خانه » همه » مذهبی » دلائل امامت دوازده امام

دلائل امامت دوازده امام


دلائل امامت دوازده امام

۱۳۹۷/۰۴/۱۱


۶۱۸ بازدید

با عرض سلام و خداقوت
دلایل امامت ائمه بعد از امام حسین (ع) چیست؟
همچنین دلایل و اسناد زنده بودن امام زمان(عج) و ظهور ایشان؟
ممنون

با عرض سلام.ــ دلیل وجوب وجود امام1ـ وجود نبی برای آن است که اوّلاً معارف و فرامین مورد نیاز بشر را از خداوند متعال دریافت دارد؛ و ثانیاً آن معارف و فرامین را حفظ ، بیان ، تفسیر و اجرا نماید ؛ و با وجود خود اجازه ی تفسیر خودسرانه را به انسانها ندهد. و چون غیر از دریافت وحی ، بقیّه ی امور یاد شده همواره لازمند ، لذا یا خود نبی باید همواره همراه مردم باشد یا کسی که غیر از دریافت وحی تشریعی، در بقیّه ی امور مثل او باشد. و چون خود پیامبر اسلام خبر داده که بعد از او پیامبری نخواهد آمد و قرآن آخرین کتاب آسمانی است ، پس بعد از او کسی یا کسانی باید باشند که تفسیر درست وحی را به عهده گرفته ، دین را در جامعه اجرا نمایند و با وجودشان حجّت را بر مردم تمام کنند. مسلمین ـ اعمّ از شیعه و سنّی ـ چنین شخصی را امام می نامند. بنا بر این ، امام یعنی جانشین پیامبر در تمام امور غیر از دریافت وحی تشریعی.
این تعریف از امام و این برهان بر وجوب امام ، هم مورد قبول شیعه است ، هم مورد قبول بزرگان اهل سنّت. در سطور زیر به پاره ای از تعاریف علمای بزرگ اهل سنّت اشاره می شود.
سعدالدین تفتازانی و میر سید شریف جرجانی و سیف الدین آمدی گفته اند :« الامامة رئاسة عامّة لشخص من الاشخاص ــ امامت ، ریاست عمومی است برای شخصی از اشخاص.» (شرح المقاصد ، ج5 ، ص234 ــ شرح مواقف ، ج8 ، ص 345 ـــ ابکارالافکار ، ج3 ، ص 416)
قاضی عضدالدین ایجی گفته است: « الامامة خلافة الرّسول فی اقامة الدین بحیث یجب اتّباعه علی کافّة الامّة ـــ امامت خلافت (جانشینی) رسول است در اقامه ی دین ، به گونه ای که واجب است تبعیّت از او برای همه ی امّت» (شرح مواقف ، ج8 ، ص345)
سیف الدین آمدی در تعریف دیگری گفته است: « انّ الامامة عبارة عن خلافة شخص من الاشخاص للرّسول فی اقامة الشّرع و حفظ حوزة الملّة علی وجه یجب اتّباعه علی کافّة الامّة ـــ همانا امامت عبارت است از خلافت شخصی از اشخاص برای رسول در اقامه ی شرع و حفظ حوزه ی ملّة (دین) به نحوی که تبعیّت از او واجب می شود بر همه ی امّت.» (ابکارالافکار ، ج3 ، ص416)
ابن خلدون نیز نوشته است: « الامامة خلافة عن صاحب الشّرع فی حراسة الدین و سیاسة الدّنیا. ـــ امامت خلافت (جانشینی ) صاحب شریعت است در حراست از دین و سیاست و مدیریّت دنیا.» (مقدّمه ی ابن خلدون ، ص 191)
2ـ از نظر شیعه چنین شخصی نه تنها تمام مسئولیّتهای پیامبر ــ غیر از دریافت وحی تشریعی ــ را بر عهده دارد بلکه باید خصوصیّات نبی مثل مؤمن ترین بودن ، اعلم بودن ، اتقی بودن ، شجاعترین بودن ، مدبّرترین بودن و عصمت را هم دارا باشد ؛ چرا که داشتن این مشخّصات لازمه ی چنان مسئولیّتی است. عقلاً چگونه می توان کسی را حافظ دین خدا دانست ، در حالی که خودش تسلّط کامل بر معارف دین ندارد ؟! و از طرفی در وجود خودش این احتمال هست که دست به تحریف دین بزند؟! پس حافظ دین یقیناً باید از حیث علم ، برابر با رسول خدا و در عین حال معصوم باشد. همچنین چگونه کسی می تواند حفظ دین کند ، در حالی که احتمال خطا و سهو و فراموشی در مورد خود او وجود دارد؟! باز چگونه تبعیّت مطلق از کسی در امور دین و دنیا واجب است ، در حالی که عصمت ندارد؟! نیز چگونه ممکن است کسی رییس تمام مسلمین باشد ، آنهم در امور دین و دنیا ، در حالی که اعلم از او در بین امّت موجود است؟! و در یک کلام خداوند متعال فرمود: «أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ــــــ آیا کسى که هدایت به سوى حق مى کند براى پیروى شایسته تر است، یا آن کس که خود هدایت نمى شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه مى شود، چگونه داورى مى کنید؟! »(یونس:35) ؛ وقتی در بین امّت رسول خدا کسی هست که به حکم حدیث ثقلین و دیگر احادیث مورد قبول اهل سنّت ، متّحد با قرآن کریم می باشد و از آن جدا شدنی نیست ، وجود دارد ، چگونه نوبت به امامت کسی می سد که خودش نیز مثل دیگران می باشد و محتاج امام و هدایت کننده است. اگر امامت غیر معصوم جایز است و دیگران باید از او اطاعت مطلق نمایند ، پس خود او چرا نباید امامی داشته باشد؟! به همان دلیل که دیگران امام می خواهند خود او نیز امام می خواهد ، مگر آنکه هم معصوم باشد ، هم عالم به جمیع معارف دین .
پس با این ادلّه و ادلّه ی فراوان دیگر ، شیعه معتقد است که امام و خلیفه ی رسول خدا ، به همان تعریف که خود اهل سنّت کرده اند ، باید معصوم از گناه و خطا و سهو و نسیان بوده ، اعلم و افضل مردم باشد. امّا اهل سنّت گرچه امام را جانشین نبی در تمام امور ـ غیر از دریافت وحی ـ می دانند ولی معتقدند که لازم نیست امام با ایمانترین ، عالمترین ، شجاعترین ، متّقی ترین ، مدبّرترین و دارای عصمت باشد. لذا به خاطر این تفاوت دیدگاه در اوصاف امام ، در مقام تعیین مصداق امام نیز بین شیعه و اهل سنّت اختلاف نظر پدید آمده است. شیعه معتقد است چون تشخیص مومن ترین و متّقی ترین فرد و انسان معصوم ، فقط از خداوند متعال ساخته است لذا تنها خداوند متعال می توان مصداق امام را تعیین نماید. از اینرو شیعه معتقد است مصداق امام بعد از پیامبر را یا باید از طریق آیات قرآن و سخن پیامبر شناخت یا از طریق معجزه . امّا اهل سنّت معتقدند که مردم هر که را به عنوان امام تعیین کنند او امام بر حقّ خواهد بود ؛ و چون مردم ابوبکر را به عنوان خلیفه و امام انتخاب کرده اند لذا او امام بر حقّ است.
3ـ دلائل شیعه بر حقّانیّت خلافت علی ابن ابی طالب(ع) و یازده امام دیگر.
علمای شیعه امامت امیر المومنین(ع) را با نصّ پیامبر(ص) و همچنین با آیات قرآن کریم به اثبات می رسانند. البته امامت ایشان از راه دلیل معجزه نیز اثبات می شود. روشن است که با اثبات امامت آن حضرت عصمت ایشان نیز به اثبات می رسد. چون قبل از تعیین مصداق امام ، عصمت امام به عنوان شرط امامت اثبات شده است. امامت امام حسن و امام حسین(ع) نیز ، هم با نصّ نبی اکرم(ص) و هم با نصّ امیر المومنین (ع) و هم با معجزه اثبات می شود. امامت امام بعدی نیز با نصّ پیامبر یا امام یا امامان قبل از خودشان اثبات می شود. و با اثبات امامتشان ، عصمتشان نیز اثبات می گردد.
ــ اشاره به برخی دلائل امامت و عصمت دوازده امام.
1) شیعه و سنّی در روایات صحیحی از پیامبر(ص) نقل نموده اند که تعداد جانشینان پیامبر دوازده نفرند. برای نمونه طبق بیان اهل سنّت در یکی از معتبرترین کتبشان ، رسول خدا (ص) فرمودند: « لا یزال هذا الدین قائما حتى تقوم الساعة او یکون علیکم اثنا عشر خلیفة کلّهم من قریش ـــــ این دین پیوسته پا برجاست تا اینکه قیامت برپا شود یا بر شما دوازده خلیفه حاکم شوند که همگی از قریش می باشند.» (صحیح مسلم، ج6 ،ص4 ــ مسند امام احمد حنبل ، ج5 ،ص89)
تا به امروز نه اهل سنّت و نه فرقه های انحرافی شیعه نتوانسته اند دوازده خلیفه ی پیامبر را با این مشخّصات که احادیث گفته اند بشمارند. تنها شیعه ی دوازده امامی است که تنوانسته است دوازده امام با مشخّصات گفته شده توسّط نبی اکرم(ص) را معرّفی کند. بنا بر این ، شکّی نمی ماند که مراد پیامبر(ص) از دوازده خلیفه ، ائمه ی شیعه بوده اند و الّا لازم می آید که پیامبر ، معاذ الله خبر دروغ داده باشد. بنا بر این ، امامت این دوازده نفر ثابت است.
2) طبق روایات نبی اکرم(ص) نه نفر از فرزندان امام حسین(ع) صاحب مقام امامتند. و هیچ فرقه ی شیعه یا سنّی جز شیعه ی دوازده امامی نتواسته است این تعداد را بشمارد ؛ لذا این نه نفر امامند. و الّا لازم می آید که معاذ الله پیامبر دروغ گفته باشد.
3) حدیث ثقلین و دلالت آن بر خلافت اهل بیت(ع)
حدیث ثقلین از نظر اعتبار جای هیچ خدشه ای ندارد و علمای بزرگ اهل سنّت نیز صحّت آن را پذیرفته اند. این حدیث به اشکال گوناگون در کتب شیعه و اهل سنّت نقل شده و مضمون آن از مسلّمات هر دو فرقه بوده از احادیث متواتر است و بعد از حدیث غدیر ، متواتر ترین حدیث مسلمین می باشد. متن حدیث در کتب اهل سنّت چنین است: قال رسول الله(ص):« … فانظروا کیف تخلّفونی فی الثقلین. فقام رجل فقال یا رسول الله و ما الثقلان؟ فقال رسول الله صلی الله علیه و سلم الاکبر کتاب الله ؛ سبب طرفه بید الله و طرفه بأیدیکم فتمسکوا به لم تزالوا و لا تضلّوا. والاصغر عترتی و انّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض و سألت لهما ذلک ربّی فلاتقدّموهما فتهلکوا و لاتعلّموهما فانّهما اعلم منکم.ــــــــــــ بنگرید که پس از من، با دو یادگار گرانبهاى من چگونه رفتار مى کنید؟ مردی برخواست و پرسید: یا رسول الله! دو أثر گرانبهاى شما چیست؟ فرمود: ثقل اکبر کتاب خداست؛ وسیله ای که جانبى از آن در دست خدا مى باشد و طرف دیگر آن در اختیار شما قرار گرفته است؛ پس به آن چنگ بزنید که نمی لغزید و گمراه نمی شوید. و ثقل اصغر عترت من است؛ که همانا آن دو هرگز از همدیگر جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. و من هم از پروردگارم همین اتحاد و یگانگى را براى آنها درخواست کرده ام. پس بر این دو پیشى نگیرید که به هلاکت مى رسید و سخنى به آنها نیاموزید که آنان از شما داناترند»(المعجم الکبیر ،الطبرانی ، ج3 ، ص66)
« … فانظروا کیف تخلفونى فى الثقلین . فنادی مناد: و ما الثقلان یا رسول اللّه؟ قال: کتاب اللّه طرف بید اللّه و طرف بأیدیکم فاستمسکوا به و لا تضلوا، و الآخر عترتى، و إن اللطیف الخبیر نبأنى أنهما لن یتفرقا حتى یردا علی الحوض، و سألت ذلک لهما ربى، فلا تقدموهما فتهلکوا، و لا تقصروا عنهما فتهلکوا، و لا تعلموهم فانهم أعلم منکم، ثم اخذ بید علی رضی الله عنه فقال من کنت أولى به من نفسه فعلىّ ولیه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه. ــــــــــــــــ بنگرید که پس از من، با دو یادگار گرانبهاى من چگونه رفتار مى کنید؟ پرسیدند: یا رسول الله! دو أثر گرانبهاى شما چیست؟ فرمود: یکى کتاب خداست که جانبى از آن در دست خدا مى باشد و طرف دیگر آن در اختیار شما قرار گرفته است؛ به آن چنگ بزنید و گمراه نشوید. و دیگرى عترت من است؛ خداى لطیف و دانا ، مرا مطّلع ساخته که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. و من هم از پروردگارم همین اتحاد و یگانگى را براى آنها درخواست کرده ام. پس بر این دو پیشى نگیرید که به هلاکت مى رسید و در مورد آنها کوتاهى نکنید که هلاک خواهید شد. و سخنى به آنها نیاموزید که آنان از شما داناترند. سپس دست علی (ع) را گرفت و فرمود: هر که من نسبت به جان او، از خود او اولاترم، على هم اولاتر است به جان او. پروردگارا! دوستش را دوست و دشمنش را دشمن بدار.»(المعجم الکبیر ،الطبرانی ، ج3 ، ص167)
ــ نحوه ی دلالت این حدیث شریف بر خلافت اهل بیت(ع).
الف) استدلال اوّل
1. بعد از اثبات معجزه بودن قرآن کریم ، شکّی در این نیست که قرآن کریم معصوم بوده منزّه از هر گونه باطلی است. یعنی هیچ خطا و سهو و اشتباهی در آن واقع نشده.
2. طبق حدیث ثقلین شکّی نیست که عترت پیامبر(ص) با قرآن کریم تطابق کامل دارند. ــ اینکه این تطابق از چه جهت و به چه معناست بعداً روشن می شود. ــ چون دو موجودی که انطباق کامل ندارند از دو حال خارج نیستند. یا به طور کامل از همدیگر جدا هستند یا به طور کامل از همدیگر جدا نیستند و وجه اشتراکی باهم دارند. که در این صورت یقیناً وجه افتراقی نیز خواهند داشت ؛ که جدایی آنها در وجه افتراق خواهد بود. بطلان شقّ اوّل روشن است . شقّ دوم را هم حدیث ثقلین نفی می کند. بنا بر این ، ادّعای حدیث ثقلین تطابق تمام عیار عترت و قرآن است.
3. اگر عترت و قرآن دقیقاً برهم منطبقند ، و وجه افتراق ندارند ؛ پس عترت نیز مثل قرآن منزّه از هرگونه باطلی هستند.
4. هر گونه معصیت ، خطا ، سهو و اشتباهی باطل است.
5. پس عترت رسول خدا از هر گونه معصیت ، خطا ، سهو و اشتباهی منزّهند.
6. و جایی که معصوم وجود دارد ، عقلاً امامت به غیر او نمی رسد. پس مصداق امام ، افراد عترت نبی اکرم(ص) است که یقیناً علی(ع) و امام حسن و امام حسین(ع) جزء آنها هستند.
توضیح و تنویر:
نبی اکرم (ص) فرمود: قرآن و عترت « لن یفترقا» یعنی هرگز از هم جدا نمی شوند. در لغت عرب «لن» برای نفی کامل و ابدی استعمال می شود. لذا « لن یفترقا» یعنی محال است بین قرآن و عترت کوچکترین جدایی حاصل شود. امّا شکّی نیست که مراد از این همراهی دائمی همراهی فیزیکی نیست. یعنی منظور این نیست که عترت همیشه با خودشان قرآن حمل می کنند. همچنین به معنی ازبر نمود قرآن هم نیست. چرا که در زمان پیامبر حافظان قرآن بسیار زیاد بودند.
پس منظور از این عدم جدایی چیست؟
احتمالاتی در این باره مطرح است که به بررسی آنها می پردازیم.
احتمال اوّل:
منظور از تطابق تامّ عترت و قرآن ، تطابق حقیقت قرآن و حقیقت عترت است. یعنی حقیقت نوری و ملکوتی قرآن کریم با حقیقت و روح و جان عترت متّحد است. این احتمال مورد ادّعای خود عترت بوده است. روایات فراوانی وجود دارند که در ضمن آنها اوصاف خاصّ قرآن کریم به عترت رسول خدا اطلاق شده است. بلکه چه این بزرگواران اوصافی فراتر از اوصاف قرآن را به خودشان اطلاق نموده اند. قَالَ علی(ع):« أَنَا عِلْمُ اللَّهِ وَ أَنَا قَلْبُ اللَّهِ الْوَاعِی وَ لِسَانُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ عَیْنُ اللَّهِ النَّاظِرَةُ وَ أَنَا جَنْبُ اللَّهِ وَ أَنَا یَدُ اللَّه. ـــ منم علم خدا و منم قلب الله الواعی و منم زبان گویای خدا و منم چشم بینای خدا و منم جنب الله و منم دست خدا.»( بحار الأنوار ، ج 24 ،ص198) تردیدی نیست که قرآن علم الله و لسان الله است. امیر المومنین نیز این صفات را به خود نسبت می دهد. قرآن لسان الله صامت است و امام لسان الله ناطق. قرآن علم الله مکتوب است و امام علم الله مجسّم. یک حقیقت مجرّد و غیر مادّی است که به دو صورت ظاهر شده است. یکی نقشه است و دیگری بنایی که بر اساس آن نقشه ساخته شده.
« سدیر گوید: من و ابو بصیر و یحیاى بزاز و داود بن کثیر در مجلس نشسته بودیم که امام صادق علیه السلام با حالت خشم وارد شد، چون در مسند خویش قرار گرفت فرمود: شگفتا از مردمى که گمان می کنند ما (بالذّات ) غیب می دانیم! کسى جز خداى عز و جل غیب نمی داند. من می خواستم فلان کنیزم را بزنم، او از من گریخت و من ندانستم که در کدام اطاق منزل پنهان شده است.سدیر گوید: چون حضرت از مجلس برخاست و به منزلش رفت، من و ابو بصیر و میسر، خدمتش رفتیم و عرض کردیم: قربانت گردیم، آنچه در باره کنیزت فرمودى، شنیدیم و ما می دانیم که شما علم زیادى دارید و علم غیب را به شما نسبت ندهیم فرمود: اى سدیر! مگر تو قرآن را نمی خوانى؟ عرض کردم: چرا، فرمود: مگر در آنچه از کتاب خداى- عز و جل- خوانده اى این آیه را دیده اى؟ که «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُک … آنکه در پیشش علمی از کتاب بود گفت: من آن را (تخت بلقیس را) پیش از آنکه چشم بهم زنى نزد تو آورم» عرض کردم: قربانت گردم، این آیه را خوانده ام. فرمود: آن مرد را شناختى و فهمیدى چه اندازه از علم کتاب نزد او بود؟ عرض کردم: شما به من خبر دهید. فرمود: به اندازه ی یک قطره آب نسبت به دریاى اخضر (اقیانوس) عرض کردم: قربانت گردم، چه کم!! فرمود: اى سدیر! چه بسیار است آن مقدارى که خداى عز و جل نسبت داده است به علمى که اکنون به تو خبر می دهم [چه بسیار است آن مقدار ، براى کسى که خداى عز و جل او را به علمى که اکنون به تو خبر می دهم نسبت نداده است ]. اى سدیر! باز در آنچه از کتاب خداى عز و جل خوانده اى این آیه را دیده اى؟«قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب. ـــــــ بگو (اى محمد) گواه بودن خدا و کسى که علم کتاب نزد اوست میان من و شما بس است»عرض کردم:قربانت، این آیه را هم خوانده ام. فرمود: آیا کسى که تمام علم کتاب را می داند فهمیده تر است یا کسى که بعضى از آن را می داند؟ عرض کردم: نه، بلکه کسى که تمام علم کتاب را می داند آنگاه حضرت با دست اشاره به سینه اش نمود و فرمود: به خدا سوگند تمام علم کتاب نزد ماست، به خدا قسم تمام علم کتاب نزد ماست.»( الکافی ، ج 1 ،ص257)
از این سنخ روایات بسیار زیاد است که در ضمن آنها عترت طاهرین خود را حامل حقیقت و علم قرآن کریم معرّفی نموده اند. و علم قرآن الفاظ نیست. « العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء» ؛ « یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون. ــــــــــ آنها مى خواهند نور خدا (قرآن و اسلام )را با دهان خود خاموش کنند؛ ولى خدا جز این نمى خواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران ناخشنود باشند
.»(التوبة:32)
احتمال دوم:
منظور این است که عترت چیزی خلاف قرآن نمی گویند و عملی خلاف قرآن نمی کنند. بلکه بالاتر ، سخنی به غیر از قرآن نمی گویند و عملی خارج از قرآن نمی کنند. این معنا نیز در روایات اهل بیت (ع) به وفور آمده است.
حال هر کدام این دو احتمال درست باشد لازمه ی آن ، عصمت تمام عیار عترت خواهد بود. طبق احتمال اوّل عترت ، کلام الله و لسان الله و علم الله خواهند بود. و روشن است که کلام و لسان و علم خدا معصوم از هر خطا و اشتباه و سهور است. احتمال دوم نیز از لوازم احتمال اوّل است. امّا به فرض ، اگر کسی احتمال اوّل را قبول نکرد و تنها ملتزم به احتمال دوم شد باز لازم می آید که عترت معصوم من جمیع الجهات باشند. چون اگر به فرض یکی از عترت ، یک مورد خطا یا سهو داشته باشد در همان مورد خاصّ از قرآن جدا خواهد شد ؛ چون آن خطا یا سهو در قرآن نیست. یعنی آن خطا وجه افتراق عترت و قرآن خواهد شد و در نتیجه « لن یفترقا» تحقق نخواهد یافت. بنا بر این ، برای اینکه عترت هرگز از قرآن جدا نشود باید نه تنها از گناه که حتّی از خطا و سهو نیز معصوم باشند.
ب) استدلال دوم
نبی اکرم(ص) در ضمن این حدیث فرمودند که اگر از قرآن و عترت تبعیّت کنید نمی لغزید و گمراه نمی شوید. شکّی نیست که با تبعیّت کامل از قرآن انسان گمراه نمی شود ؛ امّا اوّلین لغزش اکثر مردم در فهم خود قرآن است ؛ لذا پیامبر(ص) عترت را به آن ملحق ساخت تا مفسّر قرآن باشند. بنا بر این ، مصونیّت از گمراهی زمانی است که انسان تابع هر دو ثقل باشد نه تابع تنها یکی از آنها. حال اگر احتمال خطا در عترت باشد شکّی نیست که احتمال گمراهی در تابعین آنها هم خواهد بود. چون هر گاه آنها به خطا روند نه تنها تابعینشان ، که خودشان هم گمراه شده اند. چون گمراهی چیزی نیست جز خارج شدن از راه و سخن درست ؛ و خطا نیز چیزی نیست جز خارج شدن از راه و سخن درست. پس اگر عترت ، معصوم نیستند ، چگونه پیامبر(ص) گفته است با تبعیّت کامل از آنها ، شما از گمراهی مصون می مانید؟ چگونه تبعیّت از کسی که خودش احتمال خطا و معصیت و گمراهی دارد می تواند حافظ انسان از گمراهی باشد.
پس عترت معصومند و با وجود معصوم کس دیگری لایق امامت نخواهد بود. چرا که ترجیح غیر معصوم بر معصوم عقلاً جایز نیست.
ج) استدلال سوم
اگر عترت معصوم نیستند احتمال خطا و معصیت دارند. و اگر در جایی مرتکب خطا یا معصیت شدند به حکم قطعی دین ، وظیفه ی مسلمین این است که از آنها اطاعت نکنند. در حالی که در این حدیث حکم به اطاعت بدون چون و چرا از عترت شده است ؛ افزون بر این خود اهل سنّت نیز در تعریف امام ، اطاعت او را لازم دانسته اند ؛ همچنین آیه ی 59 نساء ، مشهور به آیه ی اولوالامر هم ، اطاعت امام را چون اطاعت رسول دانسته است. و حتّی در حدیث ثقلین امر شده که تشخیص خودتان را بر آنها تحمیل نکنید و تشخیص خود را بر گفته ی آنها ترجیح ندهید « و لا تعلموهم فانهم أعلم منکم». در حالی که علم و یقین هر کسی عقلاً و شرعاً برای خود او حجّت است جز در یک حالت ؛ و آن زمانی است که یقین شخص در مقابل یقین انسان معصوم باشد. چون در این حالت ، عقل حکم به توهّمی بودن یقین خود شخص می کند ؛ چرا که تحقق دو یقین مخالف مستلزم اجتماع نقیضین بوده ، محال است. پس عقل حکم به توهّمی بودن یکی از یقینها می دهد و چون یک طرف معصوم از خطاست ، پس عقل ، حکم به توهمّی بودن یقین خود شخص می دهد. و چون نبی اکرم(ص) فرمود یقینهای خود را در مقابل سخن عترت وانهید و به آنها حرف نیاموزید ، پس معلوم می شود که سخن آنها معصوم از هر اشتباه و خطایی است.
پس عترت معصومند و با وجود معصوم کس دیگری لایق امامت نخواهد بود. چرا که ترجیح غیر معصوم بر معصوم عقلاً جایز نیست.
4) برای امامت علی(ع) از آیات نیز می توان استفاده نمود که برای پرهیز از تطویل مطلب از ذکر آنها صرف نظر می شود.
5) امامت علی(ع) و دیگر ائمه با معجزات متواتر نیز قابل اثبات است که باز برای پرهیز از تطویل مطلب از ذکر آنها صرف نظر می شود.
6) روایاتی دیگر از اهل سنّت بر اینکه علی (ع) دارای عصمت بوده
اهل سنّت از نبیّ اکرم (ص) روایت نموده اند که فرمودند: « علىّ مع الحقّ و الحقّ مع علىّ لا یفترقان حتّى یردا علىّ الحوض یوم القیامة. ـــــ علی با حق است و حق با علی است ؛ از هم جدا نمی شوند تا روز قیامت در کنار حوض بر من وارد شوند.» (تاریخ بغداد ، خطیب بغدادی ، ج 14 ،ص322 ــ تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج42، ص449 ) و فرمودند:« علیّ مع القرآن و القرآن مع علیّ و لن یفترقا حتّى یردا علیّ الحوض. ـــــ علی با قرآن است و قرآن با علی است ؛ هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند » ( المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج3 ،ص 124 ـ المعجم الصغیر ، الطبرانی ، ج1 ، ص 255 ــ کنزالعمال ، المتقی الهندی ، ج11 ، ص 603 )
آیا اطاعت بی چون و چرا از حقّ و از قرآن واجب است یا نه؟ اگر واجب است ، پس اطاعت بی چون و چرا از علی (ع) نیز بر همگان و از جمله بر خلفای اهل سنّت واجب بوده است. و آیا امام غیر از کسی است که باید بی چون و چرا از او اطاعت نمود؟! و آیا کسی که نسبتش با حقّ و قرآن چنین باشد که در حدیث آمده ، می تواند که معصوم نباشد؟!

ــ استدلال بر وجود مهدی موعود
در اینکه مهدی موعود ظهور خواهد کرد، بین شیعه و سنّی اختلافی نیست. متعاقباً روایات این مطلب را از کتب اهل سنّت ذکر خواهیم نمود. روایات دالّ بر ظهور آن حضرت، در کتب هر دو مذهب، فراتر از حدّ تواتر است.
همچنین طبق احادیث هر دو مذهب، شکّ نیست که مهدی موعود بر امّت رسول خدا(ص) امامت خواهد داشت ؛ و رسول خدا(ص) به اطاعت او فرمان داده است. پس او جزء خلفای رسول الله(ص) می باشد؛ و می آید تا دین او را احیاء کند. این معنا نیز از روایاتی که خواهیم آورد به وضوح پیداست. او کسی است که طبق روایات اهل سنّت، عیسی مسیح(ع) به او اقتدا خواهد نمود. پس یقیناً او یک رهبر عادی عرفی نیست.
از طرف دیگر، رسول خدا(ص) به صراحت فرموده اند که خلفای حضرتش دوازده نفر خواهند بود؛ نه بیش و نه کم . روایات این مطلب را هم از منابع اهل سنّت، ذکر کردیم و متعاقباً باز بیان خواهیم نمود.
کار هدایت اوّلین خلیفه ی رسول خدا(ص) بعد از وفات حضرتش شروع می شود؛ و یکی بعد از دیگری می آیند تا نوبت به خلیفه ی دوازدهم برسد. لکن آن خلیفه ی دوازدهم که مهدی موعود می باشد، هنوز قیام نکرده است.
از طرف دیگر، شیعه و سنّی قائل به وجوب وجود امام می باشند؛ و قبول دارند که امّت هیچگاه بی امام نمی تواند باشد؛ و تا قیامت خلفای رسول خدا به عنوان امام در میان امّت خواهند بود. حدیث نبوی مشهور نیز مؤیّد این معناست که: « مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة ــ هر کس بمیرد و امام زمان خودش را نشناسد با مرگ جاهلیّت مرده است.»
از زمان پیامبر(ص) حدود هزار و چهارصد سال گذشته است؛ و در این مدّت طبق روایت نبوی، نباید بیش از دوازده خلیفه باشند.
و می دانیم که هیچ خلیفه ای تاکنون عمر طولانی نداشته است.
پس یا آخرین آنها عمری طولانی کرده یا یکی از خلفای میانی عمر طولانی دارد. دومی نه سندی دارد و نه قائلی که اعتقادات درست داشته باشد. لذا دومی درست خواهد بود که مدّعای شیعه است و صدها روایت معتبر در منابع شیعه بر آن دلالت دارند.
ـ امّا روایاتی که در ضمن استدلال به آن اشاره نموده و قولشان را دادیم. توجّه شود که روایات را از کتب روایی اهل سنّت نقل می‌کنیم.
1ـ قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه (و آله) و سلم: « لو لم یبق من الدنیا إلا یوم لطوله اللّه عز و جل حتى یملک رجل من أهل بیتى یملک جبل الدیلم و القسطنطینیة. ـــــ اگر از دنیا نمانده باشد مگر یک روز ، خدای عزّ و جلّ آن را روز را طولانی می کند تا مردی از اهل بیت من ملک و سلطنت یابد. او بر کوه دیلم (البرز) و قسطنطینیه سلطه پیدا می کند.» (سنن ابن ماجة ، ج2 ، ص929 ــ کنزل العمال ، متّقی هندی ، ج14 ، ص267)
این روایت ، صراحت دارد که موعود آخر الزمان از نسل پیامبر (ص) است.
2ـ قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه (و آله) و سلم: « المهدى منا أهل البیت یصلحه اللّه فى لیلة ــــ مهدی از ما اهل بیت است ، که خدا کار او را در یک شب درست می کند. » (مسند امام احمد حنبل ، ج1 ،ص84 ـــ صحیح بخاری ، ج1 ، ص318 (فقط قسمت اول حدیث))
در این حدیث که رئیس حنبلی ها نقل نموده و در معتبرترین کتب اهل سنّت ؛ یعنی صحیح بخاری نیز آمده ، مهدی جزء اهل بیت شمرده شده است .
3ـ « عن عبد اللّه قال: بینما نحن عند رسول اللّه صلّى اللّه علیه (و آله) و سلم إذا أقبل فتیة من بنى هاشم فلما رآهم النبى صلّى اللّه علیه (و آله) و سلم اغرورقت عیناه و تغیر لونه قال: فقلت: ما نزال نرى فى وجهک شیئا نکرهه، فقال:إنا أهل بیت اختار اللّه لنا الآخرة على الدنیا، و إن أهل بیتى سیلقون بعدى بلاء و تشریدا و تطریدا حتى یأتى قوم من قبل المشرق معهم رایات سود فیسألون الخیر فلا یعطونه فیقاتلون فینصرون فیعطون ما سألوا فلا یقبلونه حتى یدفعوها إلى رجل من أهل بیتى فیملأها قسطا کما ملأوها جورا، فمن أدرک ذلک منهم فلیأتهم و لو حبوا على الثلج ـــــــ «عبد الله» روایت مى کند، هنگامى که حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب بودیم، گروهى از جوانان بنى هاشم از آنجا عبور مى کردند، همین که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آنها را دید، دیدگانش اشک آلود شد و رنگ چهره ی مبارکش تغییر کرد. عرض کردیم: یا رسول الله! آرزو مى کنیم که هرگز چهره ی شما را غمناک و متأثر نبینیم! فرمود: ما خاندانى هستیم که خداى تعالى آخرت را به جاى دنیا براى ما برگزیده است ؛ و من یقین دارم پس از درگذشت من، اهل بیتم گرفتار شکنجه ی امّتم قرار مى گیرند ، طوری که آنها را از پاى درمى آورند و از شهرى به شهرى و از مکانى به مکان دیگر، آواره مى سازند. و این رفتار را همواره ادامه مى دهند تا هنگامى که مردمى از جانب مشرق با پرچمهاى سیاه ظهور مى کنند، اینان از مردم درخواست خیر مى کنند. مردم به آنها پاسخ درستى نمى دهند در نتیجه با آنها نبرد مى کنند و پیروز مى شوند. و آنچه را خواسته اند به آنها مى دهند لیکن آنها نمى پذیرند و بدین حال به سر مى برند تا اختیارات کامل را در دست مردى از اهل بیت من قرار دهند. او هم به حسب وظیفه اى که دارد با مخالفان نبرد مى کند تا دنیا را همانطور که بى عدالتى فراگرفته است، از عدل و داد لبریز سازد.اینک کسى که آنها را دریابد دست از دامن آنها برندارد هر چند هم در شدت سرما و ناراحتى باشد. » (سنن ابن ماجه ، ج2، ص1366 ــ کنزل العمال ، متّقی هندی ، ج14 ، ص268)
در این روایت ، که به خاطر اشاره به مظلومیّت اهل بیت (ع) ، نقل آن از سوی برادران اهل سنّت بسیار عجیب می باشد ، به صراحت بیان شده که موعود نهایی از اهل بیت (ع) می باشد. ضمناً منظور از « جانب مشرق » در این روایات ، طبق آنچه در دیگر روایات وارد شده ، منطقه ی خراسان می باشد ؛ که قیام آنها پیش در آمد قیام امام زمان (ع) خواهد بود.
4ـ « عن النبى صلّى اللّه علیه (و آله) و سلم قال: لو لم یبق من الدهر إلا یوم لبعث اللّه رجلا من أهل بیتى یملأها عدلا کما ملئت جورا. ــــــ اگر از روزگار، جز یک روز باقى نمانده باشد، خداى تعالى مردى از اهل بیت مرا برمى گمارد تا دنیا را پر از عدل و داد نماید، همانطور که پر از ظلم و جور شده است. » (مسند احمد حنبل ، ج1 ،ص99 ــ سنن ابی داود ،ج2 ، ص310 ــ کنزل العمال ، متّقی هندی ، ج14 ، ص267 ــ الجامع الصغیر ، سیوطی ، ج2 ،ص438)
در این روایت نیز موعود بشریّت جزء اهل بیت معرّفی شده است.
5ـ « عن أبى سعید الخدرى قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه (و آله) و سلم: لا تقوم الساعة حتى تملأ الأرض ظلما و جورا و عدوانا ثم یخرج من أهل بیتى من یملأها قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و عدوانا، قال: هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ــــــــ «ابو سعید خدرى» از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت مى کند که قیامت برپا نمى شود مگر زمانیکه روى زمین لبریز از ظلم و جور و عداوت و دشمنى شود، آنگاه شخصى از خاندان من قیام مى کند که روى زمین را لبریز از عدل و داد مى سازد، در حالیکه پر از ظلم و عداوت شده است. » «حاکم نیشابوری» گوید: این حدیث طبق نظر «مسلم» و «بخارى» صحیح است. » (مستدرک الصحیحین ، حاکم نیشابوری ، ج4 ،ص 557 ـــ مسند أحمد بن حنبل ، ج 3 ، ص 36)
6ـ قال رسول الله (ص) : « کیف أنت یا عوف إذا افترقت الأمة على ثلاث و سبعین فرقة واحدة منها فى الجنة و سائرهن فى النار ؟ قلت متی ذلک یا رسول الله ؟ قال اذا کثرت الشرط و ملکت الاماء و قعدت الجُمَلا علی المنابر و اتخذ القرآن مزامیراً و زخرفت المساجد و رفعت المنابر و اتخد الفیء دولا و الزکاة مغرماً و الامانة مغنماً و تفقه فی الدین لغیر الله و اطاع الرّجل امرأته و عق امّه و اقصی ابه و لعن آخر هذه الامّة اولها و ساد القبیلة فاسقهم و کان زعیم القوم ارذلهم و اکرم الرّجل اتقاء شره ، فیومئذ یکون ذاک فیه. یفزع الناس یومئذ الی الشام و الی مدینة یقال له دمشق ، من خیر مدن الشام ؛ فتحصنهم من عدوهم ، قیل: و هل تفتح الشام؟ قال بلی وشیکاً ، تقع الفتن بعد فتحها ثم تجئ فتنة غبراء مظلمة ثم تتبع الفتن بعضها بعضا حتى یخرج رجل من أهل بیتى یقال له المهدى فان أدرکته فاتبعه و کن من المهتدین . ــــــــــ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خطاب به «عوف»، فرمود: اى عوف! چگونه خواهى بود زمانی که امّتم به هفتاد و سه فرقه تقسیم شوند ؛ که فقط یک فرقه از آنها بر حق و اهل بهشتند و مابقى ـ هفتاد و دو فرقه ی دیگر ـ بر باطل و اهل دوزخ اند؟ گفتم: کی چنین خواهد شد ای رسول خدا؟ فرمود: آنگاه که شرط بندی رایج شود ؛ و بردگان حاکم شوند ؛ و گردن کلفتها بر منبر (مسند قضاوت ) می نشینند ؛ و قرآن را تبدیل به موسیقی می کنند ؛ و مساجد طلاکاری می شوند ؛ و منبرها بلند ساخته می شوند ؛ و اموال عمومی را مال شخصی خود می کنند ؛ و زکات دادن را غرامت (پل زور) می شمارند ؛ و امانت را غنیمت بر می دارند ؛ و در دین ژرف نگری می شود ، امّا به خاطر خدا ؛ و مرد از زن خود اطاعت می کند ، عاقّ مادر خود می شود و پدر خود را می راند ؛ و آخر این امّت ، پیشگامان آن را لعن می کنند ؛ و فاسق قبیله بزرگ آن می گردد ؛ و پستترین قوم ، حاکم آنها می شود ؛ و بزرگوارترین مردان اهل طمع و حرص دانسته می شوند ؛ در چنین موقعی آن اتّفاق خواهد افتاد. در چنان روزی مردم به سوی شام و شهری به نام دمشق پناه می برند ، که از بهترین شهرهای شام است ؛ پس آن شهر آنها را از دشمنانشان پناه می دهد. گفته شد:آیا شام فتح می شود؟ فرمودند: بلی به زودی. بعد از فتح آن فتنه ها بلا می گیرد ؛ سپس فتنه ای سخت و تاریک می آید ؛ سپس فتنه ها پشت سر هم ظاهر می شوند تا اینکه مردی از اهل بیت من قیام می کند که او را مهدی گویند. پس اگر او را درک نمودی پیرویش کن تا از هدایت یافتگان باشی. » (مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج7 ، ص324 ــ کنز العمال ج 11 ص 183)
در این حدیث منقول از اهل سنّت ، افزون بر اینکه نام موعود آخر الزمان با عنوان مهدی برده شده ، و تصریح گردیده که او از اهل بیت (ع) می باشد ، بیان شده که مسلمین به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهند شد و تنها یک فرقه از آنها بر حقّ است ؛ که آنها در ارتباط با مهدی موعود هستند. افزون بر این مطالب ، اوضاع جهان در زمان ظهور مهدی موعود نیز بیان شده است. البته دقّت شود که این اوصاف ، اوّلاً مربوط به کلّ جهان آن روز می شود نه یک منطقه ی خاصّ. ثانیاً این اوصاف عمومیّت دارند نه کلّیّت ؛ یعنی اکثراً چنین خواهد بود نه همه جا و در مورد همه کس. عملاً نیز مشاهده می فرمایید که بسیاری از این علائم ، در دنیای امروز تحقّق یافته اند. مثلاً اکثر حاکمان دنیا ، جزء بدترین مردمان عصر می باشند ؛ یا اطاعت از زن در اکثر مردان دیده می شود ؛ یا اکثر قضات دنیا ، اهل عدالت نیستند ؛ یا قرآن کریم ، بیشتر به عنوان زینت مجالس و برای فخر فروشی خوانده می شود نه برای درس گرفتن از آن ؛ یا برخی به اصطلاح روشنفکران مسلمان امروزی ، پیشگامان اسلام و حتّی اهل بیت (ع) را متّهم به جهل و بی تمدّنی و امثال می کنند.
7ـ « عن أبى أیوب الأنصارى قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه (و آله) و سلم لفاطمة سلام اللّه علیها: نبینا خیر الأنبیاء و هو أبوک، و شهیدنا خیر الشهداء و هو عم أبیک حمزة، و منا من له جناحان یطیر بهما فى الجنة حیث شاء و هو ابن عم أبیک جعفر، و منا سبطا هذه الأمة الحسن و الحسین و هما ابناک، و منا المهدى ــــــ «ابو ایوب انصارى» روایت کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خطاب به فاطمه زهرا علیها السّلام، فرمود: پیغمبر ما، بهترین پیغمبران است و او پدر تو است و شهید ما، بهترین شهیدان است و او «حمزه»، عموى پدر تو است. و از ما خانواده بزرگوارى است که خداى تعالى دو بال به او مرحمت فرموده است تا در بهشت به هر کجا که بخواهد پرواز نماید و او «جعفر»، پسر عموى تو است. و از خاندان ما دو سبط این امت حسن و حسین علیهما السّلام هستند که دو فرزند تو باشند و مهدى از خاندان ماست.» (مجمع الزوائد ، الیهثمی ، ج9 ، ص166 ــ المعجم الصغیر ، الطبرانی ، ج1،ص37)
8ـ « عن أم سلمة قالت: سمعت رسول اللّه صلّى اللّه علیه (و آله) و سلم یقول: المهدى من عترتى من ولد فاطمة ــــــ ام سلمه ـ همسر پیامبر ـ روایت مى کند که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم که مى فرمود: مهدى ، از عترت من و از فرزندان فاطمه است. »( میزان الاعتدال ، الذهبی ، ج2 ،ص87 ــ کنزل العمال ، متّقی هندی ، ج14 ، ص264)
9ـ باز فرمود: « إبشرى یا فاطمة فان المهدى منک ـــــــ مژده باد تو را، اى فاطمه! که مهدى، از وجود تو است. » (کنز العمال ، ج 12 ، ص 105)
10ـ « عن حذیفة إن النبى صلّى اللّه علیه (و آله) و سلم قال: لو لم یبق من الدنیا إلا یوم واحد لطول اللّه ذلک الیوم حتى یبعث رجلا من ولدى اسمه کاسمى، فقال سلمان: من أى ولدک یا رسول اللّه؟ قال: من ولدى هذا و ضرب بیده على الحسین علیه السلام. ـــــــ «حذیفه» روایت مى کند که رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله که فرمودند: اگر از عمر دنیا ، جز یک روز باقى نمانده باشد، خداى تعالى همان یک روز را آنقدر طولانى مى فرماید، تا مردى از فرزندانم را که هم اسم من است برانگیزد. «سلمان» پرسید: مهدى از کدامیک از فرزندان شماست؟ فرمود: از این فرزندم و دست مبارک را به شانه ی حسین علیه السلام نواخت.» (ذخائر العقبى ، احمد بن عبدالله الطبری ، ص 137)
11ـ « عن على بن الهلالى عن أبیه قال: دخلت على رسول اللّه صلّى اللّه علیه (و آله) و سلم فى الحالة التى قبض فیها فاذا فاطمة سلام اللّه علیها عند رأسه فبکت حتى ارتفع صوتها فرفع صلّى اللّه علیه (و آله) و سلم طرفه الیها (إلى أن قال) یا فاطمة و الذى بعثنى بالحق إن منهما یعنى من الحسن و الحسین علیهما السلام مهدى هذه الأمة إذا صارت الدنیا هرجا و مرجا و تظاهرت الفتن و تقطعت السبل و أغار بعضهم على بعض فلا کبیر یرحم صغیرا و لا صغیر یوقر کبیرا فیبعث اللّه عز و جل عند ذلک من یفتح حصون الضلالة و قلوبا غلفا یقوم بالدین فى آخر الزمان کما قمت به فى أول الزمان و یملأ الأرض عدلا کما ملئت جورا، قال: خرجه الحافظ أبو العلاء الهمذانى. ــــــــــ «على بن هلالى» از پدرش روایت مى کند، هنگامى که رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله آخرین روزهاى آخر عمر خود را سپرى مى کرد و سرانجام هم درگذشت ، حضور مبارکش شرفیاب شدم و این در حالى بود که فاطمه علیها السّلام در بالاى سر مبارک نشسته بود ، و از اینکه پدر ارجمندش در حال جان دادن بود بلند مى گریست، چنانکه صداى گریه اش به گوش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رسید. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سر برداشت و نگاهى به فاطمه علیها السّلام کرد (تا آنجا که فرمود) اى فاطمه! به خدایى که مرا به راستى فرستاده است، مهدى این امّت ، از نسل حسن و حسین علیهما السّلام است. و فرمود: زمانی که در دنیا هرج و مرج به وجود بیاید و آتشهاى فتنه گرى از هر سو زبانه بکشند و راهها بسته شوند و مردم علیه یکدیگر دست چپاول دراز کنند ، چندان که کوچک به بزرگ احترام نگذارد و بزرگ به کوچک رحم ننماید، در آن هنگام است که خداى عزّ و جلّ کسى را برمى گمارد که حصارهاى گمراهى را ویران کند و دلهاى تاریک از دشمنى خدا و رسول و اولیاى او را از آلودگى پاک کرده و روشن گرداند. آرى، او در آخر الزّمان پیکره ی دین را استوار مى دارد، همانطور که من در اوّل بعثت به پایدارى آن همّت گماشتم ؛ و زمین را پر از عدل و داد مى کند، همانگونه که پر از ظلم و جور شده است.» (ذخائر العقبى ، احمد بن عبدالله الطبری ، ص 137)
