خانه » همه » مذهبی » زندگی پس از مرگ

زندگی پس از مرگ


زندگی پس از مرگ

۱۳۹۷/۰۱/۲۲


۶۴۴ بازدید

در خصوص بعد از مرگ هیچ اطلاعی ندارم، آیا خوردن و آشامیدن وجود دارد؟ در آنجا روشنائی هست یا سرتاسر تاریکی هست؟ رابطه با جنس مختلف و روابط زناشویی و ازدواج وجود دارد؟ شکنجه و آزار و اذیت و… وجود دارد به خاطر گناهان و تا چه زمانی هست و چگونه؟ آیا نزدیکان مان را می بینیم؟ بعد از پاک شدن چطور سر خواهیم کرد و سوالات این چنینی، خواهشا کامل و مبسوط پاسخ دهید؟

1. در این مورد به کتاب هایی که در مورد معاد نوشته شده مانند معاد شهید دستغیب و استاد قرائتی مراجعه کنید .
2. در توضیح می توان گفت که مرگ عبارت است از نوشیدن عصارة حیات که برای مؤمنان بسیار گوارا، لذّت بخش و نشاط آور و برای کافران رنج آور و اسفبار و اندوهناک. اما جریان مردن مؤمنان به این وضع است که هنگام مرگ آنان فرشتگان الهی نازل و پیامبر و پیشوایان معصوم(ع) برای اینان متمثل می شوند و به آنان می گویند: ما دوستان شما در دنیا و آخرت خواهیم بود و هیچ خوف و ترسی نداشته باشید، نوید باد شما را به بهشت که هر آنچه خواستید در آن است: «إنّ الّذین قالو رَبُّنا الله ثُمّ استَقاموا تَتَنزَّلُ عَلَیهم المَلئِکَة ألاّ تَخافوا ولا تَحزنوُا وأبْشروا بالجنّة الّتی کنتم توُعدون نَحن أولیاؤکم فی الحیوة الدُّنیا و فِی الاخرة و لکم فیها ما تشتهی أنفسکم ولکم فیها ما تَدّعون ؛ ( فصلت/30ـ31 )؛ آنان که گفتند پروردگار ما خدای یگانه است و سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند که نترسید و غمگین نباشید. بشارت باد بر شما به همان بهشتی که پیامبران الهی وعده دادند. ما یاران و مددکاران شما در زندگی دنیا و در آخرت هستیم و برای شما هر چه بخواهید در بهشت فراهم است و هر چه طلب کنید به شما داده می شود».بسیاری از مفسّران برآنند که این امور هنگام مرگ رخ می دهد. به ویژه این که فرشتگان گویند ما دوستان شما در دنیا و آخرت هستیم. این تعبیر نشانه آن است که این گفتار هنگام احتضار خواهد بود. اما جریان مردن کافران به این وضع است که مرگ برای آنان سخت ناگوار، تلخ، و استقبال فرشتگان عذاب از آنها با گرزهای آتشین است.

برای روشن شدن دو جریان یاد شده چند نمونه از اخبار ارائه می شود:
1ـ از پیامبر اکرم اسلام(ص) سؤال شد: فرشته مرگ چگونه جان آدمی را می گیرد؟ فرمود: فرشتة مرگ هنگام مردن مؤمن نزد وی آن گونه می ایستد که بردەای ذلیل نزد مولا. او و یارانش نزد مؤمن می ایستند و نزدیک نمی شوند تا این که نخست فرشتة مرگ سلام کند و به او بشارت به بهشت دهد؛ (من لا یحضر 1/135)
2ـ امام صادق(ع) فرمود: « إذا حیل بینه و بین الکلام أتاه رسول الله(ص) و من شاء الله، فجلس رسول الله(ص) عن یمینه و الآخر عن یساره، فیقول له رسول الله(ص): أمّا ما کنتَ ترجوا فهو ذا أمامک و أما ما کنت تخاف منه فقد آمنت منه. ثم یفتح له باب إلی الجنّة، فیقول: هذا منزلک فی الجنّة فإن شئت رددناک إلی الدّنیا و لک فیها ذهبٌ و فضّة، فیقول: لا حاجة فی الدّنیا… ؛ (همان 6/196)؛ هنگامی که بین مؤمن و بین قدرت بر گفتن حائل می شود، یعنی نتواند سخن بگوید، پیامبر خدا(ص) و کسانی که خدا خواهد کنار او می آیند. رسول خدا(ص) سمت راست شخص و دیگران به جانب چپ او می نشینند. رسول خدا شروع به سخن کرده می فرماید: آنچه را امیدوارش بودی اکنون روبروی توست (دیدار پیامبر و ائمه) و امّا آنچه را از آن می ترسیدی (کیفر) از آن ایمن هستی. سپس دری از بهشت برایش گشوده می شود و رسول خدا می فرماید: این منزل تو در بهشت است. اگر خواستی تو را به دنیا باز می گردانیم که در آن جا طلا و نقره است. محتضر در این هنگام می گوید: مرا نیازی به دنیا نیست؛ تا این که می فرماید: وقتی او را در قبر گذاشتند همان در بهشتی که رسول خدا(ص) به او نمود بر او گشوده می شود و نور، خنکی و بوی خوش آن بر او داخل می گردد».
سَدِیر صیرفی (راوی خبر) در ادامه می گوید: گفتم: یابن رسول الله(ص) پس فشار قبر چه می شود؟ فرمود: هرگز چنین چیزی برای مؤمنان نیست؛ «فأین ضغطة القبر؟ فقال: هیهات ما علی المؤمنین منها شیءٌ».
3- امام صادق(ع) فرمود: کسی از دوستان ما که دشمنان ما را دشمن دارد نخواهد مرد جز این که رسول خدا(ص)، امیر المؤمنین، امام حسن و امام حسین(ع) در حال احتضار کنار او آمده و به او نوید بهشت می دهند و اگر کسی ما را دوست نداشته باشد آن ذوات مقدس را به حالتی که دشمن او باشند خواهند دید. دلیل این سخن کلام امیر مؤمنان است:
یا حار هَمْدان مَنْ یَمُتْ یَرَنی مِنْ مؤمن أو منافق قُبُلاً (بحار 6/179)
4ـ ام کلثوم در دقایق پایانی حیات پدر بزرگوارش در برابر او گریه می کرد. امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: چرا گریه می کنی دختر مهربانم؟ گفت: به یاد می آورم که در همین ساعت از ما مفارقت می کنی آن حضرت فرمود: گریه مکن. به خدا سوگند اگر می دیدی آنچه پدرت می دید گریه نمی کردی.
حبیب، راوی خبر می گوید: پرسیدیم چه می بینی ای امیر مؤمنان؟ فرمود: فرشتگان آسمان و پیامبران را می بینیم که پشت در پشت هم ایستادەاند تا مرا ملاقات کنند. این است برادرم محمد رسول خدا(ص) نزد من نشسته می فرماید: بیا، آنچه در پیش داری بهتر از دنیایی است که در آن هستی.
5ـ امام حسن مجتبی(ص) فرمود: من بر دوچیزگریه می کنم: یکی برای ترسی که از امور اخروی در پیش دارم و دیگری برای فراق و جدایی دوستان: «انما أبکی لخصلتین: لهول المطلع و فراق الأحبّة»؛ (بحار 6/159)؛ گریه و ناله سلاح مؤمن است: «وسلاحه البکاء»، (مفاتیح الجنان، دعای کمیل). مؤمن اگر از ترس نفوذ ابلیس از بیرون و سلطه نفس امّاره از درون ننالد و خود را تصفیه نکند آینده او خطرناک خواهد بود. ( آیة الله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 4 – معاد در قرآن – )
مرگ یعنى انتقال از جهان جسمانى و عالم مادى به عالم برزخ (معاد استاد مطهرى، انتشارات صدار، ص 53 ـ 35).
اما اینکه در لحظه مرگ حضرت عزرائیل براى قبض روح همه حاضر مى شود، امر مسلمى نیست. بلکه ظاهر قرآنى خلاف آن است. زیرا در قرآن چهار دسته آیات است که به مرگ اشاره دارد:
دسته اول آیاتى که مرگ را مستقیما به خدا نسبت مى دهند: « الله یتوفى الانفس حین موتها؛ خدا جان را در زمانه مدت آن مى گیرد»، (زمر / 42).
دسته دوم آیاتى که مرگ را به حضرت عزرائیل ـ ملک الموت ـ نسبت مى دهد: «قل یتوفاکم ملک الموت الذى و کل بکم؛ بگو جان شما را فرستند مرگ که بر شما وکیل است، مى گیرد»، (سجده / 11).
دسته سوم آیاتى که مرگ را به فرستادگان الهى نسبت مى دهد: «توفّته رسلنا؛ جان او را فرستادگان ما مى گیرد»، (انعام / 61).
دسته چهارم آیاتى که مرگ را به فرشتگان الهى نسبت مى دهد: آیات 28 و 32 سوره نحل و 97 سوره نساء. دلیل این اختلاف نسبت ها این است که مراتب و اسباب مرگ مختلف است. ملائکه (یا همان فرستادگان الهى) علت نزدیکتر و سبب قریب مرگ هستند که مأمور از طرف ملک الموت هستند. و حضرت عزرائیل ما فوق آنها و فرمانده آنهاست که او نیز، مستقیما از خدا دستور مى گیرد و به ملائکه دستور مى دهد. خلاصه اینکه فرمانده اصلى خداست و فرمانده میانى حضرت عزرائیل و اقدام کننده ملائکه هستند، (المیزان، ج 16، ص 376 و تفسیر نمونه، ج 17، ص 140 ـ 139).

از قـرآن مجید استفاده مى شود که گماشتگان الهى ، جان همه مردم را یکسان نمى گیرند ، بلکه بـعضى را با راحتى و احترام و بعضى دیگر را با خشونت و اهانت قبض مى کنند . از جمله در مورد مومنان مى فرماید : « الذین تتوفاهم الملائکه طیبین یقولون سلام علیکم ( نحل / 32 )، کسانى که فرشتگان الهى جانشان را با خوشى مى گیرند و به ایشان سلام و احترام مى کنند . » ولـى دربـاره کـافـران مـى فـرماید : « و لو ترى اذ یتوفى الذین کفروا الملائکه یضربون وجوههم و ادبـارهـم ( انفال / 50 )، هنگامى که فرشتگان , روح کافران را مى گیرند به روى و پشت آنها مى زنند .» و شـایـد بـتـوان گـفـت که میان افراد مومن و افراد کافر هم به حسب درجات ایمان وکفرشان , تفاوتهایى در آسان یا سخت جان کندن , وجود دارد . ( محمد تقى مصباح یزدى / آموزش عقاید، مصباح یزدى – محمد تقى )

منازل آخرت:
یک. مرگ ، مرگ، نخستین منزل برزخ است. همه موجودات امکانى، داراى اجل معیّنى هستند که با مرگ فرا مى رسد. منظور از اجل، «فنا و نیستى» نیست؛ بلکه زمان و موعدى است که موجودات به آن منتهى مى شوند. به عبارت روشن تر، زمانى است که موجودات سفر خود را به سوى خداوند متعال – پس از اندکى درنگ در دنیا آغاز مى کنند تا در آن مقام جاى گیرند و استقرار یابند. پس مرگ نخستین منزلگاه سفر طولانى ما است: «ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ»؛ ( عبس (80)، آیه 21) ؛ «سپس او را مى میراند و در قبر پنهان مى کند». مرگ پلى است که بین دنیا و آخرت زده شده « فقال لهم الحسین علیه السلام: « صبراً بنى الکرام فما الموت إلا قنطرة یعبر بکم عن البؤس و الضراء إلى الجنان الواسطة و النعیم الدائمة فأیکم یکره أن ینتقل من سجن إلى قصر و ما هو لأعدائکم إلا کمن ینتقل من قصر إلى سجن و عذاب. إن أبى حدثنى عن رسول الله صلى الله علیه وآله أن الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر و الموت جسر هؤلاء إلى جنانهم و جسر هؤلاء إلى جحیمهم» ؛ « امام حسین علیه السلام در روز عاشوراء خطاب به یاران خود فرمود: اى فرزندان بزرگوارى! صبر پیشه کنید، زیرا مرگ جزء پلى نیست که شما را از رنج و سختى به بهشت برگزیده و نعمت همیشگى عبور مى دهد. کدامین از شما گذر از زندان به قصر را نکوهیده مى دارد؟ اما مرگ براى دشمنان شما جز انتقال از قصر به زندان و عذاب نیست! بدانید که پدر من از جدم پیامبر خدا صلى الله علیه وآله نقل کرد که فرمود: دنیا زندان مومن و بهشت کافر است. و مرگ پلى است که آنها را به بهشتشان رهنمون مى شود و اینها را آتششان مى کشاند»؛ ( بحارالأنوار، ج 6، ص 154). و انسان ها را از خانه دنیا – که خانه فنا و گذر و عمل است به خانه بقا و ابدیت مى برد و هیچ کس از آن گریزى ندارد. همگان فرستاده پروردگار را دیدار مى کنند و مرگ آنان را در مى یابد و سکرات موت و جان کندن، از عقبه هاى سخت و دشوار مرگ است.
قرآن مرگ را چنین توصیف مى کند: « فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ»؛ ( واقعه (56)، آیات 83 – 85) ؛ «پس چرا هنگامى که جان به گلوگاه مى رسد و شما در این حال نظاره مى کنید [ کارى از دستتان ساخته نیست؟ ] و ما از شما به او نزدیک تریم، ولى نمى بینید». یعنى، هنگامى که مرگ کسى – که همان اجل و زمان رجوع و سفر او به سوى خداوند است فرا مى رسد، شما حالت او را مى بینید و نظاره مى کنید؛ اما هیچ کارى از دستتان بر نمى آید و نمى توانید، او را به دنیا برگردانید. دلیل آن روشن است؛ زیرا آن، سکرات مرگ است و حقیقتى است که شما از آن تنفر دارید. اما چون از جانب خدا است، کسى را در آن دخالتى نیست. (ق (50)، آیه ). «کَلاَّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِىَ وَ قِیلَ مَنْ راقٍ وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ»؛ ( قیامة (75)، آیات 26 – 31)؛ «چنین نیست؛ تا موقعى که جان به گلوگاهش رسد و گفته مى شود: آیا کسى است که او را از مرگ نجات دهد و [ در این هنگام ] به جدایى از دنیا یقین کند و ساق پاها [ از سختى جان دادن ] به هم پیچد. در آن روز مسیر همه به سوى پروردگارت خواهد بود». آرى مرگ پرواز روح از جسد خاکى به سوى پرودگار جهانیان است و مردمان در این پرواز دو گروه هستند: یا پاک و طاهرند که در وصفشان فرمود: «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ (نحل (16)، آیه 32) ؛ «کسانى که فرشتگان روحشان را مى گیرند، در حالى که پاک و پاکیزه اند؛ به آنها مى گویند: سلام بر شما! وارد بهشت شوید، به جهت اعمالى که انجام مى دادید». اما کسانى که دنیاى خود را با گناه آلوده کرده اند، مرگ برایشان بسیار سخت است! آرى جدا شدن از دنیا و همسر، فرزندان، دوستان و آنچه در طول زندگانى خود جمع کرده اند، بسیار سخت است و چه بسا موجب بى ایمانى و بدعاقبتى شود! قرآن در وصف مرگ این گروه مى فرماید: « وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ فِى غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ»؛ (انعام (6)، آیه 93) ؛ «اگر ببینى هنگامى که ظالمان در شداید مرگ فرو رفته اند؛ و فرشتگان دست ها را گشوده، به آنان مى گویند: جان خود را خارج سازید! امروز در برابر دروغ هایى که به خدا بستید و نسبت به آیات او تکبر ورزیدید، مجازات خوارکننده اى خواهید دید». روشن است از مرگ گریزى نیست؛ اما از سختى آن مى توان گریخت و مرگ را به مثابه بوییدن گلى خوشبو تبدیل کرد. ایمان و عمل صالح – به ویژه دوستى اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و مواظبت بر نمازهاى اول وقت و احترام و نیکى به پدر و مادر و عمل به دستورات الهى، باعث خواهد شد که ما منزل اول سفر خود را به سلامت طى کنیم.

دو. قبر، در واقع «قبر»، همان «برزخ» است و آن عالم بین دنیا و آخرت است که انسان از هنگام مرگ تا نفخ صور در آن قرار دارد. منظور از قبر، همین قبر ظاهرى نیست که ما مى بینیم؛ زیرا این قبر که جسم ما را در خود جاى مى دهد، پس از چندى مى پوسد؛ بلکه منظور از قبر، باطن آن است که تا قیامت پا بر جاست و در روایات ما از آن به باغى از باغ هاى بهشت یا چاهى از چاه هاى جهنم تعبیر مى کنند.
قرآن کریم – پس از نقل تمنّاى باطل بدکردارانى که از دنیا رفته اند و درخواست بازگشت به دنیا را دارند تا شاید رفتارى شایسته پیشه کنند، ولى برآورده نمى شود مى فرماید: «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»؛ ( مؤمنون (23)، آیه 100) ؛ «و پشت سر آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند».
امام سجاد علیه السلام درباره عذاب و آسایش در عالم برزخ مى فرماید: « هو القبر و إن لهم فیه مَعِیشَةً ضَنْکاً و الله إن القبر لروضة من ریاض الجنة أو حفرة من حفر النار»؛ ( بحارالأنوار، ج 6، ص 159)؛ امام صادق علیه السلام نیز چنین تفسیرى از برزخ دارند: « البرزخ القبر و هو الثواب و العقاب بین الدنیا و الآخرة. و الدلیل على ذلک أیضا قول العالم علیه السلام واللَّه ما یخاف علیکم إلا البرزخ؛ امام صادق مى فرمایند: برزخ عبارت از قبر است که همان عقاب و ثواب بین دنیا و آخرت مى باشد. (آن گاه مرحوم مجلسى اضافه مى کند). دلیل آن سخن عالم (امام موسى کاظم علیه السلام) است که فرمودند: «به خدا قسم من بر شما تنها از برزخ مى ترسم»؛ ( بحارالأنوار، ج 6، ص 218) ؛ «منظور از برزخ همان قبر است و براى مردگان در آن زندگى سختى است و به خدا قسم! قبر باغى از باغ هاى بهشت است یا چاهى از چاه هاى آتش». آرى باطن و حقیقت برزخىِ قبر هر کسى، باغى از باغ هاى بهشت است و یا چاهى از چاه هاى دوزخ.
وحشت قبر به هنگام ورود بدان و فشار آن و سؤال منکر و نکیر، از عقبه هاى بس خطرناک است که کسى را از آنها گریزى نیست؛ مگر اینکه ایمان و عمل صالح را پیش از خود فرستاده باشد.
روایت شده است: قبرى را مى کندند، پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله با شتاب به سوى آن رفتند و به شدت گریستند؛ به حدى که خاک از اشک ایشان تر شد و به یاران خود فرمود: «إِخْوَانِى لِمِثْلِ هَذَا فَأَعِدُّوا»؛ ( مستدرک الوسائل، ج 2، ص 465)؛ « برادران من! براى همانند این مهیا شوید».
توصیه هاى بسیارى که در روایات شده – مانند اینکه میت را بلافاصله و با سرعت به درون قبر نگذارید و قبل از دفن، مدتى او را در کنار قبرش نگاه دارید و در هنگام دفن بر او تلقین بخوانید و در شب دفن او، نماز شب اول قبر بخوانید و… همگى براى کم شدن وحشت و اضطراب او و فشار قبر است. « فشار قبر» قابل وصف نبوده و حقیقت آن براى ما روشن نیست. اجمالاً مى توان گفت: انسانى که از دنیا رفته است، به دلیل انس به دنیا و ناآشنایى به عالم برزخ و نظام جدید، تحت فشار قرار مى گیرد. سؤال منکر و نکیر نیز پرسش از حقیقت و باطن اعتقادات و اعمال ما است.
امام صادق علیه السلام مى فرماید: «یَجِى ءُ الْمَلَکَانِ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ إِلَى الْمَیِّتِ حِینَ یُدْفَنُ أَصْوَاتُهُمَا کَالرَّعْدِ الْقَاصِفِ وَ أَبْصَارُهُمَا کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ یَخُطَّانِ الْأَرْضَ بِأَنْیَابِهِمَا وَ یَطَئَانِ فِى شُعُورِهِمَا. فَیَسْأَلَانِ الْمَیِّتَ مَنْ رَبُّکَ وَ مَا دِینُکَ قَالَ فَإِذَا کَانَ مُؤْمِناً قَالَ اللَّهُ رَبِّى وَ دِینِىَ الْإِسْلامُ فَیَقُولانِ لَهُ مَا تَقُولُ فِى هَذَا الرَّجُلِ الَّذِى خَرَجَ بَیْنَ ظَهْرَانَیْکُمْ فَیَقُولُ أَعَنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ تَسْأَلَانِى فَیَقُولَانِ لَهُ تَشْهَدُ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ فَیَقُولُ أَشْهَدُ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ فَیَقُولاَنِ لَهُ نَمْ نَوْمَةً لاَ حُلُمَ فِیهَا وَ یُفْسَحُ لَهُ فِى قَبْرِهِ تِسْعَةَ أَذْرُعٍ وَ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَى الْجَنَّةِ وَ یَرَى مَقْعَدَهُ فِیهَا وَ إِذَا کَانَ الرَّجُلُ کَافِراً دَخَلَا عَلَیْهِ وَ أُقِیمَ الشَّیْطَانُ بَیْنَ یَدَیْهِ عَیْنَاهُ مِنْ نُحَاسٍ فَیَقُولاَنِ لَهُ مَنْ رَبُّکَ وَ مَا دِینُکَ وَ مَا تَقُولُ فِى هَذَا الرَّجُلِ الَّذِى قَدْ خَرَجَ مِنْ بَیْنَ ظَهْرَانَیْکُمْ فَیَقُولُ لاَ أَدْرِى فَیُخَلِّیَانِ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الشَّیْطَانِ فَیُسَلِّطُ عَلَیْهِ فِى قَبْرِهِ تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ تِنِّیناً لَوْ أَنَّ تِنِّیناً وَاحِداً مِنْهَا نَفَخَ فِى الْأَرْضِ مَا أَنْبَتَتْ شَجَراً أَبَداً وَ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَى النَّارِ وَ یَرَى مَقْعَدَهُ فِیهَا»؛ ( کافى، ج 3، ص 236)؛ « دو فرشته منکر و نکیر، نزد میت هنگامى که دفن مى شود، مى آیند؛ در حالى که صداى آنها همانند رعد بلند آهنگ، و چشمانشان همانند برقى سهمناک و خیره کننده است. در این حال زمین را با دندان هاى خود زیر و رو مى کنند و موهاى خود را مى کشند؛ آن گاه از میت مى پرسند: پروردگار تو کیست؟ دین تو چیست؟ اگر او مؤمن باشد، مى گوید: اللَّه پرودگار من و اسلام دین من است. آنان به او مى گویند: درباره مردى که از براى پشتیبانى شما بیرون آمده، چه مى گویى؟ مى گوید: آیا از محمد صلى الله علیه وآله پیامبر خدا مى پرسید؟ مى گویند: شهادت بده که او پیامبر خدا است. او مى گوید: شهادت مى دهم که او پیامبر خدا است. [ بدین ترتیب او از آزمون سربلند بیرون آمد و آن گاه ] به او مى گویند: بخواب! خوابى که در آن رؤیایى نیست. قبرش را به اندازه نه ذراع توسعه مى دهند و براى او، درى به سوى بهشت باز مى کنند و او جایگاهش را مى بیند. اما اگر او کافر باشد، بر او وارد مى شوند؛ در حالى که شیطان چونان دودى در کنار دیدگان او نشسته است. از او مى پرسند: پرودگار تو کیست و دین تو چیست؟ درباره این شخص که براى پشتیبانى شما بیرون آمده، چه مى گویى؟ مى گوید: نمى دانم! [ در این هنگام ] بین او و شیطان را خالى مى کنند و بر او در قبر 99 مار بزرگ را مسلّط مى سازند که اگر یکى از این مارها در زمین نفس بکشد، هرگز درختى نخواهد رویید. و دیدگان او را به سوى آتش مى گشایند و او جایگاه خود را در آن مى بیند».
آرى «برزخ» باطن جهان ماده است و ما از ادراک آن عاجزیم. آنچه مى بینیم، قبرى است در درون زمین؛ اما حقیقت آن براى ما روشن نیست. در حالى که این قبر، یا باغى از باغ هاى بهشت و براى انسان هایى است که در دنیا بهشتى زندگى کردند و یا چاهى از چاه هاى آتش و مخصوص انسان هایى است که زندگانى جهنمى داشته اند. این بهشت و دوزخ برزخى – که غیر از بهشت و دوزخ قیامت است براى ما هویدا نیست و پس از مرگ عیان مى شود. اما مهم ترین امرى که باعث مى شود، قبر براى ما، نه تنها جایگاه تنهایى و وحشت نباشد؛ بلکه خانه روشن و باغ بهشت گردد، همان ایمان و عمل صالح است که محبت پیامبر گرامى صلى الله علیه وآله و خاندانش، سرمایه اى بس عظیم براى طول سفر و از جمله این مرحله است.
اگر انسان، مؤمن و با تقوا باشد و ره توشه آخرت را برگیرد، نه جان دادن هولى دارد و نه شب اول قبر هراسى و نه قیامت نگرانى دارد؛ از امام حسن(ع) پرسیدند: مرگ چیست که نسبت بدان نادانند؟ فرمود(ع): « اعظم سرور یرد على المؤمنین»؛ «بزرگترین شادمانى که بر مومنان وارد مى شود…»، ( بحارالانوار، ج 6، ص 153)
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم از پى جانان بروم
بر هواى لب او ذره صفت رقص کنان تا لب چشمه خورشید درخشان بروم
همچنین امام صادق(ع) فرمودند: « القیامة عرس المتقین»؛ «قیامت زفاف و عروسى اهل تقوا است»، (همان، ج 7، ص 176).
امام صادق(ع) فرمودند: « اذا مات المومن، شیّعه سبعون الف ملک الى قبره فاذا ادخل قبره، اتاه منکر و نکر، فیقعدانه و یقولان له: من ربک؟ و ما دینک؟ و من نبیک؟ فیقول: ربى الله و محمد نبى و الاسلام دینى. فیفسحان له فى قبره مد بصره و یاتیانه بالطعام من الجنة، و یدخلان علیه الروح والریحان و ذلک قوله عزوجل: «فاما ان کان من المقربین فروح و ریحان» یعنى، فى قبره « و جنة نعیم» یعنى فى الاخره»؛ «هرگاه مؤمن بمیرد، هفتاد هزار فرشته؛ او را تا قبرش تشییع مى کنند؛ سپس وقتى در قبر داخل مى شود، نکیر و منکر به سراغش آمده، در کنارش نشسته و به او مى گویند: پروردگارت کیست؟ و دینت چیست؟ و پیغمبرت کیست؟ جواب مى دهد: پروردگارم خدا و محمد(ص) پیغمبرم و اسلام دینم است. [پس آن گاه ] قبرش را برایش به وسعت شعاع بصرش مى گشایند و به سویش از بهشت طعام مى آورند و روح و ریحان بر او وارد مى سازند و آن همان قول خداوند عزوجل است که در قرآن کریم فرمود: « اما اگر از مقربان باشد روح و ریحان برایش مى باشد»، یعنى، در قبرش چنین چیزى است. اما در آخرت او داخل در « بهشت همیشه پرنعمت» است»، ( همان، ج 6، ص 222، روایت 22)
بنابراین، کسى که قبرش روح و ریحان و آخرتش رضوان پر نعمت فراوان است، نه هولى دارد و نه هراسى. آرى اگر نگرانى و ترس از لحظه جان دادن و بعد از آن باعث تلاش و جدیت در جهاد با نفس و ترک گناه و تحصیل ایمان و تقوا و تقرب شود و انسان را تحریک به عمل صالح کند، بسیار ترس خوبى است. همان گونه که در جبهه و مقابله با دشمن قدار، رزمنده واقعى، آمادگى رزمى کافى فراهم مى سازد؛ مومن واقعى نیز براى قبر و قیامت خود، توشه فراهم مى کند.

«عالم برزخ» داراى احکام، آثار و معیارهایى غیر از احکام و آثار نظام دنیوى است. ازاین رو انسان با ورود به «عالم برزخ» با نظام و معیارهاى جدید و ناشناخته اى مواجه مى شود. انسانى که در زندگى دنیایى، موفق به تجرید و انقطاع نشده و اسیر دنیا و تعلقات آن است، با داخل شدن به برزخ و مواجه شدن با آن احکام و آثار، نه تنها با یک نظام ناشناخته روبه رو مى شود؛ بلکه با از دست دادن مأنوس هاى دنیایى، در وحشت مى افتد و با فقدان آنچه که او با آنها مأنوس بوده و تنهایى خود را با آنها جبران مى کرد و هستى و بقاى خود را با آنها و در آنها مى دید؛ در فشار قرار مى گیرد. این فشار توصیف کردنى نیست؛ وضعیتى معلق توأم با وحشت و غربت. گویى در معرض خطر قرار گرفته و مثل این که خود را ندارد و در حال از دست دادن خویش است. این وضعیت و حالات در بدو ورود، دست به دست هم داده و دهشت، وحشت، سختى و فشار به خصوصى را براى انسان پیش مى آورد. «فشار برزخى» یک مسأله عمومى است و هر انسانى با آن مواجه خواهد شد؛ مگر براى ارباب معنا، مهذّبین، اهل انقطاع و مجاهدان جهاد اکبر که به مجرد انتقال از دنیا، با بهجت و سرور خاصى به نظامى که با تمام وجود مشتاق آن بوده و به سوى آن کشیده مى شدند، وارد مى شوند و به شهود جمال وجه حق – که مجذوب آن بودند – بیش از پیش نائل مى آیند و با کنار گذاشتن حجاب ماده و بدن، بزرگ ترین مانع را از سر راه خود در طلب مقصود بر مى دارند. اما غیر از اینان همه با فشار برزخى روبه رو خواهند شد؛ هر چند نوع و کیفیت فشار – با توجه به مراتب انسان ها – متفاوت خواهد بود؛ چرا که فردى که اُنس و تعلق فراوانى به دنیا دارد، ألفتى با آخرت نخواهد داشت و همواره در حال فرار از آخرت و مأنوسات آن بوده، از وحشت، اضطراب، سختى ها و فشار برزخى بیشتر نصیب خواهد برد. و در مقابل کسى که ارتباط کمى با دنیا دارد و همواره از دنیا رو به سوى آخرت فرار مى کرده و گرایش به عوالم بالا و ارزش هاى والاتر داشته است؛ از فشار اول برزخ، کمتر برخوردار خواهد شد و به آسانى و با سرعت و بدون تکلّف، دنیا و آنچه را در آن بوده، فراموش کرده از آن منقطع خواهد شد و با آن نظام آشنا شده و از نعمت هاى برتر آن بهره مند خواهد شد و به راه خود ادامه خواهد داد؛ به صورتى که گویا با خلاص شدن از نظام پست دنیوى، از زندان رهایى یافته و پر و بالش براى پرواز و صعود باز شده است. البته با انس پیدا کردن به نظام جدید برزخى و برطرف شدن ألفت به دنیا و امور دنیایى، آن قسمت از فشارهایى که از این جهت در برزخ وجود داشت، برطرف مى شود. همچنین با از میان رفتن برخى از آلودگى ها و ناپاکى ها، فشارهایى نیز که از این ناحیه در برزخ بوده، مرتفع مى شود. همین طور با اُنس روح با نظام برزخى و کم شدن ارتباط روح و بدن مادى و انصراف روح به عالم، احکام و آثار برزخ و اصل توجّه روح به مسائل برزخ، فشارهایى که از ناحیه اضطراب و دهشت از جهت ناآشنا بودن به نظام جدید، رخت برخواهد بست. بنابراین سختى ها و فشارهاى برزخى، به مرور کم و برطرف مى شود. البته این در صورتى است که روح در زندگى دنیایى خود، در صراط مستقیم باشد. اما اگر روح در زندگى دنیایى، آلودگى هاى زیادى داشته باشد و به بیان دیگر اگر عصیان ها و طغیان هاى ارواح به ظاهر مؤمن – به مقتضاى نظام برزخى و ا حکام خاص آن – بیش از حد بوده و در مجموع انجذاب به سوى حضرت حق، بر جانب آلودگى ها حاکم نباشد، در این صورت نتیجه عصیان ها را در برزخ دیده و در عذاب برزخى قرار خواهد گرفت و این عذاب ها، سختى ها، گرفتارى ها و فشارها تا آخر نظام برزخى ادامه خواهد داشت.
روایات نیز به فشار برزخى و عمومیت آن اشارات دقیق و فراوانى دارد که به ذکر یک نمونه اکتفا مى شود:
ابى بصیر مى گوید: «به امام صادق(ع) عرض کردم: «آیا کسى از سختى ها و فشار قبر [ برزخ ] نجات مى یابد و [ محفوظ مى ماند؟]» امام صادق(ع) [ در پاسخ ] فرمود: « از فشار برزخ به خدا پناه مى بریم، چقدر اندک اند کسانى که از فشار قبر نجات مى یابند [ و به آن گرفتار نمى شوند]»… . سپس [ امام صادق(ع) در ادامه ] فرمود: « رسول اکرم(ص) در تشیع جنازه سعد – در حالى که هفتاد هزار ملک جنازه وى را تشییع مى کردند – شرکت کرد و سر به آسمان بلند نمود [ و نظرى به آسمان انداخت ] و سپس فرمود: «آیا شخصى مانند سعد هم فشار و سختى هاى قبر [ برزخى ] را مى بیند؟!». منظور آن است که رسول اکرم(ص) سعد را در فشار دید و با تعجب چنین فرمود. امام صادق(ع) فرمود: « پناه بر خدا، این فشار به خاطر بدخویى و کج خلقى او بر خانواده اش بود…».« عن ابى بصیر قال: قلت لابى عبدالله(ع): أیفلت من ضغطة القبر احد؟ قال: فقال: نعوذ بالله منها. ما أقل من یفلت من ضغطة القبر! قال: و ان رسول الله صلى الله علیه و آله خرج فى جنازة سعد و قد شیعه سبعون الف ملک فرفع رسول الله صلى الله علیه و آله رأسه الى السماء ثم قال: مثل سعد یضّم؟ قال: قلت: جعلت فداک انّا نحدّث انّه کان یستّخفّ بالبول، فقال: معاذاللّه انّما کان من زعارة فى خلقه على اهله…»؛ (بحارالانوار، ج 6، ص 261، ح 102).
و براى مطالعه بیشتر در این خصوص ر.ک: عروج روح، صص 76-80 و معاد یا بازگشت بسوى خدا، ج اوّل، صص 270-276.

قبر و برزخ:
در روایات و احادیث، از «عالم برزخ» در برخى مواضع، با واژه «قبر» یاد شده است. البته در پاره اى موارد، منظور از کلمه «قبر» در روایات، قبر مادى و خاکى است. با دقت در محتوا و صدر و ذیل روایات، مى توان به خوبى دریافت که مقصود از لفظ «قبر» در آنها، «قبر خاکى» است یا مراد «نظام برزخى» است. براى آنکه روشن شود که واژه «قبر» به معناى نظام «برزخ» به کار رفته است، به ذکر یک روایت اکتفا مى کنیم. زهرى نقل مى کند: امام سجاد(ع) فرمود: «سخت ترین ساعت ها براى فرزند آدم، سه ساعت است: ساعت اول،ساعتى است که در آن ملک الموت را مى بیند و ساعت دوم، ساعتى است که در آن از قبر خود بر مى خیزد و ساعت سوم، ساعتى است که در برابر خداى متعال مى ایستد؛ یا به سوى بهشت است و یا به سوى آتش». سپس فرمود: «اى فرزند آدم! اگر هنگام مرگ نجات یافتى، پس [ راحت و رها شدى ] و گرنه به هلاکت رسیدى. واى فرزند آدم! اگر در موقعى که به قبر خود گذاشته مى شوى نجات یافتى، [ خلاص شدى و به سعادت رسیدى ] و گرنه به هلاکت افتادى، و اگر هنگامى که انسان ها بر صراط امر مى شوند نجات یافتى، [ راحت و خلاص شدى ] و الا به هلاکت رسیدى و اگر در آن هنگام که انسان ها در برابر پروردگار قرار مى گیرند نجات یافتى، [ به سعادت رسیده و رها شدى ] و گرنه به هلاکت افتادى». سپس این آیه از قرآن را تلاوت کرد که: (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ)؛مؤمنون (23)، آیه 100. یعنى، «و حال آنکه از وراى آنان برزخى وجود دارد» و فرمود: «این همان قبر است و حقیقت این است که براى آنان (اهل ضلال) در قبر، معیشت سختى بوده و در مضیقه و فشار خواهند بود. قسم به خداوند که قبر، یا روضه اى از ریاض بهشت و یا جایگاه پستى از جایگاه هاى پست آتش است». سپس امام سجاد(ع) به شخصى از حاضران در آن جلسه روى آورد و فرمود: «آن که ساکن آسمان است، ساکن بهشت را از ساکن آتش تمیز داده و مى شناسد. پس تو از کدامین هستى؟ و منزل تو از این دو منزل کدام است»؟«عن الزهرى قال: قال على بن الحسین علیهما السلام: اشدّ ساعات ابن آدم ثلاث ساعات: الساعة التى یعاین فیها ملک الموت، الساعة التى یقوم فیها من قبره و الساعة التى یقف فیها بین یدى اللَّه تبارک و تعالى فاما الى الجنة و امّا الى النار. ثم قال: ان نجوت یابن آدم عند الموت فانت انت و الا هلکت، و ا ن نجوت یابن آدم حین توضع فى قبرک فانت انت و الا هلکت: و ان نجوت حین یحمل الناس على الصراط فانت انت و الا هلکت و ان نجوت حین یقوم الناس لربّ العالمین فانت ا نت و الا هلکت. ثم تلا: «و من ورائهم برزخ الى یوم یبعثون». قال: هو القبر، و ان لهم فیه لمعیشة ضنکا و اللَّه انّ القبر لروضه من ریاض الجنة او حفرة من حفر النار. ثم اقبل على رجل من جلساته فقال له: قد علم ساکن السماء ساکن الجنة من ساکن النار فاىّ الرجلین انت؟ و انّى الدارین دارک»؛ (بحارالانوار، ج 6، ص 159، ح 19). چنان که در متن روایت آمد، امام سجاد(ع) مقصود از کلمه «برزخ» در قرآن را همان «قبر» دانسته اند که از این اشاره معلوم مى شود که مراد از عالم قبر در روایات، همان عالم برزخ است و مسائل مربوط به قبر در واقع مسائل عالم برزخ است. مسائلى از قبیل فشار، سؤال و جواب، نعمت و عذاب و نظایر آنها. توضیح امام سجاد(ع) در باره قبر «ان القبر روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفر النار» نیز بیانگر این نکته لطیف است که هر جا این جمله و توصیف در خصوص قبر در روایات بیاید، مشخص مى شود که مراد از «قبر» در آن روایت، «نظام برزخ» است؛ نه قبر مادى و خاکى. ( ر.ک: عروج روح، صص 69 – 71)

3. در پاسخی دیگر به این پرسش به چند نکته توجه کنید :
1- ما در باره جزییات زندگی پس از مرگ اطلاع کافی و کاملی نداریم و تنها ازطریق آیات و روایات اهل بیت تا حدی از این جزییات آگاهی داریم .
2- طبق روایات اهل بیت (ع) اموات در عالم برزخ ، دارای بدن هایی غیر مادّی و شبح گونه ای هستند که با آن ابدان در عالم برزخ زندگی می کنند و همدیگر را نیز می شناسند. در عالم برزخ هر شخصی جایگاه خاصّی برای خود دارد ، که شب ها را در آن به سر می برد ؛ امّا روزها عدّه ای از آنها به وادی السّلام منتقل می شوند که بهشت عالم برزخ است و عدّه ای دیگر نیز به وادی برهوت برده می شوند که جهنّم برزخی است. هر کس اعمّ از مؤمن و غیر مؤمن ــ بسته به عمل و مرتبه ی وجودی خود ، گاه اجازه می یابد تا از اهل خود در دنیا دیدار نماید.
« عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَزُورُ أَهْلَهُ فَیَرَى مَا یُحِبُّ وَ یُسْتَرُ عَنْهُ مَا یَکْرَهُ وَ إِنَّ الْکَافِرَ لَیَزُورُ أَهْلَهُ فَیَرَى مَا یَکْرَهُ وَ یُسْتَرُ عَنْهُ مَا یُحِبُّ قَالَ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَزُورُ کُلَّ جُمْعَةٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَزُورُ عَلَى قَدْرِ عَمَلِهِ .»
امام صادق (ع) فرمودند: روح مؤمن أهل خود را دیدار می کند و آنچه خوش آیند او باشد می بیند و آنچه خوش آیند او نیست از او نهان داشته می شود، و کافر زیارت می کند اهل خود را و آنچه خوش آیند او نیست می بیند و آنچه خوش آیند او است از او نهان داشته می شود ؛ سپس فرمود: برخی از آنها اهل خود را زیارت می کنند روز جمعه و برخی نیز زیارت می کنند به اندازه عمل خویش.»( بحار الأنوار ، ج 58، ص: 52)
امّا درباره ای اینکه اهل برزخ همدیگر را می شناسند، روایات زیاد است به برخی از آنها اشاره می شود.
« عَنْ حَبَّةَ الْعُرَنِیِّ قَالَ خَرَجْتُ مَعَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَى الظَّهْرِ فَوَقَفَ بِوَادِی السَّلَامِ کَأَنَّهُ مُخَاطِبٌ لِأَقْوَامٍ فَقُمْتُ بِقِیَامِهِ حَتَّى أَعْیَیْتُ ثُمَّ جَلَسْتُ حَتَّى مَلِلْتُ ثُمَّ قُمْتُ حَتَّى نَالَنِی مِثْلُ مَا نَالَنِی أَوَّلًا ثُمَّ جَلَسْتُ حَتَّى مَلِلْتُ ثُمَّ قُمْتُ وَ جَمَعْتُ رِدَائِی فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی قَدْ أَشْفَقْتُ عَلَیْکَ مِنْ طُولِ الْقِیَامِ فَرَاحَةَ سَاعَةٍ ثُمَّ طَرَحْتُ الرِّدَاءَ لِیَجْلِسَ عَلَیْهِ فَقَالَ لِی یَا حَبَّةُ إِنْ هُوَ إِلَّا مُحَادَثَةُ مُؤْمِنٍ أَوْ مُؤَانَسَتُهُ قَالَ قُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِنَّهُمْ لَکَذَلِکَ قَالَ نَعَمْ وَ لَوْ کُشِفَ لَکَ لَرَأَیْتَهُمْ حَلَقاً حَلَقاً مُحْتَبِینَ یَتَحَادَثُونَ فَقُلْتُ أَجْسَامٌ أَمْ أَرْوَاحٌ فَقَالَ أَرْوَاحٌ وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَمُوتُ فِی بُقْعَةٍ مِنْ بِقَاعِ الْأَرْضِ إِلَّا قِیلَ لِرُوحِهِ الْحَقِی بِوَادِی السَّلَامِ وَ إِنَّهَا لَبُقْعَةٌ مِنْ جَنَّةِ عَدْن ؛ حبّه عرفی گوید : با امیر مومنان به سوی پست کوفه خارج شدیم ؛ امیر المومنین (ع) در پشت کوفه در وادی السلام ایستاده بود و گویی با کسانی سخن می گفت. من نیز با او ایستادم تا خسته شدم ، پس نشستم تا اینکه ملول شدم ، دوباره برخاستم و ردایم را جمع کرده و گفتم یا امیرالمومنین من بر تو نگرانم از ایستادن زیاد ، بنشین و استراحت کن ! سپس ردایم را بر زمین پهن کردم تا بنشیند. فرمودند: ای حبّه آنچه دیدی نبود مگر سخن گفتن و مؤانست با مؤمن. گفتم یا امیرالمومنین ! آنها نیز چنین هستند؟ فرمود: آری اگر آنچه من می بینم برای تو هم کشف می شد ، می دیدی که مؤمنان حلقه وار نشسته و با هم سخن می گویند. گفتم اجسادند یا ارواح؟ فرمودند: ارواح ؛ و مومنی نمی میرد مگر اینکه به روح او گفته می شود: به وادی السلام ملحق شو. همانا وادی السلام قطعه ای از بهشت عدن است. » (بحار الأنوار ، ج 58 ،ص51 )
توجّه: اینکه حضرت فرمود: ارواحند ، برای آن بود که حبّه عرفی توان فهم اجساد غیر مادّی را نداشت. اینکه او پرسید آیا اجسادند یا ارواح؟ منظورش از اجساد ، همان ابدان مادّی داخل قبر بود ، لذا اگر حضرت می فرمود: آنها بدن دارند ، او خیال می کرد که حضرت با بدن های پوسیده ی داخل قبر سخن می گوید.
« عَنْ ضُرَیْسٍ الْکُنَاسِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ لِلَّهِ جَنَّةً خَلَقَهَا اللَّهُ فِی الْمَغْرِبِ وَ مَاءُ فُرَاتِکُمْ هَذِهِ یَخْرُجُ مِنْهَا وَ إِلَیْهَا تَخْرُجُ أَرْوَاحُ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ حُفَرِهِمْ عِنْدَ کُلِّ مَسَاءٍ فَتَسْقُطُ عَلَى ثِمَارِهَا وَ تَأْکُلُ مِنْهَا وَ تَتَنَعَّمُ فِیهَا وَ تَتَلَاقَى وَ تَتَعَارَفُ فَإِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ هَاجَتْ مِنَ الْجَنَّةِ فَکَانَتْ فِی الْهَوَاءِ فِیمَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ تَطِیرُ ذَاهِبَةً وَ جَائِیَةً وَ تَعْهَدُ حُفَرَهَا إِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ وَ تَتَلَاقَى فِی الْهَوَاءِ وَ تَتَعَارَفُ قَالَ وَ إِنَّ لِلَّهِ نَاراً فِی الْمَشْرِقِ خَلَقَهَا لِیُسْکِنَهَا أَرْوَاحَ الْکُفَّارِ وَ یَأْکُلُونَ مِنْ زَقُّومِهَا وَ یَشْرَبُونَ مِنْ حَمِیمِهَا لَیْلَهُمْ فَإِذَا طَلَعَتِ الْفَجْرُ هَاجَتْ إِلَى وَادٍ بِالْیَمَنِ یُقَالُ لَهُ بَرَهُوتُ أَشَدَّ حَرّاً مِنْ نِیرَانِ الدُّنْیَا کَانُوا فِیهَا یَتَلَاقَوْنَ وَ یَتَعَارَفُونَ فَإِذَا کَانَ الْمَسَاءُ عَادُوا إِلَى النَّارِ فَهُمْ کَذَلِکَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ .
ضریس کنّاسی از امام باقر (ع) روایت نمود که : خدا بهشتى در مغرب آفریده و آب فرات شما از آن می آید، و ارواح مؤمنان هر شب از گورهاشان بدان گرایند، و از میوه هایش براى آنها افتد و از آن بخورند و در آن نعمت داده شوند و با هم ملاقات نمایند و همدیگر را بشناسند، و چون سپیده بدمد ، از بهشت بجهند و در هوا میان آسمان و زمین بپرند و رفت و آمد کنند و چون خورشید برآید به گور خود رسند و در هوا با هم ملاقات نمایند و همدیگر را بشناسند. و فرمود: و خدا را دوزخى است در مشرق که آن را براى جایگاه کفار آفریده ؛ که شبانه در آن از زقّوم بخورند و از حمیم بنوشند و چون سپیده بدمد به سرزمینی در یمن بجهند به نام برهوت که از همه ی آتشهای دنیا گرمتر است و در آن با هم ملاقات کنند و همدیگر را بشناسند و چون شب شود به آتش بازگردند، و پیوسته چنین باشند تا روز قیامت » (بحار الأنوار ، ج 58 ) .

3- در پاسخ به این پرسش که آیا زندگی در بهشت خستگی آور نیست؟ به سه پاسخ از سه تن از بزرگان علم و معرفت توجه کنید :
1 . شهید مرتضی مطهری
برای پاسخ به این سؤال ذکر مقدمه ای لازم است . انسان همیشه دنبال دارا شدن است و این که انسان دنبال چیزی می رود و بعد که آن را واجد شد، شوقش کاهش می یابد و بلکه حالت تنفر و دلزدگی پیدا می کند، دلیل آن است که، آنچه انسان در عمق دلش می خواسته آن چیز نبوده است، خیال می کرده آن بوده ولی در اصل دنبال چیز برتر یعنی کمال مطلق بوده است . انسان طالب کمال است آن هم کمال نامحدود، چون از محدودیت که نقص و عدم است، تنفر دارد . به هر کمالی که می رسد، اول همان بارقه کمال نامحدود او را به سوی این کمال محدود می کشاند، خیال می کند مطلوب و گمشده اش این است . دنبال یک اتومبیل یا خانه یا فلان مد می رود و تصورش این است که گمشده واقعی اش این است . وقتی که می رسد و آن را کمتر از آنچه می خواست می بیند، باز دنبال چیز دیگر می رود به آن هم که رسید چون اشباع نمی شود، مجددا از آن دلزده شده و دنبال دیگری می رود و . . . حال اگر این انسان به چیزی یا جایی رسید که کمال مطلق است (یعنی به آنچه که در نهادش قرار داده شده است) در آنجا آرام می گیرد، دلزدگی هم دیگر پیدا نمی کند، طالب تحول هم نیست . درست مانند رود خروشانی که به اقیانوس می رسد و یکمرتبه از خروش می افتد .
با ذکر این مقدمه در پاسخ به سؤال فوق باید گفت اگر آنچه که در بهشت هست از نوع آن چیزهایی است که در دنیاست، مطلب از همین قرار است که در سؤال آمده یعنی آنجا هم انسان دچار دلزدگی و خستگی خواهد شد . اما در بهشت انسان به چیزی می رسد که عین خواسته نهایی اوست و آن کمال مطلق است . بعد از آن کمال نیست، که انسان دچار خستگی و دلزدگی شود و در آرزوی مافوق آن باشد . قرآن هم ظاهرا برای همین نکته بوده است که این تعبیر را درباره بهشت می کند: (لایبغون عنها حولا) (1) یعنی بر عکس نعمت های دنیا که وقتی داشته باشد خسته و طالب تحول و تجدد می شود . اگر به انسان چیزی بدهیم که ماورای آن چیزی نیست و آن «همه چیز» باشد دیگر خستگی معنا ندارد .
اینجاست که عرفا نظری پیدا کرده اند . آنها روی همین حساب، صد در صد معتقدند که مطلوب واقعی انسان یعنی آنچه که در آرزوی انسان است، غیر از غریزه هاست . غریزه حساب دیگری است، یک نیروی تقریبا مادی و حیوانی است که انسان را می کشاند . آن چیزی که به صورت هدف و ایده و کمال آرزو در انسان واقعا وجود دارد، غیر از خدا هیچ چیز نیست .
حافظ می گوید:
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
یا سعدی می گوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنی آدم از اوست
آنچه که در سر سویدای بنی آدم می دانند همین است که او جز با خدای خودش با هیچ جا پیوند واقعی ندارد; با هر چه پیوند داشته باشد پیوندی است موقتی و مجازی، و روزی این پیوند را خواهد برید . (2)

2 . آیت الله جوادی آملی
ما اگر معنای ثبات را از سکون جدا کنیم و برای ما روشن شود که به دارالقرار می رسیم این سؤال برای ما مطرح نیست .
ما یک ساکن داریم و یک ثابت . مثلا درختی اینجا ساکن است، اما بالاخره از بین می رود . اما معادلات ریاضی ثابت هستند و زمان ندارند . نه در مکان خاصی و نه در زمان خاصی قرار دارند . قضایای ریاضی نه در مکانی هستند که بشوند متمکن و نه تاریخ و زمان دارند که بشوند متزمن . اگر چیزی نه زمان دار بود و نه مکان دار، ثابت است و نه ساکن . آیا قانون علیت خسته می شود؟ این ها ثابت اند نه ساکن، انسان هم به دار ثبات و دارالقرار می رسد . خستگی مال بدن است و روح هم چون متعلق به آن است خسته می شود . وگرنه یک موجود مجرد ثابت است، آنجا روح همراه بدن نیست بلکه بدن همراه روح است . پس مرگ و زوال هم در آن نیست . ما از این موجودات ثابت زیاد داریم فرشتگان و عالم مثال ثابت هستند .

3 . آیت الله حسن زاده آملی
به فرموده خدای متعالی: « لهم ما یشاؤون فیها؛ (/در بهشت) برای آنان هر چه بخواهند حاضر است »(3) این آیه و آیات مشابه دلالت می کند که خواسته های نفس در عالم آخرت به انشاء (ایجاد) اوست بلکه همه لذت ها و رنج های او در آن عالم از مقوله فعل اند نه انفعال .
لذت های دنیوی همه از قبیل انفعال اند یعنی از خارج بر نفس وارد می شوند و در وی اثر می کنند به خلاف لذت های آخرت که از باب فعل و تاثیر و انشاء نفس اند . در روایت آمده است که فرشتگان باید از اهل بهشت اجازه بگیرند تا برآنان وارد شوند و بالاترین سلطنت ها همین است که اهل بهشت هر چه اراده کننده بشود .
و آن چه ملالت و خستگی را به دنبال دارد انفعال نفسانی است نه فعل و تاثیر و انشاء نفس و لذا در عالم آخرت هیچگونه خستگی و ملالتی وجود ندارد . (4)
پی نوشت ها:
1 . سوره کهف، آیه 108
2 . معاد، استاد شهید مرتضی مطهری، ص 172- 170
3 . ق (50): 35
4 . هزار و یک نکته، حسن زاده آملی، نکات 796 و 923 .
4- کتاب سیاحت غرب تالیف آقا نجفی قوچانی و کتاب معاد شهید دستغیب در رابطه با احوال پس از مرگ و سرگذشت اموات مفید و قابل استفاده است . (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 3/100128511)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد