۱۳۹۷/۱۱/۰۲
–
۱۹۵۱ بازدید
چرا زندگی در این جهان همواره با درد و رنج و سختی و مشقت همراه هست به طوری که از ابتدای خلقت یکی از بزرگترین دلنگرانی ها و دغدقه های بشر ، درد و رنج و مبارزه با ان بوده است؟!
1-منظور از آفرینش انسان در رنج که در سوره مبارکه بلد به ان تصریح شده این است که جهان مادی به خاطر ساختار خاصی که داردٰٰٰ؛جهان تزاحم واصطکاک است واین از لوازم حتمی جهان مادی است.بنابر این رنج های ناشی ازجهان مادی اموری گریز ناپذیر اند.
2-در چنین جهانی نه لذت وخوشی خالص وجود دارد ونه درد ورنج خالص ؛بلکه خوشی ورنج آن در هم تنیده است.همچنین می توان گفت غلبه با خیر وخوشی است نه با درد ورنج.
3-توجه به آثار تربیتی وفلسفه درد و رنجها نگرش مارا به مشکلات وسختی ها تغییر می دهد؛ یکی از اموری که سبب تکمیل و تهذیب نفس و تصفیه اخلاق و تهییج قوا و نیروهای نهفته وجود انسان می شود و در حکم نیروی محرک دستگاه وجود انسان است شداید و سختیها و مصیبتهاست . شداید ، الطاف خداوند در آیات قرآن و روایات ، زیاد این مضمون به چشم می خورد که خداوند فلان پیغمبر یا فلان بنده صالح دیگری را در معرض بلاها و شداید قرار داد ، یا این مضمون که خداوند شداید و بلاها را مخصوصا متوجه کسانی می کند که مورد لطف و رحمت خاصه او هستند ، یا این مضمون که شداید و سختیها تحفه های الهی است . مثلا در حدیث است : « إن الله عز وجل لیتعاهد المؤمن بالبلاء کما یتعاهد الرجل أهله بالهدایة من الغیبة » (1) خداوند یاد می کند و مورد نوازش قرار می دهد بنده مؤمن را به وسیله فرستادن یک سختی و مشکل ، آن طور که یک مرد در وقتی که در مسافرت است با فرستادن یک هدیه خاندان خود را یاد می کند و مورد محبت و نوازش قرار می دهد . یا در حدیث وارد شده : « إن الله إذا أحب عبدا غته بالبلاء غتا » . خداوند وقتی که بنده ای را دوست بدارد او را در شداید غرق می کند . یا وارد شده که رسول اکرم حاضر نبود از غذای کسی تناول کند که هیچ وقت شدت و سختی و گرفتاری به سراغ او نیامده است ، این را علامت عدم قابلیت او و دور بودن او از خدا می دانست . این سؤال ابتدا به ذهن هر کسی می آید که چگونه لطف و محبت و رضایت خداوند از کسی اقتضا می کند که او را با شداید و مشکلات مواجه کند ؟ لازمه مهر و محبت ، فراهم کردن موجبات خوشی و آسایش است نه موجبات سختی و عدم آسایش . باز یک نوع تعبیر دیگری در زبان قرآن و سنت هست که سؤال دیگری پیش می آورد و آن تعبیر امتحان است : خداوند بندگان را به وسیله شداید و بلایا امتحان می کند ، یعنی چه ؟ مگر خداوند از باطن کار مردم بی خبر است که می خواهد با امتحان چیزی را بفهمد ؟ مگر نه این است که در خود قرآن مجید آمده که هیچ ذره ای و هیچ حرکتی و جنبشی ، بالاخره هیچ امر کوچک یا بزرگی در عالم هستی نیست مگر آنکه معلوم و مکشوف حق متعال است ؟ پس امتحان یعنی چه ؟ سازندگی شداید جواب هر دو سؤال آن وقت معلوم می شود که فلسفه بلایا و شداید و سختیها و اثر آنها در وجود آدمی معلوم شود ، معلوم شود که به حکم قانون و ناموس خلقت ، بسیاری از کمالات است که جز در مواجهه با سختیها و شداید ، جز در نتیجه تصادمها و اصطکاکهای سخت ، جز در میدان مبارزه و پنجه نرم کردن با حوادث ، جز در روبرو شدن با بلایا و مصائب حاصل نمی شود .
نه این است که اثر شداید و سختیها تنها ظاهر شدن و نمایان شدن گوهر واقعی است ، به این معنی که هر کس یک گوهر واقعی دارد که رویش پوشیده است ، مانند یک معدنی است در زیر خاک ، و اثر شداید فقط این است که آنچه در زیر خاک است نمایان می شود ، اثر دیگر ندارد .
نه ، این طور نیست ، بالاتر است . شداید و سختیها و ابتلائات اثر تکمیل کردن و تبدیل کردن و عوض کردن دارد ، کیمیاست ، فلزی را به فلز دیگر تبدیل می کند ، سازنده است ، از موجودی موجود دیگر می سازد ، از ضعیف قوی و از پست عالی و از خام پخته به وجود می آورد ، خاصیت تصفیه و تخلیص دارد ، کدورتها و زنگارها را می زداید ، خاصیت تهییج و تحریک دارد ، هوشیاری و حساسیت به وجود می آورد ، ضعف و سستی را از بین می برد . پس این گونه امور را نباید قهر و خشم شمرد ، لطف است در شکل قهر ، خیر است در صورت شر ، نعمت است در مظهر نقمت .ای جفای تو ز راحت خوب ترو انتقام تو زجان محبوب ترنار تو این است نورت چون بود ؟ماتم این تا خود که سورت چون بود ؟از حلاوتها که دارد جور توو زلطافت کس نیابد غور توعاشقم بر لطف و بر قهرش به جدای عجب من عاشق این هر دو ضد در این میان ، عنصرهای قابل حداکثر استفاده را از این لطفهای قهر نما و نعمتهای نقمت صورت می برند . این گونه اشخاص مایه دار نه تنها از شداید موجود بهره می برند یک نوع حالت ماجراجویی نسبت به شداید در آنها هست ، به استقبال شداید می روند ، برای خود شداید می آفرینند . مولوی برای عنصرهای قابل که از سختیها کمال می یابند و رشد می کنند و نیرومندتر می گردند مثلی می آورد ، می گوید :
هست حیوانی که نامش اسغر است
کو به زخم چوب زفت ولمتر (2) است
تا که چوبش می زنی به می شود
او ز زخم چوب فربه می شود
نفس مؤمن اسغری آمد یقین
کو بزخم رنج ، زفت است و سمین
زین سبب بر انبیا رنج و شکست
از همه خلق جهان افزون تر است
تا زجانها جانشان شد زفت تر
که ندیدند آن بلا قومی دگر
مثال دیگری ذکر می کند ، افراد سختی کشیده را تشبیه می کند به پوست دباغی شده ، می گوید :
پوست ازدارو بلاکش می شود
چون ادیم طایفی خوش می شود
گرنه تلخ و تیز مالیدی در او
گنده گشتی ناخوش و ناپاک بو
آدمی را نیز چون آن پوست دان
از رطوبتها شده زشت و گران
تلخ و تیز و مالش بسیارده
تا شود پاک و لطیف و با فره
ور نمی تانی رضاده ای عیار
که خدا رنجت دهد بی اختیار
که بلای دوست تطهیر شماست
علم او بالای تدبیر شماست
در ادامه اینکه : یک وقت چیزی را مورد امتحان قرار می دهند برای اینکه مجهولی را تبدیل به معلوم کنند . برای این کار شیی ء را به عنوان میزان و مقیاس به کار می برند ، مثل اینکه متاعی را در ترازو می گذارند تا بفهمند که وزن واقعی آن چقدر است . ترازو فقط وسیله توزین است ، اثرش فقط این است که وزن واقعی جسم را معلوم می کند . ترازو خود تأثیری در زیاد کردن یا کم کردن آن جسم ندارد . همچنین است سایر میزانها و مقیاسها : میزان الحراره اثرش این است که درجه گرمی هوا یا بدن انسان را معین می کند ، متر اثرش این است که کمیت یک طول را معین می کند ، علم منطق که علم میزان نامیده می شود اثرش این است که شکل استدلالها را اندازه گیری می کند و اگر احیانا خللی در شکل استدلال رخ داده باشد ، قواعد منطقی آن را معین می کند . امتحان اگر فقط به معنی به کار بردن میزان و مقیاس برای کشف مجهولی باشد البته درباره خداوند صحیح نیست . امتحان معنی دیگری هم دارد و آن از قوه به فعل آوردن و تکمیل است . خداوند که به وسیله بلایا و شداید امتحان می کند به معنی این است که به وسیله اینها هر کسی را به کمالی که لایق آن است می رساند . فلسفه شداید و بلایا فقط سنجش وزن و درجه و کمیت نیست زیاد کردن وزن و بالا بردن درجه و افزایش دادن به کمیت است . خداوند امتحان نمی کند که وزن واقعی و حد و درجه معنوی و اندازه شخصیت کسی معلوم شود ، امتحان می کند یعنی در معرض بلایا و شداید قرار می دهد که بر وزن واقعی و درجه معنوی و حد شخصیت آن بنده افزوده شود . امتحان نمی کند که بهشتی واقعی و جهنمی واقعی معلوم شود ، امتحان می کند و مشکلات و شداید به وجود می آورد که آنکه می خواهد به بهشت برود در خلال همین شداید خود را شایسته و لایق بهشت کند و آنکه لایق نیست سر جای خود بماند . علی علیه السلام در آن نامه ای که به والی بصره عثمان بن حنیف نوشته پس از آنکه او را نصیحت می کند که گرد تنعم نرود و از وظیفه خودش غفلت نکند ، وضع زندگی ساده و دور از تجمل و تنعم خودش را ذکر می کند که چگونه به نان جوی قناعت کرده است و خود را از هر نوع ناز پروردگی دور نگه داشته ، آنگاه می فرماید : شاید بعضی تعجب کنند که چطور علی با این خوراکها توانایی برابری و غلبه بر شجاعان را دارد ؟ قاعدتا باید این طرز زندگی او را ضعیف و ناتوان کرده باشد . خودش این طور جواب می دهد که اینها اشتباه می کنند ، زندگی سخت نیرو را نمی کاهد ، تنعم و ناز پروردگی است که موجب کاهش نیرو می گردد . می فرماید : « ألا وإن الشجره البریة أصلب عودا ، و الروائع الخضره أرق جلودا ، و النباتات البدویة أقوی وقودا » ( 3 ) . چوب درختهای صحرایی و جنگلی که نوازش باغبان را ندیده است محکم تر است ، اما درختهای سر سبز و شاداب که مرتب تحت رعایت باغبان و نوازش او میباشند نازک تر و کم طاقت تر از کار در می آید . گیاهان صحرایی و وحشی نسبت به گلهای خانگی ، هم قدرت اشتغال و افروزش بیشتری دارند و هم آتششان دیرتر خاموش می شود . مردان سرد و گرم چشیده و فراز و نشیب دیده و زحمت کشیده و با سختیها و شداید و مشکلات دست و پنجه نرم کرده نیز طاقت و قدرتشان از مردهای ناز پرورده بیشتر است . فرق است بین نیرویی که از داخل و باطن بجوشد با نیرویی که از خارج کمک بگیرد . عمده این است که استعدادها و نیروهای بی حد و حصر باطنی بشر بروز کند . علی می فرمود نگویید : « اللهم إنی أعوذ بک من الفتنة » ( خدایا ! به تو از فتنه ها و مایه گرفتاریها پناه می برم ) ، زیرا هیچ کس نیست که با گرفتاریها مواجه نباشد ، بگویید : « اللهم إنی أعوذ بک من مضلات الفتن » (4) ( خدایا ! از فتنه های گمراه کننده ، از جنبه های گمراه کننده فتنه ها ، به تو پناه می برم ) . ناز پروردگی به هر نسبت که مواجهه با شداید مربی و مکمل و صیقل ده و جلابخش و کیمیا اثر است ، پرهیز کردن اثر مخالف دارد . لهذا دانشمندان گفته اند بزرگترین دشمنیهایی که درباره اطفال و کودکان می شود همانهاست که پدران و مادران نادان به عنوان محبت و از روی کمال علاقه انجام می دهند ، یعنی نوازشهای بی حساب ، مانع شدن از برخورد با سختی ، ناز پرورده کردن آنها . اینهاست که طفل را بیچاره و ناتوان بار می آورد ، او را در صحنه زندگی خلع سلاح می کند ، کاری می کند که کوچکترین ناملایمی آنها را از پا در آورد و کمترین تغییر وضعی سبب نابودی آنها گردد . او را مثل کسی بار می آورند که هرگز در همه عمر به داخل آب نرفته و شناوری نکرده و نیاموخته است و یکمرتبه مواجه شود با دریا و بخواهد در آن شناوری کند . کسی که شناوری هیچ نمی داند اولین باری که به آب بیفتد غرق می شود . شناوری هم چیزی نیست که با غیر عمل ، با درس و کتاب و گوشه اطاق بتوان یاد گرفت ، هنر است ، فن عملی است ، باید رفت میان آب و در همانجا ضمن عمل و تلاش و زیر آب رفتن و بالا آمدن تدریجا آن را آموخت . در یکی از احادیثی که در ابتدای سخن خواندم این تعبیر بود « إن الله إذا أحب عبدا غته بالبلاء غتا » (5) غت به معنی غمس و فرو بردن در آب است ، یعنی خداوند وقتی که کسی را دوست بدارد او را در شداید فرو می برد ، به میان شداید می اندازد . چرا ؟ برای اینکه راه بیرون شدن از شداید ، راه شناوری در دریای گرفتاری را یاد بگیرد . جز این راهی نیست ، لطف و محبت خداست که با مواجه ساختن بنده با مشکلات ، وسیله آموختن فن شناوری در دریای حوادث و سالم بیرون آمدن از میان آنها را فراهم می کند . پس قطعا این علامت لطف و محبت است . درباره بعضی از پرندگان می نویسند وقتی که جوجه آنها پر در می آورد برای اینکه حیوان به جوجه خود فن پرواز را یاد بدهد او را با خود از آشیانه بیرون می آورد و در فضا بالا می برد و آنگاه او را رها می سازد . جوجه مدتی تلاش می کند و پرپر می زند تا خسته می شود . همینکه در اثر خستگی می خواهد به زمین بیفتد مادرش او را روی بال خود می گیرد و پس از لحظه ای دو مرتبه او را از اوج بلندی رها می کند . باز مدتی این حیوان تلاش می کند ، پایین و بالا می رود و خود را خسته می کند . همینکه کاملا خسته شد ما در دو مرتبه او را می گیرد و روی بال می نشاند و به همین ترتیب چند بار عمل می کند تا فرزندش عملا بر پرواز کردن مسلط گردد . این اصل طبیعی فطری باید در تربیت فرزند آدم مورد استفاده قرار بگیرد ، طفل از اول باید با کار و زحمت و سختی و شدت آشنا باشد . اما اشرف مخلوقات غالبا بر خلاف این عمل می کند ، طبقه متمکن به خیال اینکه کار فقط به خاطر فقر است از کار و زحمت پرهیز می کنند و فرزند خود را یک بیچاره مفلوک ضعیف بار می آورند . ژان ژاک روسو در کتاب امیل درباره این گونه تربیتها می گوید : اگر مردم تا آخر عمر در کشوری که متولد شده بودند می ماندند ، اگر تمام سال یک فصل بیش نداشت ، اگر افراد نمی توانستند هیچ وقت سرنوشت خود را تغییر دهند ، این گونه تربیتها از بعضی جهتها خوب بود ، اما اگر تغییر سریع اوضاع بشر را در نظر بگیریم باید اقرار کنیم که هیچ روشی بی معنی تر و غلط تر از این نیست که کودک را با این فرض پرورش دهیم که هرگز نباید از اطاق خارج شود و همیشه باید نوکر و کلفت دور او را بگیرند و اگر آن بدبخت فقط یک قدم بر روی زمین بگذارد و اگر یک پله پایین بیاید ، نیست خواهد شد . و هم او می گوید : اگر جسم زیاد در آسایش باشد ، روح فاسد می شود . کسی که درد و رنج را نشناسد ، نه لذت شفقت را می شناسد و نه حلاوت ترحم را . چنین کسی قلبش از هیچ چیز متأثر نخواهد شد و بدین سبب قابل معاشرت نبوده مانند دیوی خواهد بود در میان آدمیان .
پاورقی : 1- کافی ، ج 2 ، ص . 255 2- یعنی درشت تر و فربه تر . 3- نهج البلاغه ، نامه . 45 4- نهج البلاغه ، حکمت . 90 و فقره دوم نقل به معنی شده است . 5- کافی ، ج 2 ، ص . 253
2-در چنین جهانی نه لذت وخوشی خالص وجود دارد ونه درد ورنج خالص ؛بلکه خوشی ورنج آن در هم تنیده است.همچنین می توان گفت غلبه با خیر وخوشی است نه با درد ورنج.
3-توجه به آثار تربیتی وفلسفه درد و رنجها نگرش مارا به مشکلات وسختی ها تغییر می دهد؛ یکی از اموری که سبب تکمیل و تهذیب نفس و تصفیه اخلاق و تهییج قوا و نیروهای نهفته وجود انسان می شود و در حکم نیروی محرک دستگاه وجود انسان است شداید و سختیها و مصیبتهاست . شداید ، الطاف خداوند در آیات قرآن و روایات ، زیاد این مضمون به چشم می خورد که خداوند فلان پیغمبر یا فلان بنده صالح دیگری را در معرض بلاها و شداید قرار داد ، یا این مضمون که خداوند شداید و بلاها را مخصوصا متوجه کسانی می کند که مورد لطف و رحمت خاصه او هستند ، یا این مضمون که شداید و سختیها تحفه های الهی است . مثلا در حدیث است : « إن الله عز وجل لیتعاهد المؤمن بالبلاء کما یتعاهد الرجل أهله بالهدایة من الغیبة » (1) خداوند یاد می کند و مورد نوازش قرار می دهد بنده مؤمن را به وسیله فرستادن یک سختی و مشکل ، آن طور که یک مرد در وقتی که در مسافرت است با فرستادن یک هدیه خاندان خود را یاد می کند و مورد محبت و نوازش قرار می دهد . یا در حدیث وارد شده : « إن الله إذا أحب عبدا غته بالبلاء غتا » . خداوند وقتی که بنده ای را دوست بدارد او را در شداید غرق می کند . یا وارد شده که رسول اکرم حاضر نبود از غذای کسی تناول کند که هیچ وقت شدت و سختی و گرفتاری به سراغ او نیامده است ، این را علامت عدم قابلیت او و دور بودن او از خدا می دانست . این سؤال ابتدا به ذهن هر کسی می آید که چگونه لطف و محبت و رضایت خداوند از کسی اقتضا می کند که او را با شداید و مشکلات مواجه کند ؟ لازمه مهر و محبت ، فراهم کردن موجبات خوشی و آسایش است نه موجبات سختی و عدم آسایش . باز یک نوع تعبیر دیگری در زبان قرآن و سنت هست که سؤال دیگری پیش می آورد و آن تعبیر امتحان است : خداوند بندگان را به وسیله شداید و بلایا امتحان می کند ، یعنی چه ؟ مگر خداوند از باطن کار مردم بی خبر است که می خواهد با امتحان چیزی را بفهمد ؟ مگر نه این است که در خود قرآن مجید آمده که هیچ ذره ای و هیچ حرکتی و جنبشی ، بالاخره هیچ امر کوچک یا بزرگی در عالم هستی نیست مگر آنکه معلوم و مکشوف حق متعال است ؟ پس امتحان یعنی چه ؟ سازندگی شداید جواب هر دو سؤال آن وقت معلوم می شود که فلسفه بلایا و شداید و سختیها و اثر آنها در وجود آدمی معلوم شود ، معلوم شود که به حکم قانون و ناموس خلقت ، بسیاری از کمالات است که جز در مواجهه با سختیها و شداید ، جز در نتیجه تصادمها و اصطکاکهای سخت ، جز در میدان مبارزه و پنجه نرم کردن با حوادث ، جز در روبرو شدن با بلایا و مصائب حاصل نمی شود .
نه این است که اثر شداید و سختیها تنها ظاهر شدن و نمایان شدن گوهر واقعی است ، به این معنی که هر کس یک گوهر واقعی دارد که رویش پوشیده است ، مانند یک معدنی است در زیر خاک ، و اثر شداید فقط این است که آنچه در زیر خاک است نمایان می شود ، اثر دیگر ندارد .
نه ، این طور نیست ، بالاتر است . شداید و سختیها و ابتلائات اثر تکمیل کردن و تبدیل کردن و عوض کردن دارد ، کیمیاست ، فلزی را به فلز دیگر تبدیل می کند ، سازنده است ، از موجودی موجود دیگر می سازد ، از ضعیف قوی و از پست عالی و از خام پخته به وجود می آورد ، خاصیت تصفیه و تخلیص دارد ، کدورتها و زنگارها را می زداید ، خاصیت تهییج و تحریک دارد ، هوشیاری و حساسیت به وجود می آورد ، ضعف و سستی را از بین می برد . پس این گونه امور را نباید قهر و خشم شمرد ، لطف است در شکل قهر ، خیر است در صورت شر ، نعمت است در مظهر نقمت .ای جفای تو ز راحت خوب ترو انتقام تو زجان محبوب ترنار تو این است نورت چون بود ؟ماتم این تا خود که سورت چون بود ؟از حلاوتها که دارد جور توو زلطافت کس نیابد غور توعاشقم بر لطف و بر قهرش به جدای عجب من عاشق این هر دو ضد در این میان ، عنصرهای قابل حداکثر استفاده را از این لطفهای قهر نما و نعمتهای نقمت صورت می برند . این گونه اشخاص مایه دار نه تنها از شداید موجود بهره می برند یک نوع حالت ماجراجویی نسبت به شداید در آنها هست ، به استقبال شداید می روند ، برای خود شداید می آفرینند . مولوی برای عنصرهای قابل که از سختیها کمال می یابند و رشد می کنند و نیرومندتر می گردند مثلی می آورد ، می گوید :
هست حیوانی که نامش اسغر است
کو به زخم چوب زفت ولمتر (2) است
تا که چوبش می زنی به می شود
او ز زخم چوب فربه می شود
نفس مؤمن اسغری آمد یقین
کو بزخم رنج ، زفت است و سمین
زین سبب بر انبیا رنج و شکست
از همه خلق جهان افزون تر است
تا زجانها جانشان شد زفت تر
که ندیدند آن بلا قومی دگر
مثال دیگری ذکر می کند ، افراد سختی کشیده را تشبیه می کند به پوست دباغی شده ، می گوید :
پوست ازدارو بلاکش می شود
چون ادیم طایفی خوش می شود
گرنه تلخ و تیز مالیدی در او
گنده گشتی ناخوش و ناپاک بو
آدمی را نیز چون آن پوست دان
از رطوبتها شده زشت و گران
تلخ و تیز و مالش بسیارده
تا شود پاک و لطیف و با فره
ور نمی تانی رضاده ای عیار
که خدا رنجت دهد بی اختیار
که بلای دوست تطهیر شماست
علم او بالای تدبیر شماست
در ادامه اینکه : یک وقت چیزی را مورد امتحان قرار می دهند برای اینکه مجهولی را تبدیل به معلوم کنند . برای این کار شیی ء را به عنوان میزان و مقیاس به کار می برند ، مثل اینکه متاعی را در ترازو می گذارند تا بفهمند که وزن واقعی آن چقدر است . ترازو فقط وسیله توزین است ، اثرش فقط این است که وزن واقعی جسم را معلوم می کند . ترازو خود تأثیری در زیاد کردن یا کم کردن آن جسم ندارد . همچنین است سایر میزانها و مقیاسها : میزان الحراره اثرش این است که درجه گرمی هوا یا بدن انسان را معین می کند ، متر اثرش این است که کمیت یک طول را معین می کند ، علم منطق که علم میزان نامیده می شود اثرش این است که شکل استدلالها را اندازه گیری می کند و اگر احیانا خللی در شکل استدلال رخ داده باشد ، قواعد منطقی آن را معین می کند . امتحان اگر فقط به معنی به کار بردن میزان و مقیاس برای کشف مجهولی باشد البته درباره خداوند صحیح نیست . امتحان معنی دیگری هم دارد و آن از قوه به فعل آوردن و تکمیل است . خداوند که به وسیله بلایا و شداید امتحان می کند به معنی این است که به وسیله اینها هر کسی را به کمالی که لایق آن است می رساند . فلسفه شداید و بلایا فقط سنجش وزن و درجه و کمیت نیست زیاد کردن وزن و بالا بردن درجه و افزایش دادن به کمیت است . خداوند امتحان نمی کند که وزن واقعی و حد و درجه معنوی و اندازه شخصیت کسی معلوم شود ، امتحان می کند یعنی در معرض بلایا و شداید قرار می دهد که بر وزن واقعی و درجه معنوی و حد شخصیت آن بنده افزوده شود . امتحان نمی کند که بهشتی واقعی و جهنمی واقعی معلوم شود ، امتحان می کند و مشکلات و شداید به وجود می آورد که آنکه می خواهد به بهشت برود در خلال همین شداید خود را شایسته و لایق بهشت کند و آنکه لایق نیست سر جای خود بماند . علی علیه السلام در آن نامه ای که به والی بصره عثمان بن حنیف نوشته پس از آنکه او را نصیحت می کند که گرد تنعم نرود و از وظیفه خودش غفلت نکند ، وضع زندگی ساده و دور از تجمل و تنعم خودش را ذکر می کند که چگونه به نان جوی قناعت کرده است و خود را از هر نوع ناز پروردگی دور نگه داشته ، آنگاه می فرماید : شاید بعضی تعجب کنند که چطور علی با این خوراکها توانایی برابری و غلبه بر شجاعان را دارد ؟ قاعدتا باید این طرز زندگی او را ضعیف و ناتوان کرده باشد . خودش این طور جواب می دهد که اینها اشتباه می کنند ، زندگی سخت نیرو را نمی کاهد ، تنعم و ناز پروردگی است که موجب کاهش نیرو می گردد . می فرماید : « ألا وإن الشجره البریة أصلب عودا ، و الروائع الخضره أرق جلودا ، و النباتات البدویة أقوی وقودا » ( 3 ) . چوب درختهای صحرایی و جنگلی که نوازش باغبان را ندیده است محکم تر است ، اما درختهای سر سبز و شاداب که مرتب تحت رعایت باغبان و نوازش او میباشند نازک تر و کم طاقت تر از کار در می آید . گیاهان صحرایی و وحشی نسبت به گلهای خانگی ، هم قدرت اشتغال و افروزش بیشتری دارند و هم آتششان دیرتر خاموش می شود . مردان سرد و گرم چشیده و فراز و نشیب دیده و زحمت کشیده و با سختیها و شداید و مشکلات دست و پنجه نرم کرده نیز طاقت و قدرتشان از مردهای ناز پرورده بیشتر است . فرق است بین نیرویی که از داخل و باطن بجوشد با نیرویی که از خارج کمک بگیرد . عمده این است که استعدادها و نیروهای بی حد و حصر باطنی بشر بروز کند . علی می فرمود نگویید : « اللهم إنی أعوذ بک من الفتنة » ( خدایا ! به تو از فتنه ها و مایه گرفتاریها پناه می برم ) ، زیرا هیچ کس نیست که با گرفتاریها مواجه نباشد ، بگویید : « اللهم إنی أعوذ بک من مضلات الفتن » (4) ( خدایا ! از فتنه های گمراه کننده ، از جنبه های گمراه کننده فتنه ها ، به تو پناه می برم ) . ناز پروردگی به هر نسبت که مواجهه با شداید مربی و مکمل و صیقل ده و جلابخش و کیمیا اثر است ، پرهیز کردن اثر مخالف دارد . لهذا دانشمندان گفته اند بزرگترین دشمنیهایی که درباره اطفال و کودکان می شود همانهاست که پدران و مادران نادان به عنوان محبت و از روی کمال علاقه انجام می دهند ، یعنی نوازشهای بی حساب ، مانع شدن از برخورد با سختی ، ناز پرورده کردن آنها . اینهاست که طفل را بیچاره و ناتوان بار می آورد ، او را در صحنه زندگی خلع سلاح می کند ، کاری می کند که کوچکترین ناملایمی آنها را از پا در آورد و کمترین تغییر وضعی سبب نابودی آنها گردد . او را مثل کسی بار می آورند که هرگز در همه عمر به داخل آب نرفته و شناوری نکرده و نیاموخته است و یکمرتبه مواجه شود با دریا و بخواهد در آن شناوری کند . کسی که شناوری هیچ نمی داند اولین باری که به آب بیفتد غرق می شود . شناوری هم چیزی نیست که با غیر عمل ، با درس و کتاب و گوشه اطاق بتوان یاد گرفت ، هنر است ، فن عملی است ، باید رفت میان آب و در همانجا ضمن عمل و تلاش و زیر آب رفتن و بالا آمدن تدریجا آن را آموخت . در یکی از احادیثی که در ابتدای سخن خواندم این تعبیر بود « إن الله إذا أحب عبدا غته بالبلاء غتا » (5) غت به معنی غمس و فرو بردن در آب است ، یعنی خداوند وقتی که کسی را دوست بدارد او را در شداید فرو می برد ، به میان شداید می اندازد . چرا ؟ برای اینکه راه بیرون شدن از شداید ، راه شناوری در دریای گرفتاری را یاد بگیرد . جز این راهی نیست ، لطف و محبت خداست که با مواجه ساختن بنده با مشکلات ، وسیله آموختن فن شناوری در دریای حوادث و سالم بیرون آمدن از میان آنها را فراهم می کند . پس قطعا این علامت لطف و محبت است . درباره بعضی از پرندگان می نویسند وقتی که جوجه آنها پر در می آورد برای اینکه حیوان به جوجه خود فن پرواز را یاد بدهد او را با خود از آشیانه بیرون می آورد و در فضا بالا می برد و آنگاه او را رها می سازد . جوجه مدتی تلاش می کند و پرپر می زند تا خسته می شود . همینکه در اثر خستگی می خواهد به زمین بیفتد مادرش او را روی بال خود می گیرد و پس از لحظه ای دو مرتبه او را از اوج بلندی رها می کند . باز مدتی این حیوان تلاش می کند ، پایین و بالا می رود و خود را خسته می کند . همینکه کاملا خسته شد ما در دو مرتبه او را می گیرد و روی بال می نشاند و به همین ترتیب چند بار عمل می کند تا فرزندش عملا بر پرواز کردن مسلط گردد . این اصل طبیعی فطری باید در تربیت فرزند آدم مورد استفاده قرار بگیرد ، طفل از اول باید با کار و زحمت و سختی و شدت آشنا باشد . اما اشرف مخلوقات غالبا بر خلاف این عمل می کند ، طبقه متمکن به خیال اینکه کار فقط به خاطر فقر است از کار و زحمت پرهیز می کنند و فرزند خود را یک بیچاره مفلوک ضعیف بار می آورند . ژان ژاک روسو در کتاب امیل درباره این گونه تربیتها می گوید : اگر مردم تا آخر عمر در کشوری که متولد شده بودند می ماندند ، اگر تمام سال یک فصل بیش نداشت ، اگر افراد نمی توانستند هیچ وقت سرنوشت خود را تغییر دهند ، این گونه تربیتها از بعضی جهتها خوب بود ، اما اگر تغییر سریع اوضاع بشر را در نظر بگیریم باید اقرار کنیم که هیچ روشی بی معنی تر و غلط تر از این نیست که کودک را با این فرض پرورش دهیم که هرگز نباید از اطاق خارج شود و همیشه باید نوکر و کلفت دور او را بگیرند و اگر آن بدبخت فقط یک قدم بر روی زمین بگذارد و اگر یک پله پایین بیاید ، نیست خواهد شد . و هم او می گوید : اگر جسم زیاد در آسایش باشد ، روح فاسد می شود . کسی که درد و رنج را نشناسد ، نه لذت شفقت را می شناسد و نه حلاوت ترحم را . چنین کسی قلبش از هیچ چیز متأثر نخواهد شد و بدین سبب قابل معاشرت نبوده مانند دیوی خواهد بود در میان آدمیان .
پاورقی : 1- کافی ، ج 2 ، ص . 255 2- یعنی درشت تر و فربه تر . 3- نهج البلاغه ، نامه . 45 4- نهج البلاغه ، حکمت . 90 و فقره دوم نقل به معنی شده است . 5- کافی ، ج 2 ، ص . 253