۱۳۹۶/۰۲/۰۳
–
۸۳۱ بازدید
چراوقتی شهیدمطهری باآقای شریعتی اختلاف پیداکردن حسینیه ارشاد راترک کردن؟ درحالی که خودشان مسئول حسینیه بودن واطرافیان شهیدنیزمخالف شریعتی بودند. چراکاریی نکردن ک شریعتی برودیااوراصلاح نکردند؟
گرچه استاد مطهری با دکتر شریعتی اختلاف نظرهایی داشتند ، اما کناره گیری استاد شهید مطهری از حسینیه ارشاد به دلیل اختلاف با دکتر شریعتی نبود ، بلکه به دلیل اختلافی بود که با آقای میناچی از مؤسسان حسینیه پیدا کرده بودند . مقام معظم رهبری دلیل کناره گیری شهید مطهری از حسینیه ارشاد را این گونه روایت فرمودند: « در سال 49 مسئله ای پیش آمد، بین آقای مطهری و آقای میناچی.مسأله این بود آقای میناچی که به عنوان مدیر داخلی حسینیه انتخاب شده بود، عملاً دست آقای مطهری و دیگران را از همة کارهای داخلی حسینیه کوتاه کرده بود. انتخاب سخنران، انتخاب مجلس، جلسات گوناگون و چاپ و نشر.
آقای مطهری می گفت خُب نمی شود ما یک مؤسسه را به وجود آورده ایم. مردم اینجا را متعلق به ما می دانند، ما ندانیم اینجا کی سخنرانی می کند؛ یا مثلاً چه موقع کتابش می خواهد چاپ بشود؛ یا چه مطالبی گفته می شود.
استاد مطهری جزو سه نفر هیئت امنا بود و در مقابل، میناچی به اعتراضهای ایشان اعتنایی نمی کرد؛ و این بود که عملاً آقای مطهری فریادش به جایی نمی رسید تا اینکه اختلافات بین اینها بالا گرفت.
ما مشهد بودیم. آن وقت تابستان بود که آقای مطهری مشهد آمده بود. مرحوم دکتر هم مشهد بود، آقای شریعتی پدر دکتر هم مشهد بود.
در یک جلسه که همه ما جمع بودیم، قرار شد که به مسألة حسینیه رسیدگی بشود و دو تا جلسه مفصل چهار پنج ساعته نشستیم در مشهد و راجع به مسائل حسینیه بحث کردیم.
آقای دکتر قرار بود که کلاس های 15 روز یک بار «اسلام شناسی» را تشکیل بدهد. آقای مطهری به دنبال آن اختلافات که با آقای میناچی داشتند به عنوان اعتراض حسینیه نرفتند.
یادم می آید که آقای مطهری به عنوان اعتراض گفتند: تا وقتی که ایشان خودسرانه در حسینیه کار بکند، من نمی توانم در حسینیه باشم. و من عملاً کناره گیری خودم را از حسینیه اعلام می کنم تا همه بدانند که من نیستم در حسینیه. با اینکه برنامه هم داشت، ایشان هفتم – هشتم محرم بود اعلام کرد که من حسینیه نمی آیم و رفت از حسینیه بیرون. با رفتن آقای مطهری، حسینیه واقعاً از روح خالی می شد. تعبیر مرحوم دکتر این بود. گفت که: وقتی آقای مطهری گفت من نمی آیم، من دیدم که همه آرزوهای من تمام شد. همه چیز برای من تمام شده بود. دیگر هیچ چیز برای من معنا نداشت.
یعنی آقای دکتر عمیقاً ارادت داشت و واقعاً خودش را مرید آقای مطهری می دانست و با رفتن آقای مطهری حسینیه واقعاً از روح تهی می شد. برای اینکه این اعتراض کامل بشود و آقای میناچی به خواسته های مرحوم مطهری توجه بکند، بقیه سخنرانهایی که در حسینیه برنامه داشتند برنامه هایشان را حذف کردند.
بنده هم گفتم من هم نمی آیم. آقای هاشمی رفسنجانی هم گفتند که من هم نمی آیم و حتی آقای محمدتقی شریعتی هم نیامدند و همه برنامه را کنسل کردند. خود دکتر هم گفت من هم کنسل می کنم و من هم نمی آیم، یعنی همه قبول داشتند و این حقانیت مطالب مطهری را نشان می دهد.
و من تأکید بر روی این مسئله دارم که من خودم در مشهد با آقای شریعتی صحبت کردم. ایشان گفتند که من می روم و علی را نمی گذارم که برود.
یعنی آن چنان روشن و واضح بود دلیل مخالفت آقای مطهری، که همه قبول کردند. هیچکس نبود که قبول نداشته باشد حرف ایشان را، که یک حرف منطقی و حق بود.
بعد که این طور شد، حسینیه عملاً بایکوت شد، منتها بعد دوستان برای اینکه چراغ حسینیه خاموش نشود و در ماه محرم و صفر برنامه هایش تعطیل نشود، گفتند هفته ای یک بار آقای باهنر یک سخنرانی اینجا بکند. یک کار رقیق مستمر که مانند جوی آب باریکی بود آن اجتماع. آن سخنرانی های متنوع دیگر نبود.
آقای میناچی همان طور که گفتم بسیار مرد مدیر و زرنگ و باهوش است. ایشان زمینه را طوری آماده کرد برای کلاسهایی که گفتم و اشاره کردم، و دکتر را قانع کرد که این کلاسها امروز ضروری است و اگر تعطیل بشود آسمان به زمین می آید و زمین به آسمان می رود!
در مشهد در آن جلسات (که صحبت شد) دوستان گفتند که خوب است دکتر این کلاسها را حالا شروع نکند، دو ماه دیگر شروع کند تا آن وقت مسئله حسینیه حل بشود. دکتر هم قبول کرد.
دکتر میناچی و دیگران مرحوم دکتر را محاصره کردند که نه دیر می شود و دین از دست می رود! این بود که ایشان کلاسها را شروع کرد و عملاً آن طرحی که راجع به حسینیه بود متوقف شد و آقای مطهری هم دیگر با حسینیه آشتی نکرد.
