۱۳۹۶/۱۰/۲۶
–
۴۰۱۸ بازدید
کارشناسان گرامی
بنده در ارتباط با پاسخ قبلی شما در زمینه انسانیت اصلا قانع نشدم…
بسیاری از افراد صرفا با انسانیت و بدون تبعیت از دین روح بزرگی یافته اند…
خواهشمندم پیش از انحراف بنده پاسخ های منطقی و قانع کننده ارائه دهید…انسانیت خود به تنهایی خیلی زیباست و پاسخ گوی روح آدمی…
دوست گرامی. شما بشریت خوب را با انسانیت اشتباه فرض کرده اید. در میان حیوانات هم حیوانات اهلی و خوب و مهربان و با وفا هم داریم در روایت هست که سگ ده ویژگی خوب دارد. آیا وجود این مهربانی و وفا و مانند آن نشانه انسانیت است. معیار انسانیت این چیزها نیست. شما پاسخ قبلی را درست مطالعه نکرده اید. باید با دقت مطالعه کنید نه سرسری. آن پاسخ بسیار دقیق بود.
انسانیت بدون دین اصلا معنا ندارد. اصلا دین آمده تا انسان را انسان کند و به او انسانیت بدهد و هیچ عاملی مانند دین این کار را نمی تواند انجام دهد. دین به انسان آگاهی و آزادی می دهد و معیار انسانیت همین آگاهی و آزادی است که روی هم می شود اختیار. بدون دین انسان اسیر و بنده خیلی چیزها می شود و آزادی خود را از دست می دهد و دیگر به کسی که بنده نفس و شهوت و قدرت و ثروت است نمی شود انسان خطاب کرد. فقط بندگی خدا است که انسان را از بند بندگی همه خدایان دروغین آزاد می کند و علم دین هست که آگاهی می بخشد و انسان را به زندگی اختیاری می رساند و آموزش بندگی و پرستش خدا به عهده دین است.
درست مطالعه و دقت کنید مطلب را دریافت می کنید. در مورد معیار انسانیت در اینترنت هم جستجو و مطالعه کنید مطالب فراوانی هست و به نتیجه می رسید. البته بحث کمی فنی و پیچیده است اما روشن می شود.
رشد انسانیت هدف خودسازی
هدف خودسازی انسانی رشد و کمال انسانی است. یعنی موضوع خودسازی دقیقا انسانیت انسان است.
منظور ما از انسانیت همان حقیقت انسان است. به انسان که انسان گفته می شود به خاطر وجود انسانیت در او است.
انسانیت انسان به روح او است؛ یعنی انسانیت یک خاصیت روحی است و ربطی به بدن و زندگی طبیعی انسان ندارد.
شکی نیست که قرآن انسان را مرکّب از روح و بدن می داند و آیه «فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» «هنگامی که ساخت بدن او را به پایان رساندم و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم».
از این آیه و آیات دیگر استفاده میشود که حقیقت روح چیزی غیر از بدن است و تا آن نباشد انسان به وجود نمیآید. پس انسانیت انسان به روح او است و هر چیزی که کمال برای روح باشد، کمال انسانی محسوب می شود.
اکنون سوال در این است که این انسانیت چیست. معیار آن کدام است. چگونه می شود انسانیت را شناخت. در این زمینه مکاتب مختلف دیدگاه های مختلفی ارایه کرده اند که فعلا به آنها نمی پردازیم چون خیلی مفصل است خودتان در این زمینه تحقیق کنید بدست می آورید.
معیار انسانیت در مکتب توحیدی اسلام!
معیار انسانیت قوت مظهریت انسان نسبت به صفات و کمالات الهی است . به هر مقدار که انسان به خدا نزدیک می شود و مظهر صفات وکمالات الهی می گردد، انسان تر می گردد و بر دیگران برتری می یابد.
علامت وجود انسانیت و کمال در اشخاص انسانی وجود توانایی تاثیر گذاری مثبت انسانی در آنها است. هر کس به هر مقدار که بتواند در محیط اطراف خود تاثیر گذاری مثبت انسانی ایجاد کند انسان تر است.
تاثیر گذاری مثبت انسانی همان اقتدار ولایی در انسان است. پس می توان به وضوح اشاره کرد که مرتبه ولایی هر کسی دلالت بر مرتبه شکوفایی انسانیت و کمال در او دارد.
اولیای معصومین (ع) در راس قله و هرم انسانیت و توانایی و کمال انسانی هستند، چون نزدیک ترین انسان ها به خداوند می باشند و از قدرت تاثیر گذاری بی پایانی در عالم تکوین و تشریع برخورداراند.
راه رسیدن به انسانیت و کمال، توحید و خداپرستی است و خلافت الهی اوج قله انسانیت و کمال است.
بنابراین هم علم از عوامل موثر در انسانیت است هم قدرت هم اراده هم محبت و هم اخلاق و هم عقل و هم سایر صفات و کمالات الهی. همه این امور ارکانی هستند که در بروز انسانیت دخالت دارند.
به عبارت دیگر تمام منازل و مقاماتی که سالک در سلوک خود طی می کند و ویژگی هایی که در خود ایجاد می نماید و صفات و کمالاتی که در خود نهادینه می سازد همه در وصول به انسانیت وکمال موثر هستند.
انسان مظهر خدا است و وقتی به انسانیت می رسد که مظهر فعلی و ظرف ظهور اسماء و صفات حق تعالی گردد و عارف شود. لذا عارف همان انسان کامل است.
در اینجا بحث صفات امی اهمیت ویژه ای پیدا می کند. معیار انسان شدن انسان به ظهور این صفات در او است. به هر مقدار که انسان در صفات امی علم و قدرت و اراده و سمع و بصر به خدا نزدیک می شود و مظهر صفات وکمالات الهی می گردد، در انسانیت بر دیگران برتری می یابد.
دلیل این معیار کامل بودن مظهریت انسان نسبت به خداوند است. انسان مظهر کامل این صفات امی است و به هر مقدار که از طریق این صفات به خدا نزدیک می شود مظهریت اش نسبت به خدا کامل تر می شود و انسان تر می گردد.
البته در میان صفات امی خداوند صفت اختیار در مورد انسان اهمیت و ویژگی خاصی دارد. انسان به خصوص مظهر صفت اختیار است و این ویژگی او را بر تمام مخلوقات و مظاهر حتی ملائکه برتری می بخشد.
بنابراین هم علم از عوامل موثر در انسانیت است، هم قدرت هم اراده هم محبت هم اخلاق هم عقل و هم سایر صفات و کمالات الهی.
همه این امور ارکانی هستند که در بروز انسانیت دخالت دارند. به عبارت دیگر تمام منازل و مقاماتی که سالک در سلوک خود طی می کند و ویژگی هایی که در خود ایجاد می نماید و صفات و کمالاتی که در خود نهادینه می سازد همه در وصول به انسانیت وکمال موثر هستند.
انسان مظهر خدا است و وقتی به انسانیت می رسد که مظهر و ظرف ظهور اسماء و صفات حق تعالی گردد و عارف شود.
موفق باشید.
انسانیت بدون دین اصلا معنا ندارد. اصلا دین آمده تا انسان را انسان کند و به او انسانیت بدهد و هیچ عاملی مانند دین این کار را نمی تواند انجام دهد. دین به انسان آگاهی و آزادی می دهد و معیار انسانیت همین آگاهی و آزادی است که روی هم می شود اختیار. بدون دین انسان اسیر و بنده خیلی چیزها می شود و آزادی خود را از دست می دهد و دیگر به کسی که بنده نفس و شهوت و قدرت و ثروت است نمی شود انسان خطاب کرد. فقط بندگی خدا است که انسان را از بند بندگی همه خدایان دروغین آزاد می کند و علم دین هست که آگاهی می بخشد و انسان را به زندگی اختیاری می رساند و آموزش بندگی و پرستش خدا به عهده دین است.
درست مطالعه و دقت کنید مطلب را دریافت می کنید. در مورد معیار انسانیت در اینترنت هم جستجو و مطالعه کنید مطالب فراوانی هست و به نتیجه می رسید. البته بحث کمی فنی و پیچیده است اما روشن می شود.
رشد انسانیت هدف خودسازی
هدف خودسازی انسانی رشد و کمال انسانی است. یعنی موضوع خودسازی دقیقا انسانیت انسان است.
منظور ما از انسانیت همان حقیقت انسان است. به انسان که انسان گفته می شود به خاطر وجود انسانیت در او است.
انسانیت انسان به روح او است؛ یعنی انسانیت یک خاصیت روحی است و ربطی به بدن و زندگی طبیعی انسان ندارد.
شکی نیست که قرآن انسان را مرکّب از روح و بدن می داند و آیه «فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» «هنگامی که ساخت بدن او را به پایان رساندم و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم».
از این آیه و آیات دیگر استفاده میشود که حقیقت روح چیزی غیر از بدن است و تا آن نباشد انسان به وجود نمیآید. پس انسانیت انسان به روح او است و هر چیزی که کمال برای روح باشد، کمال انسانی محسوب می شود.
اکنون سوال در این است که این انسانیت چیست. معیار آن کدام است. چگونه می شود انسانیت را شناخت. در این زمینه مکاتب مختلف دیدگاه های مختلفی ارایه کرده اند که فعلا به آنها نمی پردازیم چون خیلی مفصل است خودتان در این زمینه تحقیق کنید بدست می آورید.
معیار انسانیت در مکتب توحیدی اسلام!
معیار انسانیت قوت مظهریت انسان نسبت به صفات و کمالات الهی است . به هر مقدار که انسان به خدا نزدیک می شود و مظهر صفات وکمالات الهی می گردد، انسان تر می گردد و بر دیگران برتری می یابد.
علامت وجود انسانیت و کمال در اشخاص انسانی وجود توانایی تاثیر گذاری مثبت انسانی در آنها است. هر کس به هر مقدار که بتواند در محیط اطراف خود تاثیر گذاری مثبت انسانی ایجاد کند انسان تر است.
تاثیر گذاری مثبت انسانی همان اقتدار ولایی در انسان است. پس می توان به وضوح اشاره کرد که مرتبه ولایی هر کسی دلالت بر مرتبه شکوفایی انسانیت و کمال در او دارد.
اولیای معصومین (ع) در راس قله و هرم انسانیت و توانایی و کمال انسانی هستند، چون نزدیک ترین انسان ها به خداوند می باشند و از قدرت تاثیر گذاری بی پایانی در عالم تکوین و تشریع برخورداراند.
راه رسیدن به انسانیت و کمال، توحید و خداپرستی است و خلافت الهی اوج قله انسانیت و کمال است.
بنابراین هم علم از عوامل موثر در انسانیت است هم قدرت هم اراده هم محبت و هم اخلاق و هم عقل و هم سایر صفات و کمالات الهی. همه این امور ارکانی هستند که در بروز انسانیت دخالت دارند.
به عبارت دیگر تمام منازل و مقاماتی که سالک در سلوک خود طی می کند و ویژگی هایی که در خود ایجاد می نماید و صفات و کمالاتی که در خود نهادینه می سازد همه در وصول به انسانیت وکمال موثر هستند.
انسان مظهر خدا است و وقتی به انسانیت می رسد که مظهر فعلی و ظرف ظهور اسماء و صفات حق تعالی گردد و عارف شود. لذا عارف همان انسان کامل است.
در اینجا بحث صفات امی اهمیت ویژه ای پیدا می کند. معیار انسان شدن انسان به ظهور این صفات در او است. به هر مقدار که انسان در صفات امی علم و قدرت و اراده و سمع و بصر به خدا نزدیک می شود و مظهر صفات وکمالات الهی می گردد، در انسانیت بر دیگران برتری می یابد.
دلیل این معیار کامل بودن مظهریت انسان نسبت به خداوند است. انسان مظهر کامل این صفات امی است و به هر مقدار که از طریق این صفات به خدا نزدیک می شود مظهریت اش نسبت به خدا کامل تر می شود و انسان تر می گردد.
البته در میان صفات امی خداوند صفت اختیار در مورد انسان اهمیت و ویژگی خاصی دارد. انسان به خصوص مظهر صفت اختیار است و این ویژگی او را بر تمام مخلوقات و مظاهر حتی ملائکه برتری می بخشد.
بنابراین هم علم از عوامل موثر در انسانیت است، هم قدرت هم اراده هم محبت هم اخلاق هم عقل و هم سایر صفات و کمالات الهی.
همه این امور ارکانی هستند که در بروز انسانیت دخالت دارند. به عبارت دیگر تمام منازل و مقاماتی که سالک در سلوک خود طی می کند و ویژگی هایی که در خود ایجاد می نماید و صفات و کمالاتی که در خود نهادینه می سازد همه در وصول به انسانیت وکمال موثر هستند.
انسان مظهر خدا است و وقتی به انسانیت می رسد که مظهر و ظرف ظهور اسماء و صفات حق تعالی گردد و عارف شود.
موفق باشید.