۱۳۹۶/۰۸/۲۴
–
۵۸۷۲ بازدید
اخیر ایمیلی حاوی شبهات مربوط به کربلا رسیده که دائم بین جوانان فوروارد می شود. یکی از شبهات چیزی است که در ادامه می آید. لطفا پاسخ دهید:۱. سه نقل قول در مورد مقبره حسین:هارون الرشید را در حالى پشت سر گذاشتم که قبر حسین علیه السلام را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدرى را که آنجا بود به عنوان نشانه قبر براى زوار، و سایه بانى براى آنان قطع کنند. (تاریخ الشیعه،محمد حسین المظفری، ص ۸۹، بحار الانوار،ج ۴۵،ص ۳۹)قبر شریف آن حضرت مورد تعرض و دشمنى متوکل عباسى قرار گرفت.او به توسط گروهى از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دستریس نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آنجا دستور داد.. (اعیان الشیعه،ج ۱،ص ۶۲۸،تراث کربلا،ص ۳۴;بحارالانوار،ج ۴۵،ص ۳۹۷) سال ۲۳۶ متوکل دستور داد که قبر حسین بن على و خانه هاى اطراف آن و ساختمانهاى مجاور را ویران کردند و امر کرد که جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگیرى کردند. (همان)از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟پس با این همه موارد چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟۲. در داستان هایی که از واقعه ی عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده ، یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. مسلما کاروان برای سیر کردن خود علف نمی خورده. پس این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود، مثلا گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز میتوانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده ، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه ی بسیار دارند ، میتوانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند.
۳.حضرت عباس چگونه مشک را از دستی که قطع شده میگیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟
۴.دشت کربلا ظرفیت پذیرش این مقیاس لشکر کشی را نداشته و پهنه کربلا به هیچ عنوان در حد و اندازه های این جنگ نیست.
۵.حَرمَله و گردن علی اصغر: این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست که تنها ذهن مسخ شده یک مسلمان می تواند باورش کند. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده ، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه میرود و میگوید دست کم به این طفل آب بدهید.از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعا دردناکیست ولی با کمی تامل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می ابیم. نخست آنکه نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلا گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد.اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است،دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. پس تیر حرمله به کجا خورده است؟ تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. هیچ دیوانه ای چنین کاری با بچه اش نمی کند زیرا مطمئنا در این حالت نخاع کودک صدمه خواهد دید. دوم آنکه فاصله دو سپاه در هنگام نبر معمولا ۲۰۰ یا ۳۰۰ متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمیتواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند.شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آنکه برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعا هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت بکند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، در این صورت باید یه عقل حضرت شک کرد که هم خودش و هم فرزندش را اینگونه به خطر انداخته. او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته؟
در پاسخ به قسمت اول سوال یعنی عبارت: «صحرای کربلا» باید گفت: واژه موجود در کتابهای تاریخی شیعه «سرزمین کربلا» یا واژه «کربلا» به تنهایی است. این مطلب را میتوان در قدیمیترین کتابهای تاریخی شیعه همچون تاریخ یعقوبی(تاریخ یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب ابن واضح یعقوبى (م بعد 292)، ترجمه محمد ابراهیم آیتى ، تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى ، چ ششم ، 1371ش، ج2، ص179) تا کتابهایی که امروزه درباره واقعه عاشورا نوشته میشوند، ملاحظه نمود.( به عنوان نمونه ر.ک: محمد جواد طبسی، با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، ترجمه: عبدالحسین بینش، قم، فراز اندیشه، ج3، ص258؛ علی نظری منفرد، قصه کربلا، قم، سرور، 1379ش، ص211؛ شیخ عباس قمی، در کربلا چه گذشت، ترجمه کمرهای، قم، مسجد مقدس جمکران، 1372ش، ص256) حتی کتابهایی که از نظر ما مملو از مطالب تحریفی است، نیز کلمه «صحرا» در آنها وجود ندارد.( به عنوان مثال ر.ک: محمد تقی سپهر، ناسخ التواریخ، قم، ناصر، 1383ش، ص359) لذا بهتر است بگوییم واژه فوق تکیه کلام مردم عوام یا برخی مداحان بی اطلاع و یا کم سواد است که برای گریاندن مردم دست به هر کاری میزنند، نه عبارتی علمی و مورد استفاده مورخان یا عالمان شیعه.حال بیایید فرض را بر این بگیریم که عبارت صحرا مورد استفاده همگان باشد و در کتابها نیز چنین عبارتی ثبت شده باشد، به فرستنده این شبهه باید گفت: هرچند شما قطعا فارس زبان هستید و با واژههای زبان مادری خویش آشنا میباشید و بعلاوه از تحصیلات خوبی نیز برخوردارید اما تذکر یک نکته خالی از لطف نمیباشد:واژه صحرا به معنای سرزمین وسیع است و گاه معادل واژه دشت (به عنوان مثال دشت لاله، هر چند این عبارت را شما در اشکال آخر خود هم به کار برده اید) به کار میرود این واژه الزاما به معنای سرزمین خشک و بی آب و علف نیست (جهت کسب اطلاعات بیشتر به کتاب لغتنامه دهخدا ذیل عنوان صحرا مراجعه فرمایید) هم اکنون نیز بسیاری از مردم روستایی نقاط مرکزی ایران، به محدوده خارج از روستا، کلمه صحرا اطلاق میکنند. مثلا بجای اینکه بگویند: رفته سر زمین کشاورزی، میگوید: رفته صحرا. به نظر شما آیا به زمین کشاورزی میتوان گفت: سرزمین بیآب و علف؟.معنایی که شما از کلمه صحرا برداشت کردهاید (و مجریان شبکههای ماهوارهای و فرستده این شبهه نیز بر اینگونه فهمیدن اصرار دارند تا بتوانند به اهدافشان برسند) در فارسی با عبارت «بیابان» مطرح میشود. کلمه بیابان ریشه در کلمه: «بیآب» دارد یعنی محل فاقد آب.در ادامه آمده است: واقعه عاشورا در تابستان گرم و جهنمی رخ داده.پاسخ به این سوال نیاز به ذکر یک مقدمه دارد: در علم تاریخ کتابها را به دو دسته کلی تقسیم میکنند: کتابهای منبع و کتابهای مرجع. منابع کتابهایی هستند در زمانهای بسیار قدیم نگاشته شدهاند، و کتابهای مرجع کتابهایی هستند که در همین سدههای اخیر نوشته شدهاند و از لحاظ قدمت و سابقه درجه دوم به حساب میآیند. (پایان مقدمه)
اولا بدلیل محدودیت علم و امکانات سفر در زمانهای قدیم احتمال اشتباه توسط نویسندگان منابع وجود داشته است (و انسان موجودی است که خطا در وی راه دارد) اما علیرغم همه این حرفها، در صورت امکان تنها یک منبع و مجددا تاکید میکنم تنها یک منبع نام ببرید که ادعا کرده باشد واقعه کربلا در تابستان گرم و جهنمی رخ داده است؟ ما نیز از این منبع استفاده کرده و به نقد آن خواهیم پرداخت. (این حرف صرفا ادعایی که دشمنان به شیعیان نسبت میدهند).
نکتهای که آن را ادعا میکنیم و منکر آن نیستیم گرمای هوا در همان فصل مورد ادعا است. به گونهای که شخص اگر در حال تکاپو باشد و آب هم نداشته باشد او را به زحمت و سختی میاندازد. در مورد این مسئله میتوانید به کسانی که در این فصل به کربلا مشرف شدهاند مراجعه فرمایید که بحمدالله تعدادشان هم کم نیست. جالب آنکه خود نویسنده شبهه نیز به این امر واقف بوده و منکر گرما نشده، اما زیرکانه عناوینی همچون «جهنمی» به آن میافزاید تا بتواند شبهه خویش را پیاده و به خواننده بقبولاند.
در پاسخ به این سوال که چطور با وجود حیواناتی که داشته اند تشنه بوده اند باید گفت:
موضوع تشنگى و عطش امام حسین(ع) و اصحابشان در کربلا حقیقتی است که نه تنها مورخان (در این مورد علاوه بر منابع متعدد تاریخى، میتوان به انبوهى از ادبیات شکل گرفته پس از واقعه کربلا نیز اشاره کرد؛ یعنى، موضوع به قدرى مسلّم و جدّى بوده است که، شاعران نامدار، براساس آن شعر سروده اند. براى مطالعه بیشتر ر.ک: 1- طبرى، تاریخ الامم والملوک، (م310)ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، چ پنجم، 1375ش، ج7، ص 2963 به بعد؛ 2- ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، (م 356)، تحقیق سید احمد صقر، بیروت، دار المعرفة، بى تا، ص84 به بعد؛ 3- أبو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقى، 4- البدایة و النهایة، (م 774)، بیروت، دار الفکر، 1407ق، ج8، ص 174 به بعد؛ 5- سید ابن طاووس، اللهوف فی قتلى الطفوف، قم، انوارالهدی، 1417ق، ص47 به بعد؛ 6- ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، تحقیق: جواد قیومی، نشرالفقاهه، 1417ق؛ 7- علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 45، ص 149 – ج 101، ص 46) از آن یاد کرده اند بلکه امام زمان (عج) نیز در زیارت ناحیه مقدسه به آن اشاره نموده، میفرمایند:«فَمَنَعُوکَ الماءَ وَ وُرُودَه»«پس آب و ورود بر آن را بر تو ممنوع کردند». براى کسى که اندکى در منابع تاریخى و ادبى سیر کند، تردیدى باقى نمى ماند که یکى از ویژگى هاى واقعه عاشورا، محدودیت آب براى اهل بیت(ع) بوده است. مدّت زمان محاصره و قطع راه ارتباط با آب از روز هفتم محرم بوده است؛ و در این فاصله امام حسین(ع) به طرق گوناگون آب مورد نیاز اردوی خویش را تامین میکرده است. بنابر روایت ابن اعثم و ابن شهراشوب، امام حسین(ع) در جلوی خیمه چاهی حفر کرد که آب گوارایی داشت. ابن اعثم در این باره اظهار می دارد که: «چون عطش بر ایشان غالب گشت، حسین(ع) تبری برگرفت و از سمت خیمه زنان، نوزده گام به سوی قبله رفت، و زمین را کند. چشمه آبی ظاهر شد، آبی گوارا و شیرین. سپس به اصحابش دستور داد آب بخورند و مشکها را پر کنند»( ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، مصحح: طباطبایی مجد، مترجم: مستوفی هروی، آموزش و پرورش، تهران، 1372ش، ص 893؛ ، ابن شهراشوب، مناقب آل ابی طالب،مصحح: رسولی محلاتی، موسسه انتشارات علامه، بیتا، ج4، ص50)
حفر چاه با آبی گوارا به دست مبارک امام با توجه به مقام امامت آن حضرت امری طبیعی بود؛ زیرا بنابر روایاتی، مردم آن عصر بین آن حضرت و گوارایی و برکت آب، ارتباطی معنادار قایل بودند. بنابر روایت ابن عساکر امام حسین هنگامی که از مدینه به مکه میرفتند با عبدالله بن مطیع برخورد کردند که در حال حفر چاهی بود. ابن مطیع به امام عرض کرد: «این چاه را من به آب رسانده ام و امروز ابتدای آب دهی آن است که با دَلْو خارج میشود پس ای کاش برای ما در آن از خدا برکت میخواستی». امام فرمودند: «از آب آن بیاور» وی نیز چنین کرد و آن حضرت آشامید و مضمضه نمود سپس آب را به چاه برگرداند. پس آب چاه گوارا و زیاد شد»(ابن عساکر، ترجمه الامام الحسین من تاریخ مدینه دمشق، مصحح: محمودی، موسسه المحمودی للطباعه و النشر، بیروت، 1398ق، ص 155. این امر در مورد سایر ائمه نیز صادق است که در این مورد میتوان به روایات شیخ صدوق و ابن شهراشوب اشاره نمود)
در نتیجه امام حسین وقتی که مشاهده کرد که دشمن بین او و آب حایل شده است آب مورد نیاز اردوی خود را تا قبل از روز نهم از طریق حفر چاه تامین نمود. و این مطلب از گزارشی که برای عبیدالله بن زیاد فرستادهاند به خوبی معلوم میشود. او طی نامهای به عمر سعد مینویسد: «اما بعد به من چنان رسانیده اند که حسین و یاران او چاه کنده و آب بر میدارند، لذا آنان را هیچ فروماندگی نیست. چون بر مضمون نامه وقوف یابی باید که حسین و یاران او را از کندن چاه منع کنی و نگذاری که به آب دست یابند»( ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، مصحح: طباطبایی مجد، مترجم: مستوفی هروی، آموزش و پرورش، تهران، 1372ش، ص 893).
نقل شده پس از این که همه از آب چاه استفاده کردند حضرت این چاه را پوشاند و دیگر از آن استفاده نکرد.
علاوه بر مطالبی که عرض شد باید گفت در هیچ یک از منابع تاریخی به این مطلب نیز اشاره ای نشده است که حضرت به همراه خود غیر از شتر و اسب حیوان دیگری را آورده باشد. با این حال اگر هم فرض کنیم بتوانند از شیر شتر استفاده کنند باید گفت چطور امکان دارد این تعداد انسانی که در روز عاشورا چه از یاران و چه از اهل بیت حضرت که در حدود دویست نفر بوده اند همگی بتوانند از شیر چند شتری که همراه حضرت بودند سیراب شوند با توجه به اینکه تنها شتر ماده می تواند شیر دهد و معلوم نیست که چه تعداد از شترهایی که به همراه آنان بوده است ماده بوده اند.
اما در پاسخ به شبهه های پیرامون حضرت اباالفضل العباس علیه السلام توجه به چند امر ضروری است:
اولا مقام حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بر هیچ انسان منصفی پوشیده نیست و حتی مذاهبی غیر از شیعیان و ادیانی غیر از اسلام نیز برای ایشان احترام خاصی قائل هستند و اینکه بعضی افراد مغرض و بی دینی چون این شبهه گر سعی در کوچک جلوه دادن شان وجودی حضرت عباس هستند امر عجیبی نیست چرا که از قدیم گفته اند: کافر همه را به کیش خود پندارد.
ثانیا اگر از دید علمی و با توجه به منابع موثق تاریخی و روایی بخواهیم این مسئله را بررسی کنیم خواهیم دید که ماجرای آب آوردن و قطع شدن دست حضرت از معتبر ترین و صحیح ترین قضایای عاشورا است که بسیاری از منابع متقدم و معتبر نیز آن را نقل کرده اند مانند: امالی صدوق, ص 547, ح 731؛ اعلام الوری, ج 1, ص 395؛ الثقات ابن حبان, ج 2, ص 310؛ ارشاد, ج 2, ص 109؛ المناقب و المثالب نعمانی, ص 309؛ مناقب ابن شهر آشوب, ج 4, ص 108؛ شرح الاخبار, ج 3, ص 182 و…
ثالثا نکته ای که در این شبهه روی آن پافشاری شده و سعی شده خرافی و عجیب نشان داده شود مطلبی است که تنها از زمان علامه مجلسی به بعد و از کتاب بحار الانوار نقل شده است. ماجرای مشک به دست راست و چپ گرفتن و قطع شدن دستان و سپس به دندان گرفتن را تنها علامه در روایتی مرسل و مجهول به آن اشاره کرده و جالب اینجاست که در پاورقی همان صفحه هم به آن اشاره شده این روایت علاوه بر مرسل و مجهول بودن,بعضی مسائل آن مخالف تمام مقاتل است و تنها آنچه که در کتب معتبر نقل شده همان مشک به دوش گرفتن برای آوردن آب و سپس قطع شدن دستان در حین بازگشت است اما نحوه و چگونگی آن تنها از بحار الانوار به بعد نقل شده آنهم همانطور که ذکر کردیم با روایتی مرسل و مجهول که بسیار روشن و معلوم است که اینچنین روایتی حجیت و سندیت قطعی ندارد که بخواهیم بر آن اشکال و ایراد گرفته و آن را سندی بر خرافی بودن قضایای عاشورا بدانیم.
متاسفانه آب و تاب دادن بعضی جریانات عاشورا توسط عده ای مداح و یا نویسنده بی سواد نیز به این تحریفات دامن زده در حالی که حتی این افراد به کلام خود علامه هم در ضعیف بودن این روایت دقت نکرده و برای گرم شدن مجالس خود و یا هر علت دیگری دست به ترویج بعضی مسائل مبهم می زنند.
رابعا گذشته از صحت و سُقم این روایت, مسائلی که این شبهه گر به آن اشاره کرده هیچ بُعدی از لحاظ طبیعی هم ندارد گو اینکه تمام مسائل و ریز مسائل و اتفاقات موجود در حادثه روز عاشورا را مقتل نویسان و مورخان حاضر در کربلا نمی توانستند متذکر شده و ثبت کنند. اینکه دست حضرت دقیقا از کدام قسمت قطع شده یا با چه چیز قطع شده یا چگونه مشک را به طرف خیمه گاه آورده مسئله ای نیست بتواند اصل این ماجرا و شهادت و رشادت آن بزرگمرد را زیر سوال ببرد در حالی که به اصل ماجرا تمام کتب و مقاتل متقدم به صراحت اشاره کرده اند.
اما در مورد این مطلب که دشت کربلا ظرفیت پذیرش این مقیاس لشکر کشی را نداشته و پهنه کربلا به هیچ عنوان در حد و اندازه های این جنگ نیست باید گفت تعجب از این اشکال کننده است گو اینکه این شخص به هیچ عنوان عزاداریهایی که همه ساله و به صورت میلیونی در کربلا انجام می شود را ندیده یا خود را به جهالت زده است. اگر لحظه ای این اشخاص عزاداریهای عزاداران امام حسین علیه السلام را که به صورت میلیونی در کربلا انجام میگیرد را ببینند به هیچ وجه دچار چنین اشتباه بزرگی نمی شوند چرا که در عاشورا تعداد دشمنان امام و تعداد لشگر خود امام حدود سی هزار نفر بوده( هرچند کمتر ازاین هم گفته شده ولی غالب مورخین این مقدار را ذکرکرده اند) حال چطور می شود که این جمعیت چند میلیونی حال حاضر را سرزمین کربلا می تواند گنجایش داشته باشد ولی گنجایش سی هزار نفر را نداشته است؟ اینجاست که ما به رمز و راز این فرمایش امام صادق علیه السلام پی می بریم که می فرمود: خدا را شکر که خداوند دشمنان ما را از جاهلترین انسانها قرار داد…
در پاسخ به بخشی از پرسشهای متعدد درباره شهادت علی اصغر (ع) ابتدا باید به عنوان مقدمه اشارهای به برخی واقعیتهای تاریخی مربوط به آن عصر بنماییم، سپس اصل جواب خدمتتان ارائه گردد:
نکته اول: در تاریخ آمده است که در جنگهای زمان قدیم دو عامل باعث شکست یک لشکر میشد. یکی سقوط پرچم و دیگری کشته شدن فرمانده. این مسئله را به دفعات میتوان در کتابهای تاریخی ملاحظه نمود. به عنوان مثال کشته شدن پیدر پی پرچمداران مشرکان قریش در جنگ احد باعث، تزلزل روحیه و شکستشان گردید. لذا است که پیامبر در بسیاری از جنگها پرچم لشکر را به دست امیرالمومنین علی (ع) میداد. یا در واقعه عاشورا امام حسین (ع)، اباالفضل العباس را پرچمدار لشکر خویش نمود. همچنین یکی از راز و رمزهای موفقیت اسکندر مقدونی نیز این بود که به هنگام حمله به سپاه دشمن در همان گام نخست به سراغ فرمانده و پرچم لشکر میرفتند.
نکته دوم: گاه برخی اشیاء، پرچم و نماد یک لشکر قرار میگرفت. مثلا در جنگ «جمل»، پرچم و نماد ایستادگی لشکر طلحه و زبیر، «شتر عایشه» بود. لشکریان مادامی که میدیدند این شتر پا برجاست، سرسختانه میجنگیدند، لذا امیرالمومنین برای پایان دادن به غائله جنگ دستور داد لشکریانش با تمام توان به سمت شتر حمله کنند و آن را از پای درآورند. پس از انجام این کار بود که لشکر طلحه و زیبر پراکنده شدند.(شیخ مفید، الجمل، قم، مکتبه الداوری، بیتا) همچنین معاویه در جمعآوری نیرو برای جنگ با امیرالمومنین علی (ع) به نیرنگ متوسل شده و نماد و پرچم خویش را پیراهن خونین عثمان (پیراهنی که عثمان هنگام کشته شدن آن را به تن داشته بود) قرار داد تا بدین وسیله عواطف و احساسات مردم را به جوش آورد و آنان را در این راه با خود، همراه سازد. نماد و مظهر مقاومت ایرانیان در عهد ساسانی نیز «درفش کاویانی» نام داشت.
در روز عاشورا نیز علیاصغر، نماد مظلومیت و آخرین پرچم امام حسین (ع) بود. حضرت برای اینکه تعداد حاضران در صحنه نبرد با تنها نوه آخرین پیامبر خدا (ص) کاهش یابد و افرادی که در قتل ایشان شرکت داشتند به حداقل ممکن برسد و بدین طریق با ترک صحنه شهادت ایشان از عذاب الهی نجات یابند، علیاصغر را بر روی دستان خویش بلند کرد و ضمن تهییج عواطف و احساسات آنان با بیان این جمله: «یا قوم ان لم ترحمونی فرحموا هذا الطفل الصغیر اما ترنهوا کیف یتلظی عطشانا: نمیبینید که این کودک از تشنگی چگونه دهان خود را باز و بسته میکند» لشکر عمرسعد را به تلاطم و تزلزل کشاند. در تاریخ آمده است: پس از دیدن این حالت، لشکر عمر سعد به تلاطم افتاد. فطرت الهی برخی بیدار و اعتراض دستهای دیگر نیز بلند شد. ایجاد چنین حالتی در لشکر، باعث شد عمرسعد به حرمله دستور دهد طفل را نشانه بگیرد و از قضا تیر درست بر گلوی علی اصغر مینشیند. لذا پاسخ به این پرسش که: چرا حرمله خود امام حسین را با تیر هدف قرار نداد، همینجا مشخص میگردد، که در آن لحظه علیاصغر باعث تزلزل لشکر و مخالفت آنان با ادامه جنگ شده بود و کشتن خود حضرت باعث بروز مخالفت، دو دستگی و رویارویی لشکریان کوفه در مقابل هم میشد. جنگی که تنها هدفش به شهادت رساندن امام حسین (ع) بود، داشت بدون رسیدن به این هدف پایان مییافت و امام نیز با بلند کردن علی اصغر بر روی دستانش، داشت به هدفش که پراکنده کردن دشمن و آلوده نکردن دستشان به خون امام زمان و نوه پیامبرشان و جهنمی نکردنشان بود، میرسید. همچنین از این فراز میتوان دریافت هدف از بیان جمله: «یا قوم ان لم ترحمونی» التماس از دشمن برای دریافت مقدار اندکی آب یا اینکه: به من رحم کنید و مرا نکشید، نیست، بلکه نجات (حتی) یک انسان از عذاب الهی است. که حضرت با انجام این عمل موفق به آن شدند و برخی صحنه نبرد را ترک کردند.
از تمام مطالب فوق که بگذریم تذکر این نکته بسیار ضروری است:
آیا میدانستید در مورد علیاصغر، دو گزارش تاریخی دیگر نیز وجود دارد که اکثر شبهههای آن مقاله در آن وجود ندارد؟
گزارش اول: بر اساس این گزارش هنوز تعدادی از یاران امام زنده بودند و به همراه حضرت با دشمن میجنگیدند(شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص108) (هر یک از یاران حضرت که خسته میشد لحظاتی از میدان جنگ فاصله میگرفت و به کنار خیمهها آمده، کمی استراحت میکرد و مجددا باز میگشت) احساس خستگی و تشنگی بر حضرت غلبه پیدا کرده بود. لذا برای رفع خستگی لحظاتی به کنار خیمهها بازگشتند. شخصی کودک شیرخوار ایشان را آورده و به ایشان داد (در بسیاری از کتابهای تاریخی علت این مسئله و کسی که کودک را به امام تحویل داده است، بیان نشده و تنها آمده است: شخصی کودکِ حضرت را در دامان ایشان گذاشت. در تعداد معدودی از منابع آمده است: کودک از شدت تشنگی میگریست، لذا او را به امام دادند) در این هنگام یکی از لشکریان دشمن تیری را به سمت آن دو پرتاب کرد. تیر به گلوی طفل شیرخوار اصابت کرد به گونهای که گویا طفل را سر بریدهاند(طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص389؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص108).
گزارش دوم: بر خلاف گزارشهای قبلی که غالبا توسط منابع اهلسنت نقل شدهاند، گزارشی که اکنون خدمت شما ارائه میشود توسط یکی از قدیمیترین کتابهای نوشته شده به دست شیعیان ثبت گردیده است. بر طبق این گزارش: حضرت خسته از جنگ به کنار خیمهها آمد. همسر آن حضرت به نام رباب در همان روز عاشورا کودکی را به دنیا آورده بود که حضرت او را ندیده بود. لذا او را آوردند و به حضرت دادند تا حضرت کودکش را ببیند و در گوش او اذان بگوید که ناگهان تیری به سمت ایشان آمد و به گلوی طفل خورد به گونهای که گویا سر طفل را بریدهاند.(یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص232)
نکته آخر:
دست تحریف گران و شبهه افکنان و دشمنان اهل بیت از قدیم الایام تاکنون بر آن بوده که با شبهاتی در جزئیات و مسائلی سطحی و بی اهمیت ذهن محبان اهل بیت و حقیقت جویان را از اصل ماجرا منحرف کرده و به نوعی مشوش کنند تا بلکه بتوانند به اهداف شوم خود برسند اما از آنجایی که امر خدا بر آن واقع شده که حق همیشه روشن و آشکار بماند همیشه این افراد رسوا شده و تنها افرادی مثل خود را به بوته هلاکت و نابودی بکشانند. در پایان عرض می کنیم با توجه به طولانی بودن سوال شما و در صورت مطالعه موارد فوق و احساس تمایل به ادامه این مکاتبه، آماده پاسخگویی به سایر سوالات شما هستیم. ادامه سوالات خود را ارسال فرمایید تا پاسخگوی شما دوست عزیز باشیم.
جهت مطالعه و کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به این کتابها مراجعه فرمایید:
1- اصغر فروغی، مسئله آب در کربلا، فصلنامه علمی ـ تخصصی تاریخ در آیینه پژوهش، پیش شماره چهارم، زمستان 1382.
2- محمد جواد طبسی، با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، مترجم: عبدالحسین بینش، قم، فراز اندیشه، جلد چهارم (امام حسین در کربلا).
3- محمدی ری شهری, دانشنامه امام حسین علیه السلام,دار الحدیث.چاپ دوم 1388.
4-مقتل جامع سیدالشهداء، گروهی از تاریخ پژوهان و استاد مهدی پیشوایی، انتشارات موسسه امام خمینی ره، اول، 1389
اولا بدلیل محدودیت علم و امکانات سفر در زمانهای قدیم احتمال اشتباه توسط نویسندگان منابع وجود داشته است (و انسان موجودی است که خطا در وی راه دارد) اما علیرغم همه این حرفها، در صورت امکان تنها یک منبع و مجددا تاکید میکنم تنها یک منبع نام ببرید که ادعا کرده باشد واقعه کربلا در تابستان گرم و جهنمی رخ داده است؟ ما نیز از این منبع استفاده کرده و به نقد آن خواهیم پرداخت. (این حرف صرفا ادعایی که دشمنان به شیعیان نسبت میدهند).
نکتهای که آن را ادعا میکنیم و منکر آن نیستیم گرمای هوا در همان فصل مورد ادعا است. به گونهای که شخص اگر در حال تکاپو باشد و آب هم نداشته باشد او را به زحمت و سختی میاندازد. در مورد این مسئله میتوانید به کسانی که در این فصل به کربلا مشرف شدهاند مراجعه فرمایید که بحمدالله تعدادشان هم کم نیست. جالب آنکه خود نویسنده شبهه نیز به این امر واقف بوده و منکر گرما نشده، اما زیرکانه عناوینی همچون «جهنمی» به آن میافزاید تا بتواند شبهه خویش را پیاده و به خواننده بقبولاند.
در پاسخ به این سوال که چطور با وجود حیواناتی که داشته اند تشنه بوده اند باید گفت:
موضوع تشنگى و عطش امام حسین(ع) و اصحابشان در کربلا حقیقتی است که نه تنها مورخان (در این مورد علاوه بر منابع متعدد تاریخى، میتوان به انبوهى از ادبیات شکل گرفته پس از واقعه کربلا نیز اشاره کرد؛ یعنى، موضوع به قدرى مسلّم و جدّى بوده است که، شاعران نامدار، براساس آن شعر سروده اند. براى مطالعه بیشتر ر.ک: 1- طبرى، تاریخ الامم والملوک، (م310)ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، چ پنجم، 1375ش، ج7، ص 2963 به بعد؛ 2- ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، (م 356)، تحقیق سید احمد صقر، بیروت، دار المعرفة، بى تا، ص84 به بعد؛ 3- أبو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقى، 4- البدایة و النهایة، (م 774)، بیروت، دار الفکر، 1407ق، ج8، ص 174 به بعد؛ 5- سید ابن طاووس، اللهوف فی قتلى الطفوف، قم، انوارالهدی، 1417ق، ص47 به بعد؛ 6- ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، تحقیق: جواد قیومی، نشرالفقاهه، 1417ق؛ 7- علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 45، ص 149 – ج 101، ص 46) از آن یاد کرده اند بلکه امام زمان (عج) نیز در زیارت ناحیه مقدسه به آن اشاره نموده، میفرمایند:«فَمَنَعُوکَ الماءَ وَ وُرُودَه»«پس آب و ورود بر آن را بر تو ممنوع کردند». براى کسى که اندکى در منابع تاریخى و ادبى سیر کند، تردیدى باقى نمى ماند که یکى از ویژگى هاى واقعه عاشورا، محدودیت آب براى اهل بیت(ع) بوده است. مدّت زمان محاصره و قطع راه ارتباط با آب از روز هفتم محرم بوده است؛ و در این فاصله امام حسین(ع) به طرق گوناگون آب مورد نیاز اردوی خویش را تامین میکرده است. بنابر روایت ابن اعثم و ابن شهراشوب، امام حسین(ع) در جلوی خیمه چاهی حفر کرد که آب گوارایی داشت. ابن اعثم در این باره اظهار می دارد که: «چون عطش بر ایشان غالب گشت، حسین(ع) تبری برگرفت و از سمت خیمه زنان، نوزده گام به سوی قبله رفت، و زمین را کند. چشمه آبی ظاهر شد، آبی گوارا و شیرین. سپس به اصحابش دستور داد آب بخورند و مشکها را پر کنند»( ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، مصحح: طباطبایی مجد، مترجم: مستوفی هروی، آموزش و پرورش، تهران، 1372ش، ص 893؛ ، ابن شهراشوب، مناقب آل ابی طالب،مصحح: رسولی محلاتی، موسسه انتشارات علامه، بیتا، ج4، ص50)
حفر چاه با آبی گوارا به دست مبارک امام با توجه به مقام امامت آن حضرت امری طبیعی بود؛ زیرا بنابر روایاتی، مردم آن عصر بین آن حضرت و گوارایی و برکت آب، ارتباطی معنادار قایل بودند. بنابر روایت ابن عساکر امام حسین هنگامی که از مدینه به مکه میرفتند با عبدالله بن مطیع برخورد کردند که در حال حفر چاهی بود. ابن مطیع به امام عرض کرد: «این چاه را من به آب رسانده ام و امروز ابتدای آب دهی آن است که با دَلْو خارج میشود پس ای کاش برای ما در آن از خدا برکت میخواستی». امام فرمودند: «از آب آن بیاور» وی نیز چنین کرد و آن حضرت آشامید و مضمضه نمود سپس آب را به چاه برگرداند. پس آب چاه گوارا و زیاد شد»(ابن عساکر، ترجمه الامام الحسین من تاریخ مدینه دمشق، مصحح: محمودی، موسسه المحمودی للطباعه و النشر، بیروت، 1398ق، ص 155. این امر در مورد سایر ائمه نیز صادق است که در این مورد میتوان به روایات شیخ صدوق و ابن شهراشوب اشاره نمود)
در نتیجه امام حسین وقتی که مشاهده کرد که دشمن بین او و آب حایل شده است آب مورد نیاز اردوی خود را تا قبل از روز نهم از طریق حفر چاه تامین نمود. و این مطلب از گزارشی که برای عبیدالله بن زیاد فرستادهاند به خوبی معلوم میشود. او طی نامهای به عمر سعد مینویسد: «اما بعد به من چنان رسانیده اند که حسین و یاران او چاه کنده و آب بر میدارند، لذا آنان را هیچ فروماندگی نیست. چون بر مضمون نامه وقوف یابی باید که حسین و یاران او را از کندن چاه منع کنی و نگذاری که به آب دست یابند»( ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، مصحح: طباطبایی مجد، مترجم: مستوفی هروی، آموزش و پرورش، تهران، 1372ش، ص 893).
نقل شده پس از این که همه از آب چاه استفاده کردند حضرت این چاه را پوشاند و دیگر از آن استفاده نکرد.
علاوه بر مطالبی که عرض شد باید گفت در هیچ یک از منابع تاریخی به این مطلب نیز اشاره ای نشده است که حضرت به همراه خود غیر از شتر و اسب حیوان دیگری را آورده باشد. با این حال اگر هم فرض کنیم بتوانند از شیر شتر استفاده کنند باید گفت چطور امکان دارد این تعداد انسانی که در روز عاشورا چه از یاران و چه از اهل بیت حضرت که در حدود دویست نفر بوده اند همگی بتوانند از شیر چند شتری که همراه حضرت بودند سیراب شوند با توجه به اینکه تنها شتر ماده می تواند شیر دهد و معلوم نیست که چه تعداد از شترهایی که به همراه آنان بوده است ماده بوده اند.
اما در پاسخ به شبهه های پیرامون حضرت اباالفضل العباس علیه السلام توجه به چند امر ضروری است:
اولا مقام حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بر هیچ انسان منصفی پوشیده نیست و حتی مذاهبی غیر از شیعیان و ادیانی غیر از اسلام نیز برای ایشان احترام خاصی قائل هستند و اینکه بعضی افراد مغرض و بی دینی چون این شبهه گر سعی در کوچک جلوه دادن شان وجودی حضرت عباس هستند امر عجیبی نیست چرا که از قدیم گفته اند: کافر همه را به کیش خود پندارد.
ثانیا اگر از دید علمی و با توجه به منابع موثق تاریخی و روایی بخواهیم این مسئله را بررسی کنیم خواهیم دید که ماجرای آب آوردن و قطع شدن دست حضرت از معتبر ترین و صحیح ترین قضایای عاشورا است که بسیاری از منابع متقدم و معتبر نیز آن را نقل کرده اند مانند: امالی صدوق, ص 547, ح 731؛ اعلام الوری, ج 1, ص 395؛ الثقات ابن حبان, ج 2, ص 310؛ ارشاد, ج 2, ص 109؛ المناقب و المثالب نعمانی, ص 309؛ مناقب ابن شهر آشوب, ج 4, ص 108؛ شرح الاخبار, ج 3, ص 182 و…
ثالثا نکته ای که در این شبهه روی آن پافشاری شده و سعی شده خرافی و عجیب نشان داده شود مطلبی است که تنها از زمان علامه مجلسی به بعد و از کتاب بحار الانوار نقل شده است. ماجرای مشک به دست راست و چپ گرفتن و قطع شدن دستان و سپس به دندان گرفتن را تنها علامه در روایتی مرسل و مجهول به آن اشاره کرده و جالب اینجاست که در پاورقی همان صفحه هم به آن اشاره شده این روایت علاوه بر مرسل و مجهول بودن,بعضی مسائل آن مخالف تمام مقاتل است و تنها آنچه که در کتب معتبر نقل شده همان مشک به دوش گرفتن برای آوردن آب و سپس قطع شدن دستان در حین بازگشت است اما نحوه و چگونگی آن تنها از بحار الانوار به بعد نقل شده آنهم همانطور که ذکر کردیم با روایتی مرسل و مجهول که بسیار روشن و معلوم است که اینچنین روایتی حجیت و سندیت قطعی ندارد که بخواهیم بر آن اشکال و ایراد گرفته و آن را سندی بر خرافی بودن قضایای عاشورا بدانیم.
متاسفانه آب و تاب دادن بعضی جریانات عاشورا توسط عده ای مداح و یا نویسنده بی سواد نیز به این تحریفات دامن زده در حالی که حتی این افراد به کلام خود علامه هم در ضعیف بودن این روایت دقت نکرده و برای گرم شدن مجالس خود و یا هر علت دیگری دست به ترویج بعضی مسائل مبهم می زنند.
رابعا گذشته از صحت و سُقم این روایت, مسائلی که این شبهه گر به آن اشاره کرده هیچ بُعدی از لحاظ طبیعی هم ندارد گو اینکه تمام مسائل و ریز مسائل و اتفاقات موجود در حادثه روز عاشورا را مقتل نویسان و مورخان حاضر در کربلا نمی توانستند متذکر شده و ثبت کنند. اینکه دست حضرت دقیقا از کدام قسمت قطع شده یا با چه چیز قطع شده یا چگونه مشک را به طرف خیمه گاه آورده مسئله ای نیست بتواند اصل این ماجرا و شهادت و رشادت آن بزرگمرد را زیر سوال ببرد در حالی که به اصل ماجرا تمام کتب و مقاتل متقدم به صراحت اشاره کرده اند.
اما در مورد این مطلب که دشت کربلا ظرفیت پذیرش این مقیاس لشکر کشی را نداشته و پهنه کربلا به هیچ عنوان در حد و اندازه های این جنگ نیست باید گفت تعجب از این اشکال کننده است گو اینکه این شخص به هیچ عنوان عزاداریهایی که همه ساله و به صورت میلیونی در کربلا انجام می شود را ندیده یا خود را به جهالت زده است. اگر لحظه ای این اشخاص عزاداریهای عزاداران امام حسین علیه السلام را که به صورت میلیونی در کربلا انجام میگیرد را ببینند به هیچ وجه دچار چنین اشتباه بزرگی نمی شوند چرا که در عاشورا تعداد دشمنان امام و تعداد لشگر خود امام حدود سی هزار نفر بوده( هرچند کمتر ازاین هم گفته شده ولی غالب مورخین این مقدار را ذکرکرده اند) حال چطور می شود که این جمعیت چند میلیونی حال حاضر را سرزمین کربلا می تواند گنجایش داشته باشد ولی گنجایش سی هزار نفر را نداشته است؟ اینجاست که ما به رمز و راز این فرمایش امام صادق علیه السلام پی می بریم که می فرمود: خدا را شکر که خداوند دشمنان ما را از جاهلترین انسانها قرار داد…
در پاسخ به بخشی از پرسشهای متعدد درباره شهادت علی اصغر (ع) ابتدا باید به عنوان مقدمه اشارهای به برخی واقعیتهای تاریخی مربوط به آن عصر بنماییم، سپس اصل جواب خدمتتان ارائه گردد:
نکته اول: در تاریخ آمده است که در جنگهای زمان قدیم دو عامل باعث شکست یک لشکر میشد. یکی سقوط پرچم و دیگری کشته شدن فرمانده. این مسئله را به دفعات میتوان در کتابهای تاریخی ملاحظه نمود. به عنوان مثال کشته شدن پیدر پی پرچمداران مشرکان قریش در جنگ احد باعث، تزلزل روحیه و شکستشان گردید. لذا است که پیامبر در بسیاری از جنگها پرچم لشکر را به دست امیرالمومنین علی (ع) میداد. یا در واقعه عاشورا امام حسین (ع)، اباالفضل العباس را پرچمدار لشکر خویش نمود. همچنین یکی از راز و رمزهای موفقیت اسکندر مقدونی نیز این بود که به هنگام حمله به سپاه دشمن در همان گام نخست به سراغ فرمانده و پرچم لشکر میرفتند.
نکته دوم: گاه برخی اشیاء، پرچم و نماد یک لشکر قرار میگرفت. مثلا در جنگ «جمل»، پرچم و نماد ایستادگی لشکر طلحه و زبیر، «شتر عایشه» بود. لشکریان مادامی که میدیدند این شتر پا برجاست، سرسختانه میجنگیدند، لذا امیرالمومنین برای پایان دادن به غائله جنگ دستور داد لشکریانش با تمام توان به سمت شتر حمله کنند و آن را از پای درآورند. پس از انجام این کار بود که لشکر طلحه و زیبر پراکنده شدند.(شیخ مفید، الجمل، قم، مکتبه الداوری، بیتا) همچنین معاویه در جمعآوری نیرو برای جنگ با امیرالمومنین علی (ع) به نیرنگ متوسل شده و نماد و پرچم خویش را پیراهن خونین عثمان (پیراهنی که عثمان هنگام کشته شدن آن را به تن داشته بود) قرار داد تا بدین وسیله عواطف و احساسات مردم را به جوش آورد و آنان را در این راه با خود، همراه سازد. نماد و مظهر مقاومت ایرانیان در عهد ساسانی نیز «درفش کاویانی» نام داشت.
در روز عاشورا نیز علیاصغر، نماد مظلومیت و آخرین پرچم امام حسین (ع) بود. حضرت برای اینکه تعداد حاضران در صحنه نبرد با تنها نوه آخرین پیامبر خدا (ص) کاهش یابد و افرادی که در قتل ایشان شرکت داشتند به حداقل ممکن برسد و بدین طریق با ترک صحنه شهادت ایشان از عذاب الهی نجات یابند، علیاصغر را بر روی دستان خویش بلند کرد و ضمن تهییج عواطف و احساسات آنان با بیان این جمله: «یا قوم ان لم ترحمونی فرحموا هذا الطفل الصغیر اما ترنهوا کیف یتلظی عطشانا: نمیبینید که این کودک از تشنگی چگونه دهان خود را باز و بسته میکند» لشکر عمرسعد را به تلاطم و تزلزل کشاند. در تاریخ آمده است: پس از دیدن این حالت، لشکر عمر سعد به تلاطم افتاد. فطرت الهی برخی بیدار و اعتراض دستهای دیگر نیز بلند شد. ایجاد چنین حالتی در لشکر، باعث شد عمرسعد به حرمله دستور دهد طفل را نشانه بگیرد و از قضا تیر درست بر گلوی علی اصغر مینشیند. لذا پاسخ به این پرسش که: چرا حرمله خود امام حسین را با تیر هدف قرار نداد، همینجا مشخص میگردد، که در آن لحظه علیاصغر باعث تزلزل لشکر و مخالفت آنان با ادامه جنگ شده بود و کشتن خود حضرت باعث بروز مخالفت، دو دستگی و رویارویی لشکریان کوفه در مقابل هم میشد. جنگی که تنها هدفش به شهادت رساندن امام حسین (ع) بود، داشت بدون رسیدن به این هدف پایان مییافت و امام نیز با بلند کردن علی اصغر بر روی دستانش، داشت به هدفش که پراکنده کردن دشمن و آلوده نکردن دستشان به خون امام زمان و نوه پیامبرشان و جهنمی نکردنشان بود، میرسید. همچنین از این فراز میتوان دریافت هدف از بیان جمله: «یا قوم ان لم ترحمونی» التماس از دشمن برای دریافت مقدار اندکی آب یا اینکه: به من رحم کنید و مرا نکشید، نیست، بلکه نجات (حتی) یک انسان از عذاب الهی است. که حضرت با انجام این عمل موفق به آن شدند و برخی صحنه نبرد را ترک کردند.
از تمام مطالب فوق که بگذریم تذکر این نکته بسیار ضروری است:
آیا میدانستید در مورد علیاصغر، دو گزارش تاریخی دیگر نیز وجود دارد که اکثر شبهههای آن مقاله در آن وجود ندارد؟
گزارش اول: بر اساس این گزارش هنوز تعدادی از یاران امام زنده بودند و به همراه حضرت با دشمن میجنگیدند(شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص108) (هر یک از یاران حضرت که خسته میشد لحظاتی از میدان جنگ فاصله میگرفت و به کنار خیمهها آمده، کمی استراحت میکرد و مجددا باز میگشت) احساس خستگی و تشنگی بر حضرت غلبه پیدا کرده بود. لذا برای رفع خستگی لحظاتی به کنار خیمهها بازگشتند. شخصی کودک شیرخوار ایشان را آورده و به ایشان داد (در بسیاری از کتابهای تاریخی علت این مسئله و کسی که کودک را به امام تحویل داده است، بیان نشده و تنها آمده است: شخصی کودکِ حضرت را در دامان ایشان گذاشت. در تعداد معدودی از منابع آمده است: کودک از شدت تشنگی میگریست، لذا او را به امام دادند) در این هنگام یکی از لشکریان دشمن تیری را به سمت آن دو پرتاب کرد. تیر به گلوی طفل شیرخوار اصابت کرد به گونهای که گویا طفل را سر بریدهاند(طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص389؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص108).
گزارش دوم: بر خلاف گزارشهای قبلی که غالبا توسط منابع اهلسنت نقل شدهاند، گزارشی که اکنون خدمت شما ارائه میشود توسط یکی از قدیمیترین کتابهای نوشته شده به دست شیعیان ثبت گردیده است. بر طبق این گزارش: حضرت خسته از جنگ به کنار خیمهها آمد. همسر آن حضرت به نام رباب در همان روز عاشورا کودکی را به دنیا آورده بود که حضرت او را ندیده بود. لذا او را آوردند و به حضرت دادند تا حضرت کودکش را ببیند و در گوش او اذان بگوید که ناگهان تیری به سمت ایشان آمد و به گلوی طفل خورد به گونهای که گویا سر طفل را بریدهاند.(یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص232)
نکته آخر:
دست تحریف گران و شبهه افکنان و دشمنان اهل بیت از قدیم الایام تاکنون بر آن بوده که با شبهاتی در جزئیات و مسائلی سطحی و بی اهمیت ذهن محبان اهل بیت و حقیقت جویان را از اصل ماجرا منحرف کرده و به نوعی مشوش کنند تا بلکه بتوانند به اهداف شوم خود برسند اما از آنجایی که امر خدا بر آن واقع شده که حق همیشه روشن و آشکار بماند همیشه این افراد رسوا شده و تنها افرادی مثل خود را به بوته هلاکت و نابودی بکشانند. در پایان عرض می کنیم با توجه به طولانی بودن سوال شما و در صورت مطالعه موارد فوق و احساس تمایل به ادامه این مکاتبه، آماده پاسخگویی به سایر سوالات شما هستیم. ادامه سوالات خود را ارسال فرمایید تا پاسخگوی شما دوست عزیز باشیم.
جهت مطالعه و کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به این کتابها مراجعه فرمایید:
1- اصغر فروغی، مسئله آب در کربلا، فصلنامه علمی ـ تخصصی تاریخ در آیینه پژوهش، پیش شماره چهارم، زمستان 1382.
2- محمد جواد طبسی، با کاروان حسینی از مدینه تا مدینه، مترجم: عبدالحسین بینش، قم، فراز اندیشه، جلد چهارم (امام حسین در کربلا).
3- محمدی ری شهری, دانشنامه امام حسین علیه السلام,دار الحدیث.چاپ دوم 1388.
4-مقتل جامع سیدالشهداء، گروهی از تاریخ پژوهان و استاد مهدی پیشوایی، انتشارات موسسه امام خمینی ره، اول، 1389