وقتی دیدند حتی حاضر نیستند که به نظر ایشان اندک توجهی بکنند، دیگر نرفت سراغ حسینیه. و موجودی را که محصول خودش بود، به وجود آورده بود، مجبور شد که رها و ترک کند.
البته خُب، حسینیه رونق داشت و مرحوم دکتر [به آنجا] می رفت. جلسات 15 روزه بود و بعد هفتگی شد. منتها حسینیه دیگر «فردی» شده بود و فقط قائم به شخص دکتر شریعتی بود. اگر یک روز دکتر سرماخوردگی داشت و نمی توانست بیاید، حسینیه هم دیگر نبود و این نقیصه بزرگی بود که کوشش می کردند که این نقیصه را برطرف کنند.
حتی یک بار آمدند پیش من و با یک حرف های خاصی من را وادار کردند از مشهد آمدم یکی دو تا سخنرانی اینجا کردم؛ در 28 صفر همان سال. بعد دیدم آقایان حقایق را به ما نگفته بودند که ماه ها حسینیه به این شکل می گذشت.
البته بعدها مرحوم دکتر خودش آمد مشهد با بنده صحبت کرد و گفت برویم حسینیه را اداره کنیم. یک طرحی هم ریخته شد. بعد من موافقت کردم به اینکه با دوستان همکاری داشته باشیم. شاید حدود بیست ساعت یا بیشتر بنده با آقای هاشمی و باهنر و آقای شریعتی چهار نفره در جلسات مستمری نشستیم در تهران، صحبت کردیم. طرحی برای حسینیه ریختیم.
طرح بسیار خوبی بود روی کاغذ ترسیمش کردیم و فقط یک کلمه بله از طرف آقای میناچی لازم بود که دکتر گفت این بله را من از ایشان می گیرم. ایشان رفت بله را بگیرد، خودش هم نیامد. و ما دیدیم که همة زحمات ما هدر رفت.
من رفتم مشهد و آقایان هم مشغول کارهایشان شدند. البته بعدها دکتر گله می کرد که چرا شما نیامدید؟
گفتیم ما آمدیم قرار بود که شما بله بگیرید از آقای میناچی. غرض، ماجرای آقای مطهری و کناره گیری ایشان از حسینیه اینها بود و البته صحبت زیاد هست ولی بعضی ها ظالمانه و بی رحمانه در این مورد تحریف حقیقت کرده اند
(استاد مطهری، دکتر شریعتی و حسینیة ارشاد ، از زبان رهبر معظم انقلاب ؛ برگرفته از سرگذشت های ویژه از زندگی استاد شهید مطهری به روایت جمعی از فضلاء و یاران، تهیه و تنظیم شورای نویسندگان، ناشر: مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر؛www.hawzah.net/fa/Magazine/View/5211/5630/54743)
متن استعفای استاد از حسینیه ارشاد به خوبی حقیقت و دلایل کناره گیری ایشان را از فعالیت در حسینیه بیان می کند .
متن نامة استعفای استاد از حسینیة ارشاد خطاب به آقای محمد همایون رئیس هیئت مدیرة حسینیة ارشاد از این قرار است .
«این بنده با عرض نهایت سپاسگزاری از محبتهای بیشائبة شخص حضرتعالی و با آگاهی کامل از صفا و خلوص نیّت و علوّ همت آن جناب که بانی و مؤسس واقعی مؤسسة اسلامی حسینیة ارشاد میباشید، با کمال معذرت در این هنگام که یکی از پیشبینیهای صریح اینجانب به وقوع پیوسته استعفای خودم را از عضویت در هیئت مدیرة حسینیة ارشاد تقدیم میدارم. برای این بنده تردیدی باقی نمانده که روش خودسرانه و تصمیمات فردی آقای ناصر میناچی این مؤسسه را به سقوط قطعی خواهد کشاند و امیدهایی را که در نسل جوان به وسیلة این مؤسسه به وجود آمده تبدیل به نوعی سرخوردگی و بلکه بدبینی به هر مؤسسة دینی خواهد کرد. شک ندارم که هدف شخص مزبور با هدفهای پیشبینی شده در اساسنامه و با منویّات مؤسس نیکوکار مؤسسه و سایر نیکوکارانی که به نحوی افتخار خدمت در آن مؤسسه را دارند کمال مباینت را دارد. مخالفتها و کارشکنیهای معزی الیه با هرگونه تقسیم مسئولیت و نظم داخلی و با هر اقدام مفید و عمیق در سطح احتیاجات طبقات تحصیلکرده و تمایل شدید او به اینکه مؤسسه را به صورت یک مؤسسة جنجالی و توخالی درآورد، دلی روشنی بر این مدّعاست؛ و چون این بیماری را علاجناپذیر میدانم یگانه خدمتی که به هدف این مؤسسه میتوانم بنمایم این است که از همگامی و همکاری با معزی الیه برای همیشه خودداری کنم و آن را اعلام نمایم. در عین حال امیدوارم که باطن اسلام و حسن نیت بانی مؤسسه و همکاران نیکوکار مؤسسه بر اندیشههای اهریمنی فائق آید و خداوند این مؤسسه را با عنایت خاص خود از گزندهای شیطانی محفوظ بدارد. خواهشمندم این استعفا را صد درصد تمامشده تلقی کرده و از مراجعة مجدد به اینجانب که موجب شرمساری خواهد بود خودداری فرمایید. اگر لازم است مستقیماً استعفای خود را به مقامات قانونی ابلاغ نمایم اطلاع دهید تا سریعاً اقدام شود. ضمناً نظر به مسئولیتی که شخصاً در مقالات کتاب «محمد خاتم پیامبران» برعهده گرفتهام اکنون که مقدمات چاپ جلد دوم این کتاب فراهم شده و هفتة آینده شروع خواهد شد، بر چاپ آن نظارت خواهم کرد. موفقیت آن جناب و سایر همکاران نیکوکار را از خداوند متعال مسئلت دارم. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته.
علل استعفای اینجانب مرتضی مطهری
1. بنده فکر کرده و حساب شده استعفانامه خود را نوشتهام، یعنی دلیل دارم.
2- کناره گیری از شرکت در یک کاری دلیل بر نوعی خصومت و کدورت شخصی نیست، بلکه فقط دلیل بر عدم امکان همکاری است.
3- به عقیده بنده با وضع موجود امکان همکاری با آقای میناچی وجود ندارد به چند دلیل:
الف- طرز تفکر و هدف ما با ایشان در حسینیه و قهراً نوع کارها که وسیله وصول به هدفهاست متفاوت است؛ ما میخواهیم اینجا را در یک سطح عالی اسلامی درآوریم که جوابگوی نیازهای فکری امروز و آینده باشد و ایشان میخواهد اینجا را به صورت یک محیط تشریفات ظاهری و با جنجال و هیاهو و شور و واویلا، اداره کند؛ ایشان عملاً طرفدار اقناع کاذب احساسات است و با این که اینجا با منطق سر و کار داشته باشد، مخالف است و در راه آن کارشکنی میکند و تنها همین برای این که ما از هم جدا شویم کافی است.
ب- دلیل دوم بر عدم امکان همکاری، تمایل شدید ایشان است به این که تمام کارها را شخصاً و بدون مداخله کسی دیگر اداره کنند و شور و مشورت در نظر ایشان نظیر شور و مشورت مجلس شورای ملی است که یک تشریفات بیروح بیش نیست. بنده با این که تمام کارها از استخدام، دفتر و حساب و کتاب، چک و امضا، اداره جلسات، تعیین خطیب و واعظ، مصاحبه تلویزیونی، رپرتاژ روزنامه و غیره همه در اختیار یک فرد باشد، مخالفم و آن را موجب سقوط قطعی مؤسسه میدانم.
ج- یکی از خصوصیات اخلاقی ایشان، بلکه یکی از هنرهای بارز ایشان، صنعت «جورکردن» است؛ یعنی هر حادثه غلط و هر اشتباهی را همیشه با یک قدرت فراوانی توجیه میکند و برایش دلیل «جور» میکند.
بدیهی است که هرگز از حرف راست نمیشود برای هر مطلبی «جور» کرد. این است که منطق ایشان همیشه مملو از اکاذیب و مجعولات است و این برای کسی که میخواهد در اداره یک مؤسسه مذهبی دخالت داشته باشد عیب بزرگ بلکه تبلیغی است بر ضد اسلام.
د- متأسفانه عیب دیگر ایشان عدم تحفظ بر اسرار است. گفتوگوهای سرّی و اطلاعات مخفیانه را که سرّ مصون افراد است و یا سرّ جلسه است بدون توجه در اختیار طرف قرار میدهد. به همین دلیل بنده در حضور ایشان اگر نظر خاصی درباره برنامه شخص خاصی داشته باشم و نخواهم فاش شود هرگز اظهار نخواهم کرد و حال آن که یک شرط همکاری راز نگهداری است.
هـ- از نظر ایشان حیثیت افراد هیچگونه احترامی ندارد. رعایت احترامات افراد را به هیچ وجه نمیکنند. غالب افرادی که برای همکاری دعوت میشوند به واسطه بعضی برخوردهای سرد ایشان دلسرد میشوند.
و- بیپروایی عجیب ایشان در نزدیک کردن مؤسسه به مؤسسات دولتی، همچنانکه از مصاحبه تلویزیونی، ملاقات با عصار، رپرتاژ اطلاعات، تماس با کمیسیون حج پیداست.
4- این بنده استعفای خودم را تسلیم مقام مسئول حسینیه کردهام و پس نخواهم گرفت و به قوت خود باقی است. مگر آن که به وضع موجود به کلی خاتمه داده شود و اینجا از صورت فردی به صورت جمعی و تشکیلاتی کامل درآید و حدود صلاحیت افراد و مسئولیت آنها و مخصوصاً حدود صلاحیت و مسئولیت آقای میناچی مشخص شود. بودجهها تفکیک گردد، بازرسهای مقتدر تعیین شود و خلاصه اینجا به صورت یک اداره واقعی مثلاً نظیر بانک درآید و هیچکس در وظایف مشخص شده کس دیگر دخالت نکند. در این صورت ممکن است یک نوع همکاری با تعیین مدارها و حدود وظایف برقرار گردد.(مرتضی مطهری؛ 47/10/29)
( سیری در زندگانی استاد مطرهی ، تهران: صدرا ، 1376، ص 74-78)
در ادامه به رابطه استاد مطهری و دکتر شریعتی از نگاه مقام معظم رهبری اشاره می کنیم .
ایشان در این خصوص فرمودند: «کارهای مرحوم شریعتی کارهایی بود جوان پسند و متکی به احساس و دیدگاه های او دیدگاه هایی نزدیک به جریان های انقلابی، لذا در محافل جوان بخصوص جوان روشنفکر خیلی زود گل می کرد. اما استاد مطهری تفکرش یک تفکر عمیق فلسفی بود و بیشتر پایه ایی و بنیان مسائل اسلامی را بررسی می کرد، لذا کارش در بین محافل متفکرین و از جمله در میان حوزه های علمیه و در میان فضلا خیلی قابل توجه بود. یقینا اگر مبانی و اصول کار را ملاحظه کنیم می توانیم تفاوت های بنیادی را بین دو تفکر پیدا کنیم. لکن در برهه ای از زمان این هر دو در یک جهت و در یک خط حرکت می کردند کما این که حسینیه ارشاد را مرحوم مطهری بنیان گذاشت و دکتر شریعتی به دعوت شهید مطهری یکی از سخنرانان موفق حسینیه ارشاد بود. در یک برهه ای از زمان آن وقتی که هنوز جزئیات مسائل آشکار نشده بود آنها در یک جهت و یک خط حرکت می کردند. اگر بخواهیم آن خط را به طور کلی معرفی کنیم باید بگوئیم خط بازنگری متجدد از اسلام یا تجدد حیات فکری اسلام، منتها دو مسأله وجود داشت:
یکی این که همان طور که قبلا اشاره کردم آقای مطهری به مسائل فکری و فلسفی و اعتقادی می پرداخت، مرحوم شریعتی به مسائل اجتماعی و به آن چه که به جریان های موجود در جامعه نظر داشت بیشتراهمیت می داد کتاب های هر کدام از ایشان نشان دهنده این تفاوت است.
مسأله دیگر این است که وقتی این دو جریان پیش رفتند و هر کدام به نقطه تعیین کننده ای رسیدند معلوم شدکه در پاره ایی از مبانی با هم اختلاف نظر دارند. یعنی مرحوم مطهری طرفدار مراجعه و استنباط از منابع ناب اسلامی و کتاب و سنت بود و صد در صد به این معتقد بود که بایستی ما تفکرمان را از کتاب و سنت بگیریم. در حالی که مرحوم شریعتی تحت تأثیر بسیاری از افکار برون دینی زمان خودش قرار داشت و آن افکار در برداشت های اسلامی اش اثر می گذاشت.
بنابراین با وجود وجوه مشترکی که با مطهری داشتند، مرزهای اختلافی هم با هم پیدا می کردند و این دو مسأله به نوبه خود حوزه تأثیر و نوع تأثیر را تعیین می کرد. مرحوم شریعتی مرید آقای مطهری بود، یعنی مرید علمی و فکری آقای مطهری بود و این را من از مرحوم شریعتی شنیده بودم.»(استاد مطهری در کلام رهبری، گردآوری مجتبی پیرهادی، تهران: انتشارات صدرا، 1385،صص 25-26)
لذا «خطی که می تواند انقلاب را از نظر فکری حفظ کند همان خط مطهری است یعنی اسلام ناب و بدون التقاط و بدون گرایش به جریان های التقاطی و انحرافی. مطهری از کسانی بود که در ذهنش شکل کلی انقلاب، هوشمندانه منعکس شده بود و سعی می کرد نگذارد اسلام از خط اصیل خود منحرف شود.»(همان، صص 31-32)
«مرحوم شهید مطهری(ره) در زمینه مسائل فکری، سه خصوصیت داشت؛ اولاً آدمی قوی افکار و متفکری حقیقی بود ثانیاً در ارائه و اشاعه مبانی فکری، هیچ قصدی جز قربة إلی الله، ترویج دین، ترویج حق و مبارزه با باطل نداشت … خصوصیت سوم ایشان پرکاری و خستگی ناپذیری بود.»(همان، صص 46-47)
همچنین «نقشی که مرحوم شریعتی در ترقی دادن نسل جوان، به انگیزه های مذهبی و اسلامی و بعد از آن به تفکرات اسلام راستین داشته، بسیار نقش اصیل وعمیق و همه جانبه بوده است.»
«مرحوم شریعتی مهم ترین کارش این بود که تفکر و اندیشه اسلامی را در سطح جوان ها به صورت بسیار وسیعی مطرح کرد … .»
«نقش شریعتی در گسترش فکر اسلامی و همچنین تلاش برای فهمیدن اسلام برای جوانان یک نقش استثنایی بود.»
«هر گروهی که بخواهد از شریعتی بعنوان یک وسیله اختلاف استفاده بکند یقیناً، یک حرکت خائنانه است.»
«مهم ترین انتقادات مرحوم مطهری به دکتر شریعتی»
استاد مطهری دلیل عمده انتقاداتی را که به نوشتهها و دیدگاههای شریعتی وارد میشد در چند محور میدانست: 1-عدم انسجام اندیشهای و همچنین عدم حاکمیت رویکرد علمی و جامعه شناسی بر اندیشههای وی 2-عدم وجود عمق معرفتی در مباحث اسلامی. از سوی دیگر البته جانب انصاف نیز در نگاه مرحوم مطهری به شریعتی همواره رعایت میشد:
بنابراین کانون انتقادات مرحوم مطهری نسبت به شاکله اندیشه شریعتی به مفهوم اسلام شناسی مرحوم شریعتی بازمیگردد و ریشه این انتقادات هم از نگاه مرحوم مطهری، اسلام شناسی ناقص شریعتی است، برای مثال پس از انتشار کتاب «اسلام شناسی» دکتر شریعتی، مرحوم مطهری در نقدی نسبت به آن نوشت: «این جزوه مانند غالب نوشتههای نویسنده از نظر ادبی و هنری اعلی است و از نظر علمی متوسّط است و از نظر فلسفی کمتر از متوسّط و از نظر دینی و اسلامی صفر است.»
التقاط اسلام و مارکسیسم زاویه دیگری برای انتقاد مرحوم مطهری از شریعتی فراهم میکرد. همچنان که اشاره شد آنجا که مرحوم دکتر شریعتی مذهب و دین را در حد یک روبنا فرو میکاست اندیشهاش بسیار به اندیشه مارکسیسم نزدیک میشد و تفسیر اسلامی را در قالب مارکسیسم ارائه میکرد. همین امر در نهایت سبب میشد که اسلام شناسی وی از بستر اصلی خود خارج شود و تبدیل به یک مبحث روتین اجتماعی شود. مرحوم مطهری دقیقا همین زاویه نگاه را مورد نقد قرار داده بود.
مفاهیمی مانند «مذهب علیه مذهب»، یا تحلیل «زیارت وارث» و «داستان هابیل و قابیل» در کتابچه «حسین وارث آدم»، نمود باور شریعتی به این بود که مذهب روبناست؛ این قبیل تعابیر، تاثیر مارکسیستی تفکر وی را نشان میداد که در این آثار خود را بروز داده بود. مرحوم مطهری برای مثال در باب کتاب «حسین وارث آدم» و در خصوص استفاده از تعابیر مارکسیستی برای تبیین ایدئولوژی اسلامی معتقد بود:« این جزوه … نوعی روضه مارکسیستی است برای امام حسین(ع) که تازگی دارد؛ این جزوه همان امام حسین مظلوم و محکوم روضه خوانهاست که هیچ نقشی در تاریخ ندارد، با این تفاوت که امام حسین روضه خوانها لااقلّ سفره گریهای برای توشه آخرت پهن کرده و امام حسین این جزوه ـ به وسیله روضهها و گریهها ـ ابزاری است در دست جناح حاکم برای بهره کشی طبقه محکوم».6 و اینجاست که گاهی از سوی استاد مطهری شریعتی در مواردی به اسلام سرایی در مقابل اسلام شناسی محکوم میشد.
در مجموع، گرایش مذهبی-غربی شریعتی، موجب ایجاد تناقضی رمزآلود در تفکر اسلامی او شده بود؛ رویکردی که از نظر مطهری در استفاده از نظریات مارکسیستی و اندیشههای طبقاتی کارل مارکس، در آثاری چون «مذهب علیه مذهب» و یا «تحلیل زیارت وارث» و همچنین «داستان هابیل و قابیل» در کتابچه «حسین وارث آدم» نمود پیدا کرد.
(نقد شهید مطهری به دکتر شریعتی؛article.tebyan.net/323984)
آقای مطهری می گفت خُب نمی شود ما یک مؤسسه را به وجود آورده ایم. مردم اینجا را متعلق به ما می دانند، ما ندانیم اینجا کی سخنرانی می کند؛ یا مثلاً چه موقع کتابش می خواهد چاپ بشود؛ یا چه مطالبی گفته می شود.
استاد مطهری جزو سه نفر هیئت امنا بود و در مقابل، میناچی به اعتراضهای ایشان اعتنایی نمی کرد؛ و این بود که عملاً آقای مطهری فریادش به جایی نمی رسید تا اینکه اختلافات بین اینها بالا گرفت.
ما مشهد بودیم. آن وقت تابستان بود که آقای مطهری مشهد آمده بود. مرحوم دکتر هم مشهد بود، آقای شریعتی پدر دکتر هم مشهد بود.
در یک جلسه که همه ما جمع بودیم، قرار شد که به مسألة حسینیه رسیدگی بشود و دو تا جلسه مفصل چهار پنج ساعته نشستیم در مشهد و راجع به مسائل حسینیه بحث کردیم.
آقای دکتر قرار بود که کلاس های 15 روز یک بار «اسلام شناسی» را تشکیل بدهد. آقای مطهری به دنبال آن اختلافات که با آقای میناچی داشتند به عنوان اعتراض حسینیه نرفتند.
یادم می آید که آقای مطهری به عنوان اعتراض گفتند: تا وقتی که ایشان خودسرانه در حسینیه کار بکند، من نمی توانم در حسینیه باشم. و من عملاً کناره گیری خودم را از حسینیه اعلام می کنم تا همه بدانند که من نیستم در حسینیه. با اینکه برنامه هم داشت، ایشان هفتم – هشتم محرم بود اعلام کرد که من حسینیه نمی آیم و رفت از حسینیه بیرون. با رفتن آقای مطهری، حسینیه واقعاً از روح خالی می شد. تعبیر مرحوم دکتر این بود. گفت که: وقتی آقای مطهری گفت من نمی آیم، من دیدم که همه آرزوهای من تمام شد. همه چیز برای من تمام شده بود. دیگر هیچ چیز برای من معنا نداشت.
یعنی آقای دکتر عمیقاً ارادت داشت و واقعاً خودش را مرید آقای مطهری می دانست و با رفتن آقای مطهری حسینیه واقعاً از روح تهی می شد. برای اینکه این اعتراض کامل بشود و آقای میناچی به خواسته های مرحوم مطهری توجه بکند، بقیه سخنرانهایی که در حسینیه برنامه داشتند برنامه هایشان را حذف کردند.
بنده هم گفتم من هم نمی آیم. آقای هاشمی رفسنجانی هم گفتند که من هم نمی آیم و حتی آقای محمدتقی شریعتی هم نیامدند و همه برنامه را کنسل کردند. خود دکتر هم گفت من هم کنسل می کنم و من هم نمی آیم، یعنی همه قبول داشتند و این حقانیت مطالب مطهری را نشان می دهد.
و من تأکید بر روی این مسئله دارم که من خودم در مشهد با آقای شریعتی صحبت کردم. ایشان گفتند که من می روم و علی را نمی گذارم که برود.
یعنی آن چنان روشن و واضح بود دلیل مخالفت آقای مطهری، که همه قبول کردند. هیچکس نبود که قبول نداشته باشد حرف ایشان را، که یک حرف منطقی و حق بود.
بعد که این طور شد، حسینیه عملاً بایکوت شد، منتها بعد دوستان برای اینکه چراغ حسینیه خاموش نشود و در ماه محرم و صفر برنامه هایش تعطیل نشود، گفتند هفته ای یک بار آقای باهنر یک سخنرانی اینجا بکند. یک کار رقیق مستمر که مانند جوی آب باریکی بود آن اجتماع. آن سخنرانی های متنوع دیگر نبود.
آقای میناچی همان طور که گفتم بسیار مرد مدیر و زرنگ و باهوش است. ایشان زمینه را طوری آماده کرد برای کلاسهایی که گفتم و اشاره کردم، و دکتر را قانع کرد که این کلاسها امروز ضروری است و اگر تعطیل بشود آسمان به زمین می آید و زمین به آسمان می رود!
در مشهد در آن جلسات (که صحبت شد) دوستان گفتند که خوب است دکتر این کلاسها را حالا شروع نکند، دو ماه دیگر شروع کند تا آن وقت مسئله حسینیه حل بشود. دکتر هم قبول کرد.
دکتر میناچی و دیگران مرحوم دکتر را محاصره کردند که نه دیر می شود و دین از دست می رود! این بود که ایشان کلاسها را شروع کرد و عملاً آن طرحی که راجع به حسینیه بود متوقف شد و آقای مطهری هم دیگر با حسینیه آشتی نکرد.
وقتی دیدند حتی حاضر نیستند که به نظر ایشان اندک توجهی بکنند، دیگر نرفت سراغ حسینیه. و موجودی را که محصول خودش بود، به وجود آورده بود، مجبور شد که رها و ترک کند.
البته خُب، حسینیه رونق داشت و مرحوم دکتر [به آنجا] می رفت. جلسات 15 روزه بود و بعد هفتگی شد. منتها حسینیه دیگر «فردی» شده بود و فقط قائم به شخص دکتر شریعتی بود. اگر یک روز دکتر سرماخوردگی داشت و نمی توانست بیاید، حسینیه هم دیگر نبود و این نقیصه بزرگی بود که کوشش می کردند که این نقیصه را برطرف کنند.
حتی یک بار آمدند پیش من و با یک حرف های خاصی من را وادار کردند از مشهد آمدم یکی دو تا سخنرانی اینجا کردم؛ در 28 صفر همان سال. بعد دیدم آقایان حقایق را به ما نگفته بودند که ماه ها حسینیه به این شکل می گذشت.
البته بعدها مرحوم دکتر خودش آمد مشهد با بنده صحبت کرد و گفت برویم حسینیه را اداره کنیم. یک طرحی هم ریخته شد. بعد من موافقت کردم به اینکه با دوستان همکاری داشته باشیم. شاید حدود بیست ساعت یا بیشتر بنده با آقای هاشمی و باهنر و آقای شریعتی چهار نفره در جلسات مستمری نشستیم در تهران، صحبت کردیم. طرحی برای حسینیه ریختیم.
طرح بسیار خوبی بود روی کاغذ ترسیمش کردیم و فقط یک کلمه بله از طرف آقای میناچی لازم بود که دکتر گفت این بله را من از ایشان می گیرم. ایشان رفت بله را بگیرد، خودش هم نیامد. و ما دیدیم که همة زحمات ما هدر رفت.
من رفتم مشهد و آقایان هم مشغول کارهایشان شدند. البته بعدها دکتر گله می کرد که چرا شما نیامدید؟
گفتیم ما آمدیم قرار بود که شما بله بگیرید از آقای میناچی. غرض، ماجرای آقای مطهری و کناره گیری ایشان از حسینیه اینها بود و البته صحبت زیاد هست ولی بعضی ها ظالمانه و بی رحمانه در این مورد تحریف حقیقت کرده اند
(استاد مطهری، دکتر شریعتی و حسینیة ارشاد ، از زبان رهبر معظم انقلاب ؛ برگرفته از سرگذشت های ویژه از زندگی استاد شهید مطهری به روایت جمعی از فضلاء و یاران، تهیه و تنظیم شورای نویسندگان، ناشر: مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر؛www.hawzah.net/fa/Magazine/View/5211/5630/54743)
متن استعفای استاد از حسینیه ارشاد به خوبی حقیقت و دلایل کناره گیری ایشان را از فعالیت در حسینیه بیان می کند .
متن نامة استعفای استاد از حسینیة ارشاد خطاب به آقای محمد همایون رئیس هیئت مدیرة حسینیة ارشاد از این قرار است .
«این بنده با عرض نهایت سپاسگزاری از محبتهای بیشائبة شخص حضرتعالی و با آگاهی کامل از صفا و خلوص نیّت و علوّ همت آن جناب که بانی و مؤسس واقعی مؤسسة اسلامی حسینیة ارشاد میباشید، با کمال معذرت در این هنگام که یکی از پیشبینیهای صریح اینجانب به وقوع پیوسته استعفای خودم را از عضویت در هیئت مدیرة حسینیة ارشاد تقدیم میدارم. برای این بنده تردیدی باقی نمانده که روش خودسرانه و تصمیمات فردی آقای ناصر میناچی این مؤسسه را به سقوط قطعی خواهد کشاند و امیدهایی را که در نسل جوان به وسیلة این مؤسسه به وجود آمده تبدیل به نوعی سرخوردگی و بلکه بدبینی به هر مؤسسة دینی خواهد کرد. شک ندارم که هدف شخص مزبور با هدفهای پیشبینی شده در اساسنامه و با منویّات مؤسس نیکوکار مؤسسه و سایر نیکوکارانی که به نحوی افتخار خدمت در آن مؤسسه را دارند کمال مباینت را دارد. مخالفتها و کارشکنیهای معزی الیه با هرگونه تقسیم مسئولیت و نظم داخلی و با هر اقدام مفید و عمیق در سطح احتیاجات طبقات تحصیلکرده و تمایل شدید او به اینکه مؤسسه را به صورت یک مؤسسة جنجالی و توخالی درآورد، دلی روشنی بر این مدّعاست؛ و چون این بیماری را علاجناپذیر میدانم یگانه خدمتی که به هدف این مؤسسه میتوانم بنمایم این است که از همگامی و همکاری با معزی الیه برای همیشه خودداری کنم و آن را اعلام نمایم. در عین حال امیدوارم که باطن اسلام و حسن نیت بانی مؤسسه و همکاران نیکوکار مؤسسه بر اندیشههای اهریمنی فائق آید و خداوند این مؤسسه را با عنایت خاص خود از گزندهای شیطانی محفوظ بدارد. خواهشمندم این استعفا را صد درصد تمامشده تلقی کرده و از مراجعة مجدد به اینجانب که موجب شرمساری خواهد بود خودداری فرمایید. اگر لازم است مستقیماً استعفای خود را به مقامات قانونی ابلاغ نمایم اطلاع دهید تا سریعاً اقدام شود. ضمناً نظر به مسئولیتی که شخصاً در مقالات کتاب «محمد خاتم پیامبران» برعهده گرفتهام اکنون که مقدمات چاپ جلد دوم این کتاب فراهم شده و هفتة آینده شروع خواهد شد، بر چاپ آن نظارت خواهم کرد. موفقیت آن جناب و سایر همکاران نیکوکار را از خداوند متعال مسئلت دارم. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته.
علل استعفای اینجانب مرتضی مطهری
1. بنده فکر کرده و حساب شده استعفانامه خود را نوشتهام، یعنی دلیل دارم.
2- کناره گیری از شرکت در یک کاری دلیل بر نوعی خصومت و کدورت شخصی نیست، بلکه فقط دلیل بر عدم امکان همکاری است.
3- به عقیده بنده با وضع موجود امکان همکاری با آقای میناچی وجود ندارد به چند دلیل:
الف- طرز تفکر و هدف ما با ایشان در حسینیه و قهراً نوع کارها که وسیله وصول به هدفهاست متفاوت است؛ ما میخواهیم اینجا را در یک سطح عالی اسلامی درآوریم که جوابگوی نیازهای فکری امروز و آینده باشد و ایشان میخواهد اینجا را به صورت یک محیط تشریفات ظاهری و با جنجال و هیاهو و شور و واویلا، اداره کند؛ ایشان عملاً طرفدار اقناع کاذب احساسات است و با این که اینجا با منطق سر و کار داشته باشد، مخالف است و در راه آن کارشکنی میکند و تنها همین برای این که ما از هم جدا شویم کافی است.
ب- دلیل دوم بر عدم امکان همکاری، تمایل شدید ایشان است به این که تمام کارها را شخصاً و بدون مداخله کسی دیگر اداره کنند و شور و مشورت در نظر ایشان نظیر شور و مشورت مجلس شورای ملی است که یک تشریفات بیروح بیش نیست. بنده با این که تمام کارها از استخدام، دفتر و حساب و کتاب، چک و امضا، اداره جلسات، تعیین خطیب و واعظ، مصاحبه تلویزیونی، رپرتاژ روزنامه و غیره همه در اختیار یک فرد باشد، مخالفم و آن را موجب سقوط قطعی مؤسسه میدانم.
ج- یکی از خصوصیات اخلاقی ایشان، بلکه یکی از هنرهای بارز ایشان، صنعت «جورکردن» است؛ یعنی هر حادثه غلط و هر اشتباهی را همیشه با یک قدرت فراوانی توجیه میکند و برایش دلیل «جور» میکند.
بدیهی است که هرگز از حرف راست نمیشود برای هر مطلبی «جور» کرد. این است که منطق ایشان همیشه مملو از اکاذیب و مجعولات است و این برای کسی که میخواهد در اداره یک مؤسسه مذهبی دخالت داشته باشد عیب بزرگ بلکه تبلیغی است بر ضد اسلام.
د- متأسفانه عیب دیگر ایشان عدم تحفظ بر اسرار است. گفتوگوهای سرّی و اطلاعات مخفیانه را که سرّ مصون افراد است و یا سرّ جلسه است بدون توجه در اختیار طرف قرار میدهد. به همین دلیل بنده در حضور ایشان اگر نظر خاصی درباره برنامه شخص خاصی داشته باشم و نخواهم فاش شود هرگز اظهار نخواهم کرد و حال آن که یک شرط همکاری راز نگهداری است.
هـ- از نظر ایشان حیثیت افراد هیچگونه احترامی ندارد. رعایت احترامات افراد را به هیچ وجه نمیکنند. غالب افرادی که برای همکاری دعوت میشوند به واسطه بعضی برخوردهای سرد ایشان دلسرد میشوند.
و- بیپروایی عجیب ایشان در نزدیک کردن مؤسسه به مؤسسات دولتی، همچنانکه از مصاحبه تلویزیونی، ملاقات با عصار، رپرتاژ اطلاعات، تماس با کمیسیون حج پیداست.
4- این بنده استعفای خودم را تسلیم مقام مسئول حسینیه کردهام و پس نخواهم گرفت و به قوت خود باقی است. مگر آن که به وضع موجود به کلی خاتمه داده شود و اینجا از صورت فردی به صورت جمعی و تشکیلاتی کامل درآید و حدود صلاحیت افراد و مسئولیت آنها و مخصوصاً حدود صلاحیت و مسئولیت آقای میناچی مشخص شود. بودجهها تفکیک گردد، بازرسهای مقتدر تعیین شود و خلاصه اینجا به صورت یک اداره واقعی مثلاً نظیر بانک درآید و هیچکس در وظایف مشخص شده کس دیگر دخالت نکند. در این صورت ممکن است یک نوع همکاری با تعیین مدارها و حدود وظایف برقرار گردد.(مرتضی مطهری؛ 47/10/29)
( سیری در زندگانی استاد مطرهی ، تهران: صدرا ، 1376، ص 74-78)
در ادامه به رابطه استاد مطهری و دکتر شریعتی از نگاه مقام معظم رهبری اشاره می کنیم .
ایشان در این خصوص فرمودند: «کارهای مرحوم شریعتی کارهایی بود جوان پسند و متکی به احساس و دیدگاه های او دیدگاه هایی نزدیک به جریان های انقلابی، لذا در محافل جوان بخصوص جوان روشنفکر خیلی زود گل می کرد. اما استاد مطهری تفکرش یک تفکر عمیق فلسفی بود و بیشتر پایه ایی و بنیان مسائل اسلامی را بررسی می کرد، لذا کارش در بین محافل متفکرین و از جمله در میان حوزه های علمیه و در میان فضلا خیلی قابل توجه بود. یقینا اگر مبانی و اصول کار را ملاحظه کنیم می توانیم تفاوت های بنیادی را بین دو تفکر پیدا کنیم. لکن در برهه ای از زمان این هر دو در یک جهت و در یک خط حرکت می کردند کما این که حسینیه ارشاد را مرحوم مطهری بنیان گذاشت و دکتر شریعتی به دعوت شهید مطهری یکی از سخنرانان موفق حسینیه ارشاد بود. در یک برهه ای از زمان آن وقتی که هنوز جزئیات مسائل آشکار نشده بود آنها در یک جهت و یک خط حرکت می کردند. اگر بخواهیم آن خط را به طور کلی معرفی کنیم باید بگوئیم خط بازنگری متجدد از اسلام یا تجدد حیات فکری اسلام، منتها دو مسأله وجود داشت:
یکی این که همان طور که قبلا اشاره کردم آقای مطهری به مسائل فکری و فلسفی و اعتقادی می پرداخت، مرحوم شریعتی به مسائل اجتماعی و به آن چه که به جریان های موجود در جامعه نظر داشت بیشتراهمیت می داد کتاب های هر کدام از ایشان نشان دهنده این تفاوت است.
مسأله دیگر این است که وقتی این دو جریان پیش رفتند و هر کدام به نقطه تعیین کننده ای رسیدند معلوم شدکه در پاره ایی از مبانی با هم اختلاف نظر دارند. یعنی مرحوم مطهری طرفدار مراجعه و استنباط از منابع ناب اسلامی و کتاب و سنت بود و صد در صد به این معتقد بود که بایستی ما تفکرمان را از کتاب و سنت بگیریم. در حالی که مرحوم شریعتی تحت تأثیر بسیاری از افکار برون دینی زمان خودش قرار داشت و آن افکار در برداشت های اسلامی اش اثر می گذاشت.
بنابراین با وجود وجوه مشترکی که با مطهری داشتند، مرزهای اختلافی هم با هم پیدا می کردند و این دو مسأله به نوبه خود حوزه تأثیر و نوع تأثیر را تعیین می کرد. مرحوم شریعتی مرید آقای مطهری بود، یعنی مرید علمی و فکری آقای مطهری بود و این را من از مرحوم شریعتی شنیده بودم.»(استاد مطهری در کلام رهبری، گردآوری مجتبی پیرهادی، تهران: انتشارات صدرا، 1385،صص 25-26)
لذا «خطی که می تواند انقلاب را از نظر فکری حفظ کند همان خط مطهری است یعنی اسلام ناب و بدون التقاط و بدون گرایش به جریان های التقاطی و انحرافی. مطهری از کسانی بود که در ذهنش شکل کلی انقلاب، هوشمندانه منعکس شده بود و سعی می کرد نگذارد اسلام از خط اصیل خود منحرف شود.»(همان، صص 31-32)
«مرحوم شهید مطهری(ره) در زمینه مسائل فکری، سه خصوصیت داشت؛ اولاً آدمی قوی افکار و متفکری حقیقی بود ثانیاً در ارائه و اشاعه مبانی فکری، هیچ قصدی جز قربة إلی الله، ترویج دین، ترویج حق و مبارزه با باطل نداشت … خصوصیت سوم ایشان پرکاری و خستگی ناپذیری بود.»(همان، صص 46-47)
همچنین «نقشی که مرحوم شریعتی در ترقی دادن نسل جوان، به انگیزه های مذهبی و اسلامی و بعد از آن به تفکرات اسلام راستین داشته، بسیار نقش اصیل وعمیق و همه جانبه بوده است.»
«مرحوم شریعتی مهم ترین کارش این بود که تفکر و اندیشه اسلامی را در سطح جوان ها به صورت بسیار وسیعی مطرح کرد … .»
«نقش شریعتی در گسترش فکر اسلامی و همچنین تلاش برای فهمیدن اسلام برای جوانان یک نقش استثنایی بود.»
«هر گروهی که بخواهد از شریعتی بعنوان یک وسیله اختلاف استفاده بکند یقیناً، یک حرکت خائنانه است.»
«مهم ترین انتقادات مرحوم مطهری به دکتر شریعتی»
استاد مطهری دلیل عمده انتقاداتی را که به نوشتهها و دیدگاههای شریعتی وارد میشد در چند محور میدانست: 1-عدم انسجام اندیشهای و همچنین عدم حاکمیت رویکرد علمی و جامعه شناسی بر اندیشههای وی 2-عدم وجود عمق معرفتی در مباحث اسلامی. از سوی دیگر البته جانب انصاف نیز در نگاه مرحوم مطهری به شریعتی همواره رعایت میشد:
بنابراین کانون انتقادات مرحوم مطهری نسبت به شاکله اندیشه شریعتی به مفهوم اسلام شناسی مرحوم شریعتی بازمیگردد و ریشه این انتقادات هم از نگاه مرحوم مطهری، اسلام شناسی ناقص شریعتی است، برای مثال پس از انتشار کتاب «اسلام شناسی» دکتر شریعتی، مرحوم مطهری در نقدی نسبت به آن نوشت: «این جزوه مانند غالب نوشتههای نویسنده از نظر ادبی و هنری اعلی است و از نظر علمی متوسّط است و از نظر فلسفی کمتر از متوسّط و از نظر دینی و اسلامی صفر است.»
التقاط اسلام و مارکسیسم زاویه دیگری برای انتقاد مرحوم مطهری از شریعتی فراهم میکرد. همچنان که اشاره شد آنجا که مرحوم دکتر شریعتی مذهب و دین را در حد یک روبنا فرو میکاست اندیشهاش بسیار به اندیشه مارکسیسم نزدیک میشد و تفسیر اسلامی را در قالب مارکسیسم ارائه میکرد. همین امر در نهایت سبب میشد که اسلام شناسی وی از بستر اصلی خود خارج شود و تبدیل به یک مبحث روتین اجتماعی شود. مرحوم مطهری دقیقا همین زاویه نگاه را مورد نقد قرار داده بود.
مفاهیمی مانند «مذهب علیه مذهب»، یا تحلیل «زیارت وارث» و «داستان هابیل و قابیل» در کتابچه «حسین وارث آدم»، نمود باور شریعتی به این بود که مذهب روبناست؛ این قبیل تعابیر، تاثیر مارکسیستی تفکر وی را نشان میداد که در این آثار خود را بروز داده بود. مرحوم مطهری برای مثال در باب کتاب «حسین وارث آدم» و در خصوص استفاده از تعابیر مارکسیستی برای تبیین ایدئولوژی اسلامی معتقد بود:« این جزوه … نوعی روضه مارکسیستی است برای امام حسین(ع) که تازگی دارد؛ این جزوه همان امام حسین مظلوم و محکوم روضه خوانهاست که هیچ نقشی در تاریخ ندارد، با این تفاوت که امام حسین روضه خوانها لااقلّ سفره گریهای برای توشه آخرت پهن کرده و امام حسین این جزوه ـ به وسیله روضهها و گریهها ـ ابزاری است در دست جناح حاکم برای بهره کشی طبقه محکوم».6 و اینجاست که گاهی از سوی استاد مطهری شریعتی در مواردی به اسلام سرایی در مقابل اسلام شناسی محکوم میشد.
در مجموع، گرایش مذهبی-غربی شریعتی، موجب ایجاد تناقضی رمزآلود در تفکر اسلامی او شده بود؛ رویکردی که از نظر مطهری در استفاده از نظریات مارکسیستی و اندیشههای طبقاتی کارل مارکس، در آثاری چون «مذهب علیه مذهب» و یا «تحلیل زیارت وارث» و همچنین «داستان هابیل و قابیل» در کتابچه «حسین وارث آدم» نمود پیدا کرد.
(نقد شهید مطهری به دکتر شریعتی؛article.tebyan.net/323984)