۱۳۹۶/۱۰/۰۸
–
۳۶۸ بازدید
سلام وقت بخیر
جدیدا بحثی مطرح شد بین همکارا در مورد بکار بردن لفظ عذاب و قهر الهی توسط عموم مردم برای زلزله و بلایای طبیعی
نظر بعضی این بود که این حوادث جزو مقدرات الهی هست و ما نمی دونیم آیا واقعا عذاب هستند یا خیر
به نظر شما اینکه کسی زلزله بخصوص زلزله های اخیر رو عذاب الهی بدونه و یه زنگ خطر و هشدار برای انسان ها
کار اشتباهی کرده و به خداوند نسبت ناروا داده
از آنجا که مصائب این جهان فلسفه های دیگری غیر از مکافات اعمال انسانها نیز دارد، نمی توان قاطعانه گفت که هر گاه صدمه و مصیبتی بر یک فرد یا یک گروه وارد شد حتما مکافات اعمال آنها است . آنچه که ما معتقدیم همین مقدار است که در این جهان فی الجمله مکافات عمل هم وجود دارد و این بر اساس آیات و روایاتی است که این موضوع را بیان نموده اند.
(نگا: عقاب الامال ص 199، قرآن مجید سورهای فتح ، آیه 6، نسا، 138، آل عمران، 56، فاطر، 10 و …)
اما تطبیق آن بر مصادیق خارجی کاری دشوار می باشد. بله اگر خداوند متعال که عالم غیب و شهادت است و معصومان علیهم السلام که دارای علم لدنی اند برای ما گزارش کنند که مصائب فلان فرد یا گروه یا امت نتیجه اعمال بد و زشت آنان بوده و در واقع خداوند متعال از آنجا که ذوانتقام است چنان شری را نازل کرد، می توانیم قاطعانه بگوییم آن مصیبت مکافات عمل و عذاب و مجازات دنیوی بوده است. زیرا حضرت حق و انبیا و معصومان به آن اذعان کرده اند. چنانکه در آیات بیشماری چنین گزارشهایی برای عبرت اندوزی آمده است
(نگا: قلم، 17-13، شمس، 14، انفال، 54، اسرا، 16، اعراف، 136، و …)
البته باید توجه داشت که این نوع جزاها هم ، جزای کامل و مطلق نیست، محاسبات دقیق و مجازات کامل در آخرت انجام می گیرد و این عذابها رگه ها و نشان هایی از آن عذاب اخروی اند.
(نگا: چهل حدیث، امام خمینی ره، ص 213-212)
به هر حال گزارشات قرآنی و روایی می توانند برای ما عبرت انگیز باشند چنانکه علی علیه السلام می فرماید: «و بترسید از آن عذابها و کیفرهای سختی که در اثر زشت کاریها و اعمال بد به ملتهای پیش از شما رسید و نیکی و بدی احوال آنان را یاد آور شوید و بترسید که همانند آنان گردید» (نهج البلاغه، خ 192)
ولی در خصوص زلزله بم یا مناطق دیگر یا به طور کلی شرور طبیعی نمی توان چنان حکمی صادر کرد مگر از کانال معصوم و مخبر عالم غیب.
و به طور کلی به دلیل پیچیدگی فلسفه های شرور طبیعی نمی توان محدوده ای یا معیاری را معین نمود تا به واسطه آن آزمون را از مجازات باز شناخت. (در خصوص عذاب الهی در دیدگاه قرآن نگا: المیزان ، ج 3،ص 13-10)
به نظر می رسد شرور طبیعی هم برای رخت بر بستگان ، هم برای مصیبت دیدگان و هم برای مسلمانان مناطق دیگر خود رحمت و لطف الهی چیز دیگری نیست؛ تصدیق این مدعا با توجه به مطالب ذیل آسان می باشد. اول ، احساس شر ، نقص و اختلال در خلقت ناشی از محدودیت فکری و دیدگاه حیات محوری انسان است و ما در بحث و بررسی از این نوع شرور همواره باید به سه موضوع توجه داشته باشیم:
الف. جهان با شناسایی جهان تفاوت دارد.
ب) نظم حاکم بر جهان هستی بر مبنای خواسته های انسانها نیست.
ج) مقام ربوبی بالاتر از آن است که ، بر آن احاطه داشته باشیم.
دیدگاه حیات محوری به این معناست که ما در تعیین قانون هستی، فقط خواسته ها و آرمانهای خود را ملاک قرار دهیم در حالی که بسیاری از آرزوها و خواسته های انسان هرگز عملی نمی شود. به بیان دیگر در بررسی نقایص خلقت قانون و ملاکی را معیار قرار می دهیم که مربوط به مشاهدات و خواسته های خود ماست و دلایل عملی هرگز آنها را تأیید نمی کند. ( نگا: تکاپوگر اندیشه ها صص 149-147)
دوم، بر اساس تحلیلهای فلسفی و قرآنی ، خداوند جمال هستی را با یک سری نظام ها و قوانین ثابت و پایدار ، که ذاتی جهان است، اداره می کند، به بیان دیگر ، خداوند در جهان شیوه های معینی دارد که گردش کارها را هرگز بیرون از آن شیوه ها انجام نمی دهد.
این قوانین، ماننده قوانین موضوعه و از قبیل تعهدات و قراردادهای اجتماعی و الزامات ذهنی _ که در میان انسان ها مرسوم است _ نمی باشد، بلکه یک حقیقت تکوینی است که بر اساس چگونگی جهان و موجودات آن انتزاع شده و تبدیل و تغییر برای آن محال است.
عالم مادی و طبیعی به دلیل سنخ و ماهیت مخصوص به خویش و با توجه به مرتبه وجودی اش در نظام هستی دارای احکام ویژه خود است که اگر این احکام ، قوانین و سنن نباشد، عالم ماده دیگر عالم ماده نخواهد بود. در این عالم تزاحم ، محدودیت زوال و بطلال هست ، جهان طبیعت مملو از قطع ها و وصل ها ، ْآمیخته با نشاط و غم، شادی و رنج ، امید و شکست و … است. تمامی این آثار لازمه ساختمان مخصوص این عالم است به هر روی عالم ماده به دلیل احکام مختص به خود منشأ بلاها رنجها، محنت ها، بیماری ها ، زلزله ها ، سیل ها، آتش فشان ها، و … است که از آن «به شرور» یاد می کنیم. همچنین منشا خوشوقتی ها ، موفقیت ها ، شادی ها ، پیروزی ها و .. است که ما از به «خیرات» نام می بریم.
(نگا: توحید مرتضی مطهری، صص 292-290) و میزان الحکمه ج 3، باب 1265 ، ص 343-342){
سوم: با تعمق و دقت در مصادیق شرهای طبیعی مانند سیل، زلزله ، آتشفشان، جراحات بدن ناراحتی های روحی و روانی ، در می یابیم که در حقیقت این شرور از آن جهت که موجب درد و رنج و ناراحتی انسان می شوند جامه شریت بر تن کرده اند ، مثلا زلزله از آن جهت که دارایی ها و گاه عزیزان انسان را به کام خود می گیرد. شر خوانده می شود ، اما اگر زلزله ای بیاید و آسیب جانی و مالی در پی نداشته باشد، انسان آن را شر و منافی با لطف الهی نمی داند، بنابراین در این قبیل از شرور ، شر واقعی همان وجود درد و اندوه در نهاد انسانی است که در صورت عدم احساس درد و رنج ، شریت به آنان اطلاق نمی شد. بنابراین ملاک شرور همان احساس درد و رنج است و سایر اموری که متصف به شر می شوند ، در حقیقت آنها موجبات شر را تشکیل می دهند. نه این که خودشان اساسا شر باشند.
(نگا: شرح الاشارات خواجه نصیر الدین طوسی، حواشی فر رازی ، ج 2، ص 80)
البته بر اساس بند اول اگر این امور را با نگاه حیات محوری تحلیل نکنیم، بلکه با دیدی فراتر از آنچه که وجود دارد تبیین نماییم ملاحظه خواهیم کرد که این دردها و رنجها ، درد و رنج حقیقی و واقعی نیست ، مسأله ای که در بندهای بعدی بیشتر روشن می شود.
چهارم: یکی از شرور در واقعه هایی همچون زلزله ، مرگ عده زیادی از جمله زنان، کودکان ، پیران ، جوانان و … است؛ دلیلی که ما بر شر بودن این امر مطرح می کنیم آن است که مرگ نابودی و نیستی است و مردمان بی شماری در چنین وقایعی نابود می شوند. این تلقی به جهت آن است که «مرگ» را ما با نگاه محدود مادی خودمان تفسیر می کنیم و الا مرگ بر اساس فرهنگ دینی تحویل گرفتن است یعنی آدمی هنگام مرگ با تمام شخصیتش _ که همان روح است _ در اختیار مأموران الهی قرار گرفته و آنان انسان را دریافت می کنند. مرگ از دیدگاه اسلام، نیستی و نابودی نیست بلکه انتقال از عالمی به عالم دیگر بوده و در حقیقت روز مرگ، روز بازگشت به خدا و سوق به سوی اوست
(قیامت، 26-30، انشقاق، 6، زمر 42، نسا97، محمد 27 و …)
مرگ بازگشت فرع به اصل و سرآغاز صعود و عروج روح است نه انهدام، نابودی و نیستی
(نگا: عروج روح، ص 15-11)
در این صورت آیا می توان مرگ عده زیادی را نیستی و نابودی و شر نامید و حال آنکه آنان به مکانی برتر و والاتر از عالم مادی صعود کرده اند؟!
امکان دارد که گفته شود در شرور طبیعی انسانها به مرگ ناگهانی مبتلا می شوند و مرگ ناگهانی با مرگ طبیعی و تدریجی و بر اثر طی سن و کهولت جسم متفاوت است؛ ما نیز این تفاوت را می پذیریم ولی بر اساس روایات مرگ ناگهانی و زود هنگام برای مؤمن ، راحتی و آسایش تقلی شده
(نگا: میزان الحکمه، ج 9، ص 266 ، حدیث 18963 و 18964)
و نوعی تخفیف از مجازات وی
(نگا: همان حدیث 18965 و 18966) علاوه بر آن که در فرهنگ دینی در برابر چنین مرگی در این نوع وقایع، عوض بزرگی به مرگان داده می شود و آن در حکم «شهید بودن» چنین از دست رفتگانی است . از حضرت رسوم اکرم(ص) نقل شده است که کسی که در اثر بیماری طاعون و نوع بیماری شکم، غرق شدن و یا فرو ریختن ساختمان و دیواری بمیرد در حکم شهید است. (نگا : همان، ج 5، ص 198 ، ح 9801)
پنجم: نوع دیگری از شرور در این وقایع ، سختی ها و شداید و آلام روحی است که بر اثر از دست رفتن عزیزان و اموال و دارایی برای مصیبت دیدگان به وجود می آید. در فرهنگ دینی چنین وقایعی برای بازماندگان یک آزمون الهی است و با توجه به ابعاد این آزمون آدمی به خوبی در
می یابد که این مصیبت ها نیز با نگاهی فراتراز نگاه محدود ما یک نعمت و لطف الهی است اگر ماقدر و منزلت ادراک و استفاده درست از آن را داشته باشیم.
از آنجا که توجّه به موضوع ابتلا و آزمون و ابعاد گوناگون آن، انسان را در یافتن پاسخى عمیق تر یارى مى رساند، شمه اى از شعاع هاى این نعمت بزرگ الهى را بر اساس آیات و روایات تحلیل مى کنیم:
1. آزمون الهى
خداوند متعال از آزمون خود، با واژه هایى چون بلا و فتنه و مشتقات آنها یاد کرده است. (انبیاء (21)، آیه 35؛ بقره (2)، آیه 49؛ بروج (85)، آیه 10؛ توبه (9)، آیه 126؛ مائده (5)، آیه 49؛ هود (1)، آیه 7 و … .) واژه «بلا» در لغت عرب، هم براى نعمت به کار مى رود و هم براى محنت و سختى و هر دو نیز آزمون الهى به شمار مى روند. محنت براى آزمایش «صبر» و نعمت براى آزمودن «شکر» انسان است. ( مفردات راغب، ص 61.) قرآن نیز «شر و خیر» را به عنوان امتحان تلقى فرموده است. (انبیاء (21)، آیه 35.) بنابراین نباید پنداشت که تنها سختى ها و مشکلات، در قلمرو آزمایش الهى است؛ بلکه نعمت ها، خوشى ها نیز آزمون الهى به شمار مى روند. (آل عمران (3)، آیه 186؛ عنکبوت (29)، آیات 1 – 3 و میزان الحکمة، ج 1، ص 478، ح 1886 و ص 479، ح 1888.)
2. چرا آزمون؟
آیات و روایات با لحن هاى گوناگون، فلسفه آزمون الهى را شمارش کرده اند که مهم ترین آنها عبارت است از:
2-1. بلا و امتحان موجب بیدارى است. کسى که در معرض آزمون قرار مى گیرد، بر غفلت ها، آلودگى ها، انحراف ها و سراب ها آگاهى مى یابد. (میزان الحکمة، ج 1، ص 490.)
رنج گنج آمد که رحمت ها در اوست مغز تازه شد چو بخراشید پوست
مثنوى، دفتر 2، بیت 3261.
2-2. آزمون الهى، آدمى را به یاد خداوند مى اندازد. ( اعراف (7)، آیه 130؛ توبه (9)، آیه 126 و … .)
هم از آن سو جو که وقت درد تو مى شوى در ذکر «یاربى» دو نو
وقت درد و مرگ از آن سو مى نمى چون که دردت رفت چونى اعجمى؟
وقت محنت گشته اى الله گو چون که محنت رفت گویى راه کو
این از آن آمد که حق را بى گمان هر که بشناسد بود دایم بر آن
( مثنوى، دفتر 3، ابیات 1140 – 1143)
2-3. ابتلا به نعمت و محنت، موجب شناخت خبیث از پاک، و مجاهد و صابر از ظالم و کافر مى شود. (آل عمران (3)، آیات 179، 138 و 142.)
2-4. امتحان روشن مى سازد که آدمى، چه مقدار نیّت خالص دارد. (آل عمران (3)، آیه 154.)
گرچه خود را بس شکسته بیند او آب صافى دان و سرگین زیر جو
چون بشوراند ترا در امتحان آب سرگین رنگ گردد در زمان
در تگِ جو هست سرگین اى فتى! گرچه جو صافى نماید مر ترا
مثنوى، دفتر 1، ابیات 3217 – 3219.
2-5. مواجه گشتن با ابتلا، کیفیت عمل را مشخص مى سازد. (هود (11)، آیه 7؛ کهف (18)، آیه 7؛ ملک (67)، آیه 2.)
2-6. قرار گرفتن در محنت و سختى، گناهان انسان را پاک مى سازد.(میزان الحکمة، ج 1، ص 490.)
آن جفا با تو نباشد اى پسر! بلکه با وصف بدى اندر تو در
بر نمد چوبى که آن را مرد زد بر نمد آن را نزد بر گرد زد
(مثنوى، دفتر 3، بیت 4011 و 4012.)
2-7. امتحان الهى، تکبر را از قلب ها زدوده، در جان ها تذلل و خشوع را حاکم مى کند و ابواب فضل الهى را به سوى بشر مى گشاید. (میزان الحکمة، ج 1، ص 481، ح 1895.)
2-8. با آزمون الهى، فرد مؤمن تجربه مى اندوزد. (همان، ح 1897.)
چون جفا آرى فرستد گوشمال تا ز نقصان واروى سوى کمال
مثنوى، دفتر 3، بیت 348.
در یک برآیند کلى، مى توان گفت: ابتلا براى استحکام ایمان و عقیده، التجا به خداوند، فرار کردن از اوهام و رسیدن به توحید افعالى است.
حق تعالى گرم و سرد و رنج و درد بر تن ما مى نهد اى شیر مرد!
خوف و جوع و نقص اموال و بدن جمله بهر نقد جان ظاهر شدن
این وعید و وعده ها انگیخته است بهر این نیک و بدى کامیخته است
چون که حق و باطلى آمیختند نقد و قلب اندر حرمدان ریختند
پس محک مى بایدش بگزیده اى در حقایق امتحان ها دیده اى
( مثنوى، دفتر 2، ابیات 2963 – 2967).
3. ایمان و ابتلا
یک سلسله از آیات و روایات، بیانگر این حقیقت است که مؤمنان، به دلیل ایمانشان بیشتر در معرض آزمون هستند. حتى اموال و فرزندان آنان نیز به عنوان ابزارى براى آزمایش ایشان تلقى شده است. (انفال (8)، آیه 27 و 28؛ تغابن (64)، آیه 14 و 15.) امتحان مؤمنان، همچون زینتى دانسته شده که فرد مؤمن بدان آراسته مى گردد (میزان الحکمة، ج 1، ص 487، ح 1928.) و مانند شیر مادرى تلقى گشته که فرزند خردسال، با آن سدجوع مى کند؛ گویا: (همان، ص 488، ح 1932.)
هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش مى دهند
فرد مؤمن به قدر ایمانش از طرق گوناگون و با شدت و ضعف، به وسیله ابتلاى الهى، محک مى خورد و این خود موجب افزایش کمى و کیفى ایمانش مى گردد؛ زیرا در پرتو این آزمون ارکان اصلى ایمانش عمق بیشترى مى یابد؛ یعنى، هم معرفتش زیاد مى شود و هم انقیاد، تسلیم و خضوع قلبى اش افزایش مى یابد. در واقع انسان مؤمن، با این آزمایش ها قیمت و ارزش پیدا مى کند.
گندمى را زیر خاک انداختند پس ز خاکش خوشه ها بر ساختند
بار دیگر کوفتندش ز آسیا قیمتش افزود و نان شد جان فزا
باز نان را زیر دندان کوفتند گشت عقل و جان و فهم هوشمند
باز آن جان چونکه محو عشق گشت یعجب الزراع آمد بعد کشت
(مثنوى، دفتر 1، ابیات 3165 – 3168.)
به همین دلیل است که پیامبران الهى هم چون حضرت آدم،(بقره (2)، آیات 35 – 38؛ اعراف (7)، آیات 19 – 25؛ طه (20)، آیات 115 – 123.) حضرت ابراهیم،(بقره (2)، آیه 124؛ صافات (37)، آیات 99 – 113.) حضرت یونس،(انبیاء (21)، آیه 87 و 88؛ صافات (37)، آیه 139 و 148.) حضرت ایوب،(انبیاء (21)، آیه 83 و 84.) و حضرت رسول صلى الله علیه وآله،(حجر (15)، آیات 6 – 8؛ اسراء (17)، آیات 90 – 93؛ تکویر (81)، آیات 22 – 25.) آن همه محنت ها کشیدند و با بدترین سختى ها، تنگدستى ها، فقرها، فشارها، آزارها آزمایش شدند.(عبدالله میر غنى، محمدصالح، الابتلاء، بخش دوّم.)
خداوند، آزمون الهى را به عنوان سنتى حکیمانه بر جهان جارى ساخته و دنیا را با آرامش و اضطراب، سختى و راحتى و خوشى و ناراحتى در آمیخته است تا انسان هاى وارسته را محک زده و مؤمنان را در طى صراط مستقیم و تداوم آن یارى بخشد.(بقره (2)، آیه 214؛ آل عمران (3)، آیه 142؛ نساء (4)، آیه 95 و 96.) این مسأله به قدرى اهمیت دارد که اگر فردى، خود را در معرض آزمون ندید، باید بداند مبغوض درگاه الهى است.(میزان الحکمة، ج 1، ص 485 و 486.)
پس بى جهت نیست که عاشقان، کمال خود را در درد و بلا مى بینند.
بر چنین گلزار دامن مى کشید جزو جزوش نعره زن «هل من مزید»
گلشنى کز بقل روید یکدم است گلشنى کز عقل روید خرم است
(مثنوى، دفتر 6، بیت 4648 و 4649.)
با توجه به آنچه گفته شد . نه اصل این واقعه از رحمت الهی به دور است نه کشته شدن کشته شدگان و نه مصیبت مصیبت دیدگان با نگاهی فراتر از دید این سویی و دنیوی می توان دریافت که هر درد و ألمی در چنین وقایعی ، پایان خوشی دارد و در نظر ژرف و بلند ، شر ظاهری همچون نردبانی است که آدمی را به سعادت ابدی رهنمون می سازد، این رخدادها حکم داروی تلخی را دارد که نهایتا به خیر و مصلحت دردمند می انجامد. (نگا: توحید و صدوق، ص 74) اگر انسان با چنین نگاهی به شر طبیعی بنگرد نه تنها ناراحت و نگران نمی شود بلکه گاه به استقبال آن هم می رود.
در بلا هم می چشم لذات او مات اویم، مات او یم ، مات او
عاشقم بر قهر و بر مهرش به جد ای عجب من عاشق این هر دو ضد
(نگا: عقاب الامال ص 199، قرآن مجید سورهای فتح ، آیه 6، نسا، 138، آل عمران، 56، فاطر، 10 و …)
اما تطبیق آن بر مصادیق خارجی کاری دشوار می باشد. بله اگر خداوند متعال که عالم غیب و شهادت است و معصومان علیهم السلام که دارای علم لدنی اند برای ما گزارش کنند که مصائب فلان فرد یا گروه یا امت نتیجه اعمال بد و زشت آنان بوده و در واقع خداوند متعال از آنجا که ذوانتقام است چنان شری را نازل کرد، می توانیم قاطعانه بگوییم آن مصیبت مکافات عمل و عذاب و مجازات دنیوی بوده است. زیرا حضرت حق و انبیا و معصومان به آن اذعان کرده اند. چنانکه در آیات بیشماری چنین گزارشهایی برای عبرت اندوزی آمده است
(نگا: قلم، 17-13، شمس، 14، انفال، 54، اسرا، 16، اعراف، 136، و …)
البته باید توجه داشت که این نوع جزاها هم ، جزای کامل و مطلق نیست، محاسبات دقیق و مجازات کامل در آخرت انجام می گیرد و این عذابها رگه ها و نشان هایی از آن عذاب اخروی اند.
(نگا: چهل حدیث، امام خمینی ره، ص 213-212)
به هر حال گزارشات قرآنی و روایی می توانند برای ما عبرت انگیز باشند چنانکه علی علیه السلام می فرماید: «و بترسید از آن عذابها و کیفرهای سختی که در اثر زشت کاریها و اعمال بد به ملتهای پیش از شما رسید و نیکی و بدی احوال آنان را یاد آور شوید و بترسید که همانند آنان گردید» (نهج البلاغه، خ 192)
ولی در خصوص زلزله بم یا مناطق دیگر یا به طور کلی شرور طبیعی نمی توان چنان حکمی صادر کرد مگر از کانال معصوم و مخبر عالم غیب.
و به طور کلی به دلیل پیچیدگی فلسفه های شرور طبیعی نمی توان محدوده ای یا معیاری را معین نمود تا به واسطه آن آزمون را از مجازات باز شناخت. (در خصوص عذاب الهی در دیدگاه قرآن نگا: المیزان ، ج 3،ص 13-10)
به نظر می رسد شرور طبیعی هم برای رخت بر بستگان ، هم برای مصیبت دیدگان و هم برای مسلمانان مناطق دیگر خود رحمت و لطف الهی چیز دیگری نیست؛ تصدیق این مدعا با توجه به مطالب ذیل آسان می باشد. اول ، احساس شر ، نقص و اختلال در خلقت ناشی از محدودیت فکری و دیدگاه حیات محوری انسان است و ما در بحث و بررسی از این نوع شرور همواره باید به سه موضوع توجه داشته باشیم:
الف. جهان با شناسایی جهان تفاوت دارد.
ب) نظم حاکم بر جهان هستی بر مبنای خواسته های انسانها نیست.
ج) مقام ربوبی بالاتر از آن است که ، بر آن احاطه داشته باشیم.
دیدگاه حیات محوری به این معناست که ما در تعیین قانون هستی، فقط خواسته ها و آرمانهای خود را ملاک قرار دهیم در حالی که بسیاری از آرزوها و خواسته های انسان هرگز عملی نمی شود. به بیان دیگر در بررسی نقایص خلقت قانون و ملاکی را معیار قرار می دهیم که مربوط به مشاهدات و خواسته های خود ماست و دلایل عملی هرگز آنها را تأیید نمی کند. ( نگا: تکاپوگر اندیشه ها صص 149-147)
دوم، بر اساس تحلیلهای فلسفی و قرآنی ، خداوند جمال هستی را با یک سری نظام ها و قوانین ثابت و پایدار ، که ذاتی جهان است، اداره می کند، به بیان دیگر ، خداوند در جهان شیوه های معینی دارد که گردش کارها را هرگز بیرون از آن شیوه ها انجام نمی دهد.
این قوانین، ماننده قوانین موضوعه و از قبیل تعهدات و قراردادهای اجتماعی و الزامات ذهنی _ که در میان انسان ها مرسوم است _ نمی باشد، بلکه یک حقیقت تکوینی است که بر اساس چگونگی جهان و موجودات آن انتزاع شده و تبدیل و تغییر برای آن محال است.
عالم مادی و طبیعی به دلیل سنخ و ماهیت مخصوص به خویش و با توجه به مرتبه وجودی اش در نظام هستی دارای احکام ویژه خود است که اگر این احکام ، قوانین و سنن نباشد، عالم ماده دیگر عالم ماده نخواهد بود. در این عالم تزاحم ، محدودیت زوال و بطلال هست ، جهان طبیعت مملو از قطع ها و وصل ها ، ْآمیخته با نشاط و غم، شادی و رنج ، امید و شکست و … است. تمامی این آثار لازمه ساختمان مخصوص این عالم است به هر روی عالم ماده به دلیل احکام مختص به خود منشأ بلاها رنجها، محنت ها، بیماری ها ، زلزله ها ، سیل ها، آتش فشان ها، و … است که از آن «به شرور» یاد می کنیم. همچنین منشا خوشوقتی ها ، موفقیت ها ، شادی ها ، پیروزی ها و .. است که ما از به «خیرات» نام می بریم.
(نگا: توحید مرتضی مطهری، صص 292-290) و میزان الحکمه ج 3، باب 1265 ، ص 343-342){
سوم: با تعمق و دقت در مصادیق شرهای طبیعی مانند سیل، زلزله ، آتشفشان، جراحات بدن ناراحتی های روحی و روانی ، در می یابیم که در حقیقت این شرور از آن جهت که موجب درد و رنج و ناراحتی انسان می شوند جامه شریت بر تن کرده اند ، مثلا زلزله از آن جهت که دارایی ها و گاه عزیزان انسان را به کام خود می گیرد. شر خوانده می شود ، اما اگر زلزله ای بیاید و آسیب جانی و مالی در پی نداشته باشد، انسان آن را شر و منافی با لطف الهی نمی داند، بنابراین در این قبیل از شرور ، شر واقعی همان وجود درد و اندوه در نهاد انسانی است که در صورت عدم احساس درد و رنج ، شریت به آنان اطلاق نمی شد. بنابراین ملاک شرور همان احساس درد و رنج است و سایر اموری که متصف به شر می شوند ، در حقیقت آنها موجبات شر را تشکیل می دهند. نه این که خودشان اساسا شر باشند.
(نگا: شرح الاشارات خواجه نصیر الدین طوسی، حواشی فر رازی ، ج 2، ص 80)
البته بر اساس بند اول اگر این امور را با نگاه حیات محوری تحلیل نکنیم، بلکه با دیدی فراتر از آنچه که وجود دارد تبیین نماییم ملاحظه خواهیم کرد که این دردها و رنجها ، درد و رنج حقیقی و واقعی نیست ، مسأله ای که در بندهای بعدی بیشتر روشن می شود.
چهارم: یکی از شرور در واقعه هایی همچون زلزله ، مرگ عده زیادی از جمله زنان، کودکان ، پیران ، جوانان و … است؛ دلیلی که ما بر شر بودن این امر مطرح می کنیم آن است که مرگ نابودی و نیستی است و مردمان بی شماری در چنین وقایعی نابود می شوند. این تلقی به جهت آن است که «مرگ» را ما با نگاه محدود مادی خودمان تفسیر می کنیم و الا مرگ بر اساس فرهنگ دینی تحویل گرفتن است یعنی آدمی هنگام مرگ با تمام شخصیتش _ که همان روح است _ در اختیار مأموران الهی قرار گرفته و آنان انسان را دریافت می کنند. مرگ از دیدگاه اسلام، نیستی و نابودی نیست بلکه انتقال از عالمی به عالم دیگر بوده و در حقیقت روز مرگ، روز بازگشت به خدا و سوق به سوی اوست
(قیامت، 26-30، انشقاق، 6، زمر 42، نسا97، محمد 27 و …)
مرگ بازگشت فرع به اصل و سرآغاز صعود و عروج روح است نه انهدام، نابودی و نیستی
(نگا: عروج روح، ص 15-11)
در این صورت آیا می توان مرگ عده زیادی را نیستی و نابودی و شر نامید و حال آنکه آنان به مکانی برتر و والاتر از عالم مادی صعود کرده اند؟!
امکان دارد که گفته شود در شرور طبیعی انسانها به مرگ ناگهانی مبتلا می شوند و مرگ ناگهانی با مرگ طبیعی و تدریجی و بر اثر طی سن و کهولت جسم متفاوت است؛ ما نیز این تفاوت را می پذیریم ولی بر اساس روایات مرگ ناگهانی و زود هنگام برای مؤمن ، راحتی و آسایش تقلی شده
(نگا: میزان الحکمه، ج 9، ص 266 ، حدیث 18963 و 18964)
و نوعی تخفیف از مجازات وی
(نگا: همان حدیث 18965 و 18966) علاوه بر آن که در فرهنگ دینی در برابر چنین مرگی در این نوع وقایع، عوض بزرگی به مرگان داده می شود و آن در حکم «شهید بودن» چنین از دست رفتگانی است . از حضرت رسوم اکرم(ص) نقل شده است که کسی که در اثر بیماری طاعون و نوع بیماری شکم، غرق شدن و یا فرو ریختن ساختمان و دیواری بمیرد در حکم شهید است. (نگا : همان، ج 5، ص 198 ، ح 9801)
پنجم: نوع دیگری از شرور در این وقایع ، سختی ها و شداید و آلام روحی است که بر اثر از دست رفتن عزیزان و اموال و دارایی برای مصیبت دیدگان به وجود می آید. در فرهنگ دینی چنین وقایعی برای بازماندگان یک آزمون الهی است و با توجه به ابعاد این آزمون آدمی به خوبی در
می یابد که این مصیبت ها نیز با نگاهی فراتراز نگاه محدود ما یک نعمت و لطف الهی است اگر ماقدر و منزلت ادراک و استفاده درست از آن را داشته باشیم.
از آنجا که توجّه به موضوع ابتلا و آزمون و ابعاد گوناگون آن، انسان را در یافتن پاسخى عمیق تر یارى مى رساند، شمه اى از شعاع هاى این نعمت بزرگ الهى را بر اساس آیات و روایات تحلیل مى کنیم:
1. آزمون الهى
خداوند متعال از آزمون خود، با واژه هایى چون بلا و فتنه و مشتقات آنها یاد کرده است. (انبیاء (21)، آیه 35؛ بقره (2)، آیه 49؛ بروج (85)، آیه 10؛ توبه (9)، آیه 126؛ مائده (5)، آیه 49؛ هود (1)، آیه 7 و … .) واژه «بلا» در لغت عرب، هم براى نعمت به کار مى رود و هم براى محنت و سختى و هر دو نیز آزمون الهى به شمار مى روند. محنت براى آزمایش «صبر» و نعمت براى آزمودن «شکر» انسان است. ( مفردات راغب، ص 61.) قرآن نیز «شر و خیر» را به عنوان امتحان تلقى فرموده است. (انبیاء (21)، آیه 35.) بنابراین نباید پنداشت که تنها سختى ها و مشکلات، در قلمرو آزمایش الهى است؛ بلکه نعمت ها، خوشى ها نیز آزمون الهى به شمار مى روند. (آل عمران (3)، آیه 186؛ عنکبوت (29)، آیات 1 – 3 و میزان الحکمة، ج 1، ص 478، ح 1886 و ص 479، ح 1888.)
2. چرا آزمون؟
آیات و روایات با لحن هاى گوناگون، فلسفه آزمون الهى را شمارش کرده اند که مهم ترین آنها عبارت است از:
2-1. بلا و امتحان موجب بیدارى است. کسى که در معرض آزمون قرار مى گیرد، بر غفلت ها، آلودگى ها، انحراف ها و سراب ها آگاهى مى یابد. (میزان الحکمة، ج 1، ص 490.)
رنج گنج آمد که رحمت ها در اوست مغز تازه شد چو بخراشید پوست
مثنوى، دفتر 2، بیت 3261.
2-2. آزمون الهى، آدمى را به یاد خداوند مى اندازد. ( اعراف (7)، آیه 130؛ توبه (9)، آیه 126 و … .)
هم از آن سو جو که وقت درد تو مى شوى در ذکر «یاربى» دو نو
وقت درد و مرگ از آن سو مى نمى چون که دردت رفت چونى اعجمى؟
وقت محنت گشته اى الله گو چون که محنت رفت گویى راه کو
این از آن آمد که حق را بى گمان هر که بشناسد بود دایم بر آن
( مثنوى، دفتر 3، ابیات 1140 – 1143)
2-3. ابتلا به نعمت و محنت، موجب شناخت خبیث از پاک، و مجاهد و صابر از ظالم و کافر مى شود. (آل عمران (3)، آیات 179، 138 و 142.)
2-4. امتحان روشن مى سازد که آدمى، چه مقدار نیّت خالص دارد. (آل عمران (3)، آیه 154.)
گرچه خود را بس شکسته بیند او آب صافى دان و سرگین زیر جو
چون بشوراند ترا در امتحان آب سرگین رنگ گردد در زمان
در تگِ جو هست سرگین اى فتى! گرچه جو صافى نماید مر ترا
مثنوى، دفتر 1، ابیات 3217 – 3219.
2-5. مواجه گشتن با ابتلا، کیفیت عمل را مشخص مى سازد. (هود (11)، آیه 7؛ کهف (18)، آیه 7؛ ملک (67)، آیه 2.)
2-6. قرار گرفتن در محنت و سختى، گناهان انسان را پاک مى سازد.(میزان الحکمة، ج 1، ص 490.)
آن جفا با تو نباشد اى پسر! بلکه با وصف بدى اندر تو در
بر نمد چوبى که آن را مرد زد بر نمد آن را نزد بر گرد زد
(مثنوى، دفتر 3، بیت 4011 و 4012.)
2-7. امتحان الهى، تکبر را از قلب ها زدوده، در جان ها تذلل و خشوع را حاکم مى کند و ابواب فضل الهى را به سوى بشر مى گشاید. (میزان الحکمة، ج 1، ص 481، ح 1895.)
2-8. با آزمون الهى، فرد مؤمن تجربه مى اندوزد. (همان، ح 1897.)
چون جفا آرى فرستد گوشمال تا ز نقصان واروى سوى کمال
مثنوى، دفتر 3، بیت 348.
در یک برآیند کلى، مى توان گفت: ابتلا براى استحکام ایمان و عقیده، التجا به خداوند، فرار کردن از اوهام و رسیدن به توحید افعالى است.
حق تعالى گرم و سرد و رنج و درد بر تن ما مى نهد اى شیر مرد!
خوف و جوع و نقص اموال و بدن جمله بهر نقد جان ظاهر شدن
این وعید و وعده ها انگیخته است بهر این نیک و بدى کامیخته است
چون که حق و باطلى آمیختند نقد و قلب اندر حرمدان ریختند
پس محک مى بایدش بگزیده اى در حقایق امتحان ها دیده اى
( مثنوى، دفتر 2، ابیات 2963 – 2967).
3. ایمان و ابتلا
یک سلسله از آیات و روایات، بیانگر این حقیقت است که مؤمنان، به دلیل ایمانشان بیشتر در معرض آزمون هستند. حتى اموال و فرزندان آنان نیز به عنوان ابزارى براى آزمایش ایشان تلقى شده است. (انفال (8)، آیه 27 و 28؛ تغابن (64)، آیه 14 و 15.) امتحان مؤمنان، همچون زینتى دانسته شده که فرد مؤمن بدان آراسته مى گردد (میزان الحکمة، ج 1، ص 487، ح 1928.) و مانند شیر مادرى تلقى گشته که فرزند خردسال، با آن سدجوع مى کند؛ گویا: (همان، ص 488، ح 1932.)
هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش مى دهند
فرد مؤمن به قدر ایمانش از طرق گوناگون و با شدت و ضعف، به وسیله ابتلاى الهى، محک مى خورد و این خود موجب افزایش کمى و کیفى ایمانش مى گردد؛ زیرا در پرتو این آزمون ارکان اصلى ایمانش عمق بیشترى مى یابد؛ یعنى، هم معرفتش زیاد مى شود و هم انقیاد، تسلیم و خضوع قلبى اش افزایش مى یابد. در واقع انسان مؤمن، با این آزمایش ها قیمت و ارزش پیدا مى کند.
گندمى را زیر خاک انداختند پس ز خاکش خوشه ها بر ساختند
بار دیگر کوفتندش ز آسیا قیمتش افزود و نان شد جان فزا
باز نان را زیر دندان کوفتند گشت عقل و جان و فهم هوشمند
باز آن جان چونکه محو عشق گشت یعجب الزراع آمد بعد کشت
(مثنوى، دفتر 1، ابیات 3165 – 3168.)
به همین دلیل است که پیامبران الهى هم چون حضرت آدم،(بقره (2)، آیات 35 – 38؛ اعراف (7)، آیات 19 – 25؛ طه (20)، آیات 115 – 123.) حضرت ابراهیم،(بقره (2)، آیه 124؛ صافات (37)، آیات 99 – 113.) حضرت یونس،(انبیاء (21)، آیه 87 و 88؛ صافات (37)، آیه 139 و 148.) حضرت ایوب،(انبیاء (21)، آیه 83 و 84.) و حضرت رسول صلى الله علیه وآله،(حجر (15)، آیات 6 – 8؛ اسراء (17)، آیات 90 – 93؛ تکویر (81)، آیات 22 – 25.) آن همه محنت ها کشیدند و با بدترین سختى ها، تنگدستى ها، فقرها، فشارها، آزارها آزمایش شدند.(عبدالله میر غنى، محمدصالح، الابتلاء، بخش دوّم.)
خداوند، آزمون الهى را به عنوان سنتى حکیمانه بر جهان جارى ساخته و دنیا را با آرامش و اضطراب، سختى و راحتى و خوشى و ناراحتى در آمیخته است تا انسان هاى وارسته را محک زده و مؤمنان را در طى صراط مستقیم و تداوم آن یارى بخشد.(بقره (2)، آیه 214؛ آل عمران (3)، آیه 142؛ نساء (4)، آیه 95 و 96.) این مسأله به قدرى اهمیت دارد که اگر فردى، خود را در معرض آزمون ندید، باید بداند مبغوض درگاه الهى است.(میزان الحکمة، ج 1، ص 485 و 486.)
پس بى جهت نیست که عاشقان، کمال خود را در درد و بلا مى بینند.
بر چنین گلزار دامن مى کشید جزو جزوش نعره زن «هل من مزید»
گلشنى کز بقل روید یکدم است گلشنى کز عقل روید خرم است
(مثنوى، دفتر 6، بیت 4648 و 4649.)
با توجه به آنچه گفته شد . نه اصل این واقعه از رحمت الهی به دور است نه کشته شدن کشته شدگان و نه مصیبت مصیبت دیدگان با نگاهی فراتر از دید این سویی و دنیوی می توان دریافت که هر درد و ألمی در چنین وقایعی ، پایان خوشی دارد و در نظر ژرف و بلند ، شر ظاهری همچون نردبانی است که آدمی را به سعادت ابدی رهنمون می سازد، این رخدادها حکم داروی تلخی را دارد که نهایتا به خیر و مصلحت دردمند می انجامد. (نگا: توحید و صدوق، ص 74) اگر انسان با چنین نگاهی به شر طبیعی بنگرد نه تنها ناراحت و نگران نمی شود بلکه گاه به استقبال آن هم می رود.
در بلا هم می چشم لذات او مات اویم، مات او یم ، مات او
عاشقم بر قهر و بر مهرش به جد ای عجب من عاشق این هر دو ضد