۱۳۹۶/۱۱/۰۸
–
۶۶۸ بازدید
آیا زلزله فقط به خاطر گناه و معصیت بندگان ایجاد میشود؟ یا عوامل طبیعی و گسل ها هم تأثیرگذارند؟ آیا کشوری مثل ژاپن که مرتبا زلزله میشود به خاطر عوامل طبیعی است یا اینکه گناه های آنها؟آیا اگر تمام مردم ژاپن مسلمان بشوند و متقی و پرهیزکار، اونوقت دیگر زلزله در آنجا رخ نمیدهد با توجه به اینکه روی گسل های زیادی زندگی میکنند؟باتشکر
دوست گرامی. عامل اصلی زلزله ساختار زمین است و امری طبیعی است اما عوامل معنوی و خدای متعال هم در این موضوع دخیل هستند. بنابراین نمی توان گفت علت زلزله تنها گناه است ولی گناه می تواند این موضوع را تشدید کند. آیات و روایات زیادی هست که این موضوع را تایید می کند. قرآن کریم می فرماید: هیچ بدی به شما نمی رسد الا اینکه حاصل عملکرد خود شما است.
قسمتی از کتاب انسان و سرنوشت شهید مطهری را برای مطالعه شما انتخاب کرده ایم که روشنگر همین معنا است.
در برخى از آیات قرآن صریحا حکومت و دخالت سرنوشت , و اینکه هیچ حادثه اى در جهان رخ نمى دهد مگر به مشیت الهى و آن حادثه قبلا در کتابى مضبوط بوده است , تایید شده است از قبیل :ما اصاب من مصیبة فى الارض و لا فى انفسکم الا فى کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک على الله یسیر ( 1 ) .1 . حدید / 22 .
هیچ مصیبتى در زمین یا در نفوس شما به شما نمى رسد مگر آنکه قبل از آنکه آن را ظاهر کنیم , در کتابى ثبت شده و این بر خدا آسان است .
و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فى البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا یعلمها و لا حبة فى ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین ( 1 ) .
کلیدهاى نهان نزد اوست , جز او کسى نمى داند , و مى داند آنچه را که در صحرا و در دریاست . برگى از درخت نمى افتد مگر آنکه او مى داند , و دانه اى در تاریکیهاى زمین و هیچ تر و خشکى نیست مگر آنکه در کتابى روشن ثبت است .
یقولون هل لنا من الامر من شى ء قل ان الامر کله لله یخفون فى انفسهم ما لا یبدون لک یقولون لو کان لنا من الامر شى ء ما قتلنا هیهنا قل لو کنتم فى بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الى مضاجعهم ( 2 ) .
مى پرسند آیا چیزى از کار در دست ما هست ؟ بگو تمام کار به دست خداست . ایشان در دل مطلبى دارند که از تو پنهان مى کنند , پیش خود مى گویند اگر کار به دست ما بود در اینجا کشته نمى شدیم . به ایشان بگو اگر در خانه خود مى بودید , کسانى که کشته شدن بر ایشان نوشته شده بود به خوابگاههاى خویش مى شتافتند .
1 . انعام / 59 . بسیار دیده مى شود که به غلط جمله (( و لا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین )) را بر قرآن مجید تطبیق مى کنند , در صورتى که به طور قطع و مسلم مقصود قرآن نیست و شاید یک نفر از مفسرین قابل اعتماد نیز آن طور تفسیر نکرده باشد .
2 . آل عمران / 154 .
و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم . ( 1 )
هیچ چیزى نیست مگر اینکه خزانه هاى آن در نزد ماست , و ما آن را جز به اندازه معین فرو نمى فرستیم .
قد جعل الله لکل شى ء قدرا . ( 2 )
همانا خدا براى هر چیز اندازه اى قرار داده است .
انا کل شى ء خلقناه بقدر . ( 3 )
ما همه چیز را به اندازه آفریده ایم .
فیضل الله من یشاء و یهدى من یشاء . ( 4 )
خدا هر کس را بخواهد گمراه , و هر کس را بخواهد هدایت مى کند .
قل اللهم مالک الملک توتى الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک على کل شى ء قدیر ( 5 ) .
بگو : اى خدا ! اى صاحب قدرت ! تو به آن کس که بخواهى
1 . حجر / 21 .
2 . طلاق / 3 .
3 . قمر / 49 .
4 . ابراهیم 4 .
5 . آل عمران / 26 .
36
قدرت مى دهى و از آن کس که بخواهى باز مى ستانى , هر که را خواهى عزت دهى و هر که را خواهى ذلیل مى سازى , نیکى در دست توست , و تو بر همه چیز توانایى .
اما آیاتى که دلالت مى کند بر اینکه انسان در عمل خود مختار و در سرنوشت خود مؤثر است و مى تواند آن را تغییر دهد :
ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم ( 1 ) .
خدا وضع هیچ مردمى را عوض نمى کند مگر آنکه خود آنها وضع نفسانى خود را تغییر دهند .
و ضرب الله مثلا قریة کانت آمنة مطمئنة یأتیها رزقها رغدا من کل مکان فکفرت بأنعم الله فاذاقها الله لباس الجوع والخوف ( 2 ) .
خدا مثل زده شهرى را که امن و آرام بود و ارزاق از همه جا فراوان به سوى آن حمل مى شد , ولى نعمتهاى خدا را ناسپاسى کرد و از آن پس خدا گرسنگى و ناامنى را از همه طرف به آن چشانید .
و ما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون ( 3 ) .
خدا چنان نیست که به آنها ستم کند , ولى آنان چنان بودند که به خویشتن ستم مى کردند .
1 . رعد / 11 .
2 . نحل / 114 .
3 . عنکبوت / 40 .
37
و ما ربک بظلام للعبید ( 1 ) .
و پروردگارت نسبت به بندگان , ستمگر نمى باشد .
انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا ( 2 ) .
ما انسان را راه نمودیم , او خود یا سپاسگزار است یا ناسپاس .
فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر ( 3 ) .
هر که خواهد , ایمان آورد و هر که خواهد , کفر ورزد .
ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس ( 4 ) .
در صحرا و دریا به واسطه کردار بد مردم , فساد و تباهى پدید شده است .
من کان یرید حرث الاخرة نزد له فى حرثه و من کان یرید حرث الدنیا نوته منها ( 5 ) .
هر کس طالب کشت آخرت باشد , براى وى در کشتنش خواهیم افزود و هر کس خواهان کشت دنیا باشد , بهره اى به او خواهیم داد .
من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید
1 . فصلت / 46 .
2 . دهر / 3 .
3 . کهف / 29 .
4 . روم / 41 .
5 . شورى / 20 .
مطالب زیر هم مفید است.
الف ) این ادّعا که بلایای طبیعی فقط ایران را نشان گرفته اند و در دیگر کشورها وجود ندارند، ادّعایی است سست و خلاف واقع؛ که با اندکی توجّهی به آمار بلایای طبیعی، سستی این ادّعا آشکار می شود.
زلزله ی اخیر ژاپن و دهها زلزله ی دیگری که در این کشور رخ داده اند را که یادمان نرفته است. شهر توکیو بارها با خاک یکسان شده است. بنده در عمر خود چنین بار گزارش زلزله های ویران گر را در چین را هم شنیده ام. خشکسالی در مناطقی چون هندوستان و برخی کشورهای آفریقایی و آسیایی نیز امری است رایج.
در آمریکا نیز تقریباً سالی نیست که طوفانهای ویرانگر ویرانی به بار نیاورند؛ که خرابی حاصل از برخی طوفانهای سالهای گذشته ی این کشور هنوز هم درست نشده اند. برای نمونه، طوفان کاترینا در سال ۲۰۰۵ میلادی، بخشی از کرانههای آمریکایی خلیج مکزیک از نیواورلئان در ایالت لوئیزیانا تا موبایل در ایالت آلاباما را درنوردید و به ویرانی کشید. طوفان کاترینا در پگاه ۲۹ اوت ۲۰۰۵ از دریا به خشکی رسید و باعث مرگ 1863 تن و آوارگی یک میلیون نفر شد. در سال گذشته نفت در خلیج مکزیک میلیاردها دلار خسارت به مردم آمریکا وارد نمود و صنایع دریایی منطقه را نابود کرد. زلزله های فراوانی نیز در آمریکا و اروپا به ثبت رسیده اند. تعداد زیادی از مردم نیواورلئان هنوز هم که هنوز نتوانسته اند برای خودشان سرپناهی دائمی درست کنند.
زمینلرزه هائیتی در ۲۰۱۰. زمینلرزهای که در تاریخ ۱۲ ژانویه ۲۰۱۰ با قدرت هفت ریشتر در کشور هائیتی، واقع در آمریکای جنوبی، رخ داد، فاجعه ای عظیم بود؛ مجموع کشتگان آن بنا به برخی نقلها، بالغ بر سیصد هزار نفر میشود، که در اینصورت زمینلرزهٔ هائیتی مرگآورترین فاجعه در تاریخ مدرن بشر خواهد بود.
سیلهای ویرانگر در استرلیا. چندین سال است که استرلیا با سیلهای عظیم مواجه است و هز از چندی چندین شهر این کشور زیر آب غرق می شود.
نشت نفر در خلیج مکزیک، چندین ایالت آمریکا را با مشکلات جدّی اقتصادی مواجه نمود و صنعت دریانوردی و ماهیگری این ایالتها را عملاً نابود نمود.
بحران اقتصادی ـ که چندین سال است ـ اروپا و آمریکا و سایر کشورها را در کام خود فرو برده، از صدها زلزله نیز ویران کننده تر است؛ تا آنجا که اگر به همین ترتیب ادامه یابد، کشورهای غربی عملاً به کشورهای جهان سومی سقوط خواهند نمود.
ویرانی نهاد خانواده در غرب نیز از فاجعه های عظیم قرن می باشد؛ که ساختار اجتماعی این کشورها را به شدّت تهدید می کند.
همچنین چندین سال است که غرب جولانگاه برخی بیماری های همه گیر شده است؛ چه در بین انسانها و چه در بین حیوانات. حتماً بارها دیده اید که در این کشورها میلیونها قطعه مرغ را چگونه زیر خاک دفن می کردند. و چگونه ایستگاههای قطار و فرودگاههای خود را کنترل می نمودند تا از مهاجرت بیماری جلوگیری کنند.
بیماری ایدز نیز در غرب غوغا می کند؛ و بلایای جدّی قرن حاضر می باشد؛ که ربط آن گناهان کثیف این قوم نیازی به بیان ندارد. همچنین به یاد داریم که چندین سال قبل، بیماری طاعون در هندوستان رواج یافت؛ که نتیجه احترام گذاشتن به موشها بود. چرا که در آیین هندو، حیوانات و بخصوص گاو و موش محترم شمرده می شوند.
خلاصه آنکه:
بلایای اینچنینی اختصاص به قوم و نژاد خاصّی ندارند و مشابه های آن در بسیاری از کشورها دیده می شوند؛ امّا برخی از ما انسانها و شاید بتوان گفت اکثرمان، عادت داریم که فقط تا نوک دماغمان را نظاره کنیم و آن طرفتر از نوک دماغمان را نبینیم.
ب ) حوادث، بلایا، مصائب
1 . مصیبت
مصیبت در دو معنی به کار می رود؛ مصیبت حقیقی و مصیبت عرفی. مصیبت عرفی به هر امر ناخوشایندی اطلاق می شود؛ امّا مصیبت حقیقی یعنی آنچه که بر سر انسان می آید و حقیقتاً برای او شرّ است؛ چه ظاهر آنچه بر سر ما می آید، خوش آیند باشد و چه ناخوش آیند. لذا چه بسا امری ظاهراً شرّ باشد ولی مصیبت حقیقی نباشد؛ چون در واقع، شرّ نیست؛ مثلاً کسی می رود شراب بخورد که می افتد و پایش می شکند. این حادثه، اگر چه ظاهراً شرّ می باشد؛ امّا حقیقتاً لطف است. چون پای شکسته درست شدنی است؛ و به فرض هم که درست نشود، چیز چندان مهمّی نیست. امّا شرابخواری افزون بر اینکه دنیای آن انسان را نابود می کند، شقاوت اخروی نیز در پی دارد. یا چه بسا امری ظاهراً خیر باشد ولی در واقع مصیبت باشد؛ مثلاً روزی که معلّم سر کلاس حاضر نمی شود، دانش آموزان آن را خیر تلقّی نموده خوشحال می شوند؛ حال آنکه نیامدن معلّم یعنی درس نخواندن؛ و درس نخواندن یعنی محروم ماندن از کمالی به نام علم. پس آن روز که معلّم نمی آید، در واقع مصیبتی رخ داده است.
2 . بلا
بلا در اصطلاح دین یعنی امتحان. لذا ما از آن لحظه که از خواب بیدار می شویم تا آن لحظه که به خواب می رویم، گرفتار انواع بلایا هستیم. اگر زلزله ای آمد، بلاست. اگر ازدواج کردیم، بلاست. اگر ثروتمند شدیم بلاست. اگر ورشکسته شدیم، بلاست. خلاصه آنکه هر چه خوشی و ناخوشی است، همگی بلاست.
پس توجّه شود که بلا با مصیبت خلط نشود. هر مصیبتی بر سر ما بیاید، بلاست؛ ـ گرچه غیر از بلا بودن، چیز دیگری هم باشد ـ امّا هر بلایی از سنخ مصیبت نیست؛ بلکه چه بسا برخی بلایا از سنخ خیرها باشند. مثلاً در دو مثال فوق، هر دو بلا می باشند؛ در اوّلی (شکستن پا) باید شکر خدا نمود؛ و در دومی (نیامدن معلّم) باید ناراحت بود و اظهار ناراحتی کرد. حال اگر کسی در اوّلی اظهار ناراحتی نمود و در دومی اظهار خوشی، در واقع در بلا خود را باخته؛ و در امتحان رفوزه شده است.
نکته:
اگر چه هر چیز موجود در این جهان، بلا و سوال امتحانی است برای ما، امّا برخی سوالات امتحانی بزرگ نیز وجود دارند که تغییر مسیرهای عظیم در زندگی ما ایجاد می کنند؛ مثلاً ورشکسته شدن یک ثروتمند یا به یکباره ثروتمند شدن یک فقیر یا مردن پی در پی چند فرزند یک شخص یا بچّه دار شدن زنی که عقیم بوده، امتحانات بزرگی هستند که می توانند شخصیّت یک فرد را به صورت آنی تغییر دهند. اکثر مردم، در چنین مواقعی است که متوجّه امتحان الهی می شوند و امور عادی زندگی را با چشم سوال امتحانی نگاه نمی کنند. در آیات و روایات نیز واژه ی امتحان به دو صورت به کار رفته است. گاه به معنی عامّ و گاه به معنی سوالات امتحانی بزرگ.
نکته2: از بین سوالات امتحانی بزرگ، آنها که ظاهری ناخوش آیند دارند، مثل ورشکسته شدن یک ثروتمند یا مردن پی در پی چند فرزند یک شخص، بیشتر با عنوان بلا شناخته می شوند. لذا بلا دو استعمال دارد؛ استعمال عامّ آن شامل تمام اموری است که ما با آنها مواجه می شویم؛ و استعمال دوم آن تنها به امور ناخوشایندی که با آنها مواجه می شویم اطلاق می شود؛ بخصوص به امور ناخوشایند بزرگ. در آیات و روایات نیز هر دوی این استعمالات به کار رفته است. لذا باید مراقب بود که از این زاویه دچار برخی بدفهمی ها نشویم.
3 . حوادث
حوادث یا طبیعی اند یا غیر طبیعی؛ که هر دو می توانند امتحان و بلا باشند. و البته هر دو نیز به اذن خدا واقع می شوند. لذا علّت طبیعی داشتن یک حادثه به معنی عدم ارتباط آن با خدا نیست. چون آن علّت طبیعی نیز علّتی دارد؛ علّت آن نیز علّتی دارد؛ علّت علّت آن نیز علّتی دارد؛ و … تا برسد به خداوند متعال. لذا همواره خداست که نظام علّی و معلولی جهان را تدبیر می کند و بی اذن تکوینی او برگی از درخت نمی افتد. لذا فرمود: « وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ ــــ کلیدهاى غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسى آنها را نمى داند. او آنچه را در خشکى و دریاست مى داند؛ هیچ برگى (از درختى) نمى افتد، مگر اینکه از آن آگاه است؛ و نه هیچ دانه اى در تاریکیهاى زمین، و نه هیچ تر و خشکى وجود دارد، جز اینکه در کتابى آشکار ثبت است.» (الأنعام:59)
4 . اقسام بلایا و مصائب
توجه:
از این به بعد، عمدتاً معنای عرفی بلا و مصیبت را به کار می بریم؛ یعنی اموری که ظاهراً ناخوشایند می باشند.
بلاها و مصیبتها و سختیها و بیماریها، در فرهنگ دینی، نسبت به افراد مختلف، تفاسیر مختلف دارند.
این گونه امور، کفّاره ی گناه هستند برای مومنان. تنبیه یا مجازات هستند برای ظالمین و فاسقین؛ و وسیله ی ارتقاء مقام یا ظهور کمالات موجود هستند برای معصومین و اولیای الهی.
و همه ی اینها در زیر چتر مفهوم عامّ امتحان جای می گیرند. چون امتحان یعنی ساز و کاری که موجب می شود استعدادها و کمالات یک موجود شکوفا و بالفعل گردد؛ یا آن کمال موجود نمودار شود. البته برای امتحان معنای محدودتری نیز وجود دارد که تنها شامل شکوفا کردن بالقوّه ها می شود ؛ لذا امتحان به این معنا شامل حال انسانهای کامل نمی باشد ؛ چون آن بزرگواران استعداد شکوفا نشده ای ندارند تا بالفعل گردد.
حضرت على علیه السّلام فرمودند: « إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَة ـــــــــ بلا و گرفتارى براى ستمگر ادب است ، و براى مؤمن امتحان ، و براى پیامبران درجه و براى اولیاء کرامت می باشد.» (بحار الأنوار ، ج 64 ،ص235)
یعنی خداوند متعال با مصائب و بلایا ستمگران را مجازات می کند تا شاید ادب شوند و از ظلم خود باز گردند. مؤمنان را گرفتار بلایا می کند تا امتحانشان نماید ؛ و امتحان نیز برای شکوفا ساختن استعدادهای الهی است. امّا انبیاء که ظلمی ندارند و استعدادات الهی آنها نیز شکوفاست ، به سبب بلایا ، اوصاف کمال موجودشان قویتر و شدیدتر می گردد ؛ لذا بلا برای آن بزرگواران موجب ارتقاء درجه است. بر همین اساس بود که خداوند متعال حضرت ابراهیم را در انواع سختی ها قرار داد تا به مقام امامت نائل گردد. « وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ ــــــ و (به خاطر آورید) هنگامى را که خداوند، ابراهیم را با امور گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده ی این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من نیز » خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمى رسد.» (البقرة:124)
امّا برای اولیاء الهی ، بلا و گرفتاری نشان بزرگواری آنهاست ؛ یعنی موجب می شود که بزرگواری آنها ظهور خارجی یابد و مردم ، بزرگواری و عظمت روحی آنها را در بلایا مشاهده نمایند ؛ یا گرفتاری در بلایای عظیم نشان می دهد که آنها مورد توجّه خاصّ خدا هستند ؛ چرا که در پیشگاه الهی، آنکه مقرّبتر است، بیشتر نیز امتحانات بزرگ پس می دهد.
امام صادق (ع) خطاب به سدیر صیرفی فرمودند: « إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلَاءِ غَتّاً وَ إِنَّا وَ إِیَّاکُمْ یَا سَدِیرُ لَنُصْبِحُ بِهِ وَ نُمْسِی ـــــــ چون خدا بنده اى را دوست بدارد او را به یکباره در بلا فرو برد. و اى سدیر! ما و شماها با بلا صبح و شب می کنیم.» (بحار الأنوار ، ج 64 ،ص208 )
و فرمودند: « إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَاداً فِی الْأَرْضِ مِنْ خَالِصِ عِبَادِهِ مَا یُنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ تُحْفَةً إِلَى الْأَرْضِ إِلَّا صَرَفَهَا عَنْهُمْ إِلَى غَیْرِهِمْ وَ لَا بَلِیَّةً إِلَّا صَرَفَهَا إِلَیْهِم ــــــــ خدا عزّ و جلّ را در روى زمین بنده هایی پاک و خالص است که از آسمان تحفه ای به زمین فرود نیاید جز که خدا آن را از آن بندگان بگرداند به دیگرى، و بلایی نیاید جز اینکه آن را به سوى ایشان بگرداند. » (بحار الأنوار ، ج 64 ،ص 207 )
رسول خدا (ص) فرمودند: « إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ خَیْراً ابْتَلَاهُم ــــ چون خدا بر قومی خیری خواهد آنان را در بلا افکند. » (بحار الأنوار ، ج 64 ،ص236)
رسول خدا صلّى اللَّه علیه و اله فرمودند:« لَا یَزَالُ الْبَلَاءُ فِی الْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنَةِ فِی جَسَدِهِ وَ مَالِهِ وَ وُلْدِهِ حَتَّى یَلْقَى اللَّهَ وَ مَا عَلَیْهِ مِنْ خَطِیئَة ـــــــ مصیبت و گرفتارى همواره گریبان مرد و زن مؤمن را مى گیرد و آنها در مال و یا بدن خود نقصان مشاهده مى کنند و یا فرزندان خود را از دست مى دهند و اینها براى این است که هر گاه در محضر پروردگار حاضر شدند گناهى نداشته باشند. » (بحارالأنوار ، ج 64 ،ص236 )
امام صادق علیه السّلام فرمودند: « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَیَتَعَاهَدُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ إِمَّا بِمَرَضٍ فِی جَسَدِهِ أَوْ بِمُصِیبَةٍ فِی أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ مُصِیبَةٍ مِنْ مَصَائِبِ الدُّنْیَا لِیَأْجُرَهُ عَلَیْهَا ـــــــــ خداوند متعال مؤمن را به مصیبت و بلاء گرفتار مى کند و او را به بیمارى در بدن مبتلا مى سازد و یا در مصیبت اهل و فرزند قرار مى دهد و یا یکى از مصیبت هاى دنیا را متوجه او مى کند تا او را پاداش دهد. » ( بحار الأنوار ، ج 64، ص 237)
و فرمودند: « إِنَّ فِی الْجَنَّةِ لَمَنْزِلَةً لَا یَبْلُغُهَا الْعَبْدُ إِلَّا بِبَلَاءٍ فِی جَسَدِه ــــــــ در بهشت مقامى هست که هیچ کس به آن جایگاه نمى رسد مگر اینکه در بدن خود ناراحتى و گرفتارى داشته باشد. » ( بحار الأنوار ، ج 64، ص 237)
رسول خدا فرمودند: « لَا تَکُونُ مُؤْمِناً حَتَّى تَعُدَّ الْبَلَاءَ نِعْمَةً وَ الرَّخَاءَ مِحْنَةً لِأَنَّ بَلَاءَ الدُّنْیَا نِعْمَةٌ فِی الْآخِرَةِ وَ رَخَاءَ الدُّنْیَا مِحْنَةٌ فِی الْآخِرَة ــــــــ مؤمن باید بلاء را نعمت بداند، و نعمت را بلاء زیرا گرفتارى دنیا نعمت آخرت مى آورد و نعمت دنیا مصائب و گرفتارى ها را در آخرت مى آورد » (بحار الأنوار ، ج 64 ،ص237 )
حاصل کلام آنکه:
گاه بلایا و مصائب برای مجازات می باشند ؛ گاه کفّاره ی گناهان هستند ؛ گاه امتحانند به معنی خاصّ آن ؛ گاه شرط حصول برخی کمالات می باشند ؛ گاه برای ارتقاء درجه می باشند و گاه نیز برای آن هستند که کمالات اولیاء برای مردم ظاهر گردند. لذا مثلاً اگر واقعه ی کربلا رخ نمی داد ، کرامات و عظمتهای شهدا و اسرای کربلا هیچگاه برای اهل دنیا ظاهر نمی گشت و چنین الگوی بی نظری برای اهل دنیا باقی نمی ماند.
پس اگر بلا یا سختی یا بیماری برای ما حاصل شد باید به وضع دینداری خود نظر کنیم. اگر حقیقتاً اهل تقوا و عدالت بودیم ، آن دشواریها برای این هستند که گناهان گذشته ی ما پاک شوند و قابلیّت هدایتها و پادشهای خاصّ خدا در ما ایجاد گردد و استعدادهای الهی ما شکوفا گردند. امّا اگر در دینداری خود سست بودیم و تقوا پبشه نبودیم ، باید بدانیم که آن سختیها برای تنبیه (بیدار نمودن ) و ادب کردن ما هستند تا در آن شرائط خدا و آخرت را یاد نموده به سوی حقیقت و تقوا و عدالت باز گردیم ؛ که اگر باز گشتیم ، آن دشواریها برای ما نعمت خواهند بود ، در غیر این صورت صرفاً مجازات و عذابند و کمالی در پی نخواهند داشت. البته گاه این مشکلات برای این هستند که بنده ی مومن دچار طغیان نشود یا بنده ی غیر مومن در طغیان خود زیاده روی ننماید. لذا خداوند متعال فرمود: « کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى ؛ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى ـــــــ چنین نیست(که شما مى پندارید) به یقین انسان طغیان مى کند ؛ از اینکه خود را بى نیاز ببیند» (علق:6 و7) همچنین فرمود: « وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبیرٌ بَصیرٌ ــــــ هر گاه خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد، در زمین طغیان و ستم مى کنند؛ از این رو به مقدارى که مى خواهد(و مصلحت مى داند) نازل مى کند، که نسبت به بندگانش آگاه و بیناست.» (الشورى:27)
5 . معادلات غلط
برخی ها وقتی معادله ی زندگی می نویسند یا درباره ی سعادت و شقاوت فرمول ارائه می کنند، یادشان می رود که آخرت و ابدیّت را هم در معادله و فرمول خویش داخل کنند؛ و همین سهل انگاری کار دستشان می دهد. لذا باید در محاسبات خود ، آخرت را هم مدّ نظر داشت و باید دانست که دنیا گلی است که برای کسی میوه نمی شود ؛ « وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى ــــــ و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادّى، که به گروه هایى از آنان داده ایم، میفکن! اینها شکوفه هاى زندگى دنیاست؛ تا آنان را در آن بیازماییم؛ و روزى پروردگارت بهتر و پایدارتر است » (طه:131). برخی خیال کرده اند که هر که ظاهراً وضعش خوش است حقیقتاً نیز وضعش خوش می باشد؛ حال آنکه چنین نیست. « وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ ـــ آنها که کافر شدند، تصور نکنند اگر به آنان مهلت مى دهیم، به سودشان است! ما به آنان مهلت مى دهیم فقط براى اینکه بر گناهان خود بیفزایند؛ و براى آنها، عذاب خوارکننده اى است» (آل عمران:178). فقر و بیماری و زلزله و سیل و … چندان ترسناک نیستند؛ بلکه ثروت و سلامتی و نبود زلزله و نبود سیل و امثال آن، هزاران بار ترسناکترند. اگر ثروت و رفاه ظاهری و امنیّت جانی و … حقیقتاً خوشبختی بود، خداوند متعال آن را نصیب انبیاء و ائمه(ع) می کرد و ذرّه ای از آن را به کفّار و منافقین و مشرکین نمی داد؛ امّا زیادش را به کفّار داد و برای مومنان جز اندکی نداد ؛ و فرمود: « وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُون ــــ اگر(تمکّن کفّار از مواهب مادّى) سبب نمى شد که همه مردم، امّت واحد(در گمراهى) شوند، ما براى کسانى که به(خداوند) رحمان کافر مى شدند خانه هایى قرار مى دادیم با سقفهایى از نقره و نردبانها و پلّه هایی که از آن بالا روند» (الزخرف:33). یعنی اگر مومنان در ایمان خود دچار شکّ نمی گشتند، خداوند متعال کفّار را چنان غرق در مال دنیا می نمود که سقف خانه هایشان از نقره باشد. چرا که نعمات دنیا، پست ترین چیز در نظر خدا است؛ که در بهترین حالت، حساب آخرت را در پی دارد؛ و در حالت عادی موجب غفلت می شود؛ و در بدترین حالت، منجر به طغیان می گردد. در مقابل، خداوند متعال بزرگترین مصائب را نصیب انبیاء و ائمه(ع) کرده است. عبد الرَّحمن بن الحجاج گوید: « ذُکِرَ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع الْبَلَاءُ وَ مَا یَخُصُّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْمُؤْمِنَ فَقَالَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً فِی الدُّنْیَا فَقَالَ النَّبِیُّونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ یُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ بَعْدُ عَلَى قَدْرِ إِیمَانِهِ وَ حُسْنِ أَعْمَالِهِ فَمَنْ صَحَّ إِیمَانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلَاؤُهُ وَ مَنْ سَخُفَ إِیمَانُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلَاؤُه ــــ نزد امام صادق (ع) از بلا یاد شد ، و از آنچه خدا آن را تنها برای مومنان قرار داده است. پس امام فرمودند: از رسول خدا پرسیده شد که در این دنیا چه کسی از مردم بیشتر در بلاست؟ رسول خدا فرمودند: نخست انبیاء و سپس هر که به ترتیب شبیه تر است به آنان ؛ و مومن به اندازه ی ایمان و عمل صالحش بلا داده می شود. پس هر که ایمانش صحیح و عملش نیک باشد بلایش شدیدتر می شود و هر که ایمانش سست و عملش ضعیف باشد ، بلایش کم می گردد.»(الکافی ، ج2 ، ص252).
البته دقّت شود که کمی و زیادی بلایا، به هیکل بزرگ آن نیست؛ مثلاً مردم، مردن عزیزان را بلایی بزرگ می شمارند؛ حال آنکه چیز مهمّی نیست؛ چرا که هر کسی دیر یا زود بالاخره خواهد مرد. از طرف دیگر، مردم عادی، نشست و برخاست با جهّال را مصیبت بزرگی تلقّی نمی کنند؛ حال آنکه برای انبیاء(ع) مصیبتی بزرگتر از این نیست که با افراد نادان مواجه شوند. لذا حضرت عیسی(ع) گاه چنان از دست جهّال دلش به تنگ می آمد که سر به کوه می گذاشت و از جامعه فاصله می گرفت تا دلش آرام گیرد. گویند: سلطان محمّد غزنوی از حکیم فردوسی خواست که کتاب خویش را به نام او نامگذاری کند؛ امّا قبول نکرد. پس دستور داد او را به انحاء گوناگون آزار دهند؛ امّا حکیم فردوسی تسلیم خواسته ی وی نگشت، تا اینکه دستور داد چوپانی نادان را در کنار او زندانی کنند. حکیم با کاسه آب می خورد که مقداری از آب بر ریش او ریخت و از سر ریشش جاری شد. تا چوپان این صحنه را دید غمگین گشت و گریست. حکیم فردوسی علّت گریه را پرسید. چوپان گفت: وقتی دیدم آب از ریش تو سرازیر شده یاد بزهایم افتادم. چرا که آنها نیز هنگام آب خوردن، آب از ریششان می چکید. حکیم چون آن چوپان را این اندازه جاهل و سفیه یافت، مشت بر در زندان کوبید که تسلیمم مرا از دست این نادان رها سازید. پس نام کتاب خویش را شاهنامه گذاشت؛ و البته از نادانی سلطان نیز حسن استفاده را نمود. چرا که منظور او از شاهنامه، کتاب بزرگ بود؛ ولی سلطان محمود خیال نمود که منظورش خود اوست.
قسمتی از کتاب انسان و سرنوشت شهید مطهری را برای مطالعه شما انتخاب کرده ایم که روشنگر همین معنا است.
در برخى از آیات قرآن صریحا حکومت و دخالت سرنوشت , و اینکه هیچ حادثه اى در جهان رخ نمى دهد مگر به مشیت الهى و آن حادثه قبلا در کتابى مضبوط بوده است , تایید شده است از قبیل :ما اصاب من مصیبة فى الارض و لا فى انفسکم الا فى کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک على الله یسیر ( 1 ) .1 . حدید / 22 .
هیچ مصیبتى در زمین یا در نفوس شما به شما نمى رسد مگر آنکه قبل از آنکه آن را ظاهر کنیم , در کتابى ثبت شده و این بر خدا آسان است .
و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فى البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا یعلمها و لا حبة فى ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین ( 1 ) .
کلیدهاى نهان نزد اوست , جز او کسى نمى داند , و مى داند آنچه را که در صحرا و در دریاست . برگى از درخت نمى افتد مگر آنکه او مى داند , و دانه اى در تاریکیهاى زمین و هیچ تر و خشکى نیست مگر آنکه در کتابى روشن ثبت است .
یقولون هل لنا من الامر من شى ء قل ان الامر کله لله یخفون فى انفسهم ما لا یبدون لک یقولون لو کان لنا من الامر شى ء ما قتلنا هیهنا قل لو کنتم فى بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الى مضاجعهم ( 2 ) .
مى پرسند آیا چیزى از کار در دست ما هست ؟ بگو تمام کار به دست خداست . ایشان در دل مطلبى دارند که از تو پنهان مى کنند , پیش خود مى گویند اگر کار به دست ما بود در اینجا کشته نمى شدیم . به ایشان بگو اگر در خانه خود مى بودید , کسانى که کشته شدن بر ایشان نوشته شده بود به خوابگاههاى خویش مى شتافتند .
1 . انعام / 59 . بسیار دیده مى شود که به غلط جمله (( و لا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین )) را بر قرآن مجید تطبیق مى کنند , در صورتى که به طور قطع و مسلم مقصود قرآن نیست و شاید یک نفر از مفسرین قابل اعتماد نیز آن طور تفسیر نکرده باشد .
2 . آل عمران / 154 .
و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم . ( 1 )
هیچ چیزى نیست مگر اینکه خزانه هاى آن در نزد ماست , و ما آن را جز به اندازه معین فرو نمى فرستیم .
قد جعل الله لکل شى ء قدرا . ( 2 )
همانا خدا براى هر چیز اندازه اى قرار داده است .
انا کل شى ء خلقناه بقدر . ( 3 )
ما همه چیز را به اندازه آفریده ایم .
فیضل الله من یشاء و یهدى من یشاء . ( 4 )
خدا هر کس را بخواهد گمراه , و هر کس را بخواهد هدایت مى کند .
قل اللهم مالک الملک توتى الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک على کل شى ء قدیر ( 5 ) .
بگو : اى خدا ! اى صاحب قدرت ! تو به آن کس که بخواهى
1 . حجر / 21 .
2 . طلاق / 3 .
3 . قمر / 49 .
4 . ابراهیم 4 .
5 . آل عمران / 26 .
36
قدرت مى دهى و از آن کس که بخواهى باز مى ستانى , هر که را خواهى عزت دهى و هر که را خواهى ذلیل مى سازى , نیکى در دست توست , و تو بر همه چیز توانایى .
اما آیاتى که دلالت مى کند بر اینکه انسان در عمل خود مختار و در سرنوشت خود مؤثر است و مى تواند آن را تغییر دهد :
ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم ( 1 ) .
خدا وضع هیچ مردمى را عوض نمى کند مگر آنکه خود آنها وضع نفسانى خود را تغییر دهند .
و ضرب الله مثلا قریة کانت آمنة مطمئنة یأتیها رزقها رغدا من کل مکان فکفرت بأنعم الله فاذاقها الله لباس الجوع والخوف ( 2 ) .
خدا مثل زده شهرى را که امن و آرام بود و ارزاق از همه جا فراوان به سوى آن حمل مى شد , ولى نعمتهاى خدا را ناسپاسى کرد و از آن پس خدا گرسنگى و ناامنى را از همه طرف به آن چشانید .
و ما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون ( 3 ) .
خدا چنان نیست که به آنها ستم کند , ولى آنان چنان بودند که به خویشتن ستم مى کردند .
1 . رعد / 11 .
2 . نحل / 114 .
3 . عنکبوت / 40 .
37
و ما ربک بظلام للعبید ( 1 ) .
و پروردگارت نسبت به بندگان , ستمگر نمى باشد .
انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا ( 2 ) .
ما انسان را راه نمودیم , او خود یا سپاسگزار است یا ناسپاس .
فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر ( 3 ) .
هر که خواهد , ایمان آورد و هر که خواهد , کفر ورزد .
ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس ( 4 ) .
در صحرا و دریا به واسطه کردار بد مردم , فساد و تباهى پدید شده است .
من کان یرید حرث الاخرة نزد له فى حرثه و من کان یرید حرث الدنیا نوته منها ( 5 ) .
هر کس طالب کشت آخرت باشد , براى وى در کشتنش خواهیم افزود و هر کس خواهان کشت دنیا باشد , بهره اى به او خواهیم داد .
من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید
1 . فصلت / 46 .
2 . دهر / 3 .
3 . کهف / 29 .
4 . روم / 41 .
5 . شورى / 20 .
مطالب زیر هم مفید است.
الف ) این ادّعا که بلایای طبیعی فقط ایران را نشان گرفته اند و در دیگر کشورها وجود ندارند، ادّعایی است سست و خلاف واقع؛ که با اندکی توجّهی به آمار بلایای طبیعی، سستی این ادّعا آشکار می شود.
زلزله ی اخیر ژاپن و دهها زلزله ی دیگری که در این کشور رخ داده اند را که یادمان نرفته است. شهر توکیو بارها با خاک یکسان شده است. بنده در عمر خود چنین بار گزارش زلزله های ویران گر را در چین را هم شنیده ام. خشکسالی در مناطقی چون هندوستان و برخی کشورهای آفریقایی و آسیایی نیز امری است رایج.
در آمریکا نیز تقریباً سالی نیست که طوفانهای ویرانگر ویرانی به بار نیاورند؛ که خرابی حاصل از برخی طوفانهای سالهای گذشته ی این کشور هنوز هم درست نشده اند. برای نمونه، طوفان کاترینا در سال ۲۰۰۵ میلادی، بخشی از کرانههای آمریکایی خلیج مکزیک از نیواورلئان در ایالت لوئیزیانا تا موبایل در ایالت آلاباما را درنوردید و به ویرانی کشید. طوفان کاترینا در پگاه ۲۹ اوت ۲۰۰۵ از دریا به خشکی رسید و باعث مرگ 1863 تن و آوارگی یک میلیون نفر شد. در سال گذشته نفت در خلیج مکزیک میلیاردها دلار خسارت به مردم آمریکا وارد نمود و صنایع دریایی منطقه را نابود کرد. زلزله های فراوانی نیز در آمریکا و اروپا به ثبت رسیده اند. تعداد زیادی از مردم نیواورلئان هنوز هم که هنوز نتوانسته اند برای خودشان سرپناهی دائمی درست کنند.
زمینلرزه هائیتی در ۲۰۱۰. زمینلرزهای که در تاریخ ۱۲ ژانویه ۲۰۱۰ با قدرت هفت ریشتر در کشور هائیتی، واقع در آمریکای جنوبی، رخ داد، فاجعه ای عظیم بود؛ مجموع کشتگان آن بنا به برخی نقلها، بالغ بر سیصد هزار نفر میشود، که در اینصورت زمینلرزهٔ هائیتی مرگآورترین فاجعه در تاریخ مدرن بشر خواهد بود.
سیلهای ویرانگر در استرلیا. چندین سال است که استرلیا با سیلهای عظیم مواجه است و هز از چندی چندین شهر این کشور زیر آب غرق می شود.
نشت نفر در خلیج مکزیک، چندین ایالت آمریکا را با مشکلات جدّی اقتصادی مواجه نمود و صنعت دریانوردی و ماهیگری این ایالتها را عملاً نابود نمود.
بحران اقتصادی ـ که چندین سال است ـ اروپا و آمریکا و سایر کشورها را در کام خود فرو برده، از صدها زلزله نیز ویران کننده تر است؛ تا آنجا که اگر به همین ترتیب ادامه یابد، کشورهای غربی عملاً به کشورهای جهان سومی سقوط خواهند نمود.
ویرانی نهاد خانواده در غرب نیز از فاجعه های عظیم قرن می باشد؛ که ساختار اجتماعی این کشورها را به شدّت تهدید می کند.
همچنین چندین سال است که غرب جولانگاه برخی بیماری های همه گیر شده است؛ چه در بین انسانها و چه در بین حیوانات. حتماً بارها دیده اید که در این کشورها میلیونها قطعه مرغ را چگونه زیر خاک دفن می کردند. و چگونه ایستگاههای قطار و فرودگاههای خود را کنترل می نمودند تا از مهاجرت بیماری جلوگیری کنند.
بیماری ایدز نیز در غرب غوغا می کند؛ و بلایای جدّی قرن حاضر می باشد؛ که ربط آن گناهان کثیف این قوم نیازی به بیان ندارد. همچنین به یاد داریم که چندین سال قبل، بیماری طاعون در هندوستان رواج یافت؛ که نتیجه احترام گذاشتن به موشها بود. چرا که در آیین هندو، حیوانات و بخصوص گاو و موش محترم شمرده می شوند.
خلاصه آنکه:
بلایای اینچنینی اختصاص به قوم و نژاد خاصّی ندارند و مشابه های آن در بسیاری از کشورها دیده می شوند؛ امّا برخی از ما انسانها و شاید بتوان گفت اکثرمان، عادت داریم که فقط تا نوک دماغمان را نظاره کنیم و آن طرفتر از نوک دماغمان را نبینیم.
ب ) حوادث، بلایا، مصائب
1 . مصیبت
مصیبت در دو معنی به کار می رود؛ مصیبت حقیقی و مصیبت عرفی. مصیبت عرفی به هر امر ناخوشایندی اطلاق می شود؛ امّا مصیبت حقیقی یعنی آنچه که بر سر انسان می آید و حقیقتاً برای او شرّ است؛ چه ظاهر آنچه بر سر ما می آید، خوش آیند باشد و چه ناخوش آیند. لذا چه بسا امری ظاهراً شرّ باشد ولی مصیبت حقیقی نباشد؛ چون در واقع، شرّ نیست؛ مثلاً کسی می رود شراب بخورد که می افتد و پایش می شکند. این حادثه، اگر چه ظاهراً شرّ می باشد؛ امّا حقیقتاً لطف است. چون پای شکسته درست شدنی است؛ و به فرض هم که درست نشود، چیز چندان مهمّی نیست. امّا شرابخواری افزون بر اینکه دنیای آن انسان را نابود می کند، شقاوت اخروی نیز در پی دارد. یا چه بسا امری ظاهراً خیر باشد ولی در واقع مصیبت باشد؛ مثلاً روزی که معلّم سر کلاس حاضر نمی شود، دانش آموزان آن را خیر تلقّی نموده خوشحال می شوند؛ حال آنکه نیامدن معلّم یعنی درس نخواندن؛ و درس نخواندن یعنی محروم ماندن از کمالی به نام علم. پس آن روز که معلّم نمی آید، در واقع مصیبتی رخ داده است.
2 . بلا
بلا در اصطلاح دین یعنی امتحان. لذا ما از آن لحظه که از خواب بیدار می شویم تا آن لحظه که به خواب می رویم، گرفتار انواع بلایا هستیم. اگر زلزله ای آمد، بلاست. اگر ازدواج کردیم، بلاست. اگر ثروتمند شدیم بلاست. اگر ورشکسته شدیم، بلاست. خلاصه آنکه هر چه خوشی و ناخوشی است، همگی بلاست.
پس توجّه شود که بلا با مصیبت خلط نشود. هر مصیبتی بر سر ما بیاید، بلاست؛ ـ گرچه غیر از بلا بودن، چیز دیگری هم باشد ـ امّا هر بلایی از سنخ مصیبت نیست؛ بلکه چه بسا برخی بلایا از سنخ خیرها باشند. مثلاً در دو مثال فوق، هر دو بلا می باشند؛ در اوّلی (شکستن پا) باید شکر خدا نمود؛ و در دومی (نیامدن معلّم) باید ناراحت بود و اظهار ناراحتی کرد. حال اگر کسی در اوّلی اظهار ناراحتی نمود و در دومی اظهار خوشی، در واقع در بلا خود را باخته؛ و در امتحان رفوزه شده است.
نکته:
اگر چه هر چیز موجود در این جهان، بلا و سوال امتحانی است برای ما، امّا برخی سوالات امتحانی بزرگ نیز وجود دارند که تغییر مسیرهای عظیم در زندگی ما ایجاد می کنند؛ مثلاً ورشکسته شدن یک ثروتمند یا به یکباره ثروتمند شدن یک فقیر یا مردن پی در پی چند فرزند یک شخص یا بچّه دار شدن زنی که عقیم بوده، امتحانات بزرگی هستند که می توانند شخصیّت یک فرد را به صورت آنی تغییر دهند. اکثر مردم، در چنین مواقعی است که متوجّه امتحان الهی می شوند و امور عادی زندگی را با چشم سوال امتحانی نگاه نمی کنند. در آیات و روایات نیز واژه ی امتحان به دو صورت به کار رفته است. گاه به معنی عامّ و گاه به معنی سوالات امتحانی بزرگ.
نکته2: از بین سوالات امتحانی بزرگ، آنها که ظاهری ناخوش آیند دارند، مثل ورشکسته شدن یک ثروتمند یا مردن پی در پی چند فرزند یک شخص، بیشتر با عنوان بلا شناخته می شوند. لذا بلا دو استعمال دارد؛ استعمال عامّ آن شامل تمام اموری است که ما با آنها مواجه می شویم؛ و استعمال دوم آن تنها به امور ناخوشایندی که با آنها مواجه می شویم اطلاق می شود؛ بخصوص به امور ناخوشایند بزرگ. در آیات و روایات نیز هر دوی این استعمالات به کار رفته است. لذا باید مراقب بود که از این زاویه دچار برخی بدفهمی ها نشویم.
3 . حوادث
حوادث یا طبیعی اند یا غیر طبیعی؛ که هر دو می توانند امتحان و بلا باشند. و البته هر دو نیز به اذن خدا واقع می شوند. لذا علّت طبیعی داشتن یک حادثه به معنی عدم ارتباط آن با خدا نیست. چون آن علّت طبیعی نیز علّتی دارد؛ علّت آن نیز علّتی دارد؛ علّت علّت آن نیز علّتی دارد؛ و … تا برسد به خداوند متعال. لذا همواره خداست که نظام علّی و معلولی جهان را تدبیر می کند و بی اذن تکوینی او برگی از درخت نمی افتد. لذا فرمود: « وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ ــــ کلیدهاى غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسى آنها را نمى داند. او آنچه را در خشکى و دریاست مى داند؛ هیچ برگى (از درختى) نمى افتد، مگر اینکه از آن آگاه است؛ و نه هیچ دانه اى در تاریکیهاى زمین، و نه هیچ تر و خشکى وجود دارد، جز اینکه در کتابى آشکار ثبت است.» (الأنعام:59)
4 . اقسام بلایا و مصائب
توجه:
از این به بعد، عمدتاً معنای عرفی بلا و مصیبت را به کار می بریم؛ یعنی اموری که ظاهراً ناخوشایند می باشند.
بلاها و مصیبتها و سختیها و بیماریها، در فرهنگ دینی، نسبت به افراد مختلف، تفاسیر مختلف دارند.
این گونه امور، کفّاره ی گناه هستند برای مومنان. تنبیه یا مجازات هستند برای ظالمین و فاسقین؛ و وسیله ی ارتقاء مقام یا ظهور کمالات موجود هستند برای معصومین و اولیای الهی.
و همه ی اینها در زیر چتر مفهوم عامّ امتحان جای می گیرند. چون امتحان یعنی ساز و کاری که موجب می شود استعدادها و کمالات یک موجود شکوفا و بالفعل گردد؛ یا آن کمال موجود نمودار شود. البته برای امتحان معنای محدودتری نیز وجود دارد که تنها شامل شکوفا کردن بالقوّه ها می شود ؛ لذا امتحان به این معنا شامل حال انسانهای کامل نمی باشد ؛ چون آن بزرگواران استعداد شکوفا نشده ای ندارند تا بالفعل گردد.
حضرت على علیه السّلام فرمودند: « إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَة ـــــــــ بلا و گرفتارى براى ستمگر ادب است ، و براى مؤمن امتحان ، و براى پیامبران درجه و براى اولیاء کرامت می باشد.» (بحار الأنوار ، ج 64 ،ص235)
یعنی خداوند متعال با مصائب و بلایا ستمگران را مجازات می کند تا شاید ادب شوند و از ظلم خود باز گردند. مؤمنان را گرفتار بلایا می کند تا امتحانشان نماید ؛ و امتحان نیز برای شکوفا ساختن استعدادهای الهی است. امّا انبیاء که ظلمی ندارند و استعدادات الهی آنها نیز شکوفاست ، به سبب بلایا ، اوصاف کمال موجودشان قویتر و شدیدتر می گردد ؛ لذا بلا برای آن بزرگواران موجب ارتقاء درجه است. بر همین اساس بود که خداوند متعال حضرت ابراهیم را در انواع سختی ها قرار داد تا به مقام امامت نائل گردد. « وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ ــــــ و (به خاطر آورید) هنگامى را که خداوند، ابراهیم را با امور گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده ی این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من نیز » خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمى رسد.» (البقرة:124)
امّا برای اولیاء الهی ، بلا و گرفتاری نشان بزرگواری آنهاست ؛ یعنی موجب می شود که بزرگواری آنها ظهور خارجی یابد و مردم ، بزرگواری و عظمت روحی آنها را در بلایا مشاهده نمایند ؛ یا گرفتاری در بلایای عظیم نشان می دهد که آنها مورد توجّه خاصّ خدا هستند ؛ چرا که در پیشگاه الهی، آنکه مقرّبتر است، بیشتر نیز امتحانات بزرگ پس می دهد.
امام صادق (ع) خطاب به سدیر صیرفی فرمودند: « إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلَاءِ غَتّاً وَ إِنَّا وَ إِیَّاکُمْ یَا سَدِیرُ لَنُصْبِحُ بِهِ وَ نُمْسِی ـــــــ چون خدا بنده اى را دوست بدارد او را به یکباره در بلا فرو برد. و اى سدیر! ما و شماها با بلا صبح و شب می کنیم.» (بحار الأنوار ، ج 64 ،ص208 )
و فرمودند: « إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَاداً فِی الْأَرْضِ مِنْ خَالِصِ عِبَادِهِ مَا یُنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ تُحْفَةً إِلَى الْأَرْضِ إِلَّا صَرَفَهَا عَنْهُمْ إِلَى غَیْرِهِمْ وَ لَا بَلِیَّةً إِلَّا صَرَفَهَا إِلَیْهِم ــــــــ خدا عزّ و جلّ را در روى زمین بنده هایی پاک و خالص است که از آسمان تحفه ای به زمین فرود نیاید جز که خدا آن را از آن بندگان بگرداند به دیگرى، و بلایی نیاید جز اینکه آن را به سوى ایشان بگرداند. » (بحار الأنوار ، ج 64 ،ص 207 )
رسول خدا (ص) فرمودند: « إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ خَیْراً ابْتَلَاهُم ــــ چون خدا بر قومی خیری خواهد آنان را در بلا افکند. » (بحار الأنوار ، ج 64 ،ص236)
رسول خدا صلّى اللَّه علیه و اله فرمودند:« لَا یَزَالُ الْبَلَاءُ فِی الْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنَةِ فِی جَسَدِهِ وَ مَالِهِ وَ وُلْدِهِ حَتَّى یَلْقَى اللَّهَ وَ مَا عَلَیْهِ مِنْ خَطِیئَة ـــــــ مصیبت و گرفتارى همواره گریبان مرد و زن مؤمن را مى گیرد و آنها در مال و یا بدن خود نقصان مشاهده مى کنند و یا فرزندان خود را از دست مى دهند و اینها براى این است که هر گاه در محضر پروردگار حاضر شدند گناهى نداشته باشند. » (بحارالأنوار ، ج 64 ،ص236 )
امام صادق علیه السّلام فرمودند: « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَیَتَعَاهَدُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ إِمَّا بِمَرَضٍ فِی جَسَدِهِ أَوْ بِمُصِیبَةٍ فِی أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ مُصِیبَةٍ مِنْ مَصَائِبِ الدُّنْیَا لِیَأْجُرَهُ عَلَیْهَا ـــــــــ خداوند متعال مؤمن را به مصیبت و بلاء گرفتار مى کند و او را به بیمارى در بدن مبتلا مى سازد و یا در مصیبت اهل و فرزند قرار مى دهد و یا یکى از مصیبت هاى دنیا را متوجه او مى کند تا او را پاداش دهد. » ( بحار الأنوار ، ج 64، ص 237)
و فرمودند: « إِنَّ فِی الْجَنَّةِ لَمَنْزِلَةً لَا یَبْلُغُهَا الْعَبْدُ إِلَّا بِبَلَاءٍ فِی جَسَدِه ــــــــ در بهشت مقامى هست که هیچ کس به آن جایگاه نمى رسد مگر اینکه در بدن خود ناراحتى و گرفتارى داشته باشد. » ( بحار الأنوار ، ج 64، ص 237)
رسول خدا فرمودند: « لَا تَکُونُ مُؤْمِناً حَتَّى تَعُدَّ الْبَلَاءَ نِعْمَةً وَ الرَّخَاءَ مِحْنَةً لِأَنَّ بَلَاءَ الدُّنْیَا نِعْمَةٌ فِی الْآخِرَةِ وَ رَخَاءَ الدُّنْیَا مِحْنَةٌ فِی الْآخِرَة ــــــــ مؤمن باید بلاء را نعمت بداند، و نعمت را بلاء زیرا گرفتارى دنیا نعمت آخرت مى آورد و نعمت دنیا مصائب و گرفتارى ها را در آخرت مى آورد » (بحار الأنوار ، ج 64 ،ص237 )
حاصل کلام آنکه:
گاه بلایا و مصائب برای مجازات می باشند ؛ گاه کفّاره ی گناهان هستند ؛ گاه امتحانند به معنی خاصّ آن ؛ گاه شرط حصول برخی کمالات می باشند ؛ گاه برای ارتقاء درجه می باشند و گاه نیز برای آن هستند که کمالات اولیاء برای مردم ظاهر گردند. لذا مثلاً اگر واقعه ی کربلا رخ نمی داد ، کرامات و عظمتهای شهدا و اسرای کربلا هیچگاه برای اهل دنیا ظاهر نمی گشت و چنین الگوی بی نظری برای اهل دنیا باقی نمی ماند.
پس اگر بلا یا سختی یا بیماری برای ما حاصل شد باید به وضع دینداری خود نظر کنیم. اگر حقیقتاً اهل تقوا و عدالت بودیم ، آن دشواریها برای این هستند که گناهان گذشته ی ما پاک شوند و قابلیّت هدایتها و پادشهای خاصّ خدا در ما ایجاد گردد و استعدادهای الهی ما شکوفا گردند. امّا اگر در دینداری خود سست بودیم و تقوا پبشه نبودیم ، باید بدانیم که آن سختیها برای تنبیه (بیدار نمودن ) و ادب کردن ما هستند تا در آن شرائط خدا و آخرت را یاد نموده به سوی حقیقت و تقوا و عدالت باز گردیم ؛ که اگر باز گشتیم ، آن دشواریها برای ما نعمت خواهند بود ، در غیر این صورت صرفاً مجازات و عذابند و کمالی در پی نخواهند داشت. البته گاه این مشکلات برای این هستند که بنده ی مومن دچار طغیان نشود یا بنده ی غیر مومن در طغیان خود زیاده روی ننماید. لذا خداوند متعال فرمود: « کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى ؛ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى ـــــــ چنین نیست(که شما مى پندارید) به یقین انسان طغیان مى کند ؛ از اینکه خود را بى نیاز ببیند» (علق:6 و7) همچنین فرمود: « وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبیرٌ بَصیرٌ ــــــ هر گاه خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد، در زمین طغیان و ستم مى کنند؛ از این رو به مقدارى که مى خواهد(و مصلحت مى داند) نازل مى کند، که نسبت به بندگانش آگاه و بیناست.» (الشورى:27)
5 . معادلات غلط
برخی ها وقتی معادله ی زندگی می نویسند یا درباره ی سعادت و شقاوت فرمول ارائه می کنند، یادشان می رود که آخرت و ابدیّت را هم در معادله و فرمول خویش داخل کنند؛ و همین سهل انگاری کار دستشان می دهد. لذا باید در محاسبات خود ، آخرت را هم مدّ نظر داشت و باید دانست که دنیا گلی است که برای کسی میوه نمی شود ؛ « وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى ــــــ و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادّى، که به گروه هایى از آنان داده ایم، میفکن! اینها شکوفه هاى زندگى دنیاست؛ تا آنان را در آن بیازماییم؛ و روزى پروردگارت بهتر و پایدارتر است » (طه:131). برخی خیال کرده اند که هر که ظاهراً وضعش خوش است حقیقتاً نیز وضعش خوش می باشد؛ حال آنکه چنین نیست. « وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ ـــ آنها که کافر شدند، تصور نکنند اگر به آنان مهلت مى دهیم، به سودشان است! ما به آنان مهلت مى دهیم فقط براى اینکه بر گناهان خود بیفزایند؛ و براى آنها، عذاب خوارکننده اى است» (آل عمران:178). فقر و بیماری و زلزله و سیل و … چندان ترسناک نیستند؛ بلکه ثروت و سلامتی و نبود زلزله و نبود سیل و امثال آن، هزاران بار ترسناکترند. اگر ثروت و رفاه ظاهری و امنیّت جانی و … حقیقتاً خوشبختی بود، خداوند متعال آن را نصیب انبیاء و ائمه(ع) می کرد و ذرّه ای از آن را به کفّار و منافقین و مشرکین نمی داد؛ امّا زیادش را به کفّار داد و برای مومنان جز اندکی نداد ؛ و فرمود: « وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُون ــــ اگر(تمکّن کفّار از مواهب مادّى) سبب نمى شد که همه مردم، امّت واحد(در گمراهى) شوند، ما براى کسانى که به(خداوند) رحمان کافر مى شدند خانه هایى قرار مى دادیم با سقفهایى از نقره و نردبانها و پلّه هایی که از آن بالا روند» (الزخرف:33). یعنی اگر مومنان در ایمان خود دچار شکّ نمی گشتند، خداوند متعال کفّار را چنان غرق در مال دنیا می نمود که سقف خانه هایشان از نقره باشد. چرا که نعمات دنیا، پست ترین چیز در نظر خدا است؛ که در بهترین حالت، حساب آخرت را در پی دارد؛ و در حالت عادی موجب غفلت می شود؛ و در بدترین حالت، منجر به طغیان می گردد. در مقابل، خداوند متعال بزرگترین مصائب را نصیب انبیاء و ائمه(ع) کرده است. عبد الرَّحمن بن الحجاج گوید: « ذُکِرَ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع الْبَلَاءُ وَ مَا یَخُصُّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْمُؤْمِنَ فَقَالَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً فِی الدُّنْیَا فَقَالَ النَّبِیُّونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ یُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ بَعْدُ عَلَى قَدْرِ إِیمَانِهِ وَ حُسْنِ أَعْمَالِهِ فَمَنْ صَحَّ إِیمَانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلَاؤُهُ وَ مَنْ سَخُفَ إِیمَانُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلَاؤُه ــــ نزد امام صادق (ع) از بلا یاد شد ، و از آنچه خدا آن را تنها برای مومنان قرار داده است. پس امام فرمودند: از رسول خدا پرسیده شد که در این دنیا چه کسی از مردم بیشتر در بلاست؟ رسول خدا فرمودند: نخست انبیاء و سپس هر که به ترتیب شبیه تر است به آنان ؛ و مومن به اندازه ی ایمان و عمل صالحش بلا داده می شود. پس هر که ایمانش صحیح و عملش نیک باشد بلایش شدیدتر می شود و هر که ایمانش سست و عملش ضعیف باشد ، بلایش کم می گردد.»(الکافی ، ج2 ، ص252).
البته دقّت شود که کمی و زیادی بلایا، به هیکل بزرگ آن نیست؛ مثلاً مردم، مردن عزیزان را بلایی بزرگ می شمارند؛ حال آنکه چیز مهمّی نیست؛ چرا که هر کسی دیر یا زود بالاخره خواهد مرد. از طرف دیگر، مردم عادی، نشست و برخاست با جهّال را مصیبت بزرگی تلقّی نمی کنند؛ حال آنکه برای انبیاء(ع) مصیبتی بزرگتر از این نیست که با افراد نادان مواجه شوند. لذا حضرت عیسی(ع) گاه چنان از دست جهّال دلش به تنگ می آمد که سر به کوه می گذاشت و از جامعه فاصله می گرفت تا دلش آرام گیرد. گویند: سلطان محمّد غزنوی از حکیم فردوسی خواست که کتاب خویش را به نام او نامگذاری کند؛ امّا قبول نکرد. پس دستور داد او را به انحاء گوناگون آزار دهند؛ امّا حکیم فردوسی تسلیم خواسته ی وی نگشت، تا اینکه دستور داد چوپانی نادان را در کنار او زندانی کنند. حکیم با کاسه آب می خورد که مقداری از آب بر ریش او ریخت و از سر ریشش جاری شد. تا چوپان این صحنه را دید غمگین گشت و گریست. حکیم فردوسی علّت گریه را پرسید. چوپان گفت: وقتی دیدم آب از ریش تو سرازیر شده یاد بزهایم افتادم. چرا که آنها نیز هنگام آب خوردن، آب از ریششان می چکید. حکیم چون آن چوپان را این اندازه جاهل و سفیه یافت، مشت بر در زندان کوبید که تسلیمم مرا از دست این نادان رها سازید. پس نام کتاب خویش را شاهنامه گذاشت؛ و البته از نادانی سلطان نیز حسن استفاده را نمود. چرا که منظور او از شاهنامه، کتاب بزرگ بود؛ ولی سلطان محمود خیال نمود که منظورش خود اوست.