زبان ترکی و زبان اهل بهشت و اهل جهنم
۱۳۹۷/۰۹/۰۷
–
۱۰۲۸۴ بازدید
۱-از کدوم حدیث به این نتیجه رسیدین که زبان اهل جهنم ترکی است؟
۲- نظر اسلام درباره ی ترک ها چیست؟
۳- اون دسته ای که در اخرالزمان ظهور می کنه همین نژاد و قوم ترک است؟
– چنین روایتی را در منابع معتبر حدیثی نیافتیم .- به روایاتی در رابطه با زبان اهل بهشت و جهنم توجه کنید .شیخ صدوق از امیرالمومنین علیه السلام نقل می کند: سأله عن کلام أهل الجنة؟ فقال:کلام أهل الجنة بالعربیّة و سأله عن کلام أهل النار؟ فقال: بالمجوسیة.از حضرت علی (ع)در مورد زبان اهل بهشت سوال شد فرمود به عربی صحبت می کنند.ودر مورد زبان اهل جهنم سوال شد؟فرمود به زبان مجوس صحبت می کنند.(علل الشرایع ج2ص597، عیون أخبارالرضا، ج1 ص246، بحارالانوار ج8 ص286)همچنین مرحوم علامه مجلسی در ج11ص56 بحار حدیثی نقل کرده از یکی از ائمه و در آن زبان پیامبران را آورده است و در ضمن حدیث است که زبان اهل بهشت عربی است.
از سیوطی نیز نقل شده که: لسان یوم القیامة سریانیّة و من دخل الجنّة تکلم بالعربیّة، زبان روز قیامت سریانی است و هر کس که داخل بهشت شود به عربی صحبت می کند. (الدرالمنثور، ج4 ص70)
– افراد ناآگاه از مبانی دینی، تلاش کردهاند با برداشت نادرست از احادیث، به دین مبین اسلام اهانت کنند؛ از اینرو در ادامه به یکی از این احادیث اشاره میکنیم و آن را مورد تحلیل قرار میدهیم. یک روایت ضعیف و بی سند از امام رضا(علیهالسلام) نقل شده است که از ایشان سوال کردند زبان اهل بهشت چیست؟ و ایشان پاسخ دادند که عربی است و از زبان اهل جهنم پرسیدند، ایشان پاسخ دادند که اهل جهنم با زبان مجوس با یکدیگر سخن میگویند.[۱]
نکته اول: این حدیث از حیث سندی ضعیف است و مورد اعتنا نیست؛ زیرا تنها از یک مسیر نقل شده و در سلسله آن سند «ابو الحسن محمد بن عمرو بن علی بن عبد الله البصری» وجود دارد که مجهول الحال است.[۲] و در قسمت دیگری از سند «احمد بن جبله الواعظ» وجود دارد که هیچ کدام از رجالیون در مورد وی اظهار نظر نکرده است.
نکته دوم: زمانی که به آیات قرآن مراجعه میکنیم، به این نکته راه مییابیم که در آخرت زبان مشترکی وجود دارد که تمام کسانیکه در آخرت هستند با یکدیگر سخن میگویند، آنچنان که در برخی از آیات به سخن گفتن اعضای بدن اشاره شده است مانند سخن گفتن ملائکه جهنم با دوزخیان: « وَ سیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا قالُوا بَلى وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَهُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرین [زمر/۷۱] و [آن روز] آنان که به خدا کافر شدند، فوج فوج به جانب دوزخ رانده شوند و چون آنجا رسند، درهای جهنم را به رویشان بگشایند و خازنان دوزخ به آنها میگویند: مگر پیغمبران خدا برای هدایت شما نیامده و آیات الهی را برایتان تلاوت نکردند و شما را از ملاقات این روز سخت نترسانیدند؟! جواب دهند: بلی ولیکن افسوس که ما به کفر و عصیان خود را مستحق عذاب [کردیم] و وعدهی عذاب برای کافران محقق و حتمی گردید.»
حتی از سخن گفتن بهشتیان با اهل جهنم نیز سخن به میان آمده است مانند: «وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّهِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ [اعراف/۴۴] و بهشتیان، دوزخیان را آواز مى دهند که: «ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود درست یافتیم؛ آیا شما [نیز] آنچه را پروردگارتان وعده کرده بود راست و درست یافتید؟» مى گویند: آرى، آنگاه ندا کننده اى میان آنان صدا میزند: لعنت خدا بر ستمکاران باد.»
پس با توجه به این آیات می توان به این حقیقت راه یافت که در آخرت زبان مشترکی وجود دارد که تمام گروهها در قیامت با آن سخن میگویند و چنین نیست که اهل بهشت زبان خاصی داشته باشند و اهل جهنم زبان دیگری؛ چرا که آیه قرآن بیان میکند بین بهشتیان و جهنمیان مکالمه صورت میگیرد، پس هم اهل بهشت و هم اهل جهنم به یک زبان صحبت میکنند گر چه نتوانیم تشخیص دهیم که این زبان چیست.
در زمینه سخن گفتن در آخرت برخی از مفسران نظر خاصی دارند که میتواند برداشت جدیدی از این حدیث به ما بدهد که در ادامه به آن اشاره می کنیم.
علامه طباطبایی(رحمهاللهعلیه) در تفسیر المیزان بین زبان اهل دنیا و اهل آخرت تفاوت قائل میشود و اینگونه میفرمایند: «سخن گفتن در دنیا به این معناست که انسان تلاش میکند با صوت و الفاظ، مطلبی را که در وجودش پوشیده و مخفی است به مخاطبش بفهماند، ولی اینگونه سخن گفتن در آخرت معنا ندارد؛ زیرا آخرت روز آشکار شدن چیزهایی است که انسان مخفی کرده است، به همین خاطر در آیات قرآن در مورد روز قیامت اینگونه بیان شده است «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر [طارق/۹] روزى که نهفته ها در باطن انسان ظاهر مى شود.» و یا در آیه دیگری خداوند متعال اینگونه میفرماید: « فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ * *یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَ الْأَقْدامِ[الرحمن/۳۹-۴۱] در آن روز از گناه هیچ جن و انسى پرسیده نمیشود* * مجرمین از چهره هایشان شناخته مى شوند، و موى سر و پاهایشان را مى گیرند و در آتش مى افکنند.»[۲]
حال با توجه به بیان مرحوم علامه طباطبایی، حقیقت سخن گفتن در قیامت به معنای سخن گفتن با الفاظ برای بیان مافیالضمیر نیست، بلکه وجود خود افراد سخن ایشان است و در حقیقت حال و وضعیت افراد زبان و سخن ایشان است، اکنون با توجه به این مطلب، میتوان گفت بر فرض که روایت را بپذیریم باید کلام امام را اینگونه توجیه کرد: اگر در حدیث گفته شده است که بهشتیان با زبان عربی سخن میگویند: زبان عربی در لغت به معنای روشن و آشکار است[۳] و این به این معناست که بهشتیان بدون غل و غش و با وجود نورانی خویش که به خاطر ایمان الهی است با یکدیگر ارتباط دارند، آنچنان که خداوند متعال در قرآن ایمان به خویش را راهی برای نورانی شدن معرفی میکند و میفرماید: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور[بقره/۲۵۷] خدا یاور مؤمنان است و آنها را از تاریکى به روشنایى مىبرد.»
در ادامه حدیث اگر گفته شده که جهنمیها با زبان مجوس با یکدیگر سخن میگویند، مقصود از مجوس «غیر عرب» نیست؛ بلکه به معنی قوم آتش پرست است و در اینجا امام با یک استعاره تلاش کرده است به مخاطب بفهماند که اهل جهنم به خاطر وضعیتی که در جهنم دارند، با زبان آتش با یکدیگر سخن میگویند، آنچنان که در آیات قرآن به این حقیقت اشاره شده است که فرد جهنمی خودش آتش و هیزم جهنم است نه این که آتش به وی داده شود به عنوان نمونه خداوند متعال می فرماید: «اِنَّکُمْ وَ ماتَعْبُدون مِن دون اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّم[نساء/۹۸] یعنى شما و آنچه از غیر خدا پرستش مىکنید، هیزمِ دوزخ است» و یا در آیه دیگر صراحتاً میفرماید: «فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاس وَ الْحِجارَهُ [بقره/۲۴] بترسید از آتشی که هیزمش مردم و سنگهاست.»
آخرین نکته ای که لازم است به آن اشاره شود این است که نباید قوانین دنیا را با آخرت مقایسه کرد، زیرا همانگونه که در آیات آمده است روز قیامت روزی است که زمین و آسمان متحول میشوند و قوانین آنها نیز تغییر خواهد کرد. به همین خاطر است خداوند متعال در قرآن میفرماید: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ[ابراهیم/۴۸] در آن روز زمین به غیر زمین، و آسمانها(به آسمانى دیگرى) مبدل مى شود.» به همین خاطر اطلاعات ما نسبت به عالم آخرت بسیار کم است، زیرا که خداوند متعال در قرآن میفرماید: «عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فی ما لا تَعْلَمُون [واقعه/۶۱] تا گروهى را به جاى گروه دیگرى بیاوریم و شما را در جهانى که نمى دانید آفرینش تازه اى بخشیم.»[۴]
در نتیجه: بنا بر آیات قرآن، زبان مشترکی بین تمام موجودات در آخرت وجود دارد، گرچه ما به حقیقت آن زبان پی نبریم، و اگر شخصی این نکته را قبول کند که سخن گفتن در قیامت زبان حال است ــ بناء بر آنچه که علامه بیان کرد است ــ در این صورت این حدیث زبان حال گوینده خویش را بیان می کند. جام نیوز
– قیام ترک ها در عصر ظهور
از احادیث مربوط به ترکان، حدیثى است که مى گوید دوبار شورش مى کنند . اصل حدیث از ابن حماد به نقل از مکحول است که پیغمبر فرمود : ترکان دو بار شورش مى کنند : یک بار که آذربایجان را ویران مى کنند، بار دوم آن قدر پیش مى آیند که اسبان شان را کنار ساحل فرات مى بندند، اما پس از آن ترکى باقى نمى ماند . . . .
ارطاة نقل مى کند : سفیانى با ترکان مى جنگد و شکست شان به دست مهدى است . نخستین پرچمى که مهدى براى نبرد برمى افرازد، براى نبرد با ترک هاست . . . .
عبد الله بن عمرو نقل مى کند : یکى از ملاحم باقى مانده ، که نبرد با ترکان در جزیره است .
در اینجا منظور ما علاوه بر ترک هاى ترکیه به روس و دیگر ملل اروپاى شرقى هم ترک گفته مى شود ، چون از آنها هم به ملت هاى ترک تعبیر شده است . بنابر این در تمام احادیثى که نامى از ترک ها برده شده ، مى بایست به دنبال قرائنى گشت که معلوم شود مقصود ، ترکان ترکیه است یا ملل دیگر .
مهم ترین احادیث عبارت است از :
« قرقیسیا » در مرز سوریه ، عراق و ترکیه اتفاق مى افتد . علت جنگ ، پیدا شدن گنج در مسیر رود فرات یا در نزدیکى مسیر آن است . به نظر مى رسد که ترکان در این نبرد ، ترکان ترکیه اند، نه روس، گرچه روایات ابن حماد درباره قرقیسیا ضعیف است .
از دیگر احادیث، آتش آذربایجان است که نعمانى در الغیبه از ابو بصیر روایت کرده است که ابوعبدالله فرمود : پدرم به من فرمود : آتش آذربایجان حتماً رخ مى دهد و چیزى مانع آن نیست . وقتى رخ داد ، در خانه بمانید و هر جا ماندیم ، بمانید . وقتى قائم ما حرکت کرد ، به سویش بروید ، گرچه روى زمین بخزید . به خدا گویا مى بینم که بین رکن و مقام با مردم بیعت مى کند و قرآن جدیدى مى آورد که پذیرش آن بر عرب سخت است . واى بر طاغیان عرب ، از شرى که زمانش نزدیک شده است !
این حدیث گنگ و مجمل است و آتشى که گفته شده ، ممکن است حقیقى و شعله ور باشد، مانند آتش شرق حجاز که روایت مى گوید از مسافت دور دیده مى شود. این آتش نزدیک زمان ظهور امام(علیه السلام) است ، اما ممکن است مقصودش آتش مجازى باشد ، یعنى آتش جنگ و فتنه اى که در آذربایجان رخ مى دهد ، یا از آنجا آغاز مى شود .
امام صادق(علیه السلام) زمانش را مشخص نکرده و خبر را از پدرش ( امام باقر ) نقل مى کند . نزد مردم معروف بود که امام باقر(علیه السلام) رخدادهاى بسیارى را پیش بینى کرد که درست از آب درآمد ، از جمله سقوط دولت بنى امیه و برپایى دولت بنى عباس . شاید آتشى که امام در این روایت فرموده ، از رخدادهاى زمان ایشان و مربوط به قیام بر ضد بنى امیه باشد.
حدیث ملاحم سید بن طاووس مى گوید : در آخر الزمان ، فرورفتگى اى در بصره رخ مى دهد و آتشى دامنه دار در مشرق ظاهر مى شود که سه یا هفت روز در آسمان مى ماند . آتشى در آذربایجان پدیدار مى گردد که چیزى جلودارش نیست ، همچنین شام ویران مى شود . حدیث مرسل است و ظاهراً برگرفته از روایات ، بر حسب فهم راوى یا گوینده روایت .
از دیگر احادیث مربوط به ترکان ، حدیثى است که مى گوید دوبار شورش مى کنند .
اصل حدیث از ابن حماد به نقل از مکحول است که پیغمبر فرمود : ترکان دو بار شورش مى کنند : یک بار که آذربایجان را ویران مى کنند ; بار دوم آن قدر پیش مى آیند که اسبان شان را کنار ساحل فرات مى بندند ; اما پس از آن ترکى باقى نمى ماند . . . ارطاة نقل مى کند : سفیانى با ترکان مى جنگد و شکست شان به دست مهدى است . نخستین پرچمى که مهدى براى نبرد برمى افرازد ، براى نبرد با ترک هاست . . . عبد الله بن عمرو نقل مى کند : یکى از ملاحم باقى مانده ، که نبرد با ترکان در جزیره است .
ر.ک : ابن حماد 1/273 و 2/677 و 683 ، ابن طاووس /99 و 191 و 370 ، کنز العمال 11/275 و 276 .
ابن حماد چندین روایت مى آورد که همگى با جنگ مغولان در سرزمین هاى اسلامى همخوان است ، و ظهور امام مهدى را پس از آن مى داند ، همچنین روایت دیگرى درباره نبرد امام در قرقیسیا با سفیانى و نبرد با ترکان مى آورد ، اما بعید است از نشانه هاى ظهور باشد . در به نقل از ابن مسعود گفته شده است : وقتى ترکان و خزر به جزیره و آذربایجان بیایند و رومیان به « عمق » و اطراف آنجا بروند ، مردى از قبیله قیس از اهالى قنسرین با رومیان مى جنگد و سفیانى هم در عراق با اهالى شرق مى جنگد . هر ناحیه اى سرگرم نبرد با دشمن است . وقتى مهدى چهل روز بجنگد و کمکى به او نرسد ، با رومیان ، به شرطى که هیچ کدام به دیگرى خراجى نپردازد ، صلح مى کند . . . .
حذیفه مى گوید : وقتى پیشقراولان ترک را دیدید که به جزیره آمده اند ، با آنها بجنگید تا شکست شان بدهید، اینها با این کار ، حرمت آنجا را زیر پا گذاشته اند . این نبرد نشانه خروج غربیان و شکست پادشاهى آنان است .
از این گونه روایات زیاد وارد شده است .
اما شاید مهم ترین روایت ، روایت عمار یاسر است که مى گوید : دولت اهل بیتِ پیامبر نشانه هایى دارد . پس سرِ جاى خود بمانید (تا آن نشانه ها ظاهر شود ، از جمله : )آمدن ترکان که هم پیمان مردى ضعیف اند ، که دو سال پس از بیعت با وى ، بر کنار مى شود و ترکان بر ضد روم با هم پیمان مى شوند .
دیوار غرب مسجد دمشق فرو مى ریزد و سه نفر در شام خروج مى کنند و از همان منطقه و توسط افرادى ، حکومت شان از بین مى رود ، ترکان به جزیره مى آیند و رومیان به فلسطین و جنگجویى بر جنگجویى دیگر پیشى مى گیرد ، تا سپاهشان در قرقیسیا با هم برخورد کنند .
این روایت ، در هر منبعى آمده و غیر مرفوع(با ذکر تمامى راویان) است دعوت و دولت اهل بیت پیامبر ، در آخر الزمان است . پس بر جاى خود بمانید و دست نگه دارید تا امام تان را ببینید . وقتى ترکان با رومیان مخالفت کنند ، جنگ هاى روى زمین زیاد مى شود و منادى بر دیوار دمشق ندا مى دهد : واى از شرى که نزدیک شده است ، همچنین دیوار مسجد دمشق فرو مى ریزد . . . ) . اینها نشانه هاى ظهور امام زمان است ، چرا که رخدادهایى را ذکر مى کند که به هنگام خروج سفیانى روایت شده ، اما روایت مقطوع و بریده است .
روایت ابن حماد به نقل از ارطاة ضعیف تر است . او مى گوید : وقتى ترکان و رومیان جمع شوند ، روستایى در دمشق فرو برود و قسمتى از دیوار غربى مسجد دمشق فرو بریزد ، در شام سه پرچم برافراشته مى شود . . .
این روایت مى گوید : زمان گرد آمدن رومیان و ترکان ، نزدیک خروج سفیانى است اما این نص ، حدیث پیامبر و آل(علیهم السلام) نیست و سخن « ارطاة » است ، و ارزشى ندارد .
عبدالرزاق 11/380 روایت مشابهى به نقل از ابن مسعود را مى آورد و مى گوید : گویا مى بینم که ترکان سوار بر یابوهاى گوش بریده به سویتان مى آیند و مرکب هاى خود را کنار نهر فرات مى بندند .
ر.ک : طبرانى کبیر 9/192 ، حاکم 4/475 مانند روایت عبد الرزاق ، مجمع الزوائد 7/312 از طبرانى ، که به شرط شنیدن ابن سیرین از ابن مسعود ، روایت را صحیح مى داند .
اما حدیث ربطى به ظهور امام ندارد و مقطوع است .
ابن طاووس در ملاحم این نوع روایت را به نقل از فتن سلیلى آورده است که به او خبر دادند که على بن ابى طالب به ابن عباس فرمود : اى ابن عباس ! چیزهاى گوناگونى شنیده اى ، اما آنچه را که من مى گویم ، نقل کن . . . نخستین فتنه در سال 200 قمرى ، حکومت خردسالان است ، همچنین تجارت بسیار مى شود اما سود کمى به دست مى آید ، بعد مرگ عالمان و صالحان است ، بعد قحطى شدید ، سپس ستم و کشتار اهل بیتم با تشنگى در « زواء » و نیز جدایى و نفاق پادشاهان و شاه عجم .
وقتى ترکان بر شما چیره شدند ، به حوالى شهرها و سواحل دریاها بروید و بگریزید. در سال 253 یا 255 فتنه هایى در مناطق گوناگون رخ مى دهد . فتنه اى در مصر است . واى بر مصر ! دومین فتنه در کوفه است ، و سومى در بصره . ویرانى بصره به دست مردى است که به جنگ با بصره فرا مى خواند . رگ و ریشه اى ندارد ; مردم را به دو گروه تقسیم مى کند ، گروهى طرفدار وى و عده اى بر ضد او هستند . چند سال بر آنان حکومت مى کند ، بعد خلیفه اى حاکم شما مى شود که سختگیر و بداخلاق است . نامش در آسمان « قتّال » و در زمین « جبّار » است . خون هاى زیادى مى ریزد ; خون را با آب قاطى مى کند اما نمى تواند آن را بنوشد . اعراب بر آنها یورش مى آورند .
خلیفه در هجوم اعراب ، کشته مى شود و ستم و گناه بین مردم رواج مى یابد . پرچم هایى پى در پى به سویتان مى آیند ، گویا رشته اى پیوسته هستند که بریده شده ، به دنبال هم مى آیند .
وقتى خلیفه تان کشته شد ، منتظر خروج آل سفیان باشید که حکومتش به هنگام هلال ماه نو ، در مصر است ; در همان زمان ، کرانه و اطراف بصره و نیز بازار و مسجد بصره فرو مى روند ، بعد طوفان آب است . اگر کسى از کشتن با شمشیر نجات یابد ، از غرق شدن نجات نمى یابد ، مگر کسانى که حوالى بصره و از مرکز دور باشند .
سه خسوف و شش زلزله در مصر پدید مى آید و از آسمان سنگ خواهد بارید ; بعد فتنه اى در کوفه رخ مى دهد و سفیانى در شام ظهور مى کند ، وقتى سپاهش به کوفه برود ، منتظر بهترین فرد آل محمد(صلى الله علیه وآله) ، مهدى ، باشید که به کعبه آویخته است . زنده ها در زمان وى آرزو مى کنند که کاش مرده بودند . زمین را از عدل پُر مى کند ، چنان که از ستم آکنده شده بود .
راوى این روایت ، ناشناخته و مجهول است و متنش اشکال دارد . حدیث درست ، خبر مشهورى است که امیر مؤمنان(علیه السلام) در مورد جنگ ترکان مغولى در سرزمین هاى اسلامى بیان کرده است ; که حضرت در نهج البلاغه ، خطبه 128 آمده است :
« گویا آنها را مى بینم ; گروهى که چهره هایشان مانند سپر [پهن و گرد] چکش خورده است . لباس هاى ابریشم و دیبا مى پوشند و اسب هاى خوبى دارند . وقتى وارد آنجا شوند ، خونریزى زیادى مى شود ، بطورى که فرد زخم خورده ، روى کشته ها راه مى رود و شمار فراریان ، کمتر از اسیران است » .
یکى از یاران حضرت گفت : اى امیر مؤمنان ! مگر علم غیب مى دانى ؟! امام خندید و به آن مرد که از قبیله کلب بود فرمود : « اى برادر کلبى ! علم غیب نیست ، بلکه آن را از دارنده دانش ( رسول خدا ) یاد گرفته ام . علم غیب ، دانستنِ وقت قیامت است که خدا فرموده : « فقط خدا مى داند چه زمان ، قیامت است . اوست که باران مى فرستد ، نیز آنچه را در رَحِم مادران است مى داند . هیچ کس نمى داند فردا چه به دست مى آورد و هیچ کس نمى داند در چه سرزمینى مى میرد . خدا عالِم و آگاه است » ( لقمان /34 ) .
خدا مى داند که در رَحِم ، پسر است یا دختر ; زشت است یا زیبا ; بخشنده است یا بخیل; بدبخت است یا نیک بخت; مى داند که چه کسى هیزم دوزخ مى شود یا در بهشت، یار پیامبران است . این علم غیبى است که کسى جز خدا نمى داند اما بقیه ، دانشى است که خدا به پیامبر آموخته ، و او نیز به من یاد داده است و دعا کرده که سینه ام آن را حفظ کند و وجودم آن را نگه دارد .
در این خطبه ، حضرت خبر جنگ مغولان ترک در سرزمین هاى مسلمانان را مى دهد که مى توان آن را جزء نشانه هاى دور ظهور دانست .
حاکم در روایت مشابهى را آورده و آن را صحیح دانسته است و از قول بریده مى گوید که پیغمبر فرمود : قومى مى آیند که چشمان ریز دارند و صورت شان مانند سِپَر پهن است ; در صحراى عرب ، به مسلمانان مى رسند . گویا مى بینم که اسبان شان را به دیوار مسجد بسته اند. پرسیدند : اى رسول خدا ! آنها چه کسانى هستند ؟ فرمود : ترکان .
از دیگر احادیث مربوط به ترکان ، حدیث ابن مهزیار است که طولانى است ، و کمال الدین آن را آورده است ; و از دیدار وى با امام مهدى(علیه السلام) در زمان غیبت در مکانى نزدیک طائف سخن گفته است . امام ، علامات ظهور و مطالبى درباره ترک ها را به او فرموده است .
عبارت مربوط به ترکان در روایت کمال الدین چنین است که امام پرسید : اى ابن مهزیار ! برادرانت در عراق چگونه اند ؟ عرض کرد : زندگى سختى دارند و شمشیرهاى بنى شیصبان بر سر آنهاست . امام فرمود : خدا دشمنان را نابود کند ! به کجا مى روند ؟! گویا مى بینم که گروهى در شهرشان کشته مى شوند و اراده پروردگار شب و روز بر آنان چیره است . عرض کرد : یابن رسول الله ! این رخداد چه زمانى است ؟
فرمود : وقتى قومى که بهره اى از ایمان ندارند و خدا و رسول از آنها بیزار است ، مانع رسیدن شما به کعبه شوند . نشانه اش آن است که سه روز در آسمان سرخى اى ظاهر مى شود که ستون هایى همچون نقره دارد که از روشنى و نور مى درخشند . « سروشى » از ارمنستان و آذربایجان خروج مى کند و قصد مناطق پس از رى و کوه سیاه را دارد که جنب کوه سرخ و کنار کوه طالقان است .
بین او و « مروزى » نبرد صلیمانیه است ، که در آن جوانان پیر ، بزرگ سالان فرتوت و کشتگان نمودار مى شوند . در آن هنگام منتظر خروج او به سوى « زوراء » باشید . در آنجا نمى ماند و به « باهات » و سپس به « واسط » عراق مى رود یک سال یا کمتر در آنجا مى ماند ، سپس به کوفان مى رود ، در آنجا نبردى رخ مى دهد که دامنه اش از نجف تا حیره و غرى است . نبردى سخت که ذهن ها آن را به فراموشى مى سپارد . هلاک دو گروه در آن وقت است ، خدا بازماندگان را نابود مى کند .
آن گاه امام این آیه را تلاوت کرد : « زندگى دنیا مانند آبى است که از آسمان نازل کرده ایم ، که در پى آن ، گیاهان زمین که مردم و چارپایان از آن مى خورند مى روید ، تا زمانى که زمین ، زیبایى خود را یافته و آراسته مى گردد و اهل آن مطمئن مى شوند که مى توانند از آن بهره مند گردند ; اما ناگهان فرمان ما شب هنگام یا در روز براى نابودى آن فرا مى رسد و چنان آن را درو مى کنیم که گویى دیروز هرگز نبوده است !» ( یونس /24 ) .
نص روایت در الغیبه طوسى چنین است: امام از اهالى عراق پرسید ، عرض کردم : مولایم ! لباس خوارى بر تن دارند و در میان گروهى ذلیل زندگى مى کنند ! فرمود : یابن مهزیار ! همان طور که بر شما حاکم شدند ، بر آنان حکومت خواهید کرد و آن روز خوار خواهند شد ! عرض کردم : مولایم ! طول مى کشد تا به آرزویمان برسیم ؟
فرمود : یابْن مازیار ! پدرم ابو محمد با من عهد بست که نزدیک قومى نباشم که خدا بر آنها غضب کرده و لعن شان نموده است ، خوارى دنیا و آخرت براى آنان است و عذابى دردناک خواهند داشت . به من دستور داد در کوره راه هاى کوه و ویرانه شهرها زندگى کنم . به خدا که مولاى شما تقیه مى کند و تا روزى که خدا به من اذن خروج دهد و قیام کنم ، در تقیه به سر مى برم .
عرض کردم : مولایم ! چه زمان قیام مى کنید ؟ فرمود : وقتى مانع رسیدن شما به کعبه شوند ، و خورشید و ماه گرد هم آیند ، و کواکب و ستارگان پیرامون آن دو روان شوند . عرض کردم : چه زمان چنین رخ مى دهد ؟
فرمود : در سال فلان ، نیز وقتى دابة الأرض از بین صفا و مروه خارج شود ، عصاى موسى و انگشتر سلیمان را همراه دارد و مردم را به سوى محشر روانه مى کند.
روایت دلائل الامامه چنین است : سپس امام فرمود : یابن مهزیار ! به تو خبرى بدهم ؟ وقتى کودکان بر تحت حکومت بنشینند ، مغربى حرکت کند ، عمانى روانه شود و با سفیانى بیعت گردد ، به ولىّ خدا اجازه ظهور داده مى شود ; همراه سیصد و سیزده مرد از صفا و مروه بیرون مى آیم . به کوفه مى آیم و مسجد آنجا را خراب کرده ، مانند اولش آن را مى سازم و ساختمان هاى ستمگران را که آن حوالى است ، خراب مى کنم . همچنین همراه مردم حج مى گزارم و به یثرب مى آیم . . . آن روز فقط مؤمنى روى زمین زنده مى ماند که قلبش را براى ایمان پیراسته و خالص کرده باشد .
عرض کردم : مولایم ! بعد چه اتفاقى مى افتد ؟ فرمود : بازگشت و رجعت ; بعد این آیه را تلاوت کرد : « سپس شما را بر آنها چیره مى کنیم و به وسیله دارایى ها و فرزندانى کمک مى نماییم و نفرات شما را بیشتر از دشمن قرار مى دهیم » ( اسراء / 6 ) . ر.ک : مختصر البصائر /176 ، ایقاظ /286 ، تبصرة الولى /773 و 778 و 780 ، بحار 52/9 و 42 .
چند اشکال بر این روایت وارد است ، از جمله : متن و نصوص آن بسیار متفاوت است و همین اشکال براى عدم اعلام نظر درباره آن کافى است . همچنین در روایت کمال الدین ، از هلاک عباسیان ستمگر سؤال مى شود که به ظهور امام(علیه السلام) مربوط نمى شود . پاسخ آن هم در بردارنده رخدادهایى مربوط به عباسیان در عصر آنان است که ربطى به نشانه هاى ظهور ندارد .
قسمتى از روایت الغیبه طوسى مربوط به نشانه هاى ظهور است اما مجمل و نامشخص است . دابة الأرض ، از نشانه هاى قیامت است ، نه ظهور و ذکر آن در حدیث باعث تضعیف حدیث شده است .
در روایت دلائل الامامه نشانه هاى معروفى هست که در جاى دیگر نیز آمده است . قسمت مربوط به ترک ها هم این است : « فردى به نام « سروشى » از ارمنستان و آذربایجان خروج مى کند و قصد مناطق پس از رى و کوه سیاه را دارد که جنب کوه سرخ و کنار کوه طالقان است » .
روایت گزارش مى کند که سپاه از ارمنستان و باکو به سوى تهران و بغداد حرکت مى کند ، که حرکت طبیعى سپاهیان در آن زمان ، همین راه بوده است . اگر روایت صحیح باشد ، از رخدادى مربوط به آن زمان سخن مى گوید ; حال آنکه سند روایت هم ناقص است ، چون رواى جلیل القدر و مورد اطمینان از آل مهزیار ، على بن مهزیار است که پیش از غیبت درگذشته است ، پس روایت از یکى از فرزندان یا برادرزادگانش است که مورد اعتماد بودنش جاى بحث دارد .
آیة الله خویى در معجم رجال الحدیث مى گوید : تعجب است که برخى خیال مى کنند که او تا زمان غیبت نیز زندگى کرده است ، اینها على بن مهزیار ، که خدمت امام حجت مشرف شده را با على بن ابراهیم بن مهزیار اشتباه گرفته اند ، اما این پندار نادرست بوده و داستان تشرف على بن مهزیار خدمت امام(علیه السلام) ثابت نشده است و حتى اگر هم ثابت شده باشد ، راوى فرزند مهزیار است نه خود او . صدوق در المشیخه و نجاشى و شیخ در ذکر سند روایت ها تصریح کرده اند که راوى ابراهیم بن مهزیار ، برادر على بن مهزیار است .
از دیگر احادیث مربوط به ترک ها ، نبرد امام مهدى(علیه السلام) با ترکان است . در بشارة الاسلام به نقل از امام صادق آمده است : مهدى(علیه السلام) ، نخستین پرچم جنگ را به سوى ترکان روانه مى کند ، که آنان را شکست مى دهد و اموال و اسیرانشان را ، به چنگ مى آورند ، سپس امام به سوى شام مى رود و آنجا را فتح مى کند .
این روایت ، مُرسَل است و ابن حماد و دیگران به نقل از « ارطاة » آورده اند . اگر روایت صحیح باشد ، مقصود ترکان ترکیه هستند و بر اساس سیر منطقى پیشامدها ، مى بایست که ترکیه از کشورهاى آغازینى باشد که از ظهور تأثیر مى پذیرد و ساکنانش به حرکت مى آیند . امام پس از سر و سامان دادن به عراق ، بدان سو متوجه مى شود .
از دیگر احادیث ترکان ، روایات آمدن آنان به جزیره و کنار فرات است . نعمانى از امام صادق(علیه السلام) آورده است : امیر مؤمنان(علیه السلام) از رخدادهایى سخن گفت که پس از ایشان تا قیام قائم رخ مى دهد ، حسین پرسید : چه زمانى خدا زمین را از شر ستمگران پاک مى کند ؟ امیر مؤمنان فرمود : زمانى خداوند زمین را از وجود ستمگران پاک مى کند که بناحق خون ریزى شود .
سپس امام در حدیثى طولانى ، از بنى امیه و بنى عباس سخن گفت و بعد فرمود : فردى در خراسان قیام مى کند و بر کوفان و مُلتان چیره مى شود ، و از جزیره بنى کاوان هم ردّ مى شود ، همچنین فردى از ما در گیلان قیام مى کند و «آبر» و دیلمان به او لبیک مى گویند و پرچم هاى ترکان که در سرزمین هاى مختلف ، اینجا و آنجا پراکنده است ، براى کمک به فرزندانم مى آیند . آن زمان بصره ویران مى شود و امیر الأمراى مصر قیام مى کند .
سپس امام حکایتى طولانى فرمود و افزود : هزاران نفر آماده شده ، صف لشکریان آراسته مى شود ; یکى ، دیگرى را مى کشد که باعث قیام فردى مى شود ; شخص انقلابى شورش مى کند و کافر هلاک مى شود . آن گاه قائم ، که به او امید بسته اند ، و امامى ناشناخته است ، قیام مى کند . صاحب شرافت و فضیلت است . اى حسین ! وى از فرزندان توست ، بى مانند است . بین دو رکن یمانى و حجر الأسود ظهور مى کند و دو لباس کهنه به تن دارد . بر جن و انس ظاهر مى شود و خون بهاى کسى روى زمین پایمال نمى شود . خوشا به حال کسى که آن زمان را دریابد و شاهد روزهاى حضورش باشد .
مقصود از قیام کننده در خراسان ، ابو مسلم خراسانى یا سید خراسانى است که نزدیک زمان ظهور مهدى(علیه السلام) قیام مى کند . مُلْتان ، منطقه اى نزدیک غزنه است ( معجم البلدان 5/189 ) که الان جزء پاکستان است . جزیره بنى کاوان آنجا یافت نشده اما کاودان و کاوردان روستاهایى در مازندران نزدیک آمل هستند .
در صورت صحت سند این روایت ، قسمت مربوط به ترکان اینجاست که مى گوید : « پرچم هاى ترکان که در سرزمین هاى مختلف ، اینجا و آنجا پراکنده است ، براى یارى فرزندم مى آیند»; این دلالت دارد که گروه هایى از ترک ها براى کمک به امام(علیه السلام)آماده اند. شاید این جریان پس از سروش آسمانى و اعلام ظهور امام باشد ، والله العالم .
از سیوطی نیز نقل شده که: لسان یوم القیامة سریانیّة و من دخل الجنّة تکلم بالعربیّة، زبان روز قیامت سریانی است و هر کس که داخل بهشت شود به عربی صحبت می کند. (الدرالمنثور، ج4 ص70)
– افراد ناآگاه از مبانی دینی، تلاش کردهاند با برداشت نادرست از احادیث، به دین مبین اسلام اهانت کنند؛ از اینرو در ادامه به یکی از این احادیث اشاره میکنیم و آن را مورد تحلیل قرار میدهیم. یک روایت ضعیف و بی سند از امام رضا(علیهالسلام) نقل شده است که از ایشان سوال کردند زبان اهل بهشت چیست؟ و ایشان پاسخ دادند که عربی است و از زبان اهل جهنم پرسیدند، ایشان پاسخ دادند که اهل جهنم با زبان مجوس با یکدیگر سخن میگویند.[۱]
نکته اول: این حدیث از حیث سندی ضعیف است و مورد اعتنا نیست؛ زیرا تنها از یک مسیر نقل شده و در سلسله آن سند «ابو الحسن محمد بن عمرو بن علی بن عبد الله البصری» وجود دارد که مجهول الحال است.[۲] و در قسمت دیگری از سند «احمد بن جبله الواعظ» وجود دارد که هیچ کدام از رجالیون در مورد وی اظهار نظر نکرده است.
نکته دوم: زمانی که به آیات قرآن مراجعه میکنیم، به این نکته راه مییابیم که در آخرت زبان مشترکی وجود دارد که تمام کسانیکه در آخرت هستند با یکدیگر سخن میگویند، آنچنان که در برخی از آیات به سخن گفتن اعضای بدن اشاره شده است مانند سخن گفتن ملائکه جهنم با دوزخیان: « وَ سیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا قالُوا بَلى وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَهُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرین [زمر/۷۱] و [آن روز] آنان که به خدا کافر شدند، فوج فوج به جانب دوزخ رانده شوند و چون آنجا رسند، درهای جهنم را به رویشان بگشایند و خازنان دوزخ به آنها میگویند: مگر پیغمبران خدا برای هدایت شما نیامده و آیات الهی را برایتان تلاوت نکردند و شما را از ملاقات این روز سخت نترسانیدند؟! جواب دهند: بلی ولیکن افسوس که ما به کفر و عصیان خود را مستحق عذاب [کردیم] و وعدهی عذاب برای کافران محقق و حتمی گردید.»
حتی از سخن گفتن بهشتیان با اهل جهنم نیز سخن به میان آمده است مانند: «وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّهِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ [اعراف/۴۴] و بهشتیان، دوزخیان را آواز مى دهند که: «ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود درست یافتیم؛ آیا شما [نیز] آنچه را پروردگارتان وعده کرده بود راست و درست یافتید؟» مى گویند: آرى، آنگاه ندا کننده اى میان آنان صدا میزند: لعنت خدا بر ستمکاران باد.»
پس با توجه به این آیات می توان به این حقیقت راه یافت که در آخرت زبان مشترکی وجود دارد که تمام گروهها در قیامت با آن سخن میگویند و چنین نیست که اهل بهشت زبان خاصی داشته باشند و اهل جهنم زبان دیگری؛ چرا که آیه قرآن بیان میکند بین بهشتیان و جهنمیان مکالمه صورت میگیرد، پس هم اهل بهشت و هم اهل جهنم به یک زبان صحبت میکنند گر چه نتوانیم تشخیص دهیم که این زبان چیست.
در زمینه سخن گفتن در آخرت برخی از مفسران نظر خاصی دارند که میتواند برداشت جدیدی از این حدیث به ما بدهد که در ادامه به آن اشاره می کنیم.
علامه طباطبایی(رحمهاللهعلیه) در تفسیر المیزان بین زبان اهل دنیا و اهل آخرت تفاوت قائل میشود و اینگونه میفرمایند: «سخن گفتن در دنیا به این معناست که انسان تلاش میکند با صوت و الفاظ، مطلبی را که در وجودش پوشیده و مخفی است به مخاطبش بفهماند، ولی اینگونه سخن گفتن در آخرت معنا ندارد؛ زیرا آخرت روز آشکار شدن چیزهایی است که انسان مخفی کرده است، به همین خاطر در آیات قرآن در مورد روز قیامت اینگونه بیان شده است «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِر [طارق/۹] روزى که نهفته ها در باطن انسان ظاهر مى شود.» و یا در آیه دیگری خداوند متعال اینگونه میفرماید: « فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ * *یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصی وَ الْأَقْدامِ[الرحمن/۳۹-۴۱] در آن روز از گناه هیچ جن و انسى پرسیده نمیشود* * مجرمین از چهره هایشان شناخته مى شوند، و موى سر و پاهایشان را مى گیرند و در آتش مى افکنند.»[۲]
حال با توجه به بیان مرحوم علامه طباطبایی، حقیقت سخن گفتن در قیامت به معنای سخن گفتن با الفاظ برای بیان مافیالضمیر نیست، بلکه وجود خود افراد سخن ایشان است و در حقیقت حال و وضعیت افراد زبان و سخن ایشان است، اکنون با توجه به این مطلب، میتوان گفت بر فرض که روایت را بپذیریم باید کلام امام را اینگونه توجیه کرد: اگر در حدیث گفته شده است که بهشتیان با زبان عربی سخن میگویند: زبان عربی در لغت به معنای روشن و آشکار است[۳] و این به این معناست که بهشتیان بدون غل و غش و با وجود نورانی خویش که به خاطر ایمان الهی است با یکدیگر ارتباط دارند، آنچنان که خداوند متعال در قرآن ایمان به خویش را راهی برای نورانی شدن معرفی میکند و میفرماید: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور[بقره/۲۵۷] خدا یاور مؤمنان است و آنها را از تاریکى به روشنایى مىبرد.»
در ادامه حدیث اگر گفته شده که جهنمیها با زبان مجوس با یکدیگر سخن میگویند، مقصود از مجوس «غیر عرب» نیست؛ بلکه به معنی قوم آتش پرست است و در اینجا امام با یک استعاره تلاش کرده است به مخاطب بفهماند که اهل جهنم به خاطر وضعیتی که در جهنم دارند، با زبان آتش با یکدیگر سخن میگویند، آنچنان که در آیات قرآن به این حقیقت اشاره شده است که فرد جهنمی خودش آتش و هیزم جهنم است نه این که آتش به وی داده شود به عنوان نمونه خداوند متعال می فرماید: «اِنَّکُمْ وَ ماتَعْبُدون مِن دون اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّم[نساء/۹۸] یعنى شما و آنچه از غیر خدا پرستش مىکنید، هیزمِ دوزخ است» و یا در آیه دیگر صراحتاً میفرماید: «فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاس وَ الْحِجارَهُ [بقره/۲۴] بترسید از آتشی که هیزمش مردم و سنگهاست.»
آخرین نکته ای که لازم است به آن اشاره شود این است که نباید قوانین دنیا را با آخرت مقایسه کرد، زیرا همانگونه که در آیات آمده است روز قیامت روزی است که زمین و آسمان متحول میشوند و قوانین آنها نیز تغییر خواهد کرد. به همین خاطر است خداوند متعال در قرآن میفرماید: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ[ابراهیم/۴۸] در آن روز زمین به غیر زمین، و آسمانها(به آسمانى دیگرى) مبدل مى شود.» به همین خاطر اطلاعات ما نسبت به عالم آخرت بسیار کم است، زیرا که خداوند متعال در قرآن میفرماید: «عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فی ما لا تَعْلَمُون [واقعه/۶۱] تا گروهى را به جاى گروه دیگرى بیاوریم و شما را در جهانى که نمى دانید آفرینش تازه اى بخشیم.»[۴]
در نتیجه: بنا بر آیات قرآن، زبان مشترکی بین تمام موجودات در آخرت وجود دارد، گرچه ما به حقیقت آن زبان پی نبریم، و اگر شخصی این نکته را قبول کند که سخن گفتن در قیامت زبان حال است ــ بناء بر آنچه که علامه بیان کرد است ــ در این صورت این حدیث زبان حال گوینده خویش را بیان می کند. جام نیوز
– قیام ترک ها در عصر ظهور
از احادیث مربوط به ترکان، حدیثى است که مى گوید دوبار شورش مى کنند . اصل حدیث از ابن حماد به نقل از مکحول است که پیغمبر فرمود : ترکان دو بار شورش مى کنند : یک بار که آذربایجان را ویران مى کنند، بار دوم آن قدر پیش مى آیند که اسبان شان را کنار ساحل فرات مى بندند، اما پس از آن ترکى باقى نمى ماند . . . .
ارطاة نقل مى کند : سفیانى با ترکان مى جنگد و شکست شان به دست مهدى است . نخستین پرچمى که مهدى براى نبرد برمى افرازد، براى نبرد با ترک هاست . . . .
عبد الله بن عمرو نقل مى کند : یکى از ملاحم باقى مانده ، که نبرد با ترکان در جزیره است .
در اینجا منظور ما علاوه بر ترک هاى ترکیه به روس و دیگر ملل اروپاى شرقى هم ترک گفته مى شود ، چون از آنها هم به ملت هاى ترک تعبیر شده است . بنابر این در تمام احادیثى که نامى از ترک ها برده شده ، مى بایست به دنبال قرائنى گشت که معلوم شود مقصود ، ترکان ترکیه است یا ملل دیگر .
مهم ترین احادیث عبارت است از :
« قرقیسیا » در مرز سوریه ، عراق و ترکیه اتفاق مى افتد . علت جنگ ، پیدا شدن گنج در مسیر رود فرات یا در نزدیکى مسیر آن است . به نظر مى رسد که ترکان در این نبرد ، ترکان ترکیه اند، نه روس، گرچه روایات ابن حماد درباره قرقیسیا ضعیف است .
از دیگر احادیث، آتش آذربایجان است که نعمانى در الغیبه از ابو بصیر روایت کرده است که ابوعبدالله فرمود : پدرم به من فرمود : آتش آذربایجان حتماً رخ مى دهد و چیزى مانع آن نیست . وقتى رخ داد ، در خانه بمانید و هر جا ماندیم ، بمانید . وقتى قائم ما حرکت کرد ، به سویش بروید ، گرچه روى زمین بخزید . به خدا گویا مى بینم که بین رکن و مقام با مردم بیعت مى کند و قرآن جدیدى مى آورد که پذیرش آن بر عرب سخت است . واى بر طاغیان عرب ، از شرى که زمانش نزدیک شده است !
این حدیث گنگ و مجمل است و آتشى که گفته شده ، ممکن است حقیقى و شعله ور باشد، مانند آتش شرق حجاز که روایت مى گوید از مسافت دور دیده مى شود. این آتش نزدیک زمان ظهور امام(علیه السلام) است ، اما ممکن است مقصودش آتش مجازى باشد ، یعنى آتش جنگ و فتنه اى که در آذربایجان رخ مى دهد ، یا از آنجا آغاز مى شود .
امام صادق(علیه السلام) زمانش را مشخص نکرده و خبر را از پدرش ( امام باقر ) نقل مى کند . نزد مردم معروف بود که امام باقر(علیه السلام) رخدادهاى بسیارى را پیش بینى کرد که درست از آب درآمد ، از جمله سقوط دولت بنى امیه و برپایى دولت بنى عباس . شاید آتشى که امام در این روایت فرموده ، از رخدادهاى زمان ایشان و مربوط به قیام بر ضد بنى امیه باشد.
حدیث ملاحم سید بن طاووس مى گوید : در آخر الزمان ، فرورفتگى اى در بصره رخ مى دهد و آتشى دامنه دار در مشرق ظاهر مى شود که سه یا هفت روز در آسمان مى ماند . آتشى در آذربایجان پدیدار مى گردد که چیزى جلودارش نیست ، همچنین شام ویران مى شود . حدیث مرسل است و ظاهراً برگرفته از روایات ، بر حسب فهم راوى یا گوینده روایت .
از دیگر احادیث مربوط به ترکان ، حدیثى است که مى گوید دوبار شورش مى کنند .
اصل حدیث از ابن حماد به نقل از مکحول است که پیغمبر فرمود : ترکان دو بار شورش مى کنند : یک بار که آذربایجان را ویران مى کنند ; بار دوم آن قدر پیش مى آیند که اسبان شان را کنار ساحل فرات مى بندند ; اما پس از آن ترکى باقى نمى ماند . . . ارطاة نقل مى کند : سفیانى با ترکان مى جنگد و شکست شان به دست مهدى است . نخستین پرچمى که مهدى براى نبرد برمى افرازد ، براى نبرد با ترک هاست . . . عبد الله بن عمرو نقل مى کند : یکى از ملاحم باقى مانده ، که نبرد با ترکان در جزیره است .
ر.ک : ابن حماد 1/273 و 2/677 و 683 ، ابن طاووس /99 و 191 و 370 ، کنز العمال 11/275 و 276 .
ابن حماد چندین روایت مى آورد که همگى با جنگ مغولان در سرزمین هاى اسلامى همخوان است ، و ظهور امام مهدى را پس از آن مى داند ، همچنین روایت دیگرى درباره نبرد امام در قرقیسیا با سفیانى و نبرد با ترکان مى آورد ، اما بعید است از نشانه هاى ظهور باشد . در به نقل از ابن مسعود گفته شده است : وقتى ترکان و خزر به جزیره و آذربایجان بیایند و رومیان به « عمق » و اطراف آنجا بروند ، مردى از قبیله قیس از اهالى قنسرین با رومیان مى جنگد و سفیانى هم در عراق با اهالى شرق مى جنگد . هر ناحیه اى سرگرم نبرد با دشمن است . وقتى مهدى چهل روز بجنگد و کمکى به او نرسد ، با رومیان ، به شرطى که هیچ کدام به دیگرى خراجى نپردازد ، صلح مى کند . . . .
حذیفه مى گوید : وقتى پیشقراولان ترک را دیدید که به جزیره آمده اند ، با آنها بجنگید تا شکست شان بدهید، اینها با این کار ، حرمت آنجا را زیر پا گذاشته اند . این نبرد نشانه خروج غربیان و شکست پادشاهى آنان است .
از این گونه روایات زیاد وارد شده است .
اما شاید مهم ترین روایت ، روایت عمار یاسر است که مى گوید : دولت اهل بیتِ پیامبر نشانه هایى دارد . پس سرِ جاى خود بمانید (تا آن نشانه ها ظاهر شود ، از جمله : )آمدن ترکان که هم پیمان مردى ضعیف اند ، که دو سال پس از بیعت با وى ، بر کنار مى شود و ترکان بر ضد روم با هم پیمان مى شوند .
دیوار غرب مسجد دمشق فرو مى ریزد و سه نفر در شام خروج مى کنند و از همان منطقه و توسط افرادى ، حکومت شان از بین مى رود ، ترکان به جزیره مى آیند و رومیان به فلسطین و جنگجویى بر جنگجویى دیگر پیشى مى گیرد ، تا سپاهشان در قرقیسیا با هم برخورد کنند .
این روایت ، در هر منبعى آمده و غیر مرفوع(با ذکر تمامى راویان) است دعوت و دولت اهل بیت پیامبر ، در آخر الزمان است . پس بر جاى خود بمانید و دست نگه دارید تا امام تان را ببینید . وقتى ترکان با رومیان مخالفت کنند ، جنگ هاى روى زمین زیاد مى شود و منادى بر دیوار دمشق ندا مى دهد : واى از شرى که نزدیک شده است ، همچنین دیوار مسجد دمشق فرو مى ریزد . . . ) . اینها نشانه هاى ظهور امام زمان است ، چرا که رخدادهایى را ذکر مى کند که به هنگام خروج سفیانى روایت شده ، اما روایت مقطوع و بریده است .
روایت ابن حماد به نقل از ارطاة ضعیف تر است . او مى گوید : وقتى ترکان و رومیان جمع شوند ، روستایى در دمشق فرو برود و قسمتى از دیوار غربى مسجد دمشق فرو بریزد ، در شام سه پرچم برافراشته مى شود . . .
این روایت مى گوید : زمان گرد آمدن رومیان و ترکان ، نزدیک خروج سفیانى است اما این نص ، حدیث پیامبر و آل(علیهم السلام) نیست و سخن « ارطاة » است ، و ارزشى ندارد .
عبدالرزاق 11/380 روایت مشابهى به نقل از ابن مسعود را مى آورد و مى گوید : گویا مى بینم که ترکان سوار بر یابوهاى گوش بریده به سویتان مى آیند و مرکب هاى خود را کنار نهر فرات مى بندند .
ر.ک : طبرانى کبیر 9/192 ، حاکم 4/475 مانند روایت عبد الرزاق ، مجمع الزوائد 7/312 از طبرانى ، که به شرط شنیدن ابن سیرین از ابن مسعود ، روایت را صحیح مى داند .
اما حدیث ربطى به ظهور امام ندارد و مقطوع است .
ابن طاووس در ملاحم این نوع روایت را به نقل از فتن سلیلى آورده است که به او خبر دادند که على بن ابى طالب به ابن عباس فرمود : اى ابن عباس ! چیزهاى گوناگونى شنیده اى ، اما آنچه را که من مى گویم ، نقل کن . . . نخستین فتنه در سال 200 قمرى ، حکومت خردسالان است ، همچنین تجارت بسیار مى شود اما سود کمى به دست مى آید ، بعد مرگ عالمان و صالحان است ، بعد قحطى شدید ، سپس ستم و کشتار اهل بیتم با تشنگى در « زواء » و نیز جدایى و نفاق پادشاهان و شاه عجم .
وقتى ترکان بر شما چیره شدند ، به حوالى شهرها و سواحل دریاها بروید و بگریزید. در سال 253 یا 255 فتنه هایى در مناطق گوناگون رخ مى دهد . فتنه اى در مصر است . واى بر مصر ! دومین فتنه در کوفه است ، و سومى در بصره . ویرانى بصره به دست مردى است که به جنگ با بصره فرا مى خواند . رگ و ریشه اى ندارد ; مردم را به دو گروه تقسیم مى کند ، گروهى طرفدار وى و عده اى بر ضد او هستند . چند سال بر آنان حکومت مى کند ، بعد خلیفه اى حاکم شما مى شود که سختگیر و بداخلاق است . نامش در آسمان « قتّال » و در زمین « جبّار » است . خون هاى زیادى مى ریزد ; خون را با آب قاطى مى کند اما نمى تواند آن را بنوشد . اعراب بر آنها یورش مى آورند .
خلیفه در هجوم اعراب ، کشته مى شود و ستم و گناه بین مردم رواج مى یابد . پرچم هایى پى در پى به سویتان مى آیند ، گویا رشته اى پیوسته هستند که بریده شده ، به دنبال هم مى آیند .
وقتى خلیفه تان کشته شد ، منتظر خروج آل سفیان باشید که حکومتش به هنگام هلال ماه نو ، در مصر است ; در همان زمان ، کرانه و اطراف بصره و نیز بازار و مسجد بصره فرو مى روند ، بعد طوفان آب است . اگر کسى از کشتن با شمشیر نجات یابد ، از غرق شدن نجات نمى یابد ، مگر کسانى که حوالى بصره و از مرکز دور باشند .
سه خسوف و شش زلزله در مصر پدید مى آید و از آسمان سنگ خواهد بارید ; بعد فتنه اى در کوفه رخ مى دهد و سفیانى در شام ظهور مى کند ، وقتى سپاهش به کوفه برود ، منتظر بهترین فرد آل محمد(صلى الله علیه وآله) ، مهدى ، باشید که به کعبه آویخته است . زنده ها در زمان وى آرزو مى کنند که کاش مرده بودند . زمین را از عدل پُر مى کند ، چنان که از ستم آکنده شده بود .
راوى این روایت ، ناشناخته و مجهول است و متنش اشکال دارد . حدیث درست ، خبر مشهورى است که امیر مؤمنان(علیه السلام) در مورد جنگ ترکان مغولى در سرزمین هاى اسلامى بیان کرده است ; که حضرت در نهج البلاغه ، خطبه 128 آمده است :
« گویا آنها را مى بینم ; گروهى که چهره هایشان مانند سپر [پهن و گرد] چکش خورده است . لباس هاى ابریشم و دیبا مى پوشند و اسب هاى خوبى دارند . وقتى وارد آنجا شوند ، خونریزى زیادى مى شود ، بطورى که فرد زخم خورده ، روى کشته ها راه مى رود و شمار فراریان ، کمتر از اسیران است » .
یکى از یاران حضرت گفت : اى امیر مؤمنان ! مگر علم غیب مى دانى ؟! امام خندید و به آن مرد که از قبیله کلب بود فرمود : « اى برادر کلبى ! علم غیب نیست ، بلکه آن را از دارنده دانش ( رسول خدا ) یاد گرفته ام . علم غیب ، دانستنِ وقت قیامت است که خدا فرموده : « فقط خدا مى داند چه زمان ، قیامت است . اوست که باران مى فرستد ، نیز آنچه را در رَحِم مادران است مى داند . هیچ کس نمى داند فردا چه به دست مى آورد و هیچ کس نمى داند در چه سرزمینى مى میرد . خدا عالِم و آگاه است » ( لقمان /34 ) .
خدا مى داند که در رَحِم ، پسر است یا دختر ; زشت است یا زیبا ; بخشنده است یا بخیل; بدبخت است یا نیک بخت; مى داند که چه کسى هیزم دوزخ مى شود یا در بهشت، یار پیامبران است . این علم غیبى است که کسى جز خدا نمى داند اما بقیه ، دانشى است که خدا به پیامبر آموخته ، و او نیز به من یاد داده است و دعا کرده که سینه ام آن را حفظ کند و وجودم آن را نگه دارد .
در این خطبه ، حضرت خبر جنگ مغولان ترک در سرزمین هاى مسلمانان را مى دهد که مى توان آن را جزء نشانه هاى دور ظهور دانست .
حاکم در روایت مشابهى را آورده و آن را صحیح دانسته است و از قول بریده مى گوید که پیغمبر فرمود : قومى مى آیند که چشمان ریز دارند و صورت شان مانند سِپَر پهن است ; در صحراى عرب ، به مسلمانان مى رسند . گویا مى بینم که اسبان شان را به دیوار مسجد بسته اند. پرسیدند : اى رسول خدا ! آنها چه کسانى هستند ؟ فرمود : ترکان .
از دیگر احادیث مربوط به ترکان ، حدیث ابن مهزیار است که طولانى است ، و کمال الدین آن را آورده است ; و از دیدار وى با امام مهدى(علیه السلام) در زمان غیبت در مکانى نزدیک طائف سخن گفته است . امام ، علامات ظهور و مطالبى درباره ترک ها را به او فرموده است .
عبارت مربوط به ترکان در روایت کمال الدین چنین است که امام پرسید : اى ابن مهزیار ! برادرانت در عراق چگونه اند ؟ عرض کرد : زندگى سختى دارند و شمشیرهاى بنى شیصبان بر سر آنهاست . امام فرمود : خدا دشمنان را نابود کند ! به کجا مى روند ؟! گویا مى بینم که گروهى در شهرشان کشته مى شوند و اراده پروردگار شب و روز بر آنان چیره است . عرض کرد : یابن رسول الله ! این رخداد چه زمانى است ؟
فرمود : وقتى قومى که بهره اى از ایمان ندارند و خدا و رسول از آنها بیزار است ، مانع رسیدن شما به کعبه شوند . نشانه اش آن است که سه روز در آسمان سرخى اى ظاهر مى شود که ستون هایى همچون نقره دارد که از روشنى و نور مى درخشند . « سروشى » از ارمنستان و آذربایجان خروج مى کند و قصد مناطق پس از رى و کوه سیاه را دارد که جنب کوه سرخ و کنار کوه طالقان است .
بین او و « مروزى » نبرد صلیمانیه است ، که در آن جوانان پیر ، بزرگ سالان فرتوت و کشتگان نمودار مى شوند . در آن هنگام منتظر خروج او به سوى « زوراء » باشید . در آنجا نمى ماند و به « باهات » و سپس به « واسط » عراق مى رود یک سال یا کمتر در آنجا مى ماند ، سپس به کوفان مى رود ، در آنجا نبردى رخ مى دهد که دامنه اش از نجف تا حیره و غرى است . نبردى سخت که ذهن ها آن را به فراموشى مى سپارد . هلاک دو گروه در آن وقت است ، خدا بازماندگان را نابود مى کند .
آن گاه امام این آیه را تلاوت کرد : « زندگى دنیا مانند آبى است که از آسمان نازل کرده ایم ، که در پى آن ، گیاهان زمین که مردم و چارپایان از آن مى خورند مى روید ، تا زمانى که زمین ، زیبایى خود را یافته و آراسته مى گردد و اهل آن مطمئن مى شوند که مى توانند از آن بهره مند گردند ; اما ناگهان فرمان ما شب هنگام یا در روز براى نابودى آن فرا مى رسد و چنان آن را درو مى کنیم که گویى دیروز هرگز نبوده است !» ( یونس /24 ) .
نص روایت در الغیبه طوسى چنین است: امام از اهالى عراق پرسید ، عرض کردم : مولایم ! لباس خوارى بر تن دارند و در میان گروهى ذلیل زندگى مى کنند ! فرمود : یابن مهزیار ! همان طور که بر شما حاکم شدند ، بر آنان حکومت خواهید کرد و آن روز خوار خواهند شد ! عرض کردم : مولایم ! طول مى کشد تا به آرزویمان برسیم ؟
فرمود : یابْن مازیار ! پدرم ابو محمد با من عهد بست که نزدیک قومى نباشم که خدا بر آنها غضب کرده و لعن شان نموده است ، خوارى دنیا و آخرت براى آنان است و عذابى دردناک خواهند داشت . به من دستور داد در کوره راه هاى کوه و ویرانه شهرها زندگى کنم . به خدا که مولاى شما تقیه مى کند و تا روزى که خدا به من اذن خروج دهد و قیام کنم ، در تقیه به سر مى برم .
عرض کردم : مولایم ! چه زمان قیام مى کنید ؟ فرمود : وقتى مانع رسیدن شما به کعبه شوند ، و خورشید و ماه گرد هم آیند ، و کواکب و ستارگان پیرامون آن دو روان شوند . عرض کردم : چه زمان چنین رخ مى دهد ؟
فرمود : در سال فلان ، نیز وقتى دابة الأرض از بین صفا و مروه خارج شود ، عصاى موسى و انگشتر سلیمان را همراه دارد و مردم را به سوى محشر روانه مى کند.
روایت دلائل الامامه چنین است : سپس امام فرمود : یابن مهزیار ! به تو خبرى بدهم ؟ وقتى کودکان بر تحت حکومت بنشینند ، مغربى حرکت کند ، عمانى روانه شود و با سفیانى بیعت گردد ، به ولىّ خدا اجازه ظهور داده مى شود ; همراه سیصد و سیزده مرد از صفا و مروه بیرون مى آیم . به کوفه مى آیم و مسجد آنجا را خراب کرده ، مانند اولش آن را مى سازم و ساختمان هاى ستمگران را که آن حوالى است ، خراب مى کنم . همچنین همراه مردم حج مى گزارم و به یثرب مى آیم . . . آن روز فقط مؤمنى روى زمین زنده مى ماند که قلبش را براى ایمان پیراسته و خالص کرده باشد .
عرض کردم : مولایم ! بعد چه اتفاقى مى افتد ؟ فرمود : بازگشت و رجعت ; بعد این آیه را تلاوت کرد : « سپس شما را بر آنها چیره مى کنیم و به وسیله دارایى ها و فرزندانى کمک مى نماییم و نفرات شما را بیشتر از دشمن قرار مى دهیم » ( اسراء / 6 ) . ر.ک : مختصر البصائر /176 ، ایقاظ /286 ، تبصرة الولى /773 و 778 و 780 ، بحار 52/9 و 42 .
چند اشکال بر این روایت وارد است ، از جمله : متن و نصوص آن بسیار متفاوت است و همین اشکال براى عدم اعلام نظر درباره آن کافى است . همچنین در روایت کمال الدین ، از هلاک عباسیان ستمگر سؤال مى شود که به ظهور امام(علیه السلام) مربوط نمى شود . پاسخ آن هم در بردارنده رخدادهایى مربوط به عباسیان در عصر آنان است که ربطى به نشانه هاى ظهور ندارد .
قسمتى از روایت الغیبه طوسى مربوط به نشانه هاى ظهور است اما مجمل و نامشخص است . دابة الأرض ، از نشانه هاى قیامت است ، نه ظهور و ذکر آن در حدیث باعث تضعیف حدیث شده است .
در روایت دلائل الامامه نشانه هاى معروفى هست که در جاى دیگر نیز آمده است . قسمت مربوط به ترک ها هم این است : « فردى به نام « سروشى » از ارمنستان و آذربایجان خروج مى کند و قصد مناطق پس از رى و کوه سیاه را دارد که جنب کوه سرخ و کنار کوه طالقان است » .
روایت گزارش مى کند که سپاه از ارمنستان و باکو به سوى تهران و بغداد حرکت مى کند ، که حرکت طبیعى سپاهیان در آن زمان ، همین راه بوده است . اگر روایت صحیح باشد ، از رخدادى مربوط به آن زمان سخن مى گوید ; حال آنکه سند روایت هم ناقص است ، چون رواى جلیل القدر و مورد اطمینان از آل مهزیار ، على بن مهزیار است که پیش از غیبت درگذشته است ، پس روایت از یکى از فرزندان یا برادرزادگانش است که مورد اعتماد بودنش جاى بحث دارد .
آیة الله خویى در معجم رجال الحدیث مى گوید : تعجب است که برخى خیال مى کنند که او تا زمان غیبت نیز زندگى کرده است ، اینها على بن مهزیار ، که خدمت امام حجت مشرف شده را با على بن ابراهیم بن مهزیار اشتباه گرفته اند ، اما این پندار نادرست بوده و داستان تشرف على بن مهزیار خدمت امام(علیه السلام) ثابت نشده است و حتى اگر هم ثابت شده باشد ، راوى فرزند مهزیار است نه خود او . صدوق در المشیخه و نجاشى و شیخ در ذکر سند روایت ها تصریح کرده اند که راوى ابراهیم بن مهزیار ، برادر على بن مهزیار است .
از دیگر احادیث مربوط به ترک ها ، نبرد امام مهدى(علیه السلام) با ترکان است . در بشارة الاسلام به نقل از امام صادق آمده است : مهدى(علیه السلام) ، نخستین پرچم جنگ را به سوى ترکان روانه مى کند ، که آنان را شکست مى دهد و اموال و اسیرانشان را ، به چنگ مى آورند ، سپس امام به سوى شام مى رود و آنجا را فتح مى کند .
این روایت ، مُرسَل است و ابن حماد و دیگران به نقل از « ارطاة » آورده اند . اگر روایت صحیح باشد ، مقصود ترکان ترکیه هستند و بر اساس سیر منطقى پیشامدها ، مى بایست که ترکیه از کشورهاى آغازینى باشد که از ظهور تأثیر مى پذیرد و ساکنانش به حرکت مى آیند . امام پس از سر و سامان دادن به عراق ، بدان سو متوجه مى شود .
از دیگر احادیث ترکان ، روایات آمدن آنان به جزیره و کنار فرات است . نعمانى از امام صادق(علیه السلام) آورده است : امیر مؤمنان(علیه السلام) از رخدادهایى سخن گفت که پس از ایشان تا قیام قائم رخ مى دهد ، حسین پرسید : چه زمانى خدا زمین را از شر ستمگران پاک مى کند ؟ امیر مؤمنان فرمود : زمانى خداوند زمین را از وجود ستمگران پاک مى کند که بناحق خون ریزى شود .
سپس امام در حدیثى طولانى ، از بنى امیه و بنى عباس سخن گفت و بعد فرمود : فردى در خراسان قیام مى کند و بر کوفان و مُلتان چیره مى شود ، و از جزیره بنى کاوان هم ردّ مى شود ، همچنین فردى از ما در گیلان قیام مى کند و «آبر» و دیلمان به او لبیک مى گویند و پرچم هاى ترکان که در سرزمین هاى مختلف ، اینجا و آنجا پراکنده است ، براى کمک به فرزندانم مى آیند . آن زمان بصره ویران مى شود و امیر الأمراى مصر قیام مى کند .
سپس امام حکایتى طولانى فرمود و افزود : هزاران نفر آماده شده ، صف لشکریان آراسته مى شود ; یکى ، دیگرى را مى کشد که باعث قیام فردى مى شود ; شخص انقلابى شورش مى کند و کافر هلاک مى شود . آن گاه قائم ، که به او امید بسته اند ، و امامى ناشناخته است ، قیام مى کند . صاحب شرافت و فضیلت است . اى حسین ! وى از فرزندان توست ، بى مانند است . بین دو رکن یمانى و حجر الأسود ظهور مى کند و دو لباس کهنه به تن دارد . بر جن و انس ظاهر مى شود و خون بهاى کسى روى زمین پایمال نمى شود . خوشا به حال کسى که آن زمان را دریابد و شاهد روزهاى حضورش باشد .
مقصود از قیام کننده در خراسان ، ابو مسلم خراسانى یا سید خراسانى است که نزدیک زمان ظهور مهدى(علیه السلام) قیام مى کند . مُلْتان ، منطقه اى نزدیک غزنه است ( معجم البلدان 5/189 ) که الان جزء پاکستان است . جزیره بنى کاوان آنجا یافت نشده اما کاودان و کاوردان روستاهایى در مازندران نزدیک آمل هستند .
در صورت صحت سند این روایت ، قسمت مربوط به ترکان اینجاست که مى گوید : « پرچم هاى ترکان که در سرزمین هاى مختلف ، اینجا و آنجا پراکنده است ، براى یارى فرزندم مى آیند»; این دلالت دارد که گروه هایى از ترک ها براى کمک به امام(علیه السلام)آماده اند. شاید این جریان پس از سروش آسمانى و اعلام ظهور امام باشد ، والله العالم .