۱۳۹۷/۱۰/۰۳
–
۱۶۰۸ بازدید
ایا عقل واحد است یا کثیر؟
– عقل و خرد داراى معانى، مراتب و اقسام متعددى است، به طورى که در ادبیات فارسى، دینى و عرفانى ده ها گونه از آن ذکر شده است،
(اصطلاح نامه فلسفى، ج 2، صص 603 – 613).
اما عقلى که در نصوص دینى مورد تأکید قرار گرفته است، عقل کُل نِگَرِ توحیدى مى باشد. این عقل خصوصیاتى دارد که به پاره اى اشاره مى شود:
1- عقل را از آن جهت عقل گفته اند که زانوى شهوت و غضب را عقال مى نماید. به این معنى که عقل موهبتى است که مانع استیلا وغلبه هواى نفس مى شود. مثلاً پیروى از هواى نفس، آدمى را به افراط و تفریط در امور سوق مى دهد اما عقل، بالذات از افراط و تفریط بازداشته و به تعادل و توازن میل مى نماید.
2- عقل را «نُهیة» نیز مى گویند چون نهى کننده و بازدارنده از زشتى هاست.
3- عقل را «حجر» نیز تعبیر کرده اند (به معنى سنگ چین) چون در مقابل تهاجمات بیرونى دنیا و شیطان، مانع ایجاد مى کند تا فطرت خداجو و حقیقت طلب، دائما پاک و طاهر باقى بماند و از دسترس دشمنان سعادت حفظ شود.
4- لازمه عقل تقواست و مهمترین مصداق تقوا، گزینش آخرت در برابر دنیاست {والدار الاخرة خیر للذین یتقون افلا تعقلون}
(بدانید که) منزل ابدى آخرت و نعمت هاى بهشتى براى مردم پرهیزکار بسى بهتر است آیا اندیشه و تعقل نمى کنید؟.
5- در تعریف دیگرى از عقل فرموده اند { العقل ما عبد به الرحمان واکتسب به الجنان}عقل آن گوهر پاکى است که موجب پرستش خدا و در نتیجه رسیدن به بهشت جاویدان شود.
6- عقل انتخاب گر است. مثلاً عقل منفعت و سود را طلب کرده وا ز ضرر و زیان دورى مى گزیند. عقل پیوسته به دنبال سود دائمى و پایدار است.
7- عقل مایه عبرت از گذشتگان است لقد کان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب همانا در
حکایت آنان براى صاحبان عقل عبرت کامل خواهد بود. چنین عقلى همواره خود را تحت فرمان شرع قرار مى دهد و ره به سوى خداوند بزرگ مى سپارد و تخطّى در برابر او را روا نمى دارد. در مقابل، عقل خود بسنده جزء نگر و ابزارى قرار دارد. چنین عقلى امروز نیز تحت عنوان خردگرایى و راسیولیسم (Rationalism) (اصالت عقل، کفایت عقل) در جهان غرب مطرح است.
این عقل از اساس عشق و تعبد و تسلیم در برابر شرع را کنار نهاده و با تکیه بر استدلال خویش و استغنا از معارف الهى، بر همهچیز حکم مى راند و لاجرم با محدودیت هاى بسیارى که دارد در موارد زیادى انسان را به بن بست و یا بى راهه مى کشاند. این گونه اصالت دادن و ارزش دادن به عقل در ادبیات دینى و عرفانى سخت مورد نکوهش قرار گرفته است. دین عقل و خردى را تأیید مى کند که از چنگال هوا و هوس آزاد باشد و به تعبیرى اگر عقل بر وجود آدمى (و بر سایر قواى درونى) غلبه داشت ارزشمند است وگرنه اسیر و زیردست هوا و هوس بود بى ارزش خواهد بود. این ارزشمندى و بى ارزشى؛ عملکرد عقل را محدود و متوقف نمى کند. آنچه باید در نظر گرفته شود چگونگى بهره ورى از عقل مى باشد. بعضى از عقل براى تقرب به درگاه الهى و رسیدن به سعادت استفاده مى کنند و برخى از آن براى رسیدن به حطام و مطامع دنیوى بهره مى گیرند. خداوند نیز بنا بر سنت خود هر دو گروه را یارى مى کند تا به اهداف خود برسند، منتها یکى سعادت را برمى گزیند و دیگرى شقاوت را. یکى لذت دائمى را انتخاب مى کند ودیگرى خسران ابدى را!
پس هوا و هوس و پیروى از شیطان عقلى را از بین مى برد که «ما عبد به الرحمان واکتسب به الجنان» است. یعنى هواس و هوس از رهنمودهاى عقل براى وصول به بهشت و رضوان الهى مانع مى شود و عقل تدبیر کننده امور جارى نعمتى است که خداوند به مسلمان و غیرمسلمان، مؤمن و مشرک عنایت فرموده و داده است و هر شخصى از این عقل تدبیرکننده استفاده مى کند.
ـ عقل، چیستی ندارد که پرسیده شود: عقل چیست. چیستی یعنی ماهیّت؛ در حالی که، عقل از سنخ وجود است نه از سنخ ماهیّت. لذا اساساً چیستی ندارد.
ـ عقل، خودش خودش را به علم حضوری ادراک می کند نه با علم حصولی ومفهومی .
– حکما چهار مرتبه براى عقل تصور کرده اند:
1- عقل هیولایى که نسبت به همه معقولات بالقوه است و از همه معقولات خالى است.
2- عقل بالملکه به مرتبه اى گفته مى شود که عقل در آن تصورات و تصدیقات بدیهى را تعقل مى کند. 3- عقل بالفعل که در این مرتبه عقل نظریات را به وسیله بدیهیات تعقل مى کند.
4- عقل مستفاد که نفس همه آنچه را که از معقولات بدیهى و نظرى – که مطابق عالم ملکوت و مُلک (جبروت و ماده) است – تعقل مى نماید؛ بدین گونه که همگى را نزد خود حاضر نموده و بالفعل به آنها توجه مى کند و این مرحله عالمى است عقلى که مشابه عالم عینى و خارجى مى باشد و مستفید از عقل فعال است.
کار عقل فعال این است که نفوس بشرى را از قوه به فعل سوق مى دهد. به این مرتبه، مرتبه کمال نیز گفته مى شود، که هر مرتبه بعد از مرتبه دیگر در اثر پرورش نفس حاصل مى گردد و چه بسا عقل شخص در همان مرتبه عقل بالملکه توقف نموده و از مازاد بر تصورات و تصدیقات بدیهى عاجز باشد. اما توانایى هاى برخى از مرتاض ها، هندوها، درویش ها و… در انجام کارهاى خارق العاده، همه در اثر پرورش عقل نیست و چه بسا همان شخص مرتاض از درک و تصور و تصدیق کوچک ترین مسائل فکرى و تعقّلى عاجز باشد؛ بلکه به صورت یک قاعده کلى است؛ یعنى، هر چه آدمى جسم و نفس خود را تحت سختى و ریاضت قرار دهد، از توانایى هاى روحى بالایى برخوردار مى گردد و قادر بر انجام کارهاى خارق العاده مى شود. روح آدمى داراى مراتب گوناگونى است؛ مثلاً از آن حیث که درک کلیات مى کند به آن عقل گفته مى شود و از آن حیث که تدبیر امور بدن مى نماید بدان نفس گفته مى شود… و این طور نیست که رشد مرتبه اى از روح، ملازم با رشد تعقل انسان باشد. پس قدرت بر انجام آن امور در بسیارى از موارد، ربطى به مرتبه چهارم عقل ندارد. اما رسیدن به عقل مستفاد مسلماً از طریق تکمیل قوه عاقله ممکن است و بهترین راه تکمیل آن، عمل به کتاب هاى آسمانى و دستورات رسولان الهى است. بلى بعضى از عقول با وجود احتیاج به تکمیل، نیازى به امور زائد و مکمل هاى خارج از ذات خود ندارند؛ مانند نفوس خود پیامبران و نفوس فلکیّه و بعضى از نوابغ. البته باید توجه داشت که باز هم به خاطر توجه خاص خداوند و عنایات او است که این گروه نیاز به مکمل هاى خارج از ذات خود ندارند. ازاین رو هیچ گونه استغنایى نسبت به ذات ربوبى براى هیچ شخصى در عالم، وجود ندارد. اما این که به دست آوردن عقل مستفاد در چه دنیایى است؟
در این زمینه مرحوم ملا صدرا در اسفار، ج 3، ص 461 مى فرماید: عقل مستفاد صورت مفارقه اى است که قبلاً مقترن به ماده بوده، سپس در اثر تحول آن از ماده، مجرد شده است و این عقل تا مادامى که تعلق به بدن دارد به فعلیت نمى رسد. البته در حصول عقل مستفاد نسبت به همه معقولات، مادامى که نفس مشغول به تدبیر بدن است، اختلاف هست و مرحوم ملاصدرا نیز قائل به منبع مى شود؛ ولى برخى قائل به حصول آن هستند؛ چون بدن نسبت به بعضى مثل پیراهن است که هر وقت بخواهد مى تواند رهایش کند؛ مانند پیامبران و ائمه علیهم السلام و برخى از بزرگان دیگر. البته طى این مدارج، همه در دنیا است و فقط اختلاف در حصول قسم چهارم مى باشد. گفتنى است که هر مرتبه اى بعد از مرتبه قبلى حاصل مى شود. در عین حال ممکن است تمام مراتب براى انسان در جوانى حاصل گردد. و اما راجع به ادامه ترقیات انسان بعد از مرگ، باید گفت که درست است که به نظر بسیارى از فلاسفه اسلامى روح انسان جسمانى الحدوث و روحانى البقاء است؛ اما چنین نیست که بلافاصله بعد از مرگ روح آدمى مجرد محض گردد؛ بلکه در عالم برزخ داراى بدن برزخى مى باشد که جسمى لطیف است. ازاین رو شخص بر طبق شرایط و استعدادهایى که در دنیا دارد، در برزخ آن استعدادها و قوه ها فعلیت مى یابند تا جایى که برخى تمام استعدادهایشان بالفعل شده و… راجع به بدن برزخى نیز اقوال مختلفى هست؛ برخى معتقدند روح آدمى توسط قوه مخیّله خود چنان بدنى را براى خود مى سازد و…
(اصطلاح نامه فلسفى، ج 2، صص 603 – 613).
اما عقلى که در نصوص دینى مورد تأکید قرار گرفته است، عقل کُل نِگَرِ توحیدى مى باشد. این عقل خصوصیاتى دارد که به پاره اى اشاره مى شود:
1- عقل را از آن جهت عقل گفته اند که زانوى شهوت و غضب را عقال مى نماید. به این معنى که عقل موهبتى است که مانع استیلا وغلبه هواى نفس مى شود. مثلاً پیروى از هواى نفس، آدمى را به افراط و تفریط در امور سوق مى دهد اما عقل، بالذات از افراط و تفریط بازداشته و به تعادل و توازن میل مى نماید.
2- عقل را «نُهیة» نیز مى گویند چون نهى کننده و بازدارنده از زشتى هاست.
3- عقل را «حجر» نیز تعبیر کرده اند (به معنى سنگ چین) چون در مقابل تهاجمات بیرونى دنیا و شیطان، مانع ایجاد مى کند تا فطرت خداجو و حقیقت طلب، دائما پاک و طاهر باقى بماند و از دسترس دشمنان سعادت حفظ شود.
4- لازمه عقل تقواست و مهمترین مصداق تقوا، گزینش آخرت در برابر دنیاست {والدار الاخرة خیر للذین یتقون افلا تعقلون}
(بدانید که) منزل ابدى آخرت و نعمت هاى بهشتى براى مردم پرهیزکار بسى بهتر است آیا اندیشه و تعقل نمى کنید؟.
5- در تعریف دیگرى از عقل فرموده اند { العقل ما عبد به الرحمان واکتسب به الجنان}عقل آن گوهر پاکى است که موجب پرستش خدا و در نتیجه رسیدن به بهشت جاویدان شود.
6- عقل انتخاب گر است. مثلاً عقل منفعت و سود را طلب کرده وا ز ضرر و زیان دورى مى گزیند. عقل پیوسته به دنبال سود دائمى و پایدار است.
7- عقل مایه عبرت از گذشتگان است لقد کان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب همانا در
حکایت آنان براى صاحبان عقل عبرت کامل خواهد بود. چنین عقلى همواره خود را تحت فرمان شرع قرار مى دهد و ره به سوى خداوند بزرگ مى سپارد و تخطّى در برابر او را روا نمى دارد. در مقابل، عقل خود بسنده جزء نگر و ابزارى قرار دارد. چنین عقلى امروز نیز تحت عنوان خردگرایى و راسیولیسم (Rationalism) (اصالت عقل، کفایت عقل) در جهان غرب مطرح است.
این عقل از اساس عشق و تعبد و تسلیم در برابر شرع را کنار نهاده و با تکیه بر استدلال خویش و استغنا از معارف الهى، بر همهچیز حکم مى راند و لاجرم با محدودیت هاى بسیارى که دارد در موارد زیادى انسان را به بن بست و یا بى راهه مى کشاند. این گونه اصالت دادن و ارزش دادن به عقل در ادبیات دینى و عرفانى سخت مورد نکوهش قرار گرفته است. دین عقل و خردى را تأیید مى کند که از چنگال هوا و هوس آزاد باشد و به تعبیرى اگر عقل بر وجود آدمى (و بر سایر قواى درونى) غلبه داشت ارزشمند است وگرنه اسیر و زیردست هوا و هوس بود بى ارزش خواهد بود. این ارزشمندى و بى ارزشى؛ عملکرد عقل را محدود و متوقف نمى کند. آنچه باید در نظر گرفته شود چگونگى بهره ورى از عقل مى باشد. بعضى از عقل براى تقرب به درگاه الهى و رسیدن به سعادت استفاده مى کنند و برخى از آن براى رسیدن به حطام و مطامع دنیوى بهره مى گیرند. خداوند نیز بنا بر سنت خود هر دو گروه را یارى مى کند تا به اهداف خود برسند، منتها یکى سعادت را برمى گزیند و دیگرى شقاوت را. یکى لذت دائمى را انتخاب مى کند ودیگرى خسران ابدى را!
پس هوا و هوس و پیروى از شیطان عقلى را از بین مى برد که «ما عبد به الرحمان واکتسب به الجنان» است. یعنى هواس و هوس از رهنمودهاى عقل براى وصول به بهشت و رضوان الهى مانع مى شود و عقل تدبیر کننده امور جارى نعمتى است که خداوند به مسلمان و غیرمسلمان، مؤمن و مشرک عنایت فرموده و داده است و هر شخصى از این عقل تدبیرکننده استفاده مى کند.
ـ عقل، چیستی ندارد که پرسیده شود: عقل چیست. چیستی یعنی ماهیّت؛ در حالی که، عقل از سنخ وجود است نه از سنخ ماهیّت. لذا اساساً چیستی ندارد.
ـ عقل، خودش خودش را به علم حضوری ادراک می کند نه با علم حصولی ومفهومی .
– حکما چهار مرتبه براى عقل تصور کرده اند:
1- عقل هیولایى که نسبت به همه معقولات بالقوه است و از همه معقولات خالى است.
2- عقل بالملکه به مرتبه اى گفته مى شود که عقل در آن تصورات و تصدیقات بدیهى را تعقل مى کند. 3- عقل بالفعل که در این مرتبه عقل نظریات را به وسیله بدیهیات تعقل مى کند.
4- عقل مستفاد که نفس همه آنچه را که از معقولات بدیهى و نظرى – که مطابق عالم ملکوت و مُلک (جبروت و ماده) است – تعقل مى نماید؛ بدین گونه که همگى را نزد خود حاضر نموده و بالفعل به آنها توجه مى کند و این مرحله عالمى است عقلى که مشابه عالم عینى و خارجى مى باشد و مستفید از عقل فعال است.
کار عقل فعال این است که نفوس بشرى را از قوه به فعل سوق مى دهد. به این مرتبه، مرتبه کمال نیز گفته مى شود، که هر مرتبه بعد از مرتبه دیگر در اثر پرورش نفس حاصل مى گردد و چه بسا عقل شخص در همان مرتبه عقل بالملکه توقف نموده و از مازاد بر تصورات و تصدیقات بدیهى عاجز باشد. اما توانایى هاى برخى از مرتاض ها، هندوها، درویش ها و… در انجام کارهاى خارق العاده، همه در اثر پرورش عقل نیست و چه بسا همان شخص مرتاض از درک و تصور و تصدیق کوچک ترین مسائل فکرى و تعقّلى عاجز باشد؛ بلکه به صورت یک قاعده کلى است؛ یعنى، هر چه آدمى جسم و نفس خود را تحت سختى و ریاضت قرار دهد، از توانایى هاى روحى بالایى برخوردار مى گردد و قادر بر انجام کارهاى خارق العاده مى شود. روح آدمى داراى مراتب گوناگونى است؛ مثلاً از آن حیث که درک کلیات مى کند به آن عقل گفته مى شود و از آن حیث که تدبیر امور بدن مى نماید بدان نفس گفته مى شود… و این طور نیست که رشد مرتبه اى از روح، ملازم با رشد تعقل انسان باشد. پس قدرت بر انجام آن امور در بسیارى از موارد، ربطى به مرتبه چهارم عقل ندارد. اما رسیدن به عقل مستفاد مسلماً از طریق تکمیل قوه عاقله ممکن است و بهترین راه تکمیل آن، عمل به کتاب هاى آسمانى و دستورات رسولان الهى است. بلى بعضى از عقول با وجود احتیاج به تکمیل، نیازى به امور زائد و مکمل هاى خارج از ذات خود ندارند؛ مانند نفوس خود پیامبران و نفوس فلکیّه و بعضى از نوابغ. البته باید توجه داشت که باز هم به خاطر توجه خاص خداوند و عنایات او است که این گروه نیاز به مکمل هاى خارج از ذات خود ندارند. ازاین رو هیچ گونه استغنایى نسبت به ذات ربوبى براى هیچ شخصى در عالم، وجود ندارد. اما این که به دست آوردن عقل مستفاد در چه دنیایى است؟
در این زمینه مرحوم ملا صدرا در اسفار، ج 3، ص 461 مى فرماید: عقل مستفاد صورت مفارقه اى است که قبلاً مقترن به ماده بوده، سپس در اثر تحول آن از ماده، مجرد شده است و این عقل تا مادامى که تعلق به بدن دارد به فعلیت نمى رسد. البته در حصول عقل مستفاد نسبت به همه معقولات، مادامى که نفس مشغول به تدبیر بدن است، اختلاف هست و مرحوم ملاصدرا نیز قائل به منبع مى شود؛ ولى برخى قائل به حصول آن هستند؛ چون بدن نسبت به بعضى مثل پیراهن است که هر وقت بخواهد مى تواند رهایش کند؛ مانند پیامبران و ائمه علیهم السلام و برخى از بزرگان دیگر. البته طى این مدارج، همه در دنیا است و فقط اختلاف در حصول قسم چهارم مى باشد. گفتنى است که هر مرتبه اى بعد از مرتبه قبلى حاصل مى شود. در عین حال ممکن است تمام مراتب براى انسان در جوانى حاصل گردد. و اما راجع به ادامه ترقیات انسان بعد از مرگ، باید گفت که درست است که به نظر بسیارى از فلاسفه اسلامى روح انسان جسمانى الحدوث و روحانى البقاء است؛ اما چنین نیست که بلافاصله بعد از مرگ روح آدمى مجرد محض گردد؛ بلکه در عالم برزخ داراى بدن برزخى مى باشد که جسمى لطیف است. ازاین رو شخص بر طبق شرایط و استعدادهایى که در دنیا دارد، در برزخ آن استعدادها و قوه ها فعلیت مى یابند تا جایى که برخى تمام استعدادهایشان بالفعل شده و… راجع به بدن برزخى نیز اقوال مختلفى هست؛ برخى معتقدند روح آدمى توسط قوه مخیّله خود چنان بدنى را براى خود مى سازد و…