۱۳۹۶/۰۸/۲۷
–
۳۱۳۹ بازدید
سلام امروز در جمعی کسی که کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی ملعون را خوانده بود و اطلاعات سیاسی از آن تاریخ داشته مواردی گفت که بنده اطلاعی نداشتم و باشما مطرح می کنم که مثل همیشه لطف بفرمایید راهنمایی بفرمایید تا بتونم جواب این افراد را بدهم . اولا گفتند که چون به حضرت امام اطلاع اشتباه از محتوی کتاب سلمان رشدی دادند و مثلا گفتند به زنان پیامبر فحش دادند در صورتیکه اسم زنان پیامبر را بر روی چند فاحشه گذاشتند و از این موارد که کار به اصل این موضوعات ندارم و خلاصه اینکه چون حضرت امام خودشان کتاب را نخواندند و به ایشان اطلاعات اشتباه دادند حضرت امام حکم مهدورالدم بودن سلمان رشدی را صادر کردند در صورتیکه اگر خوانده بودند هیچ وقت چنین جکمی نمی دادند و اینجوری چه بسا حکم بزرگتر از گناه داده اند و دوم اینکه ظاهرا امام خامنه ای که آنزمان رییس جمهور بودند گفته اند که اگر یکی مثل سلمان رشدی هم توبه کند خدا می بخشد که باز خضرت امام سریع واکنش نشان می دهند که به هیج عنوان این قابل قبول نیست و خدا نمی پذیرد که این هم یک اشتباه بود چون حضرت علی با یاد دادن داستان یوسف و برادرانش به ابوسفیان باعث بخشیده شدنش از طرف پیامبر و امام سجاد با دستور نماز غفلیه یزید را راهنمایی کردند مغایر با احکام دین هست ؟ بنده اصلا اطلاعی از هیچ کدام از این موضوعات ندارم .ممنونم از راهنمایی های همیشه مفید و خیرخواهانه تان
با سلام و احترام خدمت شما , در پاسخ سؤال شما باید بگوییم مسأله سلمان رشدی با سران فتنه دو مسأله کاملاً جدا ست آنچه در ماجرای سلمان رشدی رخ داد اهانت این نویسنده زبون به مقدسات الهی و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در قالب طرحی استکباری برای مقابله با اسلام و مقدسات اسلامی بود که امام با هوشیاری و تیز بینی مثال زدنی خود عقبه این اقدام موهن را شناسایی کرده وفرمودند: «ما کینه دنیای غرب را با جهان اسلام و فقاهت، از همین نکته ها به دست می آوریم. قضیه آنان، قضیه دفاع از یک فرد نیست؛ قضیه حمایت از جریان ضد اسلامی و ضد ارزشی است که بنگاههای صهیونیستی و انگلیس و آمریکا به راه انداخته اند و با حماقت و عجله، خود را رو به روی همه جهان اسلام قرار داده اند؛ البته باید ببینیم که بعض دولتها و حکومتهای اسلامی، چگونه با این فاجعه بزرگ برخورد می کنند. این که دیگر مسئله عرب و عجم و فارس و ایران نیست؛ بلکه اهانت به مقدسات مسلمانان از صدر اسلام تا کنون و از امروز تا همیشه تاریخ است و نتیجه نفوذ بیگانگان در فرهنگ مکتب اسلام است که اگر غفلت کنیم، این اول ماجراست و استعمار از این مارهای خطرناک و قلم به دستان اجیر شده، در آستین، فراوان دارد»(صحیفه امام ، ج21، ص 290-291)حمایت همه جانبه استکبار جهانی از سلمان رشدی، به گونهای که در یک اقدام هماهنگ، چهارده کشور اروپایی پس از صدور حکم امام، یک باره سفرای خود را از ایران خارج کردند و به دنبال آن اعطای لقب شوالیه از سوی ملکه انگلستان به وی، به خوبی پشت پرده کتاب آیات شیطانی و عمق ماجرا را آشکار ساخت و نشان داد که سلمان رشدی نه به عنوان یک فرد، بلکه حلقهای از زنجیره جریان اسلامستیزی غرب محسوب میشود و این آغاز راهی است که دشمنان اسلام برای ضربه زدن به اسلام و کاستن از نفوذ آن، به کار گرفته بودند؛ اما ایستادگی امام و نظام جمهوری اسلامی در اجرای این حکم، موجب شد تا حیثیت و اعتبار آنان شکسته شود و سیلی محکمی از اسلام بخورند.پس از این حکم تاریخی، دشمنان اسلام که در دستیابی به اهداف شوم خویش ناکام ماندند، به منظور بیاثر نمودن آن، حمایت گسترده و همه جانبهای را از سلمان رشدی به عمل آوردند و همزمان رسانههای غربی برای نجات جان سلمان رشدی این گونه القا کردند که اگر سلمان رشدی توبه کند، حکم اعدامش لغو میشود؛ اما امام با تکذیب این موضوع فرمود: «سلمان رشدی اگر توبه کند و زاهد زمان هم گردد، بر هر مسلمان واجب است با جان و مال، تمامی همّ خود را به کار گیرد؛ تا او را به درک واصل گرداند. اگر غیر مسلمانی از مکان او مطلع گردد و قدرت این را داشته باشد تا سریعتر از مسلمانان او را اعدام کند، بر مسلمانان واجب است آن چه را که در قبال این عمل میخواهد، به عنوان جایزه یا مزد عمل به او بپردازند».(صحیفه امام ، ج21، ص268) پس از رحلت امام نیز رسانه های غربی تلاش زیادی برای خدشهدار نمودن این حکم نمودند؛ اما هر بار مقام معظم رهبری با قاطعیت و صلابت، بر لزوم اجرای حکم امام تأکید کرد. وی در پیامی در این خصوص فرمود: «حکم تاریخی و تغییرناپذیر حضرت امام رضوان الله تعالی علیه درمورد نویسنده کتاب کفرآمیز آیات شیطانی و تعهد مسلمانان در سراسر جهان به اجرای این حکم اسلامی، نخستین ثمرات خود را در صحنه رویارویی اسلام با کفر جهانی نشان میدهد و استکبار غرب که حمله به مقدسات یک میلیارد مسلمان جهان را مقدمهای برای تحقیر مسلمین و از بین بردن انگیزههای خیزش اسلامی در جهان قرارداده بود، به صورت مفتضحانه و گام به گام، مجبور به عقبنشینی شده و انشاءالله با ادامه مقاومت مسلمانان جهان، از این پس کسی جرأت اهانت به پیامبر معظم صلیاللهعلیهوآله و مقدسات اسلامی را نخواهد یافت. حکم اسلام در مورد نویسنده کتاب آیات شیطانی، همانگونه که حضرت امام رضوان الله تعالی فرمود: «اگر توبه کند و زاهد زمان هم گردد»، ثابت است و چنین تشبثاتی که با همیاری بعضی افراد به ظاهر مسلمان صورت میگیرد، تغییری در این حکم الهی نخواهد داد».(پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری , پیام به در خصوص حکم اعدام نویسنده کتاب آیات شیطانی، 5/10/69) بنابر این اقدام موهن سلمان رشدی مصداق ارتداد و در راستای قطع حرکتهای موهن بر علیه مقدسات اسلام بود.
سایر توضیحات:
سلمان رشدی نویسنده ی هندی الاصل، به سال 1326 ه.ش، در خانواده ی مسلمان در بمبئی متولد شد، و در سیزده سالگی جهت تحصیل به انگلستان اعزام شد و مدتی با نوشتن مقالات تبلیغی در انگلستان به تأمین مخارج زندگی پرداخت و سپس شناسنامه ی انگلیسی گرفت و تبعه ی آنجا شد. رشدی در مصاحبه با مجله ی اشپیگل در 21 اردیبهشت 1371، درباره ی خانواده اش می گوید: «خانواده ی من به اسلام گرایش داشتند، ولی در خانه ما از دین خبری نبود. فقط سالی یک بار مرا برای عبادت به مسجد می بردند. مثل مراسم سال نو در نزد مسیحیان، یک دایه ی مسیحی داشتم… ، اکثر دوستان من غیرمسلمان بودند. پدرم از قانون قرآن در منع نوشیدن مشروبات الکلی تبعیت نمی کرد. خوشبختانه می توانم بگویم که پدر و مادر من مسلمان بدی بودند». رشدی در طول زندگی خود در انگلستان به بی دینی و بی اعتقادی مطلق می رسد و در نهایت، منکر خدا می شود و این عقیده را رسما در مصاحبه با مجله اشتترن در 7 آبان 1371، تحت عنوان «من قهرمان نیستم» بیان می کند. چنین نویسنده ای تحت حمایت غرب و صهیونیسم به منظور مقابله با رشد روز افزون اسلام خواهی در جهان، دست به نوشتن کتاب «آیات شیطانی» می زند. و آن را «اثری، حاوی ضدیت و شک بنیادی می نامد» و در آن به مقام مقدس حضرت پیامبر اکرم(ص) و به مقدسات مسلمین اهانت می کند. روزها و رویدادها، مرکز فرهنگی تربیتی نور ولایت، نشر پیام مهدی(عج)، چاپ چهارم 1379، ص 538.) سلمان رشدی در ماموریت استعماری انگلیسی و آمریکایی خویش در راستای مبارزه با اسلام کتاب «آیات شیطانی» را نوشت. او مامور آمریکا شیطان بزرگ جهان بود و در این کتاب ضد اسلامی خویش نشانه های شیطنت خود را نشان داد. استکبار جهانی ریشه انقلاب اسلامی را در بعثت پیامبر اعظم حضرت محمدبن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم می دید و تصور می کرد بااهانت به پیامبر اسلام می تواند از صدور انقلاب اسلامی ایران به سراسر جهان پیش گیری کند. امام خمینی رضوان الله تعالی علیه شیطان شناس بزرگ زمان با آگاهی از این توطئه و نقشه شیطانی دشمنان پیامبر اکرم یک تنه به صحنه آمد و با صدور حکم اعدام سلمان رشدی لعنه الله علیه نقشه پلید دشمنان سعادت و تکامل بشریت را خنثی نمود و جلوی موج اهانت به رسول اعظم را گرفت. در پی انتشار این کتاب، حکم تاریخی امام خمینی(ره) در مورد مرتدّ بودن و وجوب قتل این نویسنده در تاریخ 25/11/1367 صادر می شود. این حکم مبتنی بر احکام قطعیه و مسلم دین مبین اسلام می باشد. توضیح آن که براساس روایات متعددی که از ناحیه معصومین(ع) وارد شده است و مورد توافق تمامی علمای اسلامی، اعم از شیعه و سنی می باشد؛ شخصی که به خداوند متعال، یا رسول اکرم(ص) یا ائمه معصومین(ع) (مورد اخیر از اختصاصات شیعه می باشد) توهین و هتاکی کند، کافر و مرتد گردیده و کشتن گوینده ناسزا واجب است. امام صادق(ع) در پاسخ سؤالی در مورد کسی که حضرت رسول اکرم(ص) را ناسزا گفته است می فرمایند: «.. یقتله الادنی فالادنی قبل ان یرفع الی الامام»، (ر.ک: وسائل الشیعه، ج 18، ابواب حد المرتد، ص 555 – جواهرالکلام، ج 43، ابواب الحدود – آیت الله گلپایگانی، مجمع المسائل، ج 3، ص 201 و..). از آنجا که در کتاب آیات شیطانی مسأله رسالت پیامبر اکرم(ص) و نزول آیات الهی به صورتی بسیار توهین آمیز و مسخره وار طرح گردیده و نهایتا نزول آیات الهی را امری وابسته به تلقینات شیطانی معرفی کرده و اصلی ترین ضروریات دین مبین اسلام را انکار نموده است مشمول حکم فوق می گردد و حضرت امام با تکیه بر این مبانی، این حکم را صادر نموده و فرمودند: به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می رسانم، مؤلف کتاب آیات شیطانی که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است، هم چنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام می باشند. از مسلمانان غیور می خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند سریعا آنان را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود شهید است «ان شاءالله». ضمنا اگر کسی دست رسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد، (ر.ک: صحیفه نور، ج 21، ص 86) و این حکم مورد قبول و استقبال قاطبه علمای اسلام در سراسر جهان و ملت های اسلامی قرار گرفت. آیات شیطانی (ترجمه عبارت انگلیسی Satanic verses) رمانی است در 547 صفحه (نسخه انگلیسی در چاپ اول) که در تاریخ 4/7/1367 (26 سپتامبر 1988) توسط انتشارات «وایکینگ» (جزو گروه انتشاراتی «پنگوئن») منتشر شد. نویسنده این کتاب مسلمانی هندی تباری بود که تبعه «بریتانیای کبیر» محسوب می شد (در سال 1947 در بمبئی به دنیا آمد در 14 سالگی در انگلستان اقامت گزیده، سال 1968م هنگامی که دانشجوی دانشگاه کمبریج بود به جنبش چپ پیوست). «آیات شیطانی» پنجمین رمان این نویسنده ملعون می باشد. «سلمان رشدی» عضو انجمن سلطنتی ادبیات انگلستان بوده و هست و کتاب مذکور را به سفارش «گیلون ریتکن» (رئیس یهودی انتشارات وایکینک) با دستمزد بی سابقه 850 هزار پوند به رشته تحریر درآورد. کتاب آیات شیطانی برخلاف آنچه گفته می شود، یک کتاب علمی و نظری نیست، بلکه داستانی است بلند در 9 فصل که شخصیت های آن را حضرت رسول اکرم(ص)، همسرانش و صحابی شناخته شده اش و حضرت جبرئیل (فرشته وحی) تشکیل می دهند. در طول این رمان تمامی این شخصیت ها، العیاذ بالله افرادی فاسد و گرفتار انحرافات اخلاقی معرفی می شوند و انواع تحقیر و اهانت های عجیب و غریب نسبت به آنان انجام می یگرد. در نتیجه علت منع این کتاب در بازار به چند دلیل است: 1. از کتب ضاله محسوب می شود و ترویج کتاب ظاله طبق نظر مراجع حرام است و علت حرمت کتاب ضاله به خاطر اینکه به مقدسات و اعتقادات توهین می کند و توزیع آن هم باعث شکسته شدن قبح می گردد و هم به علت مطالعات کم مردم در مسائل دینی خودشان و یا به علت عدم ظرفیتی علمی، باعث انرحاف مردم می شود: لذا پخش کتاب ضاله حرام است. 2. در این کتاب آیات شیطانی به بهترین بنده خدا یعنی حضرت رسول(ص) اهانت کرده، لذا وجود این کتاب در بازار و نقل قول از مطلب این کتاب در میان مردم، باعث می شود برای مردم یک حس بی خیالی ایجاد شود و زمینه توهین و اهانت ها به مقدسات برای دیگران فراهم گردد. 3. پرداختن بیشتر به محتوای کتاب جز جریحه دار کردن قلوب پاک مسلمین نتیجه ای نخواهد داشت. وی تحت حمایت دولت انگلستان است و در انگلیس زندگی کرد و پس از صدور حکم امام محافظت وی بر عهده (اسکاتلند یارد، پلیس انگلیس) قرار گرفت و هزینه های محافظت از او در سال بین یک تا 10 میلیون پوند تخمین زده می شود. همچنین شرکت هواپیمایی «بریتیش ایرویز» حضور رشدی را در هواپیماهای خود تا سال 1998 ممنوع اعلام کرده و شرکت هواپیمایی «ایرکاندا» چند سال پیش سفر رشدی را با پروازهای خود غیرممکن اعلام نمود. رشدی ملعون سالها در پناه دستگاه های امنیتی انگلیس در مخفیگاه ها به سر می برد و چون مردم انگلیس به مخارج هنگفت نگهداری او اعتراض کردند، دولت انگلیس از ادامه حفاظت از او خودداری کرد و وی ناچار به آمریکا پناه برد و اکنون در پناه مأموران امنیتی شیطان بزرگ روزگار حقارت باری را می گذراند. از سال 1367 با صدور فتوای حضرت امام(ره) بر قتل رشدی ملعون، بارها افراد غیوری برای اجرای حکم اعدام رشدی مرتد اقدام کردند ولی با توجه به مراقبت شدید دولت ها و سرویس های امنیتی غربی موفق به انجام آن نشدند، اما او همچنان تحت تعقیب است، ان شاء الله روزی به سزای عمل ننگین خود خواهد رسید. نکته آخر این که دین مبین اسلام علی رغم این که بیشترین اهتمام را به آزادی اندیشه و بیان دارد و از هر گونه اظهار نظر و مسئولین حمایت می نماید. اما اگر فردی بخواهد خارج از ضوابط و چارچوب های علمی و منطقی به شبهه افکنی و تخریب مبانی اعتقادی مردم بپردازد، با آن مقابله نموده و اجازه تروج چنین تفکرات مسمومی را در جامعه اسلامی نمی دهد. از این رو در فقه اسلامی خرید و فروش و نگهداری چنین کتاب هایی حرام بوده و نشر آن در سطح جامعه مجاز نمی باشد. بله از آنجا که لازم است همواره با شبهات برخورد علمی مناسب صورت گرفته تا جامعه اسلامی از آثار تخریبی آن در امان باشد؛ لازم است اندیشمندان و متفکران اسلامی که از توانایی علمی کافی برخوردارند، به چنین منابعی دسترسی داشته باشند. کتاب آیات شیطانی نیز مشمول این قاعده می باشد. و بالاخره اینکه اعطای لقب «سر» (شوالیه) به نویسنده این کتاب بعد از گذشت بیش از دو دهه از تاریخ انتشار این کتاب توسط ملکه انگلیس در شرایطی که جهان اسلام در آتش تهاجم نظامی وحشیانه غرب به سرکردگی آمریکا و انگلیس، می سوزد، به خوبی بیانگر توطئه و سیاسی بودن اقدام سلمان رشدی است که هیچ ارتباطی با مباحث فرهنگی و … ندارد. برخی منابع در نقد آیات شیطانی : 1 . سید هادی مدرسی، ردی بر آیات شیطانی، ترجمه : حمیدرضا شیخی، کانون نشر اندیشههای اسلامی، 2 . عطاءالله مهاجرانی، نقدی بر توطئه آیات شیطانی، شرکت سهامی انتشار ؛ تهران، 3 . -آیات شیطانی بارزترین جلوه دشمنی استکبار جهانی با اسلام ناب محمدی، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1378 4 . دسیسه آیات شیطانی، فتوای علمای فریقین درباره فتوای تاریخی امام خمینی، سازمان تبلیغات اسلامی، 1369 5 . ابعاد توطئه و تبیین حکم (گزیده مقالات پیرامون توطئه آیات شیطانی و حکم حضرت امام). ستاد برگزاری سمینار تبیین حکم تاریخی حضرت امام (س) . در ادامه مقاله ای تحت عنوان « نقدی بر کتاب آیات شیطانی ،رضا امیرخانی » ارائه می گردد : بازار کتاب قاعده بر این است که نقل و حدیث دربارهی کتاب -چه تعریف و تمجید و چه دشنام و ناسزا- بر تعداد خواننده میافزاید؛ اما این قاعده را نیز -چونان اغلبِ قواعد- استثنایی است؛ و این استثنا، نیست مگر کتابِ آیاتِ شیطانی، اثرِ سلمان رشدی. کتابی که اگر چه بسیار بر آن نقد نوشته شد، نه تنها بر تعداد خوانندهگانش افزوده نشد، بلکه بسا منتقدانی که حتا خود، اصلِ نسخه را نخواندند و نقد نوشتند. و این مطلب به خودی خود خطای چندان سهمگینی نیست، چرا که منتقدان عموماً تبعاتِ فتوای امام را بررسی میکردند و هنوز منطقِ مظفر نخوانده، میتوان فهمید که جهل به فعل، منافی علمِ به تبع نیست. باری، کتاب آیات شیطانی را اول بار پنگوئن به سالِ 1988 چاپ زد. از نویسندهای که سه اثر داستانی به نامهای Grimus ، Midnight’s Children (بچههای نیمهشب)، Shame (شرم) و یک اثر غیر داستانی -سفرنامهی نیکاراگوئه- در کارنامهی خود داشت؛ نویسندهای هندیالاصل که در لندن زندگی میکرد. آیاتِ شیطانی داستانی است بلند در 547 صفحه. قصه ساختاری مدرن دارد که شاید بتوان آن را نوعی گرتهبرداری شرقی از پدیدهی رئالیسمِ جادویی امریکای جنوبی نامید. ناگفته نماند که تناسخriencarnation -که در فرهنگ هندی جا افتاده است- به عنوانِ یک پدیدهی بومی در طرحِ داستانی نقشی غیر قابلِ انکار دارد. تناسخ هنوز هم در هندِ امروز، نه فقط میانِ هندوها و متعصبانشان که سیکها باشند، که در میانِ پیروانِ سایرِ ادیان، یک باورِ بومی است. بسا هندوهایی که مقیمِ کشورهای غربیاند و هنوز از حشرهکش استفاده نمیکنند. نه برای حفظِ محیط زیست و سوراخِ لایهی اوزون، بلکه از آن رو که مبادا روحِ پدربزرگ یا خانم والدهشان را که در قالبِ یک سوسک تجسد یافته، آزار دهند! بنابراین در پسزمینهی بومی نویسنده تناسخ جایگاهی ویژه دارد. گابریل فریشتا و سالدین چامچا در هواپیمای بویینگ 747 نشستهاند. یکی هنرپیشه است و دیگری مقلد صدا. هواپیما ربوده میشود و این دو به طرزِ معجزهآسایی نجات مییابند. سالدین چامچا اصلا هندی است، اما در لندن بزرگ شده، نامِ اصلیاش صلاحالدین بوده که به سالدین تغییر پیدا کرده، خانوادهاش خانوادهای هندی و متعصب بوده… اگر قرار باشد در هر قصهای شخصیتی باشد که بیش از سایران به نویسنده نزدیک باشد، سالدین به سلمان رشدی نزدیکتر است. این از سالدین؛ اما تقدیرِ گابریل فریشتا اینگونه رقم خورده بوده که در زندگی آینده ملک مقرب Archangle شود؛ گابریل با جبرائیل همریشهاند. (از آنجایی که از خاصههای قصهی مدرن به هم خوردنِ تناوبِ زمانی است، این که زندگی آیندهی گابریل در هزار سالِ قبل واقع شود، اتفاقِ پیچیدهای نیست. گذشته از آن، ذاتِ تناسخ هم با اینگونه زمانشکنی قرابت دارد.) تا اینجا فصلِ اولِ قصه بود به نامِ فرشته جبرائیل The Angel Gibreel. استحالهی metamorphos صلاحالدین به سالدین. نوعی خلا و تهی بودن که دوملیتیها، عموما آن را تجربه کردهاند. خاصه کسانی که از یک فرهنگِ غنی شرقی میبُرند و تالاپ، به درونِ فرهنگِ غربی میافتند. فصلِ دومِ قصه Mahound است که همان نامِ محمد است در زبانِ کهنِ سانسکریت. از اینجا گابریل به جبرائیل تبدیل میشود. گابریل در کودکی، و البته در زندگی قبلی، زمانی که ناهارِ کارگرانِ معدن را میبرده، غذای هندوهای گیاهخوار را با گوشتِ مسیحیان و گوشتِ مسیحیان را با گوشتِ حلالِ مسلمانان جابهجا میکرده، نصیحت مادر را نشنیده میگیرد. مادری که به او میگوید: شیطان… (ص 91) همین گرهِ کوچک همهی داستان را کفایت میکند. فرشتهای که کمی هم شیطان است. پارهای از داستان که در زمانِ صدر اسلام میگذرد، بسیار ابتدایی و ضعیف است. چیزی است شبیه به یک نمایشنامهی تهیمایهی ابتدایی، در قیاسِ با صحنهآراییهای زندهی زمانِ معاصر در فصلِ اول. شهری به نامِ جاهیلیا Jahilia و شخصیتهایی یک بعدی که به اشتباه و با کم دقتی از تاریخ بیرون کشیده شدهاند. ابوسیمبل Abu Simbel به جای ابوسفیان و هند و خالد و حمزه و سلمان و… از اینجا قصه فصل به فصل جلو میرود، فصلی در جاهیلیا و فصلی در زمانِ معاصر. کماطلاعی نویسنده از تاریخِ صدرِ اسلام و زبانِ عربی و از آن بدتر ادعای تاریخدانی و سوادِ قرآنی، اثر را در دیدِ خوانندهای با اطلاعاتِ متوسط به ملغمهای مضحک تبدیل میکند. بخشِ 2 از فصلِ 3 (صفحهی 143) با یک عبارتِ عربی آغاز میشود: کان ما کان/فی قدیم الزمان نویسنده آن را اینگونه ترجمه میکند: “Kan-a ma kan, Fi qadim-e-zaman, It was so, it was not…” آنگونه بود که نبود، در گذشتهای فراموش شده. نویسنده متوجهِ این نکتهی ساده نشده که ما در زبان عربی چند معنا دارد و فقط یکی از آنها معنای نفی دارد. در اینجا نه به معنای نفی، بل به معنای هر چه یا آنچه آمده است. ترجمهی تحتاللفظی و لغت به لغتِ آن میشود، بود آنچه بود، و ترجمهی محتوا به محتوای آن، همان یکی بود، یکی نبود خودمان یا “Once upon a time” است. یادِ آن کسی میافتم که سالها پیش به ایران آمده بود و در مقالهای نوشته بود که با شعار دادنِ این که خدا نمیخواهد، نمیتوان جلو لشکر آهنین عراق ایستاد. او این شعار را روی پیشانی رزمندهها دیده بود که ماشاالله و گمان کرده بود که ما، علانت نفی است و هر چه خدا بخواهد را با خدا نمیخواهد اشتباه گرفته بود. یکی دیگر از اشتباهاتِ ابتدایی نویسنده، آوردن یک بت Ball به عنوانِ شخصیتی داستانی است. رفتارِ این شخصیت که روبهروی مهاند میایستد، نوعی تقلیدِ ناشیانه از کتابِ مقدس -عهد عتیق- است که در روندِ داستانی جا نمیافتد. و بعد هم رابطهی این بت با لات و منات و عزی که صفحاتِ زیادی از کتاب را به خود اختصاص میدهد و عاقبت هم با پسزمینهی شیطان بودنِ جبرائیل منجر به طرحِ افسانهی غرانیق میشود؛ افسانهای که در آن گفته میشود شیطان در نقشِ جبرائیل بر پیامبر نازل میشود و آیاتی شیطانی را واگو میکند. پیامبر نیز این چند آیه را -در موردِ لات و منات و عزی- برای مردم میخواند، نزدیک به آن شعارِ جاهلی که این سه دخترانِ خدا، صاحبِ شفاعت هستند. (اللات و العزی، و منات ثالثه الاخری، فانهن الغرانیق العلی، و ان شفاعتهن لترتجی) پس از آن جبرائیل دوباره نازل میشود و آیات را تصحیح میکند. افرایتم اللات و العزی، و منات الثالثه الاخری، الکم الذکر و الانثی، تلک اذا قسمه ضیزی (نجم 19-22) طرفه این جاست که سازندگان و جاعلانِ این افسانه به آیاتِ ابتدایی همین سوره نظر نیانداختهاند که: و ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی (نجم 2-3) البته جبرائیلِ رشدی، خود شیطان است و در واگویههای درونی اعتراف میکند که اصلا نمیداند که خدا کیست! (صفحات 113 تا 125). بگذریم که فرقِ معدودی در مسلمانان این روایتِ جعلی را قبول دارند. تازه آنها نیز نه به صورتی که رشدی مساله را شرح میدهد. رشدی نزولِ آیاتِ شیطانی را در مجلسی بیان میکند که مهاند (در این نقد متعمدا از این لغت استفاده میگردد.) با هند خلوت کرده است. (صفحهی 121) طرفه این جاست که در همین اثنا، خبر میرسد که حمزه، برادرانِ هند را کشته است! (بیتوجهی به تاریخ در یک اثرِ داستانی، قابلِ اغماض است، اما اگر اولا اثر ادعای بیانِ تاریخ را نداشته باشد، و ثانیا مسالهی تاریخی، مسالهای نباشد که با حیثیتِ کسی -نه کسانی، چه رسد به حیثیتِ دینی که عمیقترینِ انواع است- چالش داشته باشد.) البته از نویسندهای که خالد را اولین مسلمان میداند و او را سقا water career مینامد(صفحهی 104) و سلمان را کجاندیش میداند، اینگونه تاریخنویسی بیراه نیست. آیاتِ شیطانی با طرحِ افسانهی غرانیق آغاز میگردد و در ادامه، نویسنده به خود جرات میدهد که توصیفی از زندهگی مهاند و رابطهی او با همسرانش ارائه کند که حتی در شانِ یک انسانِ عادی نیز نیست. اینجا نکتهای قابلِ تامل وجود دارد. فِرَقی از مسلمانان که جرات نمودند، پیامبرشان را تا حدی تنزل بدهند که خطاکارش بنامند -آنهم در سترگترین رسالت که همانا بیانِ وحی باشد- در نوشتنِ این اثر و امثالِ آن مسوولاند. اگر نبود آن کژی آغازین، این انحرافِ پسینی هرگز شکل نمیگرفت. هرگز نمیتوانم به خود بقبولانم که به دروغ بنویسم این قصه را بدونِ تعصب خواندهام و فقط آن را به لحاظِ داستانی سنجیدهام. ضمن این که به هیچ وجه از بیانِ این جمله احساسِ افتخارآمیزی و غرور آزاداندیشانهای ندارم. چه ظاهرِ زیبایی دارد این جمله و چه باطنِ مجوفی. یعنی چه که بدونِ تعصب متنی را خواندن؟ بدونِ داوری؟ این کار را بلد نیستم. این یعنی این که تکهای از خود را جدا کنم و بدونِ آن بخوانم و بدونِ آن بنویسم. ما با همهی خودمان میخوانیم و مینویسیم… آیاتِ شیطانی علیرغم بهرهگیری از روایتِ مدرن، رئالیسمِ جادویی، رنگ و بوی بومی در فصول مربوط به سالادین چامچا، هرگز به پختهگی اثرِ قبلی رشدی، شرم نیست. با خواندنِ این اثر دو احساسِ متفاوت در آدمی شکل میگیرد. اولی که مربوط به فصولِ سالادین چامچا است؛ که احساسِ نوستالژیکِ دربهدری خودخواستهای است که نویسنده صادقانه بیان کرده است… و در موردِ فصولِ مربوط به صدر اسلام، چیزی نمیتوان گفت جز فورانِ عنادی بیشرمانه، هرزهنگاری موهنی که هیچ دلیلی برای آن نمیتوان پیدا کرد. رشدی در این کتاب، گویی عقده گشوده است. آن هم با زبانی موهن و نگاهی وقیح. بدتر از همه ناجوانمردی اوست که بدونِ داشتنِ اطلاعاتِ تاریخی، به نثری نوشته که کار را به قصهای تاریخی مینمایاند. در صفحهی پایانی کتاب با ذکرِ نامِ انتشارات، حتا اسمِ مترجمِ قرانی را که از آن چند آیه از سورهی نجم را به امانت گرفته، ذکر میکند. وه که چه امانتداری معصومانهای! سه چهار اسمِ خاص و توصیفِ فضای کهن و چنین توضیحاتی، خوانندهی ناآشنا را میفریبد که با نصِ تاریخ روبهرو شده است. و این نه فقط یک اهانت ساده و هرزهدرایی عنیف است، که یک دروغِ آشکار است. پوشیدنِ ردای تحقیقِ متدلوژیک بر اندامِ لمپنیزم، بسی موهنتر از دشنامی است که از دهانِ یک لمپنِ خیابانگرد بیرون میآید… اغلبِ آثاری را که پخش و نشرشان توسطِ کلیسای کاتولیک ممنوع شده است، دیدهایم و خواندهایم؛ خاصه کتب و فیلمهای سینمایی را. در همهی این آثار یک تشابه به چشم میخورد. نقشِ انسانی -فرومعنوی، غیرآسمانی- دادن به حضرت مسیح. این مهمترین تشابه بینِ همهی این آثارِ ممنوع است. اما این آثار تا کجا پیش رفتهاند؟ تا چه حد در این رفتار جسور بودهاند؟ اصالتاً نمایشِ رفتارِ انسانی یک معصوم، مذموم نیست. سیرهنویسی در اسلام اینچنین رسالتی را برعهده داشته است. البته از آنجا که اسلام فاصلهی زمانی کمتری با دورهی معاصر داشته است، تواتر، عاملِ تعیینکنندهای در سیرهنویسی بوده است و اختلاف کمتر از سیرهنویسی مسیحیت بوده است. اوایلِ تیرماهِ 79، در شبکهی abc یک برنامه از خبرنگاری معروف -Peter Jening- پخش شد که در آن با مصاحبه و به تصویر کشیدنِ چند اثر باستانی ثابت(!) شد که عیسا بالکل به صلیب کشیده نشده است و یهودیان او را نکشتهاند. اگر چه این تحقیق با نصوص دینی ما مسلمانان سازگار است اما این ظریفه را نباید از خاطر برد که این خبرنگار از زمرهی معروفترین خبرنگاران سیاسی است و تمامِ این برنامه بدین جهت ساخته شده بود که ثابت کند یهودیان بیگناهند! بنابراین هیچ تعجب نکنید اگر در برنامهی بعدی جنینگ دیدید که حزبالله لبنان عاملِ اصلی قتلِ حضرتِ عیسا مسیح است! باری، در تاریخِ مسیحیت، به خلافِ اسلام، جای بازی با نصوص و سیره وجود دارد. اما این بازی قواعدی داشته است. اگر چه در همهی آثارِ ممنوع کلیسای کاتولیک شانِ عیسا مسیح از پیامبری به یک انسان تنزل یافته است، اما هیچگاه این انسان به یک انسانِ عادی و معمولی تبدیل نشده است. این انسان همواره قصدِ خیر داشته است، حال آن که شاید -از دید مصنف و مولف- به این مقصود نرسیده باشد. یعنی مولف این گونه احساس کرده است که شخصی بدونِ اتصالِ به غیب، ادعای پیامبری کرده است، تا خلق را به سعادتی رهنمون شود، اما در قصدِ او شکی نکرده است اگر چه شاید به اصلِ سعادت مشکوک باشد… اما سلمان رشدی… او به نحوِ عنیفی از این مرز نیز پافراتر گذاشته است. مهاند را با بیشرمی همیشه با صفتِ کاسبکار businessman نام میبرد. (صفحاتِ 91،92،93و…) او هیچگاه در موردِ وجودِ خدا و ارتباطِ جبرائیل با مهاند شک نمیکند، بلکه به نحوِ ملوثی همهی این شخصیتها را نه به شخصیتهایی عادی، که به خطاکارانی معمولی تبدیل میکند. در واگویههای مهاند میخوانیم که: نامهبر خدا بودن چندان لذتی ندارد… (صفحهی 112) فتوا، لغتی بود که از سالِ 1368(ه.ش) به ادبیاتِ انگلیسی (بخوانیم جهانی) راه یافت و به جای religious statement یا encyclical نشست. پیش از آن، همین دو واژه ی مهجور- به جای فتوا به کار میرفتند. رسانههای غربی بیانِ ابتدایی فتوای امام را به نحوی نادرست ارائه کردند و شگفتانگیز این که همین بیان به داخلِ کشور نیز راه یافت. آنها دلیل فتوای قتلِ رشدی را ارتداد نامیدند. تبعاً گروهی، از جمله خودِ رشدی بلافاصله در این که از اصل رشدی مسلمان بوده باشد، تشکیک کردند. طرفه اینجاست که امام بر مبنای ارتدادِ رشدی، فتوای قتل او را صادر نکرده بود، بلکه به دلیل سابالنبی بودن، او را مهدورالدم دانسته بودند. بعدها این فتوا تبعاتی چند را پدید آورد. خالهزنکیترینش مسالهی اعتذارِ خودِ رشدی بود که چون بچهی خردسالی به عذرخواهی افتاد. سیاسیترینش مسالهی خروجِ همزمانِ همهی سفرای جامعهی اروپایی بود، در اعتراض به فتوا. و بهترینِ تبعاتش ناامنی برای اهانتکننده به مقدسات اسلام بود. آنهم در روزگاری که هر سریالِ تلویزیونی در هر شبکهای جرات میکند به مقدساتِ مسیحیت و سایرِ ادیان توهین کند. آخرینش قسمتِ انتهایی سریالِ Jesus Christ بود که از یک شبکهی عمومی تلویزیونِ امریکا پخش شد و در آن پیش از مصلوب کردنِ مسیح، یک فکلکراواتی مرتبِ معاصر، کانه یک مجری تلویزیونی واردِ صحنه شد و جلو سربازانِ پیلاتوس را گرفت. مقابلِ عیسا پردهای پانوراما باز شد و جنگهای صلیبی را نشانش داد که سربازان فریاد میکشیدند، In the name of Jesus به نامِ عیسا و حمله میکردند، بعد دادگاههای تفتیشِ عقاید قرون وسطا و بالکل تا جنگ جهانی دوم، همه را به گردنِ دین انداخت. بعد هم میکروفون را جلو برد و پرسید: آیا میارزید؟ (جالب این که پخشِ این سریال که سی سالِ پیش میتوانست مجازاتی نابخشودنی برای مولف داشته باشد، موردِ اغماضِ کلیسای کاتولیک و حتا مسیحیان قرار گرفت!) این همان حرکتی است که اگر آغاز شد، پایانی بر آن متصور نیست و نهایتا میتواند به هر اهانتی بیانجامد. اما این فتوا علاوه بر این تبعات، تبعِ دیگری هم داشت که من آن را عجیبترین مینامم. عجیبترینِ تبعات نبود مگر اظهارِ نظرِ پارهای از سیاسیون که فتوای امام را یک فتوای مذهبی نامیدند و نه سیاسی که البته عرفِ دیپلماتیک را رعایت کرده باشند و مصلحتِ… (و ما که بالاخره نفهمیدیم سیاستِ آنها عینِ دیانتِ ماست یا عینِ دیانتِ خودشان…) آنها اینسان گفتند که امام خمینی با شخصیتِ مذهبی خود و به عنوانِ یک مرجعِ دینی این فتوا را داده است و نه به عنوانِ یک رهبر و مسوولِ حکومت. این خطا از این پندارِ نادرست ناشی شده است که گمان میکند، کلیتها را میتوان به اجزا تجزیه کرد. پس بلافاصله برای امام دو شخصیت قائل شدند، شخصیتی سیاسی تحتِ عنوانِ رهبر، و شخصیتی دینی تحتِ عنوان مرجع. انگار که این دو شخصیت کاملا مستقل از هماند و کردارهای این یکی، دخلی به رفتارهای دیگری ندارد. این همان جزئینگری روشمندِ علمِ تجربی معاصر است که بدبختانه به عرصهی تفکر در علومِ انسانی نیز سرایت کرده است. این جنس جداسازی و تجزیه به عواملِ اول، از همان سنخِ بدونِ تعصب متنی را خواندن است. سنخی که نه ممکن است و نه مطلوب. ممکن نیست کسی بتواند بدونِ هیچ تعصب، پیشداوری، پیشفرض، متنی را بخواند. ممکن نیست کسی با جزئی از خود، جایی را ببیند. آدمی با کلیتِ خود مینگرد، میخواند و… حتا نگاهِ ما به طبیعتِ اطراف، انتخابی است از کلِ طبیعت. نه یک نگاهِ صرفاً تصادفی. این انتخاب برمیگردد به همهی آنچه در خود اندوختهایم؛ دین، محیطِ تربیتی، آموزههای دورانِ کودکی، تحصیل… تازه فرض کنیم که چنین نگاهِ بدون پیشفرضی ممکن باشد، چه مطلوبیتی دارد این نگاه؟ این تنها کمک میکند که همه یکجور بنگرند. چه حسنی در این نگرش هست؟ نگرشِ گلهوار که فردیتِ هیچکسی را در نظر نمیگیرد. این همان گرفتاری سهمگینی است که امروز در تب و تابِ گفتوگوی میانِ تمدنها، پدیدهی جهانی شدن globaliziton و غیرِ آن داریم. مگر میتوان از تمدنی تنها خوبیهایش را جدا کرد؟ کلیتِ یک تمدن هیچگاه قابلِ تجزیه به اجزای کوچکتر نیست. گرفتنِ تکهای از یک تمدن، لاجرم باعث اتصال به سایرِ پارههای آن خواهد شد. در مثل دقیقا مانندهی آن است که بگویی من با انگشتِ کوچکِ پای فلانی رفاقت میکنم. نمیتوانی انگشتِ پا را بگیری و او را نگیری، نمیتوانی انگشت پا را بگیری و در حریمِ او نروی. از همه مهمتر نمیتوانی انگشتِ پا را ببری و با آن انگشتِ بریده رفاقت کنی. دیگر زمانهی شاعرانی که عاشقِ نقطهای روی پیشانی دلبر میشدند به سر آمده است . به هر صورتِ فتوای امام، فتوای امام بود. نه فتوای رهبر و نه فتوای مرجع. فتوایی که حلال شمرد خونِ کسی را که به زندهگی دیگران تعرض کند. فتوایی که ایستاد روبهروی شعارِ فریبای دورانِ مدرن که جان مقدم بر اندیشه است. که اگر جان مقدم بر اندیشه باشد، ظاهر این است که جان ارجمندی یافته؛ باطن، بیارجی اندیشه است. یعنی هیچ اندیشهای نمیتوان یافت که برای آن بتوان جان فدا کرد… با این شعار که حقا هم شعارِ دورانِ معاصر است، فاتحهی آرمان و آرمانخواهی خوانده خواهد شد، و در عوض خیالت تخت که هر چه خواهی بگو، به سخره و به طعنه… و فتوا مقابلِ این شعار ایستاد. و اهلِ فتوا را نیز چارهای جز این نیست. (منبع: باشگاه اندیشه)
انگلیس سالانه چقدر هزینه حفاظت از جان “سلمان رشدی” میکند؟
حکم تاریخی و تغییرناپذیر حضرت امام(ره)در مورد نویسنده کتاب کفرآمیز آیات شیطانی و تعهد مسلمانان در سراسر جهان به اجرای این حکم اسلامی،نخستین ثمرات خود را در صحنهی رویارویی اسلام با کفر جهانی نشان می دهد و استکبار غرب که حمله به مقدسات یکمیلیارد مسلمان جهان را مقدمه ای برای تحقیر مسلمین و از بین بردن انگیزه های خیزش اسلامی در جهان قرار داده بود،به صورت مفتضحانه و گامبهگام مجبور به عقبنشینی شده
زمستان سال 1367 جهان اسلام صحنه اعتراضات و واکنشهای مختلف است. 24 دی 67 برابر 14 ژانویه 1989 مسلمانان شهر “برادفورد” در شمال انگلستان اقدام به تظاهرات کردند.
در پاکستان رئیس جمعیت علمای اسلام، مولانا “عبدالستار نیازی”، “نوابزاده نصرالله خان” و “مولانا کوثر نیازی” اعلام کردند برای حفظ ناموس رسالت در روز یکشنیه 22 بهمن در اسلام آباد تظاهرات خواهند کرد.
در شهر سرینگر هندوستان در روز دوشنبه 24 بهمن در تظاهراتی گسترده سه نفر شهید و 40 نفر از مردم مجروح شدند. تظاهرات روز بعد نیز ادامه یافت و پلیس هند با مردم مسلمان با باتوم و گاز اشک آور روبرو شد و حدود 50 نفر از مردم مجروح شدند.
خبر به ایران میرسد. روز چهارشنبه 26 بهمن ماه به دستور حضرت امام(ره) عزای عمومی اعلام میشود. مراجع تقلید درس خود را تعطیل کردند و نمایندگان مجلس شورای اسلامی در نطقهای خود واکنش نشان دادند. واکنش جمهوری اسلامی به اینجا ختم نشد. روز 25 بهمنماه فتوای قتل سلمان رشدی توسط امام خمینی انتشار یافت؛ این فتوا موجب شد تا تظاهرات مسلمانان در همه جای دنیا گسترش پیدا کند و جریان مقابله با آیات شیطانی تا امروز ادامه یابد.
** سلمان رشدی؛ از «بچههای نیمه شب» تا «لبخند به یوزپلنگ»
سِر احمد سلمان رشدی در سال 1947 در بمبئی هندوستان در خانوادهای مسلمان متولد شد. در 13 سالگی به انگلستان مهاجرت کرد و تابعیت انگلیسی گرفت. وی نویسندگی را با کتاب گریموس شروع کرد که در واقع نخستین تجربه وی است اما با «بچههای نیمه شب» به شهرت رسید و توانست در سال 1981 جایزه کتاب «بوکر» را کسب کند. سایر آثار وی عبارتاند از رمان «شرم» و «لبخند به یوزپلنگ» که گزارش سفر سههفتهای او به نیکاراگوئه و تمسخر حرکت ضد استعماری ساندنیستها و انقلابیون این کشور است. البته این آثار همه پیش از آیات شیطانی منتشر شده و وی در سالهای اخیر «دلقک شالیمار» (2005) «افسونگر فلورانس» (2008) و «لوکا و آتش زندگی» را نوشته است.
تصویری از سلمان رشدی در حالی که نسخهای از «آیات شیطانی» را در دست دارد
رشدی عضو هیئت انستیتوی فیلم انگلستان، عضو هیئت مشاورین انستیتوی هنرهای معاصر و عضو انجمن سلطنتی ادبیات انگلستان است. جوایزی که در طول این سالها به رشدی تعلق گرفته حاکی از بذل عنایت خاندان سلطنتی انگلستان به اوست.
خمیرمایه داستانهای سلمان رشدی همواره بر چند اصل میچرخد. یکی از آنها حمله به تمدن و فرهنگ شرق، ضد ارزش نشان دادن مفاهیم و شخصیتهای مذهبی، حمله به جنبشهای استقلالطلبانه کشورها و ملل تحت سلطه است.
برای مثال در رمان «بچههای نیمهشب» حضرت مسیح علیهالسلام این پیامبر مقرب الهی را فردی اسیر شکم و شهوت به تصویر میکشد. در رمان شرم برخی نمادها و اماکن مقدس مسلمانان کاربرد دیگری پیدا میکند.
رمان «بچههای نیمه شب» علیه هند، آزادی و دموکراسی و فرهنگ هند نوشته شده است و رمان شرم علیه پاکستان و نهضت مسلمانان این کشور است. تیغ حمله رشدی به آزادی ملتها به آسیا خلاصه نمیشود و او در «لبخند به یوزپلنگ» انقلاب نیکاراگوئه را به سخره میگیرد.
در داستانهای رشدی یک نکته دیگر نیز هست و آن فساد اخلاقی شخصیتهای داستان است. «حرامزادگی» محور رمانهای رشدی است. در رمان بچههای نیمه شب «سلیم سینایی» شخصیت اول داستان حاصل ارتباط نامشروع یک افسر بریتانیایی با یک زن هندی است. در رمان «شرم» نیز زنا و ارتباط نامشروع یکی از جریانهای جدی داستان است و چندبار تکرار میشود.
اگر این نکته را در نظر داشته باشیم که رمان در واقع حاکی از عوالم درونی نویسنده است که باید در نقطهای سرریز شود و این «باید» همان التزامی است که سببساز خلق یک اثر میگردد، میتوان به ذهن رشدی پی برد که چرا همواره سرخوردگی در برابر غرب، فحشا و فساد اخلاقی در داستانهایش سرشار میشود.
آیات شیطانی؛ کتابی که عمر هنری رشدی را پایان داد
آیات شیطانی رمانی است در 547 صفحه که توسط انتشارات وایکینگ جزو گروه انتشاراتی پنگوئن در سال 1988 در انگلستان منتشر شده است. این کتاب در 9 فصل تنظیم شده است. روایت اصلی مانند دیگر داستانهای رشدی شامل ترک وطن کردگان هندی در انگلستان میشود. شخصیتهای اصلی داستان دو هنرپیشه هندی مسلمان هستند.
حکایاتهای فرعی داستان نیز شامل توهین به مقدسات مسلمانان است. برای مثال بازگویی زندگی حضرت محمد(ص) با نام مستعار «محوند» و یا شهر مکه با نام «جاهلیا» است. بخش دوم داستان زندگی دختری به نام عایشه، رعیت هندی را به تصویر میکشد که مدعی میشود از جبرئیل به او وحی میشود. او همه عوام روستایش را اغفال میکند تا با پای پیاده سفری برای زیارت بهسوی مکه آغاز کنند!
تصویری از جلد کتاب آیات شیطانی. بر پشت جلد این کتاب تصویری از جدال رستم و دیو سفید نقش بسته است
بخش دیگر کتاب یک رهبر مذهبی متحجر با نام «امام» را در اواخر قرن بیستم به تصویر میکشد. این شخصیت کنایهای شفاف به زندگی حضرت امام خمینی در زمان تبعیدش در پاریس دارد ولی همچنین با دستمایههای اصلی راوی بازگشت کننده به شخصیت پیامبر در ارتباط است. آیات شیطانی سه مضمون و سه مقوله اصلی دارد:
1- دین و اندیشه دینی مضمونی است که در همه نوشتههای سلمان رشدی مورد توجه قرار گرفته و نویسنده در سرانجام کار قهرمان قصه را از دین جدا میکند و شخصیتهای داستان که عمدتاً از خانوادهای مسلمان به دنیا آمدهاند به انکار دین میرسند.
2- اسلام به عنوان یک دین خرافی عقب مانده از تمدن و دموکراسی و آزادی مطرح میشود و پیامبر اسلام بارها مورد افتراء و توهین قرار میگیرد.
3- انقلاب اسلامی به عنوان پدیدهای موثر در دنیای امروز مورد توجه قرار میگیرد و امام خمینی بهعنوان رهبر انقلاب اسلام تخطئه میشود. در واقع همه مضامین آثار پیش از آیات شیطانی یکباره جمع و در این کتاب متبلور میشود.
با انتشار این کتاب جهان اسلام به یکباره صحنه اعتراضها و واکنش به این کتاب شد. اولین جرقه اعتراض نیز از زادگاه رشدی آغاز شد. 4 مهر 67 کتاب آیات شیطانی در لندن منتشر شد و در تاریخ 14 آبان هند و چند کشور مسلمان دیگر فروش این کتاب را ممنوع کردند. تظاهراتی در پاکستان و هند رخ داد اما اقدام عملی از یک شخصیت و یا نهاد مهم اسلامی لازم بود تا هم اعتراضات به دولت انگلستان برای حمایت از رشدی بیشتر شود و هم دیگر کسی نتواند به این راحتی به مسلمانان توهین کند.
** فتوای امام؛ کاری که «چشم فتنه را از چشمخانه درآورد»
پس از پذیرش قطعنامهی 598 و پایان جنگ، فعالیتهای دیپلماتیک ایران برای ارتباط با کشورهای مختلف شدت گرفته بود. 19 آبانماه 1367 اعلامیه برقراری مجدد روابط دیپلماتیک میان جمهوری اسلامی ایران و انگلستان در وین منتشر شد و اروپاییها و خصوصاً انگلستان تصور میکردند ایران بهخاطر بهبود روابط اعتراض شدیدی علیه انتشار کتاب آیات شیطانی نخواهد کرد. اما واقعهی کشتار مسلمانان معترض توسط پلیس پاکستان باعث طرح بیش از پیش این موضوع در ایران میشود.
حجتالاسلام انصاری عضو دفتر امام راحل درباره چگونگی صدور فتوای امام میگوید: “وقتی که مسئله کتاب سلمان رشدی به امام رسید، بنده خدمت ایشان رسیدم و گفتم آقا این اهانت اتفاق افتاد، شما چه تصمیمی دارید؟ امام فرمودند که من همین الان میخواستم به شما بگویم که بروید به دولت بگویید که فردا عزای عمومی اعلام کنند و هنوز من واسطه پیام به دولت بودم که یک مرتبه دیدم که اعلامیه امام صادر شد و حکم اعدام سلمان رشدی را امام با قاطعیت دادند.”(روزنامه کیهان، 68/1/24)
متن فتوای امام خمینی مبنی بر ارتداد سلمان رشدی به این شرح است: به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان میرسانم مؤلف کتاب «آیات شیطانی» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام میباشند. از مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود، شهید است انشاءاللّه. ضمناً اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته.(صحیفه امام، ج 21، ص 86)
** سردر گمی غرب و اجماع امت اسلام برای فتوای امام
غربیها که همواره شناخت درستی از اسلام و انقلاب اسلامی و شخصیت امام خمینی نداشتند در برابر حرکت امام دچار سردرگمی میشوند و تعادل خود را از دست میدهند. «جفری هاو» وزیر خارجه انگلستان در مصاحبهای گفت که “هنوز مسئله روشن نیست و تا روشن شدن زمینه و سوابق امر سخنی نخواهد گفت.” برخی نیز تلاش کردند تا فتوای امام را کم اعتبار جلوه دهند. برای مثال جرالد کافمن سخنگوی یهودی امور خارجه حزب کارگر انگلیس نظرات امام را تهدیدی برای همه ملتهای متمدن خواند و گفت: “چنین عقایدی در جوامع اسلامی چندان پشتیبان و طرفداری ندارد!”
تظاهرات مسلمانان جهان در دفاع از فتوای امام مبنی بر اعدام سلمان رشدی
پیدا بود که همه تیرهای غربیها به سنگ خورده است. با اینکه این فتوا توسط یک مرجع شیعه صادر میشد اما حمایت تمام قد همه مذاهب اسلامی را در بر داشت. رهبران حزب «تحریک اخوت اسلامی» در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کردند که از نظر فقه حنفی، رشدی واجبالقتل است و فتوای امام خمینی مطابق قران و سنت میباشد.
مولانا سید عبدالله بخاری امام جماعت اهل سنت دهلی پایتخت هندوستان گفت: فتوای امام در مورد واجبالقتل بودن نویسنده و ناشرانی که متن آن مطلع بودهاند نشانگر آگاهی و نبوغ رهبر انقلاب اسلامی بوده و بسیار قابل توجه است. در دهلی مردم پس از پایان نماز جمعه به حرکت درآمدند و با فریاد «رشدی باید اعدام گردد» و «مرگ بر انگلیس» و «زند باد خمینی» شعار سر دادند.
دامنه فتوای امام به کشورهای عربی هم رسید. شیخ احمد کفتارو مفتی اعظم وقت سوریه در روز چهارشنبه 10 اسفند 67 فتوایی مبنی بر لزوم محاکمه و مجازات رشدی صادر کرد.
در لبنان شیخ سعید شعبان رهبر اهل سنت جنبش توحید اسلامی با انتقاد از سکوت سران کشورهای مرتجع عرب اظهار داشت: امت بزرگ اسلامی در پشت سر رهبر شجاع و بزرگ خود امام خمینی مشت محکم اسلام را بر دهان کفار وارد آورده است. علامه سید محمدحسین فضلالله از مراجع شیعه در جنوب لبنان نیز گفت: بدون شک حکم شرعی امام در مورد سلمان رشدی ضربه بزرگی به جهان استکبار و غرب بود.
تظاهرات مسلمانان جهان در دفاع از فتوای امام مبنی بر اعدام سلمان رشدی
جنبش اسلامی مصر نیز اعلام کرد از فتوای محکومیت رشدی به مرگ حمایت میکند. دامنه اعتراضات مسلمانان و حمایت از فتوای امام راحل(ره) به اروپا هم کشیده شد. در انگلستان علاوه بر اعتراض رسمی و فرستادن نامه برای مقامات دولت انگلیس به تظاهرات پرداختند. سید عبدالقدوس دبیر شورای مساجد شهر برادفورد در شمال انگلستان اعلام کرد که مسلمانان انگلستان سوگند باد کردهاند، در اولین فرصت فتوای رهبر انقلاب اسلامی ایران را اجرا کنند.
بشر انصاری نائب رئیس سازمان تبلیغات اسلامی انگلستان اظهار داشت: اعمال مجازات نه تنها برعلیه مولف بلکه علیه هرکس که در انتشار این کتاب دخالت داشته موجه است! جمعیت اسلامی اندلس اسپانیا نیز با در بیانیهای از حکم امام خمینی حمایت کرد.
به آتش کشیدن کتاب آیات شیطانی توسط مسلمانان انگلستان
حضرت علی (ع) در حدیثی میفرمایند«یا ایهالناس؛ فانی فقات عین الفتنه» ای مردم من چشم فتنه را از چشمخانه درآوردم! حرکت امام راحل در برابر کتاب آبات شیطانی مصداق همین حدیث امیرالمومنین علیه اسلام بود. در واقع فتوای امام منجر به این شد تا مسلمانان بدانند در برابر این حرکت موهن بک عکسالعمل دارند و آن اعدام رشدی است.
با بالاگرفتن اعتراضات مردمی در سطح جهان و استقبال از حکم امام، سلمان رشدی و موسسهی ناشر کتابهای او در بیانیهای از لغو سفر او به آمریکا خبر دادند. دبیر اول سفارت انگلیس در پاکستان اعلام میکند انتشارات پنگوئن انگلیس که ناشر کتاب آیات شیطانی است، نسخههای این کتاب را از انگلستان جمعآوری کرده است. ناشر آلمانی و ناشر فرانسوی کتاب نیز اعلام کردند ترجمهی آن را منتشر نخواهند کرد.
با اینکه تصور میشد جمهوری اسلامی بعد از جنگ و پذیرش قطعنامه در عرصه بینالملل با احتیاط حرکت کند اما در اقدامی انقلابی در تاریخ 16اسفند 67 وزارت امور خارجه ایران طی بیانیهای در پایان مهلت یکهفتهای به دولت انگلیس برای اصلاح مواضع خود در قبال کتاب موهن آیات شیطانی، به علت عدم تحقق خواسته مجلس شورای اسلامی، قطع کامل روابط سیاسی ایران با انگلیس را اعلام کرد.
** فتوایی که سالانه یک میلیون دلار خرج روی دست انگلستان گذاشت
سلمان رشدی در مصاحبهای با روزنامه انگلیسی «دیلیمیل» به بخشی از پیامدهایی که نوشتن کتاب موهن برای او داشت اشاره میکند. وی در ابتدای این مصاحبه از اولین احساسش پس از آنکه فتوای امام خمینی(ره) را شنید، میگوید: «حس خوبی نبود. حس کردم که من یک مرد مردهام… قدم زدن بدون یک محافظ شخصی، رفتن به خرید، دیدن خانواده، پرواز با هواپیما و تمام اینها در آن زمان برای من غیرممکن بود».
سلمان رشدی تا سال 1998 تحت حفاظت بسیار شدید قرار داشت و زندگی پنهانی داشت. پلیس انگلیس سالانه یک میلیون دلار برای محافظت از سلمان رشدی هزینه میکرده و همین امر انتقادات زیادی را متوجه رشدی کرده است. رشدی در این باره میگوید: «بزرگترین مشکلی که بود و من همیشه به آن فکر میکردم، این بود که من نمرده بودم. اگر من مرده بودم هیچکس در انگلیس به هزینههای امنیت من اعتراض نمیکرد».
14مرداد 1368 مصطفی مازح جوان 21 سالهی لبنانی که قصد به مجازات رساندن سلمان رشدی را داشت، دقایقی زودتر از اینکه به طبقهی سوم هتل محل استقرار سلمان رشدی نزدیک شود، به شهادت میرسد. عوامل محیطی و حرارت ناشی از پوشش و تحرک زیاد شهید، موجب عمل کردن زودتر از موعد چاشنی و انفجار زودهنگام مواد منفجره قبل از رسیدن به رشدی مرتد میشود. پیکر این شهید هشتماه بعد توسط دولت انگلستان تحویل خانوادهاش میشود.
تصویر شهید «مصطفی مازح» جوانی که در راه اجرای فتوای امام به شهادت رسید
رشدی در ژوئن سال 2007 از ملکه انگلستان لقب شوالیه دریافت کرد که این اقدام باعث واکنشهای گسترده در کشورهای مختلف ازجمله در برخی محافل داخلی انگلیس شد. با اینحال هزینههای محافظت از او به اندازهای زیاد است که یک بار شاهزاده چارلز، ولیعهد انگلستان اعلام کرد: سلمان رشدی سرباری پرخرج برای مالیاتدهندگان انگلیسی است!
شرکت هواپیمایی بریتیش ایرویز حضور رشدی را در هواپیماهای خود تا سال 1998 ممنوع اعلام کرده بود و شرکت هواپیمایی ایرکانادا تا چند سال از سفر رشدی با پروازهای خود جلوگیری نمود. در کتاب خاطرات «ران اوانس»، یکی از محافظان سلمان رشدی درباره ترس او از فتوای امام راحل(ع) مینویسد: سلمان رشدی از بیم جان خود جرأت نداشت هیچ کدام از دوستان و آشنایانش را ملاقات کند و حتی اجازه نمی داد پسر 10 سالهاش به نام ظفر به دیدار او بیاید.
وی در همه این سالها با انبوهی از ترس و حشت زندگی میکند چراکه مقامات جمهوری اسلامی بر لازمالاجرا بودن فتوای امام تأکید دارند. امام خامنهای رهبر معظم انقلاب پس از رحلت امام خمینی در پاسخ به سؤالات مسلمانان مناطق مختلف جهان در مورد تغییرناپذیری حکم مزبور، در آذرماه 1369 چنین اعلام نمودند: حکم تاریخی و تغییرناپذیر حضرت امام «رضوان الله تعالی علیه» در مورد نویسنده کتاب کفرآمیز آیات شیطانی و تعهد مسلمانان در سراسر جهان به اجرای این حکم اسلامی، نخستین ثمرات خود را در صحنهی رویارویی اسلام با کفر جهانی نشان می دهد و استکبار غرب که حمله به مقدسات یکمیلیارد مسلمان جهان را مقدمه ای برای تحقیر مسلمین و از بین بردن انگیزه های خیزش اسلامی در جهان قرار داده بود، به صورت مفتضحانه و گامبهگام مجبور به عقبنشینی شده… .
دیدار رشدی مرتد با شیمون پرز رئیس جمهور سابق رژیم صهیونیستی
شبکههای رسانهای غرب تاکنون بارها اعلام کردهاند که حکم اعدام این نویسنده از طرف ایران پس گرفته شده است که هر بار با واکنش سریع رهبر معظم انقلاب اسلامی این مسئله تکذیب و اعلام شد که حکم شرعی یک مرجع، قابل نقض نمیباشد و حتی پس از فوت او نیز بر همه مسلمانان لازمالاجراست. آخرین بار نیز در پیام آیتالله خامنهای به حجاج بیتالله الحرام در سال 1383 بر مهدورالدم بودن سلمان رشدی و لزوم اجرای حکم خداوند تأکید شد.
خبرگزاری تسنیم، ۲۵ بهمن ۱۳۹۵
سایر توضیحات:
سلمان رشدی نویسنده ی هندی الاصل، به سال 1326 ه.ش، در خانواده ی مسلمان در بمبئی متولد شد، و در سیزده سالگی جهت تحصیل به انگلستان اعزام شد و مدتی با نوشتن مقالات تبلیغی در انگلستان به تأمین مخارج زندگی پرداخت و سپس شناسنامه ی انگلیسی گرفت و تبعه ی آنجا شد. رشدی در مصاحبه با مجله ی اشپیگل در 21 اردیبهشت 1371، درباره ی خانواده اش می گوید: «خانواده ی من به اسلام گرایش داشتند، ولی در خانه ما از دین خبری نبود. فقط سالی یک بار مرا برای عبادت به مسجد می بردند. مثل مراسم سال نو در نزد مسیحیان، یک دایه ی مسیحی داشتم… ، اکثر دوستان من غیرمسلمان بودند. پدرم از قانون قرآن در منع نوشیدن مشروبات الکلی تبعیت نمی کرد. خوشبختانه می توانم بگویم که پدر و مادر من مسلمان بدی بودند». رشدی در طول زندگی خود در انگلستان به بی دینی و بی اعتقادی مطلق می رسد و در نهایت، منکر خدا می شود و این عقیده را رسما در مصاحبه با مجله اشتترن در 7 آبان 1371، تحت عنوان «من قهرمان نیستم» بیان می کند. چنین نویسنده ای تحت حمایت غرب و صهیونیسم به منظور مقابله با رشد روز افزون اسلام خواهی در جهان، دست به نوشتن کتاب «آیات شیطانی» می زند. و آن را «اثری، حاوی ضدیت و شک بنیادی می نامد» و در آن به مقام مقدس حضرت پیامبر اکرم(ص) و به مقدسات مسلمین اهانت می کند. روزها و رویدادها، مرکز فرهنگی تربیتی نور ولایت، نشر پیام مهدی(عج)، چاپ چهارم 1379، ص 538.) سلمان رشدی در ماموریت استعماری انگلیسی و آمریکایی خویش در راستای مبارزه با اسلام کتاب «آیات شیطانی» را نوشت. او مامور آمریکا شیطان بزرگ جهان بود و در این کتاب ضد اسلامی خویش نشانه های شیطنت خود را نشان داد. استکبار جهانی ریشه انقلاب اسلامی را در بعثت پیامبر اعظم حضرت محمدبن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم می دید و تصور می کرد بااهانت به پیامبر اسلام می تواند از صدور انقلاب اسلامی ایران به سراسر جهان پیش گیری کند. امام خمینی رضوان الله تعالی علیه شیطان شناس بزرگ زمان با آگاهی از این توطئه و نقشه شیطانی دشمنان پیامبر اکرم یک تنه به صحنه آمد و با صدور حکم اعدام سلمان رشدی لعنه الله علیه نقشه پلید دشمنان سعادت و تکامل بشریت را خنثی نمود و جلوی موج اهانت به رسول اعظم را گرفت. در پی انتشار این کتاب، حکم تاریخی امام خمینی(ره) در مورد مرتدّ بودن و وجوب قتل این نویسنده در تاریخ 25/11/1367 صادر می شود. این حکم مبتنی بر احکام قطعیه و مسلم دین مبین اسلام می باشد. توضیح آن که براساس روایات متعددی که از ناحیه معصومین(ع) وارد شده است و مورد توافق تمامی علمای اسلامی، اعم از شیعه و سنی می باشد؛ شخصی که به خداوند متعال، یا رسول اکرم(ص) یا ائمه معصومین(ع) (مورد اخیر از اختصاصات شیعه می باشد) توهین و هتاکی کند، کافر و مرتد گردیده و کشتن گوینده ناسزا واجب است. امام صادق(ع) در پاسخ سؤالی در مورد کسی که حضرت رسول اکرم(ص) را ناسزا گفته است می فرمایند: «.. یقتله الادنی فالادنی قبل ان یرفع الی الامام»، (ر.ک: وسائل الشیعه، ج 18، ابواب حد المرتد، ص 555 – جواهرالکلام، ج 43، ابواب الحدود – آیت الله گلپایگانی، مجمع المسائل، ج 3، ص 201 و..). از آنجا که در کتاب آیات شیطانی مسأله رسالت پیامبر اکرم(ص) و نزول آیات الهی به صورتی بسیار توهین آمیز و مسخره وار طرح گردیده و نهایتا نزول آیات الهی را امری وابسته به تلقینات شیطانی معرفی کرده و اصلی ترین ضروریات دین مبین اسلام را انکار نموده است مشمول حکم فوق می گردد و حضرت امام با تکیه بر این مبانی، این حکم را صادر نموده و فرمودند: به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می رسانم، مؤلف کتاب آیات شیطانی که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است، هم چنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام می باشند. از مسلمانان غیور می خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند سریعا آنان را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود شهید است «ان شاءالله». ضمنا اگر کسی دست رسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد، (ر.ک: صحیفه نور، ج 21، ص 86) و این حکم مورد قبول و استقبال قاطبه علمای اسلام در سراسر جهان و ملت های اسلامی قرار گرفت. آیات شیطانی (ترجمه عبارت انگلیسی Satanic verses) رمانی است در 547 صفحه (نسخه انگلیسی در چاپ اول) که در تاریخ 4/7/1367 (26 سپتامبر 1988) توسط انتشارات «وایکینگ» (جزو گروه انتشاراتی «پنگوئن») منتشر شد. نویسنده این کتاب مسلمانی هندی تباری بود که تبعه «بریتانیای کبیر» محسوب می شد (در سال 1947 در بمبئی به دنیا آمد در 14 سالگی در انگلستان اقامت گزیده، سال 1968م هنگامی که دانشجوی دانشگاه کمبریج بود به جنبش چپ پیوست). «آیات شیطانی» پنجمین رمان این نویسنده ملعون می باشد. «سلمان رشدی» عضو انجمن سلطنتی ادبیات انگلستان بوده و هست و کتاب مذکور را به سفارش «گیلون ریتکن» (رئیس یهودی انتشارات وایکینک) با دستمزد بی سابقه 850 هزار پوند به رشته تحریر درآورد. کتاب آیات شیطانی برخلاف آنچه گفته می شود، یک کتاب علمی و نظری نیست، بلکه داستانی است بلند در 9 فصل که شخصیت های آن را حضرت رسول اکرم(ص)، همسرانش و صحابی شناخته شده اش و حضرت جبرئیل (فرشته وحی) تشکیل می دهند. در طول این رمان تمامی این شخصیت ها، العیاذ بالله افرادی فاسد و گرفتار انحرافات اخلاقی معرفی می شوند و انواع تحقیر و اهانت های عجیب و غریب نسبت به آنان انجام می یگرد. در نتیجه علت منع این کتاب در بازار به چند دلیل است: 1. از کتب ضاله محسوب می شود و ترویج کتاب ظاله طبق نظر مراجع حرام است و علت حرمت کتاب ضاله به خاطر اینکه به مقدسات و اعتقادات توهین می کند و توزیع آن هم باعث شکسته شدن قبح می گردد و هم به علت مطالعات کم مردم در مسائل دینی خودشان و یا به علت عدم ظرفیتی علمی، باعث انرحاف مردم می شود: لذا پخش کتاب ضاله حرام است. 2. در این کتاب آیات شیطانی به بهترین بنده خدا یعنی حضرت رسول(ص) اهانت کرده، لذا وجود این کتاب در بازار و نقل قول از مطلب این کتاب در میان مردم، باعث می شود برای مردم یک حس بی خیالی ایجاد شود و زمینه توهین و اهانت ها به مقدسات برای دیگران فراهم گردد. 3. پرداختن بیشتر به محتوای کتاب جز جریحه دار کردن قلوب پاک مسلمین نتیجه ای نخواهد داشت. وی تحت حمایت دولت انگلستان است و در انگلیس زندگی کرد و پس از صدور حکم امام محافظت وی بر عهده (اسکاتلند یارد، پلیس انگلیس) قرار گرفت و هزینه های محافظت از او در سال بین یک تا 10 میلیون پوند تخمین زده می شود. همچنین شرکت هواپیمایی «بریتیش ایرویز» حضور رشدی را در هواپیماهای خود تا سال 1998 ممنوع اعلام کرده و شرکت هواپیمایی «ایرکاندا» چند سال پیش سفر رشدی را با پروازهای خود غیرممکن اعلام نمود. رشدی ملعون سالها در پناه دستگاه های امنیتی انگلیس در مخفیگاه ها به سر می برد و چون مردم انگلیس به مخارج هنگفت نگهداری او اعتراض کردند، دولت انگلیس از ادامه حفاظت از او خودداری کرد و وی ناچار به آمریکا پناه برد و اکنون در پناه مأموران امنیتی شیطان بزرگ روزگار حقارت باری را می گذراند. از سال 1367 با صدور فتوای حضرت امام(ره) بر قتل رشدی ملعون، بارها افراد غیوری برای اجرای حکم اعدام رشدی مرتد اقدام کردند ولی با توجه به مراقبت شدید دولت ها و سرویس های امنیتی غربی موفق به انجام آن نشدند، اما او همچنان تحت تعقیب است، ان شاء الله روزی به سزای عمل ننگین خود خواهد رسید. نکته آخر این که دین مبین اسلام علی رغم این که بیشترین اهتمام را به آزادی اندیشه و بیان دارد و از هر گونه اظهار نظر و مسئولین حمایت می نماید. اما اگر فردی بخواهد خارج از ضوابط و چارچوب های علمی و منطقی به شبهه افکنی و تخریب مبانی اعتقادی مردم بپردازد، با آن مقابله نموده و اجازه تروج چنین تفکرات مسمومی را در جامعه اسلامی نمی دهد. از این رو در فقه اسلامی خرید و فروش و نگهداری چنین کتاب هایی حرام بوده و نشر آن در سطح جامعه مجاز نمی باشد. بله از آنجا که لازم است همواره با شبهات برخورد علمی مناسب صورت گرفته تا جامعه اسلامی از آثار تخریبی آن در امان باشد؛ لازم است اندیشمندان و متفکران اسلامی که از توانایی علمی کافی برخوردارند، به چنین منابعی دسترسی داشته باشند. کتاب آیات شیطانی نیز مشمول این قاعده می باشد. و بالاخره اینکه اعطای لقب «سر» (شوالیه) به نویسنده این کتاب بعد از گذشت بیش از دو دهه از تاریخ انتشار این کتاب توسط ملکه انگلیس در شرایطی که جهان اسلام در آتش تهاجم نظامی وحشیانه غرب به سرکردگی آمریکا و انگلیس، می سوزد، به خوبی بیانگر توطئه و سیاسی بودن اقدام سلمان رشدی است که هیچ ارتباطی با مباحث فرهنگی و … ندارد. برخی منابع در نقد آیات شیطانی : 1 . سید هادی مدرسی، ردی بر آیات شیطانی، ترجمه : حمیدرضا شیخی، کانون نشر اندیشههای اسلامی، 2 . عطاءالله مهاجرانی، نقدی بر توطئه آیات شیطانی، شرکت سهامی انتشار ؛ تهران، 3 . -آیات شیطانی بارزترین جلوه دشمنی استکبار جهانی با اسلام ناب محمدی، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 1378 4 . دسیسه آیات شیطانی، فتوای علمای فریقین درباره فتوای تاریخی امام خمینی، سازمان تبلیغات اسلامی، 1369 5 . ابعاد توطئه و تبیین حکم (گزیده مقالات پیرامون توطئه آیات شیطانی و حکم حضرت امام). ستاد برگزاری سمینار تبیین حکم تاریخی حضرت امام (س) . در ادامه مقاله ای تحت عنوان « نقدی بر کتاب آیات شیطانی ،رضا امیرخانی » ارائه می گردد : بازار کتاب قاعده بر این است که نقل و حدیث دربارهی کتاب -چه تعریف و تمجید و چه دشنام و ناسزا- بر تعداد خواننده میافزاید؛ اما این قاعده را نیز -چونان اغلبِ قواعد- استثنایی است؛ و این استثنا، نیست مگر کتابِ آیاتِ شیطانی، اثرِ سلمان رشدی. کتابی که اگر چه بسیار بر آن نقد نوشته شد، نه تنها بر تعداد خوانندهگانش افزوده نشد، بلکه بسا منتقدانی که حتا خود، اصلِ نسخه را نخواندند و نقد نوشتند. و این مطلب به خودی خود خطای چندان سهمگینی نیست، چرا که منتقدان عموماً تبعاتِ فتوای امام را بررسی میکردند و هنوز منطقِ مظفر نخوانده، میتوان فهمید که جهل به فعل، منافی علمِ به تبع نیست. باری، کتاب آیات شیطانی را اول بار پنگوئن به سالِ 1988 چاپ زد. از نویسندهای که سه اثر داستانی به نامهای Grimus ، Midnight’s Children (بچههای نیمهشب)، Shame (شرم) و یک اثر غیر داستانی -سفرنامهی نیکاراگوئه- در کارنامهی خود داشت؛ نویسندهای هندیالاصل که در لندن زندگی میکرد. آیاتِ شیطانی داستانی است بلند در 547 صفحه. قصه ساختاری مدرن دارد که شاید بتوان آن را نوعی گرتهبرداری شرقی از پدیدهی رئالیسمِ جادویی امریکای جنوبی نامید. ناگفته نماند که تناسخriencarnation -که در فرهنگ هندی جا افتاده است- به عنوانِ یک پدیدهی بومی در طرحِ داستانی نقشی غیر قابلِ انکار دارد. تناسخ هنوز هم در هندِ امروز، نه فقط میانِ هندوها و متعصبانشان که سیکها باشند، که در میانِ پیروانِ سایرِ ادیان، یک باورِ بومی است. بسا هندوهایی که مقیمِ کشورهای غربیاند و هنوز از حشرهکش استفاده نمیکنند. نه برای حفظِ محیط زیست و سوراخِ لایهی اوزون، بلکه از آن رو که مبادا روحِ پدربزرگ یا خانم والدهشان را که در قالبِ یک سوسک تجسد یافته، آزار دهند! بنابراین در پسزمینهی بومی نویسنده تناسخ جایگاهی ویژه دارد. گابریل فریشتا و سالدین چامچا در هواپیمای بویینگ 747 نشستهاند. یکی هنرپیشه است و دیگری مقلد صدا. هواپیما ربوده میشود و این دو به طرزِ معجزهآسایی نجات مییابند. سالدین چامچا اصلا هندی است، اما در لندن بزرگ شده، نامِ اصلیاش صلاحالدین بوده که به سالدین تغییر پیدا کرده، خانوادهاش خانوادهای هندی و متعصب بوده… اگر قرار باشد در هر قصهای شخصیتی باشد که بیش از سایران به نویسنده نزدیک باشد، سالدین به سلمان رشدی نزدیکتر است. این از سالدین؛ اما تقدیرِ گابریل فریشتا اینگونه رقم خورده بوده که در زندگی آینده ملک مقرب Archangle شود؛ گابریل با جبرائیل همریشهاند. (از آنجایی که از خاصههای قصهی مدرن به هم خوردنِ تناوبِ زمانی است، این که زندگی آیندهی گابریل در هزار سالِ قبل واقع شود، اتفاقِ پیچیدهای نیست. گذشته از آن، ذاتِ تناسخ هم با اینگونه زمانشکنی قرابت دارد.) تا اینجا فصلِ اولِ قصه بود به نامِ فرشته جبرائیل The Angel Gibreel. استحالهی metamorphos صلاحالدین به سالدین. نوعی خلا و تهی بودن که دوملیتیها، عموما آن را تجربه کردهاند. خاصه کسانی که از یک فرهنگِ غنی شرقی میبُرند و تالاپ، به درونِ فرهنگِ غربی میافتند. فصلِ دومِ قصه Mahound است که همان نامِ محمد است در زبانِ کهنِ سانسکریت. از اینجا گابریل به جبرائیل تبدیل میشود. گابریل در کودکی، و البته در زندگی قبلی، زمانی که ناهارِ کارگرانِ معدن را میبرده، غذای هندوهای گیاهخوار را با گوشتِ مسیحیان و گوشتِ مسیحیان را با گوشتِ حلالِ مسلمانان جابهجا میکرده، نصیحت مادر را نشنیده میگیرد. مادری که به او میگوید: شیطان… (ص 91) همین گرهِ کوچک همهی داستان را کفایت میکند. فرشتهای که کمی هم شیطان است. پارهای از داستان که در زمانِ صدر اسلام میگذرد، بسیار ابتدایی و ضعیف است. چیزی است شبیه به یک نمایشنامهی تهیمایهی ابتدایی، در قیاسِ با صحنهآراییهای زندهی زمانِ معاصر در فصلِ اول. شهری به نامِ جاهیلیا Jahilia و شخصیتهایی یک بعدی که به اشتباه و با کم دقتی از تاریخ بیرون کشیده شدهاند. ابوسیمبل Abu Simbel به جای ابوسفیان و هند و خالد و حمزه و سلمان و… از اینجا قصه فصل به فصل جلو میرود، فصلی در جاهیلیا و فصلی در زمانِ معاصر. کماطلاعی نویسنده از تاریخِ صدرِ اسلام و زبانِ عربی و از آن بدتر ادعای تاریخدانی و سوادِ قرآنی، اثر را در دیدِ خوانندهای با اطلاعاتِ متوسط به ملغمهای مضحک تبدیل میکند. بخشِ 2 از فصلِ 3 (صفحهی 143) با یک عبارتِ عربی آغاز میشود: کان ما کان/فی قدیم الزمان نویسنده آن را اینگونه ترجمه میکند: “Kan-a ma kan, Fi qadim-e-zaman, It was so, it was not…” آنگونه بود که نبود، در گذشتهای فراموش شده. نویسنده متوجهِ این نکتهی ساده نشده که ما در زبان عربی چند معنا دارد و فقط یکی از آنها معنای نفی دارد. در اینجا نه به معنای نفی، بل به معنای هر چه یا آنچه آمده است. ترجمهی تحتاللفظی و لغت به لغتِ آن میشود، بود آنچه بود، و ترجمهی محتوا به محتوای آن، همان یکی بود، یکی نبود خودمان یا “Once upon a time” است. یادِ آن کسی میافتم که سالها پیش به ایران آمده بود و در مقالهای نوشته بود که با شعار دادنِ این که خدا نمیخواهد، نمیتوان جلو لشکر آهنین عراق ایستاد. او این شعار را روی پیشانی رزمندهها دیده بود که ماشاالله و گمان کرده بود که ما، علانت نفی است و هر چه خدا بخواهد را با خدا نمیخواهد اشتباه گرفته بود. یکی دیگر از اشتباهاتِ ابتدایی نویسنده، آوردن یک بت Ball به عنوانِ شخصیتی داستانی است. رفتارِ این شخصیت که روبهروی مهاند میایستد، نوعی تقلیدِ ناشیانه از کتابِ مقدس -عهد عتیق- است که در روندِ داستانی جا نمیافتد. و بعد هم رابطهی این بت با لات و منات و عزی که صفحاتِ زیادی از کتاب را به خود اختصاص میدهد و عاقبت هم با پسزمینهی شیطان بودنِ جبرائیل منجر به طرحِ افسانهی غرانیق میشود؛ افسانهای که در آن گفته میشود شیطان در نقشِ جبرائیل بر پیامبر نازل میشود و آیاتی شیطانی را واگو میکند. پیامبر نیز این چند آیه را -در موردِ لات و منات و عزی- برای مردم میخواند، نزدیک به آن شعارِ جاهلی که این سه دخترانِ خدا، صاحبِ شفاعت هستند. (اللات و العزی، و منات ثالثه الاخری، فانهن الغرانیق العلی، و ان شفاعتهن لترتجی) پس از آن جبرائیل دوباره نازل میشود و آیات را تصحیح میکند. افرایتم اللات و العزی، و منات الثالثه الاخری، الکم الذکر و الانثی، تلک اذا قسمه ضیزی (نجم 19-22) طرفه این جاست که سازندگان و جاعلانِ این افسانه به آیاتِ ابتدایی همین سوره نظر نیانداختهاند که: و ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی (نجم 2-3) البته جبرائیلِ رشدی، خود شیطان است و در واگویههای درونی اعتراف میکند که اصلا نمیداند که خدا کیست! (صفحات 113 تا 125). بگذریم که فرقِ معدودی در مسلمانان این روایتِ جعلی را قبول دارند. تازه آنها نیز نه به صورتی که رشدی مساله را شرح میدهد. رشدی نزولِ آیاتِ شیطانی را در مجلسی بیان میکند که مهاند (در این نقد متعمدا از این لغت استفاده میگردد.) با هند خلوت کرده است. (صفحهی 121) طرفه این جاست که در همین اثنا، خبر میرسد که حمزه، برادرانِ هند را کشته است! (بیتوجهی به تاریخ در یک اثرِ داستانی، قابلِ اغماض است، اما اگر اولا اثر ادعای بیانِ تاریخ را نداشته باشد، و ثانیا مسالهی تاریخی، مسالهای نباشد که با حیثیتِ کسی -نه کسانی، چه رسد به حیثیتِ دینی که عمیقترینِ انواع است- چالش داشته باشد.) البته از نویسندهای که خالد را اولین مسلمان میداند و او را سقا water career مینامد(صفحهی 104) و سلمان را کجاندیش میداند، اینگونه تاریخنویسی بیراه نیست. آیاتِ شیطانی با طرحِ افسانهی غرانیق آغاز میگردد و در ادامه، نویسنده به خود جرات میدهد که توصیفی از زندهگی مهاند و رابطهی او با همسرانش ارائه کند که حتی در شانِ یک انسانِ عادی نیز نیست. اینجا نکتهای قابلِ تامل وجود دارد. فِرَقی از مسلمانان که جرات نمودند، پیامبرشان را تا حدی تنزل بدهند که خطاکارش بنامند -آنهم در سترگترین رسالت که همانا بیانِ وحی باشد- در نوشتنِ این اثر و امثالِ آن مسوولاند. اگر نبود آن کژی آغازین، این انحرافِ پسینی هرگز شکل نمیگرفت. هرگز نمیتوانم به خود بقبولانم که به دروغ بنویسم این قصه را بدونِ تعصب خواندهام و فقط آن را به لحاظِ داستانی سنجیدهام. ضمن این که به هیچ وجه از بیانِ این جمله احساسِ افتخارآمیزی و غرور آزاداندیشانهای ندارم. چه ظاهرِ زیبایی دارد این جمله و چه باطنِ مجوفی. یعنی چه که بدونِ تعصب متنی را خواندن؟ بدونِ داوری؟ این کار را بلد نیستم. این یعنی این که تکهای از خود را جدا کنم و بدونِ آن بخوانم و بدونِ آن بنویسم. ما با همهی خودمان میخوانیم و مینویسیم… آیاتِ شیطانی علیرغم بهرهگیری از روایتِ مدرن، رئالیسمِ جادویی، رنگ و بوی بومی در فصول مربوط به سالادین چامچا، هرگز به پختهگی اثرِ قبلی رشدی، شرم نیست. با خواندنِ این اثر دو احساسِ متفاوت در آدمی شکل میگیرد. اولی که مربوط به فصولِ سالادین چامچا است؛ که احساسِ نوستالژیکِ دربهدری خودخواستهای است که نویسنده صادقانه بیان کرده است… و در موردِ فصولِ مربوط به صدر اسلام، چیزی نمیتوان گفت جز فورانِ عنادی بیشرمانه، هرزهنگاری موهنی که هیچ دلیلی برای آن نمیتوان پیدا کرد. رشدی در این کتاب، گویی عقده گشوده است. آن هم با زبانی موهن و نگاهی وقیح. بدتر از همه ناجوانمردی اوست که بدونِ داشتنِ اطلاعاتِ تاریخی، به نثری نوشته که کار را به قصهای تاریخی مینمایاند. در صفحهی پایانی کتاب با ذکرِ نامِ انتشارات، حتا اسمِ مترجمِ قرانی را که از آن چند آیه از سورهی نجم را به امانت گرفته، ذکر میکند. وه که چه امانتداری معصومانهای! سه چهار اسمِ خاص و توصیفِ فضای کهن و چنین توضیحاتی، خوانندهی ناآشنا را میفریبد که با نصِ تاریخ روبهرو شده است. و این نه فقط یک اهانت ساده و هرزهدرایی عنیف است، که یک دروغِ آشکار است. پوشیدنِ ردای تحقیقِ متدلوژیک بر اندامِ لمپنیزم، بسی موهنتر از دشنامی است که از دهانِ یک لمپنِ خیابانگرد بیرون میآید… اغلبِ آثاری را که پخش و نشرشان توسطِ کلیسای کاتولیک ممنوع شده است، دیدهایم و خواندهایم؛ خاصه کتب و فیلمهای سینمایی را. در همهی این آثار یک تشابه به چشم میخورد. نقشِ انسانی -فرومعنوی، غیرآسمانی- دادن به حضرت مسیح. این مهمترین تشابه بینِ همهی این آثارِ ممنوع است. اما این آثار تا کجا پیش رفتهاند؟ تا چه حد در این رفتار جسور بودهاند؟ اصالتاً نمایشِ رفتارِ انسانی یک معصوم، مذموم نیست. سیرهنویسی در اسلام اینچنین رسالتی را برعهده داشته است. البته از آنجا که اسلام فاصلهی زمانی کمتری با دورهی معاصر داشته است، تواتر، عاملِ تعیینکنندهای در سیرهنویسی بوده است و اختلاف کمتر از سیرهنویسی مسیحیت بوده است. اوایلِ تیرماهِ 79، در شبکهی abc یک برنامه از خبرنگاری معروف -Peter Jening- پخش شد که در آن با مصاحبه و به تصویر کشیدنِ چند اثر باستانی ثابت(!) شد که عیسا بالکل به صلیب کشیده نشده است و یهودیان او را نکشتهاند. اگر چه این تحقیق با نصوص دینی ما مسلمانان سازگار است اما این ظریفه را نباید از خاطر برد که این خبرنگار از زمرهی معروفترین خبرنگاران سیاسی است و تمامِ این برنامه بدین جهت ساخته شده بود که ثابت کند یهودیان بیگناهند! بنابراین هیچ تعجب نکنید اگر در برنامهی بعدی جنینگ دیدید که حزبالله لبنان عاملِ اصلی قتلِ حضرتِ عیسا مسیح است! باری، در تاریخِ مسیحیت، به خلافِ اسلام، جای بازی با نصوص و سیره وجود دارد. اما این بازی قواعدی داشته است. اگر چه در همهی آثارِ ممنوع کلیسای کاتولیک شانِ عیسا مسیح از پیامبری به یک انسان تنزل یافته است، اما هیچگاه این انسان به یک انسانِ عادی و معمولی تبدیل نشده است. این انسان همواره قصدِ خیر داشته است، حال آن که شاید -از دید مصنف و مولف- به این مقصود نرسیده باشد. یعنی مولف این گونه احساس کرده است که شخصی بدونِ اتصالِ به غیب، ادعای پیامبری کرده است، تا خلق را به سعادتی رهنمون شود، اما در قصدِ او شکی نکرده است اگر چه شاید به اصلِ سعادت مشکوک باشد… اما سلمان رشدی… او به نحوِ عنیفی از این مرز نیز پافراتر گذاشته است. مهاند را با بیشرمی همیشه با صفتِ کاسبکار businessman نام میبرد. (صفحاتِ 91،92،93و…) او هیچگاه در موردِ وجودِ خدا و ارتباطِ جبرائیل با مهاند شک نمیکند، بلکه به نحوِ ملوثی همهی این شخصیتها را نه به شخصیتهایی عادی، که به خطاکارانی معمولی تبدیل میکند. در واگویههای مهاند میخوانیم که: نامهبر خدا بودن چندان لذتی ندارد… (صفحهی 112) فتوا، لغتی بود که از سالِ 1368(ه.ش) به ادبیاتِ انگلیسی (بخوانیم جهانی) راه یافت و به جای religious statement یا encyclical نشست. پیش از آن، همین دو واژه ی مهجور- به جای فتوا به کار میرفتند. رسانههای غربی بیانِ ابتدایی فتوای امام را به نحوی نادرست ارائه کردند و شگفتانگیز این که همین بیان به داخلِ کشور نیز راه یافت. آنها دلیل فتوای قتلِ رشدی را ارتداد نامیدند. تبعاً گروهی، از جمله خودِ رشدی بلافاصله در این که از اصل رشدی مسلمان بوده باشد، تشکیک کردند. طرفه اینجاست که امام بر مبنای ارتدادِ رشدی، فتوای قتل او را صادر نکرده بود، بلکه به دلیل سابالنبی بودن، او را مهدورالدم دانسته بودند. بعدها این فتوا تبعاتی چند را پدید آورد. خالهزنکیترینش مسالهی اعتذارِ خودِ رشدی بود که چون بچهی خردسالی به عذرخواهی افتاد. سیاسیترینش مسالهی خروجِ همزمانِ همهی سفرای جامعهی اروپایی بود، در اعتراض به فتوا. و بهترینِ تبعاتش ناامنی برای اهانتکننده به مقدسات اسلام بود. آنهم در روزگاری که هر سریالِ تلویزیونی در هر شبکهای جرات میکند به مقدساتِ مسیحیت و سایرِ ادیان توهین کند. آخرینش قسمتِ انتهایی سریالِ Jesus Christ بود که از یک شبکهی عمومی تلویزیونِ امریکا پخش شد و در آن پیش از مصلوب کردنِ مسیح، یک فکلکراواتی مرتبِ معاصر، کانه یک مجری تلویزیونی واردِ صحنه شد و جلو سربازانِ پیلاتوس را گرفت. مقابلِ عیسا پردهای پانوراما باز شد و جنگهای صلیبی را نشانش داد که سربازان فریاد میکشیدند، In the name of Jesus به نامِ عیسا و حمله میکردند، بعد دادگاههای تفتیشِ عقاید قرون وسطا و بالکل تا جنگ جهانی دوم، همه را به گردنِ دین انداخت. بعد هم میکروفون را جلو برد و پرسید: آیا میارزید؟ (جالب این که پخشِ این سریال که سی سالِ پیش میتوانست مجازاتی نابخشودنی برای مولف داشته باشد، موردِ اغماضِ کلیسای کاتولیک و حتا مسیحیان قرار گرفت!) این همان حرکتی است که اگر آغاز شد، پایانی بر آن متصور نیست و نهایتا میتواند به هر اهانتی بیانجامد. اما این فتوا علاوه بر این تبعات، تبعِ دیگری هم داشت که من آن را عجیبترین مینامم. عجیبترینِ تبعات نبود مگر اظهارِ نظرِ پارهای از سیاسیون که فتوای امام را یک فتوای مذهبی نامیدند و نه سیاسی که البته عرفِ دیپلماتیک را رعایت کرده باشند و مصلحتِ… (و ما که بالاخره نفهمیدیم سیاستِ آنها عینِ دیانتِ ماست یا عینِ دیانتِ خودشان…) آنها اینسان گفتند که امام خمینی با شخصیتِ مذهبی خود و به عنوانِ یک مرجعِ دینی این فتوا را داده است و نه به عنوانِ یک رهبر و مسوولِ حکومت. این خطا از این پندارِ نادرست ناشی شده است که گمان میکند، کلیتها را میتوان به اجزا تجزیه کرد. پس بلافاصله برای امام دو شخصیت قائل شدند، شخصیتی سیاسی تحتِ عنوانِ رهبر، و شخصیتی دینی تحتِ عنوان مرجع. انگار که این دو شخصیت کاملا مستقل از هماند و کردارهای این یکی، دخلی به رفتارهای دیگری ندارد. این همان جزئینگری روشمندِ علمِ تجربی معاصر است که بدبختانه به عرصهی تفکر در علومِ انسانی نیز سرایت کرده است. این جنس جداسازی و تجزیه به عواملِ اول، از همان سنخِ بدونِ تعصب متنی را خواندن است. سنخی که نه ممکن است و نه مطلوب. ممکن نیست کسی بتواند بدونِ هیچ تعصب، پیشداوری، پیشفرض، متنی را بخواند. ممکن نیست کسی با جزئی از خود، جایی را ببیند. آدمی با کلیتِ خود مینگرد، میخواند و… حتا نگاهِ ما به طبیعتِ اطراف، انتخابی است از کلِ طبیعت. نه یک نگاهِ صرفاً تصادفی. این انتخاب برمیگردد به همهی آنچه در خود اندوختهایم؛ دین، محیطِ تربیتی، آموزههای دورانِ کودکی، تحصیل… تازه فرض کنیم که چنین نگاهِ بدون پیشفرضی ممکن باشد، چه مطلوبیتی دارد این نگاه؟ این تنها کمک میکند که همه یکجور بنگرند. چه حسنی در این نگرش هست؟ نگرشِ گلهوار که فردیتِ هیچکسی را در نظر نمیگیرد. این همان گرفتاری سهمگینی است که امروز در تب و تابِ گفتوگوی میانِ تمدنها، پدیدهی جهانی شدن globaliziton و غیرِ آن داریم. مگر میتوان از تمدنی تنها خوبیهایش را جدا کرد؟ کلیتِ یک تمدن هیچگاه قابلِ تجزیه به اجزای کوچکتر نیست. گرفتنِ تکهای از یک تمدن، لاجرم باعث اتصال به سایرِ پارههای آن خواهد شد. در مثل دقیقا مانندهی آن است که بگویی من با انگشتِ کوچکِ پای فلانی رفاقت میکنم. نمیتوانی انگشتِ پا را بگیری و او را نگیری، نمیتوانی انگشت پا را بگیری و در حریمِ او نروی. از همه مهمتر نمیتوانی انگشتِ پا را ببری و با آن انگشتِ بریده رفاقت کنی. دیگر زمانهی شاعرانی که عاشقِ نقطهای روی پیشانی دلبر میشدند به سر آمده است . به هر صورتِ فتوای امام، فتوای امام بود. نه فتوای رهبر و نه فتوای مرجع. فتوایی که حلال شمرد خونِ کسی را که به زندهگی دیگران تعرض کند. فتوایی که ایستاد روبهروی شعارِ فریبای دورانِ مدرن که جان مقدم بر اندیشه است. که اگر جان مقدم بر اندیشه باشد، ظاهر این است که جان ارجمندی یافته؛ باطن، بیارجی اندیشه است. یعنی هیچ اندیشهای نمیتوان یافت که برای آن بتوان جان فدا کرد… با این شعار که حقا هم شعارِ دورانِ معاصر است، فاتحهی آرمان و آرمانخواهی خوانده خواهد شد، و در عوض خیالت تخت که هر چه خواهی بگو، به سخره و به طعنه… و فتوا مقابلِ این شعار ایستاد. و اهلِ فتوا را نیز چارهای جز این نیست. (منبع: باشگاه اندیشه)
انگلیس سالانه چقدر هزینه حفاظت از جان “سلمان رشدی” میکند؟
حکم تاریخی و تغییرناپذیر حضرت امام(ره)در مورد نویسنده کتاب کفرآمیز آیات شیطانی و تعهد مسلمانان در سراسر جهان به اجرای این حکم اسلامی،نخستین ثمرات خود را در صحنهی رویارویی اسلام با کفر جهانی نشان می دهد و استکبار غرب که حمله به مقدسات یکمیلیارد مسلمان جهان را مقدمه ای برای تحقیر مسلمین و از بین بردن انگیزه های خیزش اسلامی در جهان قرار داده بود،به صورت مفتضحانه و گامبهگام مجبور به عقبنشینی شده
زمستان سال 1367 جهان اسلام صحنه اعتراضات و واکنشهای مختلف است. 24 دی 67 برابر 14 ژانویه 1989 مسلمانان شهر “برادفورد” در شمال انگلستان اقدام به تظاهرات کردند.
در پاکستان رئیس جمعیت علمای اسلام، مولانا “عبدالستار نیازی”، “نوابزاده نصرالله خان” و “مولانا کوثر نیازی” اعلام کردند برای حفظ ناموس رسالت در روز یکشنیه 22 بهمن در اسلام آباد تظاهرات خواهند کرد.
در شهر سرینگر هندوستان در روز دوشنبه 24 بهمن در تظاهراتی گسترده سه نفر شهید و 40 نفر از مردم مجروح شدند. تظاهرات روز بعد نیز ادامه یافت و پلیس هند با مردم مسلمان با باتوم و گاز اشک آور روبرو شد و حدود 50 نفر از مردم مجروح شدند.
خبر به ایران میرسد. روز چهارشنبه 26 بهمن ماه به دستور حضرت امام(ره) عزای عمومی اعلام میشود. مراجع تقلید درس خود را تعطیل کردند و نمایندگان مجلس شورای اسلامی در نطقهای خود واکنش نشان دادند. واکنش جمهوری اسلامی به اینجا ختم نشد. روز 25 بهمنماه فتوای قتل سلمان رشدی توسط امام خمینی انتشار یافت؛ این فتوا موجب شد تا تظاهرات مسلمانان در همه جای دنیا گسترش پیدا کند و جریان مقابله با آیات شیطانی تا امروز ادامه یابد.
** سلمان رشدی؛ از «بچههای نیمه شب» تا «لبخند به یوزپلنگ»
سِر احمد سلمان رشدی در سال 1947 در بمبئی هندوستان در خانوادهای مسلمان متولد شد. در 13 سالگی به انگلستان مهاجرت کرد و تابعیت انگلیسی گرفت. وی نویسندگی را با کتاب گریموس شروع کرد که در واقع نخستین تجربه وی است اما با «بچههای نیمه شب» به شهرت رسید و توانست در سال 1981 جایزه کتاب «بوکر» را کسب کند. سایر آثار وی عبارتاند از رمان «شرم» و «لبخند به یوزپلنگ» که گزارش سفر سههفتهای او به نیکاراگوئه و تمسخر حرکت ضد استعماری ساندنیستها و انقلابیون این کشور است. البته این آثار همه پیش از آیات شیطانی منتشر شده و وی در سالهای اخیر «دلقک شالیمار» (2005) «افسونگر فلورانس» (2008) و «لوکا و آتش زندگی» را نوشته است.
تصویری از سلمان رشدی در حالی که نسخهای از «آیات شیطانی» را در دست دارد
رشدی عضو هیئت انستیتوی فیلم انگلستان، عضو هیئت مشاورین انستیتوی هنرهای معاصر و عضو انجمن سلطنتی ادبیات انگلستان است. جوایزی که در طول این سالها به رشدی تعلق گرفته حاکی از بذل عنایت خاندان سلطنتی انگلستان به اوست.
خمیرمایه داستانهای سلمان رشدی همواره بر چند اصل میچرخد. یکی از آنها حمله به تمدن و فرهنگ شرق، ضد ارزش نشان دادن مفاهیم و شخصیتهای مذهبی، حمله به جنبشهای استقلالطلبانه کشورها و ملل تحت سلطه است.
برای مثال در رمان «بچههای نیمهشب» حضرت مسیح علیهالسلام این پیامبر مقرب الهی را فردی اسیر شکم و شهوت به تصویر میکشد. در رمان شرم برخی نمادها و اماکن مقدس مسلمانان کاربرد دیگری پیدا میکند.
رمان «بچههای نیمه شب» علیه هند، آزادی و دموکراسی و فرهنگ هند نوشته شده است و رمان شرم علیه پاکستان و نهضت مسلمانان این کشور است. تیغ حمله رشدی به آزادی ملتها به آسیا خلاصه نمیشود و او در «لبخند به یوزپلنگ» انقلاب نیکاراگوئه را به سخره میگیرد.
در داستانهای رشدی یک نکته دیگر نیز هست و آن فساد اخلاقی شخصیتهای داستان است. «حرامزادگی» محور رمانهای رشدی است. در رمان بچههای نیمه شب «سلیم سینایی» شخصیت اول داستان حاصل ارتباط نامشروع یک افسر بریتانیایی با یک زن هندی است. در رمان «شرم» نیز زنا و ارتباط نامشروع یکی از جریانهای جدی داستان است و چندبار تکرار میشود.
اگر این نکته را در نظر داشته باشیم که رمان در واقع حاکی از عوالم درونی نویسنده است که باید در نقطهای سرریز شود و این «باید» همان التزامی است که سببساز خلق یک اثر میگردد، میتوان به ذهن رشدی پی برد که چرا همواره سرخوردگی در برابر غرب، فحشا و فساد اخلاقی در داستانهایش سرشار میشود.
آیات شیطانی؛ کتابی که عمر هنری رشدی را پایان داد
آیات شیطانی رمانی است در 547 صفحه که توسط انتشارات وایکینگ جزو گروه انتشاراتی پنگوئن در سال 1988 در انگلستان منتشر شده است. این کتاب در 9 فصل تنظیم شده است. روایت اصلی مانند دیگر داستانهای رشدی شامل ترک وطن کردگان هندی در انگلستان میشود. شخصیتهای اصلی داستان دو هنرپیشه هندی مسلمان هستند.
حکایاتهای فرعی داستان نیز شامل توهین به مقدسات مسلمانان است. برای مثال بازگویی زندگی حضرت محمد(ص) با نام مستعار «محوند» و یا شهر مکه با نام «جاهلیا» است. بخش دوم داستان زندگی دختری به نام عایشه، رعیت هندی را به تصویر میکشد که مدعی میشود از جبرئیل به او وحی میشود. او همه عوام روستایش را اغفال میکند تا با پای پیاده سفری برای زیارت بهسوی مکه آغاز کنند!
تصویری از جلد کتاب آیات شیطانی. بر پشت جلد این کتاب تصویری از جدال رستم و دیو سفید نقش بسته است
بخش دیگر کتاب یک رهبر مذهبی متحجر با نام «امام» را در اواخر قرن بیستم به تصویر میکشد. این شخصیت کنایهای شفاف به زندگی حضرت امام خمینی در زمان تبعیدش در پاریس دارد ولی همچنین با دستمایههای اصلی راوی بازگشت کننده به شخصیت پیامبر در ارتباط است. آیات شیطانی سه مضمون و سه مقوله اصلی دارد:
1- دین و اندیشه دینی مضمونی است که در همه نوشتههای سلمان رشدی مورد توجه قرار گرفته و نویسنده در سرانجام کار قهرمان قصه را از دین جدا میکند و شخصیتهای داستان که عمدتاً از خانوادهای مسلمان به دنیا آمدهاند به انکار دین میرسند.
2- اسلام به عنوان یک دین خرافی عقب مانده از تمدن و دموکراسی و آزادی مطرح میشود و پیامبر اسلام بارها مورد افتراء و توهین قرار میگیرد.
3- انقلاب اسلامی به عنوان پدیدهای موثر در دنیای امروز مورد توجه قرار میگیرد و امام خمینی بهعنوان رهبر انقلاب اسلام تخطئه میشود. در واقع همه مضامین آثار پیش از آیات شیطانی یکباره جمع و در این کتاب متبلور میشود.
با انتشار این کتاب جهان اسلام به یکباره صحنه اعتراضها و واکنش به این کتاب شد. اولین جرقه اعتراض نیز از زادگاه رشدی آغاز شد. 4 مهر 67 کتاب آیات شیطانی در لندن منتشر شد و در تاریخ 14 آبان هند و چند کشور مسلمان دیگر فروش این کتاب را ممنوع کردند. تظاهراتی در پاکستان و هند رخ داد اما اقدام عملی از یک شخصیت و یا نهاد مهم اسلامی لازم بود تا هم اعتراضات به دولت انگلستان برای حمایت از رشدی بیشتر شود و هم دیگر کسی نتواند به این راحتی به مسلمانان توهین کند.
** فتوای امام؛ کاری که «چشم فتنه را از چشمخانه درآورد»
پس از پذیرش قطعنامهی 598 و پایان جنگ، فعالیتهای دیپلماتیک ایران برای ارتباط با کشورهای مختلف شدت گرفته بود. 19 آبانماه 1367 اعلامیه برقراری مجدد روابط دیپلماتیک میان جمهوری اسلامی ایران و انگلستان در وین منتشر شد و اروپاییها و خصوصاً انگلستان تصور میکردند ایران بهخاطر بهبود روابط اعتراض شدیدی علیه انتشار کتاب آیات شیطانی نخواهد کرد. اما واقعهی کشتار مسلمانان معترض توسط پلیس پاکستان باعث طرح بیش از پیش این موضوع در ایران میشود.
حجتالاسلام انصاری عضو دفتر امام راحل درباره چگونگی صدور فتوای امام میگوید: “وقتی که مسئله کتاب سلمان رشدی به امام رسید، بنده خدمت ایشان رسیدم و گفتم آقا این اهانت اتفاق افتاد، شما چه تصمیمی دارید؟ امام فرمودند که من همین الان میخواستم به شما بگویم که بروید به دولت بگویید که فردا عزای عمومی اعلام کنند و هنوز من واسطه پیام به دولت بودم که یک مرتبه دیدم که اعلامیه امام صادر شد و حکم اعدام سلمان رشدی را امام با قاطعیت دادند.”(روزنامه کیهان، 68/1/24)
متن فتوای امام خمینی مبنی بر ارتداد سلمان رشدی به این شرح است: به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان میرسانم مؤلف کتاب «آیات شیطانی» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام میباشند. از مسلمانان غیور میخواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود، شهید است انشاءاللّه. ضمناً اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته.(صحیفه امام، ج 21، ص 86)
** سردر گمی غرب و اجماع امت اسلام برای فتوای امام
غربیها که همواره شناخت درستی از اسلام و انقلاب اسلامی و شخصیت امام خمینی نداشتند در برابر حرکت امام دچار سردرگمی میشوند و تعادل خود را از دست میدهند. «جفری هاو» وزیر خارجه انگلستان در مصاحبهای گفت که “هنوز مسئله روشن نیست و تا روشن شدن زمینه و سوابق امر سخنی نخواهد گفت.” برخی نیز تلاش کردند تا فتوای امام را کم اعتبار جلوه دهند. برای مثال جرالد کافمن سخنگوی یهودی امور خارجه حزب کارگر انگلیس نظرات امام را تهدیدی برای همه ملتهای متمدن خواند و گفت: “چنین عقایدی در جوامع اسلامی چندان پشتیبان و طرفداری ندارد!”
تظاهرات مسلمانان جهان در دفاع از فتوای امام مبنی بر اعدام سلمان رشدی
پیدا بود که همه تیرهای غربیها به سنگ خورده است. با اینکه این فتوا توسط یک مرجع شیعه صادر میشد اما حمایت تمام قد همه مذاهب اسلامی را در بر داشت. رهبران حزب «تحریک اخوت اسلامی» در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کردند که از نظر فقه حنفی، رشدی واجبالقتل است و فتوای امام خمینی مطابق قران و سنت میباشد.
مولانا سید عبدالله بخاری امام جماعت اهل سنت دهلی پایتخت هندوستان گفت: فتوای امام در مورد واجبالقتل بودن نویسنده و ناشرانی که متن آن مطلع بودهاند نشانگر آگاهی و نبوغ رهبر انقلاب اسلامی بوده و بسیار قابل توجه است. در دهلی مردم پس از پایان نماز جمعه به حرکت درآمدند و با فریاد «رشدی باید اعدام گردد» و «مرگ بر انگلیس» و «زند باد خمینی» شعار سر دادند.
دامنه فتوای امام به کشورهای عربی هم رسید. شیخ احمد کفتارو مفتی اعظم وقت سوریه در روز چهارشنبه 10 اسفند 67 فتوایی مبنی بر لزوم محاکمه و مجازات رشدی صادر کرد.
در لبنان شیخ سعید شعبان رهبر اهل سنت جنبش توحید اسلامی با انتقاد از سکوت سران کشورهای مرتجع عرب اظهار داشت: امت بزرگ اسلامی در پشت سر رهبر شجاع و بزرگ خود امام خمینی مشت محکم اسلام را بر دهان کفار وارد آورده است. علامه سید محمدحسین فضلالله از مراجع شیعه در جنوب لبنان نیز گفت: بدون شک حکم شرعی امام در مورد سلمان رشدی ضربه بزرگی به جهان استکبار و غرب بود.
تظاهرات مسلمانان جهان در دفاع از فتوای امام مبنی بر اعدام سلمان رشدی
جنبش اسلامی مصر نیز اعلام کرد از فتوای محکومیت رشدی به مرگ حمایت میکند. دامنه اعتراضات مسلمانان و حمایت از فتوای امام راحل(ره) به اروپا هم کشیده شد. در انگلستان علاوه بر اعتراض رسمی و فرستادن نامه برای مقامات دولت انگلیس به تظاهرات پرداختند. سید عبدالقدوس دبیر شورای مساجد شهر برادفورد در شمال انگلستان اعلام کرد که مسلمانان انگلستان سوگند باد کردهاند، در اولین فرصت فتوای رهبر انقلاب اسلامی ایران را اجرا کنند.
بشر انصاری نائب رئیس سازمان تبلیغات اسلامی انگلستان اظهار داشت: اعمال مجازات نه تنها برعلیه مولف بلکه علیه هرکس که در انتشار این کتاب دخالت داشته موجه است! جمعیت اسلامی اندلس اسپانیا نیز با در بیانیهای از حکم امام خمینی حمایت کرد.
به آتش کشیدن کتاب آیات شیطانی توسط مسلمانان انگلستان
حضرت علی (ع) در حدیثی میفرمایند«یا ایهالناس؛ فانی فقات عین الفتنه» ای مردم من چشم فتنه را از چشمخانه درآوردم! حرکت امام راحل در برابر کتاب آبات شیطانی مصداق همین حدیث امیرالمومنین علیه اسلام بود. در واقع فتوای امام منجر به این شد تا مسلمانان بدانند در برابر این حرکت موهن بک عکسالعمل دارند و آن اعدام رشدی است.
با بالاگرفتن اعتراضات مردمی در سطح جهان و استقبال از حکم امام، سلمان رشدی و موسسهی ناشر کتابهای او در بیانیهای از لغو سفر او به آمریکا خبر دادند. دبیر اول سفارت انگلیس در پاکستان اعلام میکند انتشارات پنگوئن انگلیس که ناشر کتاب آیات شیطانی است، نسخههای این کتاب را از انگلستان جمعآوری کرده است. ناشر آلمانی و ناشر فرانسوی کتاب نیز اعلام کردند ترجمهی آن را منتشر نخواهند کرد.
با اینکه تصور میشد جمهوری اسلامی بعد از جنگ و پذیرش قطعنامه در عرصه بینالملل با احتیاط حرکت کند اما در اقدامی انقلابی در تاریخ 16اسفند 67 وزارت امور خارجه ایران طی بیانیهای در پایان مهلت یکهفتهای به دولت انگلیس برای اصلاح مواضع خود در قبال کتاب موهن آیات شیطانی، به علت عدم تحقق خواسته مجلس شورای اسلامی، قطع کامل روابط سیاسی ایران با انگلیس را اعلام کرد.
** فتوایی که سالانه یک میلیون دلار خرج روی دست انگلستان گذاشت
سلمان رشدی در مصاحبهای با روزنامه انگلیسی «دیلیمیل» به بخشی از پیامدهایی که نوشتن کتاب موهن برای او داشت اشاره میکند. وی در ابتدای این مصاحبه از اولین احساسش پس از آنکه فتوای امام خمینی(ره) را شنید، میگوید: «حس خوبی نبود. حس کردم که من یک مرد مردهام… قدم زدن بدون یک محافظ شخصی، رفتن به خرید، دیدن خانواده، پرواز با هواپیما و تمام اینها در آن زمان برای من غیرممکن بود».
سلمان رشدی تا سال 1998 تحت حفاظت بسیار شدید قرار داشت و زندگی پنهانی داشت. پلیس انگلیس سالانه یک میلیون دلار برای محافظت از سلمان رشدی هزینه میکرده و همین امر انتقادات زیادی را متوجه رشدی کرده است. رشدی در این باره میگوید: «بزرگترین مشکلی که بود و من همیشه به آن فکر میکردم، این بود که من نمرده بودم. اگر من مرده بودم هیچکس در انگلیس به هزینههای امنیت من اعتراض نمیکرد».
14مرداد 1368 مصطفی مازح جوان 21 سالهی لبنانی که قصد به مجازات رساندن سلمان رشدی را داشت، دقایقی زودتر از اینکه به طبقهی سوم هتل محل استقرار سلمان رشدی نزدیک شود، به شهادت میرسد. عوامل محیطی و حرارت ناشی از پوشش و تحرک زیاد شهید، موجب عمل کردن زودتر از موعد چاشنی و انفجار زودهنگام مواد منفجره قبل از رسیدن به رشدی مرتد میشود. پیکر این شهید هشتماه بعد توسط دولت انگلستان تحویل خانوادهاش میشود.
تصویر شهید «مصطفی مازح» جوانی که در راه اجرای فتوای امام به شهادت رسید
رشدی در ژوئن سال 2007 از ملکه انگلستان لقب شوالیه دریافت کرد که این اقدام باعث واکنشهای گسترده در کشورهای مختلف ازجمله در برخی محافل داخلی انگلیس شد. با اینحال هزینههای محافظت از او به اندازهای زیاد است که یک بار شاهزاده چارلز، ولیعهد انگلستان اعلام کرد: سلمان رشدی سرباری پرخرج برای مالیاتدهندگان انگلیسی است!
شرکت هواپیمایی بریتیش ایرویز حضور رشدی را در هواپیماهای خود تا سال 1998 ممنوع اعلام کرده بود و شرکت هواپیمایی ایرکانادا تا چند سال از سفر رشدی با پروازهای خود جلوگیری نمود. در کتاب خاطرات «ران اوانس»، یکی از محافظان سلمان رشدی درباره ترس او از فتوای امام راحل(ع) مینویسد: سلمان رشدی از بیم جان خود جرأت نداشت هیچ کدام از دوستان و آشنایانش را ملاقات کند و حتی اجازه نمی داد پسر 10 سالهاش به نام ظفر به دیدار او بیاید.
وی در همه این سالها با انبوهی از ترس و حشت زندگی میکند چراکه مقامات جمهوری اسلامی بر لازمالاجرا بودن فتوای امام تأکید دارند. امام خامنهای رهبر معظم انقلاب پس از رحلت امام خمینی در پاسخ به سؤالات مسلمانان مناطق مختلف جهان در مورد تغییرناپذیری حکم مزبور، در آذرماه 1369 چنین اعلام نمودند: حکم تاریخی و تغییرناپذیر حضرت امام «رضوان الله تعالی علیه» در مورد نویسنده کتاب کفرآمیز آیات شیطانی و تعهد مسلمانان در سراسر جهان به اجرای این حکم اسلامی، نخستین ثمرات خود را در صحنهی رویارویی اسلام با کفر جهانی نشان می دهد و استکبار غرب که حمله به مقدسات یکمیلیارد مسلمان جهان را مقدمه ای برای تحقیر مسلمین و از بین بردن انگیزه های خیزش اسلامی در جهان قرار داده بود، به صورت مفتضحانه و گامبهگام مجبور به عقبنشینی شده… .
دیدار رشدی مرتد با شیمون پرز رئیس جمهور سابق رژیم صهیونیستی
شبکههای رسانهای غرب تاکنون بارها اعلام کردهاند که حکم اعدام این نویسنده از طرف ایران پس گرفته شده است که هر بار با واکنش سریع رهبر معظم انقلاب اسلامی این مسئله تکذیب و اعلام شد که حکم شرعی یک مرجع، قابل نقض نمیباشد و حتی پس از فوت او نیز بر همه مسلمانان لازمالاجراست. آخرین بار نیز در پیام آیتالله خامنهای به حجاج بیتالله الحرام در سال 1383 بر مهدورالدم بودن سلمان رشدی و لزوم اجرای حکم خداوند تأکید شد.
خبرگزاری تسنیم، ۲۵ بهمن ۱۳۹۵