صلابت امام کاظم (علیه السلام) در مقابل هارون
۱۳۹۶/۰۲/۰۲
–
۵۱۸ بازدید
آنچه در پیش رو دارید، فرازهایى از تلاشها، پیامها و گفتارهاىامام کاظم (علیه السلام) در زمینه صبر، مقاومت، قاطعیت، صلابت و صراحت لهجه در مقابل ستمگران و دشمنان است. تلفیق عرفان و مبارزه
آنچه در پیش رو دارید، فرازهایى از تلاشها، پیامها و گفتارهاىامام کاظم (علیه السلام) در زمینه صبر، مقاومت، قاطعیت، صلابت و صراحت لهجه در مقابل ستمگران و دشمنان است. تلفیق عرفان و مبارزه
بى تردید براى استوارى و مقاومت در راه عقیده، پشتوانه اى قوى و نیرومند لازم است. طبق آموزه هاى قرآنى بهترین پشتوانه هر انسان حقیقت طلبى، اتّکا به حضرت پروردگار است. و میانبرترین و نزدیک ترین راه در معرفت و قرب به حق، توجه به عبادت و معنویت است. خداوند متعال مى فرماید: «وَاسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوهِ»(۱)؛ «از صبر و نماز یارى بجویید.»
حضرت کاظم(علیه السلام) با پیروى از این رهنمود در مقابل نیروهاى باطل، از صبر و بردبارى و نماز و عبادت یارى مى جست؛ «کانَ یُحْیى الْلَیْلَ بِالسَّهْرِ اِلَى السَّحَرِ بِمُواصِلَهِ الاِسْتِغْفارِ حَلیفَ السَّجْدَهِ الطَّویلَهِ وَالدُّمُوعِ الْغَزیرَهِ وَالْمُناجاتِ الْکَثیرَهِ وَالضَّراعاتِ الْمُتَّصِلَهِ(۲)؛ آن حضرت شبها را تا سحر بیدار بود و شب زنده داریهایش همواره با استغفار بود، همراه با سجده هاى طولانى، اشکهاى ریزان، مناجات بسیار، و ناله ها و زاریهاى مداوم در حال عبادت.»
برخورد با صلابت
از آنجایى که اولیاى خدا به امدادهاى خداوندى باور قطعى دارند، در برخوردهاى خود با دنیاپرستان و طاغوتهاى زمان بى واهمه و با قاطعیت و صلابت رفتار مى کنند و آنان با داشتن سرمایه ایمان به غیر از خداوند متعال از هیچ قدرت و نیرویى نمى هراسند که: «فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا یَخافُ بَخْسا وَلا رَهَقا»(۳)؛ «هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد، نه از نقصان مى ترسد و نه از ظلم [و ظالم] هراسى دارد.» پیشواى هفتم نمونه بارزى از این اولیاى الهى است.
آن حضرت شبها را تا سحر بیدار بود و شب زنده داریهایش همواره با استغفار بود، همراه با سجده هاى طولانى، اشکهاى ریزان، مناجات بسیار، و ناله ها و زاریهاى مداوم در حال عبادت.»
اینک مواردى را در اینجا با هم مى خوانیم:
الف) سخن امام به مهدى عباسى
مهدى، سومین خلیفه عباسى، در یک اقدام عوامفریبانه اعلام کرد که هر کسى که حقوقى بر گردن نظام حکومتى دارد، مى تواند براى رسیدن به حق خود اقدام نماید. او در یک حرکت ظاهرى مشغول اداى حقوق مردم شد. امام کاظم(علیه السلام) نیز خواستار اعاده حقوق خود شد. در آنجا گفتگوى ذیل میان خلیفه و پیشواى هفتم به وقوع پیوست:
ـ حقوق شما چیست؟
ـ فدک.
ـ محدوده فدک را مشخص کن تا به شما باز گردانم.
ـ حدّ اول آن، کوه احد، حدّ دوم عریش مصر، حدّ سوم سیف البحر(دریاى خزر) و حدّ چهارمش دومه الجندل [سرزمین عراق] است.
ـ همه اینها؟!
ـ آرى!
خلیفه آنچنان ناراحت شد که آثار غضب در چهره اش پدیدار گشت، و با ناراحتى شدید گفت که مقدار زیادى است، باید بیندیشم. امام کاظم(علیه السلام) با این سخن به او فهماند که حکومت حق امام کاظم(علیه السلام) است و زمام حکومت بر دنیاى اسلام باید در دست اهل بیت(علیهم السلام) باشد. (۴)
پیشواى دلها
روزى در کنار کعبه، هارون الرشید حضرت کاظم(علیه السلام) را ملاقات نمود و در ضمن سخنانى به امام گفت: آیا تو هستى که مردم مخفیانه با تو بیعت مى کنند و تو را به رهبرى خویش برمى گزینند؟ حضرت با کمال شهامت فرمود: «اَنَا اِمامُ الْقُلُوبِ وَ اَنْتَ اِمامُ الْجُسُومِ؛ من بر دلهاى مردم حکومت مى کنم، و تو بر جسمهاى آنان!»
امام کاظم(علیه السلام) با این سخن به او فهماند که حکومت حق امام کاظم(علیه السلام) است و زمام حکومت بر دنیاى اسلام باید در دست اهل بیت(علیهم السلام) باشد.
هشدار به متکبران
هارون، سلطان گردنکش و متکبرى بود که خود را از همه چیز و همه کس بالاتر مى دانست و حتى در خیال باطل خود بر ابرها مى بالید و به وسعت حکومت خویش مى نازید که: اى ابرها! ببارید که هر کجا قطرات بارانتان ببارد، چه شرق و چه غرب، بر زمینهاى تحت حکومت من خواهد بارید و خراج و مالیات آن سرزمین را به نزد من خواهند آورد.
زمانى امام هفتم(علیه السلام) به کاخ هارون رفته بود. هارون از او پرسید: این دنیا چیست؟ امام فرمود: این دنیا سراى فاسقان است. سپس با تلاوت آیه ۱۴۶ سوره اعراف به وى هشدار داد که: «سَاَصْرِفُ عَنْ آیاتِىَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِى الاَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ اِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَهٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَ اِنْ یَرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً وَ اِنْ یَرَوْا سَبیلَ الْغَىِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً»(۵)؛ «به زودى از آیات خود دور خواهم نمود کسانى را که به ناحق در روى زمین ادعاى بزرگى مى کنند و اگر آنان هر آیه اى را ببینند، به آن ایمان نمى آورند و اگر راه رشد و کمال را ببینند، به سوى آن حرکت نمى کنند، ولى اگر راه ضلالت و گمراهى را ببینند، به سوى آن خواهند رفت.»
هارون پرسید: دنیا خانه کیست؟ حضرت فرمود: دنیا براى شیعیان ما مایه آرامش و براى دیگران آزمایش است.
در آخر این گفتگو، هارون با درماندگى تمام پرسید: آیا ما کافریم؟ امام هفتم(علیه السلام) پاسخ داد: نه، ولى چنان هستید که خداوند متعال فرموده است: «الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ الله کُفْرا وَ اَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»(۶)؛ «کسانى که نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند و قوم خود را در محل تباهى فرود آوردند.» (۷)
سلام بر تو اى پدر!
هارون وارد مدینه شد و به همراه جمع کثیرى به حرم پیامبر(صلى الله علیه و آله) رفت. او در مقابل قبر شریف رسول خدا(صلى الله علیه و آله) ایستاد و با کمال افتخار چنین سلام داد: السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ عَمِّ؛ سلام بر تو اى پسر عمو! در این هنگام، حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) که در میان اهل مدینه حضور داشت، نزدیک آمد و براى تحقیر خلیفه غاصب چنین سلام داد: «السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ الله السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَه؛ سلام بر تو اى رسول خدا! سلام بر تو اى پدر!» در این حال، هارون از شدت خشم به خود پیچیده و دنیا در نظرش تیره و تار شد؛ چرا که حضرت کاظم(علیه السلام) به این وسیله شایستگى خود را براى جانشینى رسول خدا(صلى الله علیه و آله) و عدم لیاقت هارون بیان داشت. (۸)
رروزى در کنار کعبه، هارون الرشید حضرت کاظم(علیه السلام) را ملاقات نمود و در ضمن سخنانى به امام گفت: آیا تو هستى که مردم مخفیانه با تو بیعت مى کنند و تو را به رهبرى خویش برمى گزینند؟ حضرت با کمال شهامت فرمود: «اَنَا اِمامُ الْقُلُوبِ وَ اَنْتَ اِمامُ الْجُسُومِ؛ من بر دلهاى مردم حکومت مى کنم، و تو بر جسمهاى آنان!»
نامه اى از زندان
حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) با این که مدتهاى مدیدى را در زندانهاى مختلف نظام طاغوتى هارون سپرى کرد و در شکنجه گاههاى ترسناک، به دست شقى ترین مأموران سپرده شده بود، امّا از گفتن سخن حق و نشر حقایق الهى لحظه اى باز نایستاد.
آن حضرت در فرصتهاى مناسب گفتارهاى بیدارگرانه و هشدارآمیز خود را به گوش سردمداران دنیاپرست نظام حکومتى رسانده، به ایفاى نقش خطیر خویش در جامعه اسلامى پرداخت. امام در یکى از نامه هاى حماسى خویش که از زندان به کاخ هارون ارسال نمود، چنین نگاشت: «اى هارون! هیچ روز سخت و پر محنتى بر من نمى گذرد، مگر این که روزى از راحتى و آسایش و رفاه تو کم مى گردد؛ اما بدان که هر دو، رهسپار روزى هستیم که پایان ندارد و در آن روز، مفسدان و تبهکاران زیانکار و بیچاره خواهند بود.» (۹۹)
ممکن است این پرسش به ذهن آید که امام هفتم(علیه السلام) با آن شرائط خفقان چگونه نامه ها و سخنان خود را به سمع و نظر دیگران مى رسانید؟
بررسى اوضاع تاریخى آن عصر نشان مى دهد که اکثر زندانبانان و مأمورین آن پیشواى الهى با اندکى ارتباط و برخورد با ایشان، به حقیقت و معنویت امام پى برده و از هواخواهان و دلدادگان امام مى شدند و این مسئله سبب شده بود که گفته ها، نوشته ها و افکار و اندیشه و سیره حضرت بر تاریخ پوشیده نماند.
عبدالکریم پاک نیا
پی نوشت ها
____________________________________________
۱- بقره/۴۵.
۲- الانوار البهیه، ص۲۰۵.
۳- جنّ/۱۳.
۴- رجوع شود به اصول کافى، کتاب الحجه، باب الفئ والانفال.
۵- اعراف/۱۴۶.
۶- ابراهیم/۲۸.
۷- هدایتگران راه نور، ص۷۰۰.
۸- بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۳۵.
۹- تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲.
بى تردید براى استوارى و مقاومت در راه عقیده، پشتوانه اى قوى و نیرومند لازم است. طبق آموزه هاى قرآنى بهترین پشتوانه هر انسان حقیقت طلبى، اتّکا به حضرت پروردگار است. و میانبرترین و نزدیک ترین راه در معرفت و قرب به حق، توجه به عبادت و معنویت است. خداوند متعال مى فرماید: «وَاسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوهِ»(۱)؛ «از صبر و نماز یارى بجویید.»
حضرت کاظم(علیه السلام) با پیروى از این رهنمود در مقابل نیروهاى باطل، از صبر و بردبارى و نماز و عبادت یارى مى جست؛ «کانَ یُحْیى الْلَیْلَ بِالسَّهْرِ اِلَى السَّحَرِ بِمُواصِلَهِ الاِسْتِغْفارِ حَلیفَ السَّجْدَهِ الطَّویلَهِ وَالدُّمُوعِ الْغَزیرَهِ وَالْمُناجاتِ الْکَثیرَهِ وَالضَّراعاتِ الْمُتَّصِلَهِ(۲)؛ آن حضرت شبها را تا سحر بیدار بود و شب زنده داریهایش همواره با استغفار بود، همراه با سجده هاى طولانى، اشکهاى ریزان، مناجات بسیار، و ناله ها و زاریهاى مداوم در حال عبادت.»
برخورد با صلابت
از آنجایى که اولیاى خدا به امدادهاى خداوندى باور قطعى دارند، در برخوردهاى خود با دنیاپرستان و طاغوتهاى زمان بى واهمه و با قاطعیت و صلابت رفتار مى کنند و آنان با داشتن سرمایه ایمان به غیر از خداوند متعال از هیچ قدرت و نیرویى نمى هراسند که: «فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا یَخافُ بَخْسا وَلا رَهَقا»(۳)؛ «هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد، نه از نقصان مى ترسد و نه از ظلم [و ظالم] هراسى دارد.» پیشواى هفتم نمونه بارزى از این اولیاى الهى است.
آن حضرت شبها را تا سحر بیدار بود و شب زنده داریهایش همواره با استغفار بود، همراه با سجده هاى طولانى، اشکهاى ریزان، مناجات بسیار، و ناله ها و زاریهاى مداوم در حال عبادت.»
اینک مواردى را در اینجا با هم مى خوانیم:
الف) سخن امام به مهدى عباسى
مهدى، سومین خلیفه عباسى، در یک اقدام عوامفریبانه اعلام کرد که هر کسى که حقوقى بر گردن نظام حکومتى دارد، مى تواند براى رسیدن به حق خود اقدام نماید. او در یک حرکت ظاهرى مشغول اداى حقوق مردم شد. امام کاظم(علیه السلام) نیز خواستار اعاده حقوق خود شد. در آنجا گفتگوى ذیل میان خلیفه و پیشواى هفتم به وقوع پیوست:
ـ حقوق شما چیست؟
ـ فدک.
ـ محدوده فدک را مشخص کن تا به شما باز گردانم.
ـ حدّ اول آن، کوه احد، حدّ دوم عریش مصر، حدّ سوم سیف البحر(دریاى خزر) و حدّ چهارمش دومه الجندل [سرزمین عراق] است.
ـ همه اینها؟!
ـ آرى!
خلیفه آنچنان ناراحت شد که آثار غضب در چهره اش پدیدار گشت، و با ناراحتى شدید گفت که مقدار زیادى است، باید بیندیشم. امام کاظم(علیه السلام) با این سخن به او فهماند که حکومت حق امام کاظم(علیه السلام) است و زمام حکومت بر دنیاى اسلام باید در دست اهل بیت(علیهم السلام) باشد. (۴)
پیشواى دلها
روزى در کنار کعبه، هارون الرشید حضرت کاظم(علیه السلام) را ملاقات نمود و در ضمن سخنانى به امام گفت: آیا تو هستى که مردم مخفیانه با تو بیعت مى کنند و تو را به رهبرى خویش برمى گزینند؟ حضرت با کمال شهامت فرمود: «اَنَا اِمامُ الْقُلُوبِ وَ اَنْتَ اِمامُ الْجُسُومِ؛ من بر دلهاى مردم حکومت مى کنم، و تو بر جسمهاى آنان!»
امام کاظم(علیه السلام) با این سخن به او فهماند که حکومت حق امام کاظم(علیه السلام) است و زمام حکومت بر دنیاى اسلام باید در دست اهل بیت(علیهم السلام) باشد.
هشدار به متکبران
هارون، سلطان گردنکش و متکبرى بود که خود را از همه چیز و همه کس بالاتر مى دانست و حتى در خیال باطل خود بر ابرها مى بالید و به وسعت حکومت خویش مى نازید که: اى ابرها! ببارید که هر کجا قطرات بارانتان ببارد، چه شرق و چه غرب، بر زمینهاى تحت حکومت من خواهد بارید و خراج و مالیات آن سرزمین را به نزد من خواهند آورد.
زمانى امام هفتم(علیه السلام) به کاخ هارون رفته بود. هارون از او پرسید: این دنیا چیست؟ امام فرمود: این دنیا سراى فاسقان است. سپس با تلاوت آیه ۱۴۶ سوره اعراف به وى هشدار داد که: «سَاَصْرِفُ عَنْ آیاتِىَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِى الاَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ اِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَهٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَ اِنْ یَرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً وَ اِنْ یَرَوْا سَبیلَ الْغَىِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً»(۵)؛ «به زودى از آیات خود دور خواهم نمود کسانى را که به ناحق در روى زمین ادعاى بزرگى مى کنند و اگر آنان هر آیه اى را ببینند، به آن ایمان نمى آورند و اگر راه رشد و کمال را ببینند، به سوى آن حرکت نمى کنند، ولى اگر راه ضلالت و گمراهى را ببینند، به سوى آن خواهند رفت.»
هارون پرسید: دنیا خانه کیست؟ حضرت فرمود: دنیا براى شیعیان ما مایه آرامش و براى دیگران آزمایش است.
در آخر این گفتگو، هارون با درماندگى تمام پرسید: آیا ما کافریم؟ امام هفتم(علیه السلام) پاسخ داد: نه، ولى چنان هستید که خداوند متعال فرموده است: «الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ الله کُفْرا وَ اَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»(۶)؛ «کسانى که نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند و قوم خود را در محل تباهى فرود آوردند.» (۷)
سلام بر تو اى پدر!
هارون وارد مدینه شد و به همراه جمع کثیرى به حرم پیامبر(صلى الله علیه و آله) رفت. او در مقابل قبر شریف رسول خدا(صلى الله علیه و آله) ایستاد و با کمال افتخار چنین سلام داد: السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ عَمِّ؛ سلام بر تو اى پسر عمو! در این هنگام، حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) که در میان اهل مدینه حضور داشت، نزدیک آمد و براى تحقیر خلیفه غاصب چنین سلام داد: «السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ الله السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَه؛ سلام بر تو اى رسول خدا! سلام بر تو اى پدر!» در این حال، هارون از شدت خشم به خود پیچیده و دنیا در نظرش تیره و تار شد؛ چرا که حضرت کاظم(علیه السلام) به این وسیله شایستگى خود را براى جانشینى رسول خدا(صلى الله علیه و آله) و عدم لیاقت هارون بیان داشت. (۸)
رروزى در کنار کعبه، هارون الرشید حضرت کاظم(علیه السلام) را ملاقات نمود و در ضمن سخنانى به امام گفت: آیا تو هستى که مردم مخفیانه با تو بیعت مى کنند و تو را به رهبرى خویش برمى گزینند؟ حضرت با کمال شهامت فرمود: «اَنَا اِمامُ الْقُلُوبِ وَ اَنْتَ اِمامُ الْجُسُومِ؛ من بر دلهاى مردم حکومت مى کنم، و تو بر جسمهاى آنان!»
نامه اى از زندان
حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) با این که مدتهاى مدیدى را در زندانهاى مختلف نظام طاغوتى هارون سپرى کرد و در شکنجه گاههاى ترسناک، به دست شقى ترین مأموران سپرده شده بود، امّا از گفتن سخن حق و نشر حقایق الهى لحظه اى باز نایستاد.
آن حضرت در فرصتهاى مناسب گفتارهاى بیدارگرانه و هشدارآمیز خود را به گوش سردمداران دنیاپرست نظام حکومتى رسانده، به ایفاى نقش خطیر خویش در جامعه اسلامى پرداخت. امام در یکى از نامه هاى حماسى خویش که از زندان به کاخ هارون ارسال نمود، چنین نگاشت: «اى هارون! هیچ روز سخت و پر محنتى بر من نمى گذرد، مگر این که روزى از راحتى و آسایش و رفاه تو کم مى گردد؛ اما بدان که هر دو، رهسپار روزى هستیم که پایان ندارد و در آن روز، مفسدان و تبهکاران زیانکار و بیچاره خواهند بود.» (۹۹)
ممکن است این پرسش به ذهن آید که امام هفتم(علیه السلام) با آن شرائط خفقان چگونه نامه ها و سخنان خود را به سمع و نظر دیگران مى رسانید؟
بررسى اوضاع تاریخى آن عصر نشان مى دهد که اکثر زندانبانان و مأمورین آن پیشواى الهى با اندکى ارتباط و برخورد با ایشان، به حقیقت و معنویت امام پى برده و از هواخواهان و دلدادگان امام مى شدند و این مسئله سبب شده بود که گفته ها، نوشته ها و افکار و اندیشه و سیره حضرت بر تاریخ پوشیده نماند.
عبدالکریم پاک نیا
پی نوشت ها
____________________________________________
۱- بقره/۴۵.
۲- الانوار البهیه، ص۲۰۵.
۳- جنّ/۱۳.
۴- رجوع شود به اصول کافى، کتاب الحجه، باب الفئ والانفال.
۵- اعراف/۱۴۶.
۶- ابراهیم/۲۸.
۷- هدایتگران راه نور، ص۷۰۰.
۸- بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۳۵.
۹- تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲.