا چنین حالتى خود پسندى است و عمل را تباه کرده ، انسان را در زمره معجبین (یعنى خود پسندها) داخل مى کند؟
در جواب باید گفت : عجب آن است که انسان از عمل صالح خود که خوشحال شد، به آن نازیده ، آن را بزرگ بشمارد و خود را از حد تقصیر (در انجام وظایف و حق عبودیت ) خارج بداند، این حالت است که موجب هلاکت مى شود و عمل را از حساب حسنات ، به حساب سیئات ، انتقال مى دهد و آن را از درجات رفیع ، به درک اسفل مى کشاند.
بنابر این اگر بنده بگوید خدایا ترا شکر می کنم که با این ضعف و نقصانی که در بندگی تو دارم، به من توفیق دادی که امشب مثلا نماز شب بخوانم و در عین احساس کوچکی در برابر حق تعالی از عمل و توفیقی که نسیبش شده خوشحال باشد. این حالت عجب و خود بزرگ بینی محسوب نمی شود .
سعد بن ابى خلف را حضرت صادق – علیه السلام – روایت کرده است که فرمود:
علیک بالجد، ولا تخرجن نفسک من حد التقصیر فى عباده الله و طاعته فان الله تعالى لا یعبد حق عبادته .
یعنى : همیشه کوشا باش و خود را از تقصیر در عبادت و طاعت خداوند خارج ندان ، زیرا هرگز نمى توان خداوند متعال را آنگونه که سزاوار است عبادت کرد.
اصولا معجب باید توجه کند خداوند بنده اى را دوست دارد که به درگاه او با ذلت و خوارى و مسکنت برود، تضرع و زارى و طلب بخشودگى بنماید نه بنده معجب و مغرور و متکبر را.
پی نوشتها :
[1]«قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام الْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ مِمَّنْ یُعْجَبُ بِعَمَلِهِ وَلَا یَدْرِی بِمَا یُخْتَمُ لَهُ فَمَنْ أُعْجِبَ بِنَفْسِهِ وَفِعْلِهِ فَقَدْ ضَلَّ عَنْ مَنْهَجِ الرُّشْدِ وَادَّعَی مَا لَیْسَ لَهُ وَالْمُدَّعِی مِنْ غَیْرِ حَقٍّ کَاذِبٌ وَإِنْ خَفِیَ دَعْوَاهُ وَطَالَ دَهْرُهُ وَإِنَّ أَوَّلَ مَا یُفْعَلُ بِالْمُعْجَبِ نَزْعُ مَا أُعْجِبَ بِهِ لِیَعْلَمَ أَنَّهُ عَاجِزٌ حَقِیرٌ وَیَشْهَدَ عَلَی نَفْسِهِ لِیَکُونَ الْحُجَّةُ عَلَیْهِ أَوْکَدَ کَمَا فُعِلَ بِإِبْلِیسَ وَالْعُجْبُ نَبَاتٌ حَبُّهَا الْکُفْرُ وَأَرْضُهَا النِّفَاقُ وَمَاؤُهَا الْبَغْیُ وَأَغْصَانُهَا الْجَهْلُ وَوَرَقُهَا الضَّلَالَةُ وَثَمَرُهَا اللَّعْنَةُ وَالْخُلُودُ فِی النَّارِ فَمَنِ اخْتَارَ الْعُجْبَ فَقَدْ بَذَرَ الْکُفْرَ وَزَرَعَ النِّفَاقَ وَلَا بُدَّ لَهُ مِنْ أَنْ یُثْمِر»، مصباح الشریعة، ص 81، ‌موسسة الاعلمی للمطبوعات.
[2] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 69، ص 329، موسسه الوفاء، ‌بیروت، 1409ق.
[3] کلینی، الکافی، ج2، ص 313، دار الکتب الاسلامیة، تهران.
[4] همان، ج 2، ص 31.
[5] همان، ج 2، ص 313.
[6]همان، ج 2،‌ص 314.
[7] همان.
[8] همان.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد