زندگی مشترک امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س)
۱۳۹۵/۰۵/۲۰
–
۱۹۹۷ بازدید
آیا درست هست که حتی در زندگی مشترک امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) اختلافاتی پیش می آمد؟
خیر، درست نیست.با عنایت به مقام عصمت حضرت علی و فاطمه زهرا سلام الله علیهما تصور اختلاف فی ما بین دو معصوم پذیرفتنی نیست و در ادامه برای توضیح بیشتر در باره اینگونه پرسشها که با مراجعه به برخی گزارشات تاریخی محض ایجاد شده است می خوانیم که:
«فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا» (1)
در روایت های شیعی و سنی به چند حدیث برمی خوریم.این حدیث ها نشان می دهد که گاهی میان فاطمه و شوهرش کدورتی پدید می گشته است،تا آنجا که برای داوری نزد پیغمبر می رفته اند.
ابن سعد نوشته است روزی علی (ع) به فاطمه تندی کرد (2) زهرا گفت بخدا شکایت تو را به پیغمبر خواهم کرد.سپس براه افتاد و علی (ع) نیز بدنبال او بخانه پیغمبر رفت و جائی ایستاد که آواز زهرا (ع) را می شنید.زهرا از خشونت و سختگیری علی بر خود،به پدر شکایت کرد. پیغمبر در پاسخ او گفت:
«دخترکم!زن نباید انتظار داشته باشد،کاری را که شوهرش می خواهد انجام ندهد،و با نافرمانی او،شوهر خاموش بماند».
علی (ع) گوید:من به زهرا گفتم بخدا پس از این چیزی که ترا ناخوش آید نخواهم کرد (3).ابن حجر نوشته است:
میان علی (ع) و فاطمه (ع) گفتگوئی شد.پیغمبر برای اصلاح بخانه ایشان رفت و برون آمد بدو گفتند با چهره ای گرفته بخانه آنان رفتی و با چهره ای شادمان بیرون آمدی؟فرمود میان دو کس را که دوسترین مردمان نزد من بودند آشتی دادم (4).
در مقابل این دسته روایت ها،علی بن عیسی اربلی از گفته علی علیه السلام چنین نویسد:
پیغمبر شب عروسی زهرا بمن گفت با همسرت به لطف و مدارا رفتار کن!که او پاره تن من است.
هر که او را بیازارد مرا آزرده است.سپس فرمود شما را بخدا می سپارم.بخدا سوگند تا فاطمه زنده بود او را بخشم نیاوردم.او نیز کاری نکرد که مرا به خشم آرد.هر گاه باو می نگریستم غم و اندوه من بر طرف می شد (5).
هر چند بسیار طبیعی است که بین صمیمی ترین دوستان گاهگاه کدورتی پیش آید،اما از نظر اعتقادات شیعی علی علیه السلام و فاطمه (ع) دارای مقام عصمت اند،و نسبت اختلاف بین آنان،آنهم تا بدان درجه که کار بداوری پیغمبر بکشد با چنان مقام سازگار نخواهد بود.
برای همین است که مجلسی از گفته صدوق نویسد:
که این خبر نزد من درست نیست،چه روش آنان با یکدیگر چنان نبوده است که میان ایشان رنجشی رخ دهد تا نیاز به میانجی افتد (6).
و از جمله روی دادهائی که نوشته اند فاطمه (ع) را از علی رنجاند،داستان خواستگاری علی از جویریه دختر ابو جهل است.این رویداد از گفته مسور بن مخرمه چنین آمده: علی (ع) از دختر ابو جهل خواستگاری کرد.فاطمه (ع) شنید و نزد پیغمبر (ص) رفت و گفت کسان تو می پندارند تو جانب دختران خود را رعایت نمی کنی (7) علی از دختر ابو جهل خواستگاری کرده است!
رسول الله برخاست،و به مسجد آمد و چون از تشهد فارغ شد،شنیدم که می گفت:دختر خود را به ابو العاص بن ربیع دادم و با من براستی رفتار کرد.فاطمه پاره تن من است آنچه او را ناخوش آید دوست نمی دارم.بخدا سوگند دختر رسول خدا با دختر دشمن خدا نزدیک کس جمع نخواهد شد و علی ترک خواستگاری کرد (8).این روایت که جز مسلم و بخاری یک دو تن دیگر آنرا در کتاب خود آورده اند بی گمان دروغ است.چه گذشته از ضعف سند الفاظ حدیث مضمون آنرا تکذیب می کند.
نخست آنکه می گوید پیغمبر گفت ابو العاص بن ربیع بمن راست گفت.مفهوم مخالف جمله اینست که علی (العیاذ بالله) بمن دروغ گفته،در صورتیکه قبلا هیچگونه گفتگوئی با علی بمیان نیامده و علی (ع) در ضمن عقد فاطمه (ع) تعهدی به پیغمبر نسپرده بود تا خلاف آن پدید شود.
دوم اینکه می گوید:دختر رسول خدا با دختر دشمن او نزد یک کس جمع نخواهد شد.ظاهر عبارت اینست که هنگام گله رسول خدا،ابو جهل زنده بوده است.در صورتیکه ابو جهل در رمضان سال دوم هجری در جنگ بدر کشته شد و تولد مسور چنانکه خواهیم نوشت در ذو الحجه سال دوم است.
و اگر بگوئیم این حادثه پس از کشته شدن ابو جهل و در سال های پس از جنگ بدر بوده است،عبارت «دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا نزد یک کس جمع نخواهد شد»معنی نخواهد داشت.چه شرک ابو جهل که سالها پیش به کیفر خود رسیده از نظر فقه اسلام تاثیری در سرنوشت دختر او ندارد.سوم حادثه ای چنین مهم که پیغمبر شکوه از آن را در مسجد و در جمع اصحاب خود بیان می دارد باید از طریق های متعدد نقل شود و به حد تواتر و یا لا اقل شیوع رسد،نه آنکه راوی آن تنها مسور بن مخرمه باشد.
چهارم مسور بن مخرمه دو سال پس از هجرت پیغمبر بمدینه،در مکه متولد شد.پس از ذو الحجه سال هشتم با پدر خود به مدینه آمد و هنگام رحلت رسول اکرم هشت ساله بود.در ربیع الاول سال شصت و چهارم هجری در محاصره مکه از جانب حصین بن نمیر،بر اثر سنگی که از منجنیق بدو رسید در گذشت (9) ابن حجر نیز ولادت او را دو سال پس از هجرت نوشته است و گوید جمله بر این سخن متفقند.سپس در باره حدیث او که گوید«از پیغمبر شنیدم حالیکه محتلم بودم »نویسد که بعقیده بعضی این صیغه از ماده حلم بکسر حاء است یعنی عاقل بودم و حدیث را ضبط می کردم (10).و منافاتی با کودک بودن او ندارد.
و نیز داستانی را که در باره برداشتن سنگ و افتادن شلوار وی از او آورده اند،نشان می دهد که وی در زندگانی پیغمبر کودکی بوده و طاقت برداشتن سنگ را نداشته است.بنابر این نقل وی در مورد روایت خواستگاری علی (ع) از دختر ابو جهل خالی از اعتبار است.
آنچه بر این جمله باید افزود این است که علمای پیشین هنگام بررسی اخبار بیشتر به نقل روایت و کمتر به نقد آن از نظر درایت پرداخته اند.و اگر به نقد حدیث پرداخته اند از نجهت بوده است که بدانند گذشتگان،این راویان را براستگوئی و درست کرداری ستوده اند یا نه.اگر راستگو شناخته باشند آنچه را روایت کرده اند پذیرفته اند.اما یک نکته را نباید نادانسته گذاشت و آن اینکه کسی یا کسانی که حدیث هائی بر می سازند و میان مردمان شایع می کنند. همه جانب ها را رعایت می کنند.تا چنان باشد که بتوان پذیرفت.اینجاست که جز از توجه به علم الحدیث باید،قرینه های خارجی را نیز از نظر دور نداشت.این داستان حدیث سازی از ربع دوم قرن اول هجری آغاز شد،و تا نزدیک دو قرن ادامه داشت.
در طول هفتاد سال حکومت اموی و در فاصله بیش از صد سال از حکومت عباسی (یعنی تا دوره ثبت و ضبط اسناد در کتابها) دشمنان علی (ع) تا آنجا که توانستند در نکوهش او، حدیث ساختند.طبیعی است که حدیث هائی هم جعل کنند تا نشان دهد مردم نه تنها در بیرون خانه از علی ناخشنود بودند،نزدیکترین کسان وی درون خانه هم از او رضایت نداشت. هر چند بر فرض درست بودن این حدیث ها منقصتی،در آن نمی بینیم.آنها هم انسان اند و هر انسان در حالتهای مختلف بسر می برد.
این حدیث های ساختگی چنانکه نوشتیم در کتاب محدثان ساده دل نوشته می شود و از آن کتابها به کتابهای کسانی منتقل می شود که به گمان خود می خواهند تاریخ اسلام را از دیدگاه علمی بنویسند بنابر این طبیعی است که در کتاب «امیل دورمنگام »بخوانیم:علی پس از مشاجره با فاطمه پناه به مسجد می برد و در آنجا می خوابید.پسر عمویش به سر وقت او می رفت.او را اندرز می گفت و با زنش آشتی می داد (11).
بهر حال اینها سندهائی است که دستاویز اینگونه تاریخ نویسان شده است و چنانکه نوشتیم پایه ای استوار ندارد.هر چند بر فرض درست بودن بعض این روایت ها باز هم نقار زود گذر زن و شوهر طبیعی آدمی است و گردی بر دامن مکارم اخلاق آن بزرگواران نمی افشاند.
پی نوشتها:
1.بقره:10.
2.کان فی علی علی فاطمة شدة.
3.طبقات ج 3 ص 16.
4.الاصابه ج 8 ص 160.و رجوع شود به بحار ص 146.
5.کشف الغمه ج 1 ص 363.بحار ص 133-134 ج 43.
6.بحار ص 146-147.
7.برای دخترانت به غضب نمی آیی (ترجمه تحت اللفظی) .
8.صحیح بخاری ج 5 باب ذکر اصهار النبی ص 28 و نیز نگاه کنید به نسب قریش ص 312 و الاصابه ص 43 جزء هشتم و ص 73 جزء 5.
9.الاستیعاب ص 261 ج 1.
10.الاصابه ص 99 جزء ششم.
11.حیات محمد. (ترجمه عربی) ص 199.الغدیر ج 3 ص 17.
«فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا» (1)
در روایت های شیعی و سنی به چند حدیث برمی خوریم.این حدیث ها نشان می دهد که گاهی میان فاطمه و شوهرش کدورتی پدید می گشته است،تا آنجا که برای داوری نزد پیغمبر می رفته اند.
ابن سعد نوشته است روزی علی (ع) به فاطمه تندی کرد (2) زهرا گفت بخدا شکایت تو را به پیغمبر خواهم کرد.سپس براه افتاد و علی (ع) نیز بدنبال او بخانه پیغمبر رفت و جائی ایستاد که آواز زهرا (ع) را می شنید.زهرا از خشونت و سختگیری علی بر خود،به پدر شکایت کرد. پیغمبر در پاسخ او گفت:
«دخترکم!زن نباید انتظار داشته باشد،کاری را که شوهرش می خواهد انجام ندهد،و با نافرمانی او،شوهر خاموش بماند».
علی (ع) گوید:من به زهرا گفتم بخدا پس از این چیزی که ترا ناخوش آید نخواهم کرد (3).ابن حجر نوشته است:
میان علی (ع) و فاطمه (ع) گفتگوئی شد.پیغمبر برای اصلاح بخانه ایشان رفت و برون آمد بدو گفتند با چهره ای گرفته بخانه آنان رفتی و با چهره ای شادمان بیرون آمدی؟فرمود میان دو کس را که دوسترین مردمان نزد من بودند آشتی دادم (4).
در مقابل این دسته روایت ها،علی بن عیسی اربلی از گفته علی علیه السلام چنین نویسد:
پیغمبر شب عروسی زهرا بمن گفت با همسرت به لطف و مدارا رفتار کن!که او پاره تن من است.
هر که او را بیازارد مرا آزرده است.سپس فرمود شما را بخدا می سپارم.بخدا سوگند تا فاطمه زنده بود او را بخشم نیاوردم.او نیز کاری نکرد که مرا به خشم آرد.هر گاه باو می نگریستم غم و اندوه من بر طرف می شد (5).
هر چند بسیار طبیعی است که بین صمیمی ترین دوستان گاهگاه کدورتی پیش آید،اما از نظر اعتقادات شیعی علی علیه السلام و فاطمه (ع) دارای مقام عصمت اند،و نسبت اختلاف بین آنان،آنهم تا بدان درجه که کار بداوری پیغمبر بکشد با چنان مقام سازگار نخواهد بود.
برای همین است که مجلسی از گفته صدوق نویسد:
که این خبر نزد من درست نیست،چه روش آنان با یکدیگر چنان نبوده است که میان ایشان رنجشی رخ دهد تا نیاز به میانجی افتد (6).
و از جمله روی دادهائی که نوشته اند فاطمه (ع) را از علی رنجاند،داستان خواستگاری علی از جویریه دختر ابو جهل است.این رویداد از گفته مسور بن مخرمه چنین آمده: علی (ع) از دختر ابو جهل خواستگاری کرد.فاطمه (ع) شنید و نزد پیغمبر (ص) رفت و گفت کسان تو می پندارند تو جانب دختران خود را رعایت نمی کنی (7) علی از دختر ابو جهل خواستگاری کرده است!
رسول الله برخاست،و به مسجد آمد و چون از تشهد فارغ شد،شنیدم که می گفت:دختر خود را به ابو العاص بن ربیع دادم و با من براستی رفتار کرد.فاطمه پاره تن من است آنچه او را ناخوش آید دوست نمی دارم.بخدا سوگند دختر رسول خدا با دختر دشمن خدا نزدیک کس جمع نخواهد شد و علی ترک خواستگاری کرد (8).این روایت که جز مسلم و بخاری یک دو تن دیگر آنرا در کتاب خود آورده اند بی گمان دروغ است.چه گذشته از ضعف سند الفاظ حدیث مضمون آنرا تکذیب می کند.
نخست آنکه می گوید پیغمبر گفت ابو العاص بن ربیع بمن راست گفت.مفهوم مخالف جمله اینست که علی (العیاذ بالله) بمن دروغ گفته،در صورتیکه قبلا هیچگونه گفتگوئی با علی بمیان نیامده و علی (ع) در ضمن عقد فاطمه (ع) تعهدی به پیغمبر نسپرده بود تا خلاف آن پدید شود.
دوم اینکه می گوید:دختر رسول خدا با دختر دشمن او نزد یک کس جمع نخواهد شد.ظاهر عبارت اینست که هنگام گله رسول خدا،ابو جهل زنده بوده است.در صورتیکه ابو جهل در رمضان سال دوم هجری در جنگ بدر کشته شد و تولد مسور چنانکه خواهیم نوشت در ذو الحجه سال دوم است.
و اگر بگوئیم این حادثه پس از کشته شدن ابو جهل و در سال های پس از جنگ بدر بوده است،عبارت «دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا نزد یک کس جمع نخواهد شد»معنی نخواهد داشت.چه شرک ابو جهل که سالها پیش به کیفر خود رسیده از نظر فقه اسلام تاثیری در سرنوشت دختر او ندارد.سوم حادثه ای چنین مهم که پیغمبر شکوه از آن را در مسجد و در جمع اصحاب خود بیان می دارد باید از طریق های متعدد نقل شود و به حد تواتر و یا لا اقل شیوع رسد،نه آنکه راوی آن تنها مسور بن مخرمه باشد.
چهارم مسور بن مخرمه دو سال پس از هجرت پیغمبر بمدینه،در مکه متولد شد.پس از ذو الحجه سال هشتم با پدر خود به مدینه آمد و هنگام رحلت رسول اکرم هشت ساله بود.در ربیع الاول سال شصت و چهارم هجری در محاصره مکه از جانب حصین بن نمیر،بر اثر سنگی که از منجنیق بدو رسید در گذشت (9) ابن حجر نیز ولادت او را دو سال پس از هجرت نوشته است و گوید جمله بر این سخن متفقند.سپس در باره حدیث او که گوید«از پیغمبر شنیدم حالیکه محتلم بودم »نویسد که بعقیده بعضی این صیغه از ماده حلم بکسر حاء است یعنی عاقل بودم و حدیث را ضبط می کردم (10).و منافاتی با کودک بودن او ندارد.
و نیز داستانی را که در باره برداشتن سنگ و افتادن شلوار وی از او آورده اند،نشان می دهد که وی در زندگانی پیغمبر کودکی بوده و طاقت برداشتن سنگ را نداشته است.بنابر این نقل وی در مورد روایت خواستگاری علی (ع) از دختر ابو جهل خالی از اعتبار است.
آنچه بر این جمله باید افزود این است که علمای پیشین هنگام بررسی اخبار بیشتر به نقل روایت و کمتر به نقد آن از نظر درایت پرداخته اند.و اگر به نقد حدیث پرداخته اند از نجهت بوده است که بدانند گذشتگان،این راویان را براستگوئی و درست کرداری ستوده اند یا نه.اگر راستگو شناخته باشند آنچه را روایت کرده اند پذیرفته اند.اما یک نکته را نباید نادانسته گذاشت و آن اینکه کسی یا کسانی که حدیث هائی بر می سازند و میان مردمان شایع می کنند. همه جانب ها را رعایت می کنند.تا چنان باشد که بتوان پذیرفت.اینجاست که جز از توجه به علم الحدیث باید،قرینه های خارجی را نیز از نظر دور نداشت.این داستان حدیث سازی از ربع دوم قرن اول هجری آغاز شد،و تا نزدیک دو قرن ادامه داشت.
در طول هفتاد سال حکومت اموی و در فاصله بیش از صد سال از حکومت عباسی (یعنی تا دوره ثبت و ضبط اسناد در کتابها) دشمنان علی (ع) تا آنجا که توانستند در نکوهش او، حدیث ساختند.طبیعی است که حدیث هائی هم جعل کنند تا نشان دهد مردم نه تنها در بیرون خانه از علی ناخشنود بودند،نزدیکترین کسان وی درون خانه هم از او رضایت نداشت. هر چند بر فرض درست بودن این حدیث ها منقصتی،در آن نمی بینیم.آنها هم انسان اند و هر انسان در حالتهای مختلف بسر می برد.
این حدیث های ساختگی چنانکه نوشتیم در کتاب محدثان ساده دل نوشته می شود و از آن کتابها به کتابهای کسانی منتقل می شود که به گمان خود می خواهند تاریخ اسلام را از دیدگاه علمی بنویسند بنابر این طبیعی است که در کتاب «امیل دورمنگام »بخوانیم:علی پس از مشاجره با فاطمه پناه به مسجد می برد و در آنجا می خوابید.پسر عمویش به سر وقت او می رفت.او را اندرز می گفت و با زنش آشتی می داد (11).
بهر حال اینها سندهائی است که دستاویز اینگونه تاریخ نویسان شده است و چنانکه نوشتیم پایه ای استوار ندارد.هر چند بر فرض درست بودن بعض این روایت ها باز هم نقار زود گذر زن و شوهر طبیعی آدمی است و گردی بر دامن مکارم اخلاق آن بزرگواران نمی افشاند.
پی نوشتها:
1.بقره:10.
2.کان فی علی علی فاطمة شدة.
3.طبقات ج 3 ص 16.
4.الاصابه ج 8 ص 160.و رجوع شود به بحار ص 146.
5.کشف الغمه ج 1 ص 363.بحار ص 133-134 ج 43.
6.بحار ص 146-147.
7.برای دخترانت به غضب نمی آیی (ترجمه تحت اللفظی) .
8.صحیح بخاری ج 5 باب ذکر اصهار النبی ص 28 و نیز نگاه کنید به نسب قریش ص 312 و الاصابه ص 43 جزء هشتم و ص 73 جزء 5.
9.الاستیعاب ص 261 ج 1.
10.الاصابه ص 99 جزء ششم.
11.حیات محمد. (ترجمه عربی) ص 199.الغدیر ج 3 ص 17.