تهاجم علنی نظامی به اوکراین که در اواخر فوریه ۲۰۲۲ آغاز شد، از بسیاری جهات به بحرانی برای نظام سیاسی روسیه تبدیل شد. به طور خاص، پس از آغاز «عملیات ویژه»، صداهایی در میان نخبگان روسیه شنیده شد که با سیاستهای کرملین مخالفت میکردند. میزان باز بودن در چنین نظراتی متفاوت بود. اظهارات عمومی معاون سابق نخست وزیر، آرکادی دوورکوویچ، خروج غیرمنتظره آناتولی چوبایس از کشور و تلاش الویرا نابیولینا، رئیس بانک مرکزی برای استعفا از سمت خود بود. مقامات بلندپایه در گفتگوی خصوصی با خبرنگاران از ترس و دلسردی حاکم بر دالان های قدرت می گویند.
در ماه مارس، میتوان به مشاجرههای عمومی که گاهی بهطور غیرمستقیم، بین حامیان دیدگاههای مختلف در مورد کمپین طولانی اوکراین انجام میشد، توجه کرد. به عنوان مثال، رمضان قدیروف ابتدا از ولادیمیر مدینسکی که ریاست هیئت روسی در مذاکرات با اوکراین را برعهده داشت، به دلیل «سخنان نادرست» در مورد آمادگی مسکو برای برداشتن گامهایی در جهت کاهش تنش پس از نشست ۲۹ مارس در استانبول انتقاد کرد و سپس دیمیتری پسکوف را مسئول این کار دانست. داشتن یک مقیاس «تا حدی ناپخته» از اولویت ها که توسط دبیر مطبوعاتی ریاست جمهوری نشان داده شده است.
این تنوع عقاید، که در پسزمینه فاجعه اوکراین آشکارا آشکار شد، فرصت دیگری را برای بازبینی ساختار نخبگان حاکم روسیه و تلاش برای درک اختلافات بالقوه یا واقعی موجود در آن فراهم میکند. برخی از این تقسیمها را میتوان ردیابی کرد و حتی با دادههای منبع باز اندازهگیری کرد. نیازی به دسترسی به برخی اطلاعات داخلی خاص نیست تا متوجه شوید که نخبگان پوتین حتی قبل از فوریه ۲۰۲۲ در موقعیت ایدئولوژیک خود اصلاً یکپارچه نبودند.
دولت گرایی رادیکال و الفت گرایی رادیکال
ممکن است به نظر برسد که پس از سال ۲۰۱۴ یک ایدئولوژی تقریباً رسمی «نو محافظهکار» در روسیه تثبیت شد و نه تنها تفاوتهای بین دیدگاههای سیاسی تک تک مقامات را یکسان کرد، بلکه حتی احزاب حاضر در دوما را تقریباً غیرقابل تشخیص از یکدیگر ساخت. این تا حدی درست است. با این حال، در همان زمان، تحلیل دقیق سخنرانیهای عمومی ارائه شده توسط اعضای مختلف نخبگان روسی نشان میدهد که تفاوتهای ایدئولوژیکی کاملاً واضحی بین آنها وجود دارد که به لطف خطوط استدلال معمولی استفاده شده توسط سخنرانان مختلف قابل توجه است.
با این حال، هر تلاشی برای تحلیل ممکن است با مانعی برخورد کند. مشکل این است که مقیاس های ایدئولوژیکی که در مطالعات سیاسی تثبیت شده اند، گاهی اوقات با متون برگرفته از بافت روسی به خوبی کار نمی کنند. به عنوان مثال، تقسیم بندی مرسوم بین جناح چپ و جناح راست طیف ایدئولوژیک همیشه به طور کامل در زندگی سیاسی روسیه قابل اجرا نیست. این تقسیم بندی بر اساس اهمیت خاصی از مؤلفه اقتصادی-اجتماعی ایدئولوژی ها است، در حالی که تفاوت های ظریف دیگر را نادیده می گیرد، که گاهی در مورد روسیه مهم تر است (مانند اختلاف نظر در مورد نگرش نسبت به «غرب»، روسیه قبل از انقلاب، تا پروژه شوروی یا به ماهیت سیستم قومی-ملی در سیستم حکومتی روسیه معاصر). بنابراین، برای درک سایه های مختلف طیف ایدئولوژیک نخبگان روسی، گاهی اوقات منطقی است که به دنبال رویکردهای مختلف برای نقشه برداری باشیم – رویکردهایی که با در نظر گرفتن تکینگی های روسی توسعه یافته اند.
یکی از این رویکردها میتواند شروع از یک موضع ایدئولوژیک باشد که میتوان آن را «دولتگرایی رادیکال» نامید. ماهیت این موقعیت را می توان در واقع با یک ایده اساسی توصیف کرد، یعنی «دولت بالاتر از هر چیز دیگری است». در این موقعیت ایدئولوژیک، تنها چیزهایی که خوب و درست هستند، چیزهایی هستند که به نفع دولت هستند یا از دولت نشأت میگیرند، در حالی که هر چیزی که ممکن است به دولت آسیب برساند، بد و نادرست تلقی میشود. این طرز تفکر دولت گرا، همراه با نوع استدلال همراه، خود را به طور گسترده در گفتمان سیاسی روسیه نشان می دهد. با این حال، دولت گرایی رادیکال در شکل خالص آن چنان افراطی است که حتی در روسیه معاصر نیز بسیار نادر است.
خوب، چه چیزی را می توانیم در انتهای مخالف ببینیم؟ به عنوان نقطه مقابل دولت گرایی رادیکال، ممکن است چیزی مانند لیبرالیسم رادیکال، دموکراتیسم یا حتی آنارشیسم را در نظر بگیریم. با این حال، در اینجا نیز ما به کاریکاتور نیاز داریم تا اشکال واقعی لیبرالیسم، آنارشیسم یا دموکراسی. اجازه دهید این قطب را به عنوان «الفتریسم رادیکال» (از کلمه یونانی eleutheríā – «آزادی») برچسب گذاری کنیم. ایده اصلی الفتریسم را می توان به عنوان «آزادی انسان بالاتر از هر چیز دیگری» فرموله کرد. بر این اساس، الفت گرایی رادیکال معتقد است که هر چیزی که حقوق، آزادی ها و منافع شهروندان فردی و انجمن های مدنی داوطلبانه را ارتقا دهد، خوب و درست است، در حالی که هر چیزی که از این امر جلوگیری کند، بد و نادرست تلقی می شود.
شش سایه پوتینیسم
حال، بیایید تصور کنیم که مقیاس ایدئولوژیک از دولتگرایی رادیکال تا الفتگرایی رادیکال را ترسیم کردهایم. اکنون وظیفه ما این است که بفهمیم نمایندگان مختلف نخبگان حاکم روسیه در امتداد این محور در کجا قرار دارند. ما میتوانیم این کار را با ارزیابی نسبت استدلالهای مبتنی بر دولتگرایی یا الفتگرایی که توسط سخنرانان مختلف در سخنرانیهایشان استفاده میشود انجام دهیم. به ندرت عضوی از نخبگان روسی از یکی از این دو نوع استدلال استفاده می کند، بنابراین ما باید نسبت این دو نوع استدلال را در متون و گفتارهای آنها محاسبه کنیم تا هر گوینده را در محوری بین دو افراط قرار دهیم. نتایج این تحلیل، بر اساس مصاحبهها، سخنرانیها و مقالات سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۱ که توسط مقامات بلندپایه مختلف متعلق به «اعضا» و «اعضای نامزد» دفتر سیاسی ۲.۰ پوتین نوشته شده است، در شکل زیر ارائه شده است.
مشخصات ایدئولوژیکی هر سخنران در مقیاسی از ۳۰- تا ۳۰ ارزیابی می شود. کل تنوع موقعیت های ارائه شده در مطالب را می توان به شش گروه تقسیم کرد. مقادیر ۳۰ تا ۲۰ با گروه آماردانان تندرو مطابقت دارد، مقادیر ۲۰ تا ۱۰ گروه آماردانان متوسط را نشان می دهد در حالی که مقادیر ۱۰ تا ۰ نشان دهنده گروه آماردانان نرم هستند. بخش منفی و الفتری طیف به طور مشابه به سه گروه تقسیم می شود. داده های به دست آمده از این طریق نشان می دهد که پیکربندی ایدئولوژیک نخبگان روسیه بسیار دور از یک اجماع یکپارچه است. مواضع نمایندگان مختلف آن در سراسر طیف پراکنده است: از الفت گرایی افراطی تا دولت گرایی افراطی.
جالب توجه است که گروه دولتگرایان تندرو نسبتاً محدود است و عمدتاً به روسای فعلی و سابق سازمانهای مجری قانون، مانند FSB (الکساندر بورتنیکوف و نیکولای پاتروشف) یا گارد ملی روسیه (ویکتور زولوتوف) محدود میشود. نیکلای توکارف، مدیر عامل ترانس نفت نیز در این گروه قرار دارد: اگرچه در حال حاضر یک مقام مجری قانون نیست، اما او یک افسر بازنشسته KGB است. گروه بعدی سخنرانان شامل آمارهای میانه رو است. این گروه متشکل از «الیگارشیهای» اندکی الفتریسم در میان دوستان ولادیمیر پوتین است: گنادی تیمچنکو و سرگئی چمزوف، و سیلوویکیهایی که اندکی کمتر دولتگرا هستند، مانند دادستان کل سابق یوری چایکا و سرگئی ناریشکین، رئیس سرویس اطلاعات خارجی. این گروه همچنین شامل رؤسای فعلی هر دو مجلس پارلمان روسیه، یعنی والنتینا ماتوینکو و ویاچسلاو ولودین است. در کنار آنها، وزیر دفاع سرگئی شویگو را خواهیم یافت. به طور کلی، شویگو بیشتر به احتمال زیاد به عنوان یک تکنوکرات طبقه بندی می شود تا یک سیلوویک، اما به دلیل موقعیت فعلی او مشخص شد که در میان گروه های بعدی در پیکربندی فعلی نخبگان روسیه قرار دارد.
توجه به مواضع سرگئی ایوانف و دیمیتری مدودف نیز بسیار جالب است، زیرا هر دو در گروه دولت گرایان میانه رو قرار می گیرند، تقریباً دقیقاً در مرز بین دولت گرایی نرم و میانه رو. این موضع ایوانف و مدودف در پرتو این واقعیت قابل توجه است که گفته می شود هر دو آرزو داشتند در سال ۲۰۰۸ جانشین ولادیمیر پوتین شوند. اگرچه آنها از پس زمینه های بسیار متفاوتی می آیند. ثانیا، هر دو مظهر تعادل بین دو گروه نخبه هستند. به نظر می رسد که ایوانف در میان سیلوویکی ها الفتری ترین فرد است، در حالی که مدودف لیبرال دولتی ترین است.
با نزدیکتر شدن به مرکز طیف ایدئولوژیک، گروهی از دولتگرایان نرم را مییابیم. اینها عمدتاً افرادی هستند که گاهی اوقات “لیبرال های سیستمیک” نامیده می شوند مانند آنتون سیلوانوف، الویرا نابیولینا و ایگور شووالوف. علاوه بر این، این گروه شامل یوری تروتنف معاون نخست وزیر و سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه نیز می شود. بعلاوه، بخش الفتریستی طیف شامل گروه کوچکی از الفتریست های نرم با شهردار مسکو سرگئی سوبیانین و معاون اول رئیس ستاد ریاست جمهوری سرگئی کرینکو است. پس از آنها گروهی از الفتریست های میانه رو قرار دارند، که به ویژه از این جهت قابل توجه است که نخست وزیر میخائیل میشوستین و معاون نخست وزیر آندری بلوسف تنها مقامات دولتی فعال در این گروه هستند. کاملاً غیرمنتظره است که ببینیم این دو «تکنوکرات سیاسی» کلیدی، به نوعی «منزوی» در این گروه هستند و نسبتاً با بقیه بوروکراتهای بلندپایه جدا شدهاند. یکی دیگر از افراد الفتریست های میانه رو، هرمان گرف، رئیس Sberbank است، که در واقع به نظر می رسد نه به میشوستین و بلوسوف، بلکه به الکسی کودرین – تنها الفتریست سخت، نزدیک تر است.
به طور کلی، تجزیه و تحلیل اظهارات اعضای نخبگان روسیه نشان می دهد که در حالی که لفاظی آنها عمدتاً دولت گرایانه است، مواضع ایدئولوژیکی که توسط شخصیت های کلیدی مختلف اتخاذ می شود، نسبتاً متفاوت است. حتی کسانی که به طور کلی به دولت گرایی نزدیک هستند، اکثراً نرم یا میانه رو هستند تا دولت گرایان تندرو. علاوه بر این، نخست وزیر فعلی روسیه به هیچ وجه یک دولت گرا به نظر نمی رسد، بلکه یک الفتریست میانه رو است.
ما همچنین میتوانیم تقسیمبندی نسبتاً محسوسی را بین «لیبرالهای» الفتریسممحور، مانند الکسی کودرین، هرمان گرف یا الویرا نابیولینا، و سیلوویکیهای بیشتر دولتگرا، مانند الکساندر بورتنیکوف یا سرگئی ناریشکین، دنبال کنیم. اما نکته مهم این است که این گروه ها از یکپارچگی فاصله زیادی دارند. علاوه بر این، ما میتوانیم متوجه یک «منطقه خاکستری» قابل توجه متشکل از دولتگرایان میانهرو شویم که بین گروه کوچکی از دولتگرایان تندرو مرتبط با سازمانهای مجری قانون و «لیبرال-تکنوکراتها» با تفکر الفتگرایی قرار دارد.
از سایه های خاکستری گرفته تا اختلافات سیاه و سفید؟
صرف وجود سایههای ایدئولوژیک در میان نخبگان روسی، مسلماً شواهدی دال بر وجود انشقاق در میان نخبگان ارائه نمیکند، و نه اینکه به رویارویی آشکار اشاره کنیم. با این حال، نقشه برداری از گروه های ایدئولوژیک درون نخبگان، ایده بهتری از الگوهای بالقوه چنین انشعاباتی در صورت وقوع ارائه می دهد. حداقل چهار سناریو از این دست را می توانیم تصور کنیم. اولین گزینه، گزینه صفر است، که فرض می کند تنوع ایدئولوژیک نخبگان به رویارویی آشکار تبدیل نمی شود و چیزها تا حد زیادی بدون تغییر باقی می مانند. سه گزینه دیگر انواع مختلفی از انحراف را از این وضعیت پایه فرض می کنند.
سناریوی «پاکسازی دولتگرایی» به این معنی است که گروه دولتگرایان تندرو رشد میکنند و قویتر میشوند و با افرادی که مواضع معتدلتری را نمایندگی میکنند، مقابله خواهند کرد. در واقع، این بدان معناست که، برای مثال، شکار «خائنان» و «عاملهای خارجی» پایگاه گستردهتری خواهد داشت. این شکار نه تنها بر مخالفان، روزنامه نگاران و فعالان مدنی، بلکه بر خود نخبگان حاکم نیز متمرکز خواهد بود.
در سناریویی دیگر، که میتوان آن را «عقب نشینی الفتری» نامید، بخش کمتر دولتگرای نخبگان روسیه یا کشور را ترک خواهند کرد یا حداقل، دیگر بخشی قابل مشاهده از طبقه حاکم نیستند. زمانی که آناتولی چوبایس روسیه را ترک کرد، این سناریو به نوعی عملی شد. با این حال، سؤال در مورد مقیاس نهایی چنین خودطلبی (یا، به استفاده از واژگان رئیس جمهور روسیه، «خودپاکسازی») است. آیا ما نه تنها در بین الفتیرها، بلکه در میان دولت گرایان میانه رو نیز شاهد خود تبعیدی بودیم؟ (به هر حال، این سناریو به خوبی می تواند با عناصر “پاکسازی دولت گرایی” ترکیب شود).
و در نهایت، آخرین سناریو «رویاروی قطبی» است. این شامل گذار به رویارویی آشکار بین گروههای نخبه، همراه با رادیکالیزه شدن آنها است. مهمتر از همه، افراط گرایی احتمالاً بر دولت گرایان میانه رو فعلی تأثیر می گذارد. در نتیجه، برخی از آنها به بخش الفتریسم طیف نزدیک تر می شوند در حالی که برخی دیگر به دولت گرایان تندرو خواهند پیوست. کدام یک از این سناریوها قرار است محقق شود؟ این به مدت زمان درگیری نظامی حاد در اوکراین، پایان آن و تأثیر تحریم ها بر توانایی های کرملین بستگی دارد. در شرایط فاجعهبار کنونی، کرملین ممکن است فاقد منابع باشد، حتی برای بازگرداندن ظاهری از اجماع در درون نخبگان، بهویژه که چنین اجماع هرگز در سطح ایدئولوژیک وجود نداشته است.
*منبع: ریدل
*ایوان فومین، پژوهشگر گفتمان سیاسی روسیه
311311