12ـ رسول خدا فرمود: « یلتفت المهدى علیه السلام و قد نزل عیسى بن مریم علیه السلام کأنما یقطر من شعره الماء فیقول المهدى علیه السلام: تقدم فصلّ بالناس، فیقول: إنما أقیمت الصلاة لک ، فیصلّى خلف رجل من ولدى ـــــــ هنگام ظهور حضرت مهدى (عج)، حضرت عیسى بن مریم علیهما السّلام، از آسمان فرود مى آید در حالیکه به نظر مى رسد از موهایش قطرات آب مى ریزد، سپس حضرت مهدی (عج) پیشنهاد مى کند که جلو بایستید تا مردم نماز خود را با اقتداى به شما به جاى آورند. حضرت عیسى علیه السلام مى فرماید: همانا نماز فقط برای تو برپا شده است. پس عیسى علیه السلام پشت سر مردى از فرزندان من نماز مى گزارد. » (الصواعق المحرقة ، ابن حجر عسقلانی ، ص 98)
13ـ رسول خدا فرمودند: « منا الذى یصلّى عیسى بن مریم خلفه ـــــــ از ماست کسى که عیسى بن مریم علیهما السّلام پشت سراو نماز مى خواند و به وى اقتدا مى کند. (کنز العمال ، ج14 ، ص 266)
14ـ « عن جابر بن عبد اللّه قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه (و آله) و سلم: یخرج الدجال فى خفقة من الدین و إدبار من العلم (إلى أن قال) فاذا هم بعیسى بن مریم فتقام الصلاة فیقال له: تقدم یا روح اللّه فیقول: لیتقدم إمامکم فلیصل بکم ــــــــ «جابر بن عبد الله» روایت مى کند که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: زمانیکه دین اسلام به حالت خفقان درآید و علم و دانش الهى بر مردم پشت کند، «دجّال» خروج مى کند (تا آنجا که مى گوید) عیسى علیه السلام نازل مى شود، در حالیکه صفهاى جماعت منعقد شده و مردم آماده ی برپایى نماز هستند، به آن حضرت مى گویند: یا روح الله! جلو بایستید تا در نماز به شما اقتدا کنیم. مى فرماید: امام شما باید جلو قرار بگیرد تا شما به او اقتدا کنید. » (مسند الإمام أحمد بن حنبل ، ج 3 ، ص 367)
اینها اندکی از فراوان احادیث اهل سنّت در باب مهدی موعود است که از رسول خدا نقل نموده اند ؛ که همگی ثابت می کنند: اوّلاً موعود آخر الزّمان مهدی است. ثانیاً مهدی از اولاد رسول خداست . ثالثاً عیسی مسیح نیز در زمان ظهور در رکاب آن حضرت و تابع ایشان خواهد بود. و به وضوح از این روایات پیداست که او امام امّت پیامبر است و اطاعتش واجب می باشد.
ــ احادیث دوازده خلیفه
احادیث فراوانی از اهل سنّت نقل شده که رسول خدا (ص) فرموده اند: تعداد جانشینان من دوازده نفر می باشند ؛ و تا کنون جز شیعه ی دوازده امامی نتوانسته است دوازده خلیفه برای رسول خدا بشمارد.
« عن جابر بن سمرة قال: سمعت النبى صلى اللّه علیه (و آله) و سلم یقول: یکون اثنا عشر أمیرا فقال کلمة لم أسمعها، فقال أبى: إنه قال: کلهم من قریش ـــــ «جابر بن سمره» روایت کرده است که از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شنیدم مى فرمود: دوازده تن امیر خواهند بود. به دنبال آن کلمه اى فرمود که آن را نشنیدم پدرم گفت: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: همگى آنان از قریش اند. » (صحیح بخاری ، ج8 ،ص127 )
این حدیث را دیگر بزرگان اهل سنّت همچون مسلم و ترمذی و احمد حنبل نیز با اندک تفاوتی در تعبیر آورده اند.
مسلم نقل کرده: « عن جابر بن سمرة قال: دخلت مع أبى على النبى صلى اللّه علیه (و آله) و سلم فسمعته یقول: إن هذا الأمر لا ینقضى حتى یمضى فیهم إثنا عشر خلیفة (قال) ثم تکلم بکلام خفى علیّ (قال) فقلت لأبى: ما قال؟ فقال: قال: کلهم من قریش. ـــــــ «جابر بن سمره» روایت کرده است که به اتفاق پدرم به حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شدم و از آن حضرت شنیدم که مى فرمود: این امر به پایان نمى رسد تا اینکه دوازده تن خلافت بیایند. پس از آن، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سخنى فرمود که من آن را نشنیدم و از پدرم پرسیدم که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چه سخنى فرمود؟ در پاسخ گفت: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود که همگى این دوازده خلیفه از قریش اند.» (صحیح مسلم ، ج6 ،ص3)
حال سوال ما از تمام فرقه های مسلمین این است که کدامتان توانسته اید دوازده خلیفه ی رسول خدا را بشمارید؟ بخصوص که طبق روایات رسول خدا ، آخرین خلیفه ی او مهدی موعود است. پس ای مسلمین ! مگر طبق روایات مورد قبول خودتان ، رسول خدا نفرمود که امّت من هفتاد و سه فرقه می شوند و تنها یکی از آنها بر حقّ است؟ حال آن یک فرقه کدام است؟ آیا همانی نیست که تابع دوازده خلیفه ی رسول خدا شده است؟!! پس شما ای اهل سنّت و ای شیعیان چهار امامی و هفت امامی و … ، اگر حقیقتاً تابع رسول خدا هستید ، پس بشمارید خلفای دوازده گانه ی او را ، آن گونه که خودش فرموده است ؛ و بخصوص چنان بشمارید که آخرینش مهدی موعود باشد. آیا فرقه ای جز شیعه ی دوازده امامی هست که توان چنین کاری را داشته باشد؟!! حال خود قضاوت کنید که فرقه ی برحقّ کدام است؟

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد