خانه » همه » مذهبی » رابطه اخلاق با دین-تقدم اخلاق یا دین

رابطه اخلاق با دین-تقدم اخلاق یا دین


رابطه اخلاق با دین-تقدم اخلاق یا دین

۱۳۹۶/۰۷/۲۳


۵۳۲ بازدید

تقدُّمِ اخلاق بر دین یا دین بر اخلاق؟ ✔️ ابوالقاسم فنایی:???? ۱⃣ کار اصلی و اساسی مجتهد این است که حقیقت قدسی و متعالی دین را از قفسِ تنگِ فرهنگِ مخاطبانِ نخستینِ دین برهاند… اول باید متون دینی را ترجمه فرهنگی کرد و آن را از عناصر فرهنگ عصر نزول که از بیرون بر آن تحمیل شده، پیراست و برداشت خود از دین را با عقل و عقلانیت و اخلاقِ نوین موزون و هماهنگ کرد و سپس به استنباط حکم مسایل جدید دست یازید. (ص۴۶۱) ۲⃣ در اجتهاد قانون محور شخص می‌کوشد به صدر اسلام بازگردد و از سیرهٔ سلف صالح پیروی کند و جامعه‌ای بنا کند که احکام رایج در صدر اسلام در آن ساری و جاری است. اما در اجتهاد الگومحور شخص می‌کوشد پیامبر را به زمانه خود بیآورد و ببیند که اگر او اکنون و اینجا به پیامبری برانگیخته می‌شد چه می‌گفت، چه می‌کرد، چه گونه می‌زیست، با چه چیزهایی موافقت و با چه چیزهایی مخالفت می‌کرد و جنگ و صلح، حیات و ممات، طرز تفکر و معیشت و معاشرت، اقتصاد، سیاست و مدیریت او چه گونه بود. (ص۴۴۱) ۳⃣ وقتی کسی از موضع دین و به اسم دین به نقد تمدن جدید دست می‌یازد و اصل این تمدن یا مظاهر آن را نفی می‌کند، باید جواب روشنی برای این سوالات داشته باشد که آیا این خود دین است که تمدن جدید و مظاهر آن را نفی می‌کند، یا فرهنگ و تمدن قدیم است که در پوشش دین و در سایهٔ قرائتی از دین که با آن فرهنگ و تمدن عجین و سازگار و موزون شده، تمدن جدید و مظاهر آن را نفی می کند؟! (ص۵۰۸) ۴⃣ چگونه است که عقل، ناقص و اسیر هوا و هوسِ آدمیان وقتی می‌خواهد حقِ اطاعت خداوند و وجوب پیروی از شریعت را اثبات کند، نه خطا می‌کند و نه تحت تاثیرِ هوا و هوس قرار می‌گیرد اما وقتی می خواهد حقوق بشر و اخلاق اجتماعیِ مبتنی بر این اخلاق را بشناسد، ممکن است خطا کند و اسیر هوا و هوس شود… چه گونه است که عقل مستقل از شرع نمی‌تواند سرشت بشر و حقوق بشر را بشناسد اما می تواند سرشت خداوند و حق خدا را بشناسد.(ص۵۷) ۵⃣ دین و آموزه‌های دینی نمی‌توانند هویت نظری انسان و مقتضیات این هویت را نادیده بگیرند؛ یا آن را تضعیف کنند و از میان بردارند و هویت دینی را به جای آن بنشانند، چون در این صورت انسانیت آدمی را از او ستانده. (ص۲۰۴) ۶⃣ به گمان ما آنچه مانع سرکشی آدمیان می‌شود، اعتقاد راسخ به تقدم اخلاق بر دین از یک سو و اعتقاد راسخ به تقدمِ عقل اخلاقی (عقل حق‌محور) بر عقل اقتصادی (عقل سودمحور یا مصلحت‌محور) از سوی دیگر است. (ص۲۴۱)با سلام به این شبهه مبنی بر ارجحیت اخلاق بر دین اشاره شده.یک پاسخ در گفتگوی آنلاین این بود که اخلاق جزیی از دین است پس ارجحیت جز بر کل غیر منطقیست. خواهش مندم در صورت خلل اساسی در متن بالا از نظر دینی آن خلل را بفرمایید.سپاس

باسلام و احترام حضورپرسشگرگرامی؛
اخلاق نیک از ضروریات زندگی بشر است. و بدون آن زندگی در اجتماع بشری، زجر آور خواهد شد. و چه بسا زندگی در اجتماع بدون آن غیر ممکن بشود و بی اخلاقی ها شیرازه اجتماع را از بین ببرد.
از این رو هیچ کس نمی تواند ضرورت آن را نفی کند و حتی کسانی که با دین سرستیز دارند، آن را لازم می شمارند. و شعار انسانیت سر می دهند.
***رابطه ی اخلاق و دین:
از جمله مباحث مشترک فلسفه ی اخلاق و فلسفه ی دین بررسی رابطه ی اخلاق و دین می باشد.
مشهور در میان ما این است که اعتقادات، اصول دین و احکام، فروع دین را تشکیل می دهد و بخش سوم دین را هم اخلاق می دانیم. همین تقسیم و نام گذاری موجب شده بسیاری تصور کنند اهمیت و اولویت این مسائل نیز به همین ترتیب است؛ این در حالی است که اساساً بسیاری از مشکلات فرهنگی و اجتماعی ما مسلمانان به برداشت های نادرست از موضوع رابطه دین و اخلاق باز می گردد که این بحث را نیز در بر می گیرد.
اشاره به یک دلیل عقلی برون دینی و انبوهی از دلایل نقلی درون دینی است. از جنبه برون دینی باید توجه داشت که اخلاق، مستقل و مقدم بر دین است و اگر چنین نباشد، هیچ دلیلی برای ضرورت پذیرش دین، پایبندی به اعتقادات صحیح و تبعیت از اولیای الهی نخواهیم داشت. اما از جنبه درون دینی کافی است مروری بر آیات قرآن و احادیث نورانی اهل بیت(ع) داشته باشیم تا دریابیم در این متون، اهمیت اخلاق به مراتب بیش از عقاید و مناسک دینی مورد تأکید قرار گرفته است.
دقت در احادیث مجموعه ارزشمند «کتاب ایمان و کفر» از گنجینه بی بدیل «اصول کافی» برای تصدیق این ادعا بسیار مفید است. به ویژه احادیث باب های ۴۹، ۱۱۵ و ۱۲۹ این کتاب که به صراحت، اخلاق نیکو را ریشه و مبنای ایمان و اخلاق زشت را اصل کفر معرفی می کند و بارها بر اهمیت بیشتر اخلاق بر مناسک دینی اصرار می ورزد؛ همچنین در سایر کتاب های حدیثی …
اخلاق در کنار ارتباط و تعاملی که با دین دارد، از ماهیتی مستقل نیز برخوردار است، به همین جهت صدور فعل اخلاقی از یک غیر متدین ممکن و بلکه واقع نیز میشود. حال سوال اینست که ارتباط اخلاق با دین از چه قرار است که صدور آن از متدین و غیر متدین ممکن است؟
بهترین پاسخ برای این سوال، تقدم اخلاق بر دین است که آن نیز با دو مبنا منتج خواهد بود:
1 – واقعی بودن اصول و ارزشهای اخلاقی: یعنی معتقد باشیم اصول اخلاقی فارغ از هر نوع فرهنگ و دینی و همچنین فارغ از خواستهای شخصی ما وجود دارند. مثلا ظلم در هرحال قبیح و بد است، حال چه فرهنگ ما نیز آنرا تایید کند یا نکند.
2- حسن و قبح عقلی: به این بیان که اولا امکان اتصاف افعال به حسن و قبح را ممکن بدانیم و ثانیا به حجیت عقل در تشخیص حسن و قبح افعال معتقد باشیم.
اکنون اگر این دو مبنا را پذیرفته باشیم باید به این نتیجه هم تن دهیم که: (پس اخلاق باید مقدم بر دین باشد.)
***این یک نتیجه ی منطقیست اما گاهی برخی سعی میکنند از آن استفاده ای غیر منطقی بکنند و آنرا بهانه ای قرار دهند تا آرام آرام با جایگزین کردن اخلاق به جای دین، عملا به کمرنگ و بیرنگ کردن نقش دین در جامعه منجر کنند. در حالی که این کار به لحاظ منطقی ممکن و صحیح نیست. زیرا اخلاق تنها به یک بخش از نیازهای جامعه پاسخگوست و در مورد نیازهای جهانشناختی و معرفت شناختی جامعه منطقا باید ساکت باشد چون اساسا نمیتواند حوزه ی تخصصی ان محسوب شود.
این دقیقا همان چیزیست که حاکمیت دین را نسبت به اخلاق اثبات می کند. زیرا دین مجموعه ای مرکب از جهانبینی و ایدئولوژی و اخلاقیات است. بنابراین طبیعیست که گستردگی و کارکردش از اخلاق (تنها) بیشتر باشد.
و این یعنی دین تمام ابزار لازم برای سعادتمندی و فضیلتمندی انسان را در اختیار دارد. در واقع این دینست که در پازل سعادت و رستگاری انسانی، جایگاه اخلاق را تعریف، تعیین و تایید میکند.
البته فضیلت برای اخلاق ذاتیست اما این که اخلاق در کجای مسیر باشد به توسط دین و یا فلسفه ی اخلاق برخواهد آمد.
نتیجه اینکه:
***اخلاق بر دین تقدم منطقی دارد دقیقا به همان نحو که حاکمیت دین بر اخلاق نیز به صورت منطقی وجود دارد.
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا (۱۰۳) الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا (۱۰۴) أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا» کهف / ۱۰۵ ـ ۱۰۳
بگو آیا شما را آگاه کنم که چه کسانی بیش از همه زیانکارند! آنان که کوشش آنها در زندگی دنیا تباه شد، درحالی که فکر می‌کردند کار نیکو می‌کنند. آنان کسانی هستند که به آیات الهی و ملاقات پروردگار کفر ورزیدند و بدین خاطر اعمالشان ناچیز و فاقد ارزش شد و در روز قیامت برای آنان منزلت و ارزشی نخواهد بود.
از آیات فوق می‌توان نتیجه گرفت که هرگاه ایمان نباشد، باورها و فهم‌های اخلاقی، پنداری بیش نیستند و نمی‌توانند به نتایج ارزشی منتهی شوند.
*در این جا به چند نکته باید توجه کرد:
۱- باید توجه کنیم که دینداری، با اخلاق نیک تقابل ندارد. بلکه دین دار واقعی حتما دارای اخلاق نیک یا به تعبیری انسانیت است. و متون دینی به اندازه ای در این باره فراوان هستند، که همگان از آن باخبر هستند و از باب نمونه فقط چند مورد آن را ذکر می کنیم:
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: نخستین چیزی که روز قیامت در ترازوی اعمال بنده گذاشته می شود، حُسن خلق اوست.[۱]امام صادق علیه السلام: خوش خویى گناه را ذوب مى کند ، همچنان که آفتاب یخ را.[۲]بنابراین هیچ اشکالی وجود ندارد که کسی دین دار و دارای حسن خلق باشد. یعنی اخلاق با دین داری، تقابلی ندارد که بخواهیم فقط یکی را انتخاب کنیم.
۲- متخلق شدن به اخلاق نیک، مراتب و درجاتی دارد که عالی ترین مراتب آن فقط در دین محقق می شود. از همین رو پیامبر (ص) تکمیل مکارم اخلاق را غرض بعثت خویش شمرده اند.[۳] سخن از رابطه دین و اخلاق مجال گسترده ای می طلبد. اما باید اشاره کرد که دین حتی در تعریف بعضی از مفاهیم اخلاقی نقش آفرین است. بنابراین غیر ممکن است، بدون دین، اخلاق در حد عالی محقق شود.
۳- در صورت عدم ایمان به جهان آخرت و نتایج اعمال، نیک خلقی و حسن اخلاق، ضامن اجرایی چندانی نخواهد داشت. و جایگزین هایی که سعی کرده اند برای معاد بسازند، کارآیی چندانی ندارد. شهید مطهری یکی از این جایگزین ها و اشکال آن را این گونه بیان می کند: « اخلاق معنایش این است که من اینقدر بفهمم که نفع من در نفع دیگران است. من باید اینقدر شعور داشته باشم که در جامعه، نفع من در نفع همه انسانهاى دیگر است. مثال مى زند که اگر من گاو همسایه ام را بدزدم، همسایه هم مى آید گاو مرا مى دزدد. پس بهتر این است که من گاو او را ندزدم تا او هم گاو مرا ندزدد. این منطق براى منى که با همسایه، هم زور هستم یا کم زورتر از او هستم درست است. ولى اگر من در سطحى باشم که از هزار احتمال، نهصد و نود و نه احتمال این است که همسایه هیچ زورى ندارد [درست نیست.]»[۴]به هر حال جامعه غرب و تمدن جدید آن که کینه شدیدی از کلیسا داشت، به دلیل بی بدیل بودن آن، مجوز بقای حداقلی به کلیسا داده است. و غربیان فهمیده اند که هیچ چیز نمی تواند جای دین را پر کند.
۴- به فرض که بدون دین بتوانیم بهترین اخلاق ها را محقق کنیم. اما رفع این نیاز به معنای رفع تمام نیازهای ضروری ما نیست. اخلاق حسنه ای که فقط برای سامان دادن نظامات اجتماع دنیایی باشد، برای زندگی پس از مرگ ما کارآیی ای ندارد. و معقول نیست بشری که برای زندگی ۷۰ ساله خود تفکر و برنامه ریزی می کند، برای زندگی ابدی خود اقدامی نکند. و به دین پشت کند.
۵- کسی که واقعا دارای اخلاق نیک است و خود را در شعار دادن متوقف نکرده است، حتما دین دار است. چون یکی از ضروریات اخلاق تشکر در مقابل احسان دیگران است. چگونه کسی می تواند مدعی اخلاق نیک باشد، اما بر روی تمام احسان های الهی چشم ببندد و به شکر نعمت بخش روی نیاورد؟
به هر حال نباید فراموش کنیم که علیرغم سوء انتخاب بسیاری از جامعه بشری، هیچ کس بدکاری خود را با شعار بدکاری انجام نمی دهد. بلکه حتی کسانی که می خواهند عملی زشت را انجام دهند، سعی می کنند، توجیهاتی برای عمل خود بسازند و آن را معقول نشان دهند.
مثلا کسی که به جای تلاش و کوشش و بهره بردن از دسترنج خود به دزدی می پردازد، به نیاز خود و ظلم عده ای توسل می جوید تا دزدی خویش را عملی ناگزیر یا حق جلوه دهد.
بنابراین روشن است که چرا عده ای بی دینی خود را با شعار انسانیت رنگ و لعاب می زنند.
[۱]. قرب الإسناد : ٤٦/١٤٩.
[۲]. الکافی : ٢/١٠٠/٧.
[۳]. بحار الأنوار، ج ۶۷، ص۳۷۲- بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق .
[۴]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ج ۱۵ ص۱۰۵
موفق ومؤید باشید.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد