۱۳۹۷/۱۱/۰۱
–
۱۲۰۲ بازدید
سلام و سپاس از زحمات شما عزیزان
به حصر عقلی رابطه بین عدل و حکمت الهی از چند حال خارج نیست:۱.عدل مصداق حکمت است. ۲.حکمت مصداق عدل است. ۳.عدل و حکمت مفهوما مغایر و مصداقا یکی هستند. ۴.عکس صورت سوم ۵.متباین هستند.
اولا بفرمایید ایا این حصر صحیح و کامل است؟
ثانیا کدام صورتها تایید قرانی و روایی داشته یا طرفدارانی دارند؟
ثالثا نظر حق کدام است؟
لازم به ذکر است بنده توضیحات شما را در سایت درباره رابطه حکمت و عدل یا مقاله عدل و حکمت شیخ مفید خوانده ام اما تقاضا دارم به عین سوالی که پرسیدم جواب عنایت کنید.
از نظر لغوی حکمت به معنای منع و بازداشتن برای اصلاح است. به همین جهت افسار اسب را «حکمه» میگویند زیرا اسب را از سرکشی و تمرد باز میدارد و او را مطیع و رام میسازد. همچنین فرمانهای مولوی را از آن جهت «حکم» میگویند که مکلف را از انجام کارهای دلخواه خود باز میدارد و قاضی را «حاکم» نامیدهاند زیرا حکم او مانع ضایع شدن حق و تعدی به دیگری میشود و نیز تزلزل در نزاع را برطرف میکند. تصدیق علمی را نیز به اعتبار اینکه از عارض شدن شک و تردید بر ذهن مانع میشود «حکم» مینامند. شایان ذکر است که لازمه مصونیت مورد حکم از هرگونه امر منافی، استواری و استحکام آن است بنابراین کلمه «حکمت» ملازم با خللناپذیری، استواری و استحکام است خواه مربوط به علم باشد و خواه مربوط به عمل[1].
مفسران گفتهاند: حکیم کسى است که کارها را استوار و محکم کند. این کلمه مجموعا 97 بار در قرآن کریم به کار رفته است که فقط در پنج مورد صفت قرآن و در یک مورد صفت امر آمده، بقیه هم درباره حکیم بودن خداوند سبحان است[2]. حکیم به معناى متقن کار، و کسى است که هیچ عملى از وى از جهل و گزاف ناشى نمىشود، هر چه مىکند با علم مىکند، و مصالحى را در نظر مىگیرد[3]. حکیم کسى است که کار را جز به جهت مصلحت انجام نمىدهد، بلکه هر کارى صورت مىدهد به خاطر این است که داراى مصلحتى است که انجام دادنش را بر ندادنش ترجیح مىدهد[4]. اجتناب فاعل از انجام کارهای زشت و قبیح. این معنا، شامل عدل نیز می گردد؛ زیرا عدالت ورزی کاری شایسته و ظلم عملی فبیح است. بر این اساس می توان، صفت عدل را یکی از شاخه های صفت حکمت به شمار آورد.عدل و حکمت مفهوما مغایر و مصداقا یکی هستند. لذا حصری که بییان کردید درست نیست . زیرا مورد سوم با مورد دوم و اول در موضوعات مختلف قابل جمع است . یعنی میشود عدل مصداق حکمت باشد در عین حال اتحاد مصداقی و تغاییر مفهومی داشته باشند .
[1]. مقری فیومی، احمدبن علی، مصباح المنیر، قم، دارالهجره، 1414 ق، ذیل واژه حکم؛ راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم الدار الشامیة ، 1412 ق، ص 248.
[2]. قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، چاپ پنجم، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج 2، ص 164، ماده حکم.
[3]. طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1417، ج 19، ص 531.
[4]. همان، ج 14، ص 405.
مفسران گفتهاند: حکیم کسى است که کارها را استوار و محکم کند. این کلمه مجموعا 97 بار در قرآن کریم به کار رفته است که فقط در پنج مورد صفت قرآن و در یک مورد صفت امر آمده، بقیه هم درباره حکیم بودن خداوند سبحان است[2]. حکیم به معناى متقن کار، و کسى است که هیچ عملى از وى از جهل و گزاف ناشى نمىشود، هر چه مىکند با علم مىکند، و مصالحى را در نظر مىگیرد[3]. حکیم کسى است که کار را جز به جهت مصلحت انجام نمىدهد، بلکه هر کارى صورت مىدهد به خاطر این است که داراى مصلحتى است که انجام دادنش را بر ندادنش ترجیح مىدهد[4]. اجتناب فاعل از انجام کارهای زشت و قبیح. این معنا، شامل عدل نیز می گردد؛ زیرا عدالت ورزی کاری شایسته و ظلم عملی فبیح است. بر این اساس می توان، صفت عدل را یکی از شاخه های صفت حکمت به شمار آورد.عدل و حکمت مفهوما مغایر و مصداقا یکی هستند. لذا حصری که بییان کردید درست نیست . زیرا مورد سوم با مورد دوم و اول در موضوعات مختلف قابل جمع است . یعنی میشود عدل مصداق حکمت باشد در عین حال اتحاد مصداقی و تغاییر مفهومی داشته باشند .
[1]. مقری فیومی، احمدبن علی، مصباح المنیر، قم، دارالهجره، 1414 ق، ذیل واژه حکم؛ راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم الدار الشامیة ، 1412 ق، ص 248.
[2]. قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، چاپ پنجم، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج 2، ص 164، ماده حکم.
[3]. طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1417، ج 19، ص 531.
[4]. همان، ج 14، ص 405.