۱۳۹۵/۱۲/۱۴
–
۲۷۱۰ بازدید
چرا در سالهای قبل در تقویم به جای واژه شهادت حضرت زهرا (س) از واژه رحلت استفاده می شد؟
در مورد این سوال که چرا در سالهای قبل در تقویم به جای واژه شهادت از واژه رحلت استفاده می شد باید گفت که درج شدن یا نشدن در تقویم تنها معیار ما، برای شرع مقدس اسلام نیست و ما باید معیارهای متفاوتی را در نظر بگیریم تا به نتیجه بهتر و قطعی تر برسیم، چراکه در تقویم کنونی نیز نقصهایی است که به مرور زمان این نقصها انشاء الله برطرف می گردد همانطور که در گذشته نقصهایی بود که با توجه و درایت مسئولین امر این مشکل برطرف شده است، قضیه درج شهادت به جای وفات حضرت زهرا سلام الله علیها هم از همین قبیل است. هرچند که قبل از آن هم این مسئله بین بزرگان دین مطرح بود ولی تنها در تقویم ذکر نشده بود چنانکه در فرمایشان امام خمینی (ره) هم بارها به این مطلب اشاره شده است از جمله سخنرانی ایشان در روز 18 اسفند 1360 (13 جمادى الاول 1402) که فرمودند: من هم وفات و شهادت بانوى بزرگ اسلام را بر همه مسلمین و بر شما برادران عزیز ارتشى، سپاهى و بسیج و بر حضرت بقیة اللَّه- ارواحنافداء- تسلیت عرض مى کنم. (صحیفه امام/ 16/87).همچنین در طول تاریخ همه ساله ایام فاطمیه، شیعیان به مناسبت شهادت حضرت زهرا مراسم عزاداری اقامه می کردند و بعد از انقلاب هم این مراسم در بیوت مراجع عظام و مقام معظم رهبری اقامه می شود.علاوه بر اینکه وفات کلمهاى است عام که هم شامل مرگ طبیعى و هم شامل شهادت مىشود؛ زیرا در بسیارى از موارد حتى در کتابهاى معتبر، نسبت به شهادت امام حسین، امیر مؤمنان، جعفر طیار علیهم السلام و همچنین در باره خلیفه دوم و سوم نیز کلمه وفات به کار رفته است.
به طور مثال در مورد شهادت حضرت علی (ع) آمده است:
وخرج عبید الله بن العباس بن عبد المطلب إلى الناس بعد وفاة علی ودفنه فقال: إن أمیر المؤمنین رحمه الله تعالى قد توفی براً تقیاً، عدلا مرضیاً…
(البلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1 ص 383.)
حضرت حمزه عموى رسول خدا، در میان شیعه و سنى به «سید الشهداء» مشهور است، در عین حال در باره او از کلمه «وفات» استفاده شده است:
منها بعد وفاة حمزة بن عبد المطلب ورسول الله…
(العاصمی المکی، عبد الملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی (متوفای1111هـ)، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج 1 ص 426، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود- علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة.)
نیز شهادت جفعر بن ابوطالب علیهما السلام از دیدگاه شیعه و سنى قطعى است؛ اما در عین حال در باره وى نیز کلمه «وفات» به کار برده شده است:
عن عَائِشَةَ قالت لَمَّا أَتَتْ وَفَاةُ جَعْفَرٍ عَرَفْنَا فی وَجْهِ رسول اللهِ صلى الله علیه وسلم الْحُزْنَ
(إبن أبی شیبة الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 3، ص 62 و ج 7، ص 414، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد – الریاض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.)
پس اینکه چرا در تقویمها قبلا وفات نوشته می شد و اکنون شهادت بهانه ای بیش نیست و تنها برای تحریف اذهان حقیقت جو و مومن می باشد.
اما درمورد اثبات شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها باید گفت:
ماجرای سوزناک حمله به خانه وحی و شهادت حضرت فاطمه زهرا ( س ) واقعیتى است که منابع حدیثى و تاریخ شیعه و سنّى بر آن گواه است . برخى به علت عدم آشنائى با حدیث و تاریخ ، در این واقعیت تردید نموده اند . از اینرو گوشه اى از شواهد این مصیبت بزرگ را تقدیم شما مى نمائیم :
1) : ابو بکر عبداللَّه بن محمد بن ابى شیبه ، شیخ و استاد بخارى ، در کتاب المصنف ، مى گوید : « آنگاه که بعد از رسول خدا ( ص ) براى ابوبکر بیعت مى گرفتند . على ( ع ) و زبیر براى مشورت در این امر نزد فاطمه ( س ) دختر پیامبر ( ص ) رفت و شد مى کردند . عمر بن خطاب با خبر گردید و بنزد فاطمه ( س ) آمد وگفت : اى دختر رسول خدا ( ص ) ! به خدا در نزد ما کسى از پدرت محبوبتر نیست و پس از او محبوبترین تویى ! ! وبه خدا قسم این امر مرا مانع نمى شود که اگر آنان نزد تو جمع شوند ، دستور دهم که خانه را با آنها به آتش کشند . اسلم گفت : چون عمر از نزد فاطمه ( س ) بیرون شد ، على ( ع ) و …به خانه بر گشتند . پس فاطمه ( س ) گفت : مى دانید که عمر نزد من آمد ، و به خدا قسم یاد کرده اگر شما ( بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید ) به خانه برگردید خانه را با شما آتش مى زند ؟ وبه خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد » (کتاب المصنف ، ج 7 ، ص 432 ، حدیث 37045 ، کتاب الفتن ).
2) : همین مضمون را سیوطى در مسند فاطمه ، آورده است . (سیوطى ، مسند فاطمه ، ص 36).
3) : ابن عبدالبر ، در الاستیعاب ، نیز این داستان را نقل کرده است . (ابن عبدالبر ، الاستیعاب ، ج 3 ، ص 975). و …
4) : بلاذری در انساب الاشراف می نویسد: … و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه که فرمود : آیا من نظاره گر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى ؟ گفت : بلى . چنانکه بلاذرى مى گوید : « ابوبکر به على ( ع ) پیام فرستاد تا با وى بیعت کند امّا على نپذیرفت . پس عمر با مشعلى آمد ، فاطمه ( س ) ناگاه عمر را با مشعل در خانه اش یافت ، پس فرمود : یابن الخطّاب ! آیا من نظاره گر باشم وحال آنکه تو در خانه ام را بر من به آتش مى کشى ؟ ! عمر گفت : بلى، و آنچنان به این عمل مُصرّ هستم چنانکه پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود ». ( بلاذرى ، انساب الاشراف ، ج 1 ، ص 586 ).
5) : ابوالفداء نیز مى گوید : « سپس ابوبکر، عمر بن خطاب را به سوى على و آنانکه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه ( س ) بیرون کند، وگفت : اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ . پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند . پس فاطمه ( س ) بر سر راهش آمد وفرمود : کجا ؟ اى پسر خطاب ! آمده اى تا کاشانه ما را به آتش کشى ؟ ! گفت : بلى. (ابوالفداء ، تاریخ ابى الفداء ج 1 ص 156 . دار المعرفة ، بیروت ).
6) : احمد شهرستانی در الملل و النحل به نقل از نظام می نویسد: از جمله عقائد نظام آن بود که می گفت: عمر به خانه فاطمه حمله ور شده و فریاد می زد: خانه را با اهلش به آتش بکشید، در حالی که در خانه نبود مگر علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام. او در ادامه می نویسد: همانا عمر چنان ضربه ای به شکم فاطمه در روز بیعت زد که فاطمه جنین خود (محسن) را از شکم انداخت.( الملل و النحل، ج 1، ص 57، چاپ دارالمعرفه بیروت. قابل توجه اینکه نظام معتزلی از رؤسای مذهب معتزله در زمان خود بود که در سال 231 از دنیا رفت).
7) : یکی از علمای بزرگ سنى شافعی به نام جوینی از همه صریحتر به این مطلب اشاره کرده و می نویسد: از پیامبر اکرم ( ص ) نقل شده که فرمود : « چون به دخترم فاطمه مى نگرم بیاد مى آورم آنچه را که بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنکه در خانه اش ذلّت وارد گردیده ، از وى هتک حرمت شده ، حقش غضب ، و ارثش منع شده ، پهلویش شکسته و جنینش سقط گردیده و او فریاد برمى آورد « یا محمداه » …پس او اولین کسى از اهل بیتم مى باشد که به من ملحق مى گردد ، پس بر من وارد مى شود ، محزون ، مکروب ، مغموم ، مقتول . . . » . ( فرائد السمطین ، ج 2 ، ص 34 ، 35 طبع بیروت).
8) : ذهبی در شرح زندگانی ابن ابی دارم از قول ابن حماد کوفی می نویسد: هنگامى با مشعل آتش براى تسلیت دختر پیامبر اکرم ( ص ) آمدند که وى « به محسن » باردار بود و تهاجم به خانه و … موجب قتل محسن طفلى که هنوز پا به دنیا ننهاده بود گردید . چنانکه ابن ابى دارم در ادامه می گوید: عمر لگدى بر حضرت زهرا ( س ) زد تا محسن سقط گردید.(سیر اعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 578).
9) : ابن عبد ربّه می نویسد: پس عمر با شعله ای از آتش روانه خانه فاطمه شده تا آنجا را به آتش بکشد در این هنگام عمر با فاطمه برخورد کرده، فاطمه به وی گفت: ای پسر خطاب آیا برای آتش کشیدن خانه ما آمده ای، عمر گفت: آری، مگر آنکه با ابوبکر بیعت کنید…( العقد الفرید، ج 5، ص 13 و 14، چاپ بیروت 1404)
10) : ابن قتیبه دینورى آورده است: ابوبکر عمر را به سوى کسانى که بیعت نکردند و در خانه على تحصّن کردند، فرستاد. عمر به خانه على آمد و صدا زد ولى کسى بیرون نیامد. عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آنکه جان عمر در دست اوست، یا باید بیرون بیایید و بیعت کنید و یا خانه را بر سر آنانکه در آن هستند آتش مى زنم. به او گفتند: فاطمه در آن است. عمر گفت: و لو فاطمه در آن باشد. …وقتى فاطمه صداى آنها را شنید، با صداى بلند فریاد کرد: «یا ابتاه» یا «رسول الله» پس از تو از پسر خطاب و پسر ابى قحافه چه ها که نکشیدیم. وقتى که گروه مهاجم گریه فاطمه را شنیدند. در حالى که گریه مى کردند برگشتند و دلشان به حال فاطمه سوخت ولى عمر و عده اى ماندند. على را بیرون آوردند و گفتند بیعت کن. على گفت: اگر بیعت نکنم چه مى کنید؟ گفتند: به خدا سوگند گردنت را مى زنیم(الامامة و السیاسة، ج 1، ص 30، تحقیق استاد على شیرى، منشورات رضى).
11-قال موسى بن جعفر ( ع ) : انَّ فاطمة ( س ) صدّیقة شهیده . (اصول کافى ج 1 ، ص 381)
امام موسی کاظم علیه السلام فرمود: به درستیکه حضرت فاطمه سلام الله علیها صدیقه شهیده بوده است.
12- سلیم بن قیس هلالى که از یاران مخلص امیرمؤمنان علیه السلام است، در این باره مىنویسد: عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد! حضرت زهرا علیها السّلام به طرف عمر آمد و فریاد زد: یا ابتاه، یا رسول اللَّه! عمر شمشیر را در حالى که در غلافش بود بلند کرد و بر پهلوى فاطمه زد. آن حضرت ناله کرد: یا ابتاه! عمر تازیانه را بلند کرد و بر بازوى حضرت زد. (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص568، ناشر: انتشارات هادى ـ قم ، الطبعة الأولی، 1405هـ). نیز سلیم بن قیس در روایت دیگری نقل می کند که رسول خدا در ضمن حدیث شریفی خطاب به حضرت زهرا فرمودند: ..بعد از من ظلم و خشمی پنهان شده راخواهی دید, تا آنجا که تو را میزنند..خدا لعنت کند قاتل تورا و خدا لعنت کند دستور دهنده را و آن کس را که به این کار راضی باشد و آن کس را که او را بر ضد تو یاری و کمک دهد..( کتاب سلیم بن قیس, ج 2, ص 907) ابن قولویه از علمای بزرگ شیعه در روایتی از امام صادق می نویسد: جبرئیل خطاب به پیامبر گفت: و اما دخترت, به او ظلم خواهد شد و حقش را -که برای او قرار می دهی- از او غصب کرده, او را از آن محروم می کنند, و در حالی که باردار است او را می زنند..( کامل الزیارات, ص 334)
جالب اینجاست که حتی خود اهل سنت به این مطالب اعتراف دارند و حتی در ادامه می نویسند: عمر لگدى بر حضرت زهرا ( س ) زد تا محسن سقط گردید. (سیر اعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 578).
13- حسین بن حمدان از امام صادق چنین روایت می کند: عمر شلاقی به بازوی حضرت زهرا زد که جای آن مثل دُملج متورم شد…
14- شاید بارزترین این مدارک کلام خود ابوبکر باشد زمانی که وی در حالت مرگ افتاد از سه کار خود ابراز ندامت کرد که یکی از آنها حمله به خانه حضرت زهرا است.
عبدالرحمان بن عوف که مورد وثوق اهل سنت است این روایت را نقل کرده و احمد حنبل پیشوای اهل سنت حنبلی و دیگران آن را در کتاب های خود آورده اند(کامل فی الغة و الادب، ابی عباس محمد بن یزید مجرد، ج 1، ص 6؛ سقیفه و فدک، ابی بکر احمد بن عبدالعزیز جوهری بغدادی، ص 70؛ مفاخرات، زبیر بن بکار و لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، در ترجمه عمران بن داود رجلی.)
عبدالرحمان بن عوف می گوید:«دخلت علی ابی بکر اعوده فی مرضه الذی ممات فیه فسلمت و سألته به کیف به»؛ در هنگام بیماری ابوبکر همان بیماری که از آن درگذشت به عیادت او رفتم بر او سلام کردم و احوال او را پرسیدم.
پس از نقل جملاتی خطاب به او گفتم:«فو اللَّه ان علمناک الا صالحاً مصلحاً»؛ به خدا سوگند ما تو را مردی صالح و مصلح شناختیم.
ابوبکر پاسخ داد:«اما انی لا آملی الا علی ثلاث فعلتهن وددت انی فعلتهن و ثلاث وددت انی سألت رسول اللَّه(ص) عنهن»؛ من به واسطه سه کار که انجام داده ام، اندوهناکم و ای کاش این سه کار را انجام نمی دادم و این سه مطلب را از پیامبر(ص) می پرسیدم.
فاما الثلاث التی فعلتها و ددت انی لم اکن فعلتها فوددت انی لم اکن کشفت عن بیت فاطمه و ترکته و لو اغلق علی حرب»؛ اما آن سه کاری که انجام دادم و ای کاش انجام نمی دادم: ای کاش حریم خانه فاطمه را نمی شکستم و به آن حمله نمی بردم و او را به حال خودش رها می کردم و لو این که به سبب این کار جنگی صورت می گرفت.
در این روایت خلیفه اول تصریح می کند که ای کاش به خانه فاطمه(س) حمله نمی بردم و حریم آن خانه را نمی شکستم و این مطلب به خوبی مؤید حمله به خانه آن حضرت به خاطر رسیدن به خلافت است.
15- مسعودی نیز در قسمتی از کتاب خود آورده است:«فَوَجهُوا اِلی مَنْزلِهِ فَهَجَمُوا عَلَیْهِ وَ اَحْرَقُوابابَهُ وَ ضَغَطُوا سَیدَةَ النساءِ بِالْبابِ حَتی اَسْقَطَتْ مُحْسِنا؛پس (عمر و همراهان) به خانه علی علیه السلام رو کرده وهجوم بردند، خانه آن حضرت را به آتش کشیدند؛ با در به پهلوی سیده زنان عالم زدند؛چنان که محسن را سقط نمود.»( اثبات الوصیة، مسعودی، (چاپ بیروت) ص۱۵۳ و در برخی چاپها ص ۲۳ ـ ۲۴٫)
16- علامه مجلسی می نویسد: هنگامی که خواستند علی علیه السلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه علیهاالسلام روبرو شدند و فاطمه علیهاالسلام برای جلوگیری از بردن همسر گرامی اش صدمه های روحی و جسمی فراوانی دید که بیان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است؛فقط به گوشه ای از آن در یک نقل تاریخی اشاره می کنیم؛ وگرنه در این موضوع، نقل های تاریخی فراوان است.
خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاویه آمده است. در بخشی از آن چنین می نویسد:
«… وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه راحجاب خود قرار داد و مانع از داخل شدن من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی او زدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشته های بدر واُحد که به دست علی کشته شده بودند… افتادم، آتش غضبم افروخته تر شد و چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد.” فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً… فَقالَتْ یا اَبَتاهُیا رَسُولَ الله ِ هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ… ؛ در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند.” سپس فریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من او را به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال می خواست مانع (بردن علی) شود، من از روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد…»( بحار الانوار، ج30، ص293، (چاپ جدید)؛ ج8، ص230، (چاپ قدیم) و ریاحین الشریعه، ج1، ص267)
همچنین مرحوم خصیبی در «الهدایه الکبری» و علامه بحرانی در «العوالم» و همچنین بسیاری دیگر با ذکر سند به نقل از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نوشته اند:
عمر با لگد بر در خانه کوبید، تا این که در به پهلوی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ اصابت کرد، در حالی که، او به جنینی شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنین سِقط گردید.
آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ سیلی زد به طوری که گوشواره اش در زیر مقنعه قطع گردید و صدایش به ناله برخواست و گفت: وا! ابتاه، وا رسول الله!! ابنتکِ فاطمة تکذّب و تضرب و یقتل جنین فی بطنها.
«و ای پدر! وای رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ می دهند، او را می زنند و فرزندش را می کشند.»
امیرالمؤمنین در این هنگام فضّه را طلبید و گفت: بانویت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را کمک کن آن گونه که زنان حامله را در زایمان کمک می کنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زایمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گردید.
راوی می گوید: امام صادق ـ علیه السّلام ـ آن چنان می گریست و می گفت که محاسنش از اشک تر شد.( خصیبی، الهدایه الکبری، ص 408، بحرانی، العوالم، ج 11، ص 442. )
به راستی حتی قلم از نگارش این جسارتها و قلب از تحمل بیشتر آن عاجز است لذا به همین مقدار بسنده می کنیم.
حال بعد از ذکر این منابع و این مطالب،نتیجه روشن است، زنى که در اثر تهدید به احراق بیت و آتش زدن خانه اش و سقط جنینش و … مریض گردد و مرض او در زمان کوتاهى منجر به فوت وى شود ، این فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مى گردد ، و به عامل جنایت مستند مى باشد ، و نیازى به دلیل دیگرى ندارد . از اینرو است که ائمه معصومین و اهل بیت رسول خدا ( ص ) مادر خود را شهیده مى خواندند . چنانکه حضرت موسى بن جعفر ( ع ) فرمود : « إنّ فاطمة ( س ) صدیقة شهیدة » (اصول کافی ، ج 1 ، ص 381 ، ح 2 ).
با آنچه گفته شد جاى تردیدى باقى نمى ماند ، و جسارت به آن بانوی بزرگوار و در نهایت شهادت دختر پیامبر ( ص ) براى هیچ شیعه و سنى منصف و غیرمتعصبى قابل انکار نیست . و به این ترتیب پرسشهاى فراوانى را پیش روى تاریخ قرار می گیرد که از آن جمله است : چرا خورشید عُمْر فاطمه ( س ) به آن زودى غروب کرد ؟ آیا به مرگ طبیعى بود ؟ آیا تهدید به آتش کشیدن خانه در آن تأثیر نداشت ؟ آتش زدن در خانه چطور ؟ در به پهلو زدن چطور ؟ سقط جنین و بیمارى پس از آن باعث شهادت نبود ؟ اگر اینها نبود، یا اینها موجب شهادت نبود، پس چرا : همانطور که بخارى ومسلم مى گویند : فاطمه ( س ) تا آخر عمر از ابوبکر قهر بود ؟ « فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه ( ص ) فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرته حتى توفّیت » . (صحیح بخارى ، ج 2 ، ص 504 ، کتاب الخمس ، باب 837 ، ح 1265) . « فوجدت فاطمة على ابى بکر فى ذلک فهجرته فلم تکلّمه حتّى توفّیت . » (همان ، ج 3 ، ص 252 ، کتاب المغازى ، ب 155 غزوه خیبر ، حدیث 704 . و صحیح مسلم ، ج 4 ، ص 30 ، کتاب الجهاد و السیر ، باب 15 ، ح 52) . چرا در بخارى آمده است : فاطمه ( س ) پنهان بخاک سپرده شد ؟ « فلمّا توفّیت دفنها زوجها علىٌّ لیلاً ولم یؤذن بها أبابکر وصلّى علیها . » (همان). چرا چنانکه بخارى نقل کرده : نیمه شب دفن گردید ؟ (همان) . چرا قبر تنها یادگار پیامبر ( ص ) هنوز مخفى است ؟ چرا پس از گذشت سالها از این ماجرا بخارى و مسلم آورده اند : على ( ع )، ابوبکر و عمر را کاذب ، آثم ، غادر و خائن مى دانست ؟ قال عمر، لعلى وعباس : « فرأیتماه ( ابابکر ) کاذباً آثماً غادراً خائناً . . . فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً . . . » (صحیح مسلم ، ج 4 ، ص 28 ، کتاب الجهاد و السیر ، باب 15 حکم الفئ ، حدیث 49).
شاید اگر پس از آنچه بر فاطمه ( س ) گذشت على ( ع ) بپامى خاست و با ضاربین و قاتلین فاطمه (س) درگیر مى شد، امروز تحریف گران تاریخ مى گفتند على براى گرفتن حکومت به نبرد پرداخت و در زد و خوردها و درگیریها فاطمه کشته شد و على ( ع ) قاتل فاطمه است، دیگر پاسخ سؤالات فوق چنین روشن نبود .
به هر حال شهادت بانوی دو عالم و آزار و اذیتهایی که در دوران کوتاه پس از پیامبر از سوی غاصبان خلافت دید واقعیتی است که قابل انکار نمی باشد و مصیبتی است که تا روز قیامت رنج و محنت آن از دل عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت بیرون نخواهد رفت.
به طور مثال در مورد شهادت حضرت علی (ع) آمده است:
وخرج عبید الله بن العباس بن عبد المطلب إلى الناس بعد وفاة علی ودفنه فقال: إن أمیر المؤمنین رحمه الله تعالى قد توفی براً تقیاً، عدلا مرضیاً…
(البلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1 ص 383.)
حضرت حمزه عموى رسول خدا، در میان شیعه و سنى به «سید الشهداء» مشهور است، در عین حال در باره او از کلمه «وفات» استفاده شده است:
منها بعد وفاة حمزة بن عبد المطلب ورسول الله…
(العاصمی المکی، عبد الملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی (متوفای1111هـ)، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج 1 ص 426، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود- علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة.)
نیز شهادت جفعر بن ابوطالب علیهما السلام از دیدگاه شیعه و سنى قطعى است؛ اما در عین حال در باره وى نیز کلمه «وفات» به کار برده شده است:
عن عَائِشَةَ قالت لَمَّا أَتَتْ وَفَاةُ جَعْفَرٍ عَرَفْنَا فی وَجْهِ رسول اللهِ صلى الله علیه وسلم الْحُزْنَ
(إبن أبی شیبة الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 3، ص 62 و ج 7، ص 414، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد – الریاض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.)
پس اینکه چرا در تقویمها قبلا وفات نوشته می شد و اکنون شهادت بهانه ای بیش نیست و تنها برای تحریف اذهان حقیقت جو و مومن می باشد.
اما درمورد اثبات شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها باید گفت:
ماجرای سوزناک حمله به خانه وحی و شهادت حضرت فاطمه زهرا ( س ) واقعیتى است که منابع حدیثى و تاریخ شیعه و سنّى بر آن گواه است . برخى به علت عدم آشنائى با حدیث و تاریخ ، در این واقعیت تردید نموده اند . از اینرو گوشه اى از شواهد این مصیبت بزرگ را تقدیم شما مى نمائیم :
1) : ابو بکر عبداللَّه بن محمد بن ابى شیبه ، شیخ و استاد بخارى ، در کتاب المصنف ، مى گوید : « آنگاه که بعد از رسول خدا ( ص ) براى ابوبکر بیعت مى گرفتند . على ( ع ) و زبیر براى مشورت در این امر نزد فاطمه ( س ) دختر پیامبر ( ص ) رفت و شد مى کردند . عمر بن خطاب با خبر گردید و بنزد فاطمه ( س ) آمد وگفت : اى دختر رسول خدا ( ص ) ! به خدا در نزد ما کسى از پدرت محبوبتر نیست و پس از او محبوبترین تویى ! ! وبه خدا قسم این امر مرا مانع نمى شود که اگر آنان نزد تو جمع شوند ، دستور دهم که خانه را با آنها به آتش کشند . اسلم گفت : چون عمر از نزد فاطمه ( س ) بیرون شد ، على ( ع ) و …به خانه بر گشتند . پس فاطمه ( س ) گفت : مى دانید که عمر نزد من آمد ، و به خدا قسم یاد کرده اگر شما ( بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید ) به خانه برگردید خانه را با شما آتش مى زند ؟ وبه خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد » (کتاب المصنف ، ج 7 ، ص 432 ، حدیث 37045 ، کتاب الفتن ).
2) : همین مضمون را سیوطى در مسند فاطمه ، آورده است . (سیوطى ، مسند فاطمه ، ص 36).
3) : ابن عبدالبر ، در الاستیعاب ، نیز این داستان را نقل کرده است . (ابن عبدالبر ، الاستیعاب ، ج 3 ، ص 975). و …
4) : بلاذری در انساب الاشراف می نویسد: … و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه که فرمود : آیا من نظاره گر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى ؟ گفت : بلى . چنانکه بلاذرى مى گوید : « ابوبکر به على ( ع ) پیام فرستاد تا با وى بیعت کند امّا على نپذیرفت . پس عمر با مشعلى آمد ، فاطمه ( س ) ناگاه عمر را با مشعل در خانه اش یافت ، پس فرمود : یابن الخطّاب ! آیا من نظاره گر باشم وحال آنکه تو در خانه ام را بر من به آتش مى کشى ؟ ! عمر گفت : بلى، و آنچنان به این عمل مُصرّ هستم چنانکه پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود ». ( بلاذرى ، انساب الاشراف ، ج 1 ، ص 586 ).
5) : ابوالفداء نیز مى گوید : « سپس ابوبکر، عمر بن خطاب را به سوى على و آنانکه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه ( س ) بیرون کند، وگفت : اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ . پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند . پس فاطمه ( س ) بر سر راهش آمد وفرمود : کجا ؟ اى پسر خطاب ! آمده اى تا کاشانه ما را به آتش کشى ؟ ! گفت : بلى. (ابوالفداء ، تاریخ ابى الفداء ج 1 ص 156 . دار المعرفة ، بیروت ).
6) : احمد شهرستانی در الملل و النحل به نقل از نظام می نویسد: از جمله عقائد نظام آن بود که می گفت: عمر به خانه فاطمه حمله ور شده و فریاد می زد: خانه را با اهلش به آتش بکشید، در حالی که در خانه نبود مگر علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام. او در ادامه می نویسد: همانا عمر چنان ضربه ای به شکم فاطمه در روز بیعت زد که فاطمه جنین خود (محسن) را از شکم انداخت.( الملل و النحل، ج 1، ص 57، چاپ دارالمعرفه بیروت. قابل توجه اینکه نظام معتزلی از رؤسای مذهب معتزله در زمان خود بود که در سال 231 از دنیا رفت).
7) : یکی از علمای بزرگ سنى شافعی به نام جوینی از همه صریحتر به این مطلب اشاره کرده و می نویسد: از پیامبر اکرم ( ص ) نقل شده که فرمود : « چون به دخترم فاطمه مى نگرم بیاد مى آورم آنچه را که بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنکه در خانه اش ذلّت وارد گردیده ، از وى هتک حرمت شده ، حقش غضب ، و ارثش منع شده ، پهلویش شکسته و جنینش سقط گردیده و او فریاد برمى آورد « یا محمداه » …پس او اولین کسى از اهل بیتم مى باشد که به من ملحق مى گردد ، پس بر من وارد مى شود ، محزون ، مکروب ، مغموم ، مقتول . . . » . ( فرائد السمطین ، ج 2 ، ص 34 ، 35 طبع بیروت).
8) : ذهبی در شرح زندگانی ابن ابی دارم از قول ابن حماد کوفی می نویسد: هنگامى با مشعل آتش براى تسلیت دختر پیامبر اکرم ( ص ) آمدند که وى « به محسن » باردار بود و تهاجم به خانه و … موجب قتل محسن طفلى که هنوز پا به دنیا ننهاده بود گردید . چنانکه ابن ابى دارم در ادامه می گوید: عمر لگدى بر حضرت زهرا ( س ) زد تا محسن سقط گردید.(سیر اعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 578).
9) : ابن عبد ربّه می نویسد: پس عمر با شعله ای از آتش روانه خانه فاطمه شده تا آنجا را به آتش بکشد در این هنگام عمر با فاطمه برخورد کرده، فاطمه به وی گفت: ای پسر خطاب آیا برای آتش کشیدن خانه ما آمده ای، عمر گفت: آری، مگر آنکه با ابوبکر بیعت کنید…( العقد الفرید، ج 5، ص 13 و 14، چاپ بیروت 1404)
10) : ابن قتیبه دینورى آورده است: ابوبکر عمر را به سوى کسانى که بیعت نکردند و در خانه على تحصّن کردند، فرستاد. عمر به خانه على آمد و صدا زد ولى کسى بیرون نیامد. عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آنکه جان عمر در دست اوست، یا باید بیرون بیایید و بیعت کنید و یا خانه را بر سر آنانکه در آن هستند آتش مى زنم. به او گفتند: فاطمه در آن است. عمر گفت: و لو فاطمه در آن باشد. …وقتى فاطمه صداى آنها را شنید، با صداى بلند فریاد کرد: «یا ابتاه» یا «رسول الله» پس از تو از پسر خطاب و پسر ابى قحافه چه ها که نکشیدیم. وقتى که گروه مهاجم گریه فاطمه را شنیدند. در حالى که گریه مى کردند برگشتند و دلشان به حال فاطمه سوخت ولى عمر و عده اى ماندند. على را بیرون آوردند و گفتند بیعت کن. على گفت: اگر بیعت نکنم چه مى کنید؟ گفتند: به خدا سوگند گردنت را مى زنیم(الامامة و السیاسة، ج 1، ص 30، تحقیق استاد على شیرى، منشورات رضى).
11-قال موسى بن جعفر ( ع ) : انَّ فاطمة ( س ) صدّیقة شهیده . (اصول کافى ج 1 ، ص 381)
امام موسی کاظم علیه السلام فرمود: به درستیکه حضرت فاطمه سلام الله علیها صدیقه شهیده بوده است.
12- سلیم بن قیس هلالى که از یاران مخلص امیرمؤمنان علیه السلام است، در این باره مىنویسد: عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد! حضرت زهرا علیها السّلام به طرف عمر آمد و فریاد زد: یا ابتاه، یا رسول اللَّه! عمر شمشیر را در حالى که در غلافش بود بلند کرد و بر پهلوى فاطمه زد. آن حضرت ناله کرد: یا ابتاه! عمر تازیانه را بلند کرد و بر بازوى حضرت زد. (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص568، ناشر: انتشارات هادى ـ قم ، الطبعة الأولی، 1405هـ). نیز سلیم بن قیس در روایت دیگری نقل می کند که رسول خدا در ضمن حدیث شریفی خطاب به حضرت زهرا فرمودند: ..بعد از من ظلم و خشمی پنهان شده راخواهی دید, تا آنجا که تو را میزنند..خدا لعنت کند قاتل تورا و خدا لعنت کند دستور دهنده را و آن کس را که به این کار راضی باشد و آن کس را که او را بر ضد تو یاری و کمک دهد..( کتاب سلیم بن قیس, ج 2, ص 907) ابن قولویه از علمای بزرگ شیعه در روایتی از امام صادق می نویسد: جبرئیل خطاب به پیامبر گفت: و اما دخترت, به او ظلم خواهد شد و حقش را -که برای او قرار می دهی- از او غصب کرده, او را از آن محروم می کنند, و در حالی که باردار است او را می زنند..( کامل الزیارات, ص 334)
جالب اینجاست که حتی خود اهل سنت به این مطالب اعتراف دارند و حتی در ادامه می نویسند: عمر لگدى بر حضرت زهرا ( س ) زد تا محسن سقط گردید. (سیر اعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 578).
13- حسین بن حمدان از امام صادق چنین روایت می کند: عمر شلاقی به بازوی حضرت زهرا زد که جای آن مثل دُملج متورم شد…
14- شاید بارزترین این مدارک کلام خود ابوبکر باشد زمانی که وی در حالت مرگ افتاد از سه کار خود ابراز ندامت کرد که یکی از آنها حمله به خانه حضرت زهرا است.
عبدالرحمان بن عوف که مورد وثوق اهل سنت است این روایت را نقل کرده و احمد حنبل پیشوای اهل سنت حنبلی و دیگران آن را در کتاب های خود آورده اند(کامل فی الغة و الادب، ابی عباس محمد بن یزید مجرد، ج 1، ص 6؛ سقیفه و فدک، ابی بکر احمد بن عبدالعزیز جوهری بغدادی، ص 70؛ مفاخرات، زبیر بن بکار و لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، در ترجمه عمران بن داود رجلی.)
عبدالرحمان بن عوف می گوید:«دخلت علی ابی بکر اعوده فی مرضه الذی ممات فیه فسلمت و سألته به کیف به»؛ در هنگام بیماری ابوبکر همان بیماری که از آن درگذشت به عیادت او رفتم بر او سلام کردم و احوال او را پرسیدم.
پس از نقل جملاتی خطاب به او گفتم:«فو اللَّه ان علمناک الا صالحاً مصلحاً»؛ به خدا سوگند ما تو را مردی صالح و مصلح شناختیم.
ابوبکر پاسخ داد:«اما انی لا آملی الا علی ثلاث فعلتهن وددت انی فعلتهن و ثلاث وددت انی سألت رسول اللَّه(ص) عنهن»؛ من به واسطه سه کار که انجام داده ام، اندوهناکم و ای کاش این سه کار را انجام نمی دادم و این سه مطلب را از پیامبر(ص) می پرسیدم.
فاما الثلاث التی فعلتها و ددت انی لم اکن فعلتها فوددت انی لم اکن کشفت عن بیت فاطمه و ترکته و لو اغلق علی حرب»؛ اما آن سه کاری که انجام دادم و ای کاش انجام نمی دادم: ای کاش حریم خانه فاطمه را نمی شکستم و به آن حمله نمی بردم و او را به حال خودش رها می کردم و لو این که به سبب این کار جنگی صورت می گرفت.
در این روایت خلیفه اول تصریح می کند که ای کاش به خانه فاطمه(س) حمله نمی بردم و حریم آن خانه را نمی شکستم و این مطلب به خوبی مؤید حمله به خانه آن حضرت به خاطر رسیدن به خلافت است.
15- مسعودی نیز در قسمتی از کتاب خود آورده است:«فَوَجهُوا اِلی مَنْزلِهِ فَهَجَمُوا عَلَیْهِ وَ اَحْرَقُوابابَهُ وَ ضَغَطُوا سَیدَةَ النساءِ بِالْبابِ حَتی اَسْقَطَتْ مُحْسِنا؛پس (عمر و همراهان) به خانه علی علیه السلام رو کرده وهجوم بردند، خانه آن حضرت را به آتش کشیدند؛ با در به پهلوی سیده زنان عالم زدند؛چنان که محسن را سقط نمود.»( اثبات الوصیة، مسعودی، (چاپ بیروت) ص۱۵۳ و در برخی چاپها ص ۲۳ ـ ۲۴٫)
16- علامه مجلسی می نویسد: هنگامی که خواستند علی علیه السلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه علیهاالسلام روبرو شدند و فاطمه علیهاالسلام برای جلوگیری از بردن همسر گرامی اش صدمه های روحی و جسمی فراوانی دید که بیان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است؛فقط به گوشه ای از آن در یک نقل تاریخی اشاره می کنیم؛ وگرنه در این موضوع، نقل های تاریخی فراوان است.
خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاویه آمده است. در بخشی از آن چنین می نویسد:
«… وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه راحجاب خود قرار داد و مانع از داخل شدن من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی او زدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشته های بدر واُحد که به دست علی کشته شده بودند… افتادم، آتش غضبم افروخته تر شد و چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد.” فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً… فَقالَتْ یا اَبَتاهُیا رَسُولَ الله ِ هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ… ؛ در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند.” سپس فریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من او را به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال می خواست مانع (بردن علی) شود، من از روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد…»( بحار الانوار، ج30، ص293، (چاپ جدید)؛ ج8، ص230، (چاپ قدیم) و ریاحین الشریعه، ج1، ص267)
همچنین مرحوم خصیبی در «الهدایه الکبری» و علامه بحرانی در «العوالم» و همچنین بسیاری دیگر با ذکر سند به نقل از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نوشته اند:
عمر با لگد بر در خانه کوبید، تا این که در به پهلوی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ اصابت کرد، در حالی که، او به جنینی شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنین سِقط گردید.
آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ سیلی زد به طوری که گوشواره اش در زیر مقنعه قطع گردید و صدایش به ناله برخواست و گفت: وا! ابتاه، وا رسول الله!! ابنتکِ فاطمة تکذّب و تضرب و یقتل جنین فی بطنها.
«و ای پدر! وای رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ می دهند، او را می زنند و فرزندش را می کشند.»
امیرالمؤمنین در این هنگام فضّه را طلبید و گفت: بانویت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را کمک کن آن گونه که زنان حامله را در زایمان کمک می کنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زایمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گردید.
راوی می گوید: امام صادق ـ علیه السّلام ـ آن چنان می گریست و می گفت که محاسنش از اشک تر شد.( خصیبی، الهدایه الکبری، ص 408، بحرانی، العوالم، ج 11، ص 442. )
به راستی حتی قلم از نگارش این جسارتها و قلب از تحمل بیشتر آن عاجز است لذا به همین مقدار بسنده می کنیم.
حال بعد از ذکر این منابع و این مطالب،نتیجه روشن است، زنى که در اثر تهدید به احراق بیت و آتش زدن خانه اش و سقط جنینش و … مریض گردد و مرض او در زمان کوتاهى منجر به فوت وى شود ، این فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مى گردد ، و به عامل جنایت مستند مى باشد ، و نیازى به دلیل دیگرى ندارد . از اینرو است که ائمه معصومین و اهل بیت رسول خدا ( ص ) مادر خود را شهیده مى خواندند . چنانکه حضرت موسى بن جعفر ( ع ) فرمود : « إنّ فاطمة ( س ) صدیقة شهیدة » (اصول کافی ، ج 1 ، ص 381 ، ح 2 ).
با آنچه گفته شد جاى تردیدى باقى نمى ماند ، و جسارت به آن بانوی بزرگوار و در نهایت شهادت دختر پیامبر ( ص ) براى هیچ شیعه و سنى منصف و غیرمتعصبى قابل انکار نیست . و به این ترتیب پرسشهاى فراوانى را پیش روى تاریخ قرار می گیرد که از آن جمله است : چرا خورشید عُمْر فاطمه ( س ) به آن زودى غروب کرد ؟ آیا به مرگ طبیعى بود ؟ آیا تهدید به آتش کشیدن خانه در آن تأثیر نداشت ؟ آتش زدن در خانه چطور ؟ در به پهلو زدن چطور ؟ سقط جنین و بیمارى پس از آن باعث شهادت نبود ؟ اگر اینها نبود، یا اینها موجب شهادت نبود، پس چرا : همانطور که بخارى ومسلم مى گویند : فاطمه ( س ) تا آخر عمر از ابوبکر قهر بود ؟ « فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه ( ص ) فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرته حتى توفّیت » . (صحیح بخارى ، ج 2 ، ص 504 ، کتاب الخمس ، باب 837 ، ح 1265) . « فوجدت فاطمة على ابى بکر فى ذلک فهجرته فلم تکلّمه حتّى توفّیت . » (همان ، ج 3 ، ص 252 ، کتاب المغازى ، ب 155 غزوه خیبر ، حدیث 704 . و صحیح مسلم ، ج 4 ، ص 30 ، کتاب الجهاد و السیر ، باب 15 ، ح 52) . چرا در بخارى آمده است : فاطمه ( س ) پنهان بخاک سپرده شد ؟ « فلمّا توفّیت دفنها زوجها علىٌّ لیلاً ولم یؤذن بها أبابکر وصلّى علیها . » (همان). چرا چنانکه بخارى نقل کرده : نیمه شب دفن گردید ؟ (همان) . چرا قبر تنها یادگار پیامبر ( ص ) هنوز مخفى است ؟ چرا پس از گذشت سالها از این ماجرا بخارى و مسلم آورده اند : على ( ع )، ابوبکر و عمر را کاذب ، آثم ، غادر و خائن مى دانست ؟ قال عمر، لعلى وعباس : « فرأیتماه ( ابابکر ) کاذباً آثماً غادراً خائناً . . . فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً . . . » (صحیح مسلم ، ج 4 ، ص 28 ، کتاب الجهاد و السیر ، باب 15 حکم الفئ ، حدیث 49).
شاید اگر پس از آنچه بر فاطمه ( س ) گذشت على ( ع ) بپامى خاست و با ضاربین و قاتلین فاطمه (س) درگیر مى شد، امروز تحریف گران تاریخ مى گفتند على براى گرفتن حکومت به نبرد پرداخت و در زد و خوردها و درگیریها فاطمه کشته شد و على ( ع ) قاتل فاطمه است، دیگر پاسخ سؤالات فوق چنین روشن نبود .
به هر حال شهادت بانوی دو عالم و آزار و اذیتهایی که در دوران کوتاه پس از پیامبر از سوی غاصبان خلافت دید واقعیتی است که قابل انکار نمی باشد و مصیبتی است که تا روز قیامت رنج و محنت آن از دل عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت بیرون نخواهد رفت.