تا آن جا كه حسب حال و آثار هر دوره به تنهایی محتوای یك جُنگ یا تذكره ای غنی و پرسخن تواند باشد. با این ملاحظه، در نوشتن مقاله ی حاضر برای آن كه مبادا درازای كلام، ابهت و لطافت سخن صاحبان تراجم را از میان ببرد تنها به معرفی گروهی از آنان، مبادرت ورزیدم و جویندگان و علاقمندان را به مطالعه ی تذكره هایی كه جای جای در متن یاد می شود حواله داد.
در برخی تذكره ها، شرح احوال و آثار شاه زادگان، برحسب سن و مقام و در پاره ای دیگر به ملاحظه ی حروف الفبایی آمده، اما آن چه جالب نظر است به كار گرفتن عنوان «میرزا» پیش یا پس از نام شاه زادگان ایرانی است كه در همه ی سه دوران مزبور، مرسوم و معمول بوده است نهایت جای این كلمه در دو اثر گران سنگ – برهان قاطع و فرهنگ رشیدی – كه هر دو تقریبن به یك زمان و در دوران سلطنت شاهان صفوی صورت تألیف یافته خالی است.
همچنین عنوان «نواب» كه از : لقب های شاه زادگان چه پسران و چه دختران عهد صفویه و قاجاریه است – پیش از نام دسته ای از آنان در تذكره ها آمده و درضمن این مقاله ساقط شده است.
آل زیار
امیر قابوس:
شمس الدین ابوالمعالی قابوس بن وشمگیر بن زیار هفتمین حكم ران آل زیار در نواحی گرگان و طبرستان و داماد سلطان محمود غزنوی بود. وی صاحب قابوس نامه – شاهكار ادبی سده ی چهارم هجری و در وفای به عهد، جوانمردی و گذشت، یگانه ی روزگار بود. صاحبان تذكره ها عمومن او را صاحب خطی شناخته و شناسانده اند كه قلم نسخ بر دفتر كمال خطاطان می كشید و از همین راه بود كه چون چشم صابح بن عباد به خط وی افتاد گفت: هذا خط كاووس ام جناح طاووس؟ از بیت های زیر نخستین در لباب الالباب و دومین در آتشكده ی آذر بیگدلی ازو به نظر رسید:
كاندر جهان سراسر آزست یا نیاز / من پیش دل نیارم آز و نیاز را
من بست چیز را ز جها ن برگزیده ام / تا هم بدان گذارم عمر دراز را
شعر و سرود و رود و می خوشگوار را / شطرنج و نرد وصیدگه ویوزوباز را
میدان و گوی و بارگه ورزم و بزم را / اسب و سلاح و خُود ودعاونیاز را
* * *
شش چیز در آن زلف تو دارد مسكن / پیچ و گره و تاب وخم وبندو شكن
شش چیز دگر در دل من كرده وطن / عشق وغم ومحنت،الم ورنج وحزن
غزنویان
محمدبن محمود غزنوی:
پس از مرگ سلطان محمود غزنوی دو پسر وی – امیر مسعود و امیر محمد – به ترتیب در اصفهان و جورجانان بودند . هنوز ایامی چند از مرگ پدر نگذشته بود كه بر ر پادشاهی میان دو برادر اختلاف افتاد و این ماجرا به شكست و دستگیری امیر محمد انجامید. صاحب آتشكده گوید: «سفر دوم كه سلطان به عزم هند حركت كرد او در غزنین ولیعهد شد. گویا معشوقه اش در آب غرق شده این رباعی در مرثیه ی وی فرموده است»:
رفتی و دل خسته مشوش بی تو / عیش من شده است سخت ناخوش بی تو
تو رفتهای و آمده من بی تو به جان / تو در آبی و منم در آتش بی تو
آل مظفر
سلطان ابویزید:
امیر مبارز الدین محمد صاحب پنج فرزند پسر بود كه با بزرگ ترین آنان – شاه شجاع – در بهش نخست (مقاله ی «پادشاهان سخن پرداز ایران» ) آشنا شدیم . سلطان ابویزید كوچك ترین آنان بود وی به سال ۷۵۷ ه زاده شد و در سال ۷۹۱ درگذشت. صاحب جامع التواریخ حسنی آورده است كه وی شجاع و خوب منظر و به كمالات آراسته بود. رباعی زیر ازوست:
از واقعه ای ترا خبر خواهم كرد / وانرا به دو حرف مختصر خواهم كرد
با عشق تو درخاك نهان خواهم شد / با مهر تو سر ز خاك برخواهم كرد
كلمه ی سلطان كه پیش از اسم شاه زاده آمده جزو نام اوست.
بنوكیا
خان احمد خان گیلانی:
وی پسر سلطان حسن ثانی از سلسله ی حكم رانان كار كیاست كه در تاریخ از آنان به نام بنوكیا یاد كرده اند و از سده ی هشتم تا دهم در گیلان فرمان روایی داشتند. بیت های زیر ازوست:
برون ز كوی تو با خون دیده خواهم رفت / هزار طعن ز مردم شنیده خواهم رفت
به پایبوس تو چون آمدم چه دانستم / كه پشت دست به دندان گزیده خواهم رفت؟
* * *
قاتل من چو به سوی من محزون گذرد / چشم پرخون مرا میماند و از خون گذرد
بدگمانی بین كه با هر كس حكایت می كنم / او تصور می كند كزوی شكایت می كنم!
عهد تیموری
خلیل سلطان
صاحب تذكره ی روضه السلطان ذیل «… اولاد امیر تیمور گوركان كه به شعر، میل فرموده اند» نویسد: وی «ولد میرانشاه میرزا … و به غایت خوش طبع و ظریف و نكته گذار بوده و همیشه در مجلس او خوش طبعان حاضر بوده اند و خود نیز شعر را پخته می گفت». هنگامی كه سلطان احمد از غرور و جاه و كثرت سپاه خود قطعه ای به نظم پرداخت و برای امیر تیمور فرستاد، تیمور سخت متغیر گشت و از روی تأسف گفت: چه بودی كه مرا نیز قابلیت نظم بودی تا پاسخی به او می دادم. آن گاه فرمودكه : «از فرزندان ما هر كدام توانند جواب گفته روان سازند. خلیل سلطان حسب الفرمان این قطعه را گفته فرستاده:
گردن بنه جفای زمان را و سر مپیچ / كار بزرگ را نتوان كرد مختصر
سیمرغ وار ار چه كنی قصد كوه قاف / چون صعوه خردباش و فروریز بال و پر
بیرون كن از دماغ، خیال محال را / تا در سرت دگر نشود صدهزار سر»
اُلُغ بیك میرزا
وی فرزند شاهرخ و نبیره ی امیر تیمور گوركان بود. امیر علیشیر در كتاب تذكره الشعراء ، پیرامون وی نوشته است كه: پادشاه دانشمند بود و كمالات بسیار داشت از آن جمله، كلام الله را به هفت قرائت حفظ كرده بود و علم هییت و ریاضیات را خوب می دانست چنان كه زیج نوشته و رصد بسته است و زیج او شایع. این مطلع ازوست:
هر چند مُلك حسن، به زیر نگین تست / شوخی مكن كه چشم بد اندر كمین تست
بابِر قلندر
وی فرزند بایسنقر میرزا و شاه زاده ای درویش صفت، صاحب خُلق خوش، طبع كریم، همت عالی و خوی شاهانه بوده است. گویند روزی در پیش او گفتند كه حاتم، خانه ای مشتمل بر چهل در ساخته بود و اگر گدایی از همه ی درها برآمدی، حاتم، او را نوازش و احسان فرمودی، بابر میرزا پاسخ داد: «در اول در، چندان چیز بایستی داد كه به دیگر درش احتیاج نمی افتادی». بابر میرزا دارای طبعی لطیف بود و این غزل او در عصر خود، شهره ی خاص و عام بود:
در دور ما زكهنه سواران یكی می است / آنكو دم از قبول نفس میزند نی است
این سلطنت كه ما ز گداییش یافتیم / دارا نداشت هرگز و كاووس را كی است؟
دانی كمان ابروی خوبان سیه چراست؟ / كز گوشهاش دود دل خلق در پی است
دارد به زلف او دل ز ناربند ما / سودای كفر و كافری و آنچه در می است
بابر، رسید ناله ی زارت به گوش یار / لیلی وقوف یافت كه مجنون درین حی است
بیت های زیر هم ازوست:
هر دل كه واله رخ آن ماهپاره نیست / آنرا مگوی دل كه كم از سنگ خاره نیست
گفتم بتا چه چاره كنم در غم تو؟ گفت: / اینجا به غیر كشته شدن هیچ چاره نیست
نوروز و نوبهار و می و دلبران عیش / بابر، به عیش كوش كه عالم دوباره نیست
سلطان حسین میرزا:
وی فرزند سلطان منصوربن بایقرابن عمر شیخ بن تیمور بود. مؤلف روضه السلاطین گوید: «در كار سلطنت آن حضرت، فضلا و هوشمندان تاریخ، دویست نامه نوشته اند و در میان اهل عالم اظهر من الشمس است … از اشعار آن حضرت، این غزل را درین اوراق، بر سبیل تیمن آوردیم و این را در محل پیری گفته است:
از غم عشقت مرا نی تن نه جانی مانده است / آن خیالی گشته و زین یك كمانی مانده است
با قد خم گشته در هجران آن ابرو كمان / چون كمانم پی به روی استخوانی مانده است
داغ های استخوانم میان چو خال كعبتین / هر یكی از ناوك آن مه نشانی مانده است
ای كه می جویی نشانم گرد كوی نازنین / خاك گشته چشم و سر بر آستانی مانده است
چون «حسینی» بازخواهم خویش را پیرانه سر / مست و سر در سجده ی زیبا جوانی مانده است»
ابوبكر میرزا:
ابوبكر میرزا نبیره ی شاهرخ و در حسن جمال و فضل و كمال بی نظیر بود. دولتشاه سمرقندی در تذكره الشعرا آورده است: «كه چون رعایا و سپاه ذره وار هواداران و دولت خواهان خورشیدی فلك شهریاری بودند الغ بیك میرزا از كار سلطنت اندیشه كرد و او را به عهد و سوگند غلاظ و شداد فریفته به دست آورد و بعد از آن به گوگ سرای در حصار سمرقند فرستاد تا به سرای عقبی فرستند و او این رباعی را گفته به خدمت الغ بیگ میرزا فرستاد:
اول كه مرا به دام خویش آوردی / صدگونه وفا و ناز پیش آوردی
چون دانستی كه دل گرفتار تو شد / بیگانگی همه ی پیش آوردی
سلطان محمود میرزا:
وی فرزند سلطان ابو سعید میرزا بوده و به واسطه ی آن كه همواره با كفار، محاربه و مقاتله می كرد در ماوراءالنهر او را «محمود غازی» می گفتند. مؤلف روضه السلاطین گوید: «اكثر بلاد ماوراءالنهر و بدخشان در تحت لوای او مرفه الحال بود و همیشه رأی فضیلت و آرای اش به تربیت اهل فضل و كمال، توجه می نمود و شعرای سحر گستر و فضلای هنرپرور لایزال، مجلس فردوس مثال او را از نتایج فكر سحار و جواهر اشعار، مزین می داشتند و او نیز گاهی از لطف طبع، به نظم میل می فرموده و «ظلی» تخلص می كرده و این مطلع ازوست:
گنبد گردون كه خشتی نقره و خشتی زر است / پیش چشم اهل میانش توده ی خاكستر است
بایقرا میرزا:
او برادر بزرگ سلطان حسین میرزا بود و مدتی مدید در قبه الاسلام بلخ به امارت نشست. امیر علیشیر نوایی در مجالس النفایس آورده است كه بایقرا میرزا «به مردم جز تواضع و اخلاق حمیده ننموده و در نظم نیز طبعش خوب بود و این مطلع ازوست:
زهی تجلی حسن تو در جهان پیدا / وزین تجلی او گشته جان ما شیدا
سلطان مسعود میرزا:
فرزند سلطان محمود میرزا است و پس از پدر، قایم مقام شد و سرانجام از انقلاب زمان به خراسان آمد و در ملازمت سلطان حسین میرزا به شرف فرزندی رسید و گوهر خزانه ی سلطنت به او نامزد شد. اما تا باز چه اندیشه به خاطر او راه یافت كه بی رخصت آن حضرت، پنهانی به دیار خود شتافت و آن جا امیر خسرو شاه كه از امیران پدر او بود او را گرفته میل در چشم جهان بین كشید و او در آن محل این رباعی را خواند:
نوری كه عیار دیده ی روشن بود / چشم بد ایام، ز چشمم بربود
فریاد كه فریاد به جایی نرسید / افسوس كه افسوس نمی دارد سود
بیت زیر را نیز در همان واقعه گفته است:
تا نشتر غم چشم مرا زیر و زبر كرد / از طالع «مسعود»، فلك «قطع نظر» كرد
میرزا ثانی (عادلی):
همان گونه كه در مقاله ی “پادشاهان سخن پرداز ایران” اشاره رفت «عادلی» تخلص شاه اسماعیل ثانی بوده و بنا بر مندرجات تذكره ی روضه السلاطین پیش از آن پادشاه میرزا ثانی برادر سلطان مسعود میرزا «عادلی» تخلص اختیار كرده است. میرزا ثانی از لطافت حسن و جمال و كثرت فضیلت و كمال، بهره داشت و خط نستعلیق را به غایت خوب می نوشت. امیر خسرو شاه، چشمان او را نیز چون برادرش سلطان مسعود، میل كشید و سرانجام نیز شهید کرد.
بیت های زیر ازوست:
در دل من بسكه عشق آتشین رخساره ایست / داغ خونین بر دلم نبود كه آتشپاره ایست
آن كه برد از من قرار و صبر و عقل و دین و دل / آفت دینی، بلایی، كافری، خونخواره ایست
گشته ام دیوانه وز مردم گریزان می شوم / چون مرا در سینه سودای پریرخساره ایست
«عادلی» را ای كه می پرسی به كوی عشق كیست / دردمندی، خاكساری، بیكس و بیچاره ایست
سلطان علی میرزا:
او نیز فرزند سلطان محمد میرزا بود و در حسن و جمال اشتهار داشت. پس از پدر بر تخت سلطنت سمرقند نشست و این مطلع ازوست:
فصل بهار بی قدح و یار مشكل است / یار و قدح اگر نبود كار مشكل است
خان میرزا:
فرزند سلطان محمود میرزا و شاه زاده ای جوان به غایت خوش طبع بود. نام اصلی او سلطان اویس است اما چون از مادر مغولی زاده شد «خان میرزا» نامیدندش. این بیت ازوست:
آن جفاپیشه كه دارد غم او شاد مرا / نی مرا یاد كند نی رود از یاد مرا
میرزا ابراهیم:
میرزا ابراهیم پسر سلیمان میرزا بود و در بهادری و جلادت تعریف او در افواه افتاده بود. بیت زیر را دردمندانه سروده است:
می توان پرسید گاهی دردمند خویش را / دردمند ناتوان مستمند خویش را
بدیع الزمان میرزا:
بدیع الزمان فرزند سلطان حسین بایقرا و از سوی پدر فرمان روای ناحیه ی گرگان بود. وی به سال ۸٦۰ ه زاده شد و در اندك مدت به حسن صورت و سیرت، شهره ی زمان خود گردید. صاحب تذكره ی روضه السلاطین گوید: «در كار رزم به كمان داری ، دل پسند و در بخشش و اخلاق ستوده، بی مانند بود. طبعش در اسلوب شعر، ملایمت داشت و بدیعی تخلص می كرد.» مؤلف آتشكده گوید: «چندی در تبریز و ری ساكن بوده تا با سلطان خواندگار ] = سلطان سلیم خان اول [ به روم رفته در آن جا در سال ۹۴۰ ه به مرض طاعون درگذشت.»
بدیع الزمان در واقعه ای كه برای فرزندش محمد مؤمن میرزا روی داد و ما ضمن این مقاله جداگانه از آن یاد خواهیم كرد داغ دار شد و غزلی ساخت كه مطلع آن اینست:
وزیدی صبا برهم زدی گل های رعنا را / شكستی زان میان شاخ گل نورسته ی ما را
فریدون حسین میرزا:
او نیز فرزند سلطان حسین میرزا بود و در كمان داری و دلاوری و مردم نوازی شهرت داشت. غزل زیر از سروده های اوست:
شوخی كه دایمن دل او مایل جفاست / عمر عزیز ماست، چه حاصل كه بی وفاست
تنها نه من به خال رخش مبتلا شدم / «برهركه بنگری به همین درد مبتلاست» (۱)
دعوی اگر كند به خطت نافه ی ختن / نبود ازو غریب كه در اصل او خطاست (۲)
نرگس اگر ز شیوه ی چشم تو دم زند / گویند مردمان كه عجب كور بی حیاست
عیش و حضور و راحت وصل تو بی كران / جور وجفا و محنت هجران نصیب ماست
از ضعف دل منال «فریدون!» ز بی كسی / میدار دل قوی، كه كس بی كسان خداست
محمد میرزا:
مؤلف روضه السلاطین گوید: «برادر فریدون حسین میرزا بود و به حضرت خاقان مغفور سركشی و مخالفت كرد و پدر از او راضی نبود. این مطلع ازوست:
منم دیوانه ی ژولیده مویی ، پیرهن چاكی / نه از كشتن مرا بیمی نه از خون ریختن باكی»
محمد مؤمن میرزا:
ضمن شرح حال سلطان بدیع الزمان اشاره شد كه در واقعه ای پسر خود محمد مؤمن میرزا را از دست داد. گویند مخالفت فرزندان سلطان حسین میرزا با پدر به واسطه ی خون ناحق همین شاه زاده بوده است، تا آن جا كه مولانا گلخنی قطعه ای در ذم مظالم سلطان حسین ساخت و برای او فرستاد. قطعه این است:
آن كافری كه «مؤمن» دین را شهید كرد / كار یزید را به جهان بر مزید كرد
آنجا یزید آمد و كار حسین ساخت / اینجا حسین آمد و كار یزید ساخت
باری محمد مؤمن میرزا به حسن و جمال، یوسف ثانی بود و طبعی لطیف داشت روزی كه با عَّم خود مظفر میرزا مصاف كرد و مغلوب شد این بیت را ساخت:
منم كز ضرب تیغم بیشه خالی از غضنفر شد / فلك یاری نكرد ای دوستان،دشمن«مظفر»شد
وی در همان رویداد به شهادت رسید.
آذر بیگدلی در آتشكده آورده است: «مذكور است كه در هنگامی كه مظفر حسین میرزا آهنگ کشتن آن نوجوان كرده این مطلع را گفته وخوانده مؤثر نیافتاد:
ناجوانمردی كه بی جرمم در این سن می كشد / كافری دان كاو ز راه كینه «مؤمن» می كشد»
محمد مؤمن میرزا غزلی از جامی را تضمین كرده كه در تذكره ی روضه السلاطین مندرج است و بند نخست آن این است:
مهی را كایت خوبی است در شأن نازل / دل از من بر دوشد یكبارگی از حال من غافل
نمی بینم دلش را جانب اهل وفا مایل / «مسلمانان چه سازم چاره با آن شوخ سنگین دل»
«كه هم كام از لبش صعب است و هم صبر از رخش مشكل»
بیت زیر هم از محمد مؤمن میرزا است:
ز تب بسوخت طبیبا تن بلاكش من / برو برو كه نسوزی تو هم به آتش من
ناصرالدین همایون:
میرزا ناصرالدین همایون فرزند ظهیر الدین محمد و از نوادگان تیمور گوركانی است كه به سال ۹۳۷ ه زاده شد و به سال ۹٦۳ ه درگذشت. وی آخرین فرد از خاندان تیموری است كه چون از سرداران افغانی شكست خورد و به ایران گریخت مورد ارجمندی و دل جویی شاه زادگان صفوی قرار گرفت. تا آن جا كه به بارگاه شاه طهماسب راه یافت و تصویر عظیم مجلس همایون در تالار كاخ چهل ستون اصفهان، یادگار ایامی است كه پادشاه صفوی بار دیگر از طریق تاج بخشی، او را به مقام اجدادش رسانده است. قطعه ی زیر ازوست و هنگامی ساخته شده كه قدم به خاك پاك ایران گذاشته عازم دربار صفوی شده است:
پادشا! خسرو! عنقای عالی همتم / قله ی قاف قناعت را نشیمن كرده است
روزگار سفله ی گندم نمای جو فروش / طوطی طبع مرا قانع به ارزن كرده است
دشمنم شیر است عمری پشت برمن كرده بود / ایندم از راه عداوت روی برمن كرده است
دارم اكنون التماس از شاه تا با من كند / آنچه با سلمان علی در دشت ارژن كرده است
عهد صفوی
از شاه اسماعیل صفوی چهار فرزند پسر بماند: شاه طهماسب، القاص میرزا، سام میرزا و بهرام میرزا. با حسب حال و اشعار شاه طهماسب ، طی مقاله ی «پادشاهان سخن پرداز ایران» آشنا شدیم. اکنون با سه شاه زاده ی دیگر نیز كه هرسه تن دارای طبع شعر بوده اند آشنا می شویم.
القاص میرزا:
القاص میرزا زاده ی سال ۹۲۲ ه در زمان اقتدار برادرش شاه طهماسب، فتنه های بسیار برانگیخت و با آن كه از سوی برادر به حكومت شیروان رسیده بود به سال ۹۵۳ ه نسبت به پادشاه عصیان ورزید و به دستیاری سرداران بدآموز، خطبه و سكه ی ایران و شیروان را به نام خود كرد و پس از آن از ترس برادر، به عثمانی گریخت و سلیمان خان عثمانی را بر ضد ایران برانگیخت و چون شاه طهماسب، این فتنه را نیز بخوابانید، القاص میرزا به بغداد رفت و پس از چندی به همدان آمده دودمان برادر دیگر خود – سام میرزا – را تاراج كرد و خانواده اش را به قم و كاشان برد. اما سرانجام به سال ۹۵٦ ه گرفتار آمد و به فرمان شاه طهماسب در قلعه ی الموت (یا به گفته ی دیگر در قلعه ی قهقهه) محبوس شد و همان جا جان سپرد.
مؤلف تذكره ی مجمع الخواص، رباعی زیر را از او نقل كرده است:
چون شیر درنده در شكاریم همه / با نفس و هوای خویش یاریم همه
چون پرده ز روی كارها بردارند / معلوم شود كه در چه كاریم همه؟
آذر بیگدلی نیز در آتشكده، بیت زیر را ازو آورده است:
منم كه نیست مرا در جهان نظیر و همال / به رزم دشمن جانم به بزم دشمن مال
سام میرزا:
سام میرزا با بهرام میرزا از یك مادر بود. وی در سال ۹۲۳ ه در مراغه زاده شد و به روزگار برادرش شاه طهماسب فرمان روای هرات و خراسان بود. اما زمانی برنیامد كه سركشی آغاز كرد و به قندهار رفت و پس از شکست خوردن، از برادرش پوزشی گرم خواست. شاه از خون وی درگذشت و بنابر نوشته ی صاحب مجمع الخواص، سرانجام در آستانه ی شیخ صفی الدین منزوی و به شعر و شاعری مشغول شد.
سام میرزا در اقسام نظم و نثر طبعی روان و متین داشت و در شعر، «سامی» تخلص می كرد. «تحفه سامی» كه متضمن شرح حال و آثار نزدیک به هفتصد تن از شاعران هم زمان و نزدیك به عهد اوست گرامی یادگار این شاه زاده است و ارباب تذكره پس از وی از این گنجینه ی نفیس، همواره بهره مند بوده اند.
زنده یاد تربیت نوشته است: دیوانی نزدیک به شش هزار بیت از او دیده ام. این غزل از اوست:
ای همچو پری از من دیوانه رمیده / نی با تو سخن گفتن و نی از تو شنیده
ای وای بر آن عاشق محروم كه هرگز / صدبار ترا دیده و گویا كه ندیده
آزرده شد از چشم من امشب كف پایت / دردا كه كف پای ترا، چشم رسیده!
مرغ دل «سامی» به هوای سر كویت / در دام بلا مانده و یك دانه نچیده
این رباعی نیز از سام میرزا است:
معشوقه چو عشوه ی دلاویز كند / عاشق ز بلا چه گونه پرهیز كند؟
باد است نصیحت كسان در گوشم / اما بادی كه آتشم تیز كند !
صاحب آتشكده این بیت را ازو نقل كرده است:
پابوسِ سگِ یار نگویم هوسم نیست / در دل هوسم هست ولی دسترسم نیست
بهرام میرزا:
بهرام میرزا كوچك ترین فرزند شاه اسماعیل بود وی به سال ۹۲۳ ه از مادر بزاد و در سال ۹۵۵ ه درگذشت.
مؤلف تذكره ی مجمع الخواص گوید: میرزایی بود بی نظیر و سخنش دل پذیر، گفتارش شیرین و اشعارش رنگین، نكته سنج و نكته پرداز و شعر دوست و شاعر نواز گویی. میرزایی، آیتی بود به نام آن شاه زاده فرود آمده و یا شاه زادگی رایتی بود به اسم آن شاه زاده برافراشته … طبع شعر بسیار رقیقی نیز دارد و رباعی ذیل را در ترك خودپسندیش بسیار خوب گفته است:
بهرام، درین سراچه ی پر شر و شور / تاكی به حیات خویش باشی مغرور؟
كرده است درین بادیه صیاد اجل / در هر قدمی هزار بهرام به گور
بیت های زیر هم ازوست:
– كوهكن در عشقبازی جان به تلخی داد و چرخ / شكر شیرین به كام خسروِ پرویز كرد
– حاصل خود گرچه عمری بر سر دل كرده ام / غیر درد دل نمی دانم چه حاصل كرده ام؟
سلطان ابراهیم (میرزا جاهی):
سلطان ابراهیم میرزا فرزند برگزیده ی بهرام میرزا صفوی، از مستعدان روزگار و به انواع فضل و كمال آراسته و به فنون هنرپروری آراسته بود. خط نستعلیق را بسیار خوب می نوشت، مصوری نازك قلم و در موسیقی سرآمد روزگار خود بود. ساز، خوب می نواخت و در صنعت درودگری و خاتم بندی مهارت داشت. در صفت كرم و شجاعت، فرید زمانه بود و در شعر «جاهی» تخلص می كرد. وی به سال ۹۸۴ ه به حكم شاه اسماعیل، با دیگر شهزادگان شهید شد. دو رباعی زیبا و بیت های زیر ازوست:
– تا از سمن تو سنبل آمد بیرون / صد ناله زمن چو بلبل آمد بیرون
پیوسته ز سبزه، گل برون می آید / این طرفه كه سبزه از گل آمد بیرون
– چون شیوه ی اوست قصد «جاهی» كردن / هر دم ستمی به بیگناهی كردن
من در عجبم از این كه آن سنگین دل / گر جان طلبد دلا چه خواهی كردن؟
– بعد از هزار شب كه به بزمش رسیده ای / «جاهی!» غنیمت است، ازو برمدار چشم
– گفتی كه چرا «جاهی» مسكین شده خاموش؟ / زو پرس كه شاید سخنی داشته باشد
– شنیدم كه چشم تو دارد گزندی / ] مبادا [ كه افتاده بر دردمندی!
سلطان حسن میرزا:
برادر بزرگ تر شاه عباس بهادرخان بود، وقتی كه شاه زادگان به غضب شاه اسماعیل دوم گرفتار و كشته شدند وی نیز کشته شد. سلطان حسن میرزا طبع روانی داشت و رباعی زیر در مجمع الخواص به نام او آمده است:
رویت كه ز باده لاله میروید ازو / وز تاب شراب ژاله میروید ازو
دستی كه پیاله ای ز دست تو گرفت / گر خاك شود پیاله میروید ازو
بدیع الزمان میرزا (بدیعی):
وی پسر بهرام میرزا و شاه زاده ای صاحب هوش و ذكا و جود و سخا بود. سال ها حكومت سیستان را داشت و در ماجرای قتل عام شاه زادگان صفوی به فرمان شاه اسماعیل دوم، در سیستان كشته شد. رباعی زیر را در باب رفتار خشم آلود محبوب خود بسیار نیك سروده است:
طَرفِ كُله به ناز شكستن نگه كنید / آن آهوانه دیدن و جستن نگه كنید
آن طرز تازیانه كشیدن به بادپا / وزكف عنان خلق گسستن نگه كنید
مست آمدن به رغم «بدیعی» به بزم غیر / بردن به تیغ، دست و نشستن نگه كنید
سلطان مصطفی میرزا:
صاحب تذكره ی مجمع الخواص گوید: «فرزند ارجمند شاه طهماسب اول بود. عنوان شاه صورت و معین بدو لایق بود و خورشید حسن و جمال درباره ی وی صادق … طبعش بسیار دقیق و عاشقانه است و این بیت ها ازوست:
– ای دل غم آشنای تو شد ترك او مكن / هر روز با یكی نتوان آشنا شدن
– ای سرو، فكندی به سرش سایه نگفتی / نازك بدنی چون كشد این بار گران را؟
– داده ام جان كه به دست آمده دامان غمش / وقت یاری است دلا جان تو و جان غمش».
نصرآبادی در تذكره ی خود گوید: «مصطفی میرزا جوانی قابل كاملی بود. در ظاهر و باطن آراستگی داشت با وجود این كه چشم او از بینایی محروم بود كتاب های فقهی را خوانده نهایت صلاح و تقوا داشت … شعرش اینست:
هرچه باداباد حرفی چند می گویم به یار / كار خود در عاشقی این بار یكسر می كنم».
میرزا محمد طاهر:
شاه زاده ای بود كه از آغاز جوانی در نهایت شعور و ادراك مانند بزرگان ادب، شعر می سرود. این بیت ازو نقل می شود:
مثال آینه شو در قبول زشت و نكو / به شوره زار و گلستان چو آب یكسان باشد
میرزا داود:
نصر آبادی گوید: «از جانب والده، نواده ی صبیه نواب جنت مآب شاه عباس ماضی است … با وجود حداثت سن از اكثر كمالات، بهره ی وافی برده و باده ی معنی از دست ساقی دانش خورده طبعش نهایت نزاكت دارد … و شعرش اینست:
– در راه تو از بسكه سر از پا نشناسم / تبخاله ی حسرت به لبم آبله ی پاست
– افتاد به كف زلف تو و كام گرفتیم / شب بر سر دست آمد و آرام گرفتیم».
زندیه
انور زند:
از شاه زادگان زندیه در تذكره ها تنها با نام «انور زند» و آثارش آشنا می شویم كه مؤلف مصبطه ی خراب ازو یاد كرده می گوید: «اسمش ابراهیم خان ولد كریم خان زند وكیل، حسب الامر خاقان شهید از حلیه ی بصر عاری. او راست:
ای راحت جان كه جان و دل مایل تست / وی آفت دل كه صید دل بسمل تست
با اینهمه بیداد تؤام زنده هنوز / جانی دارم كه سخت تر از دل تست».
قاجاریه
احمد قاجار
وی برادر كوچك تر محمود میرزا قاجار مؤلف تذكره ی سفینه المحمود بود. در علم پزشکی دست داشت و عمر خود را به تحصیل و مطالعه و كسب فضایل سپری می كرد . یك بیت ازو با مضمون واحد در كتاب مزبور و نگارستان دارا بدین ترتیب آمده است:
– می ندانم كه به دل چون گذرد آن خم زلف؟ / كه خبرهای پریشان رسد از باد صبا؟
– دل در آن زلف مگر حال پریشان دارد / كه صبا دوش خبرهای پریشان آورد؟
بیت زیر و یك رباعی ازو در سفیه المحمود نقل شده است:
– مزن بر سینه ام خنجر كه می ترسم كنی ظاهر / درین پایان عمر رفته راز سینه ی ما را
– «احمد» غم عشق ناتوانش دارد / پیوسته به فریاد و فغانش دارد
دستش به سر و پای نشاطش در گِل / آن طور كه خواهی آن چنانش دارد
ایرج میرزا قاجار:
ملك ایرج میرزا صاحب خطی شیوا بود و در چشم پزشکی نظیر نداشت . در شعر، «انصاف» تخلص می كرد و این رباعی زیبا ازوست:
ابروی تو آبروی شمشیر ببُرد / گیسوی تو اعتبار زنجیر ببُرد
چشمت به فسون ببرد دل از برما / آهوی تو از بیشه ی ما شیر ببُرد
افسر قاجار:
صاحب تذكره ی «مصطبه ی خراب» درباره ی او گوید: «اسم شریفش محمدرضا میرزا، از اجله ی ملك زادگان ایرانست. اوراست:
– در پرده ای امروز و مرا در پرده درآیی / فریاد ز فردا كه تو از پرده ، درآیی
– دل چون كبوترم باز، به بامی آشنا شد / به فغان چو كوكانم كه كبوترم رها شد
– ظلم است باغبانش گربی جهت براند / مرغی كه داشت عمری بر شاخ، آشیانه
اقبال قاجار:
نامش اوكتای قاآن میرزا و برادر كوچك احمد هولاكو مؤلف مصطبه ی خراب بود. خط شكسته را نیكو می نوشت و به فراخور حال، كسب كمالاتی كرده بود. از سروده های اوست:
– نیست ذكری غیر یارب شب ها مرا / از چه یارب بی اثر گردیده یارب ها مرا؟
در فراغت ای مه نامهربان شب های هجر / هست بردامان ز اشك دیده كوكب ها مرا
– دلم ز حلقه ی آن زلف تابدار بنالد / چو بلبلی كه ز حسرت به شاخسار بنالد
بیضا:
«بیضا» در تذكره های عهد قاجار به دو تن از شاه زادگان اطلاق شده است. یكی الله وردی میرزا كه صاحب سفینه المحمود او را مورد تعلیم و تربیت قرار داد، علم نجوم و آداب شاعری و خط نویسی را به او آموخت و تخلص وی را نیز خود تعیین كرد. درحال گوید: «هور ایران، فروغ چمن خاقان، از بس شخص خجسته اش گرانسنگ است زمین از حمل آن به تنگ». و این بیت های نیز به نام او آمده است:
– آگاه شو مگر ز حسنش / آیینه بدست یار دادم
– هرچه می خواهی بگو و هرچه می خواهی بكن / دوست می دارم ترا گر دشمن جانی منی
«بیضا»ی دوم امامقلی میرزا فرزند محمد علی میرزاست كه این بیت ازو در مصطبه ی خراب آمده است:
آه بیضا اثر اندر دل فولاد كند / نه چنان بیضه ی فولاد كه نامش دل تست
جهانشاه میرزا:
وی نیز برادر محمود میرزا قاجار مؤلف سفینه المحمد بود. علم ریاضی و خط نستعلیق را از او فرا گرفت و هم او تخلص «جهان» را برای برادر تعیین كرد. یك بیت از او در سفینه و نگارستان دارا به دو گونه آمده است:
ای صبا كن گذری از شكن طره ی یار / به من آور خبر از حال گرفتاری دل
ای صبا در خم آن زلف معنبر بگذر / به من آور خبر از حال گرفتاری دل
هم از سروده های اوست:
– باشدم بر سر هوای وصل یار / تا چه آید زین هوس برسر مرا؟
– گذر ز كوی تو جانا نمیوان كردن / ز بس به كوی تو دل بر سر دل افتاده است
– حرف شیرین نشنیدم ز تو شیرین اما / به جفایت كه وفادارتر از فرهادم
– نوید وصل به من میدهی ولی ترسم / كُشد ز وعده ی وصل تو انتظار ، مرا
حشمت قاجار:
محمد حسین میرزا نیز فرزند محمد علی شاه بود و «حشمت» تخلص می كرد. قصیده و غزل، نیك می سرود و این بیت های ، بخشی از آن هاست:
ای حر و والاگهر ای شاه مكرم / ای رایت اقبال ز دیدار تو مشهور
در حجله ی اصحاب صفا مثل تو معدوم / در زمره ی ارباب وفا شبه تو مقصود
چون ذكر جمیل تو كمالات تو مشهور / چون نام شریف تو مقامات تو محمود
قهر تو براعدای تو چون تیغ تو مقصور / لطف تو بر احباب تو چون ظل تو ممدود
خسرو قاجار:
محمد قلی میرزا از اجله ی ملك زادگان قاجار، ملقب به «مُلك آرا» و حاكم استرآباد و مازندران بود. در شعر، خسرو یا خسروی تخلص داشته و به هردو این نام در تذكره ها ازو یاد شده است. «صبا» درباره ی او گوید:
زبان، نرم و دل، گرم و رخ شرمگین / روان مهربان و دل آزرمگین
مؤلف نگارستان دارا گوید: «شنیدم كه تذكره ای در احوال شاعران اولین و آخرین نوشته است و مسما به یخچال است به نظر نرسید» این بیت ها ازوست:
– جان خواه تا كه از سر غیرت فدا كنم / این نیست دوستی كه نیاید ز دست ما
– لذت شمشیر ترا یافتم / هر نفسم كشته شدن آرزوست
- خوش آنكه خط به رخت ای مه آشكار نبود / میان عشق من و حسنت این غبار نبود
– ز سودای غمش در عشق این معنی یقینم شد / كه خواهد چاك شد از غم اگرصدپیرهن دارم
– از آن لعل لبان یك حرف و از ما / رسیدن بر حیات جاودانی
– به حال «خسروی» میسوزدم دل / كه یك جان دارد و جانانه ای چند
– دل من مضطرب شد در خم زلف پریشانش / چو آن طفل مشعبد كز فراز ریسمان لرزد
خاور قاجار :
حیدر قلی میرزا از ملك زادگان قاجار و مدتی حكم ران گلپایگان و مضافات بود. در پایان كار ازین مشغله كناره گرفت و به خدمت پادشاه پیوست . ازو بیت های بسیار در تذكره های عهد قاجار، ذكر كرده اند كه دستچینی از آن ها در زیر نقل می شود:
– دور از لب مگون تو ای یار پریچهر / می از دهن شیشه بون نامده خون شد
– خون دل است از غم هجرت به جام ما / این است بی حضور تو عیش مدام ما
– جای عشقت شد دل دیوانه ام / میان چه سان گنچیده بحری در حباب؟
– ثمرش جور و نهالش ستم و برگ جفا / وای برحالت مرغی كه درین گلزار است
– حالتی داشتم از مردن و نگذاشت رقیب / آمد و دادن جان نیز به ما مشكل كرد
– بدان زلف دوتا زد شانه ] ای [ چند / رها از بند شد دیوانه ] ای [ چند
– به گلزاری كه گلچین در به روی باغبان بندد / فغان از حسرت مرغی كه در آن آشیان بندد
– خاور! مُردم و غمگین نشد آن دل آری / چه غم از مردن درویش بود سلطان را؟
– به سر زلف تواش كار افتد / كار دل میان كه چه دشوار افتاد!؟
دارا:
شاه زاده عبدالله میرزا از بزرگمردانی است كه صاحبان تذكره ها از به نیكی همه ی یاد كرده اند. صاحب «سفینه المحمود» او را با خود چندان نزدیك و محّب می دید كه در تذكره ی خود آورده است: «با من شكسته حال، وفایش در عین كمال است چندان كه اگر فرقی باشد و جدایی چنان كه تصور رود همان جدا بودن اجساد است نه مغایرت ارواح …. اللهم احفظه من جمیع النوایب» و مؤلف نگارستان دارا نویسد:
«ملك زاده ایست سنجیده، صاحب تمكین و وقار . عمارت ها در آن دیار ساخته و در اصل شهر زنجان دكاكین و اسواق پرداخته و نهری جاری كرده قصری به اوج سپهر برین افراخته مشهور به «منظر دارا» … حضرت شاهنشاه التفات بسیار به او دارد و نمك خوان خاقانش می فرماید … » از شعرهای اوست:
– بعد از هلاك ما گذری گر به خاك ما / آهسته نه قدم به دل دردناك ما
– چون از برم روان شدی از تن روان برفت / شرط است كاشنا ز پی آِشنا رود
– «دارا» ز محنت غم جانان سپرد جان / جانان ازو به بلهوسی بدگمان هنوز
– چه حالتست كه جرم از رقیب سر زد و من / ز شرم، پیش رخت چشم بر زمین دارم؟
– ندارد ناله و آهت اثر اندر دلش «دارا» / بسی بر خاره تیر انداخی و امتحان كردی
– دل دارا نظر بر رهروان كوی او دارد / چو واپس مانده ای كز دور میاند كاروانش را
دولت :
محمد علی میرزا بزرگ ترین فرزند فتحعلی شاه قاجار بود و از سوی او حكم رانی كرمانشاه و لرستان و خوزستان و همدان را به عهده داشت: وی بارها با مهاجمان روس و پادشاهان عثمانی جنگید و رشادت ها و پیروزی های بسیار ازو ظاهر و حاصل شد و سرانجام نیز پس از بازگشت از یك جنگ با سپاهیان عثمانی درحوالی طاق كَّرا بیمار شد و درگذشت. مؤلفان تذكره های عهد قاجار، او را بسیار ستوده اند و از سروده های او بیت های زیر به نظر خوانندگان گرامی می رسد:
– دیری است كه بوی تن تو نیاورد نسیمی / بستی به خم زلف، مگر باد صبا را؟
– چه هم ز كشتن ما گر كسی نشد آگه / گواه ما به قیامت، غرورِ قاتل ماست
– نالم ز جقای تو ودارم به دعا دست / كان ناله مبادا كه اثر داشته باشد!
– گفت : تیرم را كجا جا میدهی؟ گفتم:به دل / گفت : روشنتر زدل جای دگر،گفتم : به چشم
– «دولت!» منم آن مرغ گرفتار كه بستند / با تار محبت ز ازل بال و پرم را
سَروَر :
طهماسب میرزا فرزند محمد علی میرزا در شعر «سرور» تخلص می كرد و این بیت زیبا ازوست:
دوش می گفت كه فردا برت آیم با غیر / كاش امروز فراموش كند قصه ی دوش
شكسته ی قاجار :
حسنعلی میرزا ملقب به «شعاع السلطنه» پدر احمد قاجار (مؤلف تذكره ی مصطبه ی خراب) بود و شرح حالش در تاریخ ها به تفصیل آمده است. در هنگامی كه خفقانی بر وی عارض شده بود این قطعه را ساخت:
دردِ تو در دل نهفته ایم ] و [ طبیبان / دردِ سر ما دهند ] كاین [ خفقانست
بارغمت را بنه به دوش «شكسته» / می كشد این بار، گرچه بار گرانست
محمود میرزا:
وی فرزند فتحعیشاه قاجار بود و سراسر عمر خود را در تحصیل عمل از ادبیات و ریاضیات و طب سپری كرد و همانگونه كه اشاره كردیم شاه زادگان بسیار را در علوم و فنون تربیت داد. اما شاه زاده ای كه بدینگونه از مواهب الهی و علوم اكتسابی بهره مند بود همواره از «بخت بد» مینالید واز سخنانش توان دریافت كه روزگار مساعد و دولت اقبال، هرگز بدو روی ننمود. میراز معصوم خاوری كوزه كنانی در كتاب خود «مهر خاوری» ضمن ذكر اوصاف و محامد آن شاه زاده فهرستی از آثار وی تنظیم كرد كه هیجده فقره از آنها در مقدمه ی مجلد اول تذكره ی «سفیه المحمود»3 آمده است. نام این كتاب را فتحعلیشاه قاجار شخصن انتخاب و به محمود میرزا پیشنهاد كرده است. سفینه المحمود اثری گرانسنگ و ارزمند و به ملاحظه ی زمان تألیف بر تذكره های دیگر عهد قاجاریه مقدم است.
نگارنده ی مقاله ی خود را با این ترتیب به پایان میرساند و جویندگان علاقمند را برای دریافت شرح حال و آثار گروه كثیر دیگری از شاه زادگان قاجار به همین كتاب و تذكره های دیگر كه یاد كرده است حوالت میدهد.
– – –
پی نوشت ها:
۱ – این مصراع را در دیوان ظهیر فاریابی دیده ام و به همان نظر داخل گیومه قرار دادم.
۲ – معمولن به تقارن ختن، ختا میآورند.
۳ – این كتاب مثل تذكره های با ارزش دیگر در دو مجلد توسط آقای دكتر عدالرسوم خنیامپور استاد دانشگاه تبریز چاپ و منتشر شده است .
دكتر ابوالفتح حكیمیان
از: مجله ی هنر و مردم، دوره ی دوازدهم، ش ۱۴۹، اسفند ۱۳۵